شاه تهماسب یکم
شاه تهماسب یکم یا با نگارش کهنتر شاه طهماسب یکم پسر ارشد شاه اسماعیل یکم و دومین پادشاه از دودمان صفویان بود. او پس از مرگ پدر با آشوب داخلی و حمله ازبکان و عثمانیان مواجه شد که با تدبیر و شجاعت و تا حدی بهرهمندی از بخت و اقبال از پس این مشکلات برآمد و دورهای طولانی از صلح و ثبات را برای ایران به ارمغان آورد. وی فردی معتقد به مذهب شیعه دوازدهامامی بود. شاه تهماسب یکم حدود ۵۴ سال بر ایران حکومت کرد که در بین تمام پادشاهان پس از اسلام در ایران بیشترین زمان حکمرانی بودهاست
شاه تهماسب اول | |||||
---|---|---|---|---|---|
شاهنشاه ایران | |||||
دومین پادشاه صفوی | |||||
سلطنت | ۹۳۰–۹۸۴ قمری ۱۵۲۴–۱۵۷۶ میلادی | ||||
تاجگذاری | ۹۳۰ قمری ۱۵۲۴ میلادی | ||||
پیشین | اسماعیل یکم | ||||
جانشین | اسماعیل دوم | ||||
زاده | ۴ مارس ۱۵۱۴ ۱۳ اسفند ۸۹۲ ۲۶ ذی الحجه ۹۱۹ شهآباد، اصفهان | ||||
درگذشته | ۲۴ مه ۱۵۷۶ ۳ خرداد ۹۵۵ ۱۵ صفر ۹۸۴ قزوین | ||||
آرامگاه | |||||
همسر(ان) | سلطانم بیگم | ||||
فرزند(ان) | ده پسر و هشت دختر (فهرست را ببینید) | ||||
| |||||
دودمان | صفوی | ||||
پدر | اسماعیل یکم | ||||
مادر | تاجلی بیگم | ||||
دین و مذهب | اسلام، شیعه دوازدهامامی | ||||
نشان (مُهر) |
نام تهماسب
تَهم بهمعنی پیلتَن و توانا و تهماسب (تهم + اسب) بهمعنی دارنده اسب تواناست.
شاه جوان
تهماسب در روز چهارشنبه ۲۶ ذیحجه سال ۹۱۹ هجری قمری در روستای شهآباد اصفهان متولد شد. پس از مرگ شاه اسماعیل یکم صفوی، شاه تهماسب یکم در سال ۹۲۹ هـ. ق (۱۵۲۳ م) در ۱۰ سالگی به سلطنت رسید. روشن است که بهدلیل کم بودن سن و سال شاه جدید، فرصتی برای کسب قدرت برای امرای قدرتطلب قزلباش فراهم شد. ۱۰ سالِ نخستِ سلطنت شاه تهماسب در واقع عرصهٔ رقابت امرای قزلباش برای کسب قدرت بود. شاه جوان بهعلت شجاعت و تدبیر، کمکم توانست خود را بهعنوان شاهی مقتدر برای ایران مطرح کند و زمام قدرت را در دست گیرد. شاه تهماسب در دورهٔ بلند حکومت خود توانست با وجود کمبود منابع، بهخوبی تهدیدات مکرر ازبکان و سپس عثمانیان را دفع کند و سپس دورهای از صلح و ثبات را برای کشور به ارمغان آورَد؛ دورهای که تا مرگ وی در سال ۹۸۴ و به سلطنت رسیدن فرزند تندخوی او، شاه اسماعیل دوم، ادامه داشت.
پادشاه هنرمند
شاه تهماسب صفوی پادشاهی صاحبکمال و شیفتهٔ هنر بود و در هنر خوشنویسی و نقاشی دست داشت. در نقاشی شاگرد استاد سلطان محمد مصور بودهاست. هرچند قاضی احمد منشی در کتاب گلستان هنر از هنر تصویرسازی شاه تهماسب بهطور مفصل یاد کرده، اما اثر چندان ممتازی از او دیده نشدهاست و تنها تصویر مستند و دارای امضای بهجامانده از او، مجلس بزمی است که در موزهٔ کاخ طوپقاپو ترکیه زینتبخش مرقع بهرام میرزا است و رقم یا امضای آن چنین است: «صوره تهماسب الحسینی» در زیر تصویر و بیرون از جدولکشی شاه تهماسب به خط خود نوشته: «جهت برادر عزیزم بهراممیرزا ساخته شد» شاه تهماسب از گسترشدهندگان ادبیات آذربایجانی بود و در این زمینه تلاش بسیاری کرد.
جنگ قدرت امرای قزلباش
پس از به سلطنت رسیدن تهماسب، کپک سلطان استاجلو، امیر ایل استاجلو، که در تبریز (پایتخت) حاضر بود، به وکالت (صدارت) شاه منصوب شد. در همین زمان دیوسلطان روملو، که در بلخ حکومت میکرد، وصیتنامهای را از شاه اسماعیل در دست داشت که طبق آن شاه اسماعیل وی را بهعنوان نایبالسلطنه منصوب کردهبود. وی لقب آتابیک یا اتابک را پس از مدتها دوباره زنده کرد و خود را آتابیک شاه تهماسب نامید. دیوسلطان روملو از بلخ به سمت تبریز حرکت کرد، اما زمانی که به تبریز رسید کپک سلطان خود را وکیل نامیدهبود و پایتخت، تحت قدرت استاجلوها بود. به این سبب و به بهانهٔ دفع تهاجم ازبکان، از تبریز به خراسان بازگشت و امرای قزلباش خراسان و عراق عجم را به همراهی خود برای دفع ازبکان فراخواند. امرای نامدار بسیاری به یاری او شتافتند، از جمله چوهه سلطان تکلو حاکم اصفهان، قراجه سلطان تکلو و علی سلطان حاکم شیراز. وی با بذل و بخشش و احسان، امرا را به وکالت خود راضی کرد. در این زمان خبر رسید که ازبکان، خراسان را ترک کردهاند. دیو سلطان از فرصت استفاده کرده و با لشکریان زیادی که از اطراف بر گرد او جمع شدهبودند به سمت تبریز حرکت کرد.
پس از رسیدن دیوسلطان و سپاهیان به نزدیکی تبریز، دیوسلطان، کپک سلطان را به قبول وکالت خود فراخواند و کپک سلطان هم برای جلوگیری از جنگ با وی از تبریز خارج شد و به استقبال وی رفت. سپس هر دو به نزد شاه تهماسب رفتند و دیوسلطان حکم وکالت را از شاه دریافت کرد.
جنگهای شاه اسماعیل یکم
۱۵۵۵–۱۵۳۲ | با عثمانی | |
۱۵۴۷ | جنگ با شروانشاهان | |
۱۵۴۸ | نبرد قارص | |
۱۵۵۲ | نبرد ارزروم | |
۱۵۷۱-۱۵۷۳ | شورش پیشهوران تبریز | |
؟ | جنگ صافیرود | |
؟ | اتحاد ایران-هابسبورگ | |
؟ | جنگ مرند |
جنگهای شاه اسماعیل دوم
دیوسلطان سپس برای تضعیف استاجلوها و کپک سلطان آنها را برای جنگ به مرزهای گرجستان فرستاد و خود و چوهه سلطان در غیاب آنها تیولات (الکا) آنها را میان دیگر قبایل تقسیم کردند. این امر موجب بازگشت کپک سلطان و نخستین جنگ داخلی قزلباشان شد. در نخستین جنگ استاجلوها شکست خورده و به گیلان گریختند مدتی بعد باز هم به یاری حاکم رشت برای جنگ بازگشتند ولی اینبار نیز به سختی شکست خوردند. در بار سوم سال بعد مجدداً کپک سلطان تدارک سپاه نموده بازگشت. اینبار استاجلوها بهشدت مقاومت کردند و اگر کپک سلطان در میان جنگ کشته نمیشد قدرت مجدداً به وی بازمیگشت.
در زمان شاه تهماسب امرای استاجلو شوریدند. دوستعلی استاجلو در خوی و مظفر سلطان در گیلان شورش کردند.
دیوسلطان ۷۰۰۰ سرباز و ۲۵ توپ جنگی را به فرماندهی نظامالدین روملو مأمور سرکوب دوستعلی استاجلو کرد. نظامالدین موفق شد دوستعلی را شکست دهد. شورش مظفر سلطان نیز با ازدواج او با مادر شاه تهماسب، موقتاً فرو خوابید. مدتی بعد دیوسلطان نیز به تحریک چوهه سلطان تکلو به حکم شاه تهماسب جوان که حدود ۱۵ سال داشت کشته شد. چوهه سطان به شاه اینطور الغا کرده بود که دیوسلطان موجب تفرقه در میان قزلباشان است. پس از این واقعه، چوهه سلطان نایبالسلطنه شد.
حملات ازبکان
در مدتی که میان امرای قزلباش جنگ قدرت جریان داشت تا به قدرت رسیدن چوهه سلطان، ازبکان به سرکردگی عبیداللهخان ازبک، چهار بار برای تصرف خراسان و بهویژه هرات به ایران حمله کردند. بار اول با حملهٔ متقابل شاملوها شکست خورده و بازگشتند. بار دوم با وجود تصرف برخی از قلعههای خراسان با ایستادگی شاملوها، تصرف هرات برای ازبکان میسر نشده و بازگشتند. بار سوم شاه تهماسب شخصاً و با وجود جوانی (حدود ۱۶ سال سن) تدارک سپاه دیده به سمت خراسان حرکت کرد. میان دو سپاه در خسروجرد نبردی سخت رخ داد. این نبرد در عاشورای سال ۹۳۵ رخ داد. در ابتدای نبرد، جناح راست سپاه ایران (شامل تکلوها و شاملوها) به فرماندهی چوهه سلطان در هم شکست. اندکی بعد جناح چپ نیز از هم پاشیده و متفرق شد اما قلب سپاه به فرماندهی شاه تهماسب جوان شامل سه هزار نفر از جوانان شاملو و ذوالقدر همچنان بر جای مانده و مقاومت میکرد. ازبکان به تعقیب پراکندهشدگان سپاه ایران در دشت، پراکنده شدند و در میان گرد و خاک و هیاهو، شاه تهماسب خود را روبروی قلب سپاه ازبکان به فرماندهی عبیداللهخان ازبک دید. وی با شجاعت به سربازان دستور حمله داد و خود نیز با آنان به قلب سپاه ازبکان هجوم برد. در این حملهٔ غافلگیرانه و برقآسا قلب سپاه ازبکان از هم پاشید و عبیداللهخان و فرماندهان ازبک راه فرار پیش گرفتند. به این صورت با شجاعت شخص شاه تهماسب، یک شکست مسلم به یک پیروزی تبدیل شد.
