توقیعاتتوقیع در لغت، به معنای نامه را نشان کردن و نوشتن عبارتی در ذیل نامه و نوشته است؛ همچنین پاسخهای نوشتهشدۀ بزرگان و دولتمردان به پرسشها و درخواستهای نوشتاری که از ایشان میشود. [۱]
دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج۵، ص۷۱۴۵.
۱ - توقیع در نوشتههای تاریخیاز بررسی نوشتههای تاریخی به دست میآید، از زمانهای دور بین حاکمان و فرمانروایان، توقیع نویسی رواج داشته و موارد فراوانی از توقیعات آنها در متنهای تاریخی ثبت و ضبط شده است. افزون بر موارد پیشین، در منابع روایی، فقهی و تاریخی شیعه نیز سخن از توقیع به چشم میخورد. توقیع در این کتابها به طور عمده، به قسمتی از نوشتههای پیشوایان دینی (علیهمالسّلام) اطلاق شده است که برای پیروان خود نوشتهاند. امروزه به سبب کاربرد بیشتر توقیعات در منابع مهدویت، هنگامی که سخن از «توقیع» به میان میآید، ذهن به توقیعات واپسین پیشوای معصوم، حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) منصرف میشود؛ اما از امامان دیگر (علیهمالسّلام) نیز نوشتههایی با عنوان توقیع صادر شده است. [۲]
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۴۵، ح۴.
۲ - چگونگی صدور توقیعاتدربارۀ چگونگی صادر شدن توقیعات از سوی حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، آگاهی روشنی در دست نیست: ۲.۱ - صدور توقیعات به نحو غیر متعارفاما بدون شک، بسیاری از این توقیعات، به گونهای غیرمتعارف صادر شده است؛ به گونهای که میتوان گفت: صدور آنها به نحو عادی و از شخص معمولی صورت نگرفته است. برای نمونه، میتوان به حکایتی در این باره اشاره کرد. محمد بن فضل موصلی، یکی از شیعیان بود که نیابت حسین بن روح را قبول نداشت. روزی هنگام بحث با یکی از دوستانش (حسن بن علی وجنا) و بنا به پیشنهاد او، در صدد آزمودن نایب امام برآمدند. آنان بر مطلبی محرمانه توافق کردند. حسن بن علی وجنا کاغذی از دفتر موصلی جدا کرد و قلمی تراشید. سپس با قلم بدون مرکب، مطالبی را بر آن نوشت و آن کاغذ سفید را مهر کرد و به وسیلۀ خدمتکار نزد حسین بن روح فرستاد. ظهر همان روز در حالی که محمد بن فضل مشغول غذا خوردن بود، پاسخ نامه آمد که دقیقا در همان برگۀ فرستاده شده، پاسخها با مرکب نوشته شده بود. محمد بن فضل، در حالی که سخت تحت تاثیر قرار گرفته بود، همراه حسن بن وجنا به محضر حسین بن روح وارد شد و از وی به سبب گمان نادرست خود عذرخواهی کرد. افزون بر کرامتهای حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در صادر شدن توقیعات که به یک نمونه آن اشاره شد، در متن توقیعات نیز موارد فراوانی از کرامت به چشم میخورد که بیشتر به صورت آگاهی بخشی غیبی، از حوادث آینده، اتفاقات پنهانی، شفای بیماران و مانند آن میباشد. یک نمونه از این توقیعات، آن گاه صادر شد که دربارۀ وکلا و نمایندگان حضرت، نزد خلیفۀ وقت، بدگویی شده بود. خلیفه، برای شناسایی و دستگیری آنان، دستور داد افراد ناشناسی را همراه پول نزد وکلا به جاسوسی بفرستند. اگر کسی از آنها چیزی پذیرفت، او را دستگیر کنند. حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) در توقیعی خطاب به همۀ وکیلها، دستوری فرمود از هیچ کس و تحت هیچ شرایطی چیزی نپذیرند و خود را بیاطلاع نشان دهند. [۵]
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۵، ح۳۰.
در ماجرای دیگری حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف)، با صدور توقیعی، شیعیان را از زیارت کربلا و کاظمین بر حذر داشت. پس از چند ماه، دانسته شد خلیفه در آن موقع، دستور داده بود هرکس به زیارت رود، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند. [۶]
کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۵۲۵، ح۳۱.
ناگفته نگذرم که بخش مهمی از توقیعات به خط آن حضرت بوده است. شیخ طوسی به نقل از راوی یک توقیع، این جمله را در کتاب خود این گونه نقل کرده است که در پاسخ نوشته آنان، به خط امام زمان(علیهالسّلام ) وارد شده است که: به نام خداوند بخشنده مهربان؛ خداوند ما و شما را از گمراهی و فتنهها سلامت بخشد و به ما و شما روح یقین عطا کند و ما و شما را از عاقبت بد پناه دهد!. .. ۲.۲ - صدور توقیعات به خط امامشیخ صدوق؛ نقل کرده است، محمد بن عثمان عمری میگوید: «خرج توقیع بخطه نعرفه... ؛ توقیعی به خطی که ما آن را میشناختیم، خارج شد....» وی همچنین نقل کرده است؛ اسحاق بن یعقوب گوید: از محمد بن عثمان عمری خواهش کردم پاسخ نامهای را که در آن از مسایل مشکلی پرسش کرده بودم، به من برساند. پس در توقیع به خط مولایمان صاحب الزمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف وارد شده بود: اما آنچه دربارۀ آن پرسیدی-که خدایت هدایت کند و پایدارت بدارد! -راجع به امر منکران من از خاندان و عموزادگان خودم؛ بدان که میان خدا و کسی خویشاوندی نیست و هرکس مرا منکر باشد، از من نیست و راه او راه فرزند نوح (علیهالسّلام) است. اما راه عمویم جعفر و فرزندانش، راه برادران یوسف است... عبارتهای یاد شده بیانگر این است که بزرگان از محدثین، اطمینان داشتهاند همۀ توقیعات یا بیشتر آنها، به خط خود حضرت نگاشته شده است. این توقیعات، به وسیلۀ نواب خاص در دوران غیبت صغرا، برای افراد صادر میشد و ارتباط نوشتاری با حضرت، فقط از راه آنان امکان پذیر بود؛ به صورتی که حتی وکیلهای آن حضرت، نامههای خود و دیگران را نزد نایب امام میفرستادند و از ایشان پاسخ دریافت میکردند. به طور اساسی، فلسفۀ نیابت خاص نیز همین است؛ وگرنه چنانچه هرکس میتوانست به شرف گرفتن توقیع نایل آید، دیگر نیازی به نایب خاص نبود. یادآوری این نکته لازم است که بیشتر دانشمندان شیعه بر این باورند که توقیعات صادر شده از ناحیۀ صاحب الامر عجلاللهتعالیفرجهالشریف به شیخ مفید رسیده است. این توقیعات برای نخستین بار، به وسیلۀ ابو منصور طبرسی (از عالمان قرن ششم)، بدون سند، افزون بر یک صد سال پس از درگذشت شیخ مفید، در کتاب الاحتجاج نقل شده است. آن گاه شاگرد وی، ابن شهر آشوب (م ۵۸۸ ق) به آن اشاره کرده و ابن بطریق (م ۶۰۰ ق) شاگرد ابن شهرآشوب آنها را مطرح کرده است. در آن کتاب گفته شده: این نامهها به وسیلۀ شخص مورد اعتمادی به شیخ مفید میرسید؛ ولی نام آن شخص ذکر نشده است. [۱۰]
شیخ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ص۴۹۷.
۲.۳ - تردید در برخی از توقیعاتبرخی در نوشتهها تردید کردهاند که: شاگردان شیخ مفید، از جمله آنها: سید مرتضی، ابن ادریس، نجاشی، شیخ طوسی، ابو یعلی جعفری، ابو الفتح کراجکی، سلار بن عبد العزیز دیلمی و... - با این که نگارشهای فراوانی داشته و بیشتر شرح حال نویس بودهاند-هرگز به این توقیعات اشاره نکردهاند؛ [۱۱]
گروهی از نویسندگان، چشم به راه مهدی علیه السلام، ص۹۸.
در حالی که اگر چنین سخنانی به شیخ مفید رسیده بود، با توجه به اهمیت شایان آن، به طور حتم، شاگردان او، نقل میکردند. [۱۲]
طبسی، نجم الدین، سفارت و نیابت خاصه، فصلنامه انتظار، ش۱۸، ص۱۵۲.
