مغ
مُغ یا مُگ (جمع آن مُغان و موگان) به چِم دانا، عالم، بزرگ، تنها لقب ثبتشده از روحانیان غرب ایران در دورهٔ ماد، هخامنشی، اشکانی و ساسانی است. در دورهٔ اشکانی و ساسانی مغ برای موبدان زرتشتی بهکار میرفت. اولین کاربرد مغ در سنگنبشته بیستون و مربوط به گئومات مغ است.
مغ (مُگ) | |
---|---|
اطلاعات کلی | |
نام | مغ |
نام کامل | مغان |
نامهای دیگر | بغ، موبد، هیربد، کاهن، آثروان، مُگ |
آئین | مزدیسنا یا میترایی |
ملیت | ایرانی |
دوره | هخامنشی |
پیش از | ماد و ایلام |
دوران سلطنت | ساسانی |
نبردها | بهرام گور |
نامها در منابع
متون کلاسیک و ایران باستان عموماً دربارهٔ مغان اتفاق نظر دارند. اما دربارهٔ هویت ایشان از دیرباز با قید احتیاط سخن رفتهاست، و به استثنای یکبار، آن هم در اوستا نام ایشان ذکر نشدهاست. با این حال، مغان از زمان هرودوت به عنوان روحانیان دین زرتشت ایرانی، مورد توجه خاص مورخان یونانیان و رومیان بودند. هرودوت مغان را یک قبیله ساکن در سرزمین ماد میشمارد ولی به خاستگاه آنان اشارهای نکردهاست.البته شهر بیستون به معنی بغستان یا همان شهر خدایان بوده است و بغ همان واژه بگ به معنی خداست.
در دورهٔ ساسانی در کتیبههای گوناگون طبقهٔ روحانیان با القاب متعددی با دامنهٔ زمانی نامشخص بهکار رفتهاست. مهمترینِ آنها عبارتند از: آترُوان، اثورنان، آسرونان، دینبران، دینمردان، موبدان و مغان که آسرونان و موبدان عمومیترین عنوان بهکاررفته بودهاست.
مغ به صورت «مگو» در سنگنبشته بیستون در کرمانشاه ذکر شده و در اوستا به صورت «مغو» و در پهلوی «مغ» شدهاست. کلمه موبد که به پیشوای دین زرتشتی اطلاق میشود از همین ریشهاست (مغ+پَت - بهمعنای مغ بزرگ). این واژه که در زبان یونانی به شکل «ماگوس» ترجمه شد، در لاتین به شکل «مگوس» درآمد و در زبان آرامی به شکل «مجوشا» و در عربی «مجوس» ترجمه شدهاست. با ترویج اسلام در ایران، مغ معنی اسرارآمیزی پیدا کرد و موارد بهکارگیری آن گستردهتر شد و در نزد افراد به گونهای با گذشتهٔ مجوسی ارتباط پیدا کرد. همچنین مغ گاه دال بر روحانی زرتشتی در مفهوم کلی آن است.
مغان در غرب نیز به عنوان گروهی اسرارآمیز شناخته شدهاند و کلمهٔ Magic (به معنی جادو) یا مشابهات آن همانند واژگان magnet و magnetism (و شکل فارسی آن مغناطیس) در زبانهای اروپایی برگرفته از کلمهٔ مغ است.
از دیدگاه مولتون مغها نه آریایی و نه سامی، بلکه قبیله و قومی بومی و در عین حال طبیب، احضارکننده ارواح و پیشگو بودهاند. مسینا (Messina) به مغها به عنوان مریدان زرتشت مینگرد. در نظر او آنها فرستادگان زرتشت بودند که برای نخستین بار آیین وی را در غرب ایران یعنی (در کرمانشاه و بغستان یا همان بیستون) ترویج دادند. مسینا بعداً بطلان نظریه مولتون را مبنی بر اینکه مغها از قدیمترین دورانها به عنوان ساحر و جادوگر در بین یونانیان شهرت داشتهاند، به اثبات میرساند. یونانیان آگاهی و اطلاع زیادی دربارهٔ مغها و کلا مذاهب شرقی نداشتهاند و در اکثر موارد به مغها به دیدهٔ جادوگر و نه چیزی بیشتر، مینگریستند.
از دیدگاه افلاطون مغ به معنی خدمت به خدایان است. در این نظر، آپولونیوس و دئو کرسوستم نیز با او همرایاند. مغها از دیدگاه استرابون یک زندگی مقدس را پیش میگیرند و به نظر سوسیون، آنها خدایان را با اهدای قربانی و خواندن دعا میستایند و از سوی خدایان نیز مورد اجابت قرار میگیرند. مغها ماهیت و جوهره خدایان را نشان داده و آشکار میسازند و پیرامون عدالت سخن گفته و بت را محکوم میکنند. ارسطو مغان را کهنتر از مصریان میشمرد. در آثار یهود مانند کتاب ارمیا از واژه مجوس نام برده شدهاست که اشاره به مغان دارد. در منابع بابلی بارها به نام مجوس در مقام کسانی که دارای علوم غریبه و قدرت پیشگویی و تعبیر خواب دارند برمیخوریم.
مغان مادی و مغان مجوسی جدا از مغان میترایی بودهاند.البته بیگ یا بگ (به معنی خدا)همان مغ و مغ برگرفته از مت_مات یا ماد (گوت_گورد و در عربی کرد) است و همچنین گهواره و ریشه تاریخ و پیدایش تمدن جهان به کرمانشاه(گنج دره هرسین و شیخ اباد بیستون هرسین) بر میگردد به علاوه اینکه فرهنگ تصوف و درویشی در کردها تاریخی به درازای تمدن بشیریت دارد و از طرفی هم بر اساس نسک گاتها، مغان میترایی همان کرپان هستند که در جریان ظهور زرتشت دوّم، اندیشههای گنوسی و عرفانی ویژهٔ خودشان را در حکمت و عرفان ایران دوران بعد وارد کردند.
مغ در شاهنامه فردوسی
اصطلاح مغ یا مغان در شاهنامه مانند اوستا کمتر مذکور افتاده، به جای کلمه فوق اغلب با عناوین موبد و هیربد سرکار است. با این اوصاف از اصطلاح مغان در زمان بهرام گور اسمی آورده شده و آن زمانی است که بهرام در اوج اقتدار سلطنتی، ناشناس در یکی از مرزهای کشور شبی میهمان مرزبانی شد که او دختری بنام آرزو که سر رشته در نواختن چنگ داشت، شد:
به بهرام گفت ای گزیده سوار | به هر چیز مانندهٔ شهریار | |
چنان دان که این خانه بر سورِ توست | پدر میزبانست و گنجور توست | |
شبانِ سیه بر تو فرخنده باد | سرت برتر از ابرِ بارنده باد | |
شود ماهیار ایدَر امشب جوان | گروگان کند پیشِ مهمان روان | |
زنِ چنگزن، چنگ دربر گرفت | نخستین خروشِ مغان درگرفت |
نکتهٔ مهم و تاریخی در ابیات مزبور، خروش مغان است که ظاهراً در نزد مردمان باستان و قرون وسطا، مغان به آن صفت یعنی خروشیدن مشهور بودند. برخی متون کهن مغان را حافظ آتش در آتشکده یاد میکنند که اوقاتی از مواقع در شب و روز با صدای رسا اقدام به قرائت آیاتی از اوستا مینمودند. این قرائت رسا را شاهنامه به خروش تعبیر نمودهاست، به استناد شاهنامه مغان باید شغل خادمان آتش در آتشکده را حائز بوده باشند.
مغ در دیوان حافظ
واژهٔ مغ در اشعار حافظ مانند بسیاری دیگر از کلمات (مانند شراب و ساقی و صومعه و رند و غیره) در معنی غیراصلی خود به کار رفتهاست. عموماً این واژه در اشعار حافظ به معنی مهتر عرفا و اصطلاحاتی مانند «دیر مغان» به معنی محل تدریس و نیایش مغ است.
من ترکِ عشقبازی و ساغر نمیکنم | صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم | |
باغِ بهشت و سایهٔ طوبا و قصر و حور | با خاکِ کوی دوست، برابر نمیکنم | |
تلقینِ درسِ اهلِ نظر، یک اشارت است | گفتم کنایتی و مکرّر نمیکنم | |
هرگز نمیشود ز سرّ خود خبر مرا | تا در میانِ میکده سَر برنمیکنم | |
زاهد به طعنه گفت: «برو ترک عشق کن» | «محتاج جنگ نیست؛ برادر، نمیکنم» | |
شیخم به طنز گفت: «حرام است؛ مِی مخور!» | گفتم: «بهچَشم؛ گوش به هر خر نمیکنم» | |
پیر مغان حکایتِ معقول میکند | معذورم ار محالِ تو باور نمیکنم | |
این تقویم بس است که چون زاهدانِ شهر | ناز و کرشمه بر سرِ منبر نمیکنم | |
حافظ؛ جنابِ پیر مغان جای دولت است | من تَرکِ خاکبوسیِ این در نمیکنم |
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ "Magi". دانشنامه ایرانیکا (به انگلیسی). 1 January 2000.
- ↑ معیری، هایده. ص33
- ↑ Zaehner, Robert Charles (1961). The Dawn and Twilight of Zoroastrianism. New York: MacMillan. p. 163..
- ↑ میثم شهسواری و سیدمهدی موسوی کوهپر (پائیز ۱۳۹۸). «ساختار درونی روحانیت زرتشتی در دورهٔ ساسانی» (PDF). پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری (۹).
- ↑ لغتنامهٔ دهخدا
- ↑ قابل مقایسه با مُلّا یا آخوند در اسلام
- ↑
Walker Atkinson, William, Mind Power: The Secret of Mental Magic, Published by Kessinger Publishing, 1997, ISBN 0-7661-0091-X, 9780766100916 , Page 122.
- ↑ آر. سی زنر، زروان، ترجمه تیمور قادری، انتشارات فکر روز، چاپ دوم، 1375، ص46-45
- ↑ هاشم رضی. دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. انتشارات سخن. ص. ۱۸۷ (پانوشت). شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.
- ↑ شاهنامه. جلد هفتم. پادشاهی بهرام گور، ص ۵۲۶
منابع
- دیاکونوف، ایگور میخائیلوویچ (۱۳۸۶). تاریخ ماد. ترجمهٔ کریم کشاورز. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۴۴۵-۱۰۶-۵.
- معیری، هایده. ۱۳۸۱. مغان در تاریخ باستان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران.
- رضی، هاشم (۱۳۸۴). دین و فرهنگ ایرانی پیش از عصر زرتشت. تهران: انتشارات سخن. شابک ۹۶۴-۳۷۲-۰۳۲-۲.
- بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران
- دریایی، تورج (۱۳۸۴)، شاهنشاهی ساسانی، ترجمهٔ مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس
- دوستخواه، جلیل، «پیوست: مغ»، اوستا کهنترین سرودهای ایرانیان