در حملهٔ چهارم ازبکان به خراسان محاصرهٔ قلعه هرات مدت زیادی به درازا کشید و درخواستهای سلطان حسینخان شاملو برای کمک از طرف چوهه سلطان بیجواب ماند. کار بر محصوران بسیار سخت شد. سلطان حسینخان شاملو مجبور به تسلیم شهر شده، خود، سپاهیان داخل قلعه و شیعیان، قلعه را ترک کرده و آن را به ازبکان تسلیم نمودند. سلطان حسینخان شاملو از هرات به سیستان رفته و سپس در نزدیکی اصفهان به اردوی شاه تهماسب وارد شد. شاه از وی به گرمی پذیرایی کرد. چوهه سلطان که از قدرت گرفتن وی میترسید اندیشهٔ قتل وی را در سر میپروراند. سلطان حسینخان شاملو از قصد وی آگاه شد و شاملوها به خیمهٔ وی در اردوی شاهی حمله کرده و او را کشتند. تکلوها برای تلافی به اردوی شاهی هجوم آورده قصد ربودن شاه را داشتند اما این کار خشم شاه را برانگیخت و دستور قتلعام آنها را صادر کرد. سپاه شاهی بر آنان حمله کرده و بسیاری را کشت. سران تکلوها به بغداد گریختند. حاکم بغداد که تکلو بود سر آنها را برای اثبات اطاعت برای شاه فرستاد. پس از این کشتار دیگر تکلوها نتوانستند نقش مهمی در حکومت صفوی به عهده بگیرند. پس از کشته شدن چوهه سلطان، سلطان حسینخان شاملو به صدارت رسید. الامه سلطان تکلو امیرالامرای آذربایجان از ترس اقدام سلطان حسینخان شاملو به عثمانی گریخت و مدتی بعد محرک سلطان سلیمان در حمله به ایران شد.
ازبکان به سرکردگی عبیداللهخان ازبک دو بار دیگر به خراسان حمله کردند اما هر دو بار بهدلیل مقابلهٔ سپاه ایران مجبور به بازگشت شدند تا اینکه عبیداللهخان، شاه خونریز ازبک به مرگ طبیعی مرد و خراسانیان مدتی از تهاجم و غارت ازبکان، ایمن شدند.
پس از عبیداللهخان مرز خراسان تا ۱۱ سال در آرامش به سر برد؛ تا اینکه بار دیگر یکی از امرای ازبک به هرات حمله کرد و ناکام ماند. از آن پس، دیگر تا زمان مرگ شاه اسماعیل دوم، ازبکان خیال فتح خراسان را از سر به در کردند.
هجوم عثمانیان
نخستین و دومین تهاجم
هنگامی که شاه تهماسب پس از دفع پنجمین فتنهٔ عبیداللهخان ازبک در هرات بهسر میبرد و قصد فتح ماوراءالنهر را داشت خبر ورود سپاهیان عثمانی به آذربایجان به وی رسید. عامل تحریک سلطان عثمانی، الامه سلطان تکلو بود. وی که آرزوی وکالت شاه را در سر داشت در پی مغضوب شدن تکلوها از رسیدن به آرزویش بهکلی ناامید شد. الامه امیرالامرای آذربایجان بود و در هنگام غیبت شاه تهماسب سلطان سلیمان را تشویق کرد که از غیبت شاه استفاده کرده و آذربایجان و بخشهای مرکزی ایران را بهسادگی تصرف کند. شاه سلیمان ابراهیم پاشای وزیر را با ۸۰ هزار نیرو بهسرعت روانهٔ آذربایجان کرد. ابراهیم پاشا با همکاری الامه تقریباً تمام آذربایجان را تصرف نمود. در این هنگام خبر حمله به شاه تهماسب رسید. وی بهسرعت از هرات به سمت قزوین حرکت کرد. سرعت حرکت وی بهقدری زیاد بود که بیشتر سپاه وی دیگر قادر به ادامهٔ راه نبودند. وی به ناچار بسیاری از آنها را برای استراحت آزاد گذاشت بهطوریکه تنها ۷۰۰۰ سپاهی در قزوین (پایتخت) با وی ماندند، در حالیکه در وفاداری برخی امرای باقیمانده نیز تردید وجود داشت. در پی خبر بازگشت شاه تهماسب، سلطان سلیمان نیز بهسرعت با سپاهیان کمکی در تبریز به ابراهیم پاشا پیوست. پس از رسیدن این خبر به قزوین گروهی از امرای خیانتکار قزلباش از اردو گریخته و در تبریز به الامه پیوستند. سپاه بزرگ عثمانی برای وارد کردن ضربهٔ نهایی و اشغال مرکز ایران، از تبریز به سمت دشت سلطانیه حرکت کرد اما در دشت سلطانیه سرما و برف شدید آنها را غافلگیر نموده و بسیاری از آنها را کشت بهطوریکه سلطان سلیمان دستور عقبنشینی به سوی موصل را صادر کرد. شاعری در مورد این رخداد در دشت سلطانیه چنین سرودهاست که:
رفتم چو به سلطانیه آن طرفه چمن | دیدم دو هزار مرده بی گور و کفن | |
گفتم که بکشت این همه عثمانی را | باد سحر از میانه برخاست که من |
