زمین تخت
مدل زمین تخت یا تصور صافبودن کره زمین مفهومی باستانی و از دیدگاه علمی رد شده در مورد شکل زمین به عنوان یک صفحه یا قرص هندسی است. بسیاری از تمدنهای قدیمی به کیهاننگاری زمین تخت اعتقاد داشتند؛ از جمله یونان تا زمان عصر کلاسیک، تمدنهای خاور نزدیک تا عصر هلنیستی، هند تا زمان امپراتوری گوپتا و چین تا قرن هفدهم میلادی. نظریه زمین کروی بهواسطه فیثاغورث در فلسفه یونان باستان مطرح شد و ارسطو توانست با استفاده از شواهد تجربی، کروی بودن زمین را ثابت کند.
تصور زمین تخت در حال حاضر رد شده و زمین کروی از نظر علمی بهطور کامل به اثبات رسیده. با این حال در عصر کنونی گروههای زمین تختگرا از طریق شبهعلم و تئوریهای توطئه سعی در تبلیغ تصور غیرعلمی زمین تخت دارند. در زمانهای قدیم که ابزارها و تکنولوژی امروزی وجود نداشت، برخی مردم آن زمان تصور میکردند که زمین باید مسطح باشد.طبق دلایل علمی موجود باید زمین را گرد(کروی) دانست دلایلی همچون ماه گرفتگی که باید سایه زمین بر روی ماه بیافتد که با نظریه تخت بودن زمین غیر ممکن است
دلیل تصور زمین تخت
افراد وقتی در قایقی درمیان دریا قرار میگرفتند، سطح آبهای اطراف خود را که فاصله خیلی زیاد از آنها نداشت، مسطح میدیدند و آسمان را به صورت کاسه وارونهای میدیدند که روی آبها را پوشانده. امروزه، زمین تخت گرایان هم آسمان را به شکل یک کاسه یا نیم دایرهٔ وارونه میدانند و به آن گنبد آسمان میگویند، که در پشت آن ستارهها به همراه ماه و خورشید و آب وجود دارد؛ عده ای از زمین تخت گرایان خورشید و ماه را داخل گنبد میدانند و عده ای آنرا بیرون از آن میدانند، اما این دو گروه در عمده و بقیهٔ قوانین تفکر زمین تخت تفاهم دارند و موافق هستند.
خطی که آسمان و آب را به هم وصل میکرد افق نامیدهاند. در دیدگاه زمین تخت گرایان، دلیل صاف بودن افق این است که زمین صاف است و آب دریاها که روی سطح زمین قرار گرفتهاست هم، به همین دلیل صاف است و طرفداران این تفکر، دلیل اینکه در لیوان یا در هر جسمی با کف غیر صاف سطح آب تغییر نمیکند و صاف میماند را این دانستهاند که سطح زمین صاف است و گرانش از سطحی صاف آب را جذب میکند.
تاریخچه
عدهای میگفتند که خورشید ارابه طلایی شعلهور است که اسبهای جادویی و پرنده آن را در آسمان میکشیدند، و صبحها خدای خورشید در مشرق سوار ارابه میشود، او و اسبهایش به آسمان صعود کرده و هنگام غروب به پایان غربی زمین میرسند. در تاریکی شب در حالی که از ارابه طلایی شعله ورش هیچ نوری به چشم نمیخورد، به مشرق برمیگردد. با وجود داشتن چنین عقیدهای که زمین را تخت فرض میکردند، باز هم پرسشهایی در ذهنشان نقش میبست از جمله اگر زمین صافی داریم عمق آنچه اندازه است؟ آیا میتوان با حفر یک چاه به پایان زمین رسید؟ چرا زمین به پایین نمیافتد؟ در توجیه این پرسشها هندیها عقیده داشتند که زمین بر پشت فیلهای بزرگی قرار گرفته که این امر مانع پایین افتادن زمین میشود، و خود فیلها هم بر پشت یک لاکپشت غول آسا ایستادهاند و لاکپشت هم درون یک اقیانوس پهناور شناور است، باز سوالات جدیدی پیش میآمد که عمق این اقیانوس چه قدر است؟ پایان آن کجا است؟ بزرگی آنچه اندازه است؟ بنابراین گرچه زمین صاف یا تخت بود اما پذیرفتن آن چندان هم کار آسانی نبود.
یونانیانی بودند که ۲۵۰۰ سال پیش در سواحل دریای مدیترانه زندگی میکردند. یکی از این افراد مردی به نام آناکسیماندر به جای قبول این عقاید شبها به آسمان نگاه میکرد و از خودش میپرسید: واقعاً چه چیزهایی را دارد میبیند؟ او ستارههایی را میدید که به نظر میرسید در طی شب از یک طرف آسمان به طرف دیگر آن سفر میکنند. فقط یک ستاره حرکت نمیکرد و آن ستاره شمال بود و در تمام طول شب این ستاره درجای خود و در قسمت شمالی آسمان ثابت میماند. او مشاهده میکرد که ستارگان دیگر بر روی دایرههایی به دور ستاره شمال حرکت میکنند. ستارههای نزدیک بر روی دایرههای کوچک و ستارههای دور دست بر روی دایرههای بزرگتری به دور ستاره شمال در حال گردش میباشند. برای آناکسیماندر مهمترین مسئله دربارهٔ آسمان شب این بود که ستارگان برای حرکت خود مسیرهای داشتند. آنها مثل دستههای زنبور نبودند که هر کدام مسیر نامشخصی را طی کنند. آناکسیماندر به این نتیجه رسید که آسمان مانند یک توپ یا کره بزرگ تو خالی است این توپ تو خالی دور یک خط یا محوری میچرخد یک سر این محور از محل ستاره شمال آغاز میشد و سر دیگرش پشت کره زمین قرار داشت. امروزه ستاره شمال یکی از دلایل اثبات تخت بودن زمین توسط زمین تخت گرایان است؛ آنها به این باور هستند که به این دلیل که ستاره شمال از بیشتر نقاط زمین قابل دیدن است، پس زمین تخت است و ستاره شمال به همراه قطب شمال در وسط آن قرار دارد، چرخش زمین نیز حول محور این ستاره و در مدار آن است.
آسمان هر روز به دور خودش میچرخید؛ ستارگان نیز که به گنبد آسمان چسبیده بودند همراه آن میچرخیدند. به نظر او دلیل حرکت ستارگان روی مسیر مشخص چیزی جز این نبود. خورشید و ماه نیز به آسمان چسبیده بودند و به این ترتیب طلوع و غروب میکردند. گرچه آسمان یک کره بزرگ و تو خالی بود اما باز هم زمین صاف و مسطح بود. آناکسیماندر فکر کرد زمین مثل تخته سنگی صاف است، که در مرکز کره آسمان قرار گرفته و مانند خطی از این سر تا آن سر کشیده شدهاست. اگر قبول کنیم که زمین به صورت تخته سنگی است در مرکز آسمان که از این سر به آن سر کشیده شده ما میتوانستیم به جایی برسیم که آسمان با زمین تماس پیدا میکرد؛ و ما میتوانستیم خودمان را به نقطهای برسانیم که خورشید از آنجا طلوع میکند و حتی میتوانستیم آن را لمس کنیم. آنها حتی شکل مردی را کشیده بودند که به محل برخورد آسمان با زمین رسیده بود. این مرد در حالی نقاشی شده بود که سر خود را از آسمان بیرون آورده و به دستگاهی که سبب چرخش آسمان میشود نگاه میکند.
در زمانهای قدیم مردمان زیادی بودند که بنا به شغلی که داشتند باید به جاهای مختلف سفر میکردند. آنهاییکه به شمال مسافرت میکردند شبها متوجه تفاوتهایی در آسمان میشدند. بعضی از ستارگانی راکه آنها در نزدیکی افق جنوب میدیدند هنگام مسافرت به شمال دیگر قادر به دیدنشان نبودند، اما هنگامی که به خانه و وطن خود برمیگشتند ستارههایی را که قادر به دیدنشان نبودند در افق جنوبی دوباره مشاهده میکردند.
