انقلاب ۱۳۵۷
انقلاب ۱۳۵۷ یا انقلاب ۱۹۷۹، که بهعنوان انقلاب اسلامی یا انقلاب ایران نیز شناخته میشود، یک دگرگونی بزرگ سیاسی-اجتماعی بود که بین ۱۷ دی ۱۳۵۶ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ معادل ۷ ژانویهٔ ۱۹۷۸ تا ۱۱ فوریهٔ ۱۹۷۹ با مشارکت طبقات مختلف مردم انجام پذیرفت و نظام پهلوی را سرنگون و زمینهٔ روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی ایران به رهبری مرجع تقلید شیعه، سید روحالله خمینی را فراهم کرد. تفکرات و شخصیتهای اسلامی در این انقلاب حضور برجسته داشتند و خمینی آن را «انقلاب اسلامی» خواند. علاوه بر اسلامگرایی، ایدئولوژیهای مختلفی نظیر سوسیالیسم و ناسیونالیسم نیز در انقلاب حضور داشتند. در عین حال این انقلاب نخستین انقلابی است که اسلامگرایی را در خاورمیانه به پیروزی رساند. این انقلاب آخرین نمونه از انقلابهای کلاسیک قرن بیستم بود که با گفتمانهای قهری، سلبی و آشتیناپذیر با تکیه بر ایدئولوژی به نتیجه رسید. بخش مهمی از این انقلاب از این بود که روشنفکرانِ لائیک و چپ نیز خود را با خمینی همسو میدیدند.
انقلاب ایران | |||
---|---|---|---|
تاریخ | ۱۷ دی ۱۳۵۶ – ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ ۷ ژانویهٔ ۱۹۷۸ – ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ | ||
مکان | ایران | ||
علتها |
| ||
هدفها | سرنگونی دودمان پهلوی | ||
روشها |
| ||
نتیجه |
| ||
طرفهای درگیر | |||
| |||
چهرههای شاخص | |||
| |||
تلفات | |||
۵۳۲ نفر آمار بنیاد شهید از کشتگان در طول تظاهرات ۱۳۵۶–۵۷: بین ۲۷۸۱ تا ۲۸۳۸ نفر | |||
پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲، محمدرضا پهلوی به تثبیت قدرت خود پرداخت و طرحهایی موسوم به انقلاب سفید که محور اصلی آن را اصلاحات ارضی تشکیل میداد، به اجرا گذاشت. اجرای این طرحها و افزایش چندبرابری درآمدهای نفتی، موجب توسعهٔ اقتصادی و دگرگونی ساختار اجتماعی ایران و در عین حال افزایش اختلاف طبقاتی و تنشهای اجتماعی در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ گشت. شاه با معطوف کردن اقدامات امنیتی و اطلاعاتی خویش بر سرکوب طبقهٔ متوسط جدید و احزاب ملیگرا، مارکسیستی و سکولار، خود را در مقابل روحانیون و تفکرات مبارز جدید اسلامی آسیبپذیر ساخت. انقلاب سفید و اصلاحات ارضی او و نیز جانبداری وی از دولت قانونی اسرائیل با مخالفت روحانیون بهویژه خمینی روبهرو شد. در این دوران بخشی از روشنفکری در ایران (از جمله علی شریعتی) تفسیری سیاسی و انقلابی از شیعه را به عنوان یک ایدئولوژی رهایی ساز، در اذهان مردم بهویژه دانشآموزان و دانشجویان به جای گذاشتند. خمینی نیز در سالهای تبعید خود، هر چند خواهان ایجاد یک حکومت اسلامی به رهبری فقها بهجای سلطنت موروثی بود، بیشتر به طرح نقطه ضعفهای رژیم و مسائلی میپرداخت که موجب نارضایتی تودهٔ مردم مسلمان ایران میشد. در این دوران همچنین شماری سازمانهای چریکی مارکسیست و اسلامگرا شکل گرفتند که به مبارزهٔ مسلحانه با رژیم اعتقاد داشتند. نهایتاً با سیاستهای تنشبرانگیز حزب دولتی رستاخیز در خصوص بازار و مذهب در اواسط دههٔ ۱۳۵۰، بازاریان و روحانیون محافظهکار و غیرسیاسی نیز به عنوان دو متحد تاریخی یکدیگر، به صفوف مخالفان پیوستند.
تنشها و نارضایتیهای مذکور، با بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ که به دلیل فشارهای دولت آمریکا و نهادهای مدافع حقوق بشر صورت پذیرفته بود، از پاییز و زمستان همان سال، بهصورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد. معترضان برای برگزاری راهپیمایی، از سنتهای شیعی چون مراسم چهلم جانباختگان اعتراضات، استفادهٔ سیاسی به عمل آوردند. رویدادهایی چون فاجعهٔ آتشسوزی سینما رکس آبادان، کشتار معترضان در تعدادی از تظاهراتها (از جمله در واقعهٔ جمعهٔ سیاه در شهریورماه)، و امتیازهای دیرهنگام شاه به مخالفان، موجب تشدید اعتراضات و از دست رفتن امکان مصالحه شد. رکود اقتصادی به وقوع اعتصابات گسترده و پیوستن طبقهٔ کارگر به تظاهراتها و در نتیجه فلج شدن اقتصاد کشور انجامید. با پیوستن کارگران و همچنین تهیدستان شهری به تظاهراتها، دامنهٔ اعتراضات از دهها هزار نفر به صدها هزار و حتی میلیونها نفر رسید. سرانجام، روحالله خمینی در ۲۳ دی ماه شورای انقلاب اسلامی ایران را برای راهبری انقلاب تأسیس کرد و روز بعد از آن شاه از کشور خارج شد. نهایتاً با خروج شاه و عدم موفقیت دولت نخستوزیر ملیگرا شاپور بختیار، بازگشت خمینی که برای چند هفته با آمریکا در تماس مستقیم بود، به کشور در ۱۲ بهمن، تشکیل دولت موقت ایران به نخستوزیری مهدی بازرگان در ۱۵ بهمن و نهایتاً، دو روز نبرد مسلحانه سازمانهای چریکی و هزاران داوطلب مسلح با گارد شاهنشاهی و اعلام بیطرفی ارتش در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، انقلاب به پیروزی رسید.
متعاقب آن، با برگزاری همهپرسی در ۱۲ فروردین ۱۳۵۸، نظام «جمهوری اسلامی» جایگزین نظام پیشین گردید. سپس قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۵۸ تدوین شد که در آن جمهوری اسلامی به صورت یک حکومت دینی برمبنای ولایت فقیه، برپایهٔ تفسیر خاصی از فقه شیعه، قرار داشت. این قانون با همهپرسی به تصویب مردم رسید. پس از انقلاب، سازمانهای سیاسی که ایدئولوژی متفاوتی نسبت به حکومت مرکزی داشتند، سرکوب شدند. از جمله اتفاقات مرتبط با انقلاب ۱۳۵۷ رخدادهای دیگری چون گروگانگیری در سفارت آمریکا، حمله عراق به ایران و انقلاب فرهنگی ایران بود.
از جمله دلایل وقوع انقلاب آن بود که رویکرد حکومت پهلوی و بهخصوص محمدرضا شاه در نوسازی جامعهٔ سنتی ایران به یک جامعهٔ مدرن از طریق مدرنگریِ آمرانه از بالا و ایجاد طبقهٔ متوسط با شکست مواجه شد، بنابراین طبقهٔ متوسطی بهوجود آمد که به مخالفت با شاه برخاستند. استفاده از ابعاد سیاسی دین توسط برخی از مخالفان حکومت پهلوی و طرح تشیع انقلابی نیز مؤثر واقع شد. همچنین، حکومت ساختارهای میانجیِ کنترلکنندهٔ اجتماعی نظیر احزاب را تضعیف یا تخریب کرده بود و مانع از تشکیل جامعهٔ مدنی و سیاسی متعارف شده بود. به علاوه حکومت پهلوی دارای یک برنامهٔ اقتصادیِ بیش از حد جاهطلبانه بود که در دههٔ هفتاد میلادی تنگناها و کمبودهای اقتصادی و تورم را به همراه آورد. به تعبیری میتوان انقلاب را تا حدی واکنشی محافظهکارانه به تلاشهای غربگرایانه و سکولاریزاسیون شاه مورد حمایت غرب، و واکنش نهچندان محافظهکارانه به بیعدالتی اجتماعی و ناتوانیهای این حکومت دانست. بسیاری از ایرانیان شاه را وابسته و مدیون به یک قدرت غیرمسلمان غربی میدانستند، که با ترویج فرهنگ غربی داشت فرهنگ ایران را آلوده میکرد. همچنین، حکومت پهلوی فاسد و اهلِ بریز و بپاش دیده میشد.
پیشینهٔ تاریخی
جنبش ملی شدن نفت و کودتای ۲۸ مرداد
محققان معتقدند در جستجوی ریشهٔ اصلی انقلاب ۱۳۵۷ ایران، میتوان به کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ بازگشت. پس از برکناری رضاشاه پهلوی توسط متفقین در هنگامهٔ جنگ جهانی دوم، ایران در بین سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، طولانیترین زمان فضای باز سیاسی در تاریخ معاصر را به خود دید. در این دوره روشنفکران و نه روحانیون، دستاندرکار بسیج و سازماندهی تودهها علیه ساختار قدرت بودند و سازمانهای غیرمذهبی — نخست حزب توده و سپس جبهه ملی ایران به رهبری محمد مصدق — با موفقیت، طبقهٔ متوسط و طبقهٔ کارگر شهری را جذب کردند. در طی این دوران، مصدق بهعنوان یک ملیگرای محبوب، خواستار اصلاح سیاست خارجی نادرست و خاتمه بخشیدن به اعطای امتیازهای عمده به ابرقدرتهای خارجی شد. او به یاری تظاهراتهای گستردهٔ طبقهٔ متوسط و همچنین اعتصابات بزرگ کارگری در بخش صنعت نفت ایران به سازماندهی حزب توده، توانست نهضت ملی شدن صنعت نفت ایران را به عنوان اهرم فشاری بر حکومت، با موفقیت به پیش ببرد و تحت تأثیر شور و اشتیاق عمومی به نخستوزیری رسیده و حتی تسلط و اختیار محمدرضا پهلوی، شاه جوان ایران، بر ارتش شاهنشاهی ایران را به خطر افکند.
ملی شدن صنعت نفت برای انحصارات نفتی و امپراتوری بریتانیا ضربهای جبرانناپذیر بود؛ بهویژه که این جنبش، میتوانست به نیروی محرکهای برای مردم دیگر کشورهای منطقه به منظور کسب حقوق خویش، تبدیل شود و بدینسان منفعت دیگر ابرقدرت وقت، ایالات متحده را نیز به مخاطره افکند. سرانجام بریتانیا توانست موافقت آمریکا را برای به راهاندازی یک کودتای نظامی علیه دولت مصدق به دست آورد. آمریکا به کمک نیروهای هوادار سلطنت در ارتش ایران و با پشتوانهٔ دستگاه مذهبی (علما و روحانیون طراز اول و وعاظ و پیروان آنها) و برخی از زمینداران و سیاستمداران محافظهکار، با کودتای ۲۸ مرداد دولت وی را سرنگون کرد. این رویداد تأثیری بهسزا و طولانی مدت بر فضای جامعه به جای گذاشت و در عصر گرایشهای گوناگونی چون جمهوریخواهی، ملیگرایی، گرایش به سوسیالیسم و سیاست خارجی بیطرفانه، سلطنت پهلوی و ارتش، در افکار عمومی، بهعنوان سرسپرده ابرقدرتهای غربی، سرمایهداری و سازمانهای اطلاعاتی آمریکا (سیا) و بریتانیا (اینتلیجنت سرویس) شناسانده شدند. با وقوع کودتا، سازمانهای سیاسی چون جبههٔ ملی و حزب توده سرکوب شده و اعضای آنها به حبسهای کوتاه یا بلندمدت و حتی اعدام محکوم شدند و علاوه بر بریتانیا، ایالات متحده نیز بهعنوان دشمن جدید امپریالیستی ایران شناخته شد. از سوی دیگر، سرکوبی نیروهای سکولار و غیرمذهبی، راه را برای پیدایش جنبشهای جدید اسلامی هموار کرد.
تثبیت قدرت، نوسازی و توسعهٔ اقتصادی
در دههٔ نخست پس از کودتای ۲۸ مرداد، محمدرضا شاه آنچه را که پس از برکناری پدرش، رها شده بود، ادامه داد. او با شتابِ هر چه بیشتر، سه ستون حافظ حکومت خویش، «ارتش»، «نظام حمایتی مالی دربار» و «دیوانسالاری» را گسترش داد و بهیاری افزایش چشمگیر درآمد نفت، موفق شد تا رؤیای رضاشاه را در خصوص ایجاد یک ساختار دولتی عظیم، تحقق بخشد. شاه نخست رهبران کودتا را به مقامهای کلیدی گمارد، کمکهای مالی از آمریکا دریافت کرد و از همکاریهای فنی سازمان اطلاعات اسرائیل و آمریکا (موساد و سیا) و افبیآی پلیس آمریکا برای تشکیل پلیس مخفی جدیدی در سال ۱۳۳۶، با عنوان ساواک (مخفف سازمان اطلاعات و امنیت کشور)، بهره برد.
در باقی سالهای دهه ۱۳۴۰، شاه همچون فرمانروایی خودکامه و متکیبهنفس حکومت کرد و خود را پادشاهی اصلاحاندیش و متحدِ نزدیک آمریکا و غرب نشان داد. او با افزودن بر شمار نظامیان، بودجهٔ سالانهٔ ارتش و خرید تسلیحات بسیار، ارتش ایران را در سال ۱۳۵۵ به پنجمین نیروی نظامی بزرگ جهان تبدیل کرد. سازمان امنیتی خود ساواک را تا آنجا گسترش داد که میتوانست به خبرچینی از بسیاری از افراد و سانسور رسانههای گروهی پرداخته و از هر شیوهای از جمله شکنجه برای از بین بردن مخالفان استفاده کند.
سالهای دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ همچنین شاهد توسعهٔ اجتماعی-اقتصادی بود که بیشتر بهواسطهٔ درآمدهای روزافزون نفت میسر گشت. همزمان با گسترش بنادر و راهها، سدهای بزرگی در دزفول، کرج و منجیل بنا، و بیش از ۸۰۰ کیلومتر ریل راهآهن احداث شد که تهران را به شهرهای اصلی دیگر متصل میساخت. ایران در سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ شاهد «انقلاب صنعتی» کوچکی بود که در نتیجهٔ آن، سهم تولید ناخالص ملی، شمار کارخانهها و تولید برخی صنایع مادر، رشد یافت. توسعه در بخش منابع انسانی نیز افزایش شمار مدارس، درمانگاهها، پرستاران و پزشکان را در پی داشت. رونق اقتصادی دههٔ ۴۰ بهطرز شگفتآوری به سود بنیادهای مذهبی هم بود، چراکه در پی این رونق، بازاریان به عنوان متحد قدیمی روحانیت، امکان یافتند تا هزینهٔ نهادهای پرشمار و رو به رشد مذهبی مانند مساجد، موقوفهها، چند حسینیه و شش حوزهٔ علمیهٔ بزرگ را تأمین کنند و در اواسط دههٔ ۵۰، نهادهای مذهبی تا آن اندازه قدرت داشتند که شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران میتوانستند واعظانی را بهطور منظم به محلات فقیرنشین شهری و روستاهای دورافتاده بفرستند.
تغییر ساختار اجتماعی با اصلاحات ارضی و انقلاب سفید
در سالهای ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲، اقتصاد ایران که مبتنی بر کشاورزی بود، با بحران شدیدی روبهرو شد و ایران را به کمکهای خارجی محتاج کرد. دولت وقت آمریکا به ریاست جان اف کِندی، پرداخت وامهای آینده را به اجرای اصلاحات ارضی و لیبرالی که آن را بهترین سد محافظ در برابر وقوع انقلاب کمونیستی میدانست، مشروط کرد. در نتیجه شاه، علی امینی را که شخصی مورد اعتماد آمریکا بود، به مقام نخستوزیری رساند و وزیر کشاورزی امینی، حسن ارسنجانی، برنامهٔ اصلاحات ارضی را با هدف از بین بردن اتکای ایران به کشاورزی و ایجاد طبقهٔ کشاورزانِ مستقل به پیش برد. هر چند اصلاحات ارضی از اقدامات دولت امینی بود، شاه پس از تعدیل آن، اصلاحات را ابتکار خود معرفی کرد و با بوقوکرنای تمام آن را در منشور ششمادهایِ جنجالبرانگیزِ خود موسوم به «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» منظور کرد. پنج مادهٔ دیگر آن شاملِ ملی کردن جنگلها، فروش کارخانههای دولتی به بخش خصوصی، سهیم شدن کارگران در سود کارخانهها، اعطای حق رای به زنان و ایجاد «سپاه دانش» میشد.
شاه گمان داشت که با اجرای اصلاحات ارضی، نهتنها حمایت آمریکا را به دست خواهد آورد، بلکه با از میان برداشتن نظام ارباب رعیتی، دهقانان را نیز به جمع حامیان خود خواهد افزود. هدف رسمی این بود که ایران تا پایان قرن بیستم در بین مدرنترین کشورهای جهان قرار داشته باشد. در عمل، انقلاب سفید شاه، به نتیجهٔ مطلوب شاه نرسید. شاه انقلاب سفید خود را به «بزرگترین نمایش تبلیغاتی که دنیا تاکنون دیده بود» تبدیل کرد. انجام این اصلاحات، نظام تولید ثروت طبقه اشراف را که از متحدان شاه بودند، دگرگون کرد. از سوی دیگر انقلاب سفید، شکاف میان مذهبیها با شاه را گسترده کرد. در فاصلهٔ کمتر از یک دهه پس از کودتا، روابط شاه و روحانیون، مسالمتآمیز بود، ولی اتخاذ این طرحها و همچنین به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط حکومت وقت، به این دورهٔ کوتاه از روابط حسنهٔ شاه و علما، پایان داد. از میان اصلهای انقلاب سفید، اصلی که بیش از بقیه موجب تحریک و موضعگیری مخالفان مذهبی شد، اصل حق رأی زنان بود. در یک گزارش سازمان سیا آمدهاست که هر روز ایرانیانِ بیشتر و بیشتری اصلاحات موجود در این برنامه را رد میکنند.
مخالفان اصلی برنامههای اصلاحی شاه دو گروه قدرتمند بودند: جبههٔ ملی از سویی و طبقهٔ مذهبی و متحدانشان در بازار از سوی دیگر. جبههٔ ملی طی اعلامیهای انقلاب سفید را «بازگشت به استبداد» دانست. علما نیز مخالف افزایش قدرت شاه، اصلاحات اراضی و اعطای حقوق مدنی به زنان بودند. حسین بروجردی، مرجع تقلید بانفوذ شیعه، فتوایی مبنی بر حرام بودن تصرف اراضی صادر کرد. ولی در میان معترضان، چهرهٔ مخالف جدیدی به نام روحالله موسوی خمینی خود را در اذهان مطرح ساخت. این روحانی مجتهد که در مدرسهٔ معروف فیضیهٔ قم به تدریس فلسفه و فقه میپرداخت، سخنرانیهای انتقادی خود را از سال ۱۳۴۱ آغاز کرده بود و در آن هنگام بیش از شصت سال داشت. خمینی ضمن دوری جستن از طرح موضوعاتی همچون اصلاحات ارضی و حق رأی زنان که موضوع اصلی مورد مخالفت دیگر روحانیون بود، به مسائلی میپرداخت که بیشتر، تودهٔ مردم را خشمگین میساخت و مرکز ثقل مخالفتش با شاه بر سر نفوذ آمریکا در ایران بود. اعتراضات مردم علیه طرحهای شاه در خرداد ۱۳۴۲، در شهرهای بزرگ ایران به وقوع پیوست که با دستور شاه و توسط ارتش، با سرکوبی خونین پایان یافت. پس از این واقعه که قیام ۱۵ خرداد نام گرفت، رهبران جبههٔ ملی دستگیر و خمینی به ترکیه تبعید شد و پس از چندی از آنجا به عراق رفت.
اصلاحات ارضی و انقلاب سفید منجر به تنشهای جدید در ساختار اجتماعی انجامید که مورد انتظار شاه نبود. اصلاحات ارضی بهجای آنکه رعایای رهاشده را متحد حکومت کند، تعداد زیادی از کشاورزان مستقل و کارگران را پدیدآورد که هیچ احساس وفاداری به شاه نداشتند. چنانکه آبراهامیان میگوید: «انقلاب سفید برای پیشدستی در برابر انقلاب سرخ طراحی شده بود. به جای آن، راه را برای انقلاب اسلامی هموار کرد.» هرچند انقلاب سفید در پیشرفت اقتصادی و فناورانهٔ ایران نقشآفرینی کرد، شکست برخی از برنامههای اصلاحات ارضی و فقدان نسبی اصلاحات دموکراتیک از عواملی بود که در افول شاه و وقوع انقلاب در سال ۱۳۵۷ مؤثر بود.
عوامل تنش و نارضایتی
فساد مالی
یکی از پایههای اصلی نارضایتیهای مردم در انقلاب ۵۷، فساد مالی در میان قدرتمندان در دوران پهلوی بود. بهگونهای که در سال ۱۳۵۷ فساد مالی به یکی از مسائل سیاسی عمدهٔ ایران بدل شده و بخش اعظم انتقاد از شاه به قالب انتقاد از فعالیتهای غیرقانونی اطرافیان نزدیک و حتی اعضای خانوادهاش درآمده بود. عباس میلانی معتقد است یکی از پایههای اصلی نارضایتیهای مردم در انقلاب ۵۷، فساد مالی در میان قدرتمندان بود. او روایت میکند که هویدا پس از تلاش فراوان، بالاخره شاه را متقاعد کرد که فعالیت اقتصادی خاندان سلطنتی را محدود کند.
ناکارآمدی ساختار اقتصادی کشور یکی از عوامل عمدهٔ فساد در دربار بود. مجریان طرحهای دولتی برای حل مشکلات خود دست به پرداخت رشوه میزدند و این بیماری چنان رشد کرد و در مدت کوتاهی «فساد چنان بالا گرفت که بسیاری از مقامات بالای دولتی و بدتر از همه اعضای خانواده سلطنتی را هم آلوده ساخت.» شرکتهای بزرگ برای واردات، صادرات و نیز تعامل با دولت نیاز به مجوز داشتند. مجوزهای دولتی فقط به تعداد معدودی از شرکتها داده میشدند به این بهانه که تولید کارخانجات بیش از اندازه نشود. برای گرفتن و نگاه داشتن یک مجوز نیاز بود که سران شرکت با افراد با نفوذ در تهران رابطه برقرار کنند. در زمینه مجوزها و دیگر مسائل روایت های معتبری در مورد مقامات بالا همچون شاهدخت اشرف و پسرش شهرام وجود دارد؛ مثلاً اینکه این افراد با نفوذ ۱۰ درصد یا بیشتر از یک شرکتِ نوبنیاد را بهطور مجانی میگرفتند تا مجوز آن را تضمین کنند. اینگونه اقدامات و دیگر انواع فساد بهشدت قیمت فروش محصولات داخلی را افزایش میداد و در نتیجه بازار آنها را در داخل و خارج محدود میکرد.
طبق یک ارزیابی داخلی سفارت انگلیس در ۷ اوت ۱۹۵۸، دست شاه، خانواده و دوستان او تنها از شاخههای اندکی از فعالیتهای اقتصادی کوتاه مانده بود. سیا در گزارشی دربارهٔ فساد خاندان پهلوی مینویسد: «اخیراً رئیس یکی از بزرگترین بانکهای ایران به یکی از مقامات سفارت گفته که چندی پیش، توجه شاه را به یکی از معاملات اشرف جلب کرده بود. گفته بود اگر جزئیات این معامله علنی شود، بازتاب منفی خواهد داشت. شاه به این گزارش توجهی نکرد. رئیس بانک میگفت اگر کسی دیگر جز اشرف این کار را کرده بود، ده سال حبس میکشید». بهگفتهٔ یک اقتصاددان معتبر غربی، در چند سال آخر سلطنت مقدار بسیار زیادی پول — احتمالاً به اندازهٔ ۲ میلیارد دلار مستقیماً از درآمدهای نفتی به حسابهای مخفی خارج از کشور خاندان سلطنتی واریز شد. منابع غربی ثروت خانوادهٔ پهلوی در ایران و خارج را بین ۵ تا ۲۰ میلیارد دلار برآورد میکردند.
از یک سو، اسدالله علم، به گزارش دوستان و برآمدگانش، در بسیاری از معاملات مشکوک شرکت داشت. از سویی دیگر، امیرهوشنگ دولو بود که «سلطان خاویار» نام داشت. اما از همه غریبتر و مرموزتر، دکتر کریم ایادی بود که در گزارشهای سفارت آمریکا، بهعنوان «طبیب ویژهٔ شاه» نام گرفته و در عین حال آمده که او در شرکتهای متعدد از قبیل شرکت نفت پارس سهام دارد. معمولاً بین ۱۵ تا ۴۰ درصد سهام این شرکت از آن اوست. او در اینگونه موارد از اسامی مختلفی استفاده میکند. گاه خود را عبدالکریم، کریم و برخی اوقات ایادی میخواند. تیمسار ایادی در عین حال از حق انحصاری بهرهبرداری از میگوی خلیج فارس برخوردار است.» در گزارش دیگری، سازمان سیا ایادی را کانال اصلی فعالیتهای اقتصادی شاه میداند و میافزاید که «زمان حتی شایع بود که سهام شاه در شرکت ماهیگیری جنوب هم به اسم ایادی ثبت شده بود.»
هنگامی که شاه تصمیم گرفت، برای تشکیل دولت «وحدت ملی»، از شریف امامی استفاده کند، شایع بود که شریف امامی به فساد مالی متهم است. شاپور بختیار در دیداری با یکی از اعضای سفارت آمریکا، هشدار داده بود که دولت شریف امامی خود عمیقاً آغشته به همان فسادی است که ظاهراً با آن مبارزه میکند. بختیار در مورد فساد مالی خود شریفامامی اطلاعات دست اولی داشت». همه میدانستند که نخستوزیر کابینه «وحدت ملی» به «آقای پنج درصد» شهرت دارد. میگفتند وجه تسمیه لقبش هم این بود که از بیشوکم تمامی قراردادهای دولتی، پنج درصد حق حساب میگرفت.
اردشیر زاهدی مدعی است که هویدا ۳۵۰ هزار دلار برای مخارج شخصی شاهدخت اشرف به او پرداختهاست. زاهدی میگفت اشرف میخواست یکی از معشوقان خود را به جلسات سازمان ملل ببرد. بهگفتهٔ زاهدی، این معشوق گفته بود برای چنین سفری سیصد هزار دلار میطلبد. به رغم مخالفت شدید زاهدی با پرداخت این مبلغ، هیئت دولت، با پرداخت آن موافقت کرد.
