پیشوند
پیشوند در زبانشناسی، یک وند است که پیش از ریشهٔ واژه میآید. در زبان فارسی، از صفتها نیز میتوان به عنوان پیشوند بهره برد؛ مانند: «ریز» در ریزموج، «سرخ» در سرخپوست، و «خوش» در خوشمزه اما در اصل پیشوند نیستند و واژه مرکب هستند.
پیشوندهای فارسی
پیشوندهای مرسوم تکواژ در زبان فارسی:
پیشوند | کاربرد | نمونه کهن | نمونه نوساخته |
آ/ا/ان | این پیشوند برای نفی به کار میرود و همریشه و همارز a/an/ab در زبان انگلیسی میباشد. | آوردن، انیران، امرداد، اریخت. | |
اَبَر | این پیشوند برای بیان بزرگنمایی بهکار میرود و همارزِ super در زبان انگلیسی است. | ابرمرد، ابررسانا، ابرپیچند. | |
اَبی | این پیشوند دیسهٔ دیگرِ «بی» میباشد. | ابیراهی. | |
اندر | دیسهای دیگر از «در» است که همارز inter در زبان انگلیسی است و به معنی درون، میان یا میان دوچیز میباشد. | اندر شدن | اندرکنش، اندرهلیدن، اندرخورد، اندراختریک، اندرابریک، اندراتمیک. |
اَف/آف | این پیشوند معنی بالا است و همریشه با Up انگلیسی است. | افراشتن، آفتاب | افماردن. |
آ/ا/ان | این پیشوند برای نفی بهکار میرود و همریشه و هممعنی a/an/ab میباشد. | آوردن، انیران، امرداد | اریخت. |
ارتا/ارد/ | این پیشوند به معنی راست و درست است و همریشه و هممعنی با ortho میباشد. | اردیبهشت، اردکان، اردبیل، اردشیر | اَرتاساخت، اَرتافکی، اَرتاپزشکی. |
ب(۱) | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است و دیسه کوتاه شده «با» است. | بِخرد، بِهوش. | |
ب(۲) | کاربرد دیگر این پیشوند در رساندن تأکید است که با فعل همراه میشود. | بِرفت، بِشد. | |
با | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم دارندگی چیزی است. | باخرد، باوجدان، باآزرم. | |
باز | این پیشوند معنی دوباره میدهد. | بازآمدن، بازگفتن. | |
بر | کابرد این پیشوند بیشتر همراه فعل است و معنی بیرون، فرا، بالا یا تأکید میدهد. | برآمدن (طلوع کردن)، بررسیدن، برکندن. | |
بس | این پیشوند معنی بسیار و چندین میدهد. | بسپار، بسپارِش. | |
بی | کاربرد این پیشوند در رساندن مفهوم نا دارندگی چیزی است. | بی، بیخرد. | |
بیش | این پیشوند معنی زیاد میدهد و همارز hyper در زبان انگلیسی است. | بیشدمی، بیشرویش. | |
پ | این پیشوند غالباً معنی ضد میدهد. | پیراستن، پالودن. | |
پاد/پت | این پیشوند معنی ضد میدهد و همارز anti در زبان انگلیسی است. | پای زهر | پادزهر، پادساعتگرد، پادگردشگری، پادتن، پادگویی، پتیاره. |
پرا (پارا) | این پیشوند همارز para در زبان انگلیسی است. | پاراهور، پراسو، پارامغناطیس، پرآسه. | |
پس | این پیشوند به معنی عقب (عقبتر از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. | پسرفت، پسبر؛ پسماند، پساویز، پسچهر. | |
پسا | این پیشوند به معنی بعد (بعد از چیزی) است و همارز post در زبان انگلسیی است. | پسانوگرایی، پسانوین. | |
پی | این پیشوند به معنی پس (پس از چیزی)؛ بعد (بعد از چیزی) است. | پیامد، پیجو، پیاینده. | |
پیرا/پر | این پیشوند به معنی دور و پیرامون چیزی است و همارز peri در زبان انگلیسی است. | پرستیدن، پراکندن | پیراپزشکی، پیرادندان، پرناوش، پرگشتن، پیراپزشکی، پیرابین، پیراشامه. |
پیش | این پیشوند به معنی جلو (جلو از چیزی)؛ قبل (قبل از چیزی) است. | پیشرفتن، پیشبرد؛ پیش نمایش، پیشامد. | |
تَرا | این پیشوند که غالباً به معنی ورا (ورای چیزی) است و همارز trans در زبان انگلیسی است. | ترجمه | ترابری، تراگسیلش، ترا فرستادن، ترانهش، تراکنش، ترافرازنده. |
تک | این پیشوند به معنی یک، تنها است و همارز mono و uni است. | تکنگاری، تکپار. | |
خر | این پیشوند به معنی بزرگ است. | خرمگس، خربت، خرمنج، خروار، خرگوش، خرچنگ، خرچسنه. | |
در | این پیشوند به معنی درون، میان یا گاهی بیرون میباشد. | درآمدن، درکنش، درماندن، درشمیدن، درکشیدن. | |
دژ | این پیشوند به معنی بد، با شیوه بد و یا ناجور بهکار بردن میباشد. | دژخیم، دژآگاه، دژپیه. | دژدود، دژگواری. |
دُش | دیسهای دیگر از دژ میباشد و همارز dys در زبان انگلیسی است. | دشنام، دشمن، دشوار | دشدَمی، دشزایی، دشآهنگی، دشمیزی، دشاُوباری، دشگواری. |
ریز | این پیشوند به معنی خرد و کوچک است | ریزگرد، ریزآرایه، ریزموج | |
ز/هز/آز/ | این پیشوند غالباً همراه با فعل بهکار میرود و به معنی بیرون و همریشه با ex/ec/e انگلیسی است. | زدودن، آزمایش، هزینه، هزوارش. | |
سر | این پیشوند غالباً همراه با فعل بهکار میرود. | سرآمدن، سررفتن، سرریز. | |
س/اس/ش/اش | این پیشوند دیس دیگر پیشوند (ز/هز/آز) است، غالباً همراه با فعل بهکار میرود و به معنی بیرون و همریشه با ex/ec/e انگلیسی است. | سِگالیدن، ستوه، شِکافتن، شِگرد | اسکفتن |
فر | این پیشوند در رساندن مفهوم تکامل، کمال و والایی بهکار میرود. | فرنشین (رئیس)، فرگشتن (تکامل یافتن)، فرآوری، فرایند. | |
فرا | این پیشوند به معنی والا و بالا بهکار میرود. | فراتاب، فرارفتن. | فرابری، فرابنفش. |
فرو | این پیشوند به معنی فرود و زیر بهکار میرود. | فرورفتن | فروسرخ. |
گ | این پیشوند به معنی سوا و جدا کردن است. | گداختن، گواردن، گشادن، گزیدن، گریختن. | |
ن | این پیشوند معنی «به سوی» و «پایین» میدهد. | نگریستن، نشستن، نوشتن، نبرد، نشیب | نِپاهِش، نپاهیدن. |
نا | این پیشوند منفیساز است. | ناجوانمرد، نا خردمند، نارس. | |
وا | این پیشوند غالباً همراه با فعل بهکار میرود. | وارفتن، واماندن. | واپاشی، واکنش. |
ور | این پیشوند گاهی به معنی بالا بهکار میرود و کلاً معانی متعددی دارد. | وررفتن، ورآمدن، ور کشیدن. | |
هم/هن/ان | این پیشوند همارز homo در زبان انگلیسی است. | همراه، هندسه، انباشتن، اندوختن، انجمن | همایش |
هو/خو | این پیشوند به معنی خوب و نیک میباشد و همارز eu در زبان انگلیسی است. | هومن، خسرو، خرم، خجیر | هونهنگ، هوپرورد، هوگواری، هوهسته، هومرگ. |
جستارهای وابسته
منابع
- ↑ مصوب فرهنگستان زبان فارسی