سلطان سلیمان سپس پیکی به بغداد و به حاکم تکلوی بغداد، محمدخان شرفالدین اوغلی فرستاد و وی را به اطاعت فرا خواند. محمدخان راضی به تسلیم شهر نبود اما بیشتر امرای تکلوی بغداد، نظر دیگری داشتند. وی بهناچار بههمراه نزدیکان و برخی قزلباشان شاهسون (شاهدوست) شهر را ترک کرد و به شیراز رفت. به اینصورت بغداد بار دیگر بهدست عثمانیان افتاد. پس از خروج سلطان سلیمان از سلطانیه، شاه تهماسب برای بازپسگیری مجدد تبریز به آن شهر لشکر کشید. الامه و دیگر امرای خیانتکار از تبریز بهسمت قلعه وان گریختند و قلعه تسلیم سپاه ایران شد. شاه بهدنبال آنها حرکت کرد و قلعهٔ وان را محاصره نمود. در هنگام محاصره مجدداً خبر حرکت قشون عثمانی از بغداد به سمت ایران به شاه تهماسب رسید. شاه بهناچار دست از محاصره کشید و بهسمت تبریز بازگشت. میان پیشقراولان سپاه ایران و قراولان عثمانی در نزدیکی درجزین نبردی رخ داد که به شکست عثمانیان انجامید. در پی این شکست، سلطان سلیمان با بدنهٔ اصلی قشون به خاک عثمانی عقب نشست و شاه تهماسب مجدداً قلعه وان را محاصره نمود. سلطان سلیمان والی دیاربکر را مأمور یاری رساندن به قلعه وان نمود. شاه تهماسب بهسرعت برای رویارویی با آنها حرکت کرد و با سپاهیان کمی که توانسته بودند با سرعت و همپای وی حرکت کنند با آنها روبرو شد و نیروهای کمکی را در هم شکست. شکستخوردگان به قلعه ارجیس گریخته و در آنجا متحصن شدند. سلطان سلیمان در تلاشی دیگر سنانپاشا را با نیروی کمکی بهسمت ارجیس گسیل کرد. نیروهای سنانپاشا در راه به قزلباشان به فرماندهی بداق خان قاجار برخورده و باز هم از ایرانیان شکست خوردند و سنانپاشا نیز کشته شد. تلاش دیگر سلطان سلیمان برای ارسال نیرو به فرماندهی ابراهیم پاشا نیز با شکست مواجه شد و فرماندهان قلعه را واگذاشته همراه ابراهیم پاشا به خاک عثمانی گریختند. به اینصورت دو حملهٔ پیاپی عثمانیان به خیال تصرف ایران با تصرف قلعهٔ ارجیس توسط قوای قزلباش به پایان رسیده و به شکست انجامید.
هجوم سوم
سومین حملهٔ سلطان سلیمان عثمانی برای فتح ایران چند سال بعد در سال ۹۵۵ و به تحریک القاس میرزا برادر شاه تهماسب بود. القاس میرزا در ابتدا به حکمرانی شروان منسوب شد. پس از مدتی وی در شروان علم استقلال برافراشت و بهنام خود سکه زد. شاه، سپاهی را به سرکوبی وی گسیل کرد. در چند جنگی که میان او و امرای قزلباش درگرفت، وی شکست خورد اما قلعههای مهم شروان همچنان در دست القاس میرزا بود، به این ترتیب شاه شخصاً بهسمت شروان لشکر کشید. با نزدیک شدن سپاه شاه، بسیاری از سپاهیان القاس میرزا به اردوی شاهی پیوستند و بسیاری پراکنده شدند. (و این همان جنگ با شروانشاهان در ۱۵۴۷م است) القاس میرزا خود را بییاور یافت و به استانبول گریخت. پس از وی حکومت شروان به اسماعیل میرزا یا همان شاه اسماعیل دوم داده شد.
القاس میرزا در استانبول به سلطان سلیمان پناهنده شد و وی را تحریک به لشکرکشی به ایران نمود. سلیمان در سال ۹۵۵ هجری قمری، سپاهی بسیار بزرگ برای حمله به ایران تدارک دیده و از استانبول بهسمت ایران حرکت کرد.
شاه تهماسب از تبریز که در آن زمان پایتخت ایران بود بهسمت بیرون شهر حرکت کرده و در محلی بهنام شنب غازان اردو زد تا سپاهیان از نواحی مختلف به وی ملحق شوند. امرا گروهگروه با سپاهیان خود به اردو میرسیدند و اسماعیل میرزا نیز با سپاه شروان به شاه ملحق شد.
شاه برای جلوگیری از پیشروی سپاه عثمانی، راهبرد زمین سوخته را پیش گرفت و گروههایی از سپاهیان را به نواحی مرزی آذربایجان فرستاد تا همهٔ مناطقی که در اطراف مسیر عبور سپاه عثمانی است را از آذوقه، غلات و آب خالی کنند. آنها هر چاه، چشمه و قناتی را که در راه یافتند کور کردند. این سیاست بارها در زمان شاه تهماسب و شاه عباس یکم با موفقیت به اجرا درآمد و همواره سپاه مهاجم عثمانی در اثر کمبود منابع مجبور به بازگشت شد. شاه تهماسب همواره از نظر منابع نظامی (نفرات و ادوات) که در اختیار داشت نسبت به عثمانیان در موضع ضعیفتر بود و همواره با استفاده از این سیاست دفاعی عثمانیان را از ایران میراند.
سلطان سلیمان با رسیدن به مرز ایران، گروهی را به فرماندهی الامه تکلو (قزلباش خیانتکاری که در آشوبهای ابتدای حکومت شاه تهماسب به عثمانی رفته بود و در گذشته شرح آن گفته شد) به وان فرستاد (و این همان نبرد قارص است) و گروهی را نیز به فرماندهی القاس میرزا به مرند. در مرند القاص میرزا با گروه کوچکی از قزلباشان روبرو شدند و آنها را شکست داد اما به شهر داخل نشدند زیرا گمان کردند گروه بزرگتری ممکن است در کمین آنها باشند. آنها بازگشته به سلطان سلیمان ملحق شدند. سلطان سلیمان بدون مانع به تبریز رسید و شهر را تصرف کرد. شمار نیرویی که شاه تهماسب توانسته بود گردآوری کند بسیار کمتر از سپاه عثمانی بود بنابراین شاه از رویارویی مستقیم با سلطان سلیمان پرهیز میکرد. اقامت سلطان سلیمان در شهر تنها چند روز به طول انجامید زیرا کمبود آذوقه آنها را بهشدت تحت فشار قرار داده بود و تهیهٔ آذوقه از اطراف نیز غیرممکن بود. بسیاری از اسبهای عثمانیان در تبریز از گرسنگی مردند و چارهای جز بازگشت برای آنها نماند. در هنگام بازگشت، بسیاری از سپاهیان آنها نیز طعمهٔ شبیخون تبریزیان شدند. سپاه عثمانی در راه بازگشت نیز پیاپی گرفتار شبیخون و حملات پراکندهٔ قزلباشان میشد. سلطان سلیمان بهسمت قلعه وان عقب نشست و ساکنین قلعه با دیدن سپاه بیشمار عثمانی که هر ساعت بهشمار آنها افزوده میشد، قلعه را تسلیم کردند. سلطان سلیمان برای در امان ماندن از حملات پیاپی سپاه ایران در مسیر بازگشت گروهی از سپاه عثمانی را به فرماندهی القاس میرزا روانهٔ مرکز ایران کرد و خود راه بازگشت را پیش گرفت. القاس میرزا از نبود نیرو در مرکز کشور استفاده کرده و خود را به همدان و سپس به قم رساند. قم و کاشان تسلیم وی شدند و ری نیز توسط نیروهای وی غارت شد. وی سپس بهسمت اصفهان حرکت کرد و این شهر را محاصره نمود. شاه تهماسب، بهرام میرزا و ابراهیم خان ذوالقدر حاکم شیراز را مأمور دفع وی کرد و خود به قزوین بازگشت. القاس میرزا با اطلاع از آمدن نیروهای بهرام میرزا و ابراهیم خان ظهیرالدوله، محاصرهٔ اصفهان را رها کرده و بهسمت ایزدخواست رفت. وی مردم این شهر را قتلعام کرد و سپس راه بهبهان، شوشتر و دزفول را پیش گرفت و از دزفول بههمراه گروه اندکی که با وی مانده بودند به بغداد گریخت.
بزرگان عثمانی که وی را مایهٔ دردسر میدانستند سلطان سلیمان را تشویق به نابودی وی کردند. سلطان سلیمان، سپاهی را برای دستگیری وی فرستاد اما القاس میرزا موفق به فرار شد و به مریوان گریخت و در آنجا توسط نیروهای شاه ایران دستگیر شد. شاه تهماسب وی و فرزندانش را به قلعه قهقهه فرستاد. القاس میرزا، چندی بعد به قلعه الموت منتقل شد و در آنجا به قتل رسید. به این ترتیب سومین حملهٔ عثمانیان برای اشغال ایران بهطور نسبی ناکام ماند.
هجوم چهارم
تا پنج سال پس از اتمام فتنهٔ القاس میرزا غیر از درگیریهای محلی بین امرای نواحی مرزی، در مرز بین ایران و عثمانی صلح برقرار بود. این بار هجوم عثمانیان به تحریک اسکندر پاشا بود. اسکندر پاشا در ابتدا حاکم وان بود. در طول حکومت خود در وان، وی هر از چند گاهی نواحی مرزی ایران را مورد تاخت و تاز قرار میداد و امرای مرزی ایران بهعلت اینکه دولت ایران در حال انجام مقدمات صلح بود و آمادگی یک نبرد کامل را نداشتند در پی پاسخ به وی برنمیآمدند. اسکندر پاشا بهدلیل این اقدامات، مورد تشویق سلطان عثمانی قرار گرفته و به مقام بیگلربیگی ارزروم منصوب شد. عدم پاسخگویی امرای مرزی به وی باعث جسارت زیاد اسکندر پاشا شده بود و وی سلطان سلیمان را تشویق به حمله به ایران کرد. سلطان سلیمان در نامهای که به شاه تهماسب فرستاد وی را تهدید به جنگ کرد و خود در خاک عثمانی شروع به تدارک سپاه نمود.
در پی این اقدام، شاه تهماسب به امرای نواحی مرزی دستور داد مرز ایران و عثمانی در مسیر احتمالی عبور سپاهیان عثمانی از آذوقه خالی شود. در پی این فرمان تفلیس، وان، ماسیس و آدلجوز اطراف آن کاملاً از آذوقه خالی شد. شاه تهماسب، سپاه ایران را آمادهٔ حرکت کرد و گروهی را به فرماندهی اسماعیل میرزا (شاه اسماعیل دوم) بهعنوان پیشرو به جنگ با اسکندر پاشا فرستاد. اسکندر پاشا پس از مواجهه با وی شکست را پذیرا شده و به قلعه عقب نشست.
