آل مظفر
آل مظفر یا مظفریان سلسلهای از پادشاهان ایرانی که در قرن هشتم هجری و یعنی در فاصله میان حملۀ مغول تا یورش تیمور، بیشتر بر جنوب ایران؛ و بر کرمان، فارس، اصفهان و خوزستان فرمانروا بودند و مرکز حکومت آنان شیراز بود و گاه بر تمام ایران بزرگ به جز خراسان حکومت کردند.
مظفریان آل مظفر | |||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۱۳۱۴–۱۳۹۳ | |||||||||||||||||||
قلمرو مظفریان | |||||||||||||||||||
وضعیت | پادشاهی محلی | ||||||||||||||||||
پایتخت | شیراز، یزد | ||||||||||||||||||
زبان(های) رایج | فارسی (زبان رسمی) | ||||||||||||||||||
دین(ها) | اسلام سنی | ||||||||||||||||||
امیر | |||||||||||||||||||
تاریخ | |||||||||||||||||||
• بنیانگذاری | ۱۳۱۴ | ||||||||||||||||||
• فروپاشی | ۱۳۹۳ | ||||||||||||||||||
واحد پول | دینار | ||||||||||||||||||
|
سرسلسله این دودمان امیر مبارز الدین محمد بن شرف الدین مظفر (؟–۷۶۵) یا امیر مبارزالدّین محمد بود. اجداد او از اهالی سلامه از توابع ولایت خواف بودند. پدر او که شرف الدین مظفر بن منصور میبدی نام داشت، نزد پادشاهان مغول به مراتب بالایی رسید. پس از مرگ پدر، امیر مبارزالدین محمد مورد توجه سلطان ابوسعید قرار گرفت و منصب پدر را به انضمام فرمانروایی یزد به دست آورد.
پس از ابوسعید که مغولها ضعیف شدند، امیر مبارزالدین به فکر استقلال و جهانگشایی افتاد. او در سال ۷۴۱ کرمان و در ۷۵۴ شیراز را به متصرفات خود افزود و ابواسحاق اینجو فرمانروای شیراز را کشت. حافظ در یکی از غزلهای مشهورش به سوگ ابو اسحاق میپردازد.
مبارزالدین به دلیل تندرویهایی که میکرد سرانجام به دست پسرانش شاه شجاع مظفری و شاه محمود و خواهرزاده و دامادش شاه سلطان اسیر و کور گردید و در سال ۷۶۵ از دنیا رفت. پس از او فرزندش شاه شجاع که بر خلاف پدرش تعصب مذهبی زیادی نداشت، به پادشاهی رسید.
تبارنامه
غیاث الدین حاجی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوبکر | محمد | منصور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شرفالدین مظفر میبدی | زین الدین علی | مبارزالدین محمد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امیر مبارزالدین محمد | دختر | دختر | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاه سلطان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جلال الدین شاه شجاع | قطب الدین شاه محمود | شرف الدین مظفر | عمادالدین احمد | سلطان بایزید | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نصرةالدین شاه یحیی | شجاع الدین شاه منصور | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مجاهدالدین سلطان زین العابدین | مظفرالدین سلطان شبلی | سلطان اویس | علاءالدین ابوسعید سلطان مهدی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سلطان معتصم | سلطان ابواسحاق | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منبعشناسی
منابع اصلی تاریخ آل مظفر، منابعی هستند که معاصر زمان مظفریان و به دستور حاکمان آن نگاشته شده است. قدیمی ترین منابع این دسته کتاب مواهب الهی نوشته معین الدین محمد معلم یزدی (وفات ۷۸۹ ق/۱۳۸۷ م) است. مولف خود در دستگاه آل مظفر میزیست و شاهد تمام رویدادهایی بود که در کتابش نقل کرده است و مطالبی بسیار ارزشمند و معتبر به ما درباره آل مظفر میدهد. اما این کتاب از چند جهت مشکلاتی دارد: 1. کتاب در سال ۷۶۷ اتمام میابد و از این جهت ناقص است، 2. نثر کتاب بسیار سخت و مصنوع است بطوری که خواندن آن دشوار میشود. دومین منبع مهم، کتاب تاریخ آل مظفر محمود کتبی است. خاندان کتبی در خدمت شاه شجاع بودند و خود کتبی نیز از مقامات دیوانی آل مظفر بوده و وقایع دوران پایانی آل مظفر را به عینا دیده است. تاریخ آل مظفر او در حقیقت ساده نویسی و خلاصه کتاب مواهب الهی معلم یزدی است، ولی مشاهده ها خود را نیز بر آن افزوده و وقایع کتابش را تا تاریخ سقوط آل مظفر ادامه داده است. کتاب مهم دیگر، تاریخ عمومی مناهج الطالبین علاء قزوینی است که در سال ۷۷۹ ق/۱۳۷۷ م، مقارن با سلطنت شاه شجاع، نوشته شده است و در باب چهارم قسم سوم به روزگار شاه شجاع و جنگ هایش با برادر خود، شاه محمود، میپردازد. این کتاب از نظر همزمانی مولف با دوران شاه شجاع، منبعی مهم شمرده شده و اطلاعات ارزشمندی درباره این دوره به مخاطب ارائه میدهد. دیگر منبع، فتح نامه اصفهان است. درباره یکی از جنگ های شاه شجاع و شاه محمود که در بیاض تاج الدین وزیر آورده شده است و میتواند مورد استفاده قرار گیرد.
