اسماعیل سیمیتقو
اسماعیل سیمیتقو ( ۱۲۶۶ – ۳۰ تیر ۱۳۰۹) مشهور به اسماعیل شکاک یا سمکو شکاک از بزرگان ایل شکاک در منطقه مرزی ایران و عثمانی بود.
اسماعیل شکّاک | |
---|---|
زادهٔ | ۱۲۶۶ سلماس روستای گلان |
درگذشت | ۳۰ تیر ۱۳۰۹ اشنویه، آذربایجان غربی |
ملیت | ایرانی |
عنوان | سمکو شکاک سردار نصرت سمکو |
دوره | قاجار، پهلوی |
والدین | محمدآقا |
اسماعیل آقا شكّاک ملقب به سردار نصرت، فرزند محمدآقا و نوه علیخان شکاک معروف به سمکو و مشهور به سمیتقو بود. سمکو در لهجه شکاک، مأخوذ از اسماعیل است و این ایل، اسماعیل را بیشتر سمکو میگویند، که در فارسی سمیتقو خوانده میشود.
از دوران نوجوانی تا سال ۱۹۲۰، بخشهای غربی دریاچه ارومیه تا مرز عثمانی در کنترل او و نیروهایش بود. اسماعیل شکاک با بهره گرفتن از کشاورزان، توانسته بود در چند نوبت، نیروهای دولتی را شکست دهد. او در قتلعام آشوریها در خوی، مشارکت داشت. همچنین با تحریک سمکو شکاک، حداقل هزار نفر از آشوریها در سلماس کشتهشدند. نیروهای دولتی سرانجام، او را در سال ۱۹۳۰، در سن ۴۳ سالگی به قتل رساندند.
سمکو و جنگ جهانی اوّل
با شروع جنگ جهانی اول و چند سال بعد از آن سمکو، سرشناسترین چهره در مرز ایران و عثمانی بود. با آغاز جنگ و توجه روسها به او جهت جلوگیری از همراهی او با عثمانیها، سمکو را به مهرهای تأثیرگذار تبدیل کرده بود. او به همراه عبدالرزاق بدرخان چندین ماه با عثمانیها جنگید و در مقابل آنها ایستادگی کرد.
در طول جنگ جهانی اول مناطق ارومیه، خوی و سلماس چندین بار میان روسها و عثمانیها دست به دست شد. با وقوع انقلاب اکتبر و به قدرت رسیدن بلشویکها، روسها از ایران عقبنشینی کردند و این تحول برای سمکو چندین دستاورد داشت؛ نخست فشار روسها از او برداشته شد، دوم مقداری تسلیحات از آنان بهدست آورد. البته در این دوره با ورود دهها هزار آشوری و ارامنه عثمانی و قفقاز به حومه ارومیه آنها به اقلیتی شایان توجه تبدیل شدند. این مسیحیان به واسطه شرکت در جنگهای روسها با عثمانی دچار هراس شده بودند، البته ترس آنها بیعلت هم نبود، بنا به روایتی روسها هشتاد درصد جمعیت کردهای شرق آناتولی را از بین برده بودند و مسیحیان، پیشقراولان روسها در این جنگها بودند و از انتقامجویی کردهای عثمانی هراس داشتند.
با خروج قوای روس از قفقاز و شمالغرب ایران این مناطق در مقابل پیشروی عثمانیها بیدