شیعه
«شیعه» که در اصل لغت به معناى پیرو مىباشد، به کسانى گفته مىشود که جانشینى پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) را حق اختصاصى اهل بیت آن حضرت مىدانند و در معارف اسلام پیرو مکتب ایشان مىباشند. شیعیان برای اثبات حقانیت خود، دلایل متعددی از آیات کریمه قرآن و روایات معتبر پیامبر اسلام بیان کردهاند.
شیعه در لغت و اصطلاح
واژه «شیعه» در لغت به معناى اَتباع، انصار و پیروان آمده است؛ بدین معنا که اگر کسی از شخصى پیروى کند و دوستى و محبت او را در دل داشته باشد و از او حمایت نماید، به او «شیعه» گفته میشود. لفظ «شیعه» به این معنا بر مفرد، جمع، مرد و زن ـ بالسّویّه ـ اطلاق میشود و به همین معنا، در قرآن کریم بکار رفته است؛ آنجا که میفرماید: «هذا مِن شیعتِه و هذا مِن عدوّهِ فاستغاثَهُ الّذی مِن شیعتِه عَلى الّذی مِن عدوِّه» (سوره قصص: 15)؛ یکى از پیروان او ـ حضرت موسى علیهالسلام ـ و دیگرى از دشمنانش. آن که از پیروانش بود، بر ضد کسى که دشمن وى بود، از او یارى خواست.
همچنین کلمه «شیعه» در لغت، به معناى فرقه و طایفه اى که بر امرى موافقت کنند، بدون تبعیت و پیروى از یکدیگر نیز آمده و به همین معنا در قرآن مجید نیز به کار رفته است. «و اِنّ من شیعتِه لَابراهیم» (سوره صافات: 83)؛ بیگمان، ابراهیم از شیعیان او (حضرت نوح) است.
معلوم است که حضرت ابراهیم علیهالسلام صاحب شریعتى مستقل بوده و از حضرت نوح علیهالسلام پیروى نمیکرد، ولى به دلیل آن که او در دین و دعوت به توحید، با حضرت نوح علیهالسلام هماهنگ بود و هر دو هدف واحدى را دنبال میکردند، از این رو به «شیعه نوح» تعبیر شده است.
اما «شیعه» در اصطلاح کلامى به گروهى از مسلمانان اطلاق میشود که ولایت و محبت على بن ابى طالب علیهالسلام و سایر امامان معصوم علیهالسلام از فرزندان او را در دل دارند و از ایشان پیروى میکنند.
به عقیده شیعیان، منصب امامت و خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله همانند نبوت، یک منصب الهى است و از این رو امام باید با نصّ خاصى از جانب خدا یا رسول او تعیین شود و مردم نمیتوانند از پیش خود، امام و جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله را مشخص سازند. شخص امام نیز باید از ویژگیهایى از قبیل عصمت برخوردار باشد، وگرنه هر کسى لیاقت و شایستگى احراز مقام امامت را ندارد.
هر چند معناى لغوى کلمه «شیعه» اختصاص به گروهى خاص ندارد و به مطلق انصار و اتباع اطلاق میشود، ولى در اصطلاح کلامى این واژه اسم خاصى براى پیروان امام على علیهالسلام قرار گرفته است، به گونهاى که هرجا با شنیدن آن، همین معنا به ذهن تبلور میکند؛ زیرا یکى از ویژگیهاى این گروه اعتقاد به برترى حضرت على علیهالسلام بر همه صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله است و بدین روى، از او پیروى میکنند.
تاریخچه شیعه
پیدایش شیعه مربوط به زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته و اصطلاح «شیعه» را آن حضرت به پیروان و محبان حضرت على علیهالسلام اطلاق کرده و بشارتهایى به آنان داده است. شیعیان عدهای از دوستان و هواداران امام على علیهالسلام بودند که پس از رحلت پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله براى احیاى حقوق اهل بیت علیهمالسلام، در خصوص خلافت و مرجعیت علمى به انتقاد و اعتراض پرداختند و از اکثریت مردم جدا شدند.
