سیمرغسیمرغ پرندهای شگرف و اسطورهای است که جلوههای متفاوت و خارقالعاده در عرصهی افسانه، حماسه، فلسفه، عرفان، و به طور کلی در فضای فرهنگ ایرانی داشته است. فهرست مندرجات۱.۱ - آشیانه ۱.۲ - بالها ۱.۳ - منقار ۱.۴ - تخم ۲ - دو سیمرغ در شاهنامه ۲.۱ - اول ۲.۲ - دوم ۳ - سیمرغ از دیدگاه شاعران ۳.۱ - دیدگاه مولوی ۳.۲ - دیدگاه روزبهان بقلی ۳.۳ - دیدگاه سهروردی ۳.۴ - سیمرغ در منطقالطیر ۳.۵ - دیدگاه عطار ۳.۶ - سیمرغ در ادبیات فارسی ۴ - نکته ۵ - نمونهها ۵.۱ - اول ۵.۲ - دوم ۶ - پانویس ۷ - منبع ۱ - سیمرغسیمرغ mere ghosaena (عنقا، سیرنگ) پرندهای شگرف و اسطورهای است که جلوههای متفاوت و خارقالعاده در عرصهی افسانه، حماسه، فلسفه، عرفان، و به طور کلی در فضای فرهنگ ایرانی داشته است. سیمرغ واژهای فارسی و مخفف "سین مرغ" است که در "اوستا" به صورت "مرغوسئنه" و در "پهلوی" "سین مورو" نامیده شده است. "سئنه" ظاهرا در ایران باستان نام یکی از حکمای معروف نیز بوده که با جایگاه سیمرغ ارتباط دارد. گاه تصاویری که از جایگاه سیمرغ ارائه میشود با درخت طوبی مشابهت دارد. این درخت نیز مانند سیمرغ است. ۱.۱ - آشیانهدر متون پهلوی آشیانهی سیمرغ بالای درختی درمانبخش است که در "دریای فرافکرد" رسته، تخم همه گیاهان بر آن است و در واقع خاستگاه زندگی گیاهی است. [۱]
دانشنامه ادب فارسی، انوشه؛ حسن، جلد یکم، مؤسسه فرهنگی و انتشاراتی دانشنامه تهران، چاپ اول، ۱۳۷۵، ص ۵۱۳.
سیمرغ در شاهنامه و اوستا و روایات پهلوی، موجودی خارقالعاده و شگفت است. ۱.۲ - بالهاپرهای گستردهاش به ابر فراخی میماند که از آب کوهساران لبریز است. وقتی بال میگشاید به اندازهی کوهی است. از هر طرف چهاربال با رنگهای زیبا دارد. ۱.۳ - منقارمنقارش چون منقار عقاب کلفت و صورتش شبیه صورت انسان است. به قدری قوی است که فیل را به آسانی میرباید؛ از این رو به "پادشاه مرغان" شهرت یافته است. هزار و هفتصد سال عمر دارد. ۱.۴ - تخمدر سیصد سالگی تخم میگذارد و پس از بیست و پنج سال جوجهاش سر از تخم درمی آورد. "اهورامزدا" به "زرتشت" سفارش کرده است که پری از او بر تن خود بمالد و آن را تعویض خود گرداند. [۲]
فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، یاحقی؛ محمد جعفر، سروش، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۶۷- ۲۶۶.
در ایران باستان معتقد بودهاند کسی که استخوان یا پری از این مرغ دلیر با خود داشته باشد، هیچ کس بر او چیره نخواهد شد. آن پر او را نزد مردم گرامی و محبوب میگرداند و در هنگام برابری با ستمکاران پناه وی خواهد بود. [۳]
فرهنگ فارسی جلد پنجم (اعلام)، معین؛ محمد، امیرکبیر، تهران، چاپ نهم، ۱۳۷۵، ص ۸۴۶.
۲ - دو سیمرغ در شاهنامهدر شاهنامه از دو سیمرغ کاملا متفاوت سخن رفته است: ۲.۱ - اولپرندهای عظیم الجثه که بر فراز کوه آشیانه و نیرو و قدرتی عظیم دارد؛ ولی او نیز فانی شدنی است. رستم در خوان پنجم با این سیمرغ برخورد میکند و او را میکشد. [۴]
منطق الطیر عطار (به تصحیح سید صادق گوهرین)، گوهرین؛ سید صادق، انتشارات علمی و فرهنگی تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴، صص ۵۱۳ و ۴۰.
