حماسه گیلگمش
{{#گزینه:|true|بله=|{[[Category:|حماسه گیلگمش]]
تاریخ نگارش | ح. ۲۱۰۰ پیشا دوران مشترک |
---|---|
کشور | میانرودان |
زبان | زبان سومری |
نوع رسانه | لوح رسی |
حماسهٔ گیلگَمِش (حماسهٔ گیلگامش) (در سومری:𒄑𒉈𒂵𒈩 یا حماسه بیلگمس) شعری حماسی است که در بینالنهرین باستان شکل گرفت؛ و قدیمیترین اثر ادبی برجسته بازمانده، و دومین متن مذهبی قدیمی پس از متون اهرام در نظر گرفته میشود. تاریخ ادبی گیلگمش با پنج شعر سومری دربارهٔ بیلگمس (سومری «گیلگمش»)، پادشاه اوروک آغاز میشود (در زمان سلسله سوم اور - ح. ۲۱۰۰ پیشا دوران مشترک). این داستانهای مستقل بعداً با هم ترکیب شدند و حماسهای را به زبان اکدی پدیدآوردند. اولین نسخه بازمانده از این حماسه یکپارچه، که به نسخه «بابِلی قدیم» معروف است، به قرن ۱۸ پیشا دوران مشترک میرسد و بر اساس واژههای آغازینش Shūtur eli sharrī («برتر از همه شاهان») نامگذاری شدهاست. تنها چند لوح از آن به جا ماندهاست. نسخه متاخر، «مرجع بابِلی»، توسط «سین-لقی-اونینی» گردآوری شد، زمانش به قرن ۱۳ تا ۱۰ پیشا دوران مشترک میرسد، و با واژههای Sha naqba īmuru («او که ژرفا را دید»، به زبان امروزی: «او که ناشناخته را میشناسد») آغاز میشود. تقریباً دو-سوم این نسخه طولانیتر (در دوازده لوح) بازیابی شدهاست. بعضی از بهترین رونوشتها در کتابخانه آشوربانیپال (پادشاه آشوری، آشوربانیپال (قرن ۷ پیشا دوران مشترک)) پیدا شدند.
بخش اول داستان دربارهٔ گیلگمش، پادشاه اوروک، و انکیدو است، مردی وحشی که خدایان خلق کردند تا جلوی ستم کردن گیلگمش به مردم اوروک را بگیرد. پس از آنکه انکیدو به واسطه رابطه جنسی با یک روسپی متمدن میشود، به اوروک سفر میکند، در آنجا گیلگمش را به مصافی برای سنجش قدرت میطلبد. گیلگمش برنده ستیز است؛ با این وجود، دوست یکدیگر میشوند. آن دو سفری شش-روزه به جنگل سدر افسانهای میکنند، نگاهبان جنگل، «هومبابای مخوف» را میکشند، و درخت سدر مقدس را قطع میکنند. ایزدبانو ایشتار «نر گاو آسمانی» را برای مجازات گیلگمش میفرستد، گیلگمش خواسته او را رد کردهاست. گیلگمش و انکیدو نر گاو آسمانی را میکشند؛ خدایان پس از آن انکیدو را به مرگ محکوم میکنند و او را از بین میبرند.
این حماسه در سال ۱۸۷۰ توسط جورج اسمیت ترجمه و منتشر شدهاست.
تاریخچه
به عقیده اندرو جرج، از یک صد سال پیش که نخستین ترجمههای مدرن حماسه گیلگمش منتشر شد، در جایگاه یکی از آثار اصلی ادبیات جهان قرار گرفت. این حماسه، بارها در قالب نمایش، رمان و اپرا اقتباس و حداقل به شانزده زبان ترجمه شده است. یکی از موضوعات اصلی در این حماسه، «ترس از مرگ» است. دو موضوع جهانشمول دیگر در آن، «راه خردمندی» و وضع بشر هستند. علاوه بر این، وظایف شایسته شاهان، وظیفه نسبیت به خانواده، تمدن و بربریت، دوستی و قهرمان واقعی بودن را شامل میشود. در این میان، داستانهای سنتی «طوفان» و جهان مردگان نیز به آن پیوسته است. مجموع این موضوعات گیلگمش را به قهرمان فرهنگ تبدیل کرده است.
نکتهای که حماسه گیلگمش و سایر ادبیات بینالنهرین باستان را مجزا میکند، آن است که هنوز نسخههای گوناگونی از آن پیدا میشود. هفتاد سال پیش، کمتر از چهل نسخه وجود داشت اما اکنون بیش از دو برابر آن پیدا شده و در حال افزایش است. نسخههای مختلف گیلگمش بر روی لوح گِلی و به خط میخی نوشته و در شهرهای باستانی مختلف در بینالنهرین، شام و آناتولی پیدا شدهاند. خط میخی در هزاره سوم پیشا دوران مشترک در دولتشهرهای جنوب بینالنهرین پدید آمد. لوحهای خط میخی، دربرگیرنده گستره زمانیِ سه هزار ساله هستند و در میان آنان آثار ادبی و علمی دیده میشوند.
قطعههای ادبی که داستان گیلگمش را روایت میکنند از دورههای مختلف و به زبانهای گوناگون به دست آمدهاند که میتوان بر اساس زمان، مکان و زبان آنان را دستهبندی کرد. گروه اصلی (نسخه معیار)، به زبان اکدی هستند و به تمدن بابل و آشور در هزاره اول پیشا دوران مشترک تعلق دارند. این نسخه در همان زمان خود با واژگان آغازین («او که دریا را دید») شناخته میشده است. سایر گروهها، قدیمیتر و به زبان اکدی هستند. گروه دوم، متنهای نیمه اول هزاره دوم پیشا دوران مشترک (دوره بابلی باستان) هستند. گروه سوم تکههایی هستند که به تمدن بابل در نیمه دوم هزاره دوم پیشا دوران مشترک (دوره بابلی میانه) تعلق دارند. گروه چهارم، متعلق به همان زمان گروه سوم هستند اما خارج از تمدن بابل (شام و آناتولی) به دست آمدهاند. گروه پنجم، نسخههایی به زبان سومری هستند که توسط شاگردان کاتبی در تمدن بابل (قرن هجدهم پیشا دوران مشترک) نوشته شدهاند.
در میان متنهایی که کاتبان آشوربانیپال رونویسی میکردند، حماسه گیلگمش قرار داشت که در کتابخانه آشوربانیپال احتمالا تا چهار مجموعه کامل از آن بر الواح گلی نقش بسته بود. پس از غارت نینوا توسط اتحاد مادها و بابلیها در ۶۱۲ پیشا دوران مشترک، رونوشتهای این حماسه، همانند سایر الواح، بر کف کاخهای پادشاهی تکهتکه باقی ماندند و تا ۲۵۰۰ سال پس از آن یافت نگشتند.
نخستین بار در سالهای ۱۸۵۰ و ۱۸۵۳، آستن هنری لایارد و دستیارش هرمزد رسام الواح را در کتابخانههای شاهی نینوا کشف کردند. این الواح هسته اصلی مجموعه لوحها را در موزه بریتانیا تشکیل میدهند. آنان همچنین سنگ بنای رشته آشورشناسی هستند و برای اکثر پژوهشها منبع اصلی محسوب میگردند. آن دو حفاری را در کاخ سناخریب (پدربزرگ آشوربانیپال) که نامش «کاخ بیهماورد» بود، آغاز کردند. سه سال پس از آن، رسام از سوی موزه بریتانیا بازگشت و گنجینه دوم را در کاخ خود آشوربانیپال («کاخ شمالی») پیدا کرد. سالها پس از آن (۱۸۷۹ تا ۱۸۸۲)، رسام دهها هزار لوح بابلی را در سایتهایی در جنوب، بابل و سیپار، به دست آورد که در موزه بریتانیا گرد آمدند. هیچ یک از آن دو نفر توانایی خواندن الواح را نداشتند.
اهمیت کشف این مجموعه برای اولین بار در سال ۱۸۷۲ شناخته شد. در این سال، جرج اسمیت در حین مرتب کردن لوحها در موزه بریتانیا، لوح «طوفان» را یافت. همکار او در آن زمان، واکنش وی را چنین توصیف کرده است:«اسمیت لوح را برداشت و شروع به خواندن سطرها کرد؛ هنگامی که دریافت محتوای آن همان بخشی از افسانه است که امیدوارانه به دنبالش بود، گفت «اولین انسانی هستم که پس از دو هزار سال فراموشی میخوانمشان.» لوح را روی میز گذاشت، به هوا پرید و با هیجان بسیار دور اتاق خیز برداشت و در میان حیرت حضار شروع به در آوردن لباسهایش کرد.» او ترجمه لوح طوفان را در «انجمن باستانشناسی کتاب مقدس» (با حضور نخستوزیر) ارائه داد.
کتابخانه آشوربانیپال بزرگترین مجموعه را فراهم کرد که سازماندهیشده مکتوب و جمعآوری شده بودند.
نسخهها
نام سنتی که همراه با نسخه مرجع بابلی آمده، «سین-لیقِ-اونینی» است. معنای آن، «ای خدای ماه، بپذیر نیایشم را!» و حرفه او جنگیری (دور کردن شیطان با نیایش) است. این پیشه، مهارت بسیار مهمی بوده و یکی از کاربردهای اصلی آن، درمان بیماران است. هیچ چیز دیگری درباره وی در دست نیست، جز آنکه چندین خانواده شناختهشده در میان کاتبان (اواخز هزاره اول پیشا دوران مشترک) در شهر اوروک (جنوب تمدن بابل)، او را نیای خود دانستهاند. دیدگاه امروزی این است که او در حدود قرن سیزدهم تا یازدهم پیشا دوران مشترک زندگی کرده است. او نمیتواند سراینده اصلی حماسه بابلی باشد زیرا نسخهای از آن در دوره بابلی باستان موجود بود اما به احتمال زیاد شکل دادن نهایی با او بوده و نسخه هزاره اول موجود در کتابخانهها بر عهده وی بوده است، همان نسخهای که به آن نسخه معیار گفته میشود. با همه اینها نمیتوان احتمال این را در نظر نگرفت که مابین زمان زندگی او و قرن هفتم پیشا دوران مشترک، متن او تغییرات جزئی کرده باشد.
شعر حماسی طولانیای که در دوره باستان به «سین-لیقِ-اونینی» نسبت داده شده است، در دوره قدیم با نام «sha naqba imuru» («او که «دریا» را دید») شناخته میشده که واژگان آغازین آن است. این نسخه از حماسه در اغلب جاها، از نسخه بابلی باستان حماسه («برتر از همه پادشاهان دیگر») سطر به سطر پیروی کرده است. در سایر جاها تفاوتهای مهمی وجود دارد. در میان زمانی که «برتر از همه پادشاهان دیگر» به «او که «دریا» را دید» تحول یافت، نسخههای بابلی اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک وجود دارند. این گروه از نسخهها به دو بخش «در تمدن بابل» و «خارج از تمدن بابل» تقسیم میشوند. بخش اول شامل دو لوح است: نیپور و اور. این دو لوح بسیار شبیه به نسخه معیار هستند (همراه با تفاوتهایی).
متنهای بابلی خارج از تمدن بابل، به قرن چهاردهم پیشا دوران مشترک (اواخر عصر برنز) تعلق دارند. در این دوره پادشاهی نوین مصر و هیتیها قدرتهای اصلی در شرق دریای مدیترانه بودند و زبان اکدی در ارتباطات بینالمللی در خاور نزدیک زبان میانجی محسوب میگشت. پادشاهان آشوری و بابلی، طبیعتا به اکدی برای فرعون نامه مینوشتند، اما فرعون نیز به اکدی پاسخ آنها را میداد. پادشاه هیتی و فرعون نیز به همینگونه مکاتبه میکردند. حاکمان خرد در ساحل شام و سوریه نیز به همین زبان با سروران خود در ارتباط بودند، گرچه از اصطلاحات کنعانی و هوری نیز استفاده میکردند. این زبان اکدی به همان شیوه سنتی، خط میخی بر روی لوح گلی، نوشته میشد. کاتبان محلی برای آنکه بتوانند نامهها، قراردادها و سایر سندهای سروران خود را فراهم کنند، به خط میخی و با واژگان و ادبیات بابلی آموزش میدیدند(این اتفاق پیش از آن نیز روی داده بود و در میانه هزاره سوم پیشا دوران مشترک، خط میخی به ابلا رسیده بود).
در نتیجه، در هاتوسا (بغاز کوی امروزی، پایتخت تمدن هیتی)، آختاتون (امارنه، شهر سلطنتی فرعون آخناتون در مصر علیا)، اوگاریت (راس شمرا، در بخش ساحلی سوریه)، ایمار (تل مِسکِنه) (شهری بر کنار فرات) - فقط به عنوان چند نمونه - بر الواح، ادبیات اکدی نقش میبست. به جز امارنه، از همه این جاها و علاوه بر آن در مگیدو (فلسطین) الواح گیلگمش پیدا شدهاند. آنچه در هاتوسا به دست آمده است، قدیمیترین در این گروه و بسیار شبیه به نسخه بابلی باستان حماسه (پنسیلوانیا و ییل) است؛ آنان متعلق به پیش از سین-لیقِ-اونینی هستند. متنهای امار که متعلق به چند سده بعد هستند، با وجود تفاوتهایی به نسخه او شبیه هستند (باز هم باید گفت در حال حاضر نمیتوان تشخیص داد پیش از اثر او بودهاند یا پس از آن). سایر نسخههای گیلگمش که در «غرب» پیدا شدهاند، محلی و خلاصه یا بازنگری حماسه معیار هستند. یک نسخه هیتی و یک نسخه هوری هر دو در پایتخت تمدن هیتی پیدا شدهاند. نسخه هیتی نسبتا بهتر اما نسخه هوری به زحمت قابل خواندن است. حتی نسخهای در ارمنستان، بسیار دور از عیلام، پیدا شد که گمان میرفت نسخه عیلامی گیلگمش باشد. به سرعت منتشر شد و ترجمههایی نیز به دنبال آن آمد. اما بررسی بیشتر نشان داد که در واقع نامهای خصوصی بوده که هیچ ربطی به گیلگمش ندارد. این نامه نمونهای شد از این حقیقت که زبان عیلامی هنوز ناشناختهترین زبان خاور نزدیک است. زبان اکدی چنین وضعیتی ندارد.
از نسخه مرجع بابلی حماسه، ۷۳ نسخه خطی به جا مانده است: ۳۵ عدد از کتابخانههای آشوربانیپال در نینوا، ۸ لوح یا قطعه دیگر از سه شهر آشوری دیگر (آشور، کالاه، حوزیرینا) و ۳۰ لوح از تمدن بابل (به خصوص شهرهای بابل و اوروک) به دست آمده است. لوحهای آشوربانیپال قدیمیتر هستند. جدیدترین نسخه خطی متعلق به ۱۳۰ پیشا دوران مشترک و از شهر بابل است.
تعداد سطرهای یازده لوح حماسه، مابین ۱۸۳ تا ۳۲۶ است؛ در کل حدود ۳٬۰۰۰ سطر وجود داشته است. تنها لوحهای I، VI، X، و XI تقریبا کامل هستند. با کنار گذاشتن سطرهایی که از دست رفتهاند اما با متنهای مشابه قابل بازیابی هستند؛ حدود ۵۷۵ سطر باقی میمانند که کاملا از بین رفتهاند؛ حتی یک کلمه نیز از آنان باقی نمانده است. تعداد بسیاری آسیب زیادی دیدهاند و کمتر از چهار-پنجم حماسه متن به هم پیوسته است.
رویکرد به حماسه نباید مانند رویکرد به شعر هومر باشد (متن اصلا کامل نیست)؛ مانند کتابی است که بخشی از آن را موریانه خورده یا طوماری که آتش نیمی از آن را سوزانده باشد.
نسخهٔ مرجع بابلی حماسه
لوح I. پیدایی انکیدو
او که «دریا» را دید، پیریزی سرزمین،
[آنکه] دانست ...، خردمند بود در همه امور!
[گیلگمش، آنکه] «دریا» را دید، پیریزی سرزمین،
[آنکه] دانست ...، خردمند بود در همه امور!
[او] ... همهجا ...
و [فراگرفت] همگی مجموع حکمت را.
دید آنچه را نهفته بود، پیدا کرد آنچه را نهان بود،
او آورد داستانی از پیش از «طوفان».
راه درازی آمد، فرسوده بود، آرامش یافت،
و گذاشته شد همه کارهایش بر لوحی از سنگ.
بر بالای دیوار اوروک شو و به پس و پیش رو!
پِیریزیهایش را برانداز کن، آجرکاریاش را ببین!
آجرهایش در کوره پخته نشدند؟
«هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟
[یک میل مربع است] شهر، [یک میل مربع] بیشه خرما، یک میل مربع است گودال خاک رس، نیم میل مربع معبد ایشتار:
[سه میل مربع] و نیم است گستره اوروک.
[بنگر] صندوق لوح سدر را،
[باز کن] قفل برنزش را!
[بلند کن] سرپوش راز و رمزش را،
[بردار] لوح سنگ لاجورد را و به صدای بلند بخوان
رنجهای گیلگمش، هر آنچه بر او رفت.
سرآغاز و ستایش. پادشاه گیلگمش، ظالمانه بر مردم شهر اوروک حکومت میکند، آنها به خدایان شکایت میکنند. برای مشغول کردن و تغییر مسیر نیروهای فرابشری وی، خدایان همتایش را خلق میکنند، مردی وحشی با نام انکیدو که توسط حیوانات وحشی بزرگ شده است. دامگذاری، انکیدو را میبیند و وی را با کمک یک روسپی از گله به دور میکشاند. روسپی هنرهایش را به او نشان میدهد و پیشنهاد میدهد که با او به اوروک برود، جایی که گیلگمش، انکیدو را در خواب دیده است.
شمهات باز کرد پارچه پایینتنهاش را،
وی آشکار کرد جنسیتش را و او پذیرا شد فریبندگیاش را.
وی پس نرفت، وی پذیرا شد بویش را:
وی گسترد رَختش را و او بر وی خوابید.وی برای مرد کرد همان که زنی کند،
شهوتش نوازش کرد و در آغوشش گرفت.
شش روز و هفت شب،
انکیدو سیخکرده بود و آمیزش کرد با شمهات.
داستان با گیلگمش، پادشاه اوروک آغاز میشود. گیلگمش، دو-سوم خدا و یک-سوم انسان، بر مردم شهرش ستم میکند، آنها از دست او به خدایان پناه میبرند. ستم او به زنان جوان اوروک، اجبارشان به همخوابگی در شب عروسیشان است (حق لرد (ارباب)). ستم او به مردان جوان (لوح در این قسمت آسیب دیده) اینگونه حدس زده میشود که آنها را با مسابقه، آزمون قدرت، یا به احتمال زیاد بیگاری کشیدن در بنای ساختمانها از پای درمیآورد. خدایان به درخواست مردم با خلقِ همتایِ گیلگمش پاسخ میدهند، که میتواند از ستم او جلوگیری کند. این مرد وحشی، انکیدو، پوشیده از مو-ست و در محیط وحش با حیوانات زندگی میکند. دامگذاری میبیندش، انکیدو گذران زندگی او را با ریشهکن کردن دامها خراب کردهاست. دامگذار به خدای خورشید، شَمَش، از مرد میگوید. چنان چینند که شمهات، یک روسپیِ مقدس، انکیدو را فریفته کند؛ نخستین گام او به سوی رام شدن. پس از شش روز و هفت شب (و یا بر اساس پژوهش جدید، دو هفته)) همخوابگی و آموزش راههای شهریگری به انکیدو، شمهات او را به منزلگاه شبان میبرد تا شهرنشینی بیاموزد. در همین حال، گیلگمش رسیدنِ از راهِ همراهِ محبوبِ ناآشنایی را به خواب میبیند و از مادرش، نینسون، میخواهد در یافتن معنای رؤیاها کمکش کند.
لوح II. رام کردن انکیدو
روسپی، انکیدو را به چادر شبان میبرد، وی در آنجا شیوه انسان بودن را میآموزد و نگهبانی برای شبان میشود. غریبهای که از آنجا میگذرد درباره گیلگمش در اوروک میگوید و اینکه چگونه او در مراسم عروسی، حق شب اول را به اجرا میگذارد. انکیدو از این رسم شگفتزده میشود، به اوروک پا میگذارد و مانع از این اتفاقات میشود. گیلگمش و انکیدو میجنگند تا آنکه انکیدو برتری گیلگمش را میپذیرد و آن دو دوستانی راسخ میگردند. گیلگمش پیشنهاد میدهد برای به دست آوردن شهرت و شکوه به جنگل سدر سفر کنند و هشدار انکیدو درباره خطر این کار را نادیده میگیرد. آنها خود را به جنگافزار مجهز میکنند. گیلگمش برنامه خود را به شورای اوروک خبر میدهد. بزرگان شهر تلاش میکنند تا وی را بازدارند.
لوح III. آمادهسازی برای سفر به جنگل سدر
بزرگان به گیلگمش و انکیدو برای سفر پند و اندرز میدهند. دو قهرمان به دیدار ایزدبانو نینسون میروند که یاری خدای خورشید، شَمَش، و کمک زن وی، اَیا، را میطلبد. نینسون انکیدوی یتیم را به فرزندی میپذیرد. گیلگمش دستوراتی برای اداره اوروک در نبودش میدهد. قهرمانان به راه میافتند.
لوح IV. سفر به جنگل سدر
هر سه روز یکبار در مسیر سفر، گیلگمش و انکیدو بر دامنه تپهای اردو میزنند و آیینی اجرا میکنند تا رویایی برانگیزند. هر بار گیلگمش با کابوسی بیدار میشود اما انکیدو به وی اطمینان خاطر میدهد که رویایش در حقیقت خیر است. پس از دستکم پنج رویا، قهرمانان به جنگل سدر نزدیک میشوند. شمش پیشنهاد حملهای بیدرنگ میدهد تا هومبابای غول را غافلگیر کنند که پوشانده در هفت هالهاش از جنگل سدر نگاهبانی میکند. در حالی که قهرمانان با نگرانی تلاش میکنند از ترس یکدیگر بکاهند، به جنگل میرسند.
لوح V. نبرد با هومبابا
پس از ستایش کوه انبوه از درخت سدر، قهرمانان سلاح برمیکشند و آهستهآهسته به جنگل پیش میروند. هومبابا بر سر راهشان قرار میگیرد و انکیدو را به خیانت متهم میکند. انکیدو بر اقدام فوری پافشاری میکند. گیلگمش و هومبابا میجنگند و شمش سیزده باد را برای کور کردن هومبابا میفرستد تا دستپروردهاش به پیروزی دست یابد. هومبابا برای جانش التماس میکند. دوباره انکیدو بر شتاب پافشاری میکند، به گیلگمش میگوید پیش از آنکه خدایان خبردار شوند، هومبابا را بکشد. هومبابا قهرمانان را نفرین میکند، فورا او را به قتل میرسانند و به قطع کردن درخت سدر در بیشههای مقدس مشغول میشوند. انکیدو یک درخت باشکوه را برای ساختن در بزرگی که معبد انلیل را بیاراید، نذر میکند.
قهرمانان وارد جنگل سدر (سرو) میشوند. هومبابا نگاهبان جنگل به آنها توهینوتهدید میکند. او انکیدو را متهم به خیانت میکند، و عهد میکند که شکم گیلگمش را بدرد و گوشتش را خوراک پرندگان کند. گیلگمش میترسد، ولی با کلمات دلگرمکننده انکیدو نبرد آغاز میشود. کوهها از غوغا به لرزه درمیآیند و آسمان تیرهوتار میشود. شمش برای درهمپیچیدن هومبابا ۱۳ باد میفرستد، و او اسیر میشود. هومبابا از گیلگمش میخواهد از کشتنش درگذرد، دل او به رحم میآید. میگوید گیلگمش را پادشاه جنگل خواهد کرد، برایش درختان را قطع خواهد کرد، و برده او خواهد شد. بااینهمه، انکیدو میگوید گیلگمش باید او را بکشد تا برای همیشه نامبردار شود. هومبابا هر دو را نفرین میکند و گیلگمش سر از بدنش جدا میکند، و هفت پسرش را میکشد. قهرمانان درختان سدر بسیاری را قطع میکنند، از جمله درخت غولپیکری را که انکیدو قصد دارد از آن دروازهای برای معبد انلیل بسازد. قایقی میسازند و از طریق فرات با درخت غولپیکر و (احتمالا) سر هومبابا بازمیگردند.
لوح VI. ایشتار و نرگاو آسمان
پس از بازگشت به اوروک، زیبایی گیلگمش تمایل جنسی را در ایزدبانو ایشتار برمیانگیزاند و او به گیلگمش پیشنهاد ازدواج میدهد. گیلگمش او را تحقیر میکند، همه دلباختهگان را به یاد ایشتار میآورد که به چه سرنوشتی دچارشان کرده است. ایشتار خشمگین میشود و به آسمان میشتابد. آنو، پدرش، را وادار میکند تا نرگاو آسمانِ آتشین (صورت فلکی گاو) را به وی دهد تا بتواند گیلگمش را به مرگ کیفر دهد. نرگاو آسمان در اوروک ویرانی به بار میآورد اما گیلگمش و انکیدو نقطه ضعف آن را مییابند و میکشندش. آنها به ایشتار توهین بیشتری میکنند و پیروزمندانه به کاخ برمیگردند تا موفقیت خود را جشن بگیرند.
لوح VII. مرگ انکیدو
انکیدو در رویایی شورای خدایان را میبیند که در آن حکم به زوال وی میدهند. در هذیانی عذابآور، در بزرگ ساختهشده از سرو را تصور میکند که برای معبد انلیل ساخت، نفرینش میکند که نتوانست پشتیبانی خدا را برایش به دست آورد. سپس افکارش را معطوف به صیاد و روسپی میکند که وسیلهای شدند تا او با تمدن آشنا شود، همانها که وی بدبختی خود را از آنان میداند. شمش او را به نرم شدن میخواند، انکیدو برای روسپی دعای خیر میکند. رویای دومی میبیند؛ در آن، فرشته مرگ وی را به جهان زیرین میکشاند؛ جلوهای از دوزخ میبیند. پس از توصیف رویا برای گیلگمش، بیمار میشود. بیرمق در بستر مرگش، به گیلگمش از ننگ سرنوشت خود شکایت میبرد، که چرا در میدان نبرد نمرد. میمیرد.
لوح VIII. خاکسپاری انکیدو
گیلگمش سوگواری بزرگی برای انکیدو برگزار میکند. صنعتگرانش را فرامیخواند و پیکرهای از دوستش میسازد، اسباب گور را از خزانهاش فراهم میکند تا انکیدو به جهان زیرین بَرَد و رضایتمندی خدایان ساکن در آنجا را به دست آورد. در شب عزا، ضیافتی بزرگ برپا میشود، سپس گنجها گشوده و به خدایانِ جهان زیرین تقدیم میشوند و آیینوار برای عموم به نمایش گذاشته میشوند.
لوح IX. سفرهای گیلگمش
در سوگ انکیدو که مرگش فناپذیری خود را به یاد گیلگمش آورده، وی اوروک را ترک میگوید و در آرزوی راز اوتا-ناپیشتیِ جاودان، آواره زمین میشود. به سوی آخر جهان رهسپار میشود و به کوههایی میرسد که خورشید در آنجا غروب و طلوع میکند. از عقرب-مردی که نگاهبان گذرِ زیر کوههاست، یاری میجوید. ناتوان از واداشتن گیلگمش به درک خطری که در پیش دارد، عقرب-مرد اجازه عبور میدهد. گیلگمش در مسابقه با زمان از «کورهراه خورشید» گذر میکند، پیش از آنکه خورشید بتواند به او برسد. بهنگام به پایان راه میرسد و خود را در باغ جواهرات مییابد.
لوح X. در کناره جهان
در آنسوی باغ، بر کناره ساحل دریا، ایزدبانوی پیر خردمندی زندگی میکند. در دوردست، شخص ترسناکی را مشاهده میکند، گمان میبرد شکارچی است، در میخانهاش را میبندد. گیلگمش صدای وی را میشنود و تهدید میکند به زور وارد خواهد شد. وی میپرسد که او کیست. او به وی میگوید که چگونه دوستش مرده است و چه بسیار که اکنون خود از مرگ هراسان است، از وی یاری میجوید برای گذر از دریا و رسیدن به اوتَنَپیشتی. وی به او هشدار میدهد که جستجویش بیهوده است و از خطرهای «آبهای مرگ» میگوید اما به تفصیل به او میگوید در کجا قایقران اوتنپیشتی، اور-شانابی، را بیابد، همراه با خدمهاش، «افراد سنگی». گیلگمش به قایقران و همراهان غریبش هجوم میبرد. زمانی که درگیری به پایان میرسد، او درباره جستجوی خود به اور-شانابی میگوید و برای پیدا کردن اوتنپیشتی طلب کمک میکند. اور-شانابی آشکار میکند که گیلگمش با از میان بردن افراد سنگی، مانع از حرکت خود شده اما به گیلگمش یاد میدهد چگونه برای کرجی تیرکهایی به درازای بسیار زیاد بسازد تا برای پیشرانش جایگزینی باشند. آنها همراه با تیرکها سوار بر قایق میشوند. هنگامی که همه تیرکها تمام میشود، گیلگمش از پیراهن قایقران بادبان میسازد و از «آبهای مرگ» گذر میکنند. پس از به ساحل رسیدن، گیلگمش داستان خود را برای اوتنپیشتی بازمیگوید. اوتنپیشتی وظایف شاهان را به او یادآوری میکند و از اجتنابناپذیر بودن مرگ و زودگذر بودن زندگی سخن میراند.