خودکامگی و تزلزل در محمدرضا پهلوی
یک ارزیابی اطلاعاتی سازمان سیا در ۸ اکتبر ۱۹۷۱ در مورد ایران، در ابتدا به تمجید اخلاقِ کاری شاه و موفقیتهای او در بهبود معیشت مردم میپردازد و مینویسد «بیشتر مردم به قدری سرگرم موفقیت در حوزههای دیگر هستند که فرصتی برای نق زدن در مورد سیاست ندارند.» این گزارش شاه را فردی «ایزوله» میخواند که در محیط رسمی دربار و در وضعیت «نبود تاسفآور ارتباط از پایین به بالا به سوی او» بهسر میبرد. هیچیک از مقامات ایران جرأت نمیکنند اشتباه بودن کاری از شاه را به او گوشزد کنند.
شاه مردمسالاری را برای ایران تجویز نمیکرد و آن را یک مانع در برابر توسعه میدانست. او اعتقاد داشت که یک حکومت استبدادی مانند حکومت پدرش برای کشور مفیدتر است. شاه حداقل در ۱۶ سال پایانی پادشاهیاش، تصمیمگیرندهٔ نهایی برای تمام تصمیمات کلیدی کشور بود.
افزون بر این، زوال سیاستمداران واقعگراتر و باتجربهتر نظیر اسدالله علم، منوچهر اقبال، محمد ساعد و ابراهیم حکیمی باعث شد تا حلقهٔ مشاوران شاه به گروه کوچکی از بلهقربانگوهای جوان تبدیل شود که برای به عرض رساندن مطالب موردِعلاقهٔ شاه با یکدیگر رقابت میکردند. چنین مشاوران درباریای ناآگاهانه به شاه کمک میکردند تا تاج شاهی را بیشتر و بیشتر به روی دیدگان خود بکشد و کمکم به گرداب انقلاب نزدیکتر شود.
رویکردهای فرهنگی
غربگرایی و باستانگرایی حکومت پهلوی
باستانگرایی که از اواخر دوران قاجار در عرصهٔ فرهنگی، اجتماع و سیاست جامعهٔ ایرانی پدیدار گشت، در پی آن بود که با بازآفرینی و تجدید حیات سنتها و عقاید کهن و باستانی، نظم جدیدی را در تفکر اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بازتولید نماید و یک ایدئولوژی جدید بسازد. این ایدئولوژی در پی کمرنگ کردن و کنار زدن فرهنگ و مذهب شیعه و تفکیک دو دوره از تاریخ ایران، یعنی تاریخ باستان و تاریخ دورهٔ اسلامی بود.
در زمان پادشاهی رضاشاه پهلوی، همراه با اندیشهٔ باستانگرایی ایرانی، اندیشهٔ آریاگرایی و تأکید بر نژاد آریایی در ایران گسترش یافت. به نظر آبراهامیان تأکید شدید رضاشاه بر هویت ایرانی بود؛ و این امر برای مردمی که مذهب هزار و چهارصد سال در زندگی آنها رخنه کرده بود بسیار دشوار بود. با دستور وی عزاداریها ممنوع علام شد و روحانیون خلع لباس شدند. در این دوره ملیگرایی رواج بسیار پیدا کرده بود، شاه خود به تخت جمشید میرفت برای فردوسی آرامگاه ساخت و برای هزارهٔ فردوسی شاعران و اندیشمندان زیادی به ایران آورده شدند. رضاشاه کشف حجاب را با زور و اجبار انجام داد و ناگهان حق انتخاب را از زنان گرفت و هیچ روند جامعهپسندی برای این کار طی نشد. بخشی از زنان که مسنتر و سنتی بودند و احساس برهنگی میکردند، عملاً در خانه محبوس شدند. کشف حجاب و کشیدن چادر از سر زنان توسط مأموران شهربانی که در نتیجه صدها هزار زن که راضی به کشف حجاب نبودند، تا پس از تبعید وی در خانه ماندند. وی کشف حجاب را حتی به قیمت مرگ زنان نیز ادامه داد.
بهنوشتهٔ استفانی کرونین، رضا شاه تحول در نظام قضایی ایران را آغاز کرد. در دورهٔ پهلوی، علی اکبر داور بهعنوان اولین رئیس دستگاه قضایی کشور برگزیده شد. او در این راه تحول شگرفی ایجاد نمود و بسیاری را به خارج فرستاد و پس از کسب دانش قضاوت به آنها منصب داد. در این دوره قوانین قضایی کشور برای اولین بار بر اساس قوانین مدرن برپا شد و دست روحانیون از این سمت کوتاه شد و همچنین در بخش آموزش تمامی کتب درسی از ریشه و بن تغییر کرد.
در ابتدای دههٔ پنجاه خورشیدی، میلیونها دلار برای برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ سالهٔ شاهنشاهی ایران در تخت جمشید هزینه شد و بزرگترین اجتماع سران کشورهای جهان در آنجا برگزار شد. در سال ۱۳۵۴، شاه مبدأ تاریخ را به ۵۵۹ قبل از میلاد تغییر داد و گاهشماری شاهنشاهی را، تاریخ رسمی کشور اعلام کرد. دو سال بعد و در جریان انقلاب، دوباره گاهشماری هجری خورشیدی، گاهشماری رسمی کشور اعلام شد. برخی تحلیلگران، جایگزینی تقویم هجری شمسی با گاهشماری شاهنشاهی را از اشتباهات بزرگ حکومت پهلوی میدانند. یرواند آبراهامیان، نویسندهٔ کتاب «ایران بین دو انقلاب» معتقد است که «در دوران معاصر کمتر رژیمی در عالم یافت شده که چنان بیپروا تقویم مذهبی کشورش را مخدوش کند». سید محمدرضا گلپایگانی از مراجع تقلید در روز سهشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۵۴ (فردای اعلام این خبر) طی تلگرافی به رؤسای مجلسها و دولت، به تاریخ شاهنشاهی ایراد گرفت.
روحالله خمینی نیز شش ماه بعد از این تغییر، در پیام عید فطر ۱۳۵۵ بهکارگیری تاریخ شاهنشاهی را حرام اعلام کرد و گفت: «کارشناسانی… برای تضعیف اسلام و محو اسم آن نغمهٔ شوم تغییر مبدأ تاریخ را ساز کردند؛ این تغییر، هتک اسلام و مقدمهٔ محو اسلام است، خدای نخواسته، استعمال آن بر عموم، حرام و پشتیبانی از ستمکار و ظالم، مخالف با اسلام عدالتخواه است…».
سیاست غربگرایی محمدرضاشاه و مرتبط بودن با یک قدرت غربی (ایالات متحدهٔ آمریکا) با هویت مسلمان شیعی ایران تعارض داشت. سید حسین نصر تقابل فرهنگی میان فرنگیمآبی و تجددگرایی طبقات بالای جامعه با دیگر قشرها را از علل انقلاب میداند.
این باور که وی توسط متفقین به حکومت گماشته شدهاست و از سازمان سیا در ۱۹۵۳ برای بازگرداندنش به قدرت، یاری گرفتهاست، همگی باعث شد ایرانیان ملیگرا، چه مذهبی و چه سکولار، او را مهرهٔ غرب در نظر بگیرند. بهنوشتهٔ عباس میلانی، مخالفان شاه از هر فرصتی برای خوار و خفیف نشان دادن شاه نهایت استفاده را میکردند و حاضر به پذیرش هیچ پیشرفتی توسط شاه نبودند. برای مثال، نقش شاه در اوپک را سند دیگری بر «نوکری» امپریالیسم آمریکا توسط شاه عنوان میکردند. آنان این تئوری را پیشنهاد میکردند که قیمت بالای نفت، باری بر روی ژاپن و اروپا و به سود آمریکا است.
اندیشهٔ غربزدگی و هویتگرایی
از نخستین افرادی که طرحی از غربستیزی و هویتگرایی نوین ارائه داد سید فخرالدین شادمان بود. وی در کتاب تسخیر تمدن فرنگی به نقد انواع رویکردهای ایرانیان در قبال غرب پرداخت و مروّجان فرهنگ غربی را تحت عنوان «فکلی» پدیدارشناسی کرد.مهرزاد بروجردی جلال آل احمد، داریوش شایگان و رضا داوری را پیشگامان گفتمان غربزدگی میداند. این افراد اندیشههای فلسفی در باب غربزدگی را تفصیل و توضیح دادهاند، دیدگاههای مختلف و گوناگون در اینباره را گسترش دادهاند و پاسخ غالب اندیشمندان ایران در دهههای هفتاد و هشتاد و نود میلادی در مواجهه با غرب را نشان دادهاند.
مفهوم غربزدگی را که احمد فردید ابداع کرده بود، جلال آل احمد در کتاب غربزدگی در سال ۱۳۴۱ و ۱۳۴۲ به کار بست و این کتاب در میان دوستانش و مارکسیستها و چپها دستبهدست شد. این مفهوم ناظر به فقدان هویت ایرانی و غربگرایی در میان روشنفکران بود. حمید دباشی معتقد است که در خلق گستردهٔ واکنشهای مثبت و منفی، و نیز در ایجاد ادبیاتی در مورد نقد اجتماعی ایران پیش از انقلاب، هیچ واژهای همچون غربزدگی برای درک این اوضاع و شرایط نمیتواند به ما کمک کند. دباشی اضافه میکند که غربزدگی نزد آل احمد همچون کارت ثبتی است که جوانان انقلابی را میتوان با آن بازشناخت. احسان یارشاطر در اینباره میگوید که هیچ گفتمان دیگری در تاریخ جدید ایران چنین رواج چشمگیری نداشتهاست و هیچ گفتمان دیگری نیز همچنین موفقیتی نداشتهاست. این گفتمان حتی به عنوان یکی از اجزای اساسی نقد آیتالله خمینی بر رژیم پهلوی دانسته میشود.صادق زیباکلام میگوید غرب ستیزی آل احمد را در طول تاریخ کشور جاودانه کردهاست. کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران جلال ادعانامهای علیه غرب و علیه جریان روشنفکری است زیرا روشنفکران متمایل به غرب هستند و غربستیز نیستند.
علاوه بر جلال آل احمد، داریوش شایگان نیز متأثر از احمد فردید با نگارش کتاب آسیا در برابر غرب در طرح گفتار غربزدگی نقشآفرینی کرد. بهگفتهٔ وی نیهیلیسم، تقدیر تمدن غربی است و تمدنهای آسیایی نیز اسیر تقدیر غربزدگی شدهاند و از وضع خود آگاهی ندارند و در نتیجه دچار «توهم مضاعف» هستند. آنها از یک سو در پی مهار تفکر تکنیکی غرب و از سوی دیگر حفظ هویت فرهنگی خود هستند. شایگان راهحل «هویت مشترک آسیایی» را در برابر تفکر غربی ارائه میدهد.
شوک نفتی و تنشهای اقتصادی
دو روایت از رشد اقتصادی ایران پس از سال ۱۳۴۱ وجود دارد. طبق روایت متکی به آمارهای رسمی برنامهٔ عمرانی سوم بین سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۶ با بودجهٔ ۲٬۷ میلیارد دلار اجرا شد. برنامهٔ عمرانی چهارم بین سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ با بودجهٔ ۶٬۷ میلیارد دلار اجرا شد و رشد اقتصادی به سالانه ۱۵٪ رسید که با رشد اقتصادی سنگاپور و کرهٔ جنوبی برابری میکرد. برنامهٔ عمرانی پنجم بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۶ با اختصاص بودجهٔ ۵۵ میلیارد دلار تدوین شد و رشد اقتصادی برنامهریزیشده بیش از ۲۶٪ پیشبینی شده بود. در نتیجه، درآمد ناخالص ملی از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۵۶ سیزده برابر شد و درآمد سرانه هشت برابر افزایش پیدا کرد.
اما بهروایت منتقدان سیاست اقتصادی آن دوره اقتصاد ایران در فاصله دهسالهٔ ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ طی برنامههای عمرانی سوم و چهارم، با نرخ رشد ۱۱٫۵ درصد میانگین سالانه و نرخ تورم تکرقمی ۲٫۶ درصد میانگین سالانه، دارای یکی از بیشترین رشدها در میان کشورهای جهان بود و حجم اقتصاد ایران ظرف ده سال چهار برابر شد. این امر موجب تمایل به افزایش پروژههای عمرانی در دولت هویدا در دههٔ پنجاه شمسی گردید، در حالی که سازمان برنامه مخالف این رویکرد بود. نهایتاً، پس از افزایش شدید درآمدهای نفتی در سالهای ۱۳۵۲ و ۱۳۵۳ در پی افزایش قیمت جهانی نفت در اثر جنگ اعراب و اسرائیل، محمدرضا شاه بهروایتی به اصلاح برنامهٔ عمرانی پنجم برای گسترش پروژههای عمرانی تن در داد و به روایت دیگر خود آن را تشویق کرد. در پی آن حجم سرمایهگذاریهای برنامه پنجم نسبت به برنامه چهارم شش برابر شد و حجم هزینههای بخش عمومی نیز افزایش یافت. این موضوع فراتر از توان اقتصاد ایران بود و سبب شد اقتصاد کلان دچار عارضهٔ بیماری هلندی شود. بدین ترتیب، دولت بزرگی ایجاد شد که برای تأمین هزینههای خود بهشدت دچار وابستگی به درآمدهای نفتی بود. نرخ تورم از سال ۱۳۵۲ دورقمی شد و در سال ۱۳۵۶، یعنی سال آخر برنامهٔ عمرانی پنجم، به ۲۴٫۹ درصد رسید. دولت برای کنترل تورم اقدام به واردات ارزان با استفاده از نرخ ارز پایین کرد و سیاست کنترل قیمت و مقابله با گرانفروشی را اتخاذ کرد. این سیاست به تولید داخل آسیب زد و فعّالان اقتصادی ناراضی شدند. در نهایت نرخ رشد دوره برنامهٔ پنجم به ۷٫۶ درصد افت کرد که نصف رشد برنامهٔ چهارم بود و همچنین نرخ رشد بهرهوری هم به ۴٫۱ افت کرد. و تورم نیز از ۲٫۶ به ۲۴٫۹ درصد رسید و شاخص هزینههای زندگی طبقهٔ متوسط و پایینشهری دو برابر شد. طبق آمارِ سازمانِ برنامه شاخصِ هزینهٔ زندگی از عدد ۱۰۰ در سال ۱۳۴۹ به عدد ۱۲۶ در سال ۱۳۵۳، ۱۶۰ در سال ۱۳۵۴ و نهایتاً ۱۹۰ در سال ۱۳۵۵ رسید. این افزایش بهخصوص برای هزینهٔ خوراک و مسکن در شهرها بیشتر بود. به گزارش اکونومیست در سال ۱۳۵۵، هزینهٔ اجارهٔ مسکن برای یک خانوار طبقهٔ متوسط طی پنج سال ۳۰۰ درصد افزایش داشتهاست و هزینهٔ مسکن تا پنجاه درصد درآمد سالانه آنها را در بر میگرفتهاست. برای کنترل این وضعیت دولت جمشید آموزگار در سال ۱۳۵۶ سیاست ریاضت اقتصادی را اتخاذ کرد که نارضایتی عمومی را دامن زد و در گرایش مردم به سوی انقلاب ۱۳۵۷ مؤثر بود.
البته این درست است که مقادیر زیادی از این پولها در جاهایی هدر رفتهاست؛ همچون ولخرجیهای خانوادهٔ سلطنتی، کاغذبازی اداری، فساد تمامعیار، تأسیسات هستهای و خرید سلاحهایی که حتی برای خیلی از کشورهای عضو ناتو هم بسیار گران محسوب میشدند؛ ولی این هم درست است که مقادیر بیشتری هم بهطور کارا وارد اقتصاد شد؛ چه بهطور مستقیم و از طریق یارانههای دولتی و بانک صنعت و معدن ایران که وامهای کمبهره به کارآفرینان خصوصی میپرداخت و چه بهطور مستقیم از طریق برنامههای بودجه سالیانه. بهگفتهٔ نیکی کدی در ابتدا همهٔ درآمدهای نفتی قرار بود به سازمان برنامهریزی برود ولی به دلیل فساد خاص و سوءمدیریت، سهم فزایندهای از درآمدهای نفتی صرف مخارج عمومی شد بهگونهای که سهم سازمان برنامهریزی به ۵۵ درصد رسید.
انسداد سیاسی و نارضایتیهای اجتماعی
توسعهٔ اجتماعی-اقتصادی در زمان محمدرضاشاه با اتکا به افزایش درآمد نفتی ممکن شد. با چهار برابر شدن قیمت نفت در سالهای ۱۹۷۵–۱۹۷۶ درآمد نفتی ایران به رقم ۲۰ میلیارد دلار رسید. با وجود آنکه شاه در حوزهٔ اقتصادی-اجتماعی نوسازی کرد و در نتیجه طبقهٔ متوسطِ جدید و طبقهٔ کارگرِ صنعتی را گسترش داد، ولی نتوانست در حوزهٔ سیاسی دست به نوسازی زند. در واقع، با توسعه و مدرنسازی کشور، شمار دو گروهی که در بین سالهای ۱۳۲۰–۱۳۳۲ (پیش از کودتا) مخالفان اصلی حکومت پهلوی محسوب میشدند، یعنی کارگران شهری و روشنفکران به چهار برابر رسید. اقشاری که منع کردن آنها از داشتن نهادها و ابزارهای سیاسی سابق خود، چون اتحادیههای کارگری، روزنامههای مستقل و احزاب سیاسی، بر شدت مخالفتشان افزوده بود. برنامهٔ اصلاحات ارضی، کشت تجاری را رونق بخشید و بر شمار دهقانان صاحبزمین، بسیار افزود، اما مقدار زمین اعطاشده به بیشتر آنان، برای راهاندازی کار مستقل کشاورزی، کافی نبود. این امر، لشکری از کشاورزان مستقل و مزدبگیران فاقد زمین به وجود آورد که بهآسانی میتوانستند کانونهای سیاسی نامنسجمی را تشکیل دهند.
دیگر آنکه، شیوهٔ توسعهٔ اقتصادی رژیم، بر اختلاف طبقاتی افزود که در تهران پایتخت ایران، بسیار بارز بود. هرچند سطح زندگی خانوادههایی که به آپارتمانهای مدرن، مزایای اجتماعی و همچنین کالاهای مصرفی جدید دسترسی داشتند، بهبود یافت، ولی گسترش حلبیآبادها، ترافیک و آلودگی هوا، کیفیت زندگی بیشتر خانوارها را به سطح نازلتری رساند. ۴۲ درصد خانوارهای تهرانی، فاقد مسکن مناسب بودند و در حالیکه برخی ثروتمندان در قصرهای شمال شهر به سر میبردند، تهیدستان در حلبیآبادها و زاغههای اطراف شهر زندگی میکردند. این زاغهنشینان، مهاجران روستایی فقیری بودند که با مشقت فراوان، از راه عملگی، بنایی، تکدیگری و دستفروشی امرار معاش میکردند. «سانکولوتها» یا پابرهنههای انقلاب سال ۱۳۵۷، همین افراد بودند که بعدها به «مستضعفین» مشهور شدند. این شکاف بین پایتخت و شهرهای دیگر استانها نیز بهروشنی قابلمشاهده بود و برای نمونه در حالیکه ساکنان تهران از فرصت دستیابی بهتر به آموزش، امکانات بهداشتی، رسانهها، شغل و درآمد برخوردار بودند، ۹۶ درصد روستاییان، برق در اختیار نداشتند.
عامل دیگر افزایش تنشها این بود که با پنج برابر شدن ناگهانی درآمدهای نفتی، انتظارات مردم بالا رفت و در نتیجه شکاف میانوعدهها، ادعاها و دستاوردهای رژیم از یک سو و انتظارات تحققنیافتهٔ جامعه از سوی دیگر، عمیقتر شد. اگرچه در سایهٔ برنامههای رفاه اجتماعی، پیشرفتهای چشمگیری در بخشهای بهداشت و نظام آموزشی به دست آمد، ایران همچنان بدترین نسبتهای آماری را در میزان مرگومیر کودکان، امکانات رفاهی و نیز میزان افراد دارای تحصیلات عادی، در بین کشورهای خاورمیانه داشت.
بسیاری از ایرانیان شاه را — اگر نه یک عروسک خیمهشببازی — مدیون به یک قدرت غیرمسلمان غربی (ایالات متحدهٔ آمریکا) میپنداشتند که فرهنگش داشت فرهنگ ایران را آلوده میکرد. حکومت شاه سرکوبگر، بیرحم، فاسد و اهل بریز و بپاش دیده میشد؛ همچنین از ناتوانیهای کارکردی ابتدایی رنج میبرد — یک برنامهٔ اقتصادیِ بیش از حد جاهطلبانه که تنگناها و کمبودهای اقتصادی و تورم را به همراه میآورد.
بهنوشتهٔ عباس میلانی مثالی که رویکرد شاه و مخالفانش در مورد مسائل سیاسی را نشان میدهد، مسئلهٔ زندانیان سیاسی بود. مخالفان این ادعای عجیب را مطرح میساختند که در ایران «صدها هزار» زندانی سیاسی وجود دارد در حالی که تعداد واقعی زندانیان سیاسی چیزی نزدیک به ۴٬۰۰۰ نفر بود. یا ادعا میکردند که هزاران نفر زیر شکنجهٔ ساواک کشته شدهاند، در صورتی که تعداد واقعی افرادی که در طول ۳۷ سال سلطنت محمدرضا بهخاطر جرایم سیاسی اعدام شدند حدود ۱٬۵۰۰ نفر بود. هرچند این رقم هنوز رقم بالایی است، اما کمتر از ارقامی است که توسط مخالفان پیشنهاد میشد. در نقطهٔ مقابل، هرگاه شاه با سؤال رسانههای غربی در مورد زندانیان سیاسی و شکنجه در ایران مواجه میشد، با عنوان اینکه در ایران زندانی سیاسی وجود ندارد و زندانیان، تنها جنایتکاران هستند، از کنار این سؤالات میگذشت.
گرایشهای خودکامانهٔ محمدرضاشاه قانون اساسی مشروطه را نقض کرد، و مخالفان توسط نیروهای امنیتی مثل ساواک سرکوب شدند. عدم تحمل هرگونه انتقاد به شاه و سیاستهایش پس از کودتای ۲۸ مرداد، موجب رادیکال شدن مخالفان حکومت و سوق دادن آنها از رویکرد انتقادی و اصلاحی به رویکرد انقلابی شد. مهدی بازرگان در جلسهٔ محاکمهٔ سران نهضت آزادی خطاب به دادگاه گفت: «ما، آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزهٔ سیاسی برخاستهایم. ما، از رئیس دادگاه انتظار داریم این «نکته» را به بالاتریها بگویند.»
مخالفان حکومت پهلوی
با وقوع کودتای ۱۳۳۲، بر حیات سیاسی ایران، پردهای آهنین کشیده شد که رهبران مخالفان و احزاب سیاسی را از پایگاه اجتماعی خود و تودهٔ مردم جدا کرد. این پردهٔ آهنین بهظاهر تنشهای اجتماعی و مخالفتهای سازمانیافته را پنهان نمود، اما بیگمان در نابودی و محو آنها ناکام ماند. بررسی مطبوعات زیرزمینی، نسل جوانی از روشنفکران را نشان میداد که ضمن توجه به نظریات و تاکتیکهای پیشینیان، با کامیابی سرگرم طرح و تدوین اندیشههای جدید در مطابقت با فرهنگ شیعی خود بودند. دانشجویان به عنوان یک عامل مهم از عوامل وقوع انقلاب ۱۳۵۷، هر سال در شانزده آذرماه اعتصابهای دانشجویی به راه میانداختند. این روز، به یاد سه دانشجو (دو هوادار حزب توده و یک هوادار جبههٔ ملّی) که هنگام اعتراض به دیدار رسمی نیکسون رئیسجمهور آمریکا، در تاریخ ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه تهران کشته شده بودند، گرامی داشته میشد. ۱۶ آذر، توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور که مرکز اجتماع و مباحثهٔ مخالفان حکومت در خارج از مرزهای ایران بود، روز دانشجو نامیده شد.
جبههٔ ملّی و نهضت آزادی
بیشتر رهبران جبههٔ ملی ایران بازداشت شده در شهریور ۱۳۳۲، در عرض یک سال آزاد شدند، ولی بسیاری از آنان یا از سیاست کنار کشیده یا از ایران رفتند. اما برخی چون کریم سنجابی، شاپور بختیار، داریوش فروهر و خلیل ملکی به صحنهٔ فعالیت سیاسی بازگشته و در سالهای ۱۳۳۹–۱۳۴۲ با کاهش نسبی نظارتها و سختگیریهای رژیم، به سازماندهی چند اعتصاب و راهپیمایی و انتشار یک روزنامه پرداختند. همچنین دو تن از اعضای جبههٔ ملی، به نامهای محمود طالقانی و مهدی بازرگان به همراه چند تن از اصلاحطلبان همفکرشان مانند یدالله سحابی، با حفظ عضویت خود در جبههٔ ملی و با اعلام به محمد مصدق، و پاسخ مثبت او بعد از تأسیس در مورد اقدامشان نهضت آزادی را تشکیل دادند. بازرگان که فرزند یک بازاری ثروتمند و بسیار مذهبی بود، پس از تحصیل در پاریس، برای تدریس در دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران به ایران بازگشت و در دوران مصدق، بهعنوان نخستین مدیرعامل شرکت نفت ایران، راهی آبادان شد. او که عقایدی عمیقاً ضدکمونیستی داشت، سکولاریسم را رد میکرد و بر این باور بود که سیاست باید توسط مذهب، هدایت شود. محمود طالقانی به خاطر مخالفت با حکومت رضاشاه سابقهٔ زندانی شدن داشت. وی پس از کودتا، بر خلاف دیگر روحانیون، به عنوان روحانی سرشناس پشتیبان جبههٔ ملی در تهران شناخته میشد. او بهعنوان رابط و حلقهٔ ارتباطی دو گروه مخالف متفاوت، یعنی روحانیون و جبههٔ ملی نقش مهمی ایفا کرد و شاید به دلیل همبند بودن با انقلابیون غیرمذهبی در دوران حبسهای طولانیش، قادر به درک آنان بود. طالقانی در آثارش بر این هدف بود تا نشان دهد که تشیع اساساً با استبداد مغایر و با دموکراسی و همچنین سوسیالیسم موافق و سازگار است. در واقع او نیز مثل بازرگان، به دنبال از بین بردن شکافهای اسلام با جهان معاصر و همچنین اختلاف بین طبقهٔ سنتی و محافظهکار با طبقهٔ روشنفکر و مدرن (اختلافی که در شکست نهضت مشروطه و مبارزات ملی، اثری بهسزا داشت) بود.
نهضت آزادی پس از قیام خرداد سال ۴۲، از سوی حکومت منحل و فعالیت آن غیرقانونی شد. با این وجود، همچنان به برگزاری گردهماییهای مخفی در تهران و سازماندهی نیروها در خارج از کشور، بهویژه آمریکای شمالی و فرانسه ادامه داد. نهضت آزادی تلاش بسیار زیادی را در انقلاب سال ۵۷ داشت و این موفقیت بیشتر مرهون روابط نزدیک نهضت با خمینی و تا حدودی هم تواناییهای بازرگان و طالقانی در جذب گروهی از متخصصان جوان و تکنوکراتهای رادیکال بود که درصدد تلفیق علوم جدید با اسلام بودند. نهضت آزادی را در آمریکای شمالی، سه روشنفکر مقیم خارج به نامهای ابراهیم یزدی، مصطفی چمران و عباس امیرانتظام رهبری میکردند و در فرانسه نیز صادق قطبزاده از سازماندهان اصلی این نهضت بودند که همچون بازرگان، نقشهای حساسی را در سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷، ایفا کردند.
اسلامگرایان سوسیالیست
روشنفکر برجستهٔ نزدیک به نهضت آزادی ایران و بهعقیدهٔ برخی نظریهپرداز اصلی انقلاب ۱۳۵۷، علی شریعتی بود. شریعتی که از یک خانوادهٔ مذهبی خراسانی برخاسته بود، با استفاده از بورس دولتی برای تحصیل در زبانشناسی تطبیقی و جامعهشناسی به پاریس رفت و در آنجا همزمان با اوج گرفتن انقلابهای کوبا و الجزایر، به فعالیتهای سیاسی و شرکت در تظاهراتها پرداخت و به عضویت نهضت آزادی و کنفدراسیون دانشجویان ایرانی درآمد. او در کلاسهای درس شماری از استادان نئومارکسیست مثل ژرژ گورویچ و خاورشناسان علاقهمند به عرفان اسلامی چون لویی ماسینیون و هانری کوربَن شرکت جست و پس از مطالعه آثار ژان پل سارتر، ارنستو چهگوارا، وو نوین جیاپ و فرانتس فانون، آثاری از سارتر و فانون را بهصورت کامل یا ناتمام به فارسی ترجمه کرد. پس از بازگشت به ایران، در سال ۱۳۴۴، برای سخنرانی در حسینیهٔ ارشاد، (که توسط گروهی از خیرخواهان مذهبی، تأمین مالی میشد) به تهران رفت. نوار سخنرانیهای او در سطح گسترده پخش شد و مورد استقبال فراوان دانشجویان و دانشآموزان دبیرستانی بهویژه شهرستانیهای مذهبی قرار گرفت. ساواک با هراس روزافزون از محبوبیت وی، شریعتی را در اوایل دههٔ ۱۳۵۰ دستگیر و پس از مدتی حبس خانگی، مجبور به خروج از کشور نمود. شریعتی یک ماه پس از رفتن به لندن در سال ۱۳۵۶، به علت حملهٔ شدید قلبی درگذشت، مرگی که توسط برخی به ساواک نسبت داده شد. یگانه پیام روشن آثار و سخنان شریعتی این بود که اسلام — بهویژه تشیع — باوری «محافظهکارانه» و «قضا و قدری» که بیشتر روشنفکران غیرمذهبی بیان میکنند یا ایمانی «شخصی و غیرسیاسی» که برخی علمای مرتجع ادعا میکنند، نیست؛ بلکه یک ایدئولوژی انقلابی است که باید با هرگونه ستمگری، استثمار و بیعدالتی بهویژه فئودالیسم، کاپیتالیسم و امپریالیسم مبارزه کند. بهگفتهٔ او، رسالت محمد، پیامبر اسلام، نه تنها برقراری دین، بلکه تشکیل امتی پویا، انقلابی و در حال پیشرفت بود که به سمت جامعهای بیطبقه و ایدئال حرکت کند. از دید شریعتی، امامان شیعه بهویژه حسین بن علی، پرچم قیام و مبارزه را به این خاطر برافراشتند تا خلفای فاسد وقت را که اهداف اصلی اسلام و نظام توحیدی را به فراموشی سپرده بودند، گرفتار سازند. بسیاری بر این باور بودند که شریعتی خواهان تبدیل و دگرگونی اسلام از یک «دین» به یک «ایدئولوژی سیاسی» است، آنچه که در غرب، «اسلام رادیکال» یا «اسلام سیاسی» نامیده میشد.
شریعتی هرچند روش و دیدگاه مارکسیستی تقسیم جامعه را برای درک تاریخ مدرن لازم میدانست و تاحدود زیادی میپذیرفت، اما همچون فانون از برخی جنبههای مارکسیسم بهویژه مارکسیسم «نهادینه شده» احزاب کمونیست اُرتدوکس بهشدت انتقاد میکرد و ضمن تأکید بر اهمیت اسلام در فرهنگ ایرانی، تنها راه شکست امپریالیسم برای ایران و سایر ملتهای جهان سوم را بازگشت به ریشه، میراث ملی و فرهنگ بومی خود، میدانست. او حتی هنگام تأکید بر بازگشت به اسلام، همواره روحانیون محافظهکار را هدف انتقادهای صریح و غیرمستقیم قرار میداد و آنان را به همکاری با طبقهٔ حاکم، «نهادینهکردن» تشیع انقلابی و در نتیجه تبدیل آن به مذهبی محافظهکارانه، متهم میکرد. شریعتی مشکل اصلی اسلام امروزی را پیوند نامقدس آن با «خرده-بورژوازی» میدانست. پیوندی که طبق آن، روحانیت، دین را برای بازاریان سهل و هموار مینمود و بازار نیز، دنیا را برای روحانیون مکانی خوشایند میساخت. از این رو، وی پدیدآورندگان «رنسانس» و «رفرماسیون» اسلامی در آینده را، بیشتر روشنفکران میدانست تا روحانیون سنتی. شریعتی بین هزاران جوان شهرستانی که هرساله از دانشگاههای جدید، دبیرستانها، مدارس فنیحرفهای و تربیت معلم فارغالتحصیل میشدند و همچون خود او، از طبقهٔ متوسط سنتی جامعه (خانوادههای بازاری، روحانی و خردهمالک) برخاسته و در محیطی مذهبی رشد یافته بودند، پیروانی پرشمار پیدا کرد و پس از بازتر شدن فضای سیاسی در سال ۱۳۵۶ و خارج شدن آثارش از قید سانسور، صدها هزار جلد از کتابهای او به فروش رفت.
علاوه بر شریعتی گروههای دیگری از جمله نهضت خداپرستان سوسیالیست و جنبش آزادیبخش مردم ایران (جاما) نظیر محمد نخشب، کاظم سامی و حبیبالله پیمان نزدیک به این گفتمان به فعالیت سیاسی میپرداختند.
روحانیون مخالف
در سالهای پس از تظاهرات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، سه گروه متغیر، متداخل و در عین حال قابلتشخیص، در بین روحانیون شکل گرفت. گروه نخست که شاید بزرگترین گروه بود، از علمای غیرسیاسی تشکیل میشد که با وجود نارضایتی از برخی مشکلات اجتماعی مثل فساد، فحشا و الکلیسم، معتقد بودند که روحانیت باید از کار پلید سیاست دوری جسته و به مسائل معنوی و آموزش در حوزهها بپردازد. با این حال این گروه، در سالهای ۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶، به دلیل اجرای سیاستهای نامطلوب حکومت در خصوص بازار و نهادهای مذهبی به عرصهٔ سیاست کشیده شدند. گروه دوم یعنی روحانیون مخالف میانهرو، گرچه در مسائل مربوط به حق رأی زنان و اصلاحات ارضی مخالف رژیم بودند، ترجیح میدادند که همچنان با شاه در ارتباط باشند تا سیاستهای وی را تعدیل کنند. کاظم شریعتمداری از مراجع تقلید قم، مجتهدی آذربایجانی و سخنگوی غیررسمی روحانیون آذربایجان، از چهرههای شاخص این گروه بود که تنها خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند.
اما گروه سوم، که میتوان آنان را روحانیون مخالف نافرمان یا تندرو نامید، توسط خمینی از عراق رهبری میشدند و شبکهای مخفی و غیررسمی در کشور داشتند. چهرههای شاخص این گروه عبارت بودند از: حسینعلی منتظری، مدرس برجسته فقه اسلامی در قم، که به عنوان مخالف آشتیناپذیر رژیم، سه بار به زندان افتاد؛ محمد بهشتی عضو سیاسی گروه؛ مرتضی مطهری متفکر و نظریهپرداز عمدهٔ گروه؛ و دو روحانی جوانترِ سازماندهندهٔ گروه به نامهای اکبر هاشمی رفسنجانی و علی خامنهای. خمینی که از سال ۱۳۴۲، در نجف میزیست، بهتدریج تعبیر خود از اسلام شیعه را گسترش داد. او چارچوب نظریهٔ سیاسی خود را در سخنرانیهایش، در اواخر دههٔ ۱۳۴۰، تدوین و تنظیم کرد و سپس آن را با عنوان «ولایت فقیه: حکومت اسلامی» بدون ذکر نام مؤلف، منتشر نمود. طبق نظریهٔ جدید او، اقتدار سیاسی و مسئولیت حفظ امت اسلامی، از طرف امام دوازدهم شیعیان به مجتهدان متخصص در فقه اسلامی (فقها) واگذار شدهاست. استدلال وی این بود که خداوند، پیامبران و ائمه را به منظور وضع قوانین شرع برای هدایت امتها فرستادهاست و در غیاب امام معصوم، روحانیون بهویژه فقها، تنها مفسران و نگاهبانان حقیقی شریعت میباشند که حکومت باید به آنان سپرده شود. از دید روحانیون سنتی، ولایت فقیه، زمامداری فقها، تنها بر نهادها و مدارس مذهبی و همچنین افراد «محجور» یا ناتوان محسوب میشد، ولی خمینی این اصطلاح را بسط داد بهطوریکه تمام جامعه را در بر میگرفت. ولیرضا نصر معتقد است ایدهٔ حکومت اسلامیای که به وسیلهٔ علمای دینی اعمال شود «بهشدت» متکی است به مفهوم جمهوریت در کتاب جمهور افلاطون و دیدگاه وی مبنی بر اینکه حکومت باید توسط یک «نگهبان» که آموزشهای خاص دیده و به عبارتی «فیلسوف-شاه» اداره شود.
نظریات سنتشکنانهٔ خمینی تنها به ولایت فقیه محدود نمیشد؛ او برخلاف عقیدهٔ گذشتهٔ خود که همچون دیگر روحانیون از نظام مشروطهٔ سلطنتی حمایت میکرد، اظهار داشت که نظام سلطنتی، سنتی «طاغوتی» است که از دوران «شرک» به ارث رسیده و با اسلام ضدیت دارد، چرا که پیامبر اسلام، پادشاهی موروثی را شیطانی و کفرآمیز خواندهاست و حسین، امام سوم شیعیان، پرچم قیام را برای نجات مردم از یوغ خلفا و سلاطین موروثی برافراشتهاست. او در تشریح دیدگاه سیاسی خود، حتی روحانیون غیرسیاسی و میانهرو را مورد بازخواست قرار میداد و گروه نخست را به ترک تکالیف شرعی خود، پناه بردن به حوزههای علمیه و پذیرفتن نظریهٔ جدایی دین از سیاست که از دید او توطئه «امپریالیستها» بود، متهم میکرد.
خمینی در سخنرانیهای خود برای طلاب، از حکومت روحانیون حمایت میکرد، اما در اعلامیههای عمومی بحث روشنی از اینگونه حکومت به میان نمیآورد و از کاربرد ولایت فقیه خودداری مینمود. حتی اطرافیان او بعدها مدعی شدند که کتاب ولایت فقیه از جعلیات ساواک یا یادداشتهای اصلاحنشدهٔ یکی از طلاب بودهاست. در عوض، او استراتژی سال ۱۳۴۲، یعنی حمله به نقطهضعفهای اصلی رژیم را ادامه میداد. شاه را به خاطر فروش کشور به امپریالیستها و کمک به اسرائیل؛ نقض مشروطیت و زیر پا نهادن قانون اساسی مشروطه؛ حمایت از ثروتمندان و استثمار فقرا؛ نابودی فرهنگ ملی؛ تشویق و اشاعهٔ فساد و هدر دادن منابع باارزش کشور در قصرها؛ خرید تسلیحات؛ نابودی کشاورزی و در نتیجه وابسته ساختن هرچه بیشتر ایران به غرب، مورد انتقاد قرار میداد. او ضمن مقایسهٔ شاه با یزید، مؤمنان را به سرنگونی رژیم پهلوی و بیرون راندن امپریالیستها، فرامیخواند. خمینی میکوشید تا بیشتر گروههای مخالف را با خود همراه کند، برای مثال هنگام اعتراض مطهری به سخنرانیهای «ضدِروحانی» شریعتی در حسینیهٔ ارشاد، سکوت کرد و حتی بدون نام بردن از شریعتی، به استفاده از شعارها و عباراتی که سخنرانان حسینیهٔ ارشاد رواج داده بودند (مثل «مستضعفین، وارثان زمین خواهند بود»، «مردم، استثمارگران را به زبالهدان تاریخ خواهند انداخت» و «دین افیون تودهها نیست»)، ادامه داد. بسیاری از جوانان متفکر، با شنیدن این عبارات ولی غافل از سخنرانیهای او در نجف، بیدرنگ نتیجه گرفتند که خمینی با تفسیر شریعتی از اسلام انقلابی موافق است. در اواخر سال ۵۷ و هنگام نابودی حکومت پهلوی، محبوبیت خمینی در بین طرفداران شریعتی آنچنان بود که آنان — نه روحانیون — گامی برداشتند که احتمال تعبیر «کفر» در آن بود و به خمینی لقب «امام» که فقط مختص دوازده امام شیعه بود، را دادند. بدین سان، خمینی با تبلیغ پیام مبهم اما دلخواه تودهها، طیف گستردهای از نیروهای اجتماعی و همچنین سازمانهای سیاسی مذهبی و سکولار را با خود همراه کرد.
فدائیان اسلام و هیئتهای مؤتلفه
گروههای مذهبی که پیرو مشی نواب صفوی و پس از سال ۱۳۴۲ از پیروان روحالله خمینی بودند. این گروهها از طرف جمعی از بازاریان مورد حمایت مالی قرار میگرفتهاند.
حزب تودهٔ ایران
حزب توده اگر چه به حیات خود ادامه داد تا نقشی هرچند کوچک در انقلاب ایفا کند، پس از کودتا، هدف سرکوب و ضربههای سخت نیروهای امنیتی، جنگ روانی شدید و شایعهسازی رژیم علیه آن قرار گرفت و در اواخر دههٔ ۱۳۳۰ تنها شبحی از قدرت پیشینش بازماند. دگرگونیهای اجتماعی حاصل از نوسازی، موجب شد تا رفتهرفته، هواداران حزب توده به خانوادههایی با پیشینهٔ چپگرایانه محدود شوند. رهبری حزب نیز در نتیجهٔ مرگ رهبران، سستی حاصل از کهولت و کنارهگیری آنان، تضعیف شد. افزون بر این، مسئلهٔ مناقشات چین و شوروی، پیدایش گرایشهای «مائوئیستی» و انتقاد از سیاستهای گذشته حزب از جمله آنچه منتقدان، پیروی «کورکورانه» آن از شوروی مینامیدند، موجب وقوع انشعاباتی در این حزب شد. با اینحال، حزب توده در سالهای نخست دههٔ پنجاه فعالیتهای موفقی را آغاز کرد. از جمله ادارهٔ ایستگاه رادیویی پیک ایران، انتشار منظم دو مجلهٔ «مردم» و «دنیا» و بعدها نشریهٔ نوید و همچنین ایجاد هستههای زیرزمینی کوچکی در دانشگاه تهران و مناطق نفتی.
سازمانهای چریکی
در سالهای بعد از ۱۳۴۴ شماری از دانشجویان دانشگاهها که روشهای پیشین و مسالمتآمیز جبههٔ ملی و نهضت آزادی را در آغاز دههٔ چهل برای مبارزه با حکومت موفقیتآمیز نمیدانستند، گروههای مباحثهٔ مخفی و کوچکی را برای بررسی تجربیات آنزمان چین، ویتنام، کوبا و الجزایر و ترجمهٔ آثار مائو، جیاپ، چهگوارا و فانون تشکیل دادند. دستاورد این مباحثات و بررسیها، شکلگیری شماری گروههای کوچک مارکسیست و اسلامی بود که «تنها رَه رهایی» را «جنگ مسلحانه» و نبرد چریکی میدانستند. اصلیترین این گروهها، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران بودند. پایهگذار فکری و شخصیت برجستهٔ سازمان مارکسیستی چریکهای فدایی که به «فداییان خلق» نیز شهرت داشتند، بیژن جَزَنی بود. جزنی که در اواسط دههٔ ۳۰ چندبار به زندان افتاده بود، پیش از تشکیل گروه مخفی خود، در شاخهٔ جوانان حزب توده فعالیت میکرد. او که تسلط بسیاری بر تاریخ ایران معاصر داشت، سالها بعد هنگام گذراندن محکومیت پانزدهسالهاش در زندان، جزوههایی برای سازمان فدایی نوشت. اعتقاد جزنی به مبارزهٔ انقلابی شیفتهوار بود و سخنان شورانگیز او دربارهٔ حزب پیشاهنگ طبقهٔ کارگر، شاید به بهترین وجهی، بیانگر احساسات انقلابیون جوان به هنگام آغاز جنبش چریکی در سال ۴۹ باشد.
چهار سال پس از تشکیل گروه، ساواک در آن نفوذ کرد و موفق شد تعدادی از اعضا از جمله جزنی را دستگیر کند. اما اعضای باقیمانده به منظور آغاز نبرد چریکی و زدن جرقه قیام سراسری علیه حکومت، تیمی را به کوهستانهای پوشیده-از-جنگلِ گیلان (که منطقهٔ مناسبی برای جنگ چریکی و جذب نیرو از روستاییان) بود فرستادند. برنامهٔ گروه با دستگیر شدن دو تن از یارانشان به هم خورد و فداییان تصمیم گرفتند تا برای آزاد ساختن آنها، به محل حبس، یعنی پاسگاه ژاندارمری روستای سیاهکل حمله کنند. شاه پس از شنیدن خبر، نیروی عظیمی را برای مقابله به منطقه فرستاد و مهاجمان همگی کشته شدند. گرچه این رویداد یک شکست نظامی بود، فداییان و سایر گروههای چریکی، آن را «قیام سیاهکل» نامیده و پیروزی تبلیغاتی بزرگی قلمداد کردند که توانسته بود کل رژیم را به هراس افکند.
پیشینهٔ دیگر گروه چریکی اصلی «سازمان مجاهدین خلق» نیز همچون فداییان خلق به اوایل دههٔ ۱۳۴۰ بازمیگشت، با این تفاوت که افراد سازمان فدایی اغلب از اعضای سابق حزب توده یا جناح مارکسیست جبههٔ ملی بودند، اما سازمان اسلامگرای مجاهدین را اعضای سابق جناح مذهبی جبههٔ ملی بهویژه نهضت آزادی تشکیل میدادند. نظریات «مجاهدین» شباهت بسیاری به اندیشههای شریعتی داشت، از این رو بسیاری، شریعتی را الهامبخش مجاهدین میدانستند، هر چند که مجاهدین پیش از آغاز سخنرانیهای شریعتی در سال ۴۶، چارچوب و مبانی نظری خود را فراهم ساخته بودند. با اینحال در سالهای بعدی، دیدگاهها و تعبیرهای شریعتی دربارهٔ جنبههای انقلابی تشیع، تأثیری غیرمستقیم و چشمگیر بر سازمان مجاهدین گذاشت.
در نیمهٔ نخست دههٔ ۱۳۵۰، فداییان، مجاهدین و سایر گروههای چریکی، به یک رشته عملیات مسلحانهٔ جسورانه چون بمبگذاری در سفارتخانههای انگلیس و ایالات متحده و همچنین دفاتر آژانس هواپیمایی اسرائیل و مراکز پلیس؛ دستبرد زدن به بانکها؛ ترور برخی مقامات نظامی و انتظامی ایرانی و آمریکایی؛ و نیز تلاش برای ربودن اعضای خانوادهٔ سلطنتی، دست زدند. به نظر میرسد که افزایش شمار زندانیان سیاسی، شکنجه، سرکوب و سانسور توسط ساواک در نیمهٔ نخست دههٔ ۱۳۵۰، حاصل اینگونه عملیات چریکی بوده باشد. در اواخر سال ۱۳۵۵، هر دو سازمان چریکی مجاهدین و فداییان خلق که بسیاری از اعضایشان دستگیر یا اعدام شده و متحمل تلفات سنگینی شده بودند، به تجدیدنظر در تاکتیکهای خود پرداختند. گرچه جنبش چریکی نتوانست رژیم را سرنگون کند، در اواخر سال ۱۳۵۶، با به حرکت درآمدن موج انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی، چریکها بهویژه فداییان، در موقعیت بهتری قرار گرفته و به جذب نیروهای جدید و انبارکردن سلاح پرداختند و در ۲۰–۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ (تقریباً در هشتمین سالگرد واقعهٔ سیاهکل)، هنگام پایان کار رژیم پهلوی، آخرین تیرهای خلاص خود را به جسد نیمهجان رژیم شلیک کردند.
شکست طرح مشارکت سیاسی محمدرضا پهلوی
دولت تکحزبی، حزب رستاخیز
در سال ۱۳۵۳، شاه با وجود مخالفت پیشینش با ایجاد نظام تکحزبی، ضمن انحلال دو حزب «ایران نوین» و «حزب مردم»، «حزب رستاخیز» را تشکیل داد. وی اعلام کرد که در آینده، یک دولت تکحزبی خواهد داشت و هرکس که به آن نپیوندد باید «کمونیست» و «خائن» باشد. حزب رستاخیز ترکیبی ناهمگون و شگفتآور داشت و توسط دو گروه بسیار متفاوت طراحی شده بود. گروه نخست از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجهٔ دکترا از دانشگاههای آمریکایی تشکیل میشد که طبق نظریهٔ ساموئل هانتینگتون، استاد برجستهٔ علوم سیاسی، اعتقاد داشتند که تنها راه رسیدن به ثبات سیاسی در کشورهای در حال توسعه، ایجاد حزب دولتی منضبط است. گروه دوم را کمونیستهای سابق تشکیل میدادند که در اوایل دههٔ ۳۰، به دلیل همکاری با رژیم، از حزب توده اخراج شده بودند و معتقد بودند تنها سازمانی با ساختار لنینیستی میتواند تودهها را بسیج کند. حزب رستاخیز، با جذب دو حزب پیشین و همهٔ نمایندگان مجلس، تشکیل کمیته مرکزی و برگزیدن امیرعباس هویدا به دبیر کلی، در سراسر سال ۱۳۵۴، به ایجاد سازمانی گسترده پرداخت و حدود ۵ میلیون نفر را در شعبههای محلی خود پذیرفت. حزب، شاه را با القابی چون «شاهنشاه آریامهر» و «آموزگار خیرخواه و رهبر سیاسی و معنوی ایران» مورد خطاب قرار داد و اعلام کرد که او را برای تکمیل انقلاب سفید و بردن ایران به سوی «تمدن بزرگ جدید»، یاری خواهد کرد. همچنین ضمن انتشار پنج روزنامه و سازماندهی راهپیماییهای روز کارگر، تهدید کرد که کسانیکه در حزب ثبت نام نمیکنند، مسئلهدار هستند، بدینسان موفق شد حدود هفت میلیون رأیدهنده را برای نامنویسی در انتخابات مجلس آینده، به صندوقهای رأی بکشاند و چندین نویسنده، هنرمند یا استاد دانشگاه را بهدلیل انتقاد یا صرفاً عدم همکاری، بازداشت کرده یا مورد ضربوشتم قرار دهد.
تشدید نارضایتیها در اثر اقدامات حزب
اما مهمترین اقدام حزب رستاخیز، نفوذ به درون طبقهٔ متوسط مرفه (سنتی) — مهمتر از همه بازار و روحانیت — بود. چنانکه، مسئولیت تورم شدید بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۵ را به گردن جامعهٔ تجاری انداخت و به سراغ مغازهداران و تجار خردهپا رفت. حزب با گشودن شعبههایی در بازار، بر قیمت بیشتر کالاها نظارت دقیقی اعمال کرد و برای کوتاه ساختن دست واسطهها و دلالان داخلی، میزان زیادی گندم، قند و شکر و گوشت وارد کرد. بدینسان رژیم با اعلان جنگ به بازار، به حوزهای حملهور شده بود که دولتهای پیشین، جرئت گام گذاشتن در آن را نداشتند. حزب رستاخیز ۱۰٬۰۰۰ دانشآموز را در دستههای منظمی با نام «تیمهای بازرسی»، برای جهاد بیرحمانهای علیه سودجویان، متقلبان، محتکران و سرمایهداران بیملاحظه، روانهٔ بازار کرد. همچنین شوراهای صنفی تعداد بسیاری از تاجران را جریمه، تبعید یا محکوم به زندان نمودند و روزنامههای در نظارت دولت نیز از ضرورت ریشهکن کردن بازار و حجرههای پوسیده و جایگزین کردن سوپرمارکتهای کارآمد با قصابیها، بقالیها و نانواییهای بیثمر سخن به میان آوردند. این حملات فاحش موجب شد تا بازاریان، در جستجوی پشتیبان، بار دیگر به متحد سنتی خود، علما روی آورند. حکومت حملهٔ گسترده و همزمانی را نیز علیه مذهب آغاز کرد. حزب رستاخیز، علما را «مرتجعین سیاه قرون وسطایی» نامید و تقویم جدیدی را به نام گاهشماری شاهنشاهی به جای تقویم اسلامی به کار برد. نیروی تازهتأسیسِ «سپاه دین» را برای آموزش آنچه «اسلام راستین» نامیده شد، به روستاها فرستاد و با افزایش سن ازدواج دختران، از قضات خواست تا در اجرای قانون حمایت از خانواده سال ۱۳۴۶ کوشاتر باشند. بهگفتهٔ یک روزنامهٔ نزدیک به روحانیون در خارج از کشور، حزب رستاخیز درصدد «ملی کردن» مذهب بود. بسیاری از مجتهدان برجسته، علیه حزب رستاخیز فتوا صادر کرده و آن را برخلاف قوانین مشروطه، مصلحت کشور و اصول اسلام دانستند. خمینی نیز با انتشار اعلامیهای، همکاری با حزب را «حرام» خواند و آن را نابودکنندهٔ نه تنها بازاریان و کشاورزان، بلکه ایران و اسلام دانست. چند روزی پس از انتشار این اعلامیه، بیشتر روحانیون نزدیک به وی مانند مطهری، بهشتی، منتظری و خامنهای دستگیر شدند.