دیگر دسته از منابع، کتاب هایی هستند که در دوره های بعدی نوشته شده و در بخشی از کتاب های خود به روزگار آل مظفر پرداخته اند. قدیمی ترین اینها کتاب ظفرنامه نظام الدین شامی است. این کتاب از نظر بررسی روابط تیمور با مطفریان متاخر و سرانجام آل مظفر بسیار ارزشمند است. منبع بعدی تاریخ عمومی منتخب التواریخ معینی، منسوب به معین الدین نظنزی، است که در سال ۸۱۶ ق تالیف شده و در بخش هایی از کتابش به آل مظفر پرداخته و از نظر نزدیک بودن به زمان رویدادهایی که نقل میکند، کتابی مهم است. دیگر منبع مهم، نوشته های حافظ ابرو (وفات ۸۳۴ ق/۱۳۴۱ م) است. وی در ذیل جامع التواریخ رشیدی و جغرافیای حافظ ابرو و زبده التواریخ اطلاعات مفیدی درباره آل مظفر میدهد. پس از این مجمل فصیحی، نوشته فصیح احمد خوافی (وفات ۸۴۹ ق/۱۴۴۵ م)، اثری بسیار ارزشمند است که در آن رخداد ها به صورت سالشمار آورده شده است. دیگر منابع چون جامع التواریخ حسنی و مطلع سعدین و مجمع بحرین کمال الدین عبدالرزاق سمرقندی و روضه الصفای میرخواند و حبیب السیر خواندمیر نیز مطالبی درباره آل مظفر در خود دارند، اما مطالب جدیدی نمیدهند و عمدتا رونویسی از نوشته های پشینیان هستند.
دیگر دسته از منابع، تاریخ های محلی هستند. کتاب تاریخ یزد، نوشته شده توسط جعفر بن محمد بن حسن جعفری به سال ۸۴۵ ق، اثری ارزشمند است و به ما از آثار و ساختمان ها و مدرسه های دوره مظفریان اطلاعات ارزشمندی میدهد. تاریخ جدید یزد، نوشته احمد بن حسین بن علی کاتب، نیز اطلاعاتی از تاریخ یزد در زمان مظفریان و اقدامات آنان در آنجا میدهد.
دسته دیگر منابع، آثار تحقیقی جدید هستند که با روش های علمی و با تکیه به منابع دست اول انجام شده اند. از این آثار تحقیقی میتوان به تاریخ دو جلدی آل مظفر نوشته حسینقلی ستوده و مقاله آل مظفر دائرة المعارف بزرگ اسلامی و مقاله «به عبرت نظر کن به آل مظفر» در مجله یغما اثر باستانی پاریزی و کتاب تاریخ عصر حافظ نوشته قاسم غنی اشاره کرد.
پیشینه
اصل و نسب خاندان آل مظفر به یک خیاط از اهالی خواف خراسان، به نام غیاث الدین حاجی، میرسید. او در هنگام هجوم مغولان به خراسان، موطن خود را ترک گفته و به سوی یزد رهسپار شده و در قصبه میبد ساکن شدند. مظفریان هیچگاه اصل و نسب خراسانی خود را فراموش نکردند و نسبت به این سرزمین دلبستگی نشان میدادند. به طور مثال در دوران هرج و مرج پس از مرگ ابوسعید، مبارزالدین محمد به واسطه تمایل به سرزمین مادری خود در خراسان به نام شاهزاده مغول خراسان، طغاتیمور خان، سکه ضرب کرد و ایلخانی او را به رسمیت شناخت. غیاث الدین سه پسر داشت. دو تن از آنها به نام های بدرالدین ابوبکر و مبارزالدین محمد به خدمت دستگاه اتابک یزد، علاءالدوله، شتافتند. در هنگام فتح بغداد توسط هلاکو خان، علاءالدوله ابوبکر را به همراه 300 تن سپاهی از یزد به یاری هلاکو خان فرستاد. در نهایت ابوبکر در هنگام جنگ ایلخانان و مصریان، توسط اعراب بنی خفاجه کشته شد. محمد نیز تا آخر عمر در خدمت علاءالدوله ماند. اما پسر دیگر غیاث الدین، به نام منصور، در میبد نزد پدر خود ماند.