سلطان سلیمان بهعلت کمبود آذوقه در راه مجبور به اردو زدن در حلب شد. پس از گذشتن فصل سرما بهسمت نخجوان حرکت کرد. سپاه عثمانی در مسیر حرکت بهطور مداوم مورد شبیخون نیروهای ایران قرار میگرفت تا به نخجوان رسید. سلطان سلیمان پس از اقامت کوتاهی در نخجوان بهعلت نبود آذوقه مجدداً بهسمت خاک عثمانی حرکت کرد و این دقیقاً زمانی بود که سپاه ایران به فرماندهی شاه تهماسب برای نبرد به اردوی وی نزدیک میشد. در هنگام یکی از درگیریهایی که میان قراولان عثمانی و ایران درگرفت سنان بیک که یکی از درباریان نزدیک به سلطان سلیمان بود به اسارت درآمد. عثمانیان که در اثر کمبود آذوقه در تنگنا قرار گرفته بودند آزادی سنان بیک را بهانهای برای صلح قرار داده و به خاک خود عقب نشستند. مذاکرات صلح بین دو طرف به نتیجه رسید و قرارداد صلحی بین ایران و عثمانی منعقد شد که تا مرگ شاه اسماعیل دوم برقرار ماند. این صلح در شرایط مساعد صفویان وهمچنین نا امیدی سلطان سلیمان یکم از ادامه جنگ با ایران گواه پیروزی شاه طهماسب و ایرانیان بود . حال تهماسب موفق شده بود تا حدودی انتقام پدر را بگیرد. این به تنهایی یک دست آورد بزرگ است که شاه تهماسب موفق شده بود امپراتوری پدر را از انحلال نجات دهد و آن را حفظ کند و این امپراتوری را گسترش دهد.
خزانهٔ سلطنتی
شاه تهماسب به جمعآوری مال و ثروت علاقهٔ خاصی داشت. خزاین او همیشه از سکه، طلا، نقره، پارچههای نفیس و انواع سلاحهای قیمتی انباشته بود. وی ۶۰۰ شمش طلا و ۶۰۰ شمش نقره در قلعه قهقهه ذخیره کردهبود.
اقدامات شاه تهماسب
شاه تهماسب دستور داد نخستین خیابان ایران با نام «خیابان سپه» در قزوین ساخته شود که این نام الگویی بود برگرفته از منطقهای چهارباغمانند که شاه در ازبکستان امروزی دیده بود. این خیابان در زمان حکومت پهلوی بهنام «سپه» و هماکنون نیز بانام «سپه» و «شهدا» در قزوین معروف است. همچنین در کنار رصدخانه سابق مراغه، رصدخانهٔ جدیدی ساختند. بهدستور شاه، میر محمد منجم مأمور شد تا حرکات سیارهها و ستارگان را بررسی کند. میرمحمد توانست باران بهار سال ۹۳۴ قمری را پیشبینی کند. بدین ترتیب گندم زیادی بهدست آمد. شاه دستور داد تا انبارهای گندم ساخته شوند و گندم مازاد نیاز از زارعان خریده و ذخیره گردد. سال بعد باران به موقع نبارید و این اقدام شاه مؤثر واقع شد.
شاه دستور داد تا تقویم رایگان در دسترس همهٔ مردم گذاشته شود زیرا در آن زمان هر کس برای دانستن ساعت سعد و نحس مجبور بود بهای زیادی به کسانی که تقویم داشتند بپردازد.
شاه تهماسب به دور شهر تهران حصاری با یک صد و چهارده برج کشید.
پس از پایتخت شدن قزوین، شاه تهماسب جادههای قزوین – مشهد و قزوین – تبریز را وسیع و ارابهرو کرد.
شاه در آذربایجان، قشون دائمی ایجاد کرد. بدین منظور چهل هزار سرباز را به رهبری نظام الدین روملو به شهرهای تبریز و مرند و دیگر شهرهای آذربایجان غربی فرستاد. هزینه این قشون دائمی حدود ۸ کرور تهماسبی بود.
او موسیقی را ممنوع کرد و موسیقیدانان را از دربار اخراج کرد.
اقتصاد در زمان شاه تهماسب
شاه تهماسب در ۱۴ سال آخر سلطنتش مواجب و حقوق سپاهیان را پرداخت نکرده بود و لشکریان قزلباش جرات اعتراض هم نداشتند. این باعث شورش پیشهوران تبریز و شورشهایی در گیلان شد.
مرگ و دعوای جانشینی
هنگامی که شاه تهماسب زنده بود، اختلافنظرهای موجود بین قزلباشها پنهان بود؛ اما هنگامی که وی بیمار گشت موضوع جانشینی مورد بحث درباریان شد. محمد خدابنده بهعلت ناراحتی چشمی دیگر مطرح نبود. تنها حیدر میرزا بود که قادر بود به رقابت با اسماعیل میرزا برخیزد زیرا وی بیش از دیگران مورد علاقهٔ شاه تهماسب بود و درست به همین دلیل هم خطرناکترین رقیب اسماعیل میرزا محسوب میشد. شاه تهماسب در تاریخ ۱۵ صفر ۹۸۴ (۱۵۷۶ میلادی) درگذشت. درگیریها بر سر تصاحب جانشینی شاه تهماسب، مجموعه کشمکشهایی بود که از ۱۵ صفر ۹۸۴ تا ۱۷ ربیعالاول ۹۸۴ بین حیدر میرزا (فرزند چهارم شاه) و اسماعیل میرزا (فرزند دوم شاه) و طرفدارانشان روی داد. در پایان نزاعهای دربار قزوین، حیدر میرزا کشته شد و اسماعیل میرزا در تاریخ ۲۷جمادیالاول ۹۸۴ قمری خود را شاه اسماعیل دوم خوانده و سومین پادشاه صفوی گردید.
