غوریان
غوریان یا آل شَنسَب دودمانی فارسی زبان و تاجیک در قرون وسطی از سرزمینهای شرقی ایران بودند که تسلط شان را از غور آغاز کردند و در میانه قرن دوازدهم میلادی تا سالهای آغازین قرن سیزدهم میلادی به یک قدرت عمده تبدیل شدند. غور مرکز هسته نظامی امپراتوری آنها بوده که زمانی قلمرویشان از گرگان در غرب تا شمال هند (لاهور) در شرق گسترش مییافت، هرچند که تحت تأثیر خوارزمشاهیان قرار داشتند. فروپاشی و نابودی غوریان در هنگام حمله مغولان به سرزمینهای شرقی ایران بودهاست.
سلسله غوریان شَنْسَبانی | |||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
۱۱۴۸ میلادی–۱۲۱۵ میلادی | |||||||||||
وسعت شاهنشاهی غوری در سال ۱۲۰۲ میلادی | |||||||||||
پایتخت | فیروزکوه هرات غزنی (۱۱۷۰–۱۲۱۵) لاهور (زمستان) | ||||||||||
زبان(های) رایج | فارسی (زبان رسمی و درباری) | ||||||||||
دین(ها) | اسلام | ||||||||||
سلطان | |||||||||||
• ۱۱۴۸–۱۱۵۷ میلادی | علاءالدین جهان سوز | ||||||||||
• ۱۱۵۷–۱۲۰۲ میلادی | غیاثالدین غوری | ||||||||||
• ۱۲۰۲–۱۲۰۶ میلادی | معزالدین محمد غوری | ||||||||||
• ۱۲۰۶–۱۲۱۰ میلادی | قطبالدین ایبک | ||||||||||
تاریخ | |||||||||||
• بنیانگذاری | ۱۱۴۸ میلادی | ||||||||||
• فروپاشی | ۱۲۱۵ میلادی | ||||||||||
مساحت | |||||||||||
۱۲۰۰ م. | ۲٬۰۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (۷۷۰٬۰۰۰ مایل مربع) | ||||||||||
|
تاریخ افغانستان | ||||||||||||||||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|---|
مرتبط: | ||||||||||||||||||||||
آریانا · خراسان | ||||||||||||||||||||||
خلاصهٔ تاریخ افغانستان | ||||||||||||||||||||||
دوران باستان
| ||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||
کتاب · رده:تاریخ افغانستان · درگاه |
اصل و نسب
کلیفورد ادموند باسورث تاریخدان و خاورشناس انگلیسی دربارهٔ قومیت غوریان آوردهاست: ما چیزی دربارهٔ قومیت غوریان بهطور کلی و شَنْسَبانیها بهطور خاص نمی دانیم، ما تنها میتوانیم فرض کنیم که آنها ایرانیان شرقی تاجیک بودند غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بودهاند. علت این شهرت، انتساب آنان به شخصی به نام حسن شنسب است که گفته میشود در صدر اسلام میزیستهاست و بهدست علی ابن ابیطالب اسلام آوردهاست.
زبان غوریان
زبان درباری و رسمی غوریان زبان فارسی بود.
پیشینه
مبارزات برای استقلال
مواردی که موجب استقلال یافتن غوریان شد عبارتند از:
- قتل قطب الدین محمد بن حسین به دست بهرام شاه
- لشکر کشی سیف الدین سوری به غزنین
- لشکر کشی بهاءالدین سام به غزنین
- نبرد علاءالدین حسین جهانسوز با بهرام شاه و فتح غزنین
بهاءالدین سام یکم
وی جانشین برادرش سیف الدین محمد شد و برای انتقام از قتل وی به غزنین لشکرکشی نمود اما در میانه راه از اثر مریضی مرد.
علاءالدین حسین جهانسوز
وی برای اتمام کار نیمه تمام برادر خود بهاءالدین سام یکم به غزنین لشکر کشید و بعد از تصرف آنجا را مدت هفت شبانه روز به آتش کشید. وی پس از فتح غزنین به عادت سلاطین سلجوقی چتر بالای سرش حمل می نمود. سپس به مقابله با سلطان سنجر پرداخته اما اسیر گردید و پس از مدتی آزاد گردید این بار که سلطان سنجر توسط غزان اسیر شده بود و فوت شد زمینه را برای جهانگشایی غوریان آماده کرد و علاءالدین حسین از این فرصت نهایت بهره را برد.