شرف الدین مظفر
از منصور سه پسر، به نام های مبارزالدین محمد و زین الدین علی و شرف الدین مظفر به جا ماند. مظفر کوچکترین فرزند او بود، اما از میان باقی برادرانش لیاقت و شایستگی های بیشتری از خود نشان داد و مورد توجه اتابک یوسف شاه بن علاءالدوله قرار گرفت. اتابک یزد منصب راهداری راه های میبد و نوشجان را به مظفر سپرد. مظفر در دوران راهداری خود توانست با موفقیت راه های میبد و نوشجان را از راهزنان ایمن نگه دارد.
در همین هنگام اتابک یوسف شاه فرستادگان ایلخان مغول، ارغون خان، را میکشد و از بیم خشم خان مغول، به سیستان میگریزد. مظفر نیز به همراه یوسف شاه به حرکت افتاد. اما اندکی بعد از هم جدا شدند و مظفر آهنگ کرمان کرد و در سال ۶۸۷ ق به کرمان آمد و به خدمت سلطان جلال الدین بن سیورغتمش قراختایی شتافت. اما اندکی بعد به یزد بازگشت و در آنجا با امیر محمد جوشی، از امرای بلندمرتبه دستگاه ایلخانی، ملاقات کرد. امیر محمد مجذوب هیبت و جذبه و شجاعت مظفر قرار گرفت و او را با خود به دربار ارغون خان برد. امیر محمد نزد ارغون خان از مظفر تعریف بسیار کرد و در نتیجه ارغون مظفر را نواخت و به او منصب یساول (رئیس تشریفات) داد. پس از مرگ ارغون، مظفر در دستگاه مغول ترقی بیشتری کرد.
مظفر در زمان گیخاتو خان، نیز منصب یساولی خود را حفظ کرد. در همین زمان اتابک افراسیاب بن یوسف شاه در لرستان شورش میکند. مظفر، که با اتابک افراسیاب سابقه نزدیکی داشت، داوطلب شد تا شورش او را بدون خونریزی حل و فصل کند. گیخاتو این را قبول کرد و در نتیجه مظفر عازم درگاه اتابک افراسیاب شد و توانست او را متقاعد کند تا شورش را خاتمه دهد و او را با خود به دربار گیخاتو ببرد. افراسیاب مورد عفو واقع شد و بدین ترتیب شورش لرستان با میانجیگری مظفر خاتمه یافت. اندکی بعد گیخاتو خلع و کشته میشود و پس از درگیری هایی، سلطنت بر غازان خان مقرر میشود. مظفر به خدمت غازان خان شتافت و مقام امیر هزاره (فرمانده دسته هزار نفری) را از وی گرفت. پس از مرگ غازان و سلطنت اولجایتو (سلطان محمد خدابنده)، مظفر به حکومت میبد میرسد و منصب راهداری راه های اردستان تا کرمانشاه، و نیز راه ابرقو و هرات و مرو، به او تفویض میشود.
او بیشتر اوقات در نزد اولجایتو بود و اولجایتو نیز به وفاداری و شجاعت او اعتماد زیادی داشت، بطوری که در هنگام لشکرکشی به گیلان او را با خود همراه برد. این اعتماد زیاد سلطان به مظفر و مقام بالای او باعث رنجش عده زیادی از بزرگان دربار، از جمله خواجه رشیدالدین فضل الله وزیر، گردید. مظفر پس از چندی در ۷۰۷ ق / ۱۳۰۷ م اجازه بازگشت به یزد را یافت ولی به سبب اختافاتی که با مقامات آنجا پیدا کرد، به همراه پسرش محمد، به شیراز آمد و سپس، چون اولجایتو آهنگ بغداد کرد، به اردوی او آمد (۷۱۱ ق / ۱۳۱۱ م) و در یورت خانقین در نزدیکی بغداد به خدمت وی رسید و گرامی داشته شد. پس از چندی اجازۀ بازگشت خواست و به میبد آمد.
پس از بازگشت به میبد، ماموریت یافت تا شورش قبایلی از اعراب در شبانکاره را سرکوب کند. او نیز عازم شبانکاره شد و پس از جنگی سخت شورشیان را مطیع کرد و گزارش ماموریت خود را به دربار ایلخان فرستاد. اما در همانجا بیمار شد و پس از ۳ ماه شدت بیماری او کاهش یافت. اما گروهی از دشمنان به او سموقنیا خوراندند، و وی در ۱۳ ذیقعدۀ ۷۱۳ ق/یکم مارس ۱۳۱۴ م بر اثر آن درگذشت. جسد او به میبد انتقال داده شد و در مدرسه مظفریه، که خود بنا کرده بود، دفن شد. مظفر در طول عمر پربار خود، خاندان آل مظفر را از خدمتگذاران اتابکان یزد، به یکی از بانفوذترین و قدرتمندترین خاندان های ایران مبدل کرد و نام خود را به دودمان خویش داد که نشان دهنده اهمیت او را در بین خاندان آل مظفر داشت.
آغاز حکومت امیر محمد مظفر
از مظفر یک پسر و دو دختر باقی ماند. پسر او مبارزالدین محمد حکم جانشینش را داشت و پس از مرگ مظفر، در سن سیزده سالگی جانشین او گردید. اما در همین هنگام عده ای از مردم، که املاکشان به تصرف مظفر درآمده بود و تا آن زمان قدرت بازپس گیری آنان را نداشتند، برای استرداد املاکشان به خواجه رشید الدین فضل الله، که با مظفر نیز دشمنی میداشت، متوسل شدند و خواجه نیز املاک مظفر را مصادره و دیوانی کرد. بنابراین محمد سیزده ساله با خواهر و پسر عمویش، ابوبکر، عازم پایتخت میشوند. در میان راه به عده ای از راهزنان برمیخورند اما محمدبا کمک خواهر و دیگر زنان کاروان، آن راهزنان را شکست داد و عده ای از آنان را به قتل رسانده و سرهایشان را با خود به دربار اولجایتو میبرد. محمد به سبب رشادت و دلاوری اش مورد نوازش سلطان قرار گرفت. اولجایتو املاک پدرش را دوباره بازمیگرداند و مشاغل یساولی و حکومت میبد و راهداری راه های یزد را به او میسپارد. محمد چهارسال نزد سلطان به عنوان ملازم میماند. پس از مرگ اولجایتو، او یکسال نیز در دربار جانشینش، ابوسعید بهادرخان، میماند. سپس در سال ۷۰۷ ق به میبد بازمیگردد و به حکومت میبد و راهداری راه های یزد مشغول میشود.
اندکی بعد سید عضدالدین یزدی، رئیس شحنه فارس، سعی کرد از آشفتگی اوضاع کشور، بر اثر مرگ اولجایتو و آغاز سلطنت ابوسعید، استفاده کرده و یزد را متصرف بشود. اما از ورودش به شهر ممانعت به عمل آوردند و وقتی این خبر به سلطان ابوسعید رسید، از سید عضدالدین رنجید و حاکم یزد، اتابک حاجی شاه، و امیر محمد را مامور کرد تا سید عضدالدین را مجازات کنند. سپاه امیر محمد و سید عضدالدین در صحرای یزد با هم روبرو شدند، اما سید عضدالدین در خود قدرت مقاومت در برابر سپاه امیر محمد را ندید و از میدان جنگ گریخت و به دربار سلطان پناه برد. او کوشش کرد تا امیر محمد را در نزد سلطان مقصر قضیه نشان دهد. اما موفق نشد و خود مقصر شناخته شد. این نخستین پیروزی مهمی بود که آل مظفر بدست آورد.
سقوط اتابکان یزد
هنگامی که محمد به حکومت میبد اشتغال داشت، امیر غیاث الدین کیخسرو اینجو برای عقد اتحاد و پیمان دوستی با اتابک حاجی شاه، حاکم وقت یزد، به یزد آمد و سپس برای ملاقات با امیر محمد به میبد رفت. امیر محمد در میبد از او با محبت استقبال کرد و اسب پرآوازه ای را که از او درخواست کرده بود، و برای این به دیدار او شتافته بود، به وی داد.
در زمان اقامت امیر کیخسرو در میبد، حادثه ای رخ داد که باعث ایجاد دشمنی میان اتابکان یزد و آل اینجو شد. اتابک حاجی شاه به نوکر نایب امیر کیخسرو، که پسر زیبایی بود، دلباخته شده بود و در هنگام مستی به نوکرانش دستور داد تا آن غلام را برایش بیاورند. اما این ماجرا به زد و خورد و درگیری انجامید و در طی آن نایب کیخسرو کشته میشود. امیر کیخسرو از این ماجرا آگاه شد و قصد انتقام گیری از اتابک را کرد و از امیر محمد نیز درخواست همکاری کرد. اما امیر محمد صلاح دید تا ابتدا از ایلخان نظر خواهی کند و در نتیجه ماجرا را به اطلاع سلطان رساند. سلطان پاسخ مثبت داد و به امیر محمد امر کرد تا به همراه امیر کیخسرو اتابک حاجی شاه را مجازات کنند. بنابراین جنگی بین دو طرف در بازار یزد انجام میشود. در این جنگ اتابک حاجی شاه شکست خورد و همراه با نزدیکانش فرار کرد. با فرار حاجی شاه، دودمان اتابکان یزد نیز در سال ۷۱۸ ق منقرض شد.
در همین سال سلظان ابوسعید، به ترقیب خواجه غیاث الدین محمد پسر خواجه رشیدالدین، حکومت یزد را به امیر محمد مظفر میدهد. مورخان این واقعه را نقطه شروع حکومت آل مظفر و حکومت مستقل امیر محمد مظفر میدانند.