افزون بر آن، خود شیخ مفید نیز در آثار فراوان خود، هیچ اشارهای به این نامهها نکرده است. (یادآوری این مطلب ضروری است که اثبات نامه حضرت برای شیخ مفید، فضل بزرگی برای شیخ به شمار میآید؛ اما نفی آن، هرگز چیزی از مقام بلند آن شخصیت بزرگ اسلامی نمیکاهد؛ چه این که دانشمندان بزرگی از علمای شیعه هستند که هرگز رسیدن نامه از حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) برای آنها ادعا نشده است.) ناگفته نماند پیش بینی این توقیعات از حوادث آینده دلیل بر درستی آن نخواهد بود؛ زیرا آنچه به دست ما رسیده است پس از حوادث بوده که امکان جعل آنها وجود دارد. برخی نویسندگان، پیامی را که برای مرحوم آیتالله سید ابو الحسن اصفهانی به وسیلۀ مرحوم شیخ محمد کوفی شوشتری نقل شده است، در شمار توقیعات و سخنان حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ذکر کردهاند. در این نامه چنین آمده است: خودت را در اختیار (مردم) بگذار و محل نشستن خویش را در محل در ورود خانه قرار بده(تا مردم سریع تر بتوانند با تو ارتباط پیدا کنند)و نیازهای مردم را برآور؛ ما تو را یاری میکنیم. [۱۳]
خادمی شیرازی، محمد، مجموعه فرمایشات حضرت بقیة الله عجّلاللهفرجهالشریف، ص۱۷۰.
برای اهل اطلاع، روشن است که برخی نوشتههایی که این روزها به عنوان دست نوشتۀ آن حضرت ارائه میشود، هیچ پایه و اساسی ندارد. و این احتمال دور نمینماید که ممکن است این کارها، از طرف دشمنان و برای مخدوش ساختن چهرۀ تابناک شیعه انجام شده باشد. دربارۀ چگونگی صادر شدن توقیعات در دورۀ غیبت صغرا، از برخی نقلها استفاده میشود، سفیران حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) پرسشها و درخواستهای مراجعه کنندگان را در یک برگه به نوبت مینوشتند. آن گاه پاسخ آنها که حداکثر ظرف سه روز صادر میشد و یک جا میآمد. گاهی نیز پاسخ پرسشها به صورت شفاهی، به نائبان خاص گفته شده و آنان به قلم خود، آن را مینگاشتند یا به صورت حضوری به پرسش کننده پاسخ میدادند. در پارهای از موارد نیز _به سبب مصلحت_ پاسخی صادر نمیشد. برخی از توقیعات نیز بدون این که در پاسخ به پرسشی باشد، صادر شده است. موضوعات مندرج در توقیعات، گسترۀ وسیعی را در بر میگیرد؛ از معارف و حقایق دینی گرفته تا امور تربیتی و برنامههای زندگی فردی و اجتماعی و.... ۲.۴ - توقیع شریف در پاسخ سؤالات اسحاق بن یعقوباین توقیع شریف را شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة» آورده است. اسحاق بن يعقوب، نامهاى براى حضرت ولی عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مىنويسد، و از مشكلاتى كه برايش رخ داده سؤال مىكند. و محمد بن عثمان عمری، نماينده آن حضرت، نامه را مىرساند. جواب نامه به خط مبارك صادر مىشود كه «... در حوادث و پيشامدها به راویان حدیث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند، و من حجت خدايم ...» این توقیع شریف از جمله ادله نقلی است که در بررسی مسئله ولایت فقیه به آن استدلال شده است. امام خمینی در کتاب ولایت فقیه در شرح این توقیع مبارک و کیفیت استدلال به آن مینویسند: «اسحاق بن یعقوب، نامهاى براى حضرت ولی عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) مىنويسد، و از مشكلاتى كه برايش رخ داده سؤال مىكند، و محمد بن عثمان عمری، نماينده آن حضرت، نامه را مىرساند. جواب نامه به خط مبارک صادر مىشود كه «... در حوادث و پيشامدها به راویان حدیث ما رجوع كنيد، زيرا آنان حجت من بر شمايند، و من حجت خدايم ...» منظور از «حوادث واقعه» كه در اين روايت آمده مسائل و احکام شرعیه نيست. نويسنده نمىخواهد بپرسد درباره مسائل تازهاى كه براى ما رخ مىدهد چه كنيم. چون اين موضوع جزو واضحات مذهب شیعه بوده است و روایات متواتره دارد كه در مسائل بايد به فقها رجوع كنند. در