به نقل از یرواند آبراهامیان، اهداف حزب رستاخیز با دستاوردهای آن بهشدت تعارض پیدا کرد و هرچند هدف آن نهادینه کردن بیشتر حکومت سلطنتی و فراهم ساختن پایگاه اجتماعی گستردهتری برای آن بود، رژیم را تضعیف و نارضایتی قشرهای مختلف جامعه را شدیدتر کرد. اعلان جنگ حکومت علیه بازاریان و نهادهای دینی، مخالفان میانهرو و حتی روحانیون غیرسیاسی را نیز به آغوش مخالف نافرمان و سازشناپذیر رژیم، خمینی (که به زبان آنان سخن میگفت) انداخت و آنان امکانات مالی بسیار و یک شبکهٔ سازمانی گسترده را در اختیار خمینی قرار دادند. بازاریان همچنین، پشتیبانی مالی بسیاری از اعتصابهای دانشجویی و بعد از آن اعتصابهای گستردهٔ کارگری و همچنین حمایت مالی خانوادههای کشتهشدگانِ درگیریهای سال ۵۷ را برعهده گرفتند.
بازتر شدن فضای سیاسی، آغاز اعتراضات
فشارهای خارجی
در اواسط دههٔ ۱۳۵۰، همزمان با شدت گرفتن بحران اقتصادی در قالب تورم حاد و اقدامات مخرب حزب رستاخیز در مقابله با آن، بحران دیگری به شکل اعمال فشارهای خارجی بر رژیم شاه، به منظور وادار ساختن آن به تعدیل کنترلهای پلیسی و رعایت حقوق بشر در ایران، به وقوع پیوست. در اواخر سال ۱۳۵۴، سازمان عفو بینالملل، کمیسیون بینالمللی قضات در ژنو و همچنین کمیسیون بینالمللی حقوق بشر وابسته به سازمان ملل، هر یک رژیم شاه را به نقض شدید حقوق بشر محکوم کردند. همزمان با انتقاد سازمانهای هوادار حقوق بشر، دانشجویان ایرانی و گروههای مخالف خارج از کشور به منظور افشای جنایتهای ساواک، اقدام به تشکیل کمیتههای ویژه و برگزاری راهپیمایی کردند. در پی آن، روزنامههای بانفوذ غربی مانند «ساندی تایمز» لندن، مطالب افشاگرانهای را دربارهٔ نحوه شکنجههای ساواک به انتشار رساندند. در همین اوان، جیمی کارتر در کمپین انتخاباتی خود برای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا در سال ۱۹۷۶ میلادی (۱۳۵۵)، بر اهمیت مسئلهٔ حقوق بشر در ایران برای ایالات متحده، تأکید کرد. شاه که نمیخواست تصویر اصلاحگری پیشرو و مشتاق به آوردن مزایای تمدن غربی را به ایران از دست دهد، نسبت به فشارهای خارجی واکنش مثبت نشان داد. در نتیجه در اواخر سال ۱۳۵۵، ۳۵۷ زندانی را بخشید، به صلیب سرخ جهانی اجازه داد تا از زندانها بازدید کند و به کمیسیون بینالمللی حقوقدانان قول داد که در آینده بیشترِ محاکمهها در دادگاههای مدنی صورت گیرد.
فروکش کردن نظارتها و سختگیریها، مخالفان را تشویق کرد تا با صدای بلندتری به اعتراض بپردازند. در اردیبهشت ۱۳۵۶، ۵۳ حقوقدان — بیشتر از هواداران مصدق — با فرستادن نامهای سرگشاده به کاخ شاه، از دخالت او در کار دادگاهها و قوهٔ قضائیه انتقاد به عمل آوردند. در تیرماه نیز چهل تن از شخصیتهای ادبی و روشنفکران در نامهای به هویدا، از سرکوبی و سانسور فعالیتهای فرهنگی و ادبی توسط ساواک، انتقاد کردند و کانون نویسندگان ایران را که از سال ۴۳ سرکوب شده بود، احیا نمودند. در تابستان و پاییز همان سال، حقوقدانان، روشنفکران و نویسندگان و همچنین بازاریان تهران و طلاب قم با نوشتن نامههای انتقادی سرگشاده، صراحت بیشتری به خرج دادند.
جرقهٔ اعتراضات
در جستجوی سرآغاز انقلاب ایران، برخی چاپ مقالهٔ اطلاعات و پیامدهای آن در قم را عنوان کردند و برخی چون حامد الگار و هنری مانسون کشته شدن مصطفی خمینی را شروع زنجیرهٔ اتفاقاتی میدانند که منجر به انقلاب ایران شد آبراهامیان، بر این باور است که نخستین جرقه را میتوان به پیشتر از چاپ مقاله و به جلسات شعرخوانی و ناآرامیهای دانشگاه آریامهر نسبت داد. این دو حادثه، تجلی دو نیروی حاضر در جنبش انقلابی محسوب میشد که یکی طبقهٔ متوسط حقوق بگیر و جایگاه اعتراض سیاسی آن یعنی دانشگاههای مدرن و دیگری طبقهٔ متوسط متمول و سنتی و مراکز سازمانهای اجتماعی-سیاسی آن یعنی مدارس علوم دینی سنتی (حوزههای علمیه) و بازار بود.
مرگ مصطفی خمینی
در بحبوحهٔ این اتفاقات، اول آبان سال ۱۳۵۶ فرزند خمینی (مصطفی خمینی) به شکل مشکوک و غیرمنتظرهای درگذشت که منجر به برگزاری جلسات سوگواری اعتراضآمیز در قم، تهران، یزد، مشهد، شیراز و تبریز شد و مرگ او بهطور گستردهای به ساواک نسبت داده شد.
تا اواخر آبان ۱۳۵۶ مخالفان حکومت، به فعالیتهای محصور به پشت درهای بسته، نوشتن بیانیه، تشکیل گروهای جدید، احیای گروههای قدیم، صدور نامه و انتشار نشریات اقدام میکردند، اما پس از آن تاریخ، مرحلهٔ جدیدی در روند انقلاب رخ داد و فعالیت مخالفان بهصورت تظاهرات خیابانی خود را نشان داد.
شبهای شعر گوته
نقطهٔ عطف در ۲۸ آبان رخ داد که پس از ۹ شب جلسات شعرخوانی آرام با مضمون سیاسی که توسط کانون نویسندگان در انجمن فرهنگی ایران و آلمان و در دانشگاه آریامهر در آبان ماه سال ۱۳۵۶ تشکیل شده بود، پلیس اقدام به برهم زدن جلسه شب شعر دهم و متفرق کردن حدود دههزار دانشجوی شنونده در آن کرد که تظاهرات خشمگینانه دانشجویان و سرازیر شدن آنان در خیابانها با سردادن شعارهای ضد حکومتی را به دنبال داشت. در این درگیری یک دانشجو کشته، هفتاد تن مجروح و یکصد تن بازداشت شدند. در ده روز پس از آن، تظاهراتهای دانشجویی افزایش یافت و دانشگاههای اصلی تهران در اعتراض به درگیری ۲۵ آبان تعطیل شدند. پس از آن، دانشگاههای بزرگ کشور به یادبود ۱۶ آذر (روز غیررسمی دانشجو) دست به اعتصاب زدند؛ ولی معترضان دستگیرشده در ناآرامیهای پیشین، پس از محاکمههای کوتاهی در دادگاههای مدنی تبرئه شدند و اینگونه محاکمات بهروشنی به جامعه نشان داد که ساواک، دیگر توان استفاده از دادگاههای نظامی را برای سرکوب مخالفان ندارد.
مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه
روزنامهٔ اطلاعات در مقالهای در تاریخ ۱۷ دی، مقالهٔ نیشداری ضد روحانیت مخالف نوشت. آنان را «ارتجاع سیاه» نامید و به همکاری پنهان با کمونیسم بینالملل برای محو دستاوردهای انقلاب سفید متهم ساخت. همچنین خمینی را به بیگانه بودن و جاسوسی برای بریتانیا در دوران جوانی متهم کرد و او را بیبندوبار و نویسندهٔ اشعار شهوتانگیز صوفیانه نامید. این مقاله شهر قم را به خشم آورد. حوزههای علمیه و بازار تعطیل و خواستار عذرخواهی علنی حکومت شدند. حدود ۴۰۰۰ نفر از طلاب و هواداران آنان در روز ۱۹ ماه دی در تظاهرات به سردادن شعار پرداخته و با پلیس درگیر شدند. در این درگیریها بنا به اعلام حکومت دو تن و بهگفتهٔ مخالفان هفتاد تن کشته و بیش از پانصد نفر زخمی شدند. روز بعد خمینی خواستار تظاهرات بیشتر شد و به شهر قم و آنان که «روحانیت مترقی» نامید، به خاطر ایستادگی در برابر حکومت تبریک گفت و شاه را به همکاری با آمریکا برای نابودی ایران متهم کرد. آیتالله شریعتمداری نیز در مصاحبهای نادر با خبرنگاران خارجی، از حکومت گلایه کرد و رفتار پلیس و حکومت با روحانیون را توهینآمیز خواند. شریعتمداری همچنین به همراه ۸۸ تن از روحانیون، بازاریان و دیگر مخالفان از ملت خواست که چهلم کشتار قم را با دست کشیدن از کار و حضور آرام در مساجد برگزار کنند.
اعتراضات سیاسی و سنتهای شیعی
از این زمان به بعد یک دوره از مراسم چهلم (هرکدام به منظور یادبود کشتهشدگان مراسم قبلی) در سطح کشور برگزار شد که نمونهای عالی از استفادهٔ سیاسی از یک سنت شیعی محسوب میشد و فرصتی را برای معترضان فراهم میساخت تا به گردِهمایی، اطلاعرسانی شفاهی و برانگیختن بیشتر احساسات مذهبی مخالفان حکومت بپردازند. در روز ۲۹ بهمن ۱۳۵۶ به عنوان چهلم کشتار قم، مراسم یادبود در شهرهای بزرگ ایران بهآرامی برگزار شد، اما در تبریز معترضان به کلانتریها، دفاتر حزب رستاخیز، بانکها، هتلهای لوکس، سینماها و مشروبفروشیها (که نماد وابستگی به غرب بهشمار میرفتند) حمله کردند و برای نخستین بار فریاد «مرگ بر شاه» شنیده شد. شورش تبریز دو روز طول کشید و با توسل حکومت به نیروهای کمکی ارتش از جمله تانک و هلیکوپترهای جنگی، فروکش کرد. دهم فروردین ۱۳۵۷، مراسم چهلم کشتهشدگان تبریز بود که در ۵۵ شهر برپاشد و در این مدت، اکثر بازارها و دانشگاهها تعطیل بودند. این مراسم در برخی شهرها بهویژه در یزد به خشونت کشیده شد و عدهای توسط نیروهای پلیس کشته شدند که مراسم چهلم آن در روز نوزدهم اردیبهشت ماه برگزار گشت. در این روز، بازار و مؤسسات آموزشی مهم اعتصاب کردند و مراسم در برخی شهرها به خشونت گرایید. در قم، نیروهای امنیتی برای سرکوب تظاهرات به تیراندازی و قطع برق شهر روی آوردند و با تعقیب گروهی از تظاهرکنندگان و زیرپا گذاشتن حق و حرمت قدیمی تحصن در خانهٔ علمای دینی، دو تن از طلاب را که در خانهٔ شریعتمداری پناه گرفته بودند، کشتند. آمار رسمی حکومت و مخالفان از تعداد کشتهشدگان و مجروحان سه دوره روزهای چهلم پرآشوب، (مثل همهٔ وقایع بعدی) تفاوت بسیاری داشت. برپایهٔ اعلامیههای حکومتی، ۲۲ نفر کشته و تقریباً ۲۰۰ تن زخمی شدند و اما مخالفان، شمار کشتهها را ۲۵۰ و شمار زخمیها را بیش از ۶۰۰ نفر دانستند.
رژیم برای رویارویی با این بحران، نخست با ایجاد کمیتهٔ مخفی انتقام توسط ساواک، به فرستادن نامههای تهدیدآمیز و حتی بمبگذاری در دفاتر برخی روشنفکران و حقوقدانانی که نامههای اعتراضی نگاشته بودند — از جمله سنجابی، فروهر، بازرگان و عبدالکریم لاهیجی — اقدام کرد. حزب رستاخیز هم گروهی متشکل از افراد پلیس با لباس غیرنظامی به نام «نیروی پایداری» تشکیل داد تا به گردهماییهای سازمانیافتهٔ گروههای دانشجویی، کانون نویسندگان و جبههٔ ملی حمله کند. در همین حال، رژیم برخی سیاستهای ضدتورمی را که موجب خشم بازاریان و علما شده بود کنار گذاشت و ضمن پوزش خواستن از شریعتمداری از بابت حمله به خانه او و برکناری ارتشبد نعمتالله نصیری رئیس بدآوازهٔ ساواک، نمایش فیلمهای شهوتانگیز غربی را ممنوع ساخت. شاه نیز برای زیارت به مشهد رفت و جمشید آموزگار نخستوزیر وقت با معوق گذاشتن بسیاری از طرحهای توسعهٔ اقتصادی، برای مهار کردن تورم تلاشهایی به عمل آورد. چهلم کشتهشدگان اردیبهشت ماه، با توصیهٔ شریعتمداری و دیگر روحانیون میانهرو بهآرامی برگزار شد و برای دو ماه، تا پیش از پایان تیرماه، ناآرامی عمدهای روی نداد. به نظر میرسید که استراتژی جدید دولت، کارساز واقع شدهاست یا شاید مخالفان خود را برای ماه رمضان، که بسیج جمعیت برای تظاهرات آسانتر بود، آماده میکردند. در طی این دوره از آرامش، بسیاری از جمله نخستوزیر به این نتیجه رسیدند که بحران پایان یافتهاست.
گسترش اعتراضات و اعتصابهای گسترده کارگری
پس از دو ماه آرامش، و وقوع دو ناآرامی در ۳۱ تیر و ۶ مرداد، در چند روز نخست ماه رمضان که از ۱۴ مرداد آغاز میشد، تظاهرات خشونتباری در تهران، تبریز، قم، اصفهان و شیراز برپا شد و در اصفهان تظاهرکنندگان خشمگین، برخی مجهز به سلاح کمری، بیشتر مناطق شهر را تصرف کردند. دولت، تنها پس از اعلام حکومت نظامی و با کشتن برخی مهاجمان توسط نیروهای ارتش، توانست کنترل شهر را دوباره در دست گیرد. پس از این ناآرامیها، رژیم خود را برای دور دیگری از مراسم چهلم آماده میکرد که فاجعهٔ بزرگی کشور را تکان داد. در ۲۸ مرداد ماه (همزمان با سالگرد کودتای سال ۱۳۳۲)، سینما رکس آبادان که در یک منطقهٔ کارگرنشین قرار داشت بهطرز مشکوکی در آتش سوخت و بیش از چهارصد مرد، زن و کودک در آن جان باختند. رژیم بیدرنگ با یادآوری حملات مشابه مخالفان به سینماها، مسئولیت این رویداد را به گردن آنان انداخت و با نسبت دادن این رویداد به «مارکسیستهای اسلامی» آنها را متهم کردند «به جای تمدن بزرگ، وحشت بزرگ» به مردم میدهند. اما مخالفان، ساواک را به تدارک این «آتشسوزی رایشتاگ»، قفل کردن درهای سینما و کارشکنی در آتشنشانی محل متهم کردند. فردای آنروز ۱۰٬۰۰۰ تن از بستگان قربانیان که در مراسم تشییع گرد هم آمده بودند، ساواک را مسئول این حادثه دانسته و شعارهای تندی علیه حکومت سر دادند. بعدها در دادگاهی که پس از انقلاب برگزار شد، گروهی شامل افراد متعصب مذهبی مسئول این حادثه شناخته شدند و به همراه چند افسر پلیس به جرم کوتاهی در جلوگیری از وقوع حادثه، محاکمه شدند. طبق گفتهٔ برخی، این گروه با روحانیون عالیرتبه ارتباطاتی داشتهاند.
جمعهٔ سیاه
شاه کوشید تا با دادن امتیازات بیشتر به مخالفان چون عفو ۲۶۱ زندانی دیگر، بیرون بردن نیروهای نظامی از دانشگاهها و وعدهٔ انتخابات آزاد، از شدت بحران بکاهد. او برای جلبنظر روحانیون، جعفر شریفامامی را به نخستوزیری تعیین کرد. در دوران تصدی دولت شریف امامی که «دولت آشتی ملی» نام گرفته بود، آزادی مطبوعات بیشتر شد و احزاب و تشکلهای سیاسی قدیمی به صحنه بازگشتند. همچنین تقویم شاهنشاهی لغو گردید، بیشتر روحانیون عالیرتبه از زندان آزاد شدند و ۵۷ قمارخانه تعطیل گشت. شریف امامی پس از توافق با رهبران میانهرو مخالفان، مانند سنجابی، بازرگان و فروهر، اجازهٔ راهپیمایی عید فطر را صادر کرد و از آنان قول گرفت که از شعار دادن علیه شخص شاه و دعوت به تظاهرات بیشتر، خودداری کنند. در مراسم عید فطر تقریباً در همهٔ شهرها شمار بسیاری از قشرها مختلف مردم شرکت کردند. گرچه در روز عید فطر مشکلی پیش نیامد، طی سه روز پس از آن بحران شدت گرفت. خمینی در اعلامیهٔ شب عید فطر خود، به عنوان وظیفهای برای همهٔ مسلمانان، خواستار عدم سازش با شاه و ایستادگی در مقابل او تا زمان اخراجش از کشور شده بود. علیرغم فراخوان مخالفان میانهرو در خودداری از تظاهرات، شمار جمعیت تظاهرکننده بیشتر و بیشتر شد چنانکه در ۱۶ شهریور در تهران، بیش از نیم میلیون نفر به تظاهرات پرداختند و ضمن سر دادن شعار «حسین سرور ماست، خمینی رهبر ماست» و «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» برای نخستین بار خواستار برقراری حکومت جمهوری اسلامی شدند و خواستهٔ مخالفان میانهرو مبنی بر اجرای قانون مشروطه، تحتالشعاع قرار گرفت. شاه برای حفظ تسلط خود بر اوضاع، کوشید تا قاطعانه عمل کند از اینرو با ممنوعیت تظاهرات خیابانی برای نخستین بار پس از سال ۱۳۴۲، در تهران و یازده شهر دیگر حکومت نظامی اعلام کرد. صبح روز بعد، جمعه ۱۷ شهریور، درگیریهای شدیدی در جنوب تهران رخ داد، کارگران ضمن سنگربندی در خیابان، به سوی کامیونهای ارتش کوکتل مولوتف پرتاب میکردند و در میدان ژاله، حدود پنج هزار نفر — اغلب دانشجو — که بسیاری از آنان از اعلام حکومت نظامی در سحرگاه آن روز خبر نداشتند، به صورت نشسته به تظاهرات پرداختند.
حضور فقرای شهری، نسبت به دیگر طبقات در تظاهرات این روز بسیار چشمگیر بود و برای پراکنده کردن مردم در محلههای پرجمعیت جنوب شهر از بالگردهای جنگی استفاده شد. در میدان ژاله نیز کماندوها و تانکها به سوی جمعیت شلیک کردند. در شب همان روز، مقامات نظامی، شمار کشتهشدگان را ۸۷ و شمار زخمیها را ۲۰۵ نفر اعلام کردند. اما مخالفان شمار کشتهها را بیش از ۴۰۰۰ نفر دانستند. پس از انقلاب، در تحقیقات به عمل آمده، اما رسماً منتشر نشده توسط بنیاد شهید، تعداد کشتهشدگان شناساییشده، ۸۸ نفر اعلام شد.
حادثهٔ ۱۷ شهریور که به جمعهٔ سیاه معروف شد تأثیری بسیار نهاد و دریایی از خون بین شاه و مردم پدیدآورد. با تحریک احساسات عمومی و تشدید نفرت، تنها یک راهحل روشن یعنی یک انقلاب بنیادی باقی ماند. شاه به این موضوع پی برد که مخالفان میانهرو و غیرمذهبی، پیروان شخصی و سازمانهای سیاسی لازم را برای جلوگیری از شور و احساسات مردمی ندارند. دیگر آنکه، تظاهرات پیدرپی، صحنهٔ سیاست را از برنامهریزی و میزهای مذاکره به خیابانها و محلههای فقیرنشین پرجمعیت کشانده بود و با هر کشتار، فرصت دستیابی به سازش از راه گفتگو کاهش مییافت. برای ساکنان محلات فقیرنشین و حلبیآبادهای تهران که همگی دهقانان مهاجری بودند که بهتازگی زمین خویش را از دست داده بودند، مذهب، احساس همبستگی گروهی و اجتماعی را فراهم میکرد. آنان مذهب را جانشین جامعهٔ روستایی ازدسترفتهشان قلمداد میکردند و با اشتیاق در مساجد شهری، به سخنان روحانیون گوش میسپردند. با افزایش شدید محبوبیت خمینی در سالهای ۵۶ و ۵۷ و شدت گرفتن شور و تحرکات انقلابی، سخنان او در خصوص سازشناپذیری با رژیم و حل مشکلات با بازگشت به اجرای کامل احکام اسلامی، با استقبال بسیاری از سوی تودههای مسلمان و فقرای شهری روبهرو شد و موجب از دست رفتن تأثیر سخنان دیگر روحانیون محبوب مثل شریعتمداری و طالقانی که خواستار اجرای کامل قانون مشروطه بودند، گشت.
اعتصابهای سراسری، محرم و تضعیف شاه
اما فردای پس از جمعهٔ سیاه، موج گستردهٔ اعتصابات کارگری آغاز شد. در واقع با پدیدار شدن اثرات دورهٔ رکود اقتصادی، تعیین سقف برای افزایش دستمزدها و همچنین کاهش حقوق و دستمزد کارگران در نیمههای تابستان ۱۳۵۷، کارگران کارخانهها، علاوه بر برپایی اعتصاب به تظاهراتها نیز پیوستند. مشارکت کارگران کارخانهها و همچنین کارگران ساختمانی و فقرای شهری، راهپیماییهای چند ده هزار نفری را به چندصد هزار نفری و حتی میلیونی تبدیل کرد و پیروزی نهایی انقلاب را ممکن ساخت. تقاضاهای اعتصابکنندگان در ابتدا عمدتاً اقتصادی بود اما بهتدریج بهصورت تقاضاهای سیاسی درآمد، چنانکه در مهرماه، حدود ۴۵ درصد تقاضاهای اعتصابکنندگان سیاسی شده بود که در آبان به ۸۰ درصد و در ماه بهمن به ۱۰۰ درصد رسید.
در ۱۸ و ۲۰ شهریور ماه، کارگران پالایشگاههای تهران و سایر شهرها اعتصاب کردند. شمار و گسترهٔ اعتصابات در مهرماه بیشتر شد و در ۱۴ و ۲۴ مهر (چهلمین روز جمعهٔ سیاه) درگیریهای خونینی در شهرهای اصلی روی داد. در اواخر مهر، به دنبال اعتصابات پیدرپی، تقریباً همهٔ مراکز بازار، دانشگاهها، دبیرستانها، تأسیسات نفتی، بانکها، وزارتخانهها، روزنامهها، بیمارستانهای دولتی و کارخانههای بزرگ کشور تعطیل شد و اعتصابگران، علاوه برخاستهای صنفی، انحلال ساواک، لغو حکومت نظامی، آزادی زندانیان سیاسی و بازگشت خمینی را خواستار شدند.
شاه در رویارویی با بحران، تصمیماتی ضد و نقیض گرفت، از یک سو به برقراری حکومت نظامی در دیگر شهرها، دستگیری رهبران جبههٔ ملی و تحت فشار قرار دادن عراق برای اخراج خمینی پرداخت و از سوی دیگر به آزادی ۱۱۲۶ تن از زندانیان سیاسی، (از جمله منتظری و طالقانی و همچنین هشت تودهای که از سال ۱۳۳۴ همچنان در زندان بودند)، بازداشت ۱۳۲ تن از دولتمردان پیشین از جمله هویدا و نصیری، انحلال حزب رستاخیز و پذیرفتن بیشتر درخواستهای اقتصادی کارمندان و کارگران صنعتی دست زد و ضمن وعدهٔ انتخابات آزاد و جبران اشتباهات گذشته، از تلویزیون سراسری به مردم گفت که «پیام انقلاب» آنان را شنیدهاست. خمینی که در این زمان از عراق به پاریس تبعید شده بود، از آنجا پیام فرستاد که اگر شاه واقعاً صدای انقلاب مردم را شنیدهاست، باید بیدرنگ استعفا داده و در دادگاه اسلامی حاضر شود. او هرگونه سازش با «سلطنت منفور» را خیانت به اسلام دانست و از مردم خواست تا آن را به «زبالهدان تاریخ» نیفکندهاند، از پای ننشینند. هنگامی که روزنامهنگاران اروپایی از او پرسیدند که چه چیز جایگزین رژیم سلطنتی خواهد شد، خمینی برای نخستین بار به جای پاسخ همیشگی خود «حکومت اسلامی»، واژهٔ «جمهوری اسلامی» را به کار برد. روشن بود که او میکوشید طبق توصیهٔ اعضای نهضت آزادی، جبههٔ ملی و سازمانهای دانشجویی مخالف (مانند قطبزاده، بنیصدر و یزدی) که به محض ورود او به فرانسه به وی پیوسته بودند، به زبان آنان سخن گوید.
در اوایل آبان، سنجابی و بازرگان نیز برای دیدار با خمینی به فرانسه رفتند و ضمن اعلام پشتیبانی از او، با زبانی اندک متفاوت، خواستار جایگزینی یک «حکومت ملی و اسلامی، مبتنی بر اصول اسلام، دموکراسی و حاکمیت ملی» با نظام سلطنتی شدند. بدینسان با سفر سنجابی و بازرگان به پاریس، پیوند نیروهای سکولار و مذهبی احیا شد و امکان مطرح کردن هر گزینهٔ دیگری بین «جمهوری اسلامی» و «سلطنت» از بین رفت. با استحکام پیوند و ائتلاف رهبران مخالفان، راهپیماییها و اعتصابات شدت یافته و در ماه محرم به خشونت کشیده شد. در تهران در سه روز نخست ماه محرم در آذرماه، صدها هزار نفر به فراخوان رهبران مخالف به پشتبامها رفته و فریاد «اللهاکبر» سر دادند و هزاران کفنپوش نیز با زیرپا گذاشتن مقررات منع رفتوآمد در شب، به خیابانها ریختند. در قزوین نیز عدهای با منع مقررات، زیر تانکها مانده و کشته شدند. رژیم از بیم وخیمتر شدن اوضاع، امتیازهای دیگری داد و با آزاد ساختن ۴۷۰ زندانی سیاسی دیگر، اجازهٔ برگزاری مراسم سوگواری را به شرط حفظ نظم و عدم حملهٔ مستقیم به شاه، صادر کرد. در راهپیمایی روز تاسوعا به رهبری طالقانی و سنجابی، بیش از نیم میلیون نفر حضور یافتند و در روز عاشورا تعداد جمعیت به حدود دو میلیون نفر رسید. روزنامهها و نشریات معروف غربی این راهپیماییها را نشانی از خواست و توانایی تودهٔ عظیم مردم برای بیرون راندن شاه و برقراری حکومت جدید دانستند.
موقعیت شاه در دو هفته پس از عاشورا وخیمتر شد. بیشتر سربازان و افسران در شهرهای مختلف، از هدف قراردادن مردم اجتناب ورزیده و به مخالفان میپیوستند. اعتصابات گسترده و درگیریهای روزمره مخالفان با ارتش، موجب فلج شدن اقتصاد کشور و توقف صدور نفت شد. سازمانهای چریکی با آزاد شدن اعضایشان از زندان و بازگشت برخی مخالفان تبعیدشده به کشور، جانی تازه گرفته و با جذب نیرو از مردم (بهویژه جوانان) به نیروهای قابلتوجهی تبدیل شدند. این سازمانها به چند عملیات مسلحانه مانند بمبگذاری و ترور افسران ارتش و پلیس دست زدند. همزمان گروههای حامی خمینی نیز در کشور بسیار افزایش یافتند و مثل دیگر گروهها، برای گسترش تفکر انقلابی، به انتشار روزنامه، پوستر و نشریاتی با تیراژ بالا پرداختند. بیاعتماد شدن واشینگتن نسبت به شاه نیز عامل دیگر تضعیف بیشتر رژیم بود. چنانکه کارتر از شاه خواست تا قدرت خود را تعدیل کرده و از حضور نظامیان در خیابانها بکاهد. همچنین دولت فرانسه، امکان بقای شاه را منتفی دانست. در همین زمان، خمینی سرگرم مبارزهای تبلیغاتی علیه نیروهای چپ و مارکسیستها بود و اعلام داشت که ایران، پس از سرنگونی شاه، همچنان نفت موردِنیاز غرب را تأمین نموده و با شرق همپیمان نخواهد شد. پس از این اتفاقات، شاه پیشنهاد جدیدی به سنجابی و دیگر رهبران جبههٔ ملی داد و از آنان خواست ریاست یک دولت آشتی ملی را بپذیرند. این پیشنهاد به علت عدم توافق شاه در کنارهگیری از سمت فرماندهی کل نیروهای مسلح و ترک کشور، رد شد. با اینحال شاپور بختیار یکی از رهبران جوانتر جبههٔ ملی که خطر روحانیون را بیشتر از ارتش میدانست، پیشنهاد داد که اگر شاه کشور را ترک کند، ۱۴ نظامی سرسخت را تبعید نماید و قول دهد تنها سلطنت کند و نه حکومت، ریاست یک دولت غیرنظامی را به عهده خواهد گرفت. شاه نیز بیدرنگ این پیشنهاد را پذیرفت و در ۹ دی ماه، بختیار را به نخستوزیری تعیین کرد.
تغییر طرح در روابط محرمانهٔ فرانسه و آمریکا
۸ آذر ۱۳۹۵ وبگاه افشاگر ویکیلیکس، از بین نیم میلیون کابل سیاسی منتشر شدهٔ جدید مرتبط با سال ۱۹۷۹ که رویدادهای مهم سیاسی متفاوتی در آن سال رخ دادند ۱۷۵ کابل جدید مرتبط با ایران و انقلاب ایران را با برچسب «demonstration» منتشر کرد. در بین این پیامهای سیاسی یک پیام از ویلیام سالیوان، آخرین سفیر آمریکا در ایران دربارهٔ جلسه او، محمدرضاشاه و ژنرال رابرت هایزر موجود است که طی آن شاه از کنسل شدن تماس با خمینی برای لغو حملات برآشفته شده و حملات ضربتی خمینی را خطری برای سقوط دولت بختیار میداند. از تماس رئیسجمهور ایالات متحده با والری ژیسکار دستن برای تغییر اهداف اصلی از سوی هر دو دولت فرانسه و ایالات متحده صحبت میشود و اینکه بهطور غیرمنتظرهای شدت عصبانیت شاه با برخورد گذرای او در مواجهه با اطلاعات اولیهای که به او دربارهٔ طرح پیشنهاد شده برای تغییر داده شد کاملاً متفاوت بودهاست و درخواست فوری برای تغییر تصمیمات و اینکه تصمیم فعلی دربارهٔ خمینی اشتباه است. موضوع این پیامهای دیپلماتیک افشا شده در کنار اسناد دیگری که هنوز از حالت طبقهبندی محرمانه خارج نشدهاند و اسنادی که در ۹ آذر ۱۳۹۵ دربارهٔ تماسهای خمینی و دولتمردان ایالات متحده از بیبیسی فارسی منتشر شده بود و برخی چون سیدعلی خامنهای صحت این سند را رد کردند و آن را ساختگی خواندند.
بهگفتهٔ میلانی، دولت آمریکا برای یافتن جایگزین حکومت محمدرضا پهلوی، هم از طرف فرانسه و هم از طرف تهران با خمینی و اطرافیانش وارد مذاکره شد. به علاوه، کارتر، ژنرال هایزر را به ایران فرستاد که امرای ارتش را از انجام کودتای نظامی بر حذر دارد. در تهران، هایزر به همراهی و همکاری ژنرال گست، با سران ارتش در تماس بودند و در صدد بودند تا اسباب تماس امرای ارتش و نیروهای طرفدار خمینی را فراهم کنند. دولت آمریکا در آغاز بحران، تمایلی به تماس با خمینی را نداشت؛ ولی وقتی سرنوشت شاه، قطعی به نظر میرسید، آمریکا بر آن شد که مستقیم با خمینی تماس برقرار کند و از چندوچون نظراتش اطلاعاتی کسب کند. هم او در پاریس و هم طرفدارانش در تهران، به سوالاتی که آمریکاییها طرح کرده بودند پاسخ دادند. در پاریس، خمینی، شماری از طرفداران خود را که اغلب در غرب تحصیل کرده بودند و در گروههای مذهبی طرفدار دموکراسی فعالیت داشتند، بسان نمایندگان و سخنگویان غیررسمی خود برگزید. از این دسته میتوان ابوالحسن بنیصدر، ابراهیم یزدی و صادق قطبزاده نام برد. اما در تهران، خمینی، شورایی به نام شورای انقلاب را که هدایتش در دست روحانیون بود را مسئول ادارهٔ امور روزمرهٔ حرکت دموکراتیک مردم کرد. برخی از اعضای این شورا بهویژه آنها که در نهضت آزادی عضویت داشتند، با سفارت آمریکا در ایران در تماس بودند و در همسو کردن دولت آمریکا با اهداف خمینی، نقش کلیدی بازی کردند. در نتیجهٔ این تماسها، سالیوان (سفیر آمریکا در ایران) بالاخره به این نتیجه رسد که جنبش اسلامیای که تحت سیطرهٔ طرفداران خمینی است، به مراتب بیشتر از آنچه گمان میرفت، متشکل و روشناندیش و توانا در مقابله با کمونیسم هستند. سالیوان حتی متقاعد شده بود که این نیروها چه بسا بتوانند بهرغم ظاهرشان، چیزی شبیه به دموکراسی غربی ایجاد کنند.
یازده روز بعد از خروج شاه از ایران، خمینی پیام شخصی برای آمریکا ارسال کرد. در متن پیام ترکیبی از تهدید و تطمیع میتوان مشاهده کرد. خمینی میگفت برای احتراز از فاجعه، آمریکا باید به ارتش ایران و بختیار بگوید که دست از دخالت در امور ایران بردارند؛ و ترجیحش این است که راهحلی مسالمتآمیز برای حل معضل ایران سراغ کند. البته از چند هفته قبل از این پیام، هم او و هم همراهانش در پاریس و نیز متحدانش در ایران با مقامات آمریکایی وارد مذاکراتی مفصل شده بودند.
سرنگونی رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب
نخستوزیری بختیار
بختیار در ۱۶ دیماه بر کرسی نخستوزیری نشست. او علاوه بر وعدهٔ لغو حکومت نظامی، خروج شاه، انحلال ساواک و اجازه به خمینی برای بازگشت به کشور، داراییهای بنیاد پهلوی را ضبط، شماری از وزرای پیشین را دستگیر و زندانیان سیاسی بیشتری را آزاد کرد. در همین حال به مخالفان هشدار داد که در صورت ایجاد مانع برای برقراری حکومت مشروطه، با توسل به ارتش، دیکتاتوری نظامی و خشنی به وجود خواهد آورد. هر چند شریعتمداری و دیگر روحانیون میانهرو از بختیار حمایت کردند، سنجابی و فروهر دو همقطار وی، با اخراج بختیار از جبههٔ ملی، خواستار برکناری شاه شدند و خمینی نیز با دعوت دوبارهٔ مردم به اعتصاب و راهپیمایی، پیروی از دولت بختیار را پیروی از ارباب او «شیطان» خواند.
راهپیماییهای مهم
- در ۲۳ دی، حدود دو میلیون نفر در سی شهر دست به راهپیمایی زده و خواستار بازگشت خمینی، برکناری شاه و استعفای بختیار شدند.
- در ۲۶ دی ماه، هنگام خروج شاه از کشور به مقصد قاهره (که بهگفتهٔ دولت، برای «استراحت» صورت گرفت)، صدها هزار نفر به خیابانها ریختند تا این رویداد را جشن بگیرند.
- در ۲۹ دی، پس از فراخوان خمینی به برگزاری «همهپرسی خیابانی» برای تعیین تکلیف سلطنت و دولت بختیار، تنها در تهران بیش از یک میلیون نفر به خیابانها آمدند.
ورود خمینی
روز سوم بهمن فرودگاهها برای جلوگیری از ورود خمینی بسته شدند و در ۷ و ۸ بهمن ماه، در جریان اعتراض به بسته شدن فرودگاه چندین نفر کشته شدند. سرانجام در ۱۲ بهمن، بیش از سه میلیون نفر برای استقبال از بازگشت خمینی به خیابانها ریختند. رژیم پهلوی سرنگون شده بود و سه ستون سابق نگاهدارندهٔ آن، ارتش مدرن، نظام حمایتی و مالی دربار، دیوانسالاری حجیم و غولپیکر و همچنین حزب رستاخیز، بر اثر شانزده ماه درگیریهای خیابانی، شش ماه راهپیمایی مردمی و پنج ماه اعتصاب فلجکننده، کاملاً ویران گشته بود. بهمحض فروپاشی دولت، قدرت به دستسازمانهایی موسوم به «کُمیته» افتاد. بیشتر این کمیتهها را بهویژه در استانهای مرکزی شیعهنشین و فارسیزبان، روحانیون محلی هوادار خمینی اداره میکردند. کمیتههای شهرها، با پخش مواد غذایی، تعیین قیمتها، اجرای قوانین راهنمایی رانندگی و احیای دادگاههای شرع، میکوشیدند تا نظم و قانون را اجرا کنند. روحانیون دیگری نیز، نزدیک به یکهزار تن از جوانان، اغلب از محلات پایینشهر را گرد آورده و یک نیروی شبهنظامی تشکیل دادند که بعدها به «پاسداران انقلاب» معروف شد.
تشکیل دولت موقت
در ۱۵ بهمن ماه خمینی ضمن دعوت به ادامهٔ تظاهراتها تا کنارهگیری بختیار، بازرگان را مأمور تشکیل دولت موقت نمود و یک شورای انقلاب مخفی را، برای مذاکرهٔ مستقیم با رؤسای ارتش تعیین کرد.
درگیریهای دوشان تپه و مسلسل سازی
در عصر جمعه بیست و یکم بهمن ماه، گارد جاویدان شاهنشاهی کوشید تا شورش تکنیسینها و همافران نیروی هوایی، در پایگاه نظامی نزدیک به میدان ژاله را سرکوب کند که سازمانهای چریکی به کمک همافرانِ محاصرهشده شتافته و پس از شش ساعت درگیری، گارد شاهنشاهی را پس راندند. آنان با توزیع سلاح در بین مردم — از پیر تا جوان — مناطق اطراف میدان ژاله را چنانکه لوموند نوشت، به «کمون پاریس» دیگری تبدیل کردند. صبح روز بعد چریکها و شورشیان، به نه مرکز پلیس و بزرگترین کارخانهٔ اسلحهسازی شهر حمله کردند. سرانجام روز یکشنبه ۲۲ بهمن ماه، که درگیریها به اوج خود رسید، سازمانهای چریکی، حزب توده و ارتشیان فراری به یاری هزاران داوطلب مسلح، اکثر انبارهای مهمات، پادگانها و همچنین زندان اوین و دانشکدهٔ افسری را به تصرف درآوردند.
تمایل بختیار به پایان شاهنشاهی و تاسیس حکومت جمهوری
پس از معرفی مهندس بازرگان بعنوان نخست وزیر در ۱۵ بهمن بختیار بفاصله اندکیب ا حضور در مجلس و سخنرانی و سپس مصاحبه اعلام کرد حاضر است یک حکومت جمهوری تاسیس کند.
ناتوانی نیروهای مسلح
سپهبد ربیعی در دفاعیات خود گفت : در روز ۱۹ بهمن با انقلابیون اعلام همبستگی کردم. در ۲۱ بهمن دستور بختیار و قره باغی را اجرا نکردم...اسلحه را (به ۸۰۰۰ نفردانشجویان همافری برای شلیک به ماموران گارد) در پادگان دوشان تپه پخش کردم .. و بدینوسیله برخلاف دستور فرماندهی ستاد نه تنها برای جمع کردن درگیری کاری نکرد بلکه آنرا تقویت کرد.
اعزام تعدادی ارابه جنگی برای کمک به نیروهای گارد در مرکز آموزش نیروی هوایی دوشان تپه که از نیمه شب ۲۰ بهمن با همافران درگیر شده بودند از صبح ۲۱ بهمن تا غرب به تاخیر افتاد. وقتی قره باغی از تمیسار بدره ای دلیل آنرا پرسید او گفت : ارابه ها مهمات ندارند چون بعداز ۱۷ شهریور دستور داده شده آنها خالی از مهمات باشند. (با اینکه ارتش درحال آماده باش از درجه ۳ بود!) عاقبت در غروب ۲۱ بهمن تعداد ۳۰ دستگاه ارابه به فرماندهی سرلشکر کاظم ریاحی در مسیر حرکت به دوشان تپه در تهرانپارس توسط انقلابیون مورد حمله قرار میگیرند و سرلشکر کاظم ریاحی تیر خورده و کشته میشود.
سرلشکر نشاط فرمانده گارد جاویدان (که قبلا با انقلابیون اتحاد کرده بود) در ۲۱ بهمن پاسخ به اعلام نیاز بدره ای برای استفاده از نیروهای گارد جاویدان موافقت نمیکند و میگوید آنها ماموریت ویژه دارند و برخلاف اوامر اعلیحضرت است. درصورتیکه بعدا معلوم شد مسئله برخلاف اوامر اعلیحضرت نبوده بلکه اعلام همبستگی او با انقلابیون بوده است.
در ۲۱ بهمن تیمسار قره باغی تصمیم میگرد عده ای را در هلیکوپتر برای کمک به نیروهای مستقر در مسلسلس سازی (میدان ژاله) بفرستد. سرتیپ اتابکی معاون هوانیروز گفت : معذرت میخواهم تیمساز وضع یگان هرج و مرج است به هرکس دستور میدهم اطاعت نمیکند. سرلشکر خسروداد( فرمانده هوانیروز) را هم نتوانستم پیدا کنم.
اعلام بیطرفی ارتش
۲۷ نفر از سران ارتش در ساعت ۱۰:۳۰ صبح ۲۲ بهمن در ستاد بزرگ ارتشتاران جلسه ای تشکیل دادند. در این جلسه که مهمترین سخنگوی سپهبد حاتم بود در دو موضوع تاکید شد:
۱-ناتوانی نیروهای مسلح در برقراری نظم
۲-اعلام بختیار در مصاحبه خود و در سخنان خود در مجلس شورای ملی و مجلس سنا در مورد تلاش وی برای تغییر قانون اساسی (تأسیس حکومت جمهوری) که باعث میشود ارتش شاهنشاهی ایران دیگر به او تعهدی نداشته باشد.
بدین ترتیب اعلامیه بیطرفی ارتش در ساعت ۲ بعد از ظهر همان روز از رادیو پخش شد.
اعلام پیروزی انقلاب
ساعت ۶ بعد از ظهر رادیو اعلام کرد: «اینجا تهران است، صدای راستین ملت ایران، صدای انقلاب». بدینسان پس از دو روز درگیری شدید، انقلاب تکمیل و سلطنت ۲۵۰۰ ساله نابود شد.
تعداد قربانیان انقلاب
حکومت جدید تعداد جانباختگان انقلاب را ۶۰٬۰۰۰ نفر اعلام کرد، اما در تحقیقات رسماً منتشرنشدهٔ بنیاد شهید که سالها بعد توسط یکی از اعضای آن (عمادالدین باقی) به اطلاع همگان رسید، مشخص شد که در فاصلهٔ آبان ۱۳۵۶ تا پیروزی انقلاب در بهمن ۱۳۵۷، ۲۷۸۱ تن جان خود را از دست دادهاند. بیشتر قربانیان از مردم محلات کارگرنشین جنوب شهر تهران بودند.
پس از انقلاب
تأسیس نهادهای انقلابی
در سالهای اولیه پس از پیروزی انقلاب نهادهایی برای پیشبرد اهداف و حراست از آن تأسیس شد.
- شورای انقلاب اسلامی نهادی بود که روحالله خمینی برای مدیریت انقلاب در ایران در ۲۲ دیماه ۱۳۵۷ تشکیل داد وجود این شورا پیش از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و در ماههای آغازین پس از پیروزی به جهت مسائل امنیتی فاش نشده و این شورا در ابتدا بهصورت محرمانه و غیرعلنی فعالیت میکرد. این شورا از انحلال مجلس شورای ملی تا پیش از تأسیس مجلس نهاد قانونگذار در ایران بهشمار میآمد. شورای انقلاب در ۲۶ تیرماه ۱۳۵۹ منحل شد. بهگفتهٔ هاشمی رفسنجانی، مرتضی مطهری، در مراجعت از سفر پاریس به دستور روحالله خمینی مبنی بر تشکیل شورای انقلاب اسلامی را ابلاغ کردند. خمینی آقایان مطهری، بهشتی، باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی را بهعنوان هستهٔ اولیهٔ شورای انقلاب اسلامی تعیین و اجازه داده بود که افراد دیگر، با اتفاقنظر آنان اضافه شوند. ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل آن شورا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی عبارت از آقایان سید محمود طالقانی، سید علی خامنهای، محمد رضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهدی بازرگان، یدالله سحابی، مصطفی کتیرایی، محمدولی قرنی و علی اصغر مسعودی بودند. پس از انقلاب با انتقال بعضی افراد به کارهای اجرایی یا کشته شدن و فوت آنان اشخاص ذیل جایگزین شدند: حسن حبیبی، عزتالله سحابی، عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر، صادق قطب زاده، میر حسین موسوی، احمد جلالی و حبیبالله پیمان.
- کمیتههای انقلاب اسلامی جزو اولین سازمانهایی بود که پس از انقلاب در ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ پس از پیام آیت الله خمینی تأسیس شد. پایگاههای اولیه تأسیس کمیتهها در مساجد محلات بود و در هر کمیته یک روحانی نقش سرپرستی داشت. آیتالله محمدرضا مهدوی کنی اولین سرپرست کمیتهها بود. این سازمان در آغاز تأسیس، بدون هماهنگی با دولت مهدی بازرگان به خلع سلاح و تأمین امنیت برخی مراکز، مصادرهٔ اموال، تعیین مسئول برای برخی نهادها، دستگیری برخی مقامات سابق و سایر فعالیتهای مشابه میپرداخت. به دلیل تشکیل سریع سازمان و ضعف مدیریت و نظارت، موارد متعددی از نقض قوانین و حقوق بشر در ساختار کمیتهها روی داد. سرانجام، این سازمان پس از تصویب قانون تشکیل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۷۰، با شهربانی و ژاندارمری ادغام و سازمان نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران تأسیس شد.
- دادگاه انقلاب اسلامی دادگاهی است که در تاریخ ۵ اسفند ۱۳۵۷ و به دستور سید روحالله خمینی توسط صادق خلخالی تشکیل شد. این دادگاه، پس از تصویب قانون اساسی در سال ۱۳۵۸، به عنوان یکی از دادگاههای بدنهٔ دادگستری جمهوری اسلامی درآمد که دارای صلاحیت ذاتی نسبت به دیگر دادگاههای دادگستری است.
- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی: یک نیروی نظامی برای صیانت از انقلاب اسلامی در برابر شورشها و توطئهها بودهاست که در یک روند نامنسجم از بهمن ۱۳۵۷ تا فروردین ۱۳۵۸ بتدریج در قالب چهار گروه مجزا شکل گرفت و نهایتاً با حکم روحالله خمینی به صورت یک نیروی نظامی واحد درآمد. این چهار نیرو عبارت بودند از سپاه پاسداران با مسئولیت حسن لاهوتی زیر نظر دولت موقت، گارد انقلاب به سرپرستی عباس آقازمانی و مورد حمایت موسوی اردبیلی، گارد دانشگاهها یا پاسا به سرپرستی محمد منتظری و مورد حمایت سید محمد بهشتی، نیروهای مسلح سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به سرپرستی محمد بروجردی و مورد حمایت مرتضی مطهری. هر یک از این چهار گروه ۳ نفر را معرفی میکنند و یک جمع مؤسس ۱۲ نفره تشکیل میشود. با درخواست برخی از اعضای مؤسس سپاه از روحالله خمینی، سپاه از دولت موقت جدا و زیر نظر شورای انقلاب اداره میشود. در روز ۲ اردیبهشت ۱۳۵۸ حکم تأسیس سپاه پاسداران با ادغام این نیروهای جداگانه رسماً ابلاغ میشود و جواد منصوری به عنوان اولین فرماندهٔ آن تعیین میشود.
استقرار نظام جدید
در ۱۰ فروردین مردم ایران در یک همهپرسی به دعوت خمینی شرکت کردند و با اکثریت (بیش از ۹۸ درصد) به جمهوری اسلامی (به عنوان تنها گزینهٔ موجود برای نظام حکومتی آینده) رأی دادند. در ۱۸ فروردین امیرعباس هویدا، نخستوزیر سابق ایران با حکم صادق خلخالی قاضی دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد. همچنین بیش از ۲۰۰ تن از مقامات بلندپایهٔ رژیم سابق در خلال دو ماه بعد از انقلاب طی حکمهای دادگاههای انقلاب اعدام گشتند. بهگفتهٔ ابراهیم یزدی، خمینی گرچه اعدام چند نفر از سران ارتش را تأیید کرد، اما نه شکل اعدام و نه برخی دیگر از رفتارهای خلخالی را قبول نداشت. خلخالی پس از انتصاب سید محمد بهشتی به ریاست دیوان عالی کشور از ریاست بر دادگاههای انقلاب برکنار شد. خلخالی پس از اسفند ۱۳۵۹ هیچ سمتی در دادگاه قضایی نداشت.
از سوی دیگر بعد از حوادث انقلاب، چریکهای مارکسیست و احزاب فدرال در برخی از مناطق شامل خوزستان، کردستان و گنبد کاووس شورش کردند، که منجر به جنگ بین آنها و نیروهای انقلابی شد. این شورشها در ماه آوریل سال ۱۹۷۹ آغاز شد و بسته به منطقه، بین چند ماه تا بیش از یک سال به طول انجامید.
پس از همهپرسیِ تأسیس جمهوری اسلامی، بحثها دربارهٔ قانون اساسی نظام گسترش یافت. پیشنویس قانون اساسی که پیشتر به فرمان سید روحالله خمینی، توسط گروهی از حقوقدانان به سرپرستی حسن حبیبی به نگارش درآمده بود، توسط شورای انقلاب و دولت موقت بحث و بررسی شد، و در تاریخ ۲۴ خرداد ۱۳۵۸ در روزنامههای پرشمارگان منتشر گشت. سپس، مجلس خبرگان قانون اساسی برای بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی طی انتخاباتی که در ۱۲ مرداد ۱۳۵۸ برگزار شد، تشکیل شد و ۷۵ نفر به نمایندگی آن برگزیده شدند. در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۸، مجلس خبرگان قانون اساسی، با پیام سید روحالله خمینی گشایش یافت. مجلس خبرگان اکثراً از هواداران خمینی تشکیل میشد و با تلاشهای حسینعلی منتظری (رئیس) و سید محمد بهشتی (نائب رئیس) پس از سه ماه، کار تدوین آن در ۲۴ آبان ۱۳۵۸ به پایان رسید. این قانون اساسی شامل ۱۲ فصل و ۱۷۵ اصل و یک مقدمه و مؤخره بود که در تاریخ ۱۲ آذر ۱۳۵۸ به تصویب نهایی ملت ایران رسید. در این قانون، اختیارات وسیعی به خمینی به عنوان ولی فقیه از جمله فرماندهی نیروهای مسلح و تعیین نیمی از اعضای شورای نگهبان داده شده بود. ملیگرایان، چپگرایان و مجاهدین خلق با این قانون به مخالفت برخاستند. بهگفتهٔ میلانی در این زمان، هرچند هواداران روحالله خمینی یا «مکتبیها» هنوز کاملاً قدرت را دست نگرفته بودند و از اینرو به چالش طلبیدن آنان امری ممکن بود، اما مخالفان ولایت فقیه، در متحد شدن با یکدیگر ناتوان بوده و از یکدیگر حمایتی به عمل نیاوردند.
در تاریخ ۱۳ آبان ماه دانشجویان پیرو خط امام به سفارت آمریکا در تهران حمله کردند و افراد حاضر در سفارت را به گروگان گرفتند و این واقعه استعفای دولت موقت و لیبرال مهدی بازرگان را در پی داشت.
آرایش نیروهای سیاسی
مجموعه نیروهایی که با وحدت کلمه در برابر محمدرضا شاه انقلاب کرده بودند بهتدریج از جهات مختلف دچار اختلاف شدند و آرایش سیاسی جدیدی شکل گرفت. یک جناح اسلامگرا موسوم به خط امام پیروان آیتالله خمینی بودند که عبارت بودند از حزب جمهوری اسلامی، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام، جامعهٔ روحانیت مبارز، حزب مؤتلفه اسلامی و چند دستهٔ دیگر بود که البته در درون خود دو جناح طرفدار سوسیالیسم و طرفدار بازار داشتند. جناح ملیگرا و دموکرات متشکل از نهضت آزادی، جبههٔ ملی ایران، جبههٔ دموکراتیک ملی ایران، حزب ملت ایران، جنبش آزادیبخش ملی ایران (جاما) و حزب جمهوری خلق مسلمان و برخی گروههای کوچک دیگر بودند که اینها نیز به دو دستهٔ طرفدار لیبرالیسم و سوسیالیسم تقسیم میشدند. جناح اسلامگرای رادیکال شامل سازمان مجاهدین خلق، سازمان آرمان مستضعفین، جنبش مسلمانان مبارز، جنبش انقلابی مردم مسلمان و برخی گروههای دیگر میشد. جناح مارکسیست شامل سازمان پیکار، حزب کار ایران (طوفان)، سازمان چریکهای فدایی خلق ایران، سازمان فدائیان (اقلیت)، سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت)، حزب توده، اتحادیهٔ کمونیستهای ایران و چند گروه و دستهٔ کوچک دیگر بود و بر اساس گرایش به مائویسم، استالینیسم و دیگر اشکال مارکسیسم تقسیم میشدند.
درگیری میان انقلابیون و تمرکز قدرت با محوریت حزب جمهوری اسلامی
برخی ناظران بر این باورند که «آنچه به عنوان یک انقلاب مردمی اصیل و ضد دیکتاتوری مبتنی بر ائتلاف گسترده ای از همه نیروهای ضد شاه آغاز شد، به زودی به قدرت گیری یک بنیادگرایی اسلامی تبدیل شد» در ابتدا اعضای ائتلاف فکر می کردند خمینی بیشتر از آن که یک حاکم باشد، می خواهد یک راهنمای معنوی باشد. خمینی در اواسط دهه 70 زندگی خود بود، هرگز منصب دولتی نداشت، بیش از یک دهه از ایران خارج بود و به پرسشگران گفته بود: «مقامات مذهبی نمی خواهند حکومت کنند». با اینحال هیچ کس نمی توانست منکر نقش مرکزی خمینی باشد و سایر جناح ها آنقدر کوچک بودند که نمی توانستند تأثیر واقعی داشته باشند.
نظر دیگر این است که خمینی «تسلط مطلق عقیدتی، سیاسی و تشکیلاتی» داشت و گروههای غیردینی هرگز از نظر حمایت مردمی رقیبی برای جنبش خمینی نبودند. حامیان حکومت جدید مدعی شدهاند که ایرانیانی که با خمینی مخالفت میکردند «ستون پنجم»هایی بودند که توسط کشورهای خارجی برای سرنگونی حکومت ایران رهبری میشدند.
خمینی و وفادارانش در سازمان های انقلابی، طرح ولایت فقیه را برای جمهوری اسلامی به رهبری خودش به عنوان ولی فقیه با بهره برداری از متحدان موقتی مانند دولت موقت مهدی بازرگان که بعداً یکی یکی از صحنه سیاسی ایران حذف شدند اجرا کردند.
برخلاف نظری که معتقد است شرایط، آیت اله خمینی را واداشت تا خود وارد قدرت شود و اطرافیانش را به قدرت برساند، یرواند آبراهامیان میگوید:
“خمینی به شدت به قدرت تمایل داشت و به همین دلیل هم بود که بلافاصله بعد از سقوط شاه، به صورت برنامه ریزی شده(در روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷) کمیته ها را به راه انداخت... تاسیس حزب جمهوری اسلامی در ۲۹ بهمن ۱۳۵۷،را می توان در راستای ساختن نیروهای خودی طلقی کرد. نیروهایی که به مرور در مراکز مهم تصمیم گیری، قانون گذاری و اجرایی مستقر شدند.... وقتی شما چنین روشی را پیش می گیرید، به سایر نیروهایی که نظر و اعتقادات خودشان و نیروهای نظامی و فکری مستقل خودشان را دارند، اجازه وارد شدن به سازو کار قدرت را نخواهید داد.”
گروه فرقان
گروه فرقان به سردستگی اکبر گودرزی یک گروه قرآن گرا بود که با ایده جامعه بی طبقه توحیدی و اسلام بدون روحانیت از عقاید شریعتی بدنبال حذف روحانیت شیعه و طبقه بازاری از اردیبهشت تا دیماه ۱۳۵۸ ۲۰ ترور سیاسی از جمله مرتضی مطهری، محمد مفتح و اکبر هاشمی رفسنجانی را انجام داد. گودرزی در دی ۱۳۵۸ دستگیر شد و پس از اعدام ۲۵ نفر از اعضا این گروه منحل شد.
مجاهدین خلق
پیش از برگزاری اولین انتخابات ریاست جمهوری در ایران خمینی مجاهدین خلق را به سبب عدم اعتقاد به قانون اساسی از شرکت در انتخابات ریاست جمهوری ایران منع کردند که موجب انتقاد شدید این سازمان از نیروهای مکتبی حاکم در جمهوری اسلامی گردید.
آبراهامیان میگوید:“رجوی گمان می کرد می تواند به عنوان مخالف قانونی حکومت فعالیت کند. و هیچ تصوری از این که حکومت چنین اجازه ای را به او نخواهد داد، نداشت. ”
- در ۷ اردیبهشت ۶۰، مجاهدین خلق بدون اطلاع قبلی و با کمک نیرو و تجربه تشکیلاتی، "راهپیمایی مادران" را سازماندهی می کنند . راهپیمایی از منزل رضایی ها شروع و به منزل آیت الله طالقانی ختم شد. در این تظاهرات نیروی عاطفی ـ اجتماعی مجاهدین خلق (مادران) که امکان مانور بیشتری داشتند وارد صحنه شد. به ادعای سازمان مجاهدین خلق، ۱۵۰ هزار نفر در این تظاهرات شرکت کردند....مادر رضایی ها سخنران این مراسم بود.
- در ۸ اردیبهشت ۶۰ رجوی طی پیامی از یک سو قدرت نمایی و از سوی دیگر به آرامش دعوت کرد از "موضع انقلاب ایران" و این که نماینده "نسل انقلاب" است سخن گفت و افزود: "اگر جلوی گروه های سرکوب و فشار را نگیرید این را دیگر انقلاب ایران تحمل نخواهد کرد"...."بر فرزندان راستین انقلاب است که با همان اتفاق نظر ـ مقصود اتفاق نظری که علیه حکومت شاه به وجود آمد ـ علیه سرکوب گری ها مقاومت کنند".
- در ۱۰ اردیبهشت ۶۰ آیت الله خمینی طی سخنانی نسبت به این تظاهرات واکنش نشان داد و گفت: "اگر اینها به ملت برگردند برای خودشان هم صلاح است و اگر ادامه دهند یک روز است که به ملت تکلیف شود، تکلیف شرعی، پس صلاح این است که اسلحه را به زمین بگذارید و به آغوش ملت بازگردید".
- در۱۲ اردیبهشت ۶۰ ، سازمان مجاهدین خلق نامه سرگشاده ای به آیت الله خمینی نوشت: "ما گلوله ای علیه هیچ کس الا تجاوزگران عراقی شلیک نکرده ایم"... "بی گمان حضرتعالی هرگاه صلاح و مقتضی بدانید تکلیف نهایی را مقرر خواهید فرمود، لیکن به عرض می رسانیم تا آنجا که به ما مربوط است از جنگ و دعوا و اختلافات داخلی استقبال نکرده و نمی کنیم و تا آنجا که انضباط آهنین تشکیلاتی ما کشش داشته باشد، تلاش خواهیم نمود که همچون گذشته به بهای جان خواهران و برادرانمان تا وقتی راه های مسالمت آمیز مطلقاً مسدود نشده و به اصطلاح حجت تمام نگردیده است، از عکس العمل های خشونت بار و قهرآمیز بپرهیزیم... از این حیث در برابر "تکلیفی" که گوشزد فرمودید چه چاره ای جز نوشتن و تقدیم وصیت نامه ها باقی می ماند؟" گرچه نامه بسیار محترمانه است، ولی در عین حال می گوید، ما را از اعلام تعیین تکلیف نترسانید. این یک نوع تنظیم رابطه جدید با آیت الله خمینی است....در پایان میگوید: "شما که پیوسته به رغم نقاهت جسمی با گروه ها و جماعت و افراد مختلف به طور روزمره دیدار و ملاقات دارید، اکنون اگر سوء تعبیر نشود ما و کلیه هوادارانمان در تهران نیز که قشری از اقشار ملت هستیم بدین وسیله تقاضا می کنیم تا برای بیان مواضع و تشریح اوضاع و عرض شکایت و اثبات مطالب فوق الذکر بدون هیچ گونه تظاهر و در نهایت آرامش به حضورتان برسیم. ...".
- در همان روز ۱۲ اردیبهشت مهندس بازرگان در روزنامه "میزان" طی سرمقاله ای به نام "فرزندان عزیز مجاهد و مکتبی ام" نوشت: "می خواهید مملکت، ملت و دولت را وجه المصالحه خواسته ها و ستیزه های خود نمایید" او سپس دعوت به مصالحه کرد. اما ندای خیرخواهانه اش در هیاهوی تمامیت خواهی و افراطی گری به گوش ها نرسید. شاید هم دیگر دیر شده بود.
- در ۲۱ اردیبهشت، آیت الله خمینی، در اجتماع روحانیون آذربایجان در پاسخ به نامه مجاهدین خلق می گوید: "مادامی که شما تفنگ ها را در مقابل ملت کشیده اید یعنی در مقابل اسلام با اسلحه قیام کرده اید نمی توانیم صحبت کنیم و نمی توانیم مجلسی با هم داشته باشیم. ... فقط گفتن به این که ما حاضریم و در آن نوشته ... ناشی گری کردید و ما را تهدید به قیام مسلحانه کردید. .. شما این مطلب و این رویه را ترک کنید و اسلحه ها را تسلیم کنید ... من هم که یک طلبه هستم با شما حاضرم که در یک جلسه، نه در یک جلسه در ده ها جلسه با شما بنشینم و صحبت کنم. .." پاسخ آیت الله خمینی گرچه نکاتی دارد که غیر واقعی است، اما یک فرصت تاریخی است که اگر درایت و تجربه سیاسی در مجاهدین خلق وجود داشت، می توانست از آن حداکثر استفاده را بکند.
- در ۲۵ اردیبهشت مجاهدین (نه به آیت الله خمینی) به بنی صدر نوشتند: "آقای رئیس جمهور و فرمانده کل قوا! اگر نظر رهبری کشور بر خلع سلاح ماست و آغاز به درمان نمودن همه نابسامانی ها را از این نقطه صلاح می دانند، سازمان مجاهدین خلق ایران با حفظ نقطه نظرهای عقیدتی و سیاسی خود و تذکار مجدد مسئولیت های تاریخی حضرت آیت الله خمینی نظر ایشان را گردن می گذارد، مشروط بر این که شما به عنوان عالی ترین مقام رسمی، اجرای تمام عیار و همه جانبه قانون را که برعهده شماست، عملاً تضمین و اعلام نمایید...ولی بنی صدر نیز خود در حال حذف بود.
- در ۲۸ خرداد ۶۰ اعلامیه مجاهدین خلق نسبت به پیامد عزل رئیس جمهور منتشر و اخطار شد که ملت تحمل نخواهد کرد. دادستانی انقلاب در دست اسدالله لاجوردی است. نیروهای او در جستجوی محل سکونت رهبران مجاهدین خلق بویژه مسعود رجوی و موسی خیابانی هستند. آنها به خانه پدری مهدی ابریشمچی حمله می کنند ... مجاهدین خلق اقدام به صدور اطلاعیه شماره ۲۵، می کنند: "به دنبال یورش وحشیانه به خانه پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی از این پس مجاهدین خلق ایران با تمام قوا در قبال این گونه تهاجمات مقاومت خواهند کرد... سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه می کند تا از این پس به یاری خدا در قبال حفط جان اعضای خودT بویژه اعضای کادر مرکزی که بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می شوند، قاطع ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد... ".
- در ۳۰ خرداد ۶۰، مجاهدین تظاهرات بزرگی را شکل دادند.، بدون اطلاع قبلی و بدون گرفتن مجوز تظاهرات ابعادی بزرگ پیدا کرد و عده ای از مردم هم به آن پیوستند. آیت الله خمینی از طریق رادیو، سپاه و بسیج را به مقابله با تظاهرات فراخواند. درگیری بزرگی در میدان فردوسی رخ داد. گفته شد در این تظاهرات، مجاهدین خلق اسپری های فلفل و تیغ موکت بری داشتند . دستگیرشدگان به زندان اوین برده شدند. از نیمه شب سی خرداد اولین موج اعدام ها توسط دادستانی انقلاب اعلام شد.
- ۳۱ خرداد ۶۰ روزنامه ها از اعدام شماری از دستگیر شدکان روز قبل خبر دادند.
- اول تیرماه ۱۵ نفر اعدام شدند و روزهای دیگر ده ها نفر و ده ها نفر دیگر... فصلی خونین در مناسبات حاکمیت جمهوری اسلامی با مجاهدین خلق آغاز شد.
- در شامگاه ۷ تیر، اولین و بزرگ ترین عمل مسلحانه سازمان مجاهدین خلق علیه جمهوری اسلامی انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی انجام شد.
بنی صدر
در پنجم بهمن ماه ابوالحسن بنیصدر با حمایت خمینی با پیروزی در انتخابات به عنوان اولین رئیسجمهور ایران انتخاب شد.
بهشتی - موسوی اردبیلی-خامنه ای - باهنر و هاشمی رفسنجانی در نامه مورخ ۲۸ بهمن ۱۳۵۸ به روحالله خمینی نوشتند:
در بخش ۷: حذف حزب جمهوری اسلامی از انتخابات ریاست جمهوری با مقدمات حساب شدهای صورت گرفت و مخالفان را جری و امیدوار کرد
در بخش۱۱: دستور جنابعالی در مورد حمایت از رئیسجمهور منتخب مورد سوءاستفاده در جهت اهداف خاصی (اهداف بنی صدر) قرار گرفت…
در بخش ۱۴: از اینکه انقلاب اسلامی به این آسانی و سادگی برخی از وسایل تضمین محتوای خود را از دست بدهد نمیتوانیم نگران و ناراحت نشویم.
در بخش ۱۶: علایم تکرار تاریخ مشروطه بچشم میخورد... متجددین علیرغم اختلافاتشان در بیرون راندن اسلام همدست شدهاند…
این سرآغاز درگیری اعضای حزب جمهوری اسلامی و بنی صدر شد.
بنی صدر و مجاهدین خلق
به دنبال کشمکشها و اختلاف نظرهای بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی و تلاش ناموفقش در جهت سلب اختیارات آنان و در نتیجه از دست دادن حمایت خمینی، از آنجا که او بهتنهایی توان مقابله با مخالفانش را نداشت و پیشتر هیچگاه به ایجاد یک حزب یا ائتلاف اقدام نکرده بود، با مجاهدین خلق که در آن زمان تشکیلاتی سازمان یافته داشت و منتقد حکومت وقت بود، متحد شد و در اواخر خردادماه او که برای حفظ جان خویش در خفا به سر میبرد مردم را به قیام فراخواند. در سیام خرداد ۱۳۶۰ تظاهرات خشونتآمیزی در شهرهای مختلف کشور توسط هوادران مجاهدین خلق و بنیصدر به راه افتاد بهطوریکه در تهران تعداد معترضان به حدود نیم میلیون نفر رسید و در پی عکسالعمل خمینی و دیگر روحانیون و درگیری معترضان با نیروهای حزباللهی و سپاه پاسداران تنها در اطراف دانشگاه تهران حدود ۵۰ نفر کشته، ۲۰۰ نفر مجروح و ۱۰۰۰ نفر دستگیر شدند. روز بعد، بنی صدر برکنار و دستور بازداشت او توسط روحالله خمینی به اتهام خیانت و توطئه علیه نظام صادر شد و به این ترتیب رقابتهای سیاسی وارد عرصهٔ خشونتآمیزی گشت.
دانشگاهیان
در اواخر فروردین ماه سال ۱۳۵۹ شورای انقلاب با حکم خمینی و با هدف تصفیهٔ دانشگاهها از استادان و دانشجویان دگراندیش، به اپوزیسیون یا گروههای سیاسی منتقد و مخالف نیروهای مذهبی حاکم در جمهوری اسلامی که عمدتاً خاستگاه دانشجویی داشته و دانشگاه را فضای امن سیاسی و کانون فعالیتهای خود بهشمار میآوردند، برای تخلیهٔ دفاتر خود در دانشگاهها مهلتی سهروزه داد. در طی این روزها درگیری و خشونت در دانشگاههای ایران بهویژه در دانشگاه تهران به اوج خود رسیده و چند تن کشته و صدها نفر مجروح شده و این سرآغاز رویدادی شد که ازآن به عنوان «انقلاب فرهنگی» یاد میشود. روز دوم اردیبهشت حکم شورای انقلاب در دانشگاه تهران توسط بنیصدر ابلاغ شد که تعطیلی دانشگاهها بهمدت بیشتر از دو سال و اخراج صدها تن از استادان و دانشجویان دگراندیش را در پی داشت.
مطبوعات و آزادی بیان
در اوت سال ۱۹۷۹ (مرداد ۱۳۵۸)، روزنامهٔ آیندگان تعطیل شد و در ۲۰ اگوست همان سال نیز چهل و یک نشریه ممنوعالانتشار شدند. با وجود آنکه آزادی بیان یکی از محورهای اعتراضات زمان انقلاب بود، بهزودی معلوم شد که این آزادی بیان شامل انتقاد از نظام نمیشود. هرکسی که به مخالفت برمیخواست یا علیه اعمال کمیتههای انقلاب اسلامی سخنی میگفت قربانی همان کمیتههای انقلاب میشد.
عکس العملهای عمومی
بهطور آشکاری شیفتگی مردم نسبت به نظام روزبهروز کاهش مییافت بهطوریکه ۲۰۴۰۰۰۰۰ شرکتکننده در رفراندم ۱۲ فروردین به چهارده میلیون در اولین انتخابات ریاست جمهوری اسلامی در ژانویه ۱۹۸۰ کاهش یافت و این تعداد شرکتکننده در اولین انتخابات مجلس شورای ملی در مارس ۱۹۸۰ به شش میلیون و صدهزار نفر رسید. اما، مجدداً در انتخابات ریاستجمهوری که در مرداد ۱۳۶۰ و مهر ۱۳۶۰، در شرایط جنگ ایران و عراق و حذف احزاب سیاسی مخالف رخ داد، مشارکت بهترتیب به ۱۴٫۵ میلیون نفر(۶۴٫۲٪) و ۱۶٫۸ میلیون نفر (۷۴٫۲٪) رسید.
برپایی قوانین اسلامی
پس از انقلاب، مشروبات الکلی ممنوع شد. همچنین جداسازی زنان از مردان در مدارس، استخرها، مناطق ساحلی به مرحلهٔ اجرا درآمد. همچنین محدودیتهایی برای پخش موسیقی در رادیو و تلویزیون مقرر شد.
پس از فرمان خمینی مبنی بر پوشش کامل برای زنان، در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ تظاهرات زنان معترض بدون حجاب در اعتراض به این دستور در تهران برگزار شد.
بینشها و گرایشها
انقلاب ۱۳۵۷ ایران نخستین انقلابی است که اسلامگرایی و بنیادگرایی اسلامی را در منطقه به پیروزی رساند. در این انقلاب ایدئولوژیهای مختلفی نظیر سوسیالیسم، و ناسیونالیسم نیز مشارکت داشتند.
انقلاب ایران بهاندازهٔ انقلاب فرانسه آرمانهای آزادیخواهانه و لیبرال نداشت. مشکل عمدهٔ انقلابیون با محمدرضا شاه کمبود آزادیها نبود. برعکس، مشکل اصلی اغلب آنها، همان مقدار آزادیهای اجتماعی، مدنی و مذهبیای بود که در دوران شاه وجود داشت. بههرحال رگههایی از آرمانهای لیبرال در میان برخی گروهها و شاخههایی که در انقلاب سال ۵۷ شرکت کرده بودند دیده میشد، ولی این آرمانها در حاشیه قرار داشتند و بخش غالب گفتمان انقلاب ۵۷ نبودند.
جزوهها و نشریات بهجامانده از گروههای انقلابی نشان میدهد که اغلب آرمانهای انقلاب اغلب الهامگرفته از اندیشههای چپ و اسلامگرایانه بود.
ماهیت انقلاب ۱۳۵۷ ایران
بهگفتهٔ ایلین شولینو خمینی در انقلاب ایران مظاهر متفاوتی برای انقلابگران داشت او برای روشنفکران و لیبرالهای ملی نماد یک دموکرات، برای روحانیون یک رهبر باتقوا، برای بازاریان و تجار یک فرد معتقد به اقتصاد بازار آزاد (و غیروابسته به دولت)، برای طیف چپ و کارگران نماد عدالت اجتماعی، برای خانوادهها نماد ارزشهای اصیل، و برای کل کشور نماد وحدت و استقلال را داشت. در ایران حتی بخش مهمی از روشنفکران لائیک و چپ نیز خود را با خمینی همسو میدیدند.
فریدون هویدا، برادر امیرعباس هویدا معتقد است، آمیزهای که از مذهب و نیروی جوانان در ایران بهوجود آمد، سر سقوط شاه بود. ویلیام شوکراس، وقایعنگاری که روزهای پایان عمر محمدرضا پهلوی را در کتابی تحت عنوان «آخرین سفر شاه» به رشتهٔ تحریر درآوردهاست، انقلاب ایران را یک قیام گستردهٔ مردمی و اسلامی میدانست. ویلیام سالیوان، سفیر آمریکا در ایران، انقلاب ایران را انقلابی عمیقاً مذهبی ارزیابی میکرد. آنتونی پارسونز سفیر انگلستان نیز، در جایجای خاطراتش مخالفان عمده را جوانان مذهبی و ماهیت انقلاب را اسلامی میدانست او معتقد بود که هیچیک از گروههای دیگر مخالف را یارای مقابله با قدرت رهبری خمینی نبود. جیمی کارتر یک سال قبل از پیروزی انقلاب (آذر ۱۳۵۶) و در جریان سفر شاه به آمریکا، در ملاقاتی خصوصی به شاه گوشزد نمود که منشأ خطر، رهبران مذهبی هستند. سایروس ونس وزیر امورخارجهٔ وقت آمریکا معتقد بود مغناطیسی که گروههای مختلف ناراضی را به دور خود جمع کرد، اپوزیسیون مذهبی بود. ولادیمیر کوزیچکین، مسئول ارشد کاگب در ایران نیز فصلی از کتاب خود را «خمینی رهبر» نام نهاده و ماهیت انقلاب ایران را اساساً اسلامی و مذهبی میداند.
با اینحال، معدودی از تحلیلگران و کارشناسان مانند مارک داونز، اگرچه اپوزیسیون علیه شاه را در جریان انقلاب اسلامی، دارای رنگ و بوی مشخصاً اسلامی میدانند، اما اسلام را تنها ایدئولوژی حاضر در انقلاب نمیدانند. اینان گروههایی مانند مارکسیستها، کمونیستها، لیبرالها، و گروههای دیگر غیر اسلامی نیز از نیروهای مؤثر در انقلاب میدانند. نویسندگان دیگری نیز همچون هاله افشار تشکیل یک «ائتلاف» و «اتحاد موقت ناسازگار» در جریان انقلاب را (میان نیروهای مذهبی و سایر نیروها) صرفاً برای مقاومت و براندازی شاه قلمداد کرده، و نه بهعنوان صرفاً تأییدی بر یک دولت اسلامی پس از انقلاب.
علاوه بر افراد فوق، معدودی از کارشناسان مسائل ایران نیز معتقدند که انقلاب اسلامی، حداقل در آغاز انقلابی اسلامی نبودهاست. گری سیک به عنوان یکی از آگاهترین کارشناسان سیاسی آمریکا در مسائل ایران در کتاب معروف خود «همه سقوط میکنند» (All Fall Down) مینویسد:
در ایران هدف اولیهٔ نیروهای مخالف، سرنگونی رژیم سلطنتی و استقرار جمهوری اسلامی نبود. بسیاری از کسانی که در آغاز این حرکت در تظاهرات خیابانی شرکت کردند و موج اولیهٔ انقلاب را بهوجود آوردند، به اجرای قانون اساسی سال ۱۹۰۶ راضی بودند.
تأثیرات انقلاب ۱۳۵۷
تأثیر بر طبقات اجتماعی ایران
در جریان انقلاب ۱۳۵۷ و دههٔ اول پس از آن، بهدلیل مخالفت آن با نظم سرمایهداریِ پیش از انقلاب، اقتصاد ایران دچار درونتابی ساختاری شد. وجوه مشخصهٔ این دوره اختلال گسترده در فرایند تولید و انباشت سرمایه و برهمخوردن مناسبات تولید سرمایهدارانه بود که این، به نوبهٔ خود موجب «پرولتاریازدایی» اقتصاد شهری، دهقانی شدن کشاورزی و افزایش شدید فعالیتهای خدماتی کوچک شد. میانگین نرخ رشد سالانه که طی سالهای ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۵ برابر با ۱۳٫۲٪ بود در دورهٔ دهسالهٔ بعدی (۱۳۵۵ تا ۱۳۶۵) به ۰٫۷٪ کاهش یافت. در طی همین دوره نسبت خرده بورژوازی به کل نیروی کار شاغل ایران، از ۳۱٫۹٪ به ۳۹٫۹٪ بسط یافت و نسبت طبقهٔ کارگر به کل نیروی کار شاغل کشور، از ۴۰٫۲٪ به ۲۴٫۶٪ کاهش پیدا کرد. طبقهٔ کارگر ایران در این دوره به صورت مطلق نیز کوچک شده و جمعیت آن از ۳٬۵۳۵٬۰۰۰ نفر به ۲٬۷۰۲٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.
تعداد سرمایهداران از ۱۸۲ هزار نفر (۲٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۵۵، به ۳۴۱ هزار نفر (۳٫۱٪ نیروی کار شاغل) در سال ۱۳۶۵ افزایش یافت. این بسط دو ویژگی عمده داشت: نخست اینکه تنها شامل سرمایهداران سنتی میشد و تعداد سرمایهداران مدرن حتی کاهش یافته بود. دوم اینکه این روند با کاهشی قابلتوجه در میانگین اندازهٔ بنگاههای تولیدی همراه بود. بهطوریکه میانگین تعداد کارگران به ازای هر سرمایهدار از ۱۶٫۳ در سال ۱۳۵۵، به ۵٫۳ در سال ۱۳۶۵ کاهش پیدا کرد.
بهنوشتهٔ فرد هالیدی یکی از پیامدهای این انقلاب، به وجود آمدن یک طبقه حاکم بود که از نظر اقتصادی، تحصیلی و حتی خانوادگی با هم پیوندهای نزدیکی داشتند.
اثر انقلاب بر اقتصاد ایران
مصادره ها
ببینید: مصادره اموال پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران
به ویژه با تصویب «قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران»، بخش مهمی از اقتصاد خصوصی ایران شامل اموال، کارخانجات و صنایع بزرگ مربوط به ۵۳ صاحب سرمایه و صنعت مصادره شد و اقتصاد ایران وارد مرحله جدیدی به نام «دولتیسازی» شد. پیآمد این مصادرهها، از یکسو، فرار بسیاری از کارآفرینان، سرمایهداران و تجار ایرانی به خارج کشور بود، و از سوی دیگر، شکلگیری نهادِ بنیاد مستضعفان بر پایه املاک مصادرهای به عنوان یکی از مهمترین و پردرآمدترین نهادهای اقتصادی ایران بود. در سال ۱۳۹۸ درآمد این بنیاد ۳۶ هزار میلیارد تومان بودهاست. در سالهای بعد، بخشهایی از اموال مصادره شده نیز به بنیاد شهید و ستاد اجرایی فرمان امام رسیدهاست. مصادرهها اگر چه به دست دادگاه انقلاب انجام میشد، اما در جامعه نیز مورد حمایت و دارای نظریهپردازانی در میان گروهها و روشنفکران بهویژه مارکسیستی و سوسیالیستی تحت عناوین «عدالتخواه» بود که نگاه منفی به سرمایهداران و کارآفرینان داشتند و به دنبال سلب مدیریت خصوصی بودند.
عباس میلانی در مصاحبه ای گفت: این عمل باعث خروج گسترده سرمایه از کشور و در دراز مدت به تبع آن خروج سرمایه فکری از کشور شد و ایران شروع کرد به از دست دادن تواناییهای اقتصادی خود. وی مصادره ها را حماقت تاریخی خواند. محسن سازگارا میگوید: من در سازمان گسترش صنایع بودم و بفاصله شش ماه در عمل و عینی دیدم که اینها حرف مفت است که دولت را بکنیم سهامدار و از دست مردم بگیریم. صنعت نیاز به بخش خصوصی و رقابت آزاد داره..قبلا در چین و هند و شوروی این شده بود ..اقتصاد دولتی و خودکفایی ملی ..همه شکست خورد. از نتایج آن ایجاد بنیاد مستضعفان و ستاد اجرایی فرمان امام که کنترل این اموال را در دست دارند به سازمانهایی عریض و طویل تبدیل شده اند که فقط به شخص رهبر پاسخگو هستند. رویترز ۲۰۱۳ در گزارشی بنام امپراطوری رهبر ایران فقط داراییهای ستاد اجرایی فرمان امام را ۹۵میلیارد دلار تخمین زد.
مقایسه
اقتصاد ایران پس از انقلاب بسمت مالکیت دولتی و نیمه دولتی رفت .از جمله مالکیتهای متعلق به سپاه پاسداران و بنیادها در آن قابل توجه هستند.
تولید ناخالص ملی ایران از ۹۰.۳۹ بیلیون دلار در سال ۱۹۷۹ به ۲۳۱.۵ بیلیون دلار در ۲۰۲۱ میلادی رسیده است. در مدت مشابه تولید ناخالص ملی ترکیه از ۸۹.۳۳ بیلیون دلار به ۸۱۵ بیلیون دلار رسیده است. در آمد سرانه یک ایرانی از ۲۴۲۷ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۲۷۵۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیده است در حالیکه در آمد سرانه یک ترکیه ای از ۲۰۷۷ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۹۰۷۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیده است. در آمد سرانه یک مصری از ۴۲۶ دلار در سال ۱۹۷۹ به ۳۸۷۶ دلار در ۲۰۲۱ رسیده است. برای فرد عربستانی این رقم از ۱۲۲۴۱ دلار در ۱۹۷۹ به ۲۳۵۸۵ دلار در ۲۰۲۱ میباشد.
ارزش پول ایران پس از انقلاب به شدت کاهش یافت. در حالی که در ۱۵ مارس ۱۹۷۸، ۷۱.۴۶ ریال برابر با یک دلار آمریکا بود، در ۲۸ دسامبر ۲۰۲۲ یک دلار به ۴۴۰۰۰۰ ریال رسید.
سازمان شفافیت بینالملل در سال ۲۰۱۴ ایران را در بین ۱۷۵ کشور در رتبه ۱۳۶ از نظر شفافیت (یعنی عدم فساد) قرار داد. و جمهوری اسلامی ایران در رتبه 130 از 189 کشور مورد بررسی در گزارش انجام تجارت 2015 بانک جهانی قرار گرفت.
اثر انقلاب ایران بر جهان اسلام
در جهان اسلام، بهویژه در سالهای اولیه آن، انقلاب شور و شوق عظیمی را برانگیخت و مخالفت مضاعف با امپریالیسم، مداخله و نفوذ غربی را برانگیخت. شورشیان اسلامگرا در عربستان سعودی (۱۹۷۹)، مصر (۱۹۸۱)، سوریه (۱۹۸۲) و لبنان (۱۹۸۳) به پا خاستند.
در پاکستان، «مطبوعات تا حد زیادی نسبت به دولت جدید موافق بودند». احزاب اسلامگرا حتی مشتاق تر بودند. ولی ژنرال ضیاءالحق، که خود از سال ۱۹۷۷ در یک حرکت اسلامی سازی بود، از «پیروزی همزمان ایدئولوژی اسلامی در هر دو کشور ما» و اینکه «خمینی نماد شورش اسلامی است» صحبت میکرد. برخی از تحلیلگران آمریکایی خاطرنشان کردند که در این مرحله، نفوذ و اعتبار خمینی در پاکستان از خود ضیاءالحق بیشتر شذه بود. پس از اینکه خمینی ادعا کرد آمریکاییها پشت حادثه تصرف مسجدالحرام در سال ۱۹۷۹ هستند، دانشجویان معترض از دانشگاه قائد اعظم اسلامآباد به سفارت آمریکا حمله کردند و آن را به آتش کشیدند و گروگانهایی گرفتند. این بحران به سرعت توسط ارتش پاکستان خنثی شد، فردای آن روز، در برابر ۱۲۰ افسر ارتش پاکستان که در ایران بودند، خمینی گفت: «مایه خوشحالی است که… همه پاکستان علیه ایالات متحده قیام کردهاست». و مبارزه آمریکا و ایران نیست بلکه «کل عالم کفر و جهان اسلام» است. به گفته یاروسلاو تروفیموف، روزنامهنگار، «افسران پاکستانی، که بسیاری از آنها از دانشکدههای نظامی غرب فارغالتحصیل شده بودند، به نظر میرسید که تحت تأثیر سخنان مست کننده آیت الله قرار گرفته بودند».
در نهایت حکومت جمهوری اسلامی به تأسیس حزبالله در لبنان و مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق کمک کرد.
در طرف دیگر دفتر، حداقل یکی از ناظران استدلال میکند که علیرغم تلاشها و هزینههای زیاد، تنها کشورهایی که انقلاب در آنها نفوذ پایدار داشته، لبنان و عراق هستند. برخی دیگر ادعا میکنند که جنگ ویرانگر ایران و عراق ایده صدور انقلاب را بشدت صدمه زد. برخی میگویند: تمرکز بر گسترش ایدپولوژی انقلاب اسلامی بجای داشتن سیاستی مبنی بر ملیگرایی، عملگرایی، ایران را تضعیف کرد.
تأثیرات بر وضعیت خاورمیانه
رهبران انقلاب پس از پیروزی سیاست صدور انقلاب اسلامی ایران را اتخاذ کردند تا نمونههای مشابه آن را در ممالک اسلامی و حتی غیراسلامی محقق گردانند. این سیاست، صراحتاً و در زمانهای مختلف توسط آیتالله خمینی اعلام شدهاست.
ابتدا واحد نهضتهای آزادیبخش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به فرماندهی محمد منتظری و سپس مهدی هاشمی این مأموریت را دنبال میکرد و پس از انحلال آن، سپاه قدس یکی از متولیان صدور انقلاب بودهاست، چنانکه گاردین مینویسد: «وظیفهٔ سپاه قدس حفاظت از انقلاب و صدور آن به کشورهای اسلامی است. جوامع شیعه نشان دادهاند که بسیار مستعد انقلاب هستند و با سپاه قدس همراهی خواهند داشت. البته سپاه قدس متحدان سنی نیز دارد، مانند حماس و غزه».
جنگ ایران و عراق
رجوع کنید به: جنگ ایران و عراق
عوامل زیر که مرتبط با انقلاب بودند باعث انگیزه عراق برای حمله به ایران شد:
- حامیان انقلاب در داخل و خارج از ایران شروع به شعار دادن برای سرنگونی نظامهای سلطنتی در منطقه و جایگزینی آنها با جمهوریهای اسلامی کردند. این امر بسیاری از همسایگان ایران، به ویژه کویت، عراق و عربستان سعودی و همچنین کشورهای غربی که برای نیازهای انرژی خود به نفت خاورمیانه وابسته یودند را نگران کرد.
- ارتش ایران پاکسازی شد و بسیاری از رده های بالا یا فرار کردند یا اعدام شدند یا بازنشسته شدند
- نظم عمومی کشور مختل شده بود
- درگیری ایران با غرب مخصوصا بعداز بحران گروگانگیری باعث شده بود عراق تخمین بزند که ایران برای گرفتن لوازم یدکی تجهیزات جنگی مشکل خواهد داشت
- نگرانی دیگری وجود داشت که یک انقلاب شیعه محور در ایران ممکن است خیزش مشابهی را در عراق تحریک کند، کشوری که اقلیت سنی در آن بر اکثریت شیعه حکومت میکردند.
در شهریور ۱۳۵۹، عراق از این موقعیت استفاده کرد و به ایران حمله کرد. در مرکز اهداف عراق، الحاق کرانه شرقی آبراه شعط العرب بود که مرز بین دو کشور و محل درگیریهای مرزی متعدد بین دو کشور بود. صدام حسین، همچنین میخواست استان خوزستان ایران را که عمدتاً از عربهای ایرانی تشکیل شده بود، ضمیمه کند.
صدام حسین اطمینان داشت که موفقیت براحتی حاصل میشود چرا که با مجهز شدن نیروهای مسلح عراق به فناوری جدید و روحیه بالا، از مزیت استراتژیک قاطعی در برابر ارتش ایران برخوردار خواهد شد.
با این حال، ایران در اثر تهاجم «مقاوم» شد و مردم ایران در تلاش برای عقب راندن مهاجمان، پشت سر حکومت جدید خود گرد آمدند. پس از چند موفقیت اولیه، تهاجم عراق متوقف شد و دفع شد و تا سال ۱۹۸۲، ایران تقریباً تمام مناطق خود را بازپس گرفت. در ژوئن ۱۹۸۲، با اخراج نیروهای عراقی از خاک ایران، دولت عراق پیشنهاد آتشبس داد. این امر توسط خمینی رد شد و برای وی تنها شرط صلح این بود که «رژیم بغداد باید سقوط کند و جمهوری اسلامی جایگزین آن شود».
جنگ تا ۶ سال دیگر ادامه داشت و طی آن کشورهایی مانند عربستان سعودی، کویت و سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس در تلاش برای جلوگیری از پیروزی ایران به عراق کمک مالی کردند، حتی کشورهایی که روابط آنها با عراق اغلب خصمانه بود مثل کویت خود بعداً مورد تهاجم قرار گرفت به عراق یاری رساندند.
مانند بحران گروگانگیری، جنگ تا حدی به عنوان فرصتی برای تقویت شور و شوق انقلابی و گروههای انقلابی بود. با اینکه جنگ بسیار پرهزینه و مخرب بود، انگیزه وحدت ملی و انقلابیگری را نو کرد و از مناقشات در ایران جلوگیری میکرد.
نتایج جنگ
- ۲۶۲٬۰۰۰ کشته
- ۶۲۷ میلیارد دلار هزینه جنگ و ۶۴۴ میلیارد دلار خسارت وارده.
- کاهش قیمت نفت از ۳۵ دلار به ۱۰ دلار برای هر بشکه
- نشت مواد شیمیایی ناشی از تسلیحات شیمیایی به محیط زیست
- بمب های عمل نکرده در تالابهای هورالعظیم، هورالهویزه و دریاچه زریوار مریوان
- خشک شدن تالابها و ایجاد ریزگردها
- نشت حدود ۸۰ میلیون بشکه نفت خام به دریا در اثر حمله به سکوهای نفتی
- بر جای ماندن ۱۶ میلیون مین خنثی نشده که سالانه جان دهها نفر را میگیرد
انقلاب و ادبیات فارسی
انقلابِ ۱۳۵۷ هم مانند مسائل دیگر اجتماعی ملازم نوشتههایی بود که گاه از ادبیات ماندگار فارسی شدند. سه نمونهٔ معروف که به زبانهای دیگر ترجمه شده نمایشنامههای خاطرات هنرپیشه نقش دوم کارِ بهرام بیضایی و آهسته با گل سرخِ اکبر رادی و رمان رازهای سرزمین من از رضا براهنی است که به وجوهی از انقلاب ۱۳۵۷ میپردازند. از این هر سه نامدارتر شعر «به نام شما» از هوشنگ ابتهاج است که با آواز محمدرضا شجریان در قطعهٔ بشارت از آلبوم سپیده (چاووش ۶) ماندگار شد.
واژگان انقلابی
پس از این انقلاب واژههای فراوانی رایج شد که برخی را نیز خمینی مرسوم نمود. واژگانی چون «طاغوت»، «مفسد فیالارض»، «مستضعف»، «کوخنشینان» و «مستکبر» از جمله لغاتی بود که تداول یافت و مقامات جمهوری اسلامی ایران بهکرّات استفاده میکنند. این واژگان بهسرعت جای خود را در گفتار سیاسی و مسائل حقوقی، اجتماعی، اقتصادی و … باز کردند.
وضعیت محمدرضا پهلوی در قبال انقلاب
شاه در دو سال آخر سلطنتش، اشتباهترین تصمیمات دورهٔ حکومت خود را گرفت. زمانی که باید خود را قدرتمند نشان میداد از خود ضعف نشان داد و زمانی تظاهر به قدرت میکرد که نشانهای از قدرت در او وجود نداشت. دلیل این اشتباهات تصمیمگیری مجموعهای از عوامل شخصی و سیاسی بود. عواملی که ریشه در شخصیت متزلزل شاه در آن زمان خاص داشت. او هر روز کمتر و کمتر خود را درگیر امور روزانهٔ کشور میکرد. بهگفتهٔ ماروین زونیس، زمانی که انقلاب آغاز شد شاه همهٔ عوامل خارجی که برای سالها سرچشمههای حمایت روانی از شخصیت او را تشکیل میدادند، از دست داده بود.
از میان نزدیکان عاطفی شاه، ارنست پرون سالها پیش درگذشته بود. اشرف، خواهر دوقلوی او که در نیویورک زندگی میکرد، از نظر انقلابیون چهرهای مخدوشتر از آن داشت که بتواند به ایران بازگردد و به تقویت روحیهٔ شاه کمک کند؛ و از همه بدتر اسدالله علم تنها چند ماه قبل با بیماری سرطانی مشابه خود شاه، درگذشته بود؛ بنابراین سرچشمههای حمایتکنندهٔ روانی، یکی یکی او را ترک گفته بودند. شاه در ماههای آخر دچار تزلزل شخصیت، بلاتکلیفی و عدم توانایی تصمیمگیری بهموقع شده بود. تمام ارکان دولت، حول شخص او شکل گرفته بود و با تزلزل شاه تمام این ارکان به هم ریخت. امیرارجمند به دستور شاه به ارتش (بهخصوص بعد از واقعهٔ هفده شهریور) در مورد عدم سرکوب مردم اشاره میکند. دستور منع تیراندازی مستقیم ارتش به مردم (که منجر به پیروزی انقلاب با تلفاتی ناچیز شد) و همچنین وسواس شاه در چیدن و انتخاب فرماندهان ارتش بهگونهای که همیشه فرمانبردار او باشند، در نهایت منجر به این شد که در نبود یک شاهِ تصمیمگیرنده، فرماندهان ارتش فاقد قدرت تصمیمگیری باشند.
جستارهای وابسته
- انقلاب مشروطه
- جمهوری اسلامی ایران
- تاریخ جمهوری اسلامی ایران
- گاهشمار تاریخ جمهوری اسلامی ایران
- نامگذاری انقلاب ۱۳۵۷ ایران
- شعارهای مردم در انقلاب ۱۳۵۷
- جنبش آزادیخواهی مردم ایران
نگارخانه
۲۲ گل لاله به پاسداشت ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ روی سکه ۲۰ ریالی ضربشده در سال ۱۳۶۰ بهمناسبت سومین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ ایران
در مرکز سکه نوشته شدهاست: جمهوری اسلامی ایران۳ گل لاله به پاسداشت سومین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ ایران پشت سکهٔ ۲۰ ریالی ضربشده در سال ۱۳۶۰
در حاشیهٔ سکه نوشته شدهاست: سومین سالگرد پیروزی خون بر شمشیر
یادداشتها
- ↑ Sans-Culottes، عنوان طبقات پایین جامعه و تهیدستان در انقلاب فرانسه
پانویس
- ↑ Kurzman, p. 109.
sources: "On martyrs of the revolution see Laleh'he-ye Enqelab; this volume, published by a religious institution, features photographs of `martyrs of the revolution, ` including name, age, date and place of death, and sometimes occupation; the method of selection is not described. I am indebted to Prof. James A. Bill for directing me to Laleh'ha-ye Enqelab, which he too has used as sampling of revolutionary fatalities (Bill, James, The Eagle and the Lion, p. 487 - ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۸ آوریل ۲۰۱۹. دریافتشده در ۱۳ اکتبر ۲۰۱۹.
- ↑ عمادالدین باقی؛ بررسی انقلاب ایران؛ نشر سرایی
- ↑ "A Question of Numbers" IranianVoice.org, August 8, 2003 Rouzegar-Now Cyrus Kadivar
- ↑ E. Baqi, `Figures for the Dead in the Revolution`, Emruz, July 30, 2003.
- ↑ «یهودیان فراموش شده انقلاب ایران». ایراننامه. زمستان ۲۰۱۳. دریافتشده در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۰.
- ↑ «تحلیلی نظری از انقلاب 1979 – 1977 ایران». دریافتشده در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۰.
- ↑ «تحلیلی نظری از انقلاب 1979 1977 ایران». hawzah.net. دریافتشده در ۲۶ نوامبر ۲۰۲۰.
- ↑ * "Islamic Revolution | History of Iran." Iran Chamber Society. بایگانیشده در ۲۹ ژوئن ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine.
- Brumberg, Daniel. [2004] 2009. "Islamic Revolution of Iran." MSN Encarta. Archived on 31 October 2009.
- Khorrami, Mohammad Mehdi. 1998. "The Islamic Revolution بایگانیشده در ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ توسط Wayback Machine." Vis à Vis Beyond the Veil. Internews. Archived from the original بایگانیشده در ۲۷ فوریه ۲۰۰۹ توسط Wayback Machine on 27 February 2009.
- "Revolution." The Iranian. 2006. from the original on 29 June 2010. Retrieved 18 June 2020.
- "Iran." Jubilee Campaign. Archived from the original on 6 August 2006.
- Hoveyda, Fereydoon. The Shah and the Ayatollah: Iranian Mythology and Islamic Revolution. شابک ۰−۲۷۵−۹۷۸۵۸−۳.
- ↑ Esposito, p.۱۶۱
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲. دریافتشده در ۲۹ دسامبر ۲۰۲۲.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۳–۶۲۴
- ↑ «Hamid Algar, Imam Khomeini: A Short Biography, ch. The Islamic Revolution, 1978-79». بایگانیشده از اصلی در ۳۰ نوامبر ۲۰۱۲. دریافتشده در ۲۱ اکتبر ۲۰۱۰.
- ↑ باقر عاقلی، ص۱۱۱۳–۱۱۱۴
- ↑ Iran. (2009). Encyclopædia Britannica. Ultimate Reference Suite.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۰
- ↑ ارتشبد قرهباغی و انقلاب اسلامی بایگانیشده در ۲ اکتبر ۲۰۱۱ توسط Wayback Machine مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ↑ پیروزی انقلاب اسلامی بایگانیشده در ۸ اکتبر ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ↑ [روحالله آیتالله خمینی، «شئون و اختیارات ولایت فقیه»، ترجمه «مبحث ولایت فقیه از کتاب بیع، ص ۳۵]
- ↑ از قانون اساسی بدون ولایت فقیه تا ولایت مطلقه فقیه - مصاحبه با عبدالکریم لاهیجی دویچه وله
- ↑ Del Giudice, Marguerite (August 2008). "Persia: Ancient Soul of Iran". National Geographic.
- ↑ Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, (1982), 534-5
- ↑ همایون کاتوزیان، مصدق و کودتا (فصل اول: «دکتر محمد مصدق در تاریخ ایران») ص۳۹–۴۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۲۲
- ↑ گازیوروسکی، مصدق و کودتا (فصل آخر: «نتیجهگیری») ص۲۸۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۵۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۲۳۲
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۱۶–۱۲۰
- ↑ میلانی، ص۹۴–۹۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۲۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۱۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۲۸
- ↑ مازیار بهروز، ص۸۴–۸۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۳۵–۵۳۶
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۲۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۵–۵۲۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۳۲–۵۳۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۰
- ↑ مازیار بهروز، ص۸۲
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۱–۵۲۲
- ↑ Saeed Rahnema and Sohrab Behdad, 24–25.
- ↑ Mohammad Jalal Abbasi, 21.
- ↑ William Dorman, 113.
- ↑ William Dorman, 118.
- ↑ Heather Lehr Wagner, 42.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۴
- ↑ Saeed Rahnema and Sohrab Behdad, 35–36.
- ↑ Douglas Little, 224.
- ↑ Roger Savory, 448.
- ↑ Roger Savory, 448.
- ↑ مازیار بهروز، ص۸۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۴
- ↑ میلانی، ص ۱۰۴–۱۰۷
- ↑ Keddie, p۱۴۶–۱۴۷
- ↑ (Abrahamian 2008، صص. 139–140)
- ↑ Graham, Robert (1980). Iran: The Illusion of Power. London: St. Martin's Press. pp. 19, 96. ISBN 0-312-43588-6.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 382-383.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 349.
- ↑ میلانی (۱۳۸۰). معمای هویدا. ص. ۳۸۲-۳۸۳.
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۴ سپتامبر ۲۰۱۵. دریافتشده در ۱۷ ژوئن ۲۰۱۷.
- ↑ Modern Iran: Roots and Results of Revolution By Nikki R. Keddie, Yann Richar, pp. 159-160
- ↑ Milani, The Shah, 13-26 to 13-33.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 347.
- ↑ Abrahamian, 437.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 348-349.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 385-386.
- ↑ میلانی، معمای هویدا، 325.
- ↑ Milani، The Persian Sphinx، 248-249.
- ↑ Abbas Milani.
- ↑ Mostafa Elm, 51.
- ↑ Milani, The Shah, 408.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۱۸
- ↑ (رضا بیگدلو: ۱۳۸۰، ص ۱۹ و ۲۰).
- ↑ http://www.iranicaonline.org/articles/judeo-persian-vi-the-pahlavi-era-1925-1979
- ↑ تاریخ ایرانی (Iranian History)، ویرایش: تورج دریایی
- ↑ آبراهامیان، ۵۴.
- ↑ ساناساریان، الیز - ص۱۰۰ تا ۱۰۳
- ↑ صدرالاشراف: همسرم از غصه کشف حجاب، مُرد پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران
- ↑ استفانی کرونین، رضا شاه و شکلگیری ایران نوین.
- ↑ Annabelle Sreberny, 68.
- ↑ Europa Lance Latham, 350.
- ↑ زهرا موسیوند و سمیه زیدی (زمستان ۱۳۸۸). «تغییر تقویم هجری به شاهنشاهی به روایت اسناد مجلس سنا» (PDF). پیام بهارستان.
- ↑ «در راه حق و محو باطل، دست به دست هم دهید». خبرگزاری فارس. ۱۰ دی ۱۳۹۶. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۲.
- ↑ Mackay, Iranians (1998), pp. 259, 261.
- ↑ سید حسین نصر، آفاق حکمت در سپهر سنت؛ گفتگو با حامد زارع؛ ققنوس:1393؛ ص 140
- ↑ Khomeini's speech against capitalism, IRIB World Service.
- ↑ Brumberg, Reinventing Khomeini (2001).
- ↑ Shirley, Know Thine Enemy (1997), p. 207.
- ↑ Abbas Milani, Chapter 16-P45.
- ↑ غربزدگی در اندیشه فخرالدین شادمان/ فکلی؛ بزرگترین دشمن ایران
- ↑ Mehrzad Boroujredi in Farsoun andMashayekhi (1992). Gharbzadegi in iran in political cultural in the Islamic republic. Routledge. p. 31.
- ↑ https://books.google.com/books?id=YCiyc8AZIXYC&pg=PA13&dq=Westoxification+and+Fardid&hl=en&sa=X&ved=0ahUKEwj0krOCvNvQAhWDjiwKHSEHAsMQ6AEIGjAA#v=onepage&q=Westoxification%20and%20Fardid&f=false
- ↑ زیباکلام:غرب ستیزی جلال آل احمد را جاودانه کردهاست . [خبرگزاری جمهوری اسلامی(ایرنا) http://www.irna.ir]
- ↑ تفکر داریوش شایگان ایدئولوژیک است
- ↑ Charles Issawi: The Iranian Economy 1925-1975. in: George Lenczowski: Iran under the Pahlavis. 1985, P. 129
- ↑ Charles Issawi: The Iranian Economy 1925-1975. in: George Lenczowski: Iran under the Pahlavis. 1985, P. 135
- ↑ Gholam Reza Afkhami: The Life and Times of the Shah, University of California Press, 2009, Chapter 14, Development and Dreams, p. 327-328
- ↑ موسی غنی نژاد (۳۰ آذر ۱۳۹۲). «شگفتیهای عملکرد اقتصاد ایران». تجارت فردا. دریافتشده در ۷ فوریهٔ ۲۰۱۹.
- ↑ Bayandor، The Shah, the Islamic Revolution and the United States، 94-96.
- ↑ Abrahamian، Iran between Two Revolutions، 427.
- ↑ Bayandor، The Shah, the Islamic Revolution and the United States، 96.
- ↑ Abrahamian، Iran between Two Revolutions، 427.
- ↑ Modern Iran: Roots and Results of Revolution By Nikki R. Keddie, Yann Richard, p. 137
- ↑ Abrahamian، Iran between Two Revolutions، 427.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۴–۵۲۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۳۹–۱۴۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۲۷–۵۵۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۵۰–۵۵۲
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۰–۱۴۱
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۳۴
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۲
- ↑ ایران بین دو انقلاب، ۵۴۹–۵۵۲
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۱–۱۴۲
- ↑ Harney, The Priest (1998), pp. 37, 47, 67, 128, 155, 167.
- ↑ Iran Between Two Revolutions by Ervand Abrahamian, p.437
- ↑ Mackay, Iranians (1998), pp. 236, 260.
- ↑ Graham, Iran (1980), pp. 19, 96.
- ↑ Abbas Milani, Chapter 16-P46.
- ↑ Abbas Milani, Chapter 16-P46 to 47.
- ↑ Mackay, Iranians (1998), p. 219.
- ↑ Katouzian (1981), The Political Economy of Modern Iran: Despotism and Pseudo-Modernism, 1926–1979.
- ↑ Kapuscinski, Shah of Shahs (1985).