این سیمرغ در ادبیات چندان معروف نیست. ۲.۲ - دومسیمرغ مشهور، مرغی ایزدی است که بر کوه البرز آشیان دارد و "زال" پدر "رستم" را پرورش داده است. "سام" (پدر زال) از این که فرزندش در هنگام تولد سفیدمو بوده است، خشمگین میشود و او را بر سر راه میگذارد. سیمرغ کودک را مییابد و به امر خدا او را پرورش میدهد. پس از آنکه زال در سایهی تربیت سیمرغ جوان نیرومندی شده بود، سام پشیمان میشود و او را به خانه برمیگرداند. سیمرغ پری از خود به زال میدهد تا هنگام سختی آن را آتش زند و از او یاری بخواهد زال دو بار به سیمرغ محتاج میشود: ۱. هنگام تولد رستم که به علت درشتی جثهی وی، مادرش در آستانهی مرگ قرار گرفته بود؛ ۲. در جنگ رستم با اسفندیار که رستم و اسبش به شدت مجروح شده بودند، سیمرغ به یاری آنها میشتابد و پس از علاج زخمهای رستم راه غلبه بر اسفندیار را به او نشان میدهد. [۵]
حماسهسرایی در ایران، صفا؛ ذبیح الله، فردوسی، تهران، چاپ ششم، ۱۳۷۴، ص ۵۳۵.
به خاطر همین حمایتهای سیمرغ از خاندان زال، عدهای نظر دادهاند که این مرغ فرشته نگهبان یا توتم قوم سکا (خانواده رستم) است. دلیل دیگری که برای این ارتباط ذکر شده، این است که برخی جایگاه سیمرغ را "کوه اپارسن" (aparsan) در "سکستان" (سیستان) نام بردهاند. [۶]
فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، یاحقی؛ محمد جعفر، سروش، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۶۷.
سیمرغ پس از پروراندن زال و یاری او و رستم در شرایط حساس از همهی آفاق رو پنهان نمود و جز نامی از خود باقی نگذاشت و دیگر کسی موفق به دیدن او نشد؛ ازاینرو در مواردی که بخواهند بی نشان و غیر قابل دسترس بودن چیزی را مثال بزنند، آن را به سیمرغ تشبیه میکنند: [۷]
تجلی شاعرانه اساطیر و روایات تاریخی و مذهبی در اشعار خاقانی، اردلان جوان؛ سید علی، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ سوم، ۱۳۷۵، ص ۷۲.
منسوخ شد مروت و معدوم شد وفا ••• زین هر دو، نام ماند چو سیمرغ و کیمیا (خاقانی) ۳ - سیمرغ از دیدگاه شاعران۳.۱ - دیدگاه مولویشاعران که دیگر نشانی از سیمرغ نیافتند با خیال خویش هر بار تصویر درخشان دیگری از او ترسیم کردند. "قله نشین قاف" بار دیگر از ادبیات عرفانی سر برآورد. "مولوی" او را نمایندهی عالم بالا، مرغ خدا و مظهر عالیترین پروازهای روح و انسان کامل شناخته است. [۸]
فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، یاحقی؛ محمد جعفر، سروش، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۶۷.
۳.۲ - دیدگاه روزبهان بقلیعارف مشهور، "روزبهان بقلی"، آن را کنایه از روح و گاه کنایه از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دانسته است. ۳.۳ - دیدگاه سهروردی"سهروردی" تصویری والا و بینظیر ارائه کرده که نزدیک به خداست: پرواز کند بیجنبش، میپرد بیپر، نزدیک شود بدون طی اماکن، همه نقشها از اوست و او خود بیرنگ، همه بدو مشغولند او از همه فارغ، در مشرق است اما مغرب از او خالی نیست. همهی علوم از صفیر (فریاد) آن سیمرغ است و سازهای عجیب مثل ارغنون و غیر آن را از صدای او سازند. [۹]
فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سجادی؛ سید جعفر، کتابخانه طهوری، تهران، چاپ سوم، ۱۳۷۵، ص ۴۹۲.
