باتیس
باتیس سردار هخامنشی اهل زَرَنگ و فرماندار غزه در سدهٔ چهارم پیش از میلاد مسیح بود. اسکندر که به فلسطین حمله کرد چندین ماه این شهر را در محاصره داشت. باتیس شهر را تسلیم نکرد. اما در نهایت اسکندر توانست با محاصرهٔ غزه، مقاومت آنان را بشکند. او از باتیس خواست که از او طلب بخشش کند و در برابرش زانو بزند. اما باتیس مقاومت کرد. مشهور است که باتیس جز با نگاه غضبآلود به اسکندر نگاه نکرد و هیچ سخنی بر زبان نراند.
در کتاب اسکندر مقدونیِ کبیر به ترجمهٔ جان یاردلی آمدهاست:
باتیس به اسکندر نگاهی کرد که نه تنها بیباکانه بود، بلکه به بیاعتنایی محض میمانست. او حتی یک کلمه هم در جواب تهدیدهای اسکندر بر زبان نیاورد. اسکندر گفت: "آیا سکوت خیرهسرانهٔ او را میبینید؟ آیا او در برابر من زانو زدهاست؟ آیا به من التماس کردهاست؟ اما من بر سکوت او چیره خواهم شد. پایان کار او را حداقل با نالههایش رقم خواهم زد.
بعد پای باتیس را سوراخ کرد و طنابی را از درون آن رد کرد. طناب را به گاری بست و باتیس را دور شهر غزه گرداند، اما باتیس تا جان در بدن داشت سخنی نگفت و حتی ناله هم نکرد. تاریخنگاران اسکندر بسیار مقاومت او را ستودهاند.
بعد از شکنجهٔ سختی که باتیس تحمل کرد، سرداران مقدونی از درندهخویی اسکندر دلخور شدند. اسکندر برای تبرئهٔ خود به آنها گفت: «من از نژاد آشیل هستم و همان کاری را با باتیس کردم که آشیل با هکتور کرد». هکتور سردار دژ تروآ بود که در نبرد تن به تن با آشیل شکست خورد و آشیل بر خلاف رسوم جوانمردانهٔ مبارزه پاهای جسد او را به گاریاش بست و به دنبال خود کشید.
منابع
پانویس
پیوند به بیرون
- Alexander Kills Batis بایگانیشده در ۸ ژوئن ۲۰۱۳ توسط Wayback Machine