حاکم یزد
امیر محمد پس از استقرار در حکومت یزد، به سرکوب راهزنان نکودری همت گماشت. نکودریها به سرداری مردی به نام نوروز پیوسته به یزد و کرمان و روستاهای پیرامون آن میتاختند و اموال مردم را به تاراج میبردند و راهها را در اختیار میگرفتند. امیر محمد در راه مهریجرد بر آنان تاخت و ۱۰۰ تن را کشت و نوروز را به قتل رساند. یکی از بزرگان آنان، به نام گربه، را اسیر نمود و سر نوروز را به گردن او آویخت و او را در قفسی، با سر های کشته شدگان، به دربار سلطان فرستاد. سلطان ابوسعید در تشکر و ستایش این اقدام امیر محمد، برای او پاداش و خلعت فرستاد. پس از مدتی نکوداریان، به رهبری فردی به نام تومان، به قصد انتقام دوباره به اطراف یزد حمله میکنند. امیر محمد باری دیگر مقابل آنان می ایستد و آنان را شکست داده تومان را به قتل میرساند و سرهای کشته شدگان را به دربار سلطان ابوسعید میفرستد.
در ۷۲۹ ق / ۱۳۲۹ م امیر محمد به کرمان رفت و در آنجا قتلغ مخدوم شاه خان، دختر قطبالدین شاه قراختایی را به زنی خواست. چون قتلغ مخدوم شاه در این هنگام در شیراز روزگار میگذراند، مبارزالدین به آنجا رفت و با وی پیمان زناشویی بست و سپس راهی یزد شد.
او در ۷۳۴ ق / ۱۳۳۳ م همراه فرزند بزرگ خود، شاه مظفر، عازم اردوی سلطان ابوسعید شد. سلطان ابوسعید از آنان استقبال ویژه ای کرد و مقرری سالانه ای، به مقدار صد هزار دینار، برایشان مقرر کرد و به امیر محمد لقب «امیرزاده»، به همراه کلاه و طبل و درفش، بخشید. این احترام ابوسعید و هدایایش به آل مظفر باعث حسادت بسیاری از یزرگان دولت شد. ابوسعید در زمستان همان سال روانۀ بغداد گشت و امیر محمد نیز به عزم زیارت مرقد علی بن ابی طالب همراه او رفت، و پس از زیارت مرقد آن حضرت در نجف، از سلطان اجازه خواست به یزد برگشت.
تاریخ سیاسی مظفریان
پس از چند قرن تهاجم و اشغال ترکان و مغولان در ایران، سلطنت آل مظفر با ظهور امیر مبارزالدین محمد و استمرار به دست شاه شجاع مظفری، حکومتی ایرانی بود که با وفات شاه شجاع در سال ۷۸۶هجری قمری، اسیر جنگهای جانشینی شد و سپس با یورش تیمور، از میان رفت. مجاهدالدین سلطان زینالعابدین که وارث شاه شجاع بود و نمیخواست گماشتهٔ تیمور باشد، با آغاز تهاجم تیمور به ایران، شیراز را رها کرد و عازم غرب شد. شاه منصور او را در شوشتر از سلطنت عزل کرد و سپاه را به شیراز بازگرداند تا با تیمور مقابله کند، اما تیمور به ماوراءالنهر بازگشته بود. شاه منصور از سال ۷۹۰ تا ۷۹۵ هجری برای یکدست کردن قدرت آل مظفر و جلب همکاری سلاطین ایلکانی، عثمانی و دیگر قدرتها علیه تیمور تلاش کرد و سرانجام در نبردی با تیمور، جان باخت. تیمور پس از این نبرد، شاهزادگان آل مظفر را گردآورد و فرمان داد تا در قمشه آنان را کشتند و حتی اطفالی را که از آل مظفر در شهرها بودند نیز فرستادگان تیمور کشتند. در بیان علت قتلعام شاهزادگان آل مظفر، برخی از مورخان نوشتهاند که چون این شاهزادگان در نبردهای جانشینی، هر شهر و روستایی را عرصهٔ نبردهای خویش ساخته بودند و رعایا از آنان آسیب بسیار میدیدند، پس تیمور برای رعایت رعایا، آل مظفر را قتلعام کرد. اما از سوی دیگر برخی را عقیده بر آن است که رعایا از خود تیمور آسیبهای بیشتر دیدهبودند و به همین سبب بود که تا سالها پس از آن نیز به یادگاران سلاطین مظفری مهر بسیار داشتند و سبب حقیقی قتلعام این خاندان، تهور و بیباکی سلاطین مظفری بود و تیمور که خود دشواری مبارزه با شاه منصور را در نبردها چشیده بود، از تکرار چنین جنگی با آل مظفر میهراسید. دیدار تیمور با شاهزادگان مظفری نیز این هراس را تشدید کرد. نقل است که در ضیافتی، شاهزادگان مظفری را سه سه و چهار چهار بر یک قالی نشاندند و سفره انداختند. تیمور که به آنان مینگریست، ناگهان پرسید که آیا شما هیچگاه این گونه بر یک قالی نشستهاید؟ سلطان ابواسحاق پسر سلطان اویس مظفری و نوه شاه شجاع، پاسخ داد: «اگر ما یک بار بر یک قالی کنار هم مینشستیم، ترا کی در ایران، مدخل بود؟!» این سخن، بیم تیمور را بیشتر کرد و در همان مجلس هم حرکات سر و دست شاهزادگان را، اشاراتی برای هماهنگی قتلش تعبیر کرد، پس به سرعت از آن مجلس برخاست و تدبیر قتلعام شاهزادگان آل مظفر کرد.
آخرین بازمانده آل مظفر
پس از مرگ تیمور، سلطان معتصم، پسر سلطان زین العابدین که در خردسالی در واقعه کشتار قمشه، گریزانده شده بود، برخاست و چون از جانب مادر، از خاندان سلاطین ایلکانی بود، با حمایت مردمان و بزرگان عراق و فارس و اصفهان مواجه شد. او مدتی اصفهان را هم فتح کرد، اما به سال ۸۱۲ هجری قمری در نبرد با سپاه تیموری کشته شد.
فرمانروایان
# | نام | نگاره | ولادت
وفات | حکومت | توضیح | ||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
نام دیهیمی | لقب | نام اصلی | آغاز | پایان | خویشاوندی | یادداشت | |||
مظفریان، ۷۱۸–۷۹۵ق / ۱۳۱۸–۱۳۹۳م | |||||||||
۱ | مبارزالدین محمد | مبارزالدین، ابوطالب، امیر، سلطان | محمد | ۷۰۰–۷۶۵ق / ۱۳۰۱–۱۳۶۴م | ۷۱۳ق / ۱۳۱۴م | ۷۵۹ق / ۱۳۵۸م | پسر شرف الدین مظفر | بنیانگذار دولت | |
۲ | شاه محمود | قطب الدین، امیر، سلطان، شاه | ۷۳۷–۷۷۶ق / ۱۳۳۶–۱۳۷۴م | ۷۵۹ق / ۱۳۵۸م | ۷۷۶ق / ۱۳۷۴م | پسر مبارزالدین محمد | تنها در اصفهان حکومت داشت | ||
۳ | شاه شجاع | جلال الدین، ابوالفوارس، سلطان، شاه، امیر | ۷۳۳–۷۸۷ق / ۱۳۳۳–۱۳۸۴م | ۷۵۹ق / ۱۳۵۸ | ۷۸۶ق / ۱۳۸۴ | پسر مبارزالدین محمد | از سال ۷۷۶ق / ۱۳۸۴م، اصفهان را هم به قلمروی خودش اضافه کرد | ||
۴ | زینالعابدین علی | مجاهدالدین، زینالعابدین، سلطان | علی | ؟ - ۷۸۹ق /؟ - ۱۳۸۷م | ۷۸۶ق / ۱۳۸۴م | ۷۸۹ق / ۱۳۸۷م | پسر شاه شجاع | توسط تیمور برکنار شد | |
۵ | عمادالدین احمد | عمادالدین، امیر، سلطان | احمد | ۷۴۱–۷۹۵ق / ۱۳۴۰–۱۳۹۳م | ۷۸۶ق / ۱۳۸۴م | ۷۹۵ق / ۱۳۹۳م | پسر مبارزالدین محمد | تنها در کرمان حکومت میکرد. در جریان قتلعام خاندان مظفریان در سال ۷۹۵، کشته شد. | |
۶ | شاه یحیی | نصرت الدین، شاه، امیر، سلطان | ۷۴۴–۷۹۵ق / ۱۳۴۳–۱۳۹۳م | ۷۸۶ق / ۱۳۸۴م | ۷۹۵ق / ۱۳۹۳م | برادرزاده شاه شجاع (پسر شرف الدین مظفر بن مبارزالدین محمد) | تنها در یزد حکومت میکرد. در جریان قتلعام خاندان مظفریان در سال ۷۹۵، کشته شد. | ||
۷ | شاه منصور | شجاع الدین، شاه، سلطان، امیر | ۷۴۵ یا ۷۴۶–۷۹۵ / ۱۳۴۵ یا ۱۳۴۶–۱۳۹۳م | ۷۹۰ق / ۱۳۸۸م | ۷۹۵ق / ۱۳۹۳م | برادرزاده شاه شجاع (پسر شرف الدین مظفر بن مبارزالدین محمد) | در شیراز و شوشتر مقابل تیمور به مقاومت برخاست اما شکست خورد |
پیامدهای حکومت آل مظفر
تأثیر آل مظفر را میتوان در ابعاد زیر بررسی کرد:
- احیای وحدت اسلامی
- احیای دولت ایرانی
- فعالیتهای عامالمنفعه و غیرانتفاعی
احیای وحدت اسلامی
پس از آنکه صد سال از نابودی خلافت عباسی در سال ۶۵۶ هجری قمری به دنبال حملهٔ مغول به بغداد گذشته بود، امیر مبارزالدین محمد در سال ۷۵۶ هجری و بعدها جانشینش شاه شجاع، داوطلبانه با یکی از بازماندگان خاندان عباسی به عنوان خلیفهٔ مسلمین بیعت کردند و هر شهر که فتح میشد به نام خلیفهٔ مسلمین خطبه میخواندند. این واقعه چنان بازتابی در جهان اسلام داشت که علما امیر مبارزالدین محمد را مصداق حدیثی نبوی تشخیص دادند و او را مجدّد رأس مائه (احیاگر اسلام در صدمین سال) خواندند و در این باره کتابهایی تألیف شد.
احیای دولت ایرانی
سلطنت آل مظفر نخستین دولت ایرانی پس از قرنها حکومت ترکان و مغولان بر ایران بود. سلاطین آل مظفر با مقاومت در برابر مغولها، اعتماد به نفس را به ایرانیان بازگرداندند. هنگامی که جانی بیک، پادشاه مغول قبچاق به امیر مبارزالدین محمد نامه نوشت و او را راهدار میبد خطاب کرد. سپس وی را به حضور طلبید تا بدان شغل بازش گرداند، امیر مبارزالدین، تحمل نکرد و با سی هزار سوار به آذربایجان حمله کرد و سپاه مغول را در سال ۷۵۹ هجری در بیرون شهر میانه شکست داد و آنان را تا بدان سوی ارس عقب راند. پس از این پیروزی، رؤیای آن داشت که مغولان را بدان سوی جیحون براند و برای همیشه از ایران بیرون کند، اما مجال نیافت. شاه منصور نیز به تأسی از نیایش امیر مبارزالدین محمد، تنها یک رؤیا داشت: اینکه نگذارد مغولان از رود جیحون بگذرند و وارد ایران شوند.
فعالیتهای عامالمنفعه و غیرانتفاعی
در حوزهٔ فعالیتهای عامالمنفعه و غیرانتفاعی، آل مظفر با برقرار کردن حقوق ماهیانه برای اهل دانش و دین و ادب و هنر، دستگیری از تهیدستان و ضعفا، ساختن ابنیهٔ عمومی و حفر کاریزها و وقف کردن موقوفهها برای رفاه رعایا تلاش بسیاری کردند. توجّه آنان به ساخت ابنیهٔ عمومی و عامالمنفعه بر هنر ایرانی و اسلامی نیز تأثیر گذاشت. یادگار شاخص این سلسله، مسجد جامع کرمان معروف به مسجد جامع مظفری است. مسجد جامع یزد که متعلق به عصر تیموری است، آغاز ساختش در عصر آل مظفر بودهاست.
رأفت این خاندان را در این نقل قول مشهور از شاه منصور میتوان یافت که خطاب به کارگزارانش در خصوص رعایت حال رعایا میگوید:
«ما این مردم را وعدهٔ عدل دادهایم. چگونه میاومه (پرداختی روزانه) که آبا و اجداد ما داده باشند، ناقص کنیم. فرمود که از آن قدر وجوه ساخته به سویّت قسمت کنند و فرمود که ما دو لشکر داریم: صوری شمایید و معنوی، سادات و علما و مشایخ و محتاجان»
پانویس
- ↑ http://www.iranicaonline.org/articles/mozaffarids
- ↑ آنچه در این نقشه با عنوان ملوک لار، شبانکاره، هرمز و اتابکان لر بزرگ و گاه کوچک، دیده میشود و نیز احتمالاً ملوک زرنج، از اتباع سلاطین آل مظفر بودند. شاهان اینجو نیز به زودی به دست سلاطین آل مظفر برافتادند. نیز بخشهای بزرگی از مستملکات چوپانیان و آل جلایر تا بغداد و شروان به قلمرو آل مظفر افزوده شد. ملوک سربدار نیز در اواخر کار گرچه خراجگزار آل مظفر نبودند، اما حکومت از دست شاه شجاع داشتند
- ↑ «ماجرای تیمور لنگ و قتلعام مردم اصفهان». خبرآنلاین. ۲۰۱۱-۰۷-۱۴. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۱-۱۶.
- ↑ "Shiraz" (به انگلیسی). دانشنامهٔ ایرانیکا. Archived from the original on 18 November 2012. Retrieved 2009-05-29.