لوح XI. جاودانگی رد میشود
خلاصه
گیلگمش از اوتا-ناپیشتی میپرسد چگونه به زندگی ابدی دست یافته و از اوتا-ناپیشتی پاسخ میشنود چگونه از «طوفان» جان سالم به در برد و در نتیجه خدایان به او جاودانگی بخشیدند. اوتا-ناپیشتی به گیلگمش پیشنهاد میدهد به مدت یک هفته نخوابد. گیلگمش در این آزمون رد میشود و با ناامیدی درمییابد اگر از شکست دادن «خواب» ناتوان است پس هیچ امیدی به غلبه بر «مرگ» ندارد. اوتا-ناپیشتی به قایقرانش دستور میدهد گیلگمش را برای شستشو برد و لباسهایی که بیشتر در خور پادشاه است به او بپوشاند و همراهش به اوروک برگردد. زن اوتا-ناپیشتی به او توصیه میکند به قهرمان در حال عزیمت هدیهای مرسوم برای سفرش دهد. اوتا-ناپیشتی به گیلگمش نشان مرجانی گیاهگونه را در اعماق دریا میدهد که او را بازجوان خواهد کرد. گیلگمش به بستر دریا میرود و آن را پیدا میکند. او و اور-شانابی رهسپار اوروک میشوند. به آبگیری دلپذیر میرسند، گیلگمش در آن آبتنی میکند و ماری از غفلت او استفاده کرده و «گیاه» گرانبها را میرباید. گیلگمش با آگاهی از اینکه هرگز دقیقا همان مکانی را که در آن غواصی کرده باز نخواهد یافت، در پایان درمییابد تمام کارهایش بیهوده بوده است. آرزوهایش ناامید گشته: اصلا بهتر بود اوتا-ناپیشتی را هرگز ندیده بود. او و اور-شانابی به اوروک میرسند، جایی که، با واژگانی که بازتاب سرآغاز است، گیلگمش به قایقران دیوارها را نشان میدهد که یادگار ماندگار او خواهند بود.
متن
گیلگمش چگونگی دست یافتن اوتا-ناپیشتی به جاودانگی را جویا میشود. اوتا-ناپیشتی داستان «طوفان» را برای وی بازگو میکند: «شهر شوروپاک، بر کناره فرات؛ خدایان تصمیم میگیرند «طوفان» نازل کنند. آنو، انلیل، نینورتا و انوگی هم-قسم میشوند. ائا با آنکه قسم خورده است، سخنان آنها را برای دیوار ساختهشده از نی بازمیگوید. «... پسر اوبار-توتو، خانهات را ویران کن و از آن، کشتی بساز! ثروت رها کن و زندگی طلب! ... دانه همه زندگان را به کشتی ببر! همگی اندازههای کشتی برابر باشند، طول و پهنا. سقفی چون «اقیانوس پایین» بر آن بساز.» اوتا-ناپیشتی سخنان وی را میشنود. از ائا باز هم پرسش میکند و پاسخ میگیرد. اوتا-ناپیشتی دست به اقدام میزند: پنج روز میگذرد ... از کارکنان بر روی کشتی همچون جشن سال نو پذیرای میکند. برخلاف توصیه ائا، هر آنچه از سیم و زر دارد را نیز همراه با جانوران و گیاهان و صنعتگران به کشتی میبرد. اوتا-ناپیشتی به کشتی میرود و دریچه را خود میبندد.
ایزد «اراکال» تیرکهای مهار را از بیخ میکند،
نینورتا، در حال گذر، آببندها را سرریز کرد.
خدایان آنوناکی مشعلهای آتش آوردند،
سوزاندند سرزمین را با برقهای درخشان.آرامش «خدای طوفان» گذشت بر آسمان،
و هر آنچه روشن بود سپس به تاریکی تبدیل شد.
خدایان دست به کار میشوند و هر یک نقشی در ایجاد طوفان دارند: ادد، شولات و هنیش، اراکال ، نینورتا، آنوناکیها. طوفان از راه میرسد. هر آدم، دیگری را بازنمیشناسد. حتی خدایان را وحشت فرا میگیرد، صحنه را ترک و به آسمان آنو پناه میبرند و چونان سگ به گوشهای میخزند. بلت-ایلی (ایشتار) همچون زنی در حال زایمان نعره میکشد: «چگونه توانستم در جمع خدایان، شریر سخن گویم... و اعلان جنگ کنم برای نابودی مَردمم؟ خودم آنان را به دنیا آوردم، اینها مردمان منند! و اکنون همچون ماهی، اقیانوس را پر کردهاند!» آنوناکیها به گریه میافتند. برای شش روز و [هفت] شب، طوفان زمین را صاف میکند. روز هفتم فرا میرسد. طوفان به پایان میرسد. همه مردمان به گل تبدیل شدهاند. اوتا-ناپیشتی دریچه را میگشاید، نور خورشید بر گونه او میتابد. «به زانو درآمدم و گریستم. اشک از گونههایم روان بود.» کشتی بر کوه نیموش مینشیند. یک روز میگذرد و دو روز ... روز سوم و چهارم ... روز پنجم و ششم ... هنگامی که روز هفتم فرا میرسد: «کبوتری آوردم، رهایش کردم. رفت ولی سپس برگشت. جایی برایش نبود که سکنی گزیند، پس به من برگشت. پرستویی آوردم، رهایش کردم. رفت ولی سپس برگشت. جایی برایش نبود که سکنی گزیند، پس به من برگشت. غرابی آوردم، رهایش کردم. غراب رفت، آبها را دید که فروکش میکنند. آذوقهای یافت و برنگشت.» اوتا-ناپیشتی قربانی میکند. بوی آن خدایان را همچون مگسها به دور مردی که قربانی میکند، میکشاند. بلت-ایلی از راه میرسد. انلیل را ملامت میکند که چرا طوفان را بدون مشورت با خدایان نازل کرده و مردمان وی را نابود کرده است. سپس انلیل از راه میرسد. کشتی را میبیند و خشم او را فرا میگیرد. «این موجود زنده از کجا رهایی یافت؟ هیچ مردی نباید از نابودی نجات مییافت!» نینورتا انگشت اشاره را به سوی ائا میگیرد. ائا نیز انلیل را به عدم مشورت متهم میکند. میگوید نازل کردن طوفان چرا؟ گناه را باید عقوبت کرد. به جای طوفان، شیری میفرستادی. به جای طوفان، گرگی میفرستادی. به جای طوفان، قحطی یا بیماری میفرستادی. انلیل به کشتی فرامیآید. دست اوتا-ناپیشتی را در دست میگیرد و به عرشه میآیند. زن او را به عرشه میآورد تا در کنار او زانو بزند. دست بر پیشانی آن دو میگذارد تا آنها را ببخشاید و زندگی جاودان بخشد.»
اوتا-ناپیشتی از گیلگمش میپرسد که اکنون چگونه جمع خدایان شکل بگیرد تا به زندگی جاودان دست یابی؟ شش روز و هفت شب نخواب. گیلگمش را خوابی چون مه فرامیگیرد. زن اوتا-ناپیشتی به او میگوید گیلگمش را بیدار کند تا برگردد. پاسخ میشنود که مرد حیلهگر است، فریبت خواهد داد. هر روز نانی بپز و بر بالای سرش قرار بده و روزهایی که خواب است را بر دیوار نشان کن. روزها میگذرد و هفت نان بر بالای سر گیلگمش قرار میگیرد. اوتا-ناپیشتی گیلگمش را تکان میدهد تا از جا برخیزد. گیلگمش میگوید همین الان خوابیدم و بیدارم کردی. نانها را نشان وی میدهد. اوتا-ناپیشتی، گیلگمش و اور-شانابی را طرد میکند تا پس از پاکیزه شدن گیلگمش به اوروک برگردند. آن دو سوار بر قایق میشوند. زن اوتا-ناپیشتی به او سفارش میکند گیلگمش راه درازی را آمده، برای سفر بازگشتش به خانه چه به او دادی؟ گیلگمش قایق را به ساحل برمیگرداند. اوتا-ناپیشتی رازی از خدایان را به او میگوید و نشان گیاهی را میدهد که او را بازجوان خواهد کرد. به محض شنیدن این کلام، گیلگمش سنگهای سنگینی به پایش میبندد و به «اقیانوس پایین» فرو میرود. پس از به دست آوردن گیاه، سنگها را از پایش باز میکند و به ساحل میآید. به اور-شانابی میگوید پس از بازگشت به اوروک برای آزمایش آن را به سالخوردی خواهد داد. نامش را «پیرمردی که جوان شد» میگذارد. پس از بیست فرسخ و پس از سی فرسخ ... گیلگمش به هنگام آبتنی، گیاه را از دست میدهد. ماری آن را میرباید و پوست میاندازد. گیلگمش مینشیند و به گریه میافتد. به اور-شانابی میگوید همه کارهایش بیهوده بوده و تنها لطفی در حق «شیر زمین» کرده است. پس از بیست فرسخ و پس از سی فرسخ ... به شهر میرسند. «اور-شانابی، بر بالای دیوار اوروک شو و به پس و پیش رو! پِیریزیهایش را برانداز کن، آجرکاریاش را ببین! آجرهایش در کوره پخته نشدند؟ «هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟» از مساحت شهر میگوید و از مساحت درختان خرما؛ از مساحت کوره و از مساحت معبد ایشتار؛ از کل مساحت اوروک.»
اور-شانابی، بر بالای دیوار اوروک شو و به پس و پیش رو!
پِیریزیهایش را برانداز کن، آجرکاریاش را ببین!
آجرهایش در کوره پخته نشدند؟
«هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟
[یک میل مربع است] شهر، [یک میل مربع] بیشه خرما، یک میل مربع است گودال خاک رس، نیم میل مربع معبد ایشتار:
[سه میل مربع] و نیم است گستره اوروک.
لوح XII
به گفته اندرو جرج، لوح XII بخشی از حماسه نیست و تنها ترجمهای به زبان اکدی از بخش پایانی شعر سومری «بیلگمس و جهان زیرین» است. به حماسه ملحق شده است چون محتوایش مربوط است: شرایط جهان زیرین را توصیف میکند که گیلگمش پس از مرگ در آن بر ارواح مردگان ریاست میکند.
نسخه معیار حماسه در سنت بابلی به بخشهایی تقسیم میشد. تعریف بخش این است که شامل متنی است که معمولا بر یک لوح مجزا قرار میگرفت، و بنا بر رسم بابلی به بخشها، «الواح» گفته میشود. حماسه در یازده بخش نوشته میشده است، الواح I تا XI. در اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک، سازماندهی ادبیات بابلی به آن شکل بود که اکثر حماسه در توالی استاندارد لوحها قرار گیرد، این توالی به نام «سری» شناخته میشد. «سری گیلگمش» در واقع شامل دوازده لوح است، نه فقط یازده لوح حماسه. لوح XII ، آخرین لوح، ترجمه سطر به سطری از نیمه دوم یکی از شعرهای سومری گیلگمش است. این بخش از ترجمه تا هزاره اول پیشا دوران مشترک باقی ماند در حالی که خود متن سومری (مانند سایر شعرهای سومری گیلگمش) باقی نماند. گرچه عدهای تلاش کردهاند جایگاهی واقعی برای لوح XII در حماسه بیابند اما اکثریت پژوهشگران متفقالقول خواهند بود که به متن حماسه تعلق ندارد و به آن پیوسته است چون به سادگی موضوع آن مرتبط است. در تمدن بابل، اصل کنار هم آوردن موضوعات مرتبط یکی از ملاکها برای قرار دادن متنها در سری همسان بود.
متن
توپ و چوگان گیلگمش به جهان زیرین افتاده و انکیدو داوطلب میشود آنان را برای او بازآورد. گیلگمش مجموعه راهنماییهای به او میکند تا در آن مکان به دام نیفتد. انکیدو به جهان زیرین میرود ولی هیچ توجهی به دستورها گیلگمش نمیکند و همه را زیر پا میگذارد.
تفسیر حماسه
تشخیص موران این است که حماسه را اسطوره ندانیم. توافق کمی بر سر آنکه اسطوره چه هست و چه نیست، وجود دارد و متنهای اساطیری بینالنهرین باستان، گوناگونی بسیاری دارند. بعضی از آنان، به خصوص قدیمیترها، تنها یک اسطوره هستند. دیگریها دو یا چند حماسه را کنار هم دارند. این قطعهها دو ویژگی عمده دارند: از یک سو بر کردار یک خدا یا خدایان متمرکز هستند و از سوی دیگر در پی توضیح اصل و منشا جنبهای از جهان طبیعی یا اجتماعی هستند.
گرچه بیشتر شخصیتها در حماسه گیلگمش خدایان هستند اما در کنار قهرمان ناچیز به شمار میروند. حتی تشبیههای ناپسند میشوند: در لوح XI شاعر آنها را با سگها و مگسها مقایسه میکند، گویی حاکمان عالم، لاشخورانی انگلی هستند. در کل، کارکرد اصلی شعر توضیح منشا چیزی نیست. بیشتر به دنبال بررسی شرایط بشری است، به همان گونهای که هست. از این دیدگاه، حماسه اسطوره نیست. در بر دارنده اساطیر است: اسطوره ماری که در لوح XI پوست میاندازد (خالصترین اسطوره)، داستان «طوفان» (مشهورترین) و اشارههای زیادی به اساطیر روز وجود دارند، به خصوص در مواجهه گیلگمش و ایشتار در لوح VI. اما حماسه بیشک، مجموع بخشهاس اساطیریاش نیست.
عبارت موران «سند انسانگرایی باستانی» در اینجا نیز کمک کننده است. در مقایسه با شعر «رویای گرونتیوس»، هر دو شعر با ترس از مرگ رو به رو هستند. اضطراب گرونتیوس منجر به پناه بردن او به خدایش میشود (توسل شایسته زاهد مصیبتزده). شعرهای بابلی بسیاری وجود دارند که بیمارِ مبتلا، مریض و در آستانه مرگ، در طلب رحمت و بخشش یکی از خدایان اسرارآمیز است و در جستجوی آشتی است. گیلگمش اما با وجود ترس و بیچارگی، کمک خدایانش را رد میکند (به خصوص نصیحت شمش) و در نهایت برای آرامش به دستاوردهای خود پناه میبرد. زیرا این گیلگمش است که در سنت بابلی دیوارهای شهرش را دوباره میسازد و آوازه این یادگار ماندگار است که سبب آسایش اوست.
شاعر در توصیف مسیر قهرمان، بر جوانی و پیری، بر پیروزی و ناامیدی، بر انسانها و خدایان، بر زندگی و مرگ تمرکز میکند. تنها کارهای شکوهمند در نظرش نیست و بر رنجها و بدبختیهای قهرمانش که در جستجوی ناامیدانه خود، گرفتارشان شده، نگاه میاندازد. در سرآغاز میگوید: «به صدای بلند بخوان / رنجهای گیلگمش، هر آنچه بر او رفت.»
ادبیات حکمت
در واقع رسما نشانه وجود دارد که حماسه اثری است که شخص باید از آن یاد بگیرد. در سرآغاز، شاعر از خواننده میخواهد که باور داشته باشد شعر او توسط خود گیلگمش بر سنگ نگاشته شده است تا همگان بخوانند. به عبارتی دیگر، باید تصور کنیم که حماسه زندگینامه خودنوشت قهرمان بزرگ است که سوم شخص نوشته شده است. اینها واژگان «شاه گیلگمش» برای بهره بردن نسلهای آینده است! بر این اساس حماسه با ژانر ادبی تثبیت شده، «اندرز سلطنتی»، تا حدی ارتباط پیدا میکند.