زمان ائمه (علیهمالسلام) هم به فقها رجوع مىكردند و از آنان مىپرسيدند. كسى كه در زمان حضرت صاحب (سلاماللَّهعليه) باشد و با نوّاب اربعه روابط داشته باشد و به حضرت نامه بنويسد و جواب دريافت كند، به اين موضوع توجه دارد كه در فراگرفتن مسائل به چه اشخاصی بايد رجوع كرد. منظور از «حوادث واقعه» پيشامدهاى اجتماعى و گرفتارىهايى بوده كه براى مردم و مسلمین روى مىداده است. و به طور كلى و سربسته سؤال كرده اكنون كه دست ما به شما نمىرسد، در پيشامدهاى اجتماعى بايد چه كنيم، وظيفه چيست. يا حوادثى را ذكر كرده، و پرسيده در اين حوادث به چه كسى رجوع كنيم. آنچه به نظر مىآيد اين است كه به طور كلى سؤال كرده، و حضرت طبق سؤال او جواب فرمودهاند كه در حوادث و مشكلات به روات احاديث ما، يعنى فقها، مراجعه كنيد. آنها حجت من بر شما مىباشند، و من حجت خدا بر شمايم. «حجت خدا» يعنى چه؟ شما از كلمه «حجة اللَّه» چه مىفهميد؟ يعنى خبر واحد حجت است؟ و اگر زراره روايتى را نقل كرد حجت مىباشد؟ حضرت امام زمان نظير زراره است كه اگر خبرى از رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نقل كرد، بايد بپذيريم و عمل كنيم؟ اينكه مىگويند «ولیّ امر» حجت خداست، آيا در مسائل شرعیه حجت است كه براى ما مسأله بگويد؟ اگر رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) فرموده بود كه من مىروم، و امیرالمؤمنین (علیهالسلام) حجت من بر شماست. شما از اين مىفهميديد كه حضرت رفتند، كارها همه تعطيل شد، فقط مسألهگويى مانده كه آن هم به حضرت امير (عليهالسلام) واگذار شده است؟ يا اينكه «حجة اللَّه» يعنى همانطور كه حضرت رسول اكرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم) حجت است و مرجع تمام مردم، خدا او را تعيين كرده تا در همه كارها به او رجوع كنند، فقها هم مسئول امور و مرجع عام تودههاى مردم هستند؟ «حجة اللَّه» كسى است كه خداوند او را براى انجام امورى قرار داده است، و تمام كارها، افعال و اقوال او حجت بر مسلمين است. اگر كسى تخلف كرد، بر او احتجاج (و اقامه برهان و دعوى) خواهد شد. اگر امر كرد كه كارى انجام دهيد، حدود را اين طور جارى كنيد، غنایم، زکات و صدقات، را به چنين مصارفى برسانيد و شما تخلف كرديد، خداوند در روز قیامت بر شما احتجاج مىكند. اگر با وجود حجت، براى حل و فصل امور به دستگاه ظلم رجوع كرديد، خداوند در روز قيامت بر شما احتجاج خواهد كرد كه من براى شما حجت قرار دادم، چرا به ظلمه و دستگاه قضايى ستمگران مراجعه كرديد. خدا به وجود حضرت اميرالمؤمنين (عليهالسلام) بر متخلفين و آنها كه كجروى داشتند احتجاج مىكند، بر متصديان خلافت، بر معاویه، و خلفاى بنی امیه و بنی عباس و بر كسانى كه طبق خواستههاى آنان عمل مىكنند، احتجاج مىشود كه چرا زمام مسلمين را غاصبانه به دست گرفتيد. شما كه لياقت نداشتيد چرا مقام خلافت و حكومت را غصب كرديد.» امام خمینی در ادامه چنین نتیجهگیری میکنند: «امروز فقهاى اسلام «حجت» بر مردم هستند، همانطور كه حضرت رسول (صلىاللهعليه وآله وسلم) حجت خدا بود، و همه امور به او سپرده شده بود، و هر كس تخلف مىكرد بر او احتجاج مىشد. فقها از طرف امام (عليهالسلام) حجت بر مردم هستند. همه امور و تمام كارهاى مسلمين به آنان واگذار شده است. در امر حكومت، تمشيت امور مسلمين، اخذ و مصرف عوايد عمومى، هر كس تخلف كند، خداوند بر او احتجاج خواهد كرد. در دلالت روايتى كه آورديم هيچ اشكالى نيست، منتها سندش قدرى محل تأمل است و اگر دليل نباشد، مؤيد مطالبى است كه گفته شد.» ۳ - عناوین مرتبطغیبت صغرا، نیابت خاص، نواب خاص. ۴ - پانویس
۵ - منبع• فرهنگ نامه مهدویت، سلیمیان، خدامراد، برگرفته از مقاله «توقیع». • ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. ردههای این صفحه : دیدگاه های فقهی امام خمینی
|