۳.۴ - سیمرغ در منطقالطیردر "منطقالطیر"، سیمرغ مظهر خداست. مرغان در جستوجوی سیمرغ برمیآیند و به راهنمایی هدهد راهی قاف میشوند تا او را بیابند اما دشواریهای راه عدهی زیادی را از رسیدن مانع میشود. سرانجام وقتی به مقصد میرسند سیمرغی نمیبینند، در خود نظر میکنند که "سی مرغ" ماندهاند. این داستان تمثیلی، بیانگر وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است. سیمرغ در "منطقالطیر" حقیقت کامل جهان است. ۳.۵ - دیدگاه عطار"عطار" او را منبع فیض و سرچشمهی هستی تصور میکند که کاملان جهان، تمام همّ خود را صرف شناسایی او میکنند و پس از طی مراحل مهلک چون قطرهای که در پهنای دریا محو میشود، خود را به این وجود بینهایت میرسانند و در او محو و فانی میشوند. [۱۰]
منطق الطیر عطار (به تصحیح سید صادق گوهرین)، گوهرین؛ سید صادق، انتشارات علمی و فرهنگی تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴، ص ۳۱۵.
۳.۶ - سیمرغ در ادبیات فارسیدر ادبیات فارسی، سیمرغ را "عنقا" نیز گفتهاند (عنقا: دراز گردن) و افسانههای زیادی نیز با آن همراه ساختهاند؛ از جمله اینکه به مردم آزار میرساند و کودکان را میربود. به پیامبر زمان، شکایت کردند و به دعای وی نسل عنقا منقرض شد. [۱۱]
فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، یاحقی؛ محمد جعفر، سروش، تهران، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص ۲۶۷.
این افسانهها چندان ربطی به سیمرغ ندارد، عنقا مرغ اساطیری "اعراب" است که نشیمن او کوه قاف است؛ اما سیمرغ پرندهی اساطیری ایرانیهاست که نشیمن او البرز است. در دورهی اسلامی این روایات به یکدیگر آمیخته و سیمرغ و عنقا که آن را "عنقای معزب"(به معنی فرو برنده یا غریب) نیز گویند: یکی تصور شده است. بنابراین جایگاه آن نیز گاه قاف و گاه البرز نامیده شده است. از نکات دیگری که دربارهی سیمرغ در ادبیات هست یکی جفت نداشتن و تنها بودن اوست: اگر با مرغ باید مرغ را جفت ••• تو سیمرغی، بود سیمرغ بیجفت (از خسرو و شیرین نظامی) به سیمرغ مانم ز روی حقیقت ••• که از هیچ مخلوق همدم ندارم به نام و به وحدت چون او سرفرازم ••• که این هر دو معنی از او کم ندارم (خاقانی) ۴ - نکتهآشیانهی سیمرغ بر کسی روشن نیست؛ چنانکه حتی سام هم که در جستوجوی او رفت، راه به جایی نبرد؛ لذا سیمرغ به نهفتگی معروف است. سیمرغ را "سیرنگ" نیز گفتهاند، از این جهت که رنگ همه مرغان در پر او هست. [۱۲]
فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، شمسیا، سیروس؛ فردوسی، تهران، چاپ اول، ۱۳۷۷، ص ۶۷۹.
۵ - نمونهها۲.۱ - اولبرخی از ابیات که سیمرغ در آنها به کار رفته به عنوان شاهد ارائه میگردد: سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز ••• مرغ دلم ز سینه تپیدن گرفت باز مرغی که تا کنون ز پی دانه مست بود ••• در سوخت دانه ز او تپیدن گرفت باز چشمی که غرقه بود به خون در شب فراق ••• آن چشم روی صبح بدیدن گرفت باز (سنایی) ۲.۲ - دومدر منطقالطیر، سیمرغ از زبان هدهد چنین توصیف شده است: هست ما را پادشاهی بی خلاف ••• در پس کوهی که هست آن کوه قاف نام او سیمرغ سلطان طیور ••• او به ما نزدیک و ما زو دور دور صد هزاران پرده دارد بیشتر ••• هم ز نور و هم ز ظلمت پیش در در دو عالم نیست کس را زهرهای ••• کو تواند یافت از وی بهرهای دایما او پادشاه مطلق است ••• در کمال عز خود مستغرق است [۱۳]
منطق الطیر عطار (به تصحیح سید صادق گوهرین)، گوهرین؛ سید صادق، انتشارات علمی و فرهنگی تهران، چاپ یازدهم، ۱۳۷۴، ص ۴۰.
۶ - پانویس
۷ - منبعپژوهشکده باقرالعلوم. |