مادر گیلگمش در زمانی که انکیدو را به پسری میپذیرد، میگوید یتیمانی که توسط معبد بزرگ میشوند، همتایان متاخر انکیدو (نمونه اعلی سر راهی) در نظر گرفته میشوند: «انکیدوی نیرومند، تو از رحم من برنخواستی، / اما از این پس فرزندان تو جزئی از سرسپردگان گیلگمش خواهند بود، / کاهنهها، روسپیان مقدس و زنان معبد. / او نشانها را بر گردن انکیدو آویخت.»
پسزمینه اساطیری لوح X و XI
در حماسه اوتا-ناپیشتی در نقش انسان خردمند جوهری ظاهر میشود که اسرار عالم را میداند (معنای زندگانی). او و دانشش، باستانی و یکتا در میان آدمیان، هدف جستجوی طولانی و طاقتفرسای گیلگمش است. مشاورت و داستان اوتا-ناپیشتی نقطه اوج حماسه را شکل میدهد و در اینجاست، لوحهای X و XI، که باید منتظر پیام شاعر به روشنترین حالتش باشیم. جدا از وظیفه شاهان در آذوقهرسانی معابد، فرزانه پیر چه میگوید؟
پایان حماسه آترام-هاسیس پسزمینه خاتمه گفتار اوتا-ناپیشتی درباره زندگی و مرگ در حماسه گیلگمش است. در واقع، فحوای کلام این تغییر سرنوشتساز با متن تازه به دست آمده «مرگ بیلگمس» تایید میشود. انکی در گفتگو با شریکهای خود، آنو و انلیل چنین میگوید: «پس از آنکه جمع «طوفان» را فرو فرستاد، زیوسودرا، یک فرد از بشریت، نجات یافت! از آن زمان سوگند خوردیم که بشریت زندگی جاودان را نشاید.
اوتا-ناپیشتی برای تاکید بر پیام خود، بیهودگی جستجوی گیلگمش، از وی میخواهد بر خواب (برادر جوانتر مرگ) غلبه کند؛ میداند که شکست خواهد خورد. پس از آن فکر «گیاه بازجوانی» را در سر گیلگمش میاندازد، میداند که خودش از دست خواهد داد. فقط مار است که سود خواهد برد. گیلگمش غصه میخورد که اگر اصلا به دنبال اوتا-ناپیشتی سفر نکرده بود، اوضاع بهتری داشت. تنها این درک بیرحمانه را داشته که فانی است. به تواناییهای خود آگاه میشود، به سرنوشت خود قانع میگردد و خردمند میشود. داستان «بزرگ شدن» گیلگمش، در واقع داستان خردمند شدن قهرمان است، خردمند به این معنا که جایگاه خود را در چینش الهی درمییابد. از همان سطرهای نخست شاعر این موضوع را روشن میکند که باید انتظارش را داشته باشیم.
تحلیل اجتماعی-تاریخی
تغییر گیلگمش پس از گناهان بسیار است. در ابتدا همه کارها را به اشتباه انجام میدهد. پادشاه است اما مانند یک پادشاه رفتار نمیکند. در ایدئولوژی تمدن بابل، همانگونه که در سراسر خاور نزدیک باستان، پادشاه باید شبانی برای گوسفندانش باشد؛ راهنمایشان باشد، آنها را محافظت کند و با عدالت و انصاف بر آنها حکمرانی کند. گیلگمش کاملا برعکس این موضوع حاکمی ستمگر است و مردمانش از دست او شاکی هستند.
روشن نیست که ستم گیلگمش دقیقا چیست زیرا لزومی جز این وجود ندارد که بدانیم او ستمگر است. چیزی که مسلم است این است که وظایف فرزندی و زناشویی مختل شدهاند. برخش از مفسران گفتهاند که گیلگمش سو استفاده جنسی کرده است. درست است که در نسخه بابلی باستان حماسه مخاطبانی چون انکیدو هستند که با وحشت به «حق شب اول» واکنش نشان میدهند. میهمان عروسی گزارش میدهد در اوروکی که گیلگمش بر آن حاکم است این رسم رایجی است.
اینگونه اتفاقها در بابلِ دوره تاریخی روی نمیداده است. با این حال در متن آمده است که این رویداد فرمان الهی است و بنابراین نمیتوانسته سو استفاده باشد.
دیگران چنین حدس زدهاند که ستمگری گیلگمش مربوط با سازنده دیوارهای اوروک بودن وی است. در بینالنهرین باستان، پروژههایی چون ساختن راهآبها، ساختمانها و دیوارهای شهر از طریق کار عمومی انجام میگرفته است. نیروی کاری را شهروندان فرا خوانده شده، تشکیل میدادند. از اشارهها در جاهای دیگر از جمله در شعر آترام-هاسیس متوجه میشویم که رژیم چنین کارِ سازماندهی شدهای تا مرز سبعیت بوده است.
پیشنهاد سومی نیز هست که با نگاهی به شعر سومری «بیلگمس و جهان زیرین» معتقد است مردان جوان اوروک باید در اشتهای سیریناپذیر گیلگمش برای کارهای فیزیکی سهیم میشدند و زنان اوروک باید به مردانِ از پا افتاده خود رسیدگی میکردند. به نظر این پیشنهاد نزدیکتر به واقعیت باشد. بازیها، اگر بشود چنین چیزی به آنان گفت، در سنت اکدی بیشتر از آنچه در سومری رایج بود، نظامی گشته بودند. به هر روی، در ابتدای حماسه گیلگمش بسیار دور از پادشاهی ایدئال است.
چرخش در حماسه
از راه رسیدن انکیدو سبب آسودگی مردم اوروک میشود اما سبب خردمندی گیلگمش نمیگردد. گیلگمش پر از نیروی جوانی مشاورت فرزانه را ندیده میگیرد و به جنگل سدر سفر میکند. در آنجا او و انکیدو هومبابا را از پای درمیآورند در حالی که کاملا آگاه هستند که انلیل قویترین نیروی روی زمین، نگاهبانی از جنگل را به او سپرده است. در آنجا نیز گیلگمش خدایان را ندیده میگیرد. در بخش بعدی حماسه نیز همین اتفاق تکرار میگردد و گیلگمش اینبار به ایشتار توهین روا میدارد و سپس نرگاو آسمان که وی فرستاده است، میکشد. خدایان مصمم به اقدام میشوند؛ دستورها آنها بارها به زیر پا گذاشته شده است. تیر بلا نصیب انکیدو میشود تا جوان و بیخانواده بمیرد و نفرین هومبابا در آستانه مرگ تحقق یابد.
انسان خردمند در سنت بابلی
در پای مرد پیر و در قلمرو افسونشده وی است که گیلگمش آغاز به خردمند شدن میکند (سخنان شیدوری و کتاب جامعه). در حماسه، خردمندی روشنی که گیلگمش به آن دست یافته، دانش خود و داستان «طوفان» است. در سنت بابلی او به خردمندیِ از نوع دیگری نیز دست مییابد. در سرآغاز حماسه او قهرمانی توصیف میشود که «آنکه با نیروی مطلق به اوتا-ناپیشتی دور افتاده رسید؛ / آنکه مرکزهای آیین را دوباره بر پا کرد که «طوفان» نابود کرده بود، / و مناسک گیتی را برای مردم به جای آورد». در اینجا نیز اساطیری درباره تاریخ بشریت پس از طوفان وجود دارند که باید توضیح داده شوند. در سنت تاریخی باستان، آنگونه که در فهرست پادشاهان سومری آمده است، پس از «طوفان»، خدایان بایست پادشاهی را دوباره بر پا کنند. پس از سلسله کیش، دودمان اوروک آمدند که گیلگمش (یا بیلگمس) پنجمین پادشاه در میان آنها است. اشاره به آن است که پس از آنکه پادشاهان به سلطنت دوباره رسیدند، تمدن پیش از طوفان دوباره زنده شده بود؛ نظم مقرر شده خدایان دوباره سامان گرفت. این نکته مهمی است زیرا باور سنتی بر این بود که خدایان آنچه را برای شکوفایی بشر به آن نیاز بوده است (شهرها، کشاورزی، هنرهای تمدن) در سپیدهدم تاریخ و در دوره پیش از طوفان پدید آوردهاند. چیز دیگری قرار نیست کشف شود؛ الگوی پیش از طوفان همان است که جامعه بشری باید با آن اداره شود.
بنا بر یک دیدگاه باستانی (کاملترین گزارش در بروص) تمدن توسط کسانی احیا شد که همراه با زیوسودرا (نام سومری اوتا-ناپیشتی) بودند و پس از طوفان بر عرشه کشتی زنده باقی ماندند. به این سنت در داستان «طوفان» در لوح XI گیلگمش و نیز در شعر آترام-هاسیس اشاره میشود. اما به جز این، سنتی نیز در لاگاش (اوایل هزاره دوم پیشا دوران مشترک) وجود داشت و بنا بر آن خدایان پادشاهی را برای مدتی مضایقه داشتند. در این دوره، نیازی نبود بشریت از خدایان پرستاری کند و کشاورزی کنار گذاشته شد.
در این وضعیت، بشریت به گرسنگی افتاد و شکوفا نشد. اشاره سرآغاز حماسه به این است که گیلگمش نقشی کلیدی در بر پا کردن نظم پیش از طوفان، پس از «طوفان» داشته است، به خصوص در مورد بازگرداندن آیینهای خدایان به شکوه پیشین. متن تازه پیدا شده شعر سومری که با عنوان «مرگ بیلگمس» میشناسیم، تایید کننده این نتیجهگیری است. بیلگمس در بستر مرگ رویایی میبیند، در آن خدایان دستاوردهای قهرمانانهاش را برای او بازگو میکنند. در اینجا نیز ارتباطی بین سفر گیلگمش برای پیدا کردن بازمانده «طوفان» و بازگرداندن زندگی مذهبی وجود دارد. پس دانشی که وی با خود بازمیگرداند بیش از دانش فردی است. شاعر لازم ندیده اشاره بیشتری به آن بکند اما به روشنی گیلگمش عامل دوباره متمدن کردن سرزمین خود بوده است. در این راه او ابزار ائا بوده است (همانند «هفت فرزانه» (برجستهترین در میان این فرزانهها، آداپا (ماهی-مرد) بود که از دریا سر بر آورد. حکومت، جامعه و کار پس از آن به انسانها تحمیل شد.)) و این موضوع را نینسون در لوح III پیشبینی کرده است (گیلگمش «همراه با ائا در اقیانوس پایین خردمند گشت.»). واژگان آغازین حماسه همین ارتباط را برقرار میکنند. «دریا» نشاندهنده قلمروی ائا (به خصوص در نقش چشمه خردمندی) است. از این منبع است که گیلگمش حقایقی عمیق را دریافته است که زیربنای جامعه بشری و حکومت هستند.
نتیجه پایانی
در شعری که فکر قهرمان آن مشغول به پرهیز از مرگ است، دور از انتظار نیست که شاعر علاقهمند به جهان زیرین باشد. شرایط آن جهان بخش زیادی از لوح VII را در بر میگیرد (انکیدو در بستر مرگ رویایی میبیند که در آن «فرشته مرگ» او را به جهان زیرین میکشاند). خاکسپاری انکیدو که در بخش پایانی لوح VIII توصیف شده، الگوی ایدئال به خاک سپردن برگزیدگان بابلی است. لوح الحاقی XII بیشتر درباره سرنوشت اشباح به ما میگوید. در اینجا، ارتباطی بیش از مشترک بودن مضمون وجود دارد. مقصد نهایی گیلگمش برای هر بابلی شناخته شده است: پس از مرگ به خدای جهان زیرین تبدیل میشود و داور اشباح مردگان میگردد. در شعر سومری «مرگ بیلگمس» این جایگاه به خاطر الهی بودن مادرش توسط خدایان به او داده میشود: «بیلگمس، در قالب روحش، مرده در جهان زیرین، / خواهد بود [حاکم جهان زیرین]، رئیس ارواح! / [او به قضاوت خواهد نشست]، حکم خواهد کرد، / [هر آنچه گوید به همسان با واژگان] نینگیشزیدا و دموزی خواهد بود.».
سرنوشت گیلگمش به عنوانی یکی از خدایان جهان زیرین، موضوعی است که در حماسه دریافت میشود. جایگاه او پس از مرگ، بر او آشکار نمیگردد، اما مادرش از پیش آگاه است، نینسون در لوح III به شمش میگوید: «آیا حکم نخواهد راند با ایرنینا بر سیاه-سرها؟ / آیا اقامت نخواهد گزید با نینگیشزیدا در «سرزمین بیبازگشت»؟»
وارونه رویداد تمیزی است که حتما هر بابلی فرهیختهای آن را دریافته است؛ قهرمانی که در زندگی نتوانست خدا باشد، با مرگ توانست.
متنهای بابلی از اوایل هزاره دوم پیشا دوران مشترک (نسخههای بابلی باستان)
این نسخه از حماسه که در پارههایی فراتر از همه پادشاهان خوانده میشود از الواح و قطعههایی با منشا گوناگون و در وضعیتهای مختلف تشکیل شده است.
لوح پنسیلوانیا: برتر از همه پادشاهان لوح II
لوح پنسیلوانیا، اغلب با عنوان Gilgamesh P شناخته میشود، از جنوب تمدن بابل به دست آمده و احتمالا به اواخر قرن هجدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. در سال ۱۹۱۴ خریده شد و اکنون به نام CBS 777I است. لوح II نسخهای از حماسه بابلی باستان است که با نام «برتر از همه پادشاهان دیگر» در روزگار باستان معروف بوده است. متن آن تقریبا برابر لوحهای I و II مرجع بابلی است (با این حال تفاوتهایی در زبان و سیر رویدادها وجود دارد) و از آن در فصل اول برای بازسازی لوح II استفاده شد. گیلگمش رویایش را برای مادرش، ایزدبانو نینسون، بازگو میکند و او رویا را تعبیر میکند. انکیدو و روسپی، در اینجا با نام «شمکتوم»، عشقبازی میکنند و روسپی به انکیدو پیشنهاد میدهد دنیای وحش را ترک کند به اوروک بیاید. به جایگاه شبان میرسند و انکیدو با نان و آبجو آشنا میشود. خود را میشوید، پیرایش میشود، لباس بر تن میکند و نگاهبانی برای شبان میشود. از رهگذری درباره «حق شب اول» گیلگمش در مراسم ازدواج میشنود و به قصد اوروک به راه میافتد. دقیقا در زمانی به شهر میرسد که (به نظر میرسد) مردان جوان در حال انتخاب یکی از میان خود هستند تا پادشاه را چالش کشد. گویا این انکیدو است که این نقش را به عهده میگیرد چون او مراسم ازدواج را متوقف میکند و با گیلگمش کشتی میگیرد. این لوح با پذیرش مشروعیت پادشاهی گیلگمش پایان مییابد.
لوح ییل: برتر از همه پادشاهان لوح III
لوح ییل، اغلب با عنوان Gilgamesh Y شناخته میشود، لوح III از همان نسخه حماسه بابلی باستان است که لوح پنسیلوانیا نیز همان متن را در بر دارد. دستخط و سایر ویژگیهای فیزیکی مشترکی دارند و احتمالا از یک مکان به دست آمدهاند. دانشگاه ییل پس از خریدن آن با عنوان YBC 2178 از آن نگهداری میکند. متن آن برابر با لوحهای II و III نسخه مرجع حماسه است اما تفاوتهای بسیاری دارد. بخشی از آن برای پر کردن افتادگیها در فصل اول استفاده شد. گیلگمش و انکیدو، همانگونه که نینسون پیشبینی کرده، دوستان نزدیک هم میشوند. به دلیلی که به خاطر افتادگی معلوم نیست، انکیدو سراپا درد است. گیلگمش تلاش میکند با پیشنهاد دادن سفر به «جنگل سدر» او را سر حال بیاورد. در آنجا هوواوای هولناک (که در همین لوح و سایر الواح بابلی باستان با نام هومبابا خوانده میشود) را خواهند کشت. انکیدو گیلگمش را نصیحت میکند خدایان هوواوا را برای نگاهبانی از جنگل سدر قرار دادهاند. گیلگمش او را سرزنش میکند که از مرگ میترسد، شکوه مرگ در نبرد و نام جاودانی که برایشان به ارمغان خواهد آورد را میستاید. سلاح آن دو در کوره آهنگری ریخته میشود و گیلگمش شورای شهر را گرد هم میآورد. او سفرش را اعلام میکند و بزرگان پیشنهاد احتیاط میدهند. گیلگمش مشورتشان را به خنده برگزار میکند. پس از افتادگی در متن، شخصی (احتمالا مادرش نینسون) آرزوی سفر خیر برایش میکند. گیلگمش، خدای خورشید (و نیز پدر خدا شدهاش، لوگالباندا) را دعا میکند تا در راه نگاهبانش باشد. قهرمانان سازوبرگ بر دوش میگیرند و بزرگان برای سفر دعا و نصیحتش میکنند. به راه که میافتند، انکیدو به گیلگمش میگوید مردان جوان را شهر برگرداند. به تنهایی به ادامه دهند.
تکهای دیگر از فیلادلفیا
احتمالا در نیپور پیدا شده است و احتمالا متعلق به قرن هجدهم پیشا دوران مشترک است. برابری زیادی با سطرهای ۷۹ تا ۹۰ لوح ییل دارد.
لوح مدرسه نیپور
به میانه قرن هجدهم پیشا دوران مشترک تعلق دارد. شامل رویاهای گیلگمش است در زمانی که به جنگل سدر نزدیک میشود.
لوحهای تل حرمال
دو لوح که در خانه شخصی پیدا شدهاند. مانند لوح نیپور، به نظر تمرین کاتبان میرسند. یکی از آنها شامل رویای گیلگمش در راه جنگل سدر و دیگری گفتگوی گیلگمش و انکیدو است در زمانی که به جنگل سدر رسیدهاند.
لوح ایشچالی
به اوایل قرن هجدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. متن آن برابر با پایان لوح V نسخه مرجع حماسه است (گرچه تفاوتهای چشمگیری نیز دارد).
لوحی در بغداد
به شدت اسیب دیده است، آن بخشی که قابل خواندن است درباره قطع کردن درخت سدر است و با لوح ایشچالی کمی همپوشانی دارد.
لوح احتمالا از سیپار
زندگی که در پی آنی هرگز نخواهی یافت:
هنگامی که خدایان انسان را خلق کردند،
مرگ را به انسان بخشیدند،
زندگی را برای خود نگاه داشتند.اما تو، گیلگمش، بگذار شکمت پر باشد،
خوش گذران همیشه شب و روز!
شادی کن هر روز،
برقص و بازی کن روز و شب!لباسهایت تمیز باشند،
سرت شسته باشد، آبتنی کن!
چشم بدوز به کودکی که دستت را نگاه داشته،
بگذار همسرت بارها در آغوشت لذت ببرد!زیرا سرنوشت [مردان میرا] این است،
این لوح از دو قطعه به هم پیوسته تشکیل شده؛ یکی در موزه بریتانیا (BM 96974) و دیگری در موزهای در برلین (VAT 4105) وجود دارند. در سال ۱۹۰۲، قطعات در بغداد خریداری شدند اما اینگونه گزارش شده که از سیپار (کرانه شمالی فرات) به دست آمدهاند. به قرن هجدهم یا هفدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد. این لوح، از الواح تمرین شاگردان در مدارس نیست. یک لوح کتابخانهای است که در هر طرف دو ستون متن قرار دارد، بنابراین به احتمال زیاد بخشی از کل حماسه و نه متنی جداگانه بوده است. با این وجود، نسخهای که لوح سیپار از آن بوده است، احتمالا نسخهای متفاوت از الواح پنسیلوانیا و ییل است. متن آن برابر با بخشهایی از الواح IX و X نسخه مرجع حماسه است، این نیز تفاوتهای چشمگیری دارد. برخی از سطرها برای تکمیل نسخه مرجع حماسه در فصل اول استفاده شد (col. i در Tablet IX 18 و col. iv 2-11 در Tablet X 106).
گیلگمش، پریشان از مرگ انکیدو در جستجوی زندگی جاودان است. خدای خورشید از آسمان با او سخن میگوید و نصیحتش میکند که جستجوی او بیهوده است. گیلگمش زندگی در آسودگی را نمیپذیرد. با آگاهی از اینکه مرگ به زودی آرامش همیشگی را برایش خواهد آورد، باید زندگیاش را به درازا کشاند، اگر میتواند. پس از یک افتادگی، گیلگمش در حال گفتن چگونگی مرگ دوستش برای شیدوری است و اینکه چگونه هراس از مرگ بر او مستولی شده است. میخانهدار پاسخ میدهد تنها خدایان جاودانه هستند. یک انسان باید تا زنده است از زندگی لذت ببرد و خانوادهاش را بپروراند تا اولادی داشته باشد. گیلگمش قانع نمیشود و بر ادامه جستجویش پافشاری میکند. متن پس از افتادگی دوم اینگونه ادامه مییابد که گیلگمش در حال نابودی خدمه سنگی قایقران با نام «سورسونابو» (این نامی است که در اینجا برای اور-شانابی ذکر میشود) است. سورسونابو خودش را معرفی میکند و گیلگمش از سفرش میگوید و برای یافتن اوتا-ناپیشتی (که در اینجا «اوتا-ناایشتیم» خوانده میشود) جاودان کمک میطلبد. سورسونابو به او میگوید «افراد سنگی» وسیله گذر او از اقیانوس بودهاند اما از او میخواهد برای سفر دریاییشان تیرکهایی آماده کند.
متنهای بابلی از اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک، مکانهایی در تمدن بابل
لوح تمرین نیپور
احتمالا به زمانی مابین اوایل قرن چهاردهم و اواخر قرن سیزدهم پیشا دوران مشترک بازمیگردد. نوشتهای تمرینی برای شاگرد کاتبی بوده است. متن درباره خلق انکیدو است.
لوح اور
این لوح در زمان حفاریهای لئونارد وولی به دست آمد و اکنون در موزه بریتانیا است.احتمالا به قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک تعلق دارد. متن آن بخشی از ویراستی از حماسه است که بسیار شبیه به نسخه مرجع حماسه است. انکیدو در بستر مرگ است و متن برابر با سطرهای ۹۰ تا ۱۷۱ لوح VII است.
متنهای بابلی از اواخر هزاره دوم پیشا دوران مشترک، مکانهایی خارج از تمدن بابل
تکههایی از هاتوسا
سه اکتشاف مختلف از تکههای گیلگمش بابلی در پایتخت تمدن هیتی در هاتوسا به دست آمده است. اولی به قرن سیزدهم (شامل رویای دوم گیلگمش در سفر به جنگل سدر، برابر با سطر ۵۵ لوح IV نسخه مرجع، همراه با متنی به شدت آسیب دیده از ایشتار و نرگاو آسمان است که در اینجا آورده نشده است)، دومی بخش کوچکی از رویای گیلگمش است، کمتر از آن که ارزش ترجمه کردن داشته باشد. آخری، قطعههایی پیدا شدهاند که شامل نسخهای از متن شبیه به لوحهای پنسیلوانیا و ییل است. به زمان ۱۴۰۰ پیشا دوران مشترک بازمیگردند.
تکههایی از ایمار
شامل تکههای دو لوح (قرن سیزدهم و اوایل قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک) یک تکه متنی برابر با لوح V نسخه مرجع و دیگری برابر با ایشتار و نرگاو آسمان (لوح VI نسخه مرجع) دارد.
لوح مگیدو
به قرن چهاردهم پیشا دوران مشترک بازمیگردد. دو بخش متن شبیه به بخش آخر لوح VII نسخه مرجع و بخشی دیگر درباره رویای دوم انکیدو است.
لوح اوگاریت
لوح کاملی از متن گیلگمش که در وضعیت بسیار خوبی است. به قرن دوازدهم پیشا دوران مشترک برمیگردد و به خط دانشآموز کتابت یا استادش است. این لوح باید منتشر شود و هیچ جزئیاتی درباره آن معلوم نیست جز آنکه تصنیفی اصلی است.
شعرهای سومری
در نخستین متنهای بازمانده از بینالنهرین، نام گیلگمش با تفاوتی اندک آمدهاست: بیلگمس. پنج شعر سومری دربارهٔ وی وجود دارد؛ در قرن هجدهم پیشا دوران مشترک، این شعرها در مدرسههای بابِل به عنوان سرمشق برای کاتبان آینده استفاده میشدند و اکنون بیش از پیش شناخته شدهاند. وامگیریهای آشکار نسخهٔ بابلی از حماسهٔ سومری عبارتند از اقتباس از داستان سومری بیلگمس و هوواوا برای لوحهای III تا V حماسهٔ بابلی (رفتن به جنگل سدر) و بهکارگیری داستان سومری بیلگمس و نرگاو آسمان در لوح VI (ایشتار و نرگاو آسمان). متنهایی که تازهتر یافت شدهاند، شباهت روایت اکدی خاکسپاری انکیدو در لوح VIII و خاکسپاری بیلگمس در شعر سومری «مرگ بیلگمس» را نشان میدهد. علاوه بر این، سنّتی که در آن گیلگمش اسرار قهرمان طوفان را درمییابد و از این رهگذر، زندگی آیینی سرزمین را (که بر اثر طوفان دچار وقفه طولانی شده) دوباره زنده میکند، هم بر مرگ بیلگمس تأثیر گذاشتهاست و هم بر حماسهٔ بابلی.
بیلگمس و آککا: فرستادگان آککا
ای شعر در روزگار باستان برای واژهگان آغازینش به نام «فرستادگان آککا» شناخته میشده است. در میان شعرهای سومری کوتاهترین است و نیز در بهترین وضعیت نسبت به سایرین باقی مانده است. متن رایجی در مدرسههای بابل بوده است. تفاوتش با سایر شعرهای سومری در این است که برابر آشکاری در متنهای اکدی ندارد، گرچه میتوان مشورت بزرگان و مردان جوان را در شورا شبیه به لوح II حماسه بابلی دانست.
بیلگمس و نرگاو آسمان: قهرمان در نبرد
شعری که عنوانش «قهرمان در نبرد» است، دربارهٔ دشمنی بیلگمس (پادشاه دولتشهر اوروک) و ایزدبانو اینانا (سومریِ ایشتار؛ ایزدبانوی شهر) و دربارهٔ جنگ بیلگمس و انکیدو با نرگاو آسمان است. پس این شعر پیشزمینهٔ لوح VI حماسه بابلی محسوب میشود، هر چند که آغاز این دو داستان بسیار متفاوت است. با قضاوت بر اساس تعداد نسخههای باقیمانده، این شعر محبوبیت کمتری از داستانهای مربوط به آککا و هوواوا داشتهاست. هیچکدام از دو منبع اصلی این شعر از مدارس نیپور که معمولاً بهترین نسخهها در آنجا یافت شدهاند، به دست نیامدهاست. این دو لوح یا با هم فرق دارند یا از نگارش نامرسوم استفاده کردهاند یا خراب شدهاند؛ ترجمهشان اغلب مشکل است و گاهی امکانناپذیر. به همین خاطر، ترجمهٔ فعلی شعر را باید فرسنگها دور از کار نهایی دانست.
دربارهٔ دشمنی بیلگمس و اینانا نظرات گوناگونی وجود دارد؛ بعضی آن را تلاش سومر (نمادش: اوروک) برای رهایی از یوغ امپراتوری اکد (نمادش: اینانا) میدانند. احتمال بیشتری دارد که داستان برآمده از رد کردن ایزدبانوی اوروک (اینانا) توسط شاه بیلگمس در مراسم ازدواج مقدس باشد. ولی ممکن است که هیچکدام از اینها نباشد؛ هدف شعر درباری، مانند شعرهای بیلگمس (و بسیاری از ادبیات سومری دیگر)، به احتمال زیاد به سادگی این بوده که پادشاه و میهمانان او را سرگرم و مشغول کنند، نه ترویج ایدئولوژی سیاسی.
مرگ بیلگمس: نرگاو وحشی بزرگ آرمیده است
به لطف پیدا شدن نسخههای خطی مه-توران (تل حداد) این شعر بسیار بهتر از گذشته شناخته شده ولی هنوز در جاهایی ابهام است. مشکلاتی که در ترجمه «بیلگمس و نرگاو آسمان» وجود داشت در اینجا نیز وجود دارند. شعر با ماتمِ بیلگمس مصیبتزده آغاز میشود. او گرفتار نمتار (قاصد مرگ) شده و بیمار بر بستر مرگ آرمیده است. انکی در قالب نودیمود رویایی را نشان میدهد و او خود را در مجمع خدایان مشاهده میکند. دستور جلسه، سرنوشت خود اوست. خدایان قهرمانهای او، کارهایش در جنگل سدر، سفرش به پایان جهان و دانش باستانی را که از زیوسودرا (بازمانده «طوفان») به دست آورده، مرور میکنند. در این مخمصه هستند که بیلگمس گرچه یک انسان است اما پسر ایزدبانویی است: او باید فانی باشد یا جاودان؟ به نظر قضاوت نهایی را انکی انجام میدهد؛ خدای حلال مشکلات. وی میگوید تنها انسانی که به جاودانگی دست یافته، همان زیوسودرا است اما در شرایطی خاص آن را به دست آورد (همان که در لوح XI حماسه بابلی توصیف میشود). با وجود تولد الهیاش، بیلگمس نیز مانند سایر انسانها به جهان زیرین برود. اما در آنجا جایگاه ویژهای خواهد داشت و بر اشباح ریاست خواهد کرد و همراه با نینگیشزیدا و دموزی (هر دو ساکن در جهان زیرین) به قضاوت خواهد نشست. نه تنها این، بلکه پس از مرگش زندگان برایش «جشن نورها» را سالانه برگزار خواند کرد. در این جشن جوانان کشتی خواهند گرفت (همانگونه که گیلگمش و انکیدو در حماسه بابلی انجام دادند). در جایی دیگر، این جشن در ماه پنجم سال بابلی (تقریبا همزمان با آگوست) با روشن کردن مشعل و آتشدان و «با عنوان «ماه گیلگمش» برگزار میشود: در روز نهم مردان جوان سر به کشتی مینهند و زورآزمایی میکنند.» سپس انلیل وارد میشود و پیام رویا تا اینجا را به زبانی سادهتر بیان میکند: بیلگمس برای پادشاهی به دنیا آمد ولی از سرنوشت محتوم انسان فانی گریزی ندارد. با همه اینها دلیلی برای ناامیدی نیست در جهان زیرین به خانوادهاش و انکیدوی محبوبش خواهد پیوست و در میان خدایانِ کهتر قرار خواهد گرفت.
بیلگمس شگفتزده از خواب برمیخیزد. در اینجا متن آسیب دیده اما به نظر میرسد او به دنبال مشورت است. پس از این، شعر پر از تکرار رویا است. سادهترین توضیح برای این بخش آن است که او رویا را برای اشخاص متفاوتی تعریف میکند تا معنای آن را دریابد (هرچند، روایت از سوم شخص به اول شخص تغییر نمیکند). پاسخ مخاطبان بیلگمس آن است که نباید غمگی باشد. مرگ گریزناپذیر است حتی برای پادشاه و باید از جایگاهی که پس از مرگ خواهد داشت، خشنود باشد.
متن باز هم در اینجا افتادگی دارد . پس از آن به اجبار انکی، بیلگمس برای ساختن مقبرهاش آماده میشود. افتادگی باعث شده است ندانیم انکی دقیقا از چه طریقی با بیلگمس ارتباط برقرار میکند اما به نظر میرسد از طریق یک سگ بوده است و نه یک انسان. این ارتباط درباره دفن بیلگمس در جایی مصون از تعرض بوده است. در نتیجه خرد انکی، بیلگمس نیروهای کاری را برای منحرف کردن فرات از مسیر گسیل میکند تا مقبرهاش را از سنگ در بستر آن بنا کنند. حرمسرای شاهی و ملتزمین رکاب به جایگاه خود در مقبره میروند تا پادشاه خود را در زندگی پس از مرگ همراهی کنند. این بخش طولانی و شناختهشده، یادآور دفن گروهی همه خانواده است که در دهه ۱۹۲۰ توسط لئونارد وولی در حفاریات گورستان شاهی اور(اوایل هزاره سوم پیشا دوران مشترک) پیدا شد.
تاثیر پسین
ارتباط با کتاب مقدس
روایت آفرینش و باغ عدن
اندرو جرج پس از بیان داستان آفرینش انسان در شعر آترام-هاسیس و توضیح شباهت آن با آفرینش انکیدو در لوح I حماسه گیلگمش، انکیدو را نسخه بدل اولین مرد میداند که بدون فریادهای درد مادری زاده شده است. پس از آن با اشاره به اینکه در این خلقت به دست ائا، نقصانی راه یافته است به ایجاد روح در گِلی که ائا به «ایزدبانو مادر» میدهد، میپردازد. ایجاد روح از طریق آمیختن گل با خون یک خدا پس از کشتن او بوده است. همین عنصر الهی ایجادگر خودآگاهی و خرد در انسان در تمایزی آشکار با حیوانات است و توجیهکننده زندگی پس از مرگ انسان در قالب یک روح در جهان زیرین (لوح VII). اما در حداقل در یک سنت (بدون آنکه نامی از انوما الیش به میان آورد) این خدا، متمرد بوده است، پس توجیهگر خیرهسری انسان میشود (گفته اوتا-ناپیشتی به زنش در لوح XI). طبیعت طغیانگر انسان که در این اسطوره بیان شده است بر یک سنت درباره تاریخ انسان اولیه تاثیر گذاشته است. این سنت، نخست در چندین قطعه ادبی سومری دیده میشود و در آن، انسان برهنه و پرمو بر زمین سیر میکند (روایت بروص). روایت آفرینش انکیدو در لوح I به همین سنت برمیگردد. اسطوره بربریت نخستین بشر در تضاد با سنتی قرار میگیرد که در آن بشر برای به دست گرفتن ابزارهایی خلق میشود که پیش از آن متعلق به خدایانِ ساکن در شهر بودهاست. اسطورههای اکثر تمدنها شفاهی بوده و در اصل گوناگون است؛ سنتهای مختلفی دربارهٔ اینکه چگونه اوضاع فعلی ایجاد شد، بدون مشکل همزیستی میکردند. به خوبی میدانیم دو فصل نخست سفر پیدایش، دو روایت کاملا متفاوت را از آفرینش انسان در بر دارد. تمدن بشریت، طبق اساطیر بابلی، ایجاد شده توسط خدایان بود که پادشاهی را از آسمان فرو فرستادند. در این میان، ائا به خصوص نقش مهمی دارد که «هفت فرزانه» را به اریدو و سایر شهرهای نخستین فرستاد و همراهشان همه هنرها و صنایع زندگی شهری را. آنها موجوداتی بودند که در سرآغاز حماسه روایت شده شهر اوروک و دیوار آن را بنیاد گذاشتند: ««هفت فرزانه» پیریزیهایش را بنیاد نریختند؟» برجستهترین در میان این فرزانهها، آداپا (ماهی-مرد) بود که از دریا سر بر آورد. حکومت، جامعه و کار پس از آن به انسانها تحمیل شد.
کتاب جامعه
اندرو جرج پس از بررسی شباهت «افسانه کاتی نارام-سین» با نسخه بابلی باستان «گیلگمش» (سخنان شیدوری)، توصیه آن دو متن را شبیه به «کتاب جامعه» میداند و پس از نقل بخشی از این کتاب، نتیجه میگیرد: «بنمایههای بیهودگی تلاشهای انسان و از خانواده خود لذت بردن، در ادبیات «حکمت» خاور میانه باستان، رایج است».
طوفان نوح
داستان «طوفان» با هنرمندی به داستان گیلگمش پیوند زده شده است. طوفان بزرگی که در آغاز تاریخ بشریت خدایان به دنبال نابودی انسان با آن بودند. گیلگمش در مقام گونهای از قهرمان فرهنگ ظاهر میشود. در انتهای زمین و در حضور بازمانده «طوفان»، اوتا-ناپیشتی، به خردمندی میرسد، پس معابد و آیینهای سرزمین را به کمال مطلوب پیش از طوفان میرساند. حماسه آترام-هاسیس، «وقتی که خدایان انسان بودند»، اثری از اواخر ادبیات بابلی باستان است که تاریخ بشریت را از آفرینش تا طوفان بازگو میکند. روایت همین متن از «طوفان» است که شاعر «گیلگمش» به عنوان منبعی برای روایت خودش از اسطوره «طوفان» به کار برد. علاوه بر آن، الگویی چشمگیر برای داستان «طوفان نوح» در «کتاب مقدس» میشود. در بینالنهرین باستان، «تعالیم شوروپاک» نمونه «رایزنی سلطنتی» است، متنی سومری که از بسیار قدیمیترین آثار ادبی باقی مانده است. کهنترین نسخه متعلق به حدود قرن بیست و ششم پیشا دورا مشترک است. در این متن شوروپاک خردمند پیر، پسر اوبار-توتو، به پسرش زیوسودرا توصیه میکند. این همان زیوسودرایی است که در نزد بابلیان با نامهای دوگانه آترام-هاسیس و اوتا-ناپیشتی شناخته میشده است. وی از «طوفان» نجات مییابد و در انتهای زمین گیلگمش را بخردانه توصیه میکند.
تولد موسی
شباهت داستان تولد گیلگمش، سارگن و موسی. افسانهای سرراهی بودن سارگن مانند موسی یتیم را بیان میکند: «مادرم، کاهنه، باردار شد مرا و پنهان به دنیا آوردم. / مرا در سبدی از نی گذاشت، سرپوش را با قیر اندود؛ / بر رودی افکند که از آن نتوانم برخاست، / رود مرا برد و به آکی ساقی رساند». روایت تولد گیلگمش که آلیان بازگو میکند همان سنتیست که در سایر افسانههای خاور نزدیک (سارگن و موسی) نیز آمدهاست.
شئول
شباهت جهان زیرین با دنیای پس از مرگ در تناخ. شئول یک ایده نخستین در تناخ است که در دهههای اخیر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. به جهان زیرین شباهت دارد؛ انسانها پس از مرگ به جایی میروند که نه پاداش در آن است و نه عقوبت؛ ارواح انسانها در آن هستند. تماس با آن مکان امکانپذیر است و نمونهای از آن داستان «سموئیل و پادشاه شائول» است. سموئل پیامبر مرده است و پادشاه شائول (پادشاهی که مانند گیلگمش عیبهای زیادی دارد)، میخواهد با او ارتباط برقرار کند. این کار را با رفتن به جهان اشباح انجام میدهد و درمییابد نمیتوان سموئل را به زندگی برگرداند تا به او مشورت دهد.
ترجمههای فارسی
ترجمه پارسی این حماسه نخست به دست داوود منشیزاده و بعد توسط احمد شاملو صورت گرفته که در کتاب هفته چاپ شد و بعد نشر چشمه آن را به چاپ رساندهاست. سپس پژوهش و برگردان دیگری به دست حسن صفوی با عنوان «پهلواننامه گیلگمش» از سوی نشر امیرکبیر در سال ۱۳۵۶ خورشیدی منتشر شدهاست. برخی از چاپهای بعدی از این قرار است:
- حماسه گیلگمش، به روایت دنا رزنبرگ، برگردان ابوالقاسم اسماعیلپور، نشر اسطوره.
- حماسه گیلگمش، به روایت ن.ک. ساندرز، ترجمه محمداسماعیل فلزی، نشر هیرمند، چاپ اول، ۱۳۷۶ ش.
- بازنویسی حماسهٔ گیلگمش برای نوجوانان به قلم فریبا کلهر. انتشارات سروش. چاپ اول، ۱۳۷۵ ش
یادداشت
- ↑ پنج شعر سومری اگرچه در مقایسه با حماسه اکدی کوتاه هستند ولی خود نیز حماسه محسوب میشوند. اطلاق عنوان کلی «حماسه بیلگمس» به آنها در کل از این منظر است. هر یک از این پنج شعر نامی جداگانه دارند که به روایت داستانی شان برمیگردد. علاوه بر آن اندرو جرج در کتابهایش با توجه به سنت واژههای نخستین نامی بر این مبنا به آنها داده است. چنان که یکی از شعرهای سومری را علاوه بر «بیلگمس و جهان زیرین» (انکیدو را از عنوان حذف کرده است)، در آن روزها، در آن روزهای بسیار دور نام داده است.
- ↑ در سال ۲۰۰۸ نسخههای خطی بابلی میانهای در اوگاریت پیدا شد، که پیش از نسخه مرجع نوشته شده بودند، و از همان زمان با Sha naqba īmuru آغاز میشدند.
- ↑ کار او نقش بزرگی در آشورشناسی داشته است.
- ↑ در آن زمان، این شهرِ روزگاری بزرگ، با کاهش قدرت و جمعیت مواجه شده است اما در سرزمینی که دیگر ساکنانش مدتهای دراز است که به اکدی سخن نمیگویند و زبانشان آرامی و یونانی است، معبد باستانی آن آخرین سنگر به جا مانده از مدرسه خط میخی است.
- ↑ anih (بابِلی)
- ↑ shupshuh (بابِلی)
- ↑ shakin (بابِلی)
- ↑ سرآغاز حماسه، سطرهای ۱ تا ۱۰
- ↑ به گفته اندرو جرج، این بخش بسیار غریب است. به نثر است. شاعران بابلی در شعر خود نثر قرار نمیدادند و اگر این شاعر این کار را انجام داده است به دلیل مهمی بوده است. این بخش، پانویس نیست، اهمیت زیادی دارد که در خاتمه حماسه به آن بر خواهیم گشت. در بخش پس از آن نیز که دوباره شعر از سر گرفته میشود، برخلاف معمول شعر بابلی که در بیتهای دوتایی بیان میشود، از پنج سطر (و نه چهار سطر معمول) تشکیل شده است. سطر پنجم به همان اندازه بخش نثر در ساختار شعر بابلی غریب است. شاعر میخواهد به این بخشها توجه ویژهای شود.
- ↑ سرآغاز حماسه، سطرهای ۱۸ تا ۲۸
- ↑ (سخنرانی اندرو جرج (۲۰۱۶)) دیوید دمراش: در ادامه بحث پیتر مشنیست درباره گیلگمش و پادشاهی، درباره انکیدو و به خصوص در بخش جنگل سدر صحبت میکنم. در بینالنهرین باستان سفر برای به دست آوردن درخت سدر، فعالیت اقتصادی و سیاسی بسیار مهمی بوده است (خواندن نامه یک معمار به سارگن دوم برای آنکه پیامدهای ساختن بنا با درخت بدرد نخور را به پای او ننویسند و مجازاتش نکنند و از شاه نامهای بگیرد که از او خواسته بنا را با همام درختهای موجود (صنوبر) و نه درخت سدر بسازد). پادشاهان برای به دست آوردن سدر یا به غرب ایران و یا پس از آن به لبنان میرفتند. پس کار گیلگمش، سنت قدیمیای است که یک پادشاه باید انجام میداده است. این بخش از حماسه برای پادشاه حاضر جذاب بوده، اما اکثر حاضران پادشاه و یا خانوادهاش نبودند. کاتبان، بوروکراتها و مشاوران پادشاه بودند که انکیدو را شبیه به خود مییافتند (طبقه مدیریتی متخصص). چیزی که در بخش درخت سدر (و نیز در بخش ایشتار) خواهیم دید این است که انکیدو هر بار در نقشی که باید به عنوان همراه و مشاور پادشاه بر عهده بگیرد، شکست میخورد. او باید گیلگمش سرسخت را از کار خود بازدارد: از حمله به هومبابا که خدای بزرگ انلیل منصوبش کرده است، بزرگان شهر تلاش میکنند او را از این کار بازدارند، خود انکیدو هم حتی میگوید نباید این کار را انجام دهیم. پادشاه سرخت اصرار میکند و انکیدو رضایت میدهد. گیلگمش سپس پشت سر هم رویاهای هشداردهنده میبیند (نباید این کار را انجام دهی) خواب آتشفشان میبیند، خواب حمله نرگاو، عقابی با سر شیر، تبری بر وی میافتد. ترس او را فرا میگیرد و از انکیدو درباره خواب خود میپرسد. این خوابها معنایش چیست؟ اینجا است که انکیدو راه سقوط خویش را در پیش میگیرد. او در دام تله سنتی مشاور یک اتوکرات میافتد. همان چیزی را میگوید که پادشاه میخواهد بشنود. خوابها را تفسیر مسخرهای میکند: گیلگمش همان نرگاو قوی است (در حالی که کاملا در تضاد با آن در خواب این نرگاو است که به گیلگمش حمله کرده است). زمانی که به جنگل سدر میرسند انکیدو کاملا در کارهایش جوشی میشود و در زمانی که هومبابا را به اسارت در میآورند، کاملا بیرحم است. هیولا برای رحم کردن به او التماس میکند، میگوید هدایای گرانبها به آنها خواهد دادبادآوری میکند که انلیل نگاهدار او است. گیلگمش تمایل به بخشیدن او دارد (این مساله واقعا از جنبه سیاسی مهم است. با گروهی که بر آنها غلبه کردهاید چه میکنید؟ نابودشان میکنید یا کنار میآیید؟) انکیدو میگوید باید او را در جا بکشند، نگران خشم انلیل نباشند و برای آنکه اصلا کار به خشم او کشانده نشود، سریعتر عمل کنند تا خبر به او نرسد. گیلگمش به صحبت انکیدو گوش میکند و سر هومبابا را جدا میکند. هیولا قبل از جدا شدن سرش نفرینشان میکند که همراه با یکدیگر پیر نشوند. این داستانی است که به زمان سومریان برمیگردد. این بخش از داستان بازتاب فشاری است که مشاوران پادشاهان با آن مواجه هستند. میخواهد گیلگمش و انکیدو باشد و یا جرج دبلیو بوش و کولین پاول. به پادشاه چیزی را میگویند که پادشاه میخواهد بشنود. انکیدو بارها در انجام نقش درست خود شکست میخورد و نتیجهاش مرگ وی است. پس از جنبه حاضرین و شنوندگان حماسه (مثلا در نینوا) که در زیر شعلههای مشعل در جشن آشوربانیپال در کاخ به آن گوش میدهند، بخشی از حماسه درباره قهرمانیهای پادشاه است. برای مشاوران آشور بانیپال، حماسه به همان اندازه داستانی هشداردهنده درباره تراژدی انکیدو است.
- ↑ سخنرانی اندرو جرج (۲۰۱۶) ایرن وینتر: امکان یافتن چیزهای جدید درباره حماسه و ناکامل بودن آن، از این جنبه شباهتی با هومر و کتاب مقدس ندارد. تصاویر ممکن است که با حماسه در ارتباط باشند. سه اثر هنری در سه رسانه مختلف (از هزاره دوم تا هزاره اول). تکرار بارها و بارها و بارها. هومبابا. صورت عجیب. سر گورگن در یونان. پاهای خمیده. نرگاو آسمان (انکیدو با سه حلقه مو- گیلگمش شهری و انکیدوی وحشی). رجوع به دوره بابلی باستان تا دریابد در آن ماجرا چه بوده و نه در نسخههای متاخر. فضای آنان متفاوت است و زمانی که حماسه آغاز گشت بیشتر درباره حاکم است (دوره آغاز تمدن و شکلگیری دولت). یک حاکم خوب. در نسخههای متاخر جستجوی فردی و سرنوشت بشری برجسته میشود. کتیبه نارامسین.
- ↑ اسمیت در اولین سفر تحقیقاتی تنها تعداد بسیار کمی لوح همراه با خود آورد (مجموعه DT)، اما در میانشان واقعا بخشی از «طوفان» بود (اتفاقی نادر)... در واقع، امروز میدانیم این بخش خاص از داستان «طوفان»، جزئی از نسخهای پسین از شعر «آترام-هاسیس» و اصلا بخشی از «گیلگمش» نبوده است. اسمیت در آن زمان هیچ راهی برای دانستن این موضوع نداشت. تشخیص او، بهترینی بود که در آن زمان میتوان انتظار داشت و برای سالها بدون چالش باقی ماند.
- ↑ در این گفتگو طنز تراژیک پنهانی وجود دارد: اوتا-ناپیشتی میپرسد به مردم چه جوابی دهد درقبال پرسشهایشان؟ ائا پاسخ میدهد به آنها بگو انلیل از من متنفر شده است. باید به «اقیانوس پایین» به نزد سرورم ائا بروم. او برای شما باران بسیار خواهد فرستاد. پرندگان بسیار و ماهیها ... بر شما نان-کیکی خواهد باراند ...
- ↑ نسخه واجنوشته:tarkullī Errakal inassah
illak Ninurta mihrī ushardi
Anunnakkī isshû dipārāti
ina namrirrīshunu uhammațū mātu
sha Adad shuharrassu ibā`u shamê
mimma namru ana da`ummati utterru - ↑ (سخنرانی اندرو جرج (۲۰۱۶)) پیتر مشنیست: صحبت من درباره ارتباط پادشاهی و جاودانگی در نسخه معیار اکدی حماسه گیلگمش است. از نظر من حماسه از چندین مرحله گذر میکند که در آنان به نظر میآید جاودانگی قابل دستیابی است اما در نهایت همگی یک به یک رد میشوند. دقیقتر بگویم: داستان با سرآغازی شروع میشود که دیوار اورک که گیلگمش ساخته و خود شهر اوروک در آن حضور دارند و در نسخه نئوآشوری که در نیمرود پیدا شده است ارجاع دیگری نیز به صندوق لوحی اشاره میشود که در پای دیوار دفن شده است و داستان قهرمانیهای گیلگمش در آن است. در این نقطه از داستان اهمیت دیوار و لوح و ارتباطش با جاودانگی اصلا روشن نمیشود. داستان با ماجراهای گیلگمش و و رفیقش انکیدو ادامه پیدا میکند که در آن هومبابا و نرگاو آسمان را از پای در میآورند. اگر قرار بوده است این قهرمانیها برای گیلگمش و انکیدو نوعی از جاودانگی (مشهور بودن) را به همراه داشته باشد اما فاجعهای که با الهه ایشتار پیش میآید، قضیه منتفی میشود. سپس گیلگمش به جستجوی قهرمان طوفان میرود تا از اوتنپیشتیم راز جاودانگی شخصی را دریابد. در اینجا نیز قضیه به شکست میانجامد که شکست دیگری را نیز در پی دارد (از دست دادن گیاه بازجوانی). در پایان داستان در لوح XI دیوار اوروک و خود شهر را دوباره میبینیم که بازمیگردند. و این بازگشت دیوار و شهر در پایان داستان پس از آنکه در سرآغاز نیز آمده بودند، نشانگر اهمیت آنان است. به نظر میرسد پاسخی برای پرسش دایمی جاودانگی باشند. جاودانگی به صورت نه یک بیمرگی فردی بلکه به صورت ساختاری فیزیکی نمایش مییابد که گیلگمش از خود بر جای میگذارد. اما همین پاسخ نیز پاسخی نهایی نیست. به دو شکل خراب میشود: یکی آنکه با لوح XII ادامه پیدا میکند (هزاره اول پیشا دوران مشترک، نسخه معیار). در آن تصویری از جهان زیرین است که انکیدو بازگو میکند (در لوح VII و در رویای دوم انکیدو پیشبینی شده بود). انکیدو که شبیه به مرگ شده است به نوعی در جهان پس از مرگ زنده است اما شرایط جهان زیرین وحشتناک و غیرقابل تحمل و ناخواستنی است. جهان زیرین نمیتواند پاسخی برای پرسش جاودانگی باشد. دوم آنکه دوباره ظاهر شدن دیوار و شهر اوروک در پایان لوح XI ما را دوباره به دیوار و شهر اوروک در سرآغاز در لوح I برمیگرداند که حداقل در نسخه نئوآشوری نمرود با دیوار پایان نمییابد بلکه به سراغ صندوق لوحی میرود که در پای دیوار دفن شده است. در درون آن لوح قهرمانیهای گیلگمش اهمیتی دوباره پیدا میکند زیرا محتویات آن هر روایتی نیست بلکه خود حماسه گیگلگمش است. به زبانی دیگر، تنها دیوار و شهر اوروک نیست که با جاودانگی گیلگمش ارتباط پیدا میکند بلکه این جاودانگی در نهایت در به جای ماندن داستانِ به دنبال جاودانگی بودن، دنبال میشود: پس حماسه درباره خودِ حماسه و جاودانگی آن است. اما همین نیز پایان نیست. باید بپرسیم چه نوعی از جاودانگی است که در حماسه درباره حماسه بازگو میشود. مسلما جاودانگی شخصی نیست که گیلگمش به دنبال آن است و اگر جاودانگی غیرشخصی است چیزی که ارائه میشود جستجویی بیثمر برای به جای ماندن شخصی است. حتی بیش از این اگر در پایان داستان حماسه دوباره به آغاز آن برمیگردیم پس این جستجوی بیحاصل دوباره از سرگرفته میشود. حلقه بیسرانجامی که به هیچ جا نمیرسد، نوعی از «روز گراندهاگ» که گیلگمش نقش بیل مری را دارد. دو نتیجه از این تحلیل میشود گرفت: یکی آنکه معنای جاودانگی در حماسه گیلگمش تداومی در تاریخ نسخههای حماسه است که جایگزین یکدیگر شدهاند. دوم آنکه در کل این جستجو سایهای از شک بر پادشاهی به آن صورت که گیلگمش بوده میاندازد (پادشاهی الهی)(ویلیام موران). خلاصه آنکه حماسه گیلگمش نه تنها حماسهای درباره خود است بلکه حماسهای است که خود را رد میکند.
- ↑ پایان شعر؛ لوح XI، سطرهای ۳۲۳ تا ۳۲۸
- ↑ ترجمه این متن در بخش شعرهای سومری و در پایان ترجمه «ببیلگمس و جهان زیرین» آمده است (ص ۱۹۱).
- ↑ اندرو جرج مجموعههای بسیاری را در خاور نزدیک باستان از این دست میداند: «امثال سلیمان»، «کتاب جامعه»، «تعالیم آمن-اِم-اوپِت» و «تعالیم شوروپاک». علاوه بر آن، حماسه را با گروه کوچکی از متنهای بابلی به نام «حسبِحال سلطنتی تخیلی» مقایسه میکند و از «افسانه کاتی نارام-سین» نام میبرد.
- ↑ اندرو جرج در مقدمه کتاب «حماسه گیلگمش» (۱۹۹۹)، مشاورتهای سهگانه اوتا-ناپیشتی را بر اساس متن در لوح X سطرهای ۲۶۶ تا ۳۲۲ (سطر پایانی این لوح) بیان میکند و در ادامه برای نتیجهگیری به سراغ شعر سومری «مرگ بیلگمس» و خدای جهان زیرین شدن گیلگمش میرود. در سخنرانی در هاروارد (۲۰۱۶) که بسیاری از ابهامهای متن رفع شده و چینش آن تغییراتی کرده است، مشاورتهای سهگانه را به شکل مشخصتری بیان میکند (اوتنپیشتی) و به سطرها ارجاع دقیقتری میدهد. هر سه مشاورت در لوح X آمدهاند و برای مشاورت اول به سطرهای ۳۰۱ تا ۳۰۷، برای دوم به سطرهای ۳۰۸ تا ۳۱۵ و برای سوم به سطرهای ۳۱۶ تا ۳۲۲ ارجاع میدهد. برای نتیجهگیری هم به لوح XI و سطرهای آخر آن (۳۲۳ تا ۳۲۸) ارجاع میدهد که هم همان سطرهای سرآغازین حماسه هستند (با اندکی تفاوت) و هم پایان داستان محسوب میشوند (جرج لوح XII را الحاقی میداند).
او برای نتیجهگیری نهایی، ابتدا با سطر آخر بخشی از نسخه بابلی باستان (سیپار) آغاز میکند (زیرا سرنوشت [مردان میرا] این است،). سپس سطرهای سرآغاز را مرور میکند «این پیام از همان سرآغاز حماسه دیده میشود، شخصی که بسیار فعال بوده و همه جا را رفته و همه چیز را دیده است ناگهان بسیار غیرفعال میشود و آرامش مییابد.» و ضمن تاکید بر اینکه در آن بخشی به نثر آمده است و نه به شعر بر اهمیت نثری که حاوی بخشهای مختلف شهر است تاکید میکند. آنگاه به اندرزهای سهگانه اوتنپیشتی میرسد و درباره دومین اندرز (یکروزهها) چنین میگوید: «تضادی مابین زندگی اجتماعی (گذر و چرخش دائمی زندگی خانوادگی) و زندگی انفرادی به تصویر کشیده شده است؛ زندگی اجتماعی را پابرجا دانسته است و فرد را نابودپذیر در یک آن میداند.» پس از آن به سطرهای آخرین حماسه میرسد که همان تکرار بخش سرآغاز حماسه (بخش به نثر نوشته شده) است. «معنایش چیست؟ برای سالها آشورشناسان گمان میکردند منظور دیوارهای شهر است که یادگار ماندگار گیلگمش هستند؛ و البته که هستند. اما بیش از آن منظور شهر است: ساکنان خانهها؛ تولید غذا؛ صنعت تولید؛ و در پایان معبد که نماد زندگی فکری و روشنفکری است (و میزان مساحت آن نصف سایر قسمتها است!).»
گیلگمش به خانه برگشته است، کار خود را به انجام رسانده است. او خسته شده است، ساکن گردیده است. چیز دیگری قرار نیست در زندگی وی اتفاق بیفتد. به همراه خود (اور-شانابی) میگوید بر بالای دیوار اوروک برو و شهر را بمشاهده کن. و چه میبینی، زندگانی بشری خواهی دید، پرده پایین میافتد و خاتمه مییابد.
شاعر میگوید، بله، افراد به جستجوی فردی خود دست میزنند. گاهی به آنچه میخواهند دست مییابند، اغلب به آنچه میخواهند دست نمییابند. باید با حقیقت زندگی بشری کنار بیایند که همان مرگ انسان است، برای همه. اما زندگی بشری دیگری است که فردی نیست، و آن زندگی اجتماعی است. باید به یاد داشته باشیم تمدن بابل تمدنی مدرن نیست که در آن بر آزادی فردی تاکید شده باشد. در تمدن مدرن است که بر جایگاه فرد و حقوق فرد تاکید میشود. در تمدن بابل تاکید بر آن بوده که ما یک اجتماع هستیم، ما باید در این اجتماع دست به اقدام زنیم. شاعر میگوید فرد، یکروزه است که بدون بر جا گذاشتن اثری از بین میرود. اما زندگی بشری که نمادش شهر است برای همیشه بر جا خواهد ماند. - ↑ گیلگمش رویای اول را برای نینسون بازگو میکند و تعبیرش را میشنود. به خواب میرود، بیدار میشود و رویای دوم را بازگو میکند. در این رویا واژه «اوروک-میدان شهر» آمده و گیلگمش تبری را که بعدا نینسون میگوید «کسی مانند خودت / زاده در دنیای وحش ...» است را «چون زن عشق میورزد، نوازش میکند و در آغوش میگیرد». در همان زمان این گفتگو، انکیدو در نزد روسپی است. هفت روز و هفت شب، انکیدو راست و با شمکتوم نزدیکی میکند... معبد آنو، ایانا خوانده میشود... انکیدو، هفت جام شراب مینوشد، روحش آزاد میشود و آواز میخواند... انکیدو در حال همخوابگی با شمکتوم است که رهگذر را میبیند و او به مراسم ازدواج خوانده شده تا غذای آن شب را آماده کند. رهگذر «حق شب اول» را تقدیر شده الهی میداند که هنگام بریدن ناف مقرر شده است. انکیدو با شنیدن آن از خشم رنگپریده میشود (افتادگی)... انکیدو تصویری از گیلگمش توصیف میشود، کوتاهتر ولی بزرگتر در استخوانبندی... تختخواب برای «ایزدبانوی عروسیها» آماده شده و دیدار گیلگمش با دوشیزه در شب است ... در پایان انکیدو، پادشاهی گیلگمش را از انلیل میداند.
- ↑ تا سطر پانزده افتاده، در سطر هجده آن دو یکدیگر را میبوسند. تا سطر ۷۱ افتادگی طولانی است و در سطرهای ۹۷، ۱۰۰، ... واژه هوواوا است و در سطر ۱۱۰ صدای او به «طوفان» (Deluge) تشبیه میشود. در سطرهای ۱۳۱ و ۱۳۲ واژه Wer وجود دارد و در سطر ۱۳۵ واژه هومبابا آمده است. در سطرهای ۱۵۰، ۱۸۱ و ۱۹۳ دوباره هوواوا است. در سطر ۱۹۷ دوباره هومبابا است و بار دوم صدایش به «طوفان» تشبیه میشود. سطر ۲۰۰، ۲۱۸، ۲۵۴، ۲۶۶ و ۲۷۶ هوواوا. سطر ۲۴۱، کمان آنشان
- ↑ «اندرو جرج» در کتابهای حماسه گیلگمش و حماسه بابلی گیلگمش در سراسر بخشهایی که به شعرهای سومری مربوط میشوند، از واژه «بیلگمس» (برابر سومری واژهٔ اکدی گیلگمش) استفاده میکند.
- ↑ در هر دو کتاب اندرو جرج، نام این شعر سومری بیلگمس و نرگاو آسمان است؛ علاوه بر این، بنابر کلمات آغازین، نام دوم این شعر قهرمان در نبرد است.
- ↑ حماسه گیلگمش (اندرو جرج)، ص ۱۴۲: تا اکنون هیچ کار دانشگاهی منتشرشدهای نیست که شعرهای سومری دربارهٔ گیلگمش به زبان اصلی را باهم گردآوری کرده باشد و این اولین موردی است که ترجمههای انگلیسی هر پنج شعر یکجا چاپ شدهاند.
- ↑ کتاب حماسه بابلی گیلگمش، جلد اول، صفحه ۱۱: (کلمات آغازین) šul.mè.kam
- ↑ این سطر استعاره است، به معنای «وقتی که خدایان (مانند) انسانها بودند» (مجبور به کار کردن بودند). این به آن معنا نیست که خدایان واقعا انسان بودند، بیشتر منظور این است که مانند انسانها مجبور به کار بودند. از واژه مفرد «انسان» به جای «انسانها» استفاده شده و انگار شاعر قصد داشته در سطر آغازینش با دو کلمه «خدا» و «انسان» بازیِ هنری کند.
واژگان
- ↑ Sacred Marriage
پانویس
- ↑ Sin-léqi-unnínni (2007). Ele que o abismo viu (به پرتغالی). Translated by Jacyntho Lins Brandão. Autêntica. p. 23. ISBN 978-85-513-0283-5.
- ↑ George، Andrew (۲۰۰۳). The Babylonian Gilgamesh Epic. Oxford University Press. صص. ۱۶۳. شابک ۹۷۸-۰۱۹۸۱۴۹۲۲۴.
- ↑ A.R. George (2003). "The Babylonian Gilgamesh epic: introduction, critical edition and cuneiform texts" Page 3-23. Oxford University Press, 2003 ISBN 0-19-927841-5, 9780199278411
- ↑ Krstovic, Jelena O., ed. (2005). Epic of Gilgamesh Classical and Medieval Literature Criticism. Vol. 74. Detroit, MI: Gale. ISBN 978-0-7876-8021-3. OCLC 644697404.
- ↑ George 2003a, p. xiii.
- ↑ George 2003a, p. xiii-xiv.
- ↑ George 2003a, p. xiv.
- ↑ George 2003a, p. xv.
- ↑ George 2003a, p. xv-xvi.
- ↑ George 2003a, p. xxi.
- ↑ George 2003a, p. xxii-xxiii.
- ↑ George 2003a, p. xxiii.
- ↑ George 2003a, p. xxiv.
- ↑ George 2003a, p. xxiv-xxv.
- ↑ George 2003a, p. xxv.
- ↑ George 2003a, p. xxvi.
- ↑ George 2003a, p. xxvi-xxvii.
- ↑ George 2003a, p. xxvii.
- ↑ George 2003a, p. xxviii.
- ↑ George 2003a, p. xxviii-xxix.
- ↑ George 2003a, p. 1.
- ↑ George 2016.
- ↑ George 2003a, p. 2.
- ↑ George 2003a, p. 8.
- ↑ Al-Rawi, F. N. H.; George, A. R. (2014). "Back to the Cedar Forest: The Beginning and End of Tablet V of the Standard Babylonian Epic of Gilgameš" (PDF). Journal of Cuneiform Studies. 66: 69–90. doi:10.5615/jcunestud.66.2014.0069. JSTOR 10.5615/jcunestud.66.2014.0069. S2CID 161833317.
- ↑ George 2003a, p. 12.
- ↑ George 2003a, p. 22.
- ↑ George 2003a, p. 30.
- ↑ George 2003a, p. 39.
- ↑ George 2003a, p. 47.
- ↑ George 2003a, p. 54.
- ↑ George 2003a, p. 62.
- ↑ George 2003a, p. 70.
- ↑ George 2003a, p. 75-76.
- ↑ George 2003a, p. 88.
- ↑ George 2003a, p. xxx.
- ↑ George 2003a, p. 91-92.
- ↑ George 2003a, p. 88-95.
- ↑ George 2003a, p. 95-99.
- ↑ George 2003a, p. xxxiv.
- ↑ George 2003a, p. 99.
- ↑ George 2003a, p. 100.
- ↑ George 2003a, p. 191-195.
- ↑ George 2003a, p. xxxiii.
- ↑ George 2003a, p. xxxv.
- ↑ George 2003a, p. xxxv-xxxvi.
- ↑ George 2003a, p. xxxix.
- ↑ George 2003a, p. xlii-xliii.
- ↑ George 2003a, p. xlv.
- ↑ George 2003a, p. xlv-xlvi.
- ↑ George 2003a, p. xlvi.
- ↑ George 2003a, p. xlvi-xlvii.
- ↑ George 2003a, p. xlvii.
- ↑ George 2003a, p. xlviii-xlix.
- ↑ George 2003a, p. xlix.
- ↑ George 2003a, p. xli.
- ↑ George 2003a, p. l.
- ↑ George 2003a, p. l-li.
- ↑ George 2003a, p. li.
- ↑ George 2003a, p. 101-126.
- ↑ George 2003a, p. 101.
- ↑ George 2003a, p. 107-108.
- ↑ George 2003a, p. 115.
- ↑ George 2003a, p. 116.
- ↑ George 2003a, p. 118.
- ↑ George 2003a, p. 119.
- ↑ George 2003a, p. 122.
- ↑ George 2003a, p. xxxvi.
- ↑ George 2003a, p. 124.
- ↑ George 2003a, p. 127.
- ↑ George 2003a, p. 128.
- ↑ George 2003a, p. 132.
- ↑ George 2003a, p. 135.
- ↑ George 2003a, p. 138.
- ↑ George 2003a, p. 139.
- ↑ George 2003a, p. 141.
- ↑ Electronic Text Corpus of Sumerian Literature (ETCSL) 1.8.1.2
- ↑ George 2003a, p. 142.
- ↑ George 2003a, p. 143.
- ↑ George 2003a, p. 166.
- ↑ George 2003a, p. 167.
- ↑ George 2003a, p. 168.
- ↑ George 2003a, p. 195-196.
- ↑ George 2003a, p. 196.
- ↑ George 2003a, p. 197.
- ↑ George 2003a, p. xxxvii-xxxviii.
- ↑ George 2003a, p. xxxix-xli.
- ↑ George 2003a, p. xxxvi-xxxvii.
- ↑ George 2003a, p. xiiv-xiv.
- ↑ Foster 1995, p. 52.
- ↑ George 2003a, p. xx.
- ↑ George 2003a, p. xvii.
- ↑ Black & Green 1992, p. 91.
منابع
- Black, Jeremy; Green, Anthony (1992), Gods, Demons and Symbols of Ancient Mesopotamia: An Illustrated Dictionary, Austin, Texas: University of Texas Press, pp. 166–168, ISBN 978-0-7141-1705-8
- Burkert, Walter (2005), "Chapter Twenty: Near Eastern Connections", in Foley, John Miles (ed.), A Companion to Ancient Epic, New York City, New York and London, England: Blackwell Publishing, ISBN 978-1-4051-0524-8
- Dalley, Stephanie (1989), Myths from Mesopotamia: Creation, the Flood, Gilgamesh, and Others, Oxford, England: Oxford University Press, ISBN 978-0-19-283589-5
- Ferry, David (1993), Gilgamesh: A New Rendering, United States: Farrar, Straus and Giroux, ISBN 978-0-37452-383-1
- Foster, Benjamin R. (1995), From Distant Days: Myths, Tales, and Poetry of Ancient Mesopotamia, United States: Pennsylvania State University Press, ISBN 978-1-88-305309-3
- Foster, Benjamin R. (2001), The Epic of Gilgamesh: A New Translation, Analogues, Criticism, United Kingdom: Norton, ISBN 978-0-39397-516-1
- Gardner, John; Maier, John (1985), Gilgamesh Translated from the Sīn-leqi-unninnī Version, United States: Vintage Books, ISBN 978-0-3947-4089-8
- George, Andrew R. (2003a) [1999, 2000], The Epic of Gilgamesh: The Babylonian Epic Poem and Other Texts in Akkadian and Sumerian, Penguin Classics (Third ed.), London: Penguin Books, ISBN 978-0-14-044919-8, OCLC 901129328
- George, Andrew R. (2003b), The Babylonian Gilgamesh Epic: Introduction, Critical Edition and Cuneiform Texts, vol. 1, Oxford University Press
- George, Andrew R. (2010), "I The Epic of Gilgamesh", in Bates, Catherine (ed.), The Cambridge Companion to the Epic, United Kingdom: Cambridge University Press, ISBN 978-1-1398-2827-7
- George, Andrew R. (September 28, 2016), The Epic of Gilgamesh | Lecture by Andrew George | Harvard Museums of Science & Culture, YouTube, retrieved November 25, 2022
- Jacobsen, Thorkild (1976), The Treasures of Darkness: A History of Mesopotamian Religion, New Haven, Connecticut and London, England: Yale University Press, ISBN 978-0-300-02291-9
- Kluger, Rivkah Sch. (1991), The Archetypal significance of Gilgamesh: a modern ancient hero, Switzerland: Daimon, ISBN 978-3-85630-523-9
- Maier, John (1997), Gilgamesh: A Reader, United States: Bolchazy-Carducci Publishers, ISBN 978-0-86-516339-3
- Mason, Herbert (1972), Gilgamesh: A Verse Narrative, United States: New American Library, ISBN 978-0-45162-313-3
- Sanders, Nancy K. (1987), The Epic of Gilgamesh, Harmondsworth: Penguin, ISBN 978-0-14044-100-0
- Ziolkowski, Theodore (2011), Gilgamesh Among Us: Modern Encounters with the Ancient Epic, United States: Cornell University Press, ISBN 978-0-80-146341-9
برای مطالعه بیشتر
- Translations
- Jastrow, Morris; Clay, Albert Tobias (2016). An Old Babylonian Version of the Gilgamesh Epic: On the Basis of Recently Discovered Texts. Cambridge Library Collection – Archaeology. ISBN 978-1-108-08127-6.
- Jastrow, M.; Clay, A. (1920). An Old Babylonian Version of the Gilgamesh Epic: On the Basis of Recently Discovered Texts. Yale University Press.
- Parpola, Simo (1997). The Standard Babylonian, Epic of Gilgamesh. Mikko Luuko and Kalle Fabritius. The Neo-Assyrian Text Corpus Project. ISBN 978-951-45-7760-4.: (Volume 1) in the original Akkadian cuneiform and transliteration; commentary and glossary are in English
- Sandars, N. K. (2006). The Epic of Gilgamesh. Penguin Epics, Penguin Classics. London: Penguin. ISBN 978-0-14-102628-2.: re-print of the Penguin Classic translation (in prose) by N. K. Sandars 1960 (شابک ۰−۱۴−۰۴۴۱۰۰-X) without the introduction.
- Shin, Shifra (2000). Alilot Gilgamesh (Tales of Gilgamesh). Tel Aviv: Am Oved. – an adaptation for young adults, translated directly to Hebrew from the original Akkadian language by Shin Shifra
- Versions
- Ferry, David (1993). Gilgamesh: A New Rendering in English Verse. New York, NY: Farrar, Straus and Giroux. ISBN 978-0-374-52383-1.
- Jackson, Danny (1997). The Epic of Gilgamesh. Wauconda, IL: Bolchazy-Carducci Publishers. ISBN 978-0-86516-352-2.
- Mason, Herbert (2003) [1970, 1972]. Gilgamesh: A Verse Narrative. Boston, MA: Mariner Books. ISBN 978-0-618-27564-9. First published in 1970 by Houghton Mifflin; Mentor Books paperback published 1972.
- Mitchell, Stephen (2004), Gilgamesh: A New English Version, United Kingdom: Free Press, ISBN 978-0-74326-164-7
- Analysis
- Best, Robert (1999). Noah's Ark and the Ziusudra Epic. Eisenbrauns. ISBN 978-0-9667840-1-5.
- Damrosch, David (2007). The Buried Book: The Loss and Rediscovery of the Great Epic of Gilgamesh. Henry Holt and Co. ISBN 978-0-8050-8029-2.
- Jacobsen, Thorkild (1976). The Treasures of Darkness, A History of Mesopotamian Religion. Yale University Press. ISBN 978-0-300-01844-8.
- Kluger, Rivkah (1991). The Gilgamesh Epic: A Psychological Study of a Modern Ancient Hero. Daimon. ISBN 978-3-85630-523-9.
- etc
- Moss, Joyce (2004), World Literature and Its Times (Vol. 6: Middle Eastern Literatures and Their Times), vol. 6, Detroit: Thomson Gale, ISBN 0-7876-3731-9
- شاملو، احمد، گیلگمش، نشر چشمه، چاپ هشتم، تهران، پاییز ۱۳۹۰
- غنینژاد، فهیمه، «سفر به مرگ در جستجوی بیمرگی»، کتاب ماه دین، مهر ۱۳۷۸
- حمید، حمید، «وجیزهای بر افسانهٔ گیلگمش پهلوان»، کتاب هفته، اول بهمن ۱۳۴۰ ش.
- صفوی، حسن، پهلواننامه گیلگمش، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، ۲۵۳۶ شاهنشاهی [۱۳۵۶ خورشیدی]، ۲۲۵ ص (۱۱۷ ص، پیشگفتار و بررسیهای ادبی و تاریخی؛ ۱۰۷ ص، متن افسانه گیلگمش).
- یاحقی، محمدجعفر، فرهنگ اساطیر و داستانوارهها در ادبیات فارسی، فرهنگ معاصر، چاپ سوم، تهران ۱۳۸۹
پیوند به بیرون
- Translations of the legends of Gilgamesh in the Sumerian language can be found in Black, J.A. , Cunningham, G. , Fluckiger-Hawker, E, Robson, E., and Zólyomi, G. , The Electronic Text Corpus of Sumerian Literature, Oxford 1998–
- کتاب الکترونیکی رایگان An Old Babylonian Version of the Gilgamesh Epic by Anonymous در پروژهٔ گوتنبرگ, edited by Morris Jastrow, translated by Albert T. Clay
- The Epic of Gilgamesh, Complete Academic Translation by R. Campbell Thompson
- The Epic of Gilgamesh by Kovacs, M.G.