- ↑ BBC فارسی - ایران - نهضت آزادی ایران
- ↑ «مدافعات مهندس مهدی بازرگان در دادگاه بدوی و تجدیدنظر نظامی» (PDF). بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۵ اکتبر ۲۰۱۸. دریافتشده در ۱۰ فوریه ۲۰۱۷.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۵۴–۵۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۸
- ↑ Keddie, p۲۱۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۳
- ↑ مصدق، محمد (۱۳۷۷). نامههای دکتر مصدق. - رجوع شود به نامه محمد مصدق به مهدی بازرگان دربارهٔ تأسیس نهضت آزادی
- ↑ کاتوزیان، همایون. مصدق و نبرد قدرت. موسسه فرهنگی رسا.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۶
- ↑ ایران بین دو انقلاب، ۵۶۳ و ۵۶۴
- ↑ Keddie, p۱۹۹،
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۴–۵۶۵
- ↑ Keddie, p۱۹۵–۱۹۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۹–۵۷۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۱–۵۷۳
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۴
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۴–۱۴۵
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۷۵–۵۷۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۰
- ↑ Modern Iran, p۱۴۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۱
- ↑ Keddie, p۲۰۷, ۲۱۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۶–۶۳۷ و ۶۶۰
- ↑ Keddie, p۲۳۲
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۳–۵۸۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۴–۵۸۵
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۵–۵۸۷
- ↑ Nasr, Vali, The Shia Revival, Norton, (2006), p.126
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۸۹
- ↑ Modern Iran, p۱۴۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۹۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۹۲ و ۶۵۸–۶۵۹
- ↑ Abrahamian, Iran between two revolutions, p۵۳۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۵۵–۵۵۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۵۸ و ۵۵۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۶۲ و ۵۵۹
- ↑ مازیار بهروز، ص۱۰۸–۱۰۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۹۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۹۵–۵۹۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۰۱
- ↑ Keddie, p۲۲۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۰۳–۶۰۵
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۰۲–۶۰۶
- ↑ Keddie, p۲۲۲
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۱۰–۶۱۱
- ↑ مازیار بهروز، ص۱۳۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۴۲–۵۴۳
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۴۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۴۳–۵۴۵
- ↑ ایران بین دو انقلاب، ۵۴۵، ۵۴۶، ۶۱۴ و ۶۱۵
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۵۱–۱۵۲
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۴۶–۵۴۷
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۵۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۵۵۰
- ↑ Keddie, p۲۲۶–۲۲۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۵۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۱۳–۶۱۵
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۱۷–۶۱۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۱۹–۶۲۲
- ↑ Munson, p۵۹
- ↑ Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, p۵۰۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۳
- ↑ Abrahamian, Iran Between Two Revolutions, p۵۰۵
- ↑ ایران بین دو انقلاب، ۶۲۴–۶۲۵
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۵–۶۲۶
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۶–۶۲۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۷–۶۲۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۲۹
- ↑ Keddie, p۲۳۱
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۲
- ↑ گاهشمار انقلاب، بیبیسی فارسی، بازیابی ۱۷ اکتبر ۲۰۰۹
- ↑ رادیو زمانه | خارج از سیاست | سی سال پیش در چنین روزی | ۶۰۰ کشته در آتشسوزی سینما رکس آبادان
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۳
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۲۱۱
- ↑ شیدا نبوی، «آبادان، ۲۸ مرداد ۱۳۵۷، سینما رکس»، چشمانداز، شماره ۲۰، بهار ۱۳۷۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۳–۶۳۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۵–۶۳۶
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۶۰
- ↑ درباره یک نویسنده: روایت فرزند انقلاب از انقلاب - از روزنامه شرق ۱۶/۲/۱۳۸۳ ص ۳۰ ویژه نامه کتاب
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۰–۶۳۲ و ۶۳۸
- ↑ آصف بیات، ایران پس از انقلاب (فصل ۴: «کار و دموکراسی در ایران پس از انقلاب») ص۶۷
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۸–۶۳۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۳۹–۶۴۰
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۱–۶۴۲
- ↑ Keddie, p۲۳۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۲–۶۴۴
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۴–۶۴۵
- ↑ Keddie, p۲۳۳
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۶–۶۴۷
- ↑ «WikiLeaks releases more than half a million US diplomatic cables from the momentous year of 1979». ویکیلیکس. ۸ آذر ۱۳۹۵.
- ↑ «DECISION ON KHOMEINI». ویکیلیکس.
I THEN TOLD HIM THAT PRESIDENT HAD TELEPHONED GISCARD D'ESTAING AND ASKED FRENCH TO MAKE DEMARCHE ON BEHALF BOTH OUR GOVERNMENTS
- ↑ «ویکیلیکس از تماسهای محرمانه آمریکا و آیتالله خمینی چه منتشر کرده؟». بیبیسی فارسی. ۹ آذر ۱۳۹۵.
- ↑ «آیتالله خامنهای: توهم توطئه، خود یک توطئه است». رادیوزمانه. ۱۴ خرداد ۱۳۹۵. دریافتشده در ۴ ژوئن ۲۰۱۶.
- ↑ «پاسخ ابراهیم یزدی به ادعای بیبیسی: کارتر به امام نامه نوشت و امام پاسخ داد/ نامه را تحریف کردهاند». خبرگزاری فارس. ۱۴ خرداد ۱۳۹۵. دریافتشده در ۱۶ خرداد ۱۳۹۵.
- ↑ میلانی، نگاهی به شاه، 491-492.
- ↑ میلانی، نگاهی به شاه، 493.
- ↑ میلانی، نگاهی به شاه، 506.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۷–۶۴۸
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۸–۶۴۹
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۴۹–۶۵۱
- ↑ کیهان ۲۱ بهمن ۱۳۵۷.
- ↑ بحران ایران - قره باغی - ص۳۷۹.
- ↑ بحران ایران - قره باغی - ص۳۹۹.
- ↑ بحران ایران-قره باغی ص۴۲۸.
- ↑ بحران ایران-قره باغی ص۴۳۴و۴۳۵.
- ↑ بحران ایران-قره باغی ص۴۲۹.
- ↑ بحران ایران-قره باغی ص۴۳۴.
- ↑ «در جلسه مهم سران ارتش در ۲۲بهمن ۵۷ چه گذشت؟». موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.
- ↑ آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ص۶۵۱–۶۵۲
- ↑ Abrahamian, Modern Iran, p۱۶۱
- ↑ Keddie, p۲۳۸
- ↑ «پیام به ملت ایران (تشکیل شورای انقلاب، دولت بختیار و احتمال کودتا)». سایت جامع امام خمینی.
- ↑ اعضای اولیه ی شورای انقلاب چه افرادی بودند؟
- ↑ «تشکیل نیروی انتظامی به روایت اولین فرمانده آن»، خبرگزاری مهر، ۲۹ مهر ۱۳۸۶، بایگانیشده از اصلی در ۲۴ مارس ۲۰۱۱، دریافتشده در ۸ فوریه ۲۰۱۹ بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ «روحانیان، رهبر معنوی کمیتههای انقلاب بودند»، خبرگزاری رَسا، ۲۳ بهمن ۱۳۸۷ بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ تاریخ شفاهی کمیته انقلاب اسلامی؛ سید علی هاشمی و علی رنجبر؛ تهران؛ ۱۳۸۷؛ مرکز اسناد انقلاب اسلامی
- ↑ «روزشمار انقلاب»، سایت آوینی بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ «پدیده «اسماعیل افتخاری»»، روزآنلاین، ۲۹ آبان ۱۳۸۵، بایگانیشده از اصلی در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۸، دریافتشده در ۸ فوریه ۲۰۱۹ بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ «در جلسه هفتم رسیدگی به اتهامات اسماعیل افتخاری رخ داد :شناسایی متهم از سوی شاهدان»، روزنامه ایران، ۲۹ مهر ۱۳۸۲ بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ «تشکیل نیروی انتظامی به روایت اولین فرمانده آن»، خبرگزاری مهر، ۲۹ مهر ۱۳۸۶، بایگانیشده از اصلی در ۲۴ مارس ۲۰۱۱، دریافتشده در ۸ فوریه ۲۰۱۹ بازیابیشده در ۲۶ مارس ۲۰۰۹.
- ↑ «دادگاههای انقلاب تشکیل شد». جام جم آنلاین. ۵ اسفند ۱۳۸۶. دریافتشده در ۴ تیر ۱۳۸۸.
- ↑ سپاه پاسداران چگونه تأسیس شد و فرماندهانش چه کسانی بودند؟
- ↑ سه روایت از تشکیل سپاه پاسداران
- ↑ Moin, Khomeini, 2000, p. 208
- ↑ Mackay, Iranians, 1996, p. 373
- ↑ یزدی:امام(ره)هم مخالف اقدامات خلخالی بود بایگانیشده در ۳۰ مه ۲۰۰۸ توسط Wayback Machine (خبرگزاری آفتاب، ۲۱خرداد۱۳۸۴)
- ↑ «فرشاد مؤمنی: یکی از اولین اقدامات بهشتی برکناری خلخالی بود/ بهشتی رابطهٔ دوستانهای با طالقانی داشت». تاریخ ایران. ۱۰ تیر ۱۳۹۱. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۲.
- ↑ «روایتی از نحوه برخورد امام با دادگاههای خلخالی/ آیتالله بهشتی موافق احکام اعدام خلخالی بود؟». خبرآنلاین. ۷ مرداد ۱۳۹۸. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۲.
- ↑ «حکم به آقای صادق خلخالی جهت تشکیل دادگاه انقلاب اسلامی». سایت جامع امام خمینی. ۵ اسفند ۱۳۵۷. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۲.
- ↑ Mehmet Akif Okur, "The American Geopolitical Interests and Turkey on the Eve of the September 12, 1980 Coup", CTAD, Vol.11, No.21, p. 210-211
- ↑ «تشکیل مجلس خبرگان قانون اساسی». مرکز اسناد انقلاب اسلامی. بایگانیشده از اصلی در ۷ ژوئیه ۲۰۱۶. دریافتشده در ۳ تیر ۱۳۸۸.
- ↑ میلانی، ص۲۸۳–۲۹۳
- ↑ سیر تدوین و تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران- مرکز اسناد انقلاب اسلامی-۱۳۸۵-محمدرضا معیدفرد- بخش سوم ص۹۷-ص 135
- ↑ ببینید: گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا
- ↑ فضای سیاسی دهه اول انقلاب
- ↑ نقش احزاب در سیاست پس از انقلاب اسلامی
- ↑ Zabih, Sepehr (1982). Iran Since the Revolution. Johns Hopkins Press. p. 2. ISBN 0-8018-2888-0.
- ↑ Democracy? I meant theocracy بایگانیشده در ۲۵ اوت ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine, by Dr. Jalal Matini, translation & introduction by Farhad Mafie, 5 August 2003, The Iranian.
- ↑ Azar Tabari (1982). "Mystifications of the Past and Illusions of the Future". In Nikki R. Keddie; Eric Hooglund (eds.). The Islamic Revolution and the Islamic Republic: Proceedings of a Conference. Washington DC: Middle East Institute. pp. 101–124.
- ↑ Ansari, Hamid, Narrative of Awakening : A Look at Imam Khomeini's Ideal, Scientific and Political Biography from Birth to Ascension by Hamid Ansari, Institute for Compilation and Publication of the Works of Imam Khomeini, International Affairs Division, [no publication date, preface dated 1994] translated by Seyed Manoochehr Moosavi, pp. 165–76
- ↑ Schirazi, Asghar (1997). The Constitution of Iran. Tauris. ISBN 1-86064-253-5. ص۲۴-۳۲.
- ↑ Moin, Baqer (2000). Khomeini: Life of the Ayatollah. Thomas Dunne Books. ISBN 0-312-26490-9. ص۲۲۴.
- ↑ Moin, Baqer (2000). Khomeini: Life of the Ayatollah. Thomas Dunne Books. ISBN 0-312-26490-9.ص۲۰۳.
- ↑ حامد فرمند (۱۶ خرداد ۹۵). «از انحصار طلبی خمینی تا خطای سیاسی رجوی٬ گفتگو با یرواند آبراهامیان». گویانیو.
- ↑ «گروه فرقان و ۸ ترور مهم سال ۱۳۵۸». رادیو فردا. دریافتشده در ۳۰ شهریور ۱۳۸۹.
- ↑ بررسی رفتار تروریستی گروه فرقان پایگاه جامع تاریخ معاصر ایران
- ↑ انتخابات ریاست جمهوری (اول و هفتم) بایگانیشده در ۸ مه ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine در وبگاه روزنامه ایران (شماره ۲۱۴۷، دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۱)
- ↑ سعید شاهسوندی. «گام به گام تا فاجعه؛ محاسبه هر دو طرف اشتباه بود». بی بی سی فارسی.
- ↑ خاطرات هاشمی -سال ۱۳۶۰ -مقدمه.
- ↑ انتخابات ریاست جمهوری (اول و هفتم) بایگانیشده در ۸ مه ۲۰۲۱ توسط Wayback Machine در وبگاه روزنامه ایران، شماره ۲۱۴۷ - سال هشتم - دوشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۱
- ↑ Keddie, p253
- ↑ Abrahamian, Iranian Mojahedin, p01, 218-219
- ↑ "ابوالحسن بنیصدر" (به انگلیسی). دانشنامه بریتانیکا. 2008. Retrieved 17 April 2008.
- ↑ انقلاب فرهنگی: رویارویی سیاسی یا اسلامی کردن دانشگاه، وبگاه رادیو فردا، ۰۱/۰۲/۱۳۸۶
- ↑ تولد از بطن خشونت: به بهانه سالروز تشکیل ستاد انقلاب فرهنگی وبگاه بیبیسی فارسی، ۱۳ ژوئن ۲۰۰۶
- ↑ Keddie, p250
- ↑ Hiro, p160
- ↑ THE REVOLUTION وبگاه Country Studies;the Federal Research Division of the Library of Congress as part of the Country Studies/Area
- ↑ An Intoroduction to Shi'i Islam, The History and Doctrines of Twelver Shi'ism, by Moojan Momen, Yale University Press, Page 288-89
- ↑ بررسی آماری ۹ دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران بایگانیشده در ۴ ژانویه ۲۰۱۰ توسط Wayback Machine ،فرارو
- ↑ نگاهی به انتخابات ریاست جمهوری ایران ،مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
- ↑ "TIME Person of the Year: Story Archive Since 1927, Ayatullah Khomeini". time (به انگلیسی). 1980-01-07. Archived from the original on 2008-11-23. Retrieved 2022-12-21.
- ↑ "Correspondence/Iran; Explain It Again, Please: Who Says I Can't Wear a Hat?". The New York Times (به انگلیسی). 1998-02-08. Retrieved 2022-12-21.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ شروان فشندی، عضو فرشگرد / علی اشتری، عضو فرشگرد (۲۰۱۹-۰۲-۰۵). «چهار افسانه دربارهٔ انقلاب ۵۷». دویچه وله فارسی.
- ↑ شروان فشندی، عضو فرشگرد / علی اشتری، عضو فرشگرد (۲۰۱۹-۰۲-۰۵). «چهار افسانه دربارهٔ انقلاب ۵۷». دویچه وله فارسی.
- ↑ شروان فشندی، عضو فرشگرد / علی اشتری، عضو فرشگرد (۲۰۱۹-۰۲-۰۵). «چهار افسانه دربارهٔ انقلاب ۵۷». دویچه وله فارسی.
- ↑ شروان فشندی، عضو فرشگرد / علی اشتری، عضو فرشگرد (۲۰۱۹-۰۲-۰۵). «چهار افسانه دربارهٔ انقلاب ۵۷». دویچه وله فارسی.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ «انقلاب ایران و نگرانیهای ضد آرمانی (۴)». ایران امروز. ۱۲ فروردین ۱۳۹۲.
- ↑ سقوط شاه. فریدون هویدا. انتشارات اطلاعات. ۱۳۶۵ تهران ص ۱۱۰
- ↑ آخرین سفر شاه. ویلیام شوکراس. نشر البرز. ۱۳۷۰ تهران صص ۱۳
- ↑ خاطرات دو سفیر. مأموریت در ایران. ویلیام سالیوان. نشر علم. ص ۱۳۲
- ↑ خاطرات دو سفیر. غرور و سقوط. آنتونی پارسونز. نشر علم. ص متعدد
- ↑ خاطرات دو سفیر. غرور و سقوط. آنتونی پارسونز. نشر علم. ص ۳۸۹
- ↑ خاطرات دو سفیر. ترجمه بخشی از خاطرات کارتر(Keeping Faith)نشر علم. ص ۴۴۸
- ↑ خاطرات دو سفیر. ترجمه بخشی از خاطرات ونس(Hard Choices)نشر علم. ص ۴۴۸
- ↑ Iran's Unresolved Revolution. Mark Downes. Published by Ashgate, 2002. Original from the University of Michigan. ISBN 0-7546-3188-5 pp.82
- ↑ «Valayateh Faqih: A blueprint for Islamic government?» in Islam and the Post-revolutionary State in Iran. Homa Omid. St. Martin's Press, 1994. ISBN 0-333-48446-0 pp.60
- ↑ سهراب بهداد و فرهاد نعمانی (فروردین ۱۳۸۹)، «سی سال جابجائی طبقات اجتماعی در ایران»، گفتگو، ش. ۵۵، ص. صص ۱۷–۵۳
- ↑ فرد هالیدی (۶ اسفند ۱۳۸۷). «مدرنترین انقلاب تاریخ». بیبیسی فارسی.
- ↑ «داستان ۵۳ نفر». هفته نامه تجارت فردا. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۱.
- ↑ نیوز، اخبار روز ایران و جهان | آفتاب (۱۳۹۷/۱۱/۲۳–۰۹:۴۷). «پشتپرده «مصادره اموال» در زمان انقلاب| سرنوشت آن همه سرمایه چه شد؟». fa. دریافتشده در 2020-08-21.
- ↑ Welle (www.dw.com)، Deutsche. «ویرانگری انقلاب ۵۷ در اقتصاد ایران | DW | 19.02.2019». DW.COM. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۱.
- ↑ «درآمد ۳۶ هزار میلیارد تومانی بنیاد مستضعفان در سال ۹۸». رادیو فردا. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۱.
- ↑ «چگونه ایران آینده خود را کشت؟». رادیو فردا. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۱.
- ↑ TABNAK، تابناک | (۱۳۹۲/۱۱/۱۳–۱۵:۲۰). «روایت رفیقدوست از جزئیات مصادره اموال پهلوی». fa. دریافتشده در 2020-08-29.
- ↑ «اهمیّت تداوم مقولهٔ شهادت و شهیدپروری در نظام جمهوری اسلامی». انقلاب اسلامی.
- ↑ «امام خمینی (س) - حکم به آقایان کروبی، صانعی و عسگر اولادی (رسیدگی به اموال مجهول المالک)». www.imam-khomeini.ir. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۱۲.
- ↑ «نظریهپردازان مصادره». هفته نامه تجارت فردا. دریافتشده در ۲۰۲۰-۱۰-۱۷.
- ↑ Welle (www.dw.com)، Deutsche. «ویرانگری انقلاب ۵۷ در اقتصاد ایران | DW | 19.02.2019». DW.COM. دریافتشده در ۲۰۲۰-۰۸-۲۱.
- ↑ «انقلاب ۵۷؛ مصادره اموال و داراییها».
- ↑ وبسایت بانک جهانی. «GDP per capita (current US$) - Egypt, Arab Rep., Saudi Arabia, Iran, Islamic Rep., Turkiye».
- ↑ "Doing Business 2015" (PDF). Archived from the original (PDF) on 18 May 2015. Retrieved 8 May 2015.
- ↑ Fundamentalist Power, Martin Kramer.
- ↑ Yaroslav Trofimov, The Siege of Mecca: The 1979 Uprising at Islam's Holiest Shrine, Knopf Doubleday Publishing Group (2008), p. 140
- ↑ Harik, Judith Palmer, Hezbollah, the Changing Face of Terrorism (2004), p. 40
- ↑ Nasr, Vali, The Shia Revival Norton, (2006), p. 141
- ↑ Keddie ۲۰۰۳ صفحه ۲۴۱.
- ↑ Roy ۱۹۹۴ صفحه ۱۹۳.
- ↑ صحیفه نور، جلد 20، ص 118. (نقل از سجادی، سید عبدالقیوم. 1386. «امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر» فصلنامه علوم سیاسی، شماره 5)
- ↑ صحیفه نور، ج 11، ص 266. (نقل از سجادی، سید عبدالقیوم. 1386. «امام خمینی (ره) و جنبشهای اسلامی معاصر» فصلنامه علوم سیاسی، شماره 5)
- ↑ «اساماس سردار سلیمانی به ژنرال پترائوس آمریکایی». عصر ایران. ۸ مرداد ۱۳۹۰. دریافتشده در ۱۲ نوامبر ۲۰۲۲.
- ↑ Karsh, Efraim (2009). The Iran-Iraq War. p. 72. ISBN 978-1-4358-7499-2.
- ↑ Wright, Robin (1989) In the Name of God. Simon & Schuster. p. 126. شابک ۰۶۷۱۶۷۲۳۵۵.
- ↑ Hiro, Dilip (1991). The Longest War: The Iran-Iraq Military Conflict. Psychology Press. p. 255. ISBN 978-0-415-90407-0.
- ↑ Hiro، ۲۵۰.
- ↑ Rajaee، Iranian Perspective، ۲.
- ↑ Hershey Jr. , Robert D. (30 December 1989). "Worrying Anew Over Oil Imports". The New York Times. Retrieved 30 December 2015.
- ↑ Mouawad, Jad (8 March 2008). "Oil Prices Pass Record Set in '80s, but Then Recede". The New York Times. Retrieved 20 April 2010.
- ↑ "Oil Glut, Price Cuts: How Long Will They Last?". U.S. News & World Report. Vol. 89, no. 7. 18 August 1980. p. 44.
- ↑ Oak Ridge National Lab data
- ↑ یکم خرداد ۱۳۹۳ اولین همایش اثرات زیستمحیطی جنگ - مرتضی چگویی.
- ↑ "Oil Spills and Disasters". infoplease.com. Retrieved 21 June 2010.
- ↑ ماهرخ غلامحسین پور (۶ مرداد ۱۳۹۹). «عیسی بازیار؛ مردی که روزگارش با مینها گره خوردهاست». ایران وایر.
- ↑ http://www.worldcat.org/search?q= ISBN 978-1-56859-276-3
- ↑ خاطرات بازیگر در یک نقش حامی openlibrary.org
- ↑ «نسخه آرشیو شده». بایگانیشده از اصلی در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۵. دریافتشده در ۲۱ ژوئیه ۲۰۱۵.
- ↑ سرهنگ worldcat.org
- ↑ «واژههایی که با جمهوری اسلامی به ایران آمدند».
- ↑ Milani, The Shah, 385.
- ↑ Milani, The Shah, 388.
- ↑ Martin S. Kramer, 15–16.
- ↑ Martin S. Kramer, 71–74.
- ↑ Amirarjomand.
- ↑ Amirarjomand, 189–192.
منابع
- یرواند آبراهامیان (۱۳۸۷). ایران بین دو انقلاب. ترجمهٔ احمد گل محمدی، محمدابراهیم فتاحی. نشر نی. شابک ۹۶۴-۳۱۲-۳۶۳-۴.
- نیکی آر. کدی (۱۳۸۶). ریشههای انقلاب ایران. ترجمهٔ عبدالرحیم گواهی. نشر علم. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۰۵-۸۰۸-۰.
- نیکی آر. کدی (۱۳۸۸). نتایج انقلاب ایران. ترجمهٔ مهدی حقیقت خواه. انتشارات ققنوس. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۱۱-۵۱۲-۸.
- یرواند آبراهامیان (۱۳۸۹). تاریخ ایران مدرن. ترجمهٔ محمدابراهیم فتاحی. نشر نی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۱۸۵-۱۲۶-۴.
- مازیار بهروز (۱۳۸۰). شورشیان آرمانخواه. ترجمهٔ مهدی پرتوی. انتشارات ققنوس. شابک ۹۶۴-۳۱۱-۲۶۳-۲.
- محسن میلانی (۱۳۸۷). شکلگیری انقلاب اسلامی، از سلطنت پهلوی تا جمهوری اسلامی. ترجمهٔ مجتبی عطارزاده. انتشارات گام نو. شابک ۹۶۴-۷۳۸۷-۱۸-۰.
- مارک گازیوروسکی، مالکوم برن، همایون کاتوزیان، مازیار بهروز، فخرالدین عظیمی، ماری آن هایس، ویلیام راجر لوئیس (۱۳۸۴). مصدق و کودتا. ترجمهٔ علی مرشدیزاد. به کوشش به اهتمام/مارک گازیوروسکی و مالکوم برن. انتشارات قصیدهسرا. شابک ۹۶۴-۸۶۱۸-۲۸-۳.
- هوشنگ امیراحمدی، منوچهر پروین، آصف بیات، حمید دباشی، والنتین مقدم، آنابل سربرنی، علی محمدی، سهراب بهداد، اکبر آقاجانیان، مجید تقوی، مایکل جی. رنر، مهرداد ولیبیگی (۱۳۸۵). ایران پس از انقلاب. ترجمهٔ علی مرشدیزاد. به کوشش ویراسته/هوشنگ امیراحمدی و منوچهر پروین. انتشارات باز (مرکز بازشناسی اسلام و ایران). شابک ۹۶۴-۵۹۳۳-۶۷-۶.
- باقر عاقلی (۱۳۷۰). نخست وزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار. انتشارات جاویدان.
- Abrahamian, Ervand (۲۰۰۸). A History of Modern Iran. Cambridge University Press. شابک ۰-۵۲۱-۵۲۸۹۱-۷.
- Bayandor, Darioush (۲۰۱۸). The Shah, the Islamic Revolution and the United States. Springer. شابک ۳۳۱۹۹۶۱۱۹۵.
- Keddie, Nikki R. , Yann Richard (۲۰۰۶). Modern Iran: Roots and Results of Revolution (ویراست illustrated, annotated). Yale University Press. شابک ۰-۳۰۰-۱۲۱۰۵-۹.
- Abrahamian, Ervand (۱۹۸۲). Iran Between Two Revolutions. Princeton University Press. شابک ۰-۶۹۱-۱۰۱۳۴-۵.
- Esposito, John L. (۱۹۹۲). Islam: the straight path. Oxford University Press. شابک ۰-۱۹-۵۰۷۴۷۲-۶.
- Munson, Henry (۱۹۸۹). Islam and Revolution in the Middle East. Yale University Press. شابک ۰-۳۰۰-۰۴۶۰۴-۹.
- Abrahamian, Ervand (۱۹۸۹). Radical Islam: the Iranian Mojahedin. I.B.Tauris. شابک ۱-۸۵۰۴۳-۰۷۷-۲.
- Hiro, Dilip (۱۹۸۷). Iran under the ayatollahs. Routledge & Kegan Paul. شابک ۰-۷۱۰۲-۱۱۲۳-۶.
پیوند به بیرون
- داستان انقلاب به روایت آرشیو رادیو بیبیسی
- انقلاب ایران
- انقلاب ایران ۲۵ سال بعد (صفحه ویژه بیبیسی فارسی به مناسبت بیست و پنجمین سال انقلاب اسلامی ایران)
- بیبیسی فارسی-۱۲ فروردین گام اول برای جمهوری اسلامی
- شب بعد از انقلاب در یوتیوب
- ابنا: ریشهها و دستاوردهای انقلاب ایران