الفاظ نیابت کننده از فاعل"الفاظ نیابت کننده از فاعل"، از مجموعه مباحث باب "نائبفاعل" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد؛ از این رو به خوانندهی محترم توصیه میشود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "نائبفاعل" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند. با حذف فاعل از کلام، الفاظی جانشین آن شده و از آن نیابت میکنند که این نوشتار به بررسی آنها و شرایط نیابت در هر یک میپردازد. این الفاظ به اعتبار نوع نقش آنها در کلام قبل از حذف فاعل، بر چهار گونهاند: ۱ - مفعولبه"مفعولبه" در نیابت از فاعل بر سایر الفاظ مقدم است [۲]
صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۱۴.
و به عبارت دیگر با وجود "مفعولبه" در کلام، نیابت سایر الفاظ صحیح نیست؛ از این رو عدم وجود "مفعولبه" در کلام، شرط عامّ در نیابت سایر الفاظ از فاعل است. [۳]
صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۶ هـ ش، چاپ دوم، ص۱۱۴، پ۳.
عامل در "مفعولبه" نیابت کننده از فاعل به اعتبار نوع فعل متعدی به کار رفته در آن، بر پنج گونه است: ۱. فعل متعدی به یک مفعول؛ مانند: «اُکِلَ الطَّعامُ»؛ در این مثال "الطَّعامُ" نائبفاعل و عامل آن (اُکِلَ) فعل متعدی به یک مفعول است. ۲. فعل متعدی به دو مفعولی که در اصل مبتدا و خبر بودهاند؛ مانند: «ظُنّ الفقیرُ غنیّاً»؛ در این مثال فعل "ظُن" عامل در نائبفاعل و فعل متعدی به دو مفعولی است که در اصل مبتدا و خبر بودهاند و با حذف فاعل از کلام، مفعول اول آن (الفقیر) نائبفاعل و مرفوع شده ولی مفعول دوم آن (غنیّا) به همان حال نصب باقی است. ۳. فعل متعدی به دو مفعولی که در اصل مبتدا و خبر نبودهاند؛ مانند: «اُعطی الفقیرُ ثوباً»؛ در این مثال فعل "اُعطی" عامل در نائبفاعل و فعل متعدی به دو مفعولی است که در اصل مبتدا و خبر نبودهاند و با حذف فاعل از کلام، مفعول اول آن (الفقیر) نائبفاعل و مرفوع شده ولی مفعول دوم آن (غنیّا) به همان حال نصب باقی است. ۴. فعل متعدی به سه مفعول؛ مانند: «اُعلمَ التاجرُ الامانةَ نافعةً»؛ در این مثال فعل "اُعلمَ" عامل در نائبفاعل و فعلی است متعدی به سه مفعول که با حذف فاعل از کلام، مفعول اول آن (التاجرُ) نائبفاعل و مرفوع شده ولی مفعول دوم (الامانةَ) و مفعول سوم (نافعةً) به همان حال نصب باقی هستند. ۵. فعل متعدی به جمله حکایت شده به "قول"؛ [۸]
رضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـ. ش، چاپ اول، ج ۱، ص ۱۶۱.
مانند: «قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ ؛ به آنها گفته شد با قاعدین[ کودکان و پیران و بیماران] بنشینید). در این آیه شریفه جمله "اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ" نائبفاعل و توسط فعل مجهول "قِیلَ" حکایت شده است که این جمله به جهت قصد لفظ از آن، در حکم مفرد بوده و به حرکت ضمّه مقدّر مرفوع است. [۱۰]
حسن، عباس، النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، چاپ دوم، ج۲، ص۱۱۱، پ۳.
۶. فعل متعدی به جمله مؤوّل به مفرد؛ [۱۱]
حسن، عباس، النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، چاپ دوم، ج۲، ص۱۱۱، پ۳.
مانند: «عُرف کیف جاء زید»؛ در این مثال جمله "کیف جاء زید" به تاویل مفرد (کیفیة مجیء زید) رفته از این رو نائبفاعل و مرفوع واقع شده است. ۱.۱ - نکتهدر فعل متعدی به بیشتر از یک مفعول، با حذف فاعل از کلام، مفعول اول نائبفاعل و مرفوع واقع شده و مفعولهای دیگر بر همان نصب خود باقی میمانند. (در صورت در امان بودن از اشتباه، سایر مفعولها غیر از مفعول اول نیز میتواند نائبفاعل واقع شود. ) ۲ - مصدر یا مفعولمطلقبرای نیابت مصدر از فاعل علاوه بر شرط عامّ (عدم ذکر "مفعولبه" در کلام) دو شرط دیگر ضروری است: ۲.۱ - تصرّف مصدرمصدر نیابت کننده از فاعل باید متصرف باشد به این بیان که همیشه بنابر مصدریت منصوب واقع نشده بلکه حرکتهای مختلف اعراب را بپذیرد؛ (مانند مصدر "فهم" که در جملههای "الفهمُ ضروری للمتعلم"، "انّ الفهمَ ضروری للمتعلم" و "اعتمدت علی الفهمِ" به ترتیب مبتدا و مرفوع، اسم "انّ" و منصوب و مجرور به حرف جر "علی" است. ) از این رو نیابت "معاذَ" از فاعل صحیح نیست؛ زیرا "معاذَ" مصدری است که همیشه به نحو مضاف و منصوب بنا بر مصدریّت به کار میرود. (همچون عبارت "معاذ الله ان یغدر الامین". ) ۲.۲ - اختصاص مصدرمصدر نیابت کننده از فاعل علاوه بر تصرف باید مختص باشد به این بیان که مصدر به جهت وجود فایده در اسناد به آن، از لفظ دیگر معنایی را علاوه بر معنای مبهم خود (صرف حدث) کسب میکند. از این رو نیابت مصدر "فَهمُ" از فاعل در عبارت "فُهِمَ فَهمُ" صحیح نیست؛ زیرا مصدر (فَهم) به جهت عدم کسب معنای دیگر به همان معنای مبهم خود باقی است از این رو اسناد عامل (فُهِمَ) به آن بیفایده خواهد بود. (زیرا کلام کلّی و عامّ بوده و اطلاعات خاصّی را نمیرساند، از این رو اختصاص به وصف یا مواردی از این نوع لازم است. ) اختصاص مصدر (رفع ابهام از معنای مصدر) به اموری حاصل میشود که در ادامه به آنها اشاره میشود: [۱۸]
جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ. ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۷۹.
الف. اضافه شدن مصدر؛ مانند: «فُهِمَ فَهمُ المخترعین»؛ در این مثال "فَهمُ" مصدری است که به جهت اضافه شدن به "المخترعین" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (فُهِمَ) واقع شده است. ب. توصیف مصدر؛ مانند: «عُلِمَ عِلمٌ مفیدٌ»؛ در این مثال "عِلمٌ" مصدری است که به جهت توصیف شدن به "مفیدٌ" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (عُلِمَ) واقع شده است. ج. دلالت مصدر بر عدد؛ مانند: «ضُربَ ضربتان»؛ در این مثال "ضربتان" مصدری مثنی است که به جهت دلالت بر عدد مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (ضُربَ) واقع شده است. ۳ - ظرف یا مفعولفیهبرای نیابت "ظرف" از فاعل علاوه بر شرط عامّ (عدم ذکر "مفعولبه" در کلام) دو شرط دیگر ضروری است: ۳.۱ - کاملالتصرف بودن ظرف(در دو نوع دیگر ظرف (ناقص التصرف و غیر متصرف مطلق) به جهت عدم فایده مطلوب در اسناد، نیابت ظرف از فاعل صحیح نیست. ) [۱۹]
حسن، عباس، النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، چاپ دوم، ج۲، ص۱۴۴.
ظرف کامل التصرف حالتهای مختلف اعراب (رفع، نصب و جرّ) را پذیرفته و منحصر در حالت خاصّی نیست؛ (بر خلاف ظرف ناقص التصرف (ظرف شبیه به متصرف) که تنها به دو صورت منصوب بنابر ظرفیّت و گاهی مجرور بنابر شبه ظرفیّت (مجرور به حرف "مِن") به کار میرود، مانند "عند" که در عبارت «مَکَثتُ عِندَکَ ساعَةً ثُمَّ خَرَجتُ مِن عِندِکَ الی بَیتِی» به هر دو صورت ظرفیت (عندَکَ) و شبیه آن (من عندِکَ) به کار رفته است و همچنین بر خلاف ظرف غیر متصرف مطلق که تنها به صورت منصوب بنابر ظرفیّت به کار میرود، مانند لفظ "قطّ". ) به عنوان مثال لفظ "یوم" در سه عبارت "الیَوْمُ یَوْمٌ مُبَارک"، "قضیتُ یوماً سعیداً" و "اقرا القرآن کلَّ یومٍ" به ترتیب مرفوع، منصوب و مجرور واقع شده از این رو تصرف آن کامل بوده و میتواند نائبفاعل واقع شود. ۳.۲ - اختصاص ظرفظرف نیابت کننده از فاعل علاوه بر تصرف باید مختص باشد به این بیان که ظرف از کلمه متصل به خود، معنایی را کسب کرده که ابهام موجود در معنای ظرف را بر طرف میسازد. از این رو نیابت "یوم" از فاعل در عبارت "یُحَبُ یومٌ" صحیح نیست؛ زیرا با عدم اتصال ظرف (یوم) به کلمه دیگر، ابهام موجود در معنای آن باقی است از این رو ظرف غیر متصرف است. اختصاص ظرف به اموری حاصل میشود که در ادامه به آنها اشاره میشود: الف. اضافه شدن ظرف؛ مانند: «اُذّنَ وقتُ الصلاة»؛ در این مثال "وقتُ" ظرفی است که به جهت اضافه شدن به "الصلاة" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (اُذّنَ) واقع شده است. ب. توصیف ظرف؛ [۲۳]
صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ ق، چاپ اول، ج۲، ص۸۸.
مانند: «قُطعَ یومٌ کاملٌ فی السفر»؛ در این مثال "یومٌ" ظرفی است که به جهت توصیف شدن به "کاملٌ" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (قُطعَ) واقع شده است. ج. علم بودن ظرف؛ [۲۴]
صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ ق، چاپ اول، ج۲، ص۸۸.
[۲۵]
شرتونی، رشید، مبادی العربیة، قم، دار الذکر، ۱۴۲۰ هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۴۵.
مانند: «صیم رمضانُ»؛ در این مثال "رمضانُ" ظرفی است که به جهت علم بودن مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (صیم) واقع شده است. د. مجرور به حرف جرّ اصلی (حرف جرّ اصلی آن است که از جهت معنا و اعراب بینیاز از متعلَق نباشد) برای نیابت مجرور به حرف جرّ اصلی از فاعل علاوه بر شرط عامّ (عدم ذکر "مفعولبه" در کلام) دو شرط دیگر ضروری است: ۳.۲.۱ - تصرّف حرف جرّدر اسم مجرور نیابت کننده از فاعل، حرف جرّ باید متصرف باشد به این بیان که حرف جرّ در عمل و کاربرد خود به گروه و نوع خاصیّ از اسمها اختصاص نداشته باشد؛ از این رو نیابت مجرور دو حرف "مُذ" و "رُبّ" از فاعل صحیح نیست؛ زیرا حرف اول به عمل جر در اسم ظاهر اختصاص داشته و حرف دوم تنها اسم نکره را مجرور میسازد. ۳.۲.۲ - اختصاص مجرورمجرور نیابت کننده از فاعل علاوه بر تصرف باید مختص باشد به این بیان که جارّ و مجرور از لفظ متصل به آن دو، معنای دیگری را علاوه بر معنایشان کسب کنند. از این رو نیابت "حقلٍ" از فاعل در عبارت "اُخذَ مِن حَقلٍ" صحیح نیست؛ زیرا جار (مِن) و مجرور (حقل) با عدم اتصال به لفظ دیگر، معنایی زائد بر معنایشان را کسب نکردهاند. اختصاص مجرور به اموری حاصل میشود که در ادامه به آنها اشاره میشود: الف. اضافه شدن مجرور؛ مانند: «قُطع فی طریقِ الماء»؛ در این مثال "طریقِ" ظرفی است که به جهت اضافه شدن به "الماء" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (قُطع) واقع شده است. ب. توصیف مجرور؛ مانند: «اُخذ مِن حَقلٍ نافعٍ»؛ در این مثال "حَقلٍ" ظرفی است که به جهت توصیف شدن به "نافعٍ" مختص شده از این رو نائبفاعل و مورد اسناد عامل (اُخذَ) واقع شده است. در اسم مجرور نیابت کننده از فاعل نکات ذیل قابل توجه است: ۱. بعضی از عالمان نحو، عدم معنای تعلیل در حرف جرّ (حروف "لام"، "باء" و "من" به معنای تعلیل به کار میروند. ) [۳۰]
حسن، عباس، النحو الوافی، تهران، ناصر خسرو، چاپ دوم، ج۲، ص۴۲۹.
[۳۱]
صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ ق، چاپ اول، ج۲، ص۹۰.
را شرط دیگری در نیابت مجرور آن از فاعل دانستهاند؛ (زیرا با وجود معنای تعلیل در حرف جر، مجرور مبنی بر سوال مقدر و در جواب آن بوده از این رو از اجزای جمله دیگری به حساب آمده و نمیتواند نائبفاعل واقع شود. ) از این رو نیابت "باس" از فاعل در عبارت "یُخافُ مِن باسِک" به جهت معنای تعلیل حرف "مِن"، صحیح نیست. در این صورت ضمیر مستتر "هو" نائبفاعل است که مرجع آن مصدری (الخوف) از جنس فعل میباشد. [۳۳]
صبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ ق، چاپ اول، ج۲، ص۹۰.
۲. تقدم اسم مجرور نیابت کننده از فاعل، بر عامل خود ممکن بوده و در صورت تانیث اسم مجرور، علامت تانیث به عامل آن ملحق نمیشود. [۳۴]
شرتونی، رشید، مبادی العربیة، قم، دار الذکر، ۱۴۲۰ هـ. ق، چاپ یازدهم، ج۴، ص۴۵.
به عنوان مثال ضمیر مجروری "ها" در عبارت «بها ذُهِبَ»، نائبفاعلی است که بر عامل خود (ذهب) مقدم شده و با وجود تانیث آن، علامت تانیث به عامل ملحق نشدهاست. ۴ - پانویس
۵ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «الفاظ نیابت کننده از فاعل»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۲۴. |