- ↑ مواهب الهی، ۹ - ۱۰
- ↑ کتبی، ص ۱۶
- ↑ کتبی، ص ۱۷
- ↑ علاءقزوینی، ص ۹۲۱ - ۹۴۷
- ↑ علاءقزوینی، ص ۶
- ↑ پزشک، ص ۱۶۹
- ↑ پزشک، همان
- ↑ ستوده، ص ۴ - ۷
- ↑ ستوده، ص ۱۲ - ۱۴
- ↑ پزشک، ص ۱۷۰
- ↑ کتبی، ص ۱۲ - ۱۳
- ↑ پزشک، ص ۱۶۷ - ۱۶۸
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۴؛ معلم یزدی، ص ۲۷؛ کتبی ص ۳۰
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۴؛ معلم یزدی، ص ۲۷ - ۲۹؛ کتبی ص ۳۰
- ↑ album, p 16
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۴؛ معلم یزدی، ۲۹ - ۳۰؛ کتبی ص ۳۰
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۴ - ۹۵؛ معلم یزدی، ص ۳۰ - ۳۴؛ کتبی ص ۳۰ - ۳۱
- ↑ معلم یزدی، ص ۳۸ - ۳۹؛ کتبی، ص ۳۱؛ حافظ ابرو، ص ۹۵ - ۹۶
- ↑ کتبی، ص ۳۱ - ۳۲
- ↑ کتبی، ص ۳۲؛ معلم یزدی، ص ۳۶ - ۳۷؛ حافظ ابرو، ص ۹۶
- ↑ کتبی، ص ۳۲؛ معلم یزدی، ص ۳۸؛ حافظ ابرو، ص ۹۶
- ↑ غنی، ص ۱۱۸
- ↑ کتبی، ص ۳۲
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۶ - ۹۷، معلم یزدی، ص ۳۹ - ۴۱
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۷؛ معلم یزدی، ص ۴۳
- ↑ کتبی، ص ۳۳
- ↑ ستوده، ص ۶۳
- ↑ ستوده، ص ۶۴؛ معلم یزدی، ص ۳۴ - ۴۹
- ↑ غنی، ۱۲۰؛ حافظ ابرو، ص ۹۸ - ۹۹
- ↑ کتبی، ص ۳۵
- ↑ حافظ ابرو، ص ۹۹ - ۱۰۰؛ کتبی ص ۳۵ - ۳۶؛ معلم یزدی، ۵۳ - ۵۸
- ↑ غفاری قزوینی؛ کتبی، ص ۳۶
- ↑ ستوده، ص ۶۵؛ غنی، ص ۱۲۰
- ↑ معلم یزدی، ۵۸-۶۵؛ جعفری، ۴۹، ۵۰؛ کتبی، ص ۳۶ - ۳۷
- ↑ کتبی، ص ۳۷
- ↑ معلم یزدی، ص ۶۸ - ۶۹؛ کتبی، ص ۳۸؛ غنی، ص ۷۲
- ↑ معلم یزدی، ۸۵- ۸۹؛ فصیح، ۴۴؛ کتبی، ص ۳۸ - ۳۹
- ↑ شرف الدین علی یزدی، ظفرنامه تیموری
- ↑ خواندمیر، حبیب السیر
- ↑ قاسم غنی، تاریخ عصر حافظ، ص۴۴۵–۴۴۹
- ↑ محمد بن علی شبانکاره ای، مجمع الانساب شبانکاری، ص 316
- ↑ محمدابراهیم باستانی پاریزی، حماسهٔ کویر، ص۴۱۱
- ↑ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول، ص ۴۲۳، ۴۲۶، ۴۵۴ و ۴۵۶
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۱ مارس ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۱ مارس ۲۰۱۸.
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۱۱ مارس ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۱ مارس ۲۰۱۸.
- ↑ قاسم غنی، تاریخ عصر حافظ، ص 417
منابع
- قاسم غنی، تاریخ عصر حافظ (تاریخ فارس و مضافات و ایالات مجاوره در قرن هشتم به انضمام حواشی و فهارس سه گانه)، چاپ ۱۳۸۳ ، انتشارات زوار
- محمود کتبی، تاریخ آل مظفر، به اهتمام عبدالحسین نوایی، چاپ ۱۳۶۴، انتشارات امیر کبیر
- معین الدین بن جلال الدین محمد معلم یزدی، مواهب الهی در تاریخ آل مظفر، با تصحیح و مقدمه سعید نفیسی، چاپ ۱۳۲۶، کتابخانه و چاپخانه اقبال
- حسینقلی ستوده، تاریخ آل مظفر (۲ جلد)، چاپ ۱۳۴۶، چاپخانه دانشگاه تهران
- حافظ ابرو، زبده التواریخ، جلد اول، تصحیح سیدکمال حاج سیدجوادی، چاپ ۱۳۷۲، وزارت ارشاد اسلامی
- عباس اقبال، تاریخ مفصل ایران از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه، چاپ ۱۳۹۲، انتشارات دبیر
- علی بن حسین بن علی هلالی قزوینی، منهاج الطالبین فی معارف الصادقین، تحقیق و تصحیح دکتر احمد بهنامی، چاپ ۱۳۹۶، کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی
- منوچهر پزشک، «مظفریان»؛ تاریخ جامع ایران، جلد دهم، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران ۱۳۹۳، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی
- Stephen Album, “Power and Legitimacy: The Coinage of Mubāriz al-Dīn Muḥammad ibn al-Muẓaffar at Yazd and Kirmān,” in Le Monde Iranien et l’Islam: Societies et Cultures II, Geneva and Paris, 1974, pp. 157-71.