جسد شاه تهماسب، بهدلیل درگیریهای جانشینی ابتدا در باغچه دفن شد. پس از مدت کوتاهی به صحن شاهزاده حسین (قزوین) منتقل شد. یکسال بعد، جسد وی به حرم علی بن موسی الرضا در مشهد منتقل شد و جایی که دفن شد به صفه شاه تهماسب معروف شد. دوازده سال بعد مشهد به تصرف ازبکان درآمد و آنها به قصد اهانت، جسد را از قبر خارج کرده و به بخارا بردند. این عمل بهدلیل احتمال اشتباه بر روی جسد دیگری هم تکرار شد. امروز برخی عقیده دارند که آنها هر دو بار اشتباه کردهاند و جسد در حرم محفوظ است و برخی دیگر نیز معتقدند با تطمیع ازبکان، جسد از آنها گرفته و به اصفهان منتقل و در بقعهٔ امامزاده شاهسیدعلی خاکسپاری شدهاست.
خانواده
شاه تهماسب در مجموع ۹ بار ازدواج کرد و صاحب ۱۳ پسر و احتمالاً ۱۳ دختر بود که اکنون ۸ تن از آنها شناخته شدهاند.
همسران
- سلطانم بیگم، ملکهٔ رسمی شاه تهماسب و دختر موسی سلطان موصلوی ترکمان بود.
- سلطان آغا خانم، شاهزادهٔ چرکستبار و خواهر شمخالخان سلطان بود.
- سلطانزاده خانم، بردهٔ گرجیتبار و مادر حیدر میرزا بود.
- زهرا باجی خانم، بانوی گرجیتبار و دختر شاهزاده اوتار بود.
- خانپرور خانم، بانوی گرجیتبار و خواهر زال بیگ گرجی بود.
- حوریخان خانم، شاهزادهٔ گرجیتبار بود.
- فریده سلطان خانم، شاهزادهٔ داغستانی بود.
- عایشه بگی خانم، دختر صوفیخان فرمانروای خانات خیوه بود.
- زینب سلطان خانم، دختر عمادالدین شروانشاهی بود. او بیوهٔ بهرام میرزا بود.
فرزندان
پسران
- سلطان محمد میرزا، (زادهٔ ۱۵۳۳ اردبیل – درگذشتهٔ ۱۵۹۶ در قلعه الموت، قزوین) پسر سلطانم بیگم
- سلطان اسماعیل میرزا (زادهٔ ۲۸ مه ۱۵۳۷ قزوین – درگذشتهٔ ۲۵ نوامبر ۱۵۷۷ قزوین) پسر سلطانم بیگم
- سلطان مراد میرزا (زادهٔ ۱۵۳۸، قزوین – ۵ سپتامبر ۱۵۴۵، قندهار) پسر سلطانم بیگم
- سلطان حیدر میرزا (زادهٔ ۱۸ سپتامبر ۱۵۵۳ قزوین – اعدام ۱۶ مه ۱۵۷۶، قزوین) پسر سلطانزاده خانم.
- سلطان سلیمان میرزا، (زادهٔ ۱۳ مارس ۱۵۵۴ نخجوان – اعدام ۵ نوامبر ۱۵۷۶، قزوین) پسر سلطان آغا خانم.
- سلطان مصطفی میرزا (زادهٔ ۱۵۵۶ قزوین – اعدام ۲ نوامبر ۱۵۷۶، قزوین) پسر زهرا باجی خانم.
- سلطان محمود میرزا (زادهٔ ۱۵۵۷ قزوین – اعدام ۲۴ فوریهٔ ۱۵۷۷، قزوین) پسر خانپرور خانم.
- سلطان احمد میرزا (زادهٔ ۱۵۶۰ قزوین – اعدام در ۲۴ فوریهٔ ۱۵۷۷، قزوین) پسر فریده خانم.
- سلطان امامقلی میرزا (زادهٔ ۱۵۶۲ قزوین – اعدام ۲۴ فوریهٔ ۱۵۷۷، قزوین) پسر خانپرور خانم
- سلطان علی میرزا (زادهٔ ۱۵۶۴ قزوین – درگذشتهٔ ۳۱ ژانویهٔ ۱۶۴۲ اصفهان) پسر زهرا باجی خانم
دختران
- گوهر سلطان بیگم (درگذشتهٔ ۱۹ مه ۱۵۷۷ قزوین) در سال ۱۵۵۵ با سلطان ابراهیم میرزا پسر بهرام میرزا ازدواج کرد.
- پریخان خانم (درگذشتهٔ ۱۷ فوریهٔ ۱۵۷۸، قزوین) در سال ۱۵۵۶ با سلطان بدیعالزمان میرزا پسر بهرام میرزا ازدواج کرد.
- خدیجه سلطان بیگم، (درگذشتهٔ ۱۶۲۸ اصفهان) در سال ۱۵۶۷ با جمشیدخان گیلانی یکی از حاکمان گیلان و سپس با نعمتالله نوری ازدواج کرد.
- زینب بیگم (درگذشتهٔ ۱۴ مه ۱۶۴۰ اصفهان) در سال ۱۵۷۸ با علیقلی بیگ گورکان شاملو ازدواج کرد.
- مریم بیگم، (درگذشتهٔ ۱۶۰۸ اصفهان) در سال ۱۵۷۸ با خان احمد خان ازدواج کرد.
- خانیش بیگم (درگذشتهٔ ۱۵۹۰ اصفهان) در سال ۱۵۷۹ با نعمتالله نوری ازدواج کرد.
- فاطمه سلطان بیگم (درگذشتهٔ ۱۵۸۱ اردبیل) در سال ۱۵۸۰ با امیر خان موصلوی ازدواج کرد.
- شهربانو خانم (درگذشتهٔ ۱۵۸۳ تبریز) در سال ۱۵۸۰ با سلمانخان استاجلو ازدواج کرد.
سکهها
نوشتههای روی سکههای دوره شاه تهماسب اول:
«السلطان العادل الکامل الهادی الوالی ابولمظفر شاه طهماسب بهادر خان الصفوی الحسینی خلدالله تعالی ملکه و سلطنه»
یا «السلطان الهادی شاه طهماسب بهادر خان الصفوی الحسینی خلدالله ملکه و سلطنه»
«غلام علی ابن ابی طالب علیه السلام / السلطان الهادی الوالی ابوالمظفر پادشاه طهماسب الصفوی»
پشت سکهها نیز شعار شیعه و نام دوازده امام حک شده است.
پانویس
- ↑ Buyers، The Safavid Genealogy.
- ↑ Foundation، Encyclopaedia Iranica. «Welcome to Encyclopaedia Iranica». iranicaonline.org (به انگلیسی). دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۴-۱۷.
- ↑ http://www.aftab.ae/photoblog/page.php?id=942
- ↑ سید مهدی میر دانش (۱۳۸۴)، «فصل چهارم:کاخها»، آشنایی با بناهای تاریخی، ص. صفحه ۵۵ و ۵۶
- ↑ کریمزاده تبریزی
- ↑ http://www.iranicaonline.org/articles/azerbaijan-x
- ↑ نصرالله فلسفی (۱۳۹۱)، «جلد اول»، زندگانی شاه عباس اول، به کوشش فرید مرادی.، تهران: انتشارات نگاه، ص. ۳۹، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۷۲۶-۷
- ↑ http://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/361159
- ↑ هینتس، والتر (۱۳۷۱). شاه اسماعیل دوم صفوی. ترجمهٔ کیکاوس جهانداری. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
- ↑ بررسی علل و عوامل شورش پیشه وران تبریز - ۹۷۹ الی ۹۸۱ قمری ensani.ir بیست و شش دی ۱۴۰۱
- ↑ نویدی، تغییرات اجتماعی- اقتصادی در ایران عصر صفوی، ص۷۸
- ↑ نصرالله فلسفی (۱۳۹۱)، «جلد اول»، زندگانی شاه عباس اوّل، به کوشش فرید مرادی.، تهران: انتشارات نگاه، ص. ۴۰ تا ۴۹، شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۵۱-۷۲۶-۷
- ↑ «امام رضا». بایگانیشده از اصلی در ۵ ژانویه ۲۰۱۶. دریافتشده در ۲۷ دسامبر ۲۰۱۵.
- ↑ Savory & Bosworth 2012.
- ↑ Newman, Andrew J. (2005). Safavid Iran: Rebirth of a Persian Empire. London [u.a.]: I. B. Tauris. p. 29. ISBN 978-1-86064-667-6.
- ↑ Savory 2007, p. 68.
- ↑ Szuppe 2003, p. 146.
- ↑ Babaie et al. 2004, p. 35.
- ↑ https://www.sekeha.com/ancient-coins/صفویان/شاه-طهماسب-یکم/2-شاهی-شاه-طهماسب-یکم.html
منابع
- عالم آرای عباسی – اسکندر بیک ترکمان
- مرگ شاه طهماسب و آغاز تهاجم همهجانبه عثمانیان به ایران
- کریم زاده تبریزی، محمدعلی - احوال و آثار نقاشان قدیم ایران - انتشارات مستوفی - تهران ۱۳۷۶ شابک:۲-۰۱-۶۵۳۲-۹۶۴ ص ۲۹۱–۲۸۹
- منشی قمی، احمد بن حسین، خلاصة التواریخ، (جلد ۱، از شیخ صفی تا مرگ شاه طهماسب یکم)، به تصحیح احسان اشراقی.
- شاه طهماسب صفوی (قهرمان عشق و جنگ)، رالف کانلی، ترجمه فروردین صبا
- Buyers، Christopher (۲۰۰۹). The Safavid Dynasty, Genealogy.
جستارهای وابسته
- پیمان آماسیه
- بینش و ایدئولوژی صفویان
پادشاه پیشین: شاه اسماعیل یکم | شاه تهماسب یکم ابوالمظفر ابوالفتح سلطان شاه طهماسب بن شاه اسماعیل صفوی الحسینی الموسوی شاهنشاه ایران ۱۵۲۴ – ۱۵۷۶ م | جانشین: شاه اسماعیل دوم |