کسانی که به طرف جنوب سفر میکردند عکس این وضع را میدیدند. آنها موقع حرکت به طرف جنوب ستارههایی را در افق جنوب میدیدند که هرگز در محل زندگی خود ندیده بودند و هنگامی که به خانه بازمیگشتند دوباره این ستارهها ناپدید میشدند. این وضع دربارهٔ افق شمال نیز صدق میکرد. ستارههایی بودند که همراه چرخش آسمان در افق شمال فرومیرفتند به هنگام مسافرت به طرف شمال این ستارهها دیگر در افق فرونمیرفتند و در جای خود باقی میماندند. هنگام سفر به جنوب ستارههایی که درست بالای افق شمال قرار داشتند، شروع به فرورفتن در افق میکردند. آنها به این امر آگاهی یافتند که ستارهها از همه نقاط زمین دیده نمیشدند بنابراین زمین نمیتوانست صاف باشد. آناکسیماندر تصور میکرد شاید زمین به شکل یک قوطی حلبی یا یک استوانه باشد که در مرکز گنبد آسمان قرار گرفتهاست وقتی حرکت به طرف شمال شروع میشد حرکت بر روی یک مسیر منحنی بود و وقتی نگاه متوجه پشت سر میشد انحنای استوانه تعدادی از ستارههای سمت جنوب را میپوشاند؛ و اگر حرکت به طرف جنوب بود، باز هم حرکت در مسیر منحنی بود و هنگام نگاه به عقب استوانه تعدادی از ستارههای سمت شمال را از دید مخفی میکرد.
هنگام خورشیدگرفتگی سایه زمین بر روی سطح کره ماه قرار میگرفت و لبه سایه زمین شکل کروی داشت. مردمانی که در مناطق ساحلی زندگی میکردند، مشاهده میکردند که وقتی یک کشتی از ساحل دور میشود ابتدا بدنه کشتی از دید بیننده که در ساحل بود ناپدید میشد، ولی قسمت دکل کشتی هنوز دیده میشد؛ و با دور شدن کشتی کمکم دکل کشتی نیز از دید بیننده ناپدید میگشت. این پدیده دربارهٔ کشتیهایی که به ساحل نزدیک میشدند برعکس بود، یعنی ابتدا دکل کشتی دیده میشد سپس با نزدیک شدن کشتی به ساحل بدنه کشتی نیز پدیدار میگشت. این مشاهدات فکر مشاهده کنندگان به احتمال کروی بودن زمین را زیاد میکرد. از دید عده ای دیدگاه زمین تخت از جهات بسیاری دچار نقص میباشد. بهطور مثال در این نظریه جایی برای مفهوم گرانش و ذاتاً چهار نیروی اساسی فیزیک وجود ندارد. همچنین در مورد توضیح علت شب و روز، ماه گرفتگی و خورشید گرفتگی، علت روشن بودن ماه و موارد بسیار دیگر توضیحاتی را ارئه میدهد که از دید دانشمندان قابل قبول نیست. از دید علمی هرگاه قبول داشته باشیم که مفهومی به نام مفهوم جاذبه وجود داشته باشد، آنگاه پتانسیل گرانشی که به اجرام وارد میشود مدام باعث تحریک و حرکت اجرام میشود، تا اینکه به حالت تعادلی برسند که کمترین پتانسیل گرانشی به آنها وارد شود، که این حالت تعادل به صورتی است که اجرام به شکل کره دربیایند. از دید طرفداران و پژوهشگران تفکر زمینتخت (توهم جاذبه) صرفاً به دلیل چگالی بیشترِ عموم اجسام نسبت به هوا است که باعث میشود آنها به پایین بیایند، و برخی اجسام و گازهایی که پایین نمیآیند و بالا میروند به دلیل چگالی کمتر این اتفاق برایشان رخ میدهد.
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ Poole، Steven (۲۰۱۶-۰۶-۲۸). «Why bad ideas refuse to die | Steven Poole» (به انگلیسی). The Guardian. شاپا 0261-3077. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۰۲.
- ↑ "Flat Earth". Wikipedia (به انگلیسی). 2020-02-24.
- ↑ Dure، Beau (۲۰۱۶-۰۱-۲۰). «Flat-Earthers are back: 'It's almost like the beginning of a new religion'» (به انگلیسی). The Guardian. شاپا 0261-3077. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۳-۰۲.
- ↑ «شکل واقعی زمین». شبکه ملی مدارس ایران (رشد). بایگانیشده از اصلی در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۴. دریافتشده در ۲۰۱۷-۱۰-۰۳.