سیف الدین محمد
پس از مرگ علاءالدین حسین پسرش سیف الدین محمد جانشین اش گردید. وی برای جلب حمایت مردم به قلع و قمع اسماعیلیان پرداخته و غیاث الدین محمد با معزالدین محمد پسرعموهای خودش را از قلعه اجرستان آزاد کرد. از دیگر اقدامات وی دفع غزان بود اما در یکی از جنگها با غزان کشته شد.
اوج قدرت
دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاث الدین محمد و شهاب الدین مصادف بوداین دوبرادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیت پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیتهای سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد وبهرهگیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بودهاند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستانهای غور محدود میشد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت وبا حکومت خوارزمشاهیان دم برابری میزد.
سلطان غیاثالدین ابوالفتح بن بهاءالدین سام
غیاثالدین محمد از سلاطین خوشنام و پسر بهاءالدین سام یکم است. در اوایل حکومت علاءالدین حسین جهانسوز وی و برادرش به حکومت سنجه گماشته شدند اما به نسب سعایت حسودان در زندان اجرستان محبوس گشتند که از بخت خوششان سیف الدین محمد آنها را از محبس در آورده در زمره مصاحبانش قرار داد. پس از کشته شدن سیفالدین محمد در جنگ با غزان که غیاث الدین نیز وی را همراهی میکرد ابوالعباس شیث برای جلوگیری از هرج و مرج وی را پادشاهی برگزید و امرا و اکابر غور نیز با وی بیعت کردند و حکومتش مشروعیت یافت. وی با توطئه برادرش ابوالعباس شیث را به قتل رسانده خودرا شرش خلاص نمود.
مواجه غیاثالدین با مدعیان حکومت
پس ازینکه وی بهقدرت رسید کاکایش فخرالدین مسعود که حاکم بامیان بود و پس از مرگ برادران خود را جانشین برحق آنان می شمرد با اتحاد با حاکمان بلخ و هرات بر غیاثالدین تازید. غیاثالدین ابتدا تاجالدین یلدوز حاکم هرات را منهزم کرد و سپس به بلخ رفته علاءالدین قماج را بهقتل رساند. با مشاهده این وضع فخرالدین مسعود عقب نشینی کرد اما غیاثالدین محمد وی را دستگیر کرده و اسیر نمود، اما به نسبت احترام با کاکایش وی را دوباره به حکومت بامیان ابقا کرد.
پس از قتل تاجالدین یلدوز امارت هرات بدست بهاءالدین طغرل افتاد و وی که بسیار ظالم بود مورد غضب غیاث الدین محمد قرار گرفت. وی به هرات حمله نموده بهاءالدین طغرل را کشته و هرات را فتح نمود.
گسترش امپراتوری
وی پس از شکست دادن حاکمان بلخ هرات و بامیان که مدعیان سلطنتش بودند طی چند سال گرمسیر زمینداور قادس کالیون فیوار سیفرود غرستان طالقان و جزروان را نیز ضمیمه قلمرو خود کرد. پس از فتح هرات چنان آوازه اش به اطراف پیچید که مملوک نیمروز و سجستان رسولانی را به دربارش فرستاده اطاعت شان را اعلام نمود. غیاث الدین محمد هم در ادامه فتوحاتش اندخود میمنه پنجده مرورود و خلم را تصرف نمود.
با مرگ علاءالدین تکش خوارزمشاه و پوستن هندوشاه به ملکشاه غیاث الدین محمد فرصت را غنیمت شمرده پیش از سرکار آمدن علاءالدین محمد خوارزمشاه عملیات فتح خراسان را آغاز کرد. وی با مذاکره با چغز ترک والی مرو مرو را بدست آورد و به همکاری معزالدین محمد برادر خود که تازه از هند برگشته بود همراه ٩۰ فیل به محاصره سرخس پرداخته آنجا را تصرف نموده نسا و ابیورد را نیز ضمیمه قلمرو اش کرد. پس از تصرف طوس کوشید تا حاکم نیشابور را بدون جنگ مطیع کند اما با زیر بار نرفتن علیشاه حاکم نیشابور به محاصره آنجا پرداخته و نیشابور را نیز تسخیر کرد. سپس جرجان و بسطام را نیز تصرف کرده به غور بازگشت و ادامه لشکرکشی ها را به معزالدین محمد برادرش سپرد. معزالدین محمد ملقب به شهاب الدین به قهستان و گناباد را گرفته به قلع و قمع اسماعیلیان پرداخت اما این به مزاج غیاث الدین خوش نیامده پس از بازگشت شهاب الدین وی را مستقیم به هندوستان روانه کرد.
سرانجام غیاث الدین در سال ۵٩٩ هجری چشم از جهان بست. بقول ابن اثیر:
غیاث الدین محمد کمتر از قوه قهریه کار میگرفت چون زرنگی و نیرنگ بازی بسیار داشت.
وی نسب به مذاهب تعصبی نداشت چون معتقد بود تعصب مذهبی برای سلطان امری ناپسند است. وی مشوق ادبیات بوده و از کارهای مهم اش بنا نهادن مسجد جامع هرات و بنا نهادن باغ ارم در زمینداور است.
سلطان معزالدین محمد ملقب به شهاب الدین
وی هنگام مرگ برادر مشغول تدارک سپاه به خوارزم بود اما برای مراسم تعزیت به غور بازگشت و به سلطنت رسید. وی مانند اسلافش برای جلوگیری از خانه جنگی حکومت را بین اخلافش تقسیم نمود. بست فراه و اسفزار را به غیاث الدین محمود برادرزاده اش فیروزکوه و زمینداور را به ضیاءالدین پسر عموی خود هرات را به ناصرالدین آلپ غازی خواهرزاده خود واگذار کرد. وی مقر حکمرانی خویش را غزنین قرار داد چون نزدیک به هند بود. شهرت شهاب الدین محمد بخاطر فتوحاتش در هندوستان و خراسان می باشد که برخی از آنها هنگام حکمرانی برادر اش و برخی هنگام سلطنت خود وی بوده است.
نبرد شهابالدین با علاءالدین محمد خوارزمشاه
سلطان شهاب الدین محمد که کار لشکرکشی اش به خوارزم ناتمام مانده بود آنرا از سر گرفته و بسوی خوارزم لشکرکشی نمود. علاءالدین محمد فورا به خوارزم رفته به بسیج توده های مردم روی آورد و رسولانی به دربار قراختایان و قراخانیان فرستاده حدود هفتادهزار نیرو جمع آوری نمود و بر شط نوراور اردو زد. غوریان نیز بر شرق همان رود اردو زدند اما پس از پیوستن عثمان خان قراخانی به هزار اسپ عقب نشینی کردند که در این میان زدوخوردی با آنها داشته و شکست خوردند. علاءالدین محمد غوریان را سیف آباد تعقیب کرد و پیروزمندانه به خوارزم برگشت اما عثمان خان قراخانی الی اندخود تعقیب شان کرد و بعلاوه کوشش های شهاب الدین محمد باز هم شکست خوردند و پنجاه هزار سرباز کشته دادند. خود شهاب الدین محمد به غزنین برگشت اما وقتی خبر شکست وی به غزنین رسید غلام وی الدز همراه با طایفه خلج دست به هرج و مرج زده به محض ورود شهاب الدین محمد غلام اش را کشته و خلجی ها را تنبیه نمود. پس از این واقعه علاءالدین محمد درخواست صلح داد طوریکه مرو و نیشابور به خوارزمشاهیان تعلق میگرفت و شهاب الدین هم بناچار قبول کرد.
فتوحات شهاب الدین در هندوستان
شهاب الدین محمد بدودلیل علاقمند فتوحات در هندوستان بود:
- بخاطر ازبین بردن بازماندگان غزنویان که با کشته شدن خسرو ملک در ۵٨٨ این امر محقق گردید.
- بخاطر تاسیس امپراطوری مثل غزنویان و توسعه اسلام در هند.
بر خلاف سلطان محمود که به غارت معابد و کشتن کفار اکتفا میکرد شهاب الدین محمد با تعیین والی ایالات خود را حفظ میکرد و اگر شورشی میشد با برکنار کردن والی شهرهای خودرا محفوظ میداشت. این امر موجب بقای حکومت وی حتی پس از مرگ او نیز شد چنانچه قطب الدین ایبک از امرای او توانست هند را پس از مرگ شهاب الدین حفظ کند.
اوج قدرت
دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام؛ غیاثالدین محمد غوری و معزالدین محمد غور آغاز گردید که وسعت امپراتوری شان شامل خراسان و هندوستان میشد و با قلمرو خوارزمشاهیان دم برابری میزد.
- در سال ۵٧۵ پیشاور را گرفت و دو سال بعد دیول و ممالک اطراف بحر را تصرف کرده با غنایم بسیار به غزنین بازگشت.
- در سال ۵٨۰ غرض منهزم کردن خسرو ملک به لاهور لشکرکشید و چون وی متحصن بود اطراف لاهور را غارت کرده قلعه سیالکوت را بین رود راوی و چناب ساخت.
- در ۵٨٢ و برای سومین بار به لاهور رهسپار شده در مصاف دادن با خسرو ملک وی را کشته غزنویان هند را انقراض داد.
- در ۵٨٣ برای تصرف اجمیر دوباره به هندوستان رفته شهرهای تبرنده سرستی و کوهرام را سر راه خود تسخیر نمود. در سال ٥٨٧ و در برخورد با والی اجمیر مجروح گشته سپاهش منهزم شده و به غزنین بازگشت. این شکست طوری وی را تحت تاثیر قرار داده بود که برای مدتی از زندگی عادی بازمانده بود.
- در ۵٨٨ و برای تلافی شکست قبلی با صدوبیست هزار سوار به مصاف پتهورای رفته با استفاده از اصل غافلگیری حریف را شکست داده و والی دهلی هم در جنگ کشته شده پتهورای را پس از فرارش گرفته و نزد شهاب الدین آورده که وی هم اورا کشت. اجمیر و هانسی به تصرف غوریان درآمده شهاب الدین آنرا به قطب الدین ایبک سپرد.
زوال
بعد از مرگ سلطان شهاب الدین غوری ای دولت به زوال نزدیک شد. قیامهای متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد افسران سلطان شهاب الدین مانند تاج الدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند، قطب الدین ایبک در هند، ملک تاج الدین در سیستان همه مستقل شده بودند بدین ترتیب بامرگ سلطان شهاب الدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته وسلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شد و غوریان را در این مناطق نابود ساخت.
امرای غوری
امیر سوری قرن نهم-قرن دهم) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد ابن سوری (قرن دهم-۱۰۱۱) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوعلی ابن محمد (۱۰۱۱–۱۰۳۵) | شیث ابن محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عباس ابن شیث (۱۰۳۵–۱۰۶۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
محمد ابنعباس (۱۰۶۰–۱۰۸۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
قطب الدین حسن (۱۰۸۰–۱۱۰۰) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
عزالدین حسین (۱۱۰۰–۱۱۴۶) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیف الدین سوری (۱۱۴۶–۱۱۴۹) | شجاع الدین محمد | قطب الدین محمد | بهاءالدین سام یکم (۱۱۴۹) | نصیرالدین محمد | علاءالدین حسین جهانسوز (۱۱۴۹–۱۱۶۱) | فخرالدین مسعود (۱۱۵۲–۱۱۶۳) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
علاءالدین علی (۱۲۱۴–۱۲۱۵) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غیاثالدین غوری (۱۱۶۳–۱۲۰۲) | معزالدین محمد غوری (۱۲۰۲–۱۲۰۶) | شمس الدین محمد (۱۱۶۳–۱۱۹۲) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیف الدین محمد (۱۱۴۹–۱۱۵۷) | علاءالدین اتسز (۱۲۱۳–۱۲۱۴) | عباس ابن محمد (۱۱۹۲) | بهاءالدین سام دوم (۱۱۹۲–۱۲۰۶) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غیاثالدین غوری (۱۲۰۶–۱۲۱۲) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جلال الدین علی (۱۲۰۶–۱۲۱۵) | علاءالدین محمد | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بهاءالدین سام سوم (۱۲۱۲–۱۲۱۳۸) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
امرای اولیه
او از امرای قدرتمند غور و معاصر با هارون الرشید بود او وشیش بن بهرام مدعی دیگر حکومت بر غور بودهاست ان دو با همدیگر نزاع کردند و نتوانستند اختلافات خود راحل کنند پس پیش هارون الرشید رفتند هارون الرشید منشور حکومت غور را به بنجی بن نهاران داد تا اینکه حکومت غور در فرزندانش تداوم یافت.
- سوری بن محمد
سوری فرزند امیر بنجی و معاصر یعقوب لیث صفاری بود، ممالک غور بیشتر در ضبط او بود در این زمان مسلمانان و مشرکان با همدیگر اختلاف داشتند و صفاریان و سامانیان در تلاش برای فتح قلاع غور بودند
- محمد بن سوری
باتوجه به فاصله زمانی بین امارت سوری و محمد سوری به آسانی نمیتوان پذیرفت که وی فرزند سوری بودهاست بلکه به احتمال زیاد فرزند زادهٔ او بودهاست بخشی از زندگی سیاسی و نظامی محمد سوری رابطهٔ او با سلطان محمود غزنوی است وی ملک غور را تحت ضبط خویش درآورده بود او که هوای استقلال در سر داشت سرانجام باتکیه براستعداد نظامی خویش و اعتماد به قلاع مستحکم غور استقلال برافراشت سرانجام محمود غزنوی با حیلهٔ جنگی توانست او را شکست دهد.
سلطان محمود پس از غلبه بر محمد سوری حکومت غور را به فرزند او ابوعلی داد ابوعلی به سبب رابطهٔ حسنه با دربار غزنین، مشکل خارجی نداشت غوریان در ایام امارت او دررفاه امنیت به سر میبردند در این زمان مسعود غزنوی در هند بوده و به غور توجهی نداشته تا اینکه عباس بن شیث توانسته او را اسیر کند و خود را به عنوان جانشین وی معرفی کند.
عباس از ضعف و هرج ومرجی که بعد از شکست سلطان مسعود از سلجوقیان درنبرد دندانقان در سال۴۳۱ق عارض دربار غزنین شد برای قطع رابطهٔ غور از غزنین کوشید و با زندانی کردن عمویش امور غور را بر عهده گرفت.
سلطان ابراهیم پس از دستگیر کردن او فرزندش را به امارت رساند.
- قطب الدین حسن
از انتقال امارت غور به قطب الدین حسن که به احتمال زیاد فرزند محمد بن عباس بود اطلاعات دقیقی در دست نیست. وی مانند پدرش به دینداری، عدالت و رعیت پروری شهرت داشتهاست. در عهد امارت وی غور گرفتار جنگهای داخلی بودهاست چنانکه مشغلهٔ اصلی قطب الدین حسن فرونشاندن شورشها بود که در این را به قتل رسید.
به حکم مسعود بن ابراهیم غزنوی به امارت غور رسید با مرگ مسعود بن ابراهیم در سال ۵۰۹ق و اختلاف فرزندانش برسر جانشینی او، غزنویان خود تحت سلطه سلطان سنجر سلجوقی قرار گرفته و خراجگزار وی شدند.
روابط سیاسی
سلطان شهاب الدین زمانی به قتل رسید که اهداف نظامی او در هندوستان و خراسان ناتمام مانده بود و وضع داخلی نیز برای انتقال قدرت نا آرام بود بنابراین وزیر او مویدالملک برای جلوگیری از اغتشاشات داخلی و حفظ وحدت امپراطوری مرگ سلطان را آشکار نکرد ولی در این زمان ارکان سپاه باهم اختلاف پیدا کردند غوریان به هواخواهی بهاءالدین سام حاکم بامیان قیام خود را آشکار کردند و موید الملک و ترکان هواخواه غیاث الدین محمود شدند سرانجام توفیق نصیب موید الملک و ترکان شداما آنها برای تحقق هدف خود به تاج الدین یلدوز، از امرای ترک و سلطان شهاب الدین روی آوردند بنابراین به دلیل تعدد مدعیان سلطنت، قلمرو غوریان تجزیه شد.
روابط با خلفای عباسی
از منابع به دست آمده چنین برداشت میشود که غوریان مانند سایر پادشاهیهای مسلمان روابط خوبی با خلافتِ بغداد نداشتند و از آنها، حتی در ظاهر، اطاعت نمیکردند.
روابط با حکومتهای همجوار
مناسبات سیاسی و نظامی غوریان با حکومتهای همجوار: غوریان در مدت کوتاهی توانستند حکومت مقتدری در بخشهای وسیعی از سرزمینهای اسلامی تشکیل دهند. جد اعلای غوریان شنسب نام داشت که وی در زمان حضرت علی اسلام آورده بود اما پذیرش آیین اسلامی از طرف مردم غور در زمان سلطان محمود غزنوی بودهاست. اوج اقتدار این سلسله در زمان سلطان غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد بودهاست. معاصر بودن غوریان با حکومتهایی چون غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان همواره موجبات برخوردهای سیاسی و نظامی ای خاندان با حکومتهای یاد شده ایجاد کرد. در دوران سلطان غیاث الدین و شهاب الدین نبردهایی با سلطان محمد خوارزمشاه ایجاد شد که آنها در برابر سلطهٔ خوارزمشاهیان ایستاده و آنها را شکست میدادند اما با مرگ سلطان شهاب الدین غوری غوریان اقتدار خود را از دست دادند حاکمان محلی دم از استقلال زدند و سلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده غوریان را در خراسان و فرارود نابود ساخت.
امور اداری و نظامی
امور اداری غوریان تاحدی برگرفته از امور اداری غزنویان بود و سلطان ضرورتاً باید از خاندان شنسبانی باشد. مشروعیت سلطنت نه تنها منوط به دریافت منشور حکومت از خلیفه عباسی بود، بلکه حمایت اشراف نیز نقش مهمی را ایفا میکرد. نشانههای سلطنت خطبه، سکه وچتر سلطنتی بود و سلاطین غوری دارای چتر بودند وگاه از طرف خود به والیانی که مقام بالایی داشتند، لقب سلطان عطا میکردند. دیوان سالاری سلالهٔ ایران، مانند سامانیان و غزنویان برگرفته ازخلفای عباسی در بغداد بوده، پس شکی نیست که دیوان سالاری غوریان نیز شبیه دیوانسالاری موجود در خراسان و غزنین بودهاست که شامل دیوانهای عرض، دیوان اشراف، وزیر و غیره بودهاست. سپاه و اسلحه: هستهٔ مرکزی سپاه غور از مردم سرزمین غور تأمین میشده ولی با توسعهٔ قلمرو غوریان به تدریج اقوام دیگری مانند ترکان ،تاجیکان وهندیان به سپاه پیوستند. سپاه غور متشکل از سواره نظام و پیادهنظام بود. سپاهیان غور زره پوش بودند وبا سنان میجنگیدند. با توجه به کوهستانی بودن غور آموزشهای سوارکاری و وجود اسبهای تند رو بخش اعظم سواره نظام غوریان را تشکیل میداد.
امور مردمی
وضعیت اجتماعی
اوضاع اجتماعی غوریان به دلیل سختی زندگی در سرزمین کوهستانی به خودی خود در پرورش انسانهای توانمند از نظر روحی و جسمی اثرگذار بود. زندگی در دیاری کوهستانی باعث خشونت طبع غوریان شده بود.
وضعیت اقتصادی
اوضاع اقتصادی غوریان به دلیل وجود معادن فلز و تخصص و مهارت آنها در استخراج و ساخت اسلحه ونیز زمینهای کشاورزی غنی و غنیمت هایی که از هند وارد میشد و همچنین صادرات اسلحه باعث رونق اقتصادی غوریان شده بود.
وضعیت دینی
مذهب غالب غوریان و سلاطین تا عهد غیاث الدین م. ۵۹۹ق مذهب کرامیه بودهاست و حتی غیاث الدین محمد و برادرش شهاب الدین محمد، پیرو مذهب کرامیه بودهاند. نفوذ علمای کرامیه در غور چنان بود که وقتی غیاث الدین تغییر مذهب داد و به مذهب شافعی گروید مورد اعتراض قرار گرفت. تغییر مذهب غوریان به مذهب شافعی به دلیل سختگیری کرامیه در انجام عبادات و عقیده خرافهآمیز نسبت به خدا موجب رویگردانی مردم غور از این مذهب شده و به دنبال ان غیاث الدین برای هم سو شدن بامردم تغییر مذهب داده و به شافعی گروید. غیاث الدین به سبب سیاست تساهل مذهبی مورد تمجید مردم قرار گرفت به همین سبب در غور شورشی علیه او گزارش نشده چون او تعصب در مذهب را دور از شان سلطانی میدانست و امتیازی برای شافعیان قائل نمیشد او به سادات وعلویان احترام میگذاشت و برای شافعیان در خراسان و غور مساجد و مدارس ساخته بود.
پرچم غوریان
پانویس
- ↑ Firoz Koh in Ghur or Ghor (a region to the west of Ghazni), the Ghurids' summer capital
- ↑ Firuzkuh: the summer capital of the Ghurids, by David Thomas, pg. 18.
- ↑ The Grove Encyclopedia of Islamic Art & Architecture: Three-volume set, by Jonathan Bloom, Sheila Blair, pg. 108.
- ↑ The Development of Persian Culture under the Early Ghaznavids, C.E. Bosworth, Iran, Vol. 6, (1968), 35.
- ↑ Bang, Peter Fibiger; Bayly, C. A.; Scheidel, Walter (2020-12-02). The Oxford World History of Empire: Volume One: The Imperial Experience (به انگلیسی). Oxford University Press. pp. 92–94. ISBN 978-0-19-977311-4.
- ↑ GHURIDS (or Āl-e Šansab), a medieval Islamic dynasty of the eastern Iranian lands. They began as local chiefs in Ḡūr (q.v.) in the heartland of what is now Afghanistan, but became a major power from the mid-12th century until the opening years of the 7th/13th century. Ḡūr was then the nucleus of a vast but transient military empire which at times stretched from Gorgān (q.v.) in the west to northern India in the east, only to be overwhelmed by the Ḵᵛārazmšāhs (q.v.; see also CHORASMIA ii) and to disappear, as far as the eastern Iranian lands were concerned, on the eve of the Mongol cataclysm., C. Edmund Bosworth. , “GHURIDS” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ «Ghūrids». Encyclopaedia of Islam, THREE. دریافتشده در ۲۰۱۸-۱۱-۰۲.
- ↑ Nor do we know anything about the ethnic stock of the Ḡūrīs in general and the Šansabānīs in particular; we can only assume that they were eastern Iranian Tajiks., C. Edmund Bosworth. , “GHURIDS” Encyclopædia Iranica, online edition
- ↑ Encyclopaedia of Islam, "Ghurids", C.E. Bosworth, Online Edition, ۲۰۰۶: «... The Shansabānīs were, like the rest of the Ghūrīs, of eastern Iranian Tājik stock...."
- ↑ "غوریان | لغتنامه دهخدا" (به انگلیسی).
- ↑ «ADCO مقالات علمی». دریافتشده در ۲۰۱۷-۰۶-۱۱.
- ↑ اصغرفروغی ابری، تاریخ غوریان، ص29-43.
- ↑ اصغرفروغی ابری، تاریخ غوریان، ص46،47،48،49.
- ↑ اصغرفروغی ابری، تاریخ غوریان، ص46،47،48،49.
- ↑ اصغرفروغی ابری، تاریخ غوریان، ص88،89،90،91.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص14-26.
- ↑ اصغرفروغی ابری، تاریخ غوریان، ص.75
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص12.
- ↑ حسین قره چانلو، «پرتال جامع علوم انسانی».
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص92،93،94.
- ↑ جمشید نوروزی.
- ↑ اصغر فروغی ابری، تاریخ غوریان، ص98،99،103.
منابع
- تاریخ غوریان، اصغر فروغی ابری
- کتاب غوریان، عتیق الله پژواک.
- مقالهٔ مناسبات غوریان با حکومتهای همجوار، حسین قره چانلو، پرتال جامع علوم انسانی.
- مقالهٔ وضعیت اقتصادی واجتماعی غوریان، جمشید نوروزی.
پیوند به بیرون
- گاهشمارهای تاریخ ایران