«شیعه» در زمان خلفاى راشدین (۱۱ تا ۳۵ هجرى) پیوسته زیر فشار قرار داشتند و پس از آن در مدت خلافت بنىامیه (۴۰ تا ۱۳۲ هجری) هرگونه امن و مصونیت از جان و مالشان برداشته شده بود، ولى هر چه فشار ستم و بیدادگرى برایشان بیشتر مىشد، در عقیده خود استوارتر مىگشتند و مخصوصاً از مظلومیت خود در پیشرفت عقیده بیشتر بهره مىبردند و از آن پس در اواسط قرن دوم که خلفاى عباسى زمام حکومت اسلامى را بدست گرفتند، شیعه از فتورى که در این میان پیدا شد، نفسى تازه کرد ولى با مهلت کمى باز عرصه برایشان تنگ شد و تا اواخر قرن سوم هجرى، روز به روز تنگتر مىشد.
در اوایل قرن چهارم که سلاطین بانفوذ آلبویه که شیعه بودند روى کار آمدند، شیعه قدرتى کسب کرد و تا حدود زیادى آزادى عمل یافت و به مبارزه علنى پرداخت و تا آخر قرن پنجم جریان کار به همین ترتیب بود و در اوایل قرن ششم که حمله مغول آغاز شد، در اثر گرفتاریهاى عمومى و هم در اثر ادامه یافتن جنگهاى صلیبى، حکومتهاى اسلامى چندان فشار به عالم تشیع وارد نمى ساختند و مخصوصاً شیعه شدن جمعى از سلاطین مغول در ایران و حکومت سلاطین مرعشى در مازندران، در قدرت و وسعت جمعیت شیعه کمک بسزایى نمود و در هر گوشه از ممالک اسلامى و خاصه در ایران، تراکم میلیونها نفر شیعه را محسوس ساخت و این وضع تا اواخر قرن نهم هجرى ادامه داشت.
همچنین از اوایل دهم هجرى، در اثر ظهور سلطنت صفویه در ایران پهناور آن روز، مذهب شیعه رسمیت یافت و تاکنون -که ابتدای قرن پانزده هجرى مىباشد- به رسمیت خود باقى است و به علاوه در همه نقاط جهان، دهها میلیون شیعه زندگى مىکنند.
دلایل شیعه بر حقانیت خود
الف) آیه إنذار و واقعه یوم الدار:
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در اولین روزهاى بعثت با نزول آیه «وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ» (سوره شعراء، آیه ۲۱۴) مأموریت یافت خویشان نزدیکتر خود را به دین اسلام دعوت کند. آن حضرت در مجلسی که برای این دعوت تشکیل داد، صریحاً فرمود: که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصى من است. على علیهالسلام پیش از همه مبادرت نموده، اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ایمان او را پذیرفت و وعدههاى خود را تقبل نمود. این مطلب در بسیاری از منابع اهل سنت نیز ذکر گردیده است.
ب) حدیث غدیر و آیات تبلیغ و اکمال:
مطابق حدیث متواتر غدیر که هیچ یک از دانشمندان اسلام در صدور آن تردید ننمودهاند، پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در آخرین حج خود با نام حجة الوداع، حضرت علی علیهالسلام را از طرف خدا به ولایت عامه مردم نصب نمود. آیه تبلیغ که پیامبر را مأمور به ابلاغ این پیام نموده است و آیه اکمال که اتمام نعمت و اکمال دین را با این واقعه میداند، در این روز بر پیامبر نازل شد.
آیه تبلیغ: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ»؛ اى پیغمبر، آنچه از خدا بر تو نازل شد (به خلق) برسان که اگر نرسانى تبلیغ رسالت و اداء وظیفه نکرده اى و خدا تو را از (شرّ) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوى دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتى) راهنمایى نخواهد کرد. (سوره مائده/۶۷)
آیه اکمال: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا»؛ امروز دین شما را به حد کمال رساندم و نعمت را بر شما تمام کردم و بهترین آیین را که اسلام است برایتان برگزیدم». (سوره مائده/۳)
در نقلهای شیعی این روایت پیامبر بر این مسئله تأکید میکند که امامت و ولایت را تا روز قیامت در نسل خود باقی میگذارند.
ج) آیه ولایت و تأیید ولایت امیرالمؤمنین:
روزی حضرت علی علیهالسلام انگشتر خود را به سائلی در نماز بخشیدند، آیه نازل گردید که «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»؛ ولى امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانى خواهند بود که نماز بپا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات مى دهند». به اتفاق مفسران مراد از این آیه امام على علیهالسلام است که انگشتر خود را در حال رکوع به سائلی بخشید.
د) آیه اولیالامر و حدیث جابر:
هنگامی که آیهی «َأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ...» (سوره نساء/۵۹) نازل گردید. جابر انصاری از پیامبر صلی الله علیه و آله سوال نمود: یا رسول الله! ما خدا و رسول او را شناختهایم، لازم است اولوا الامر را نیز بشناسیم؟
پیامبر اسلام پاسخ داد: ای جابر، آنان جانشینان من و امامان بعد از مناند. نخستین آنان علی ابن ابیطالب است و سپس به ترتیب: حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن حسین، محمد بن علی، که در تورات به "باقر" معروف است و تو در هنگام پیری او را خواهی دید و هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان، پس از او نیز به ترتیب: جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و پس از ایشان فرزندش (مهدی) میباشد که همنام من (محمد) و هم کنیه من (ابوالقاسم) است. اوست که از نظر مردم پنهان میشود و غیبت او طولانی میگردد تا آن جا که فقط افرادی که ایمان راسخ دارند، بر عقیدهی به او باقی میمانند.
هـ) آیه تطهیر و ضرورت عصمت امامان:
«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»؛ و (به یاد آر) هنگامى که خدا ابراهیم را به امورى امتحان فرمود و او همه را به جاى آورد، خدا به او گفت: من تو را به پیشوایى خلق برگزینم، ابراهیم عرض کرد: به فرزندان من چه؟ فرمود: (اگر شایسته باشند مى دهم، زیرا) عهد من به مردم ستمکار نخواهد رسید. (سوره بقره/۱۲۴)
از آنجا که گناه، ظلم به نفس است پس مطابق با این آیه امامت جز معصوم به کس دیگری نمیرسد.
خداوند همچنین در قرآن میفرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»؛ خدا چنین مى خواهد که هر رجس و آلایشى را از شما خانواده (نبوت) ببرد و شما را از هر عیب پاک و منزه گرداند». (سوره احزاب/۳۳)
موافق اخبار شیعه و اهل سنت، این آیه راجع به شخص پیغمبر و على و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام است.
و) آیه مباهله و حقانیت اهل البیت:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ»؛ به آنان (مسیحیان نجران) بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت میکنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت میکنیم. شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت میکنیم شما نیز از نفوس خود را؛ آنگاه مباهله میکنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار میدهیم». (سوره آل عمران/۶۱)
شأن نزول این آیه که شیعه و اهل سنت در مورد آن اتفاق نظر دارند. یکی دیگر از دلایل حقانیت اهل بیت علیهمالسلام است. ما این شأن نزول را از کتاب اسباب نزول واحدی از علمای اهل سنت در قرن پنجم نقل مینماییم:
عاقب و سید در رأس هیأت مسیحیان نجرانى نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و پیغمبر اکرم آن دو را به اسلام دعوت کرد. گفتند: ما پیش از تو تسلیم خدا بوده ایم. فرمود: دروغ مى گویید، مى خواهید بگویم چه چیز شما را مانع از مسلمان شدن است؟ گفتند: بگو، فرمود: صلیب دوستى و شرابخوارى و گوشت خوک خوردن و آن دو را دعوت به ملاعنه کرد و قرار شد فردا صبح بیایند. صبح پیغمبر صلی الله علیه و آله دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و به دنبال عاقب و سید فرستاد. آنها دعوت (به مباهله) را اجابت نکردند و پذیرفتند که خراج بدهند. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسم به آن که مرا به حق مبعوث کرد اگر به ملاعنه حاضر مى شدند، صحرا آتشباران مى شد.
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: رسول خدا صلی الله علیه و آله در مقام امتثال این فرمان از «انفسنا» به غیر از علی و از «نسائنا» به جز فاطمه سلام الله علیها و از «ابنائنا» به جز حسن و حسین علیهماالسلام را نیاورد، معلوم میشود برای کلمه اول به جز علی و برای کلمه دوم به جز فاطمه سلام الله علیها و از سوم به جز حسنین علیهماالسلام مصداق نیافت و کانه منظور از «ابناء» و «نساء» و «انفس» همان اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده، همچنان که در بعضی روایات به این معنا تصریح شده، بعد از آن که رسول خدا صلی الله علیه و آله نامبردگان را با خود آورد عرضه داشت: «بارالها ایناناند اهل بیت من»، چون این عبارت میفهماند پروردگارا من به جز اینان کسی را نیافتم تا برای مباهله دعوت کنم.
ز) حدیث ثقلین بیانگر جایگاه اهل البیت:
مطابق با روایات، پیامبر در واپسین روزهای عمر شریف خویش به عنوان وصیتی همیشگی برای امت خود فرمودند: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا ولن تزلّوا؛ من در میان شما امت دو چیز نفیس وزین و گرانبهایی را باقی گذرندهام که کتاب خدا و عترت من که اهل بیت منند که این دو هرگز از همدیگر جدا نمیشوند تا وقتی که بر من نزد حوض کوثر وارد شوند».
لازم به ذکر است، صحت و تواتر حدیث ثقلین از نظر فریقین در رسالهای که «دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه» در مصر در این مورد چاپ نموده به اثبات رسیده است. این حدیث علاوه بر امامت ائمه علیهمالسلام، اثبات اتصال قرآن و اهل بیت علیهمالسلام را مینماید و نشان میدهد که قرآن را به تنهایی بدون اهل بیت علیهمالسلام نمیتوان فهمید.
ح) احادیث پیامبر در مورد عصمت و علم امیرالمؤمنین:
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر - که سنى و شیعه روایت کردهاند - تصریح فرموده که حضرت على علیهالسلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است، هر سخنى که گوید و هر کارى که کند با دعوت دینى مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام.
ط) حدیث سفینه و اهل البیت:
در «حدیث سفینه» که در بسیاری از منابع اهل سنت نقل گردیده، دلیل دیگری برای شیعه در حقانیت مذهب خود است: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ان مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح من رکبها نجا و من تخلّف عنها هلک؛ همانا مثل اهل بیت من در بین شما مثل کشتی نوح است هر کس سوار بر آن شود نجات یابد و آن که سرباز زند هلاک گردد».
علامه میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار این حدیث را از ۹۲ کتاب که به وسیله نود و دو نفر از دانشمندان معروف اهل سنت تألیف یافته است، نقل میکند.
اعتقادات شیعه
روایت عرضه اعتقادات عبدالعظیم حسنی رحمهالله بر امام هادی علیهالسلام، روایتی جامع است که میتوان از متن آن برای بیان اعتقادات شیعه به خوبی بهره گرفت، این روایت از زبان ایشان بدین صورت است:
«بر سید و آقاى خود حضرت على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابىطالب علیهمالسلام داخل شدم و چون مرا دید، به من فرمود که مرحبا به تو و خوش آمدى اى أبوالقاسم، تو دوست مائى از روى راستى و درستى.
عبدالعظیم میگوید: که به آن حضرت عرض کردم یا ابن رسول الله به درستى که من اراده دارم که دین خود را بر تو عرضه دارم پس اگر پسندیده باشد بر آن ثابت بمانم تا آن هنگام که خداى عزوجل را ملاقات کنم. حضرت فرمود: که اى ابوالقاسم اعتقادات خود را بیان کن.
عرض کردم که من میگویم و به این قائلم و اعتقاد دارم که خداى تبارک و تعالى یکی است که چیزى مثل و مانند او نیست، بیرون است از دو حد که یکى حد ابطال است و دیگرى حد تشبیه و آن جناب نه جسم است و نه صورت و نه عرض و نه جوهر بلکه اوست که جسمها را جسم ساخته و صورتها را تصویر نموده و نگاشته و آفریننده عرضها و جوهرهاست و پروردگار هر چیزى و مالک و خالق و مخترع و پدیدآورنده آنست.
و میگویم که محمد، بنده و رسول او است و خاتم پیغمبران است که بعد از او هیچ پیغمبرى نیست تا روز قیامت و میگویم که شریعت آن حضرت خاتمه شریعتها است که بعد از آن تا روز قیامت شریعت دیگرى نخواهد بود و میگویم که امام و خلیفه و ولى امر امامت و امت بعد از آن حضرت امیرالمومنین على بن ابىطالب است. بعد از آن امام حسن علیهالسلام، بعد از آن امام حسین علیهالسلام بعد از آن على بن الحسین علیهالسلام، بعد از آن محمد بن على بعد از آن جعفر بن محمد، بعد از آن موسى بن جعفر بعد از آن على بن موسى بعد از آن محمد بن على، بعد از آن تو اى آقاى من. حضرت فرمود: که بعد از من پسرم حسن. پس از براى مردم چه حال خواهد بود با خلف بعد از او؟
عبدالعظیم میگوید: که عرض کردم اى آقاى من این چگونه است و چرا این را به این طریق فرمودى؟ فرمود: زیرا که شخص او دیده نمیشود و یادش به نامش حلال نباشد تا وقتى که بیرون آید و زمین را از عدل و داد پر کند، چنان که از جور و ستم پر شده باشد.
عبدالعظیم میگوید: عرض کردم که اقرار نمودم و میگویم که دوست ایشان دوست خدا است و دشمن ایشان دشمن خدا و فرمانبردارى ایشان فرمانبردارى خدا و نافرمانى ایشان نافرمانى خدا است و میگویم که معراج یعنى بالا رفتن پیغمبر صلی الله علیه و آله به آسمان در حال بیدارى به بدن شریف و عنصر لطیف در شب معراج حق است. سؤال منکر و نکیر در قبر حق است و میگویم که بهشت حق است و دوزخ حق است و صراط حق است و ترازوى اعمال حق است.
و میگویم که قیامت آمدنى است و در آن هیچ شکى نیست و میگویم که خدا بر خواهد انگیخت آنها را که در قبرهایند و میگویم که فریضه هاى واجب بعد از ولایت، نماز است و زکات و روزه و حج و جهاد و امر به معروف و نهى از منکر.
پس حضرت على بن محمد علیهالسلام فرمود: که اى ابوالقاسم به خدا سوگند که این دین، دین خدا است که آن را از براى بندگانش پسندیده، پس بر آن ثابت باش. خدا تو را ثابت بدارد به قول ثابت در زندگى دنیا و در آخرت».
پانویس
- ↑ شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، بوستان کتاب، قم ۱۳۸۷، چاپ دوم، ص ۲۸.
- ↑ ابن منظور، پيشين، ج 7، ماده «شيع»، ص 258.
- ↑ خليل احمد فراهيدى، کتاب العين، اسوه، 1414 ق، ج 2، ماده «شيع»، ص 960.
- ↑ سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.
- ↑ سيد محمدحسين طباطبائى، المیزان، پيشين، ج 17، ص 147.
- ↑ شیعه در اسلام، علامه طباطبائی، ص ۶۹.
- ↑ برای اطلاع از چگونگی نقل این حدیث در منابع اهل سنت رجوع شود به مقاله حدیث یوم الدار در همین دانشنامه.
- ↑ برای تفصیل به کتاب عبقات الانوار میرحامد حسین و الغدیر علامه امینی رجوع شود.
- ↑ برای مطالعه متن کامل خطابه غدیر به کتاب خطابه غدیر که به کوشش محمدباقر انصاری تنظیم گردیده است، رجوع شود.
- ↑ عوالی اللئالی، ابن ابی الجمهور احسائی، الجمله الثانیه: فی الاحادیث المتعلقة بالعلم و اهله و حاملیه، حدیث ۱۲۰.
- ↑ برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به تفسیر این آیه در تفسیرالمیزان علامه طباطبائی رحمهالله.
- ↑ اسباب نزول واحدی، سوره آل عمران، ذیل آیه ۶۱.
- ↑ شیعه در اسلام، همان، ص ۳۰.
- ↑ رجوع شود به جلد ۳ کتاب خلاصة عبقات الأنوار فی إمامة الأئمة الأطهار از علی حسینی میلانی.
- ↑ منظور از ابطال معدوم دانستن خدا و منظور از تشبیه مانند نمودن او در صفات به دیگران است.
- ↑ اسرار توحید (ترجمه توحید شیخ صدوق)، ترجمه محمدعلى اردکانى، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، باب دوم در بیان توحید و نفى تشبیه، ص ۶۹.
اعتقادات شیعه | |
توحید | توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی |
عدل | قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین |
نبوت | عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن |
امامت |
باورها: ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان ائمه علیهم السلام: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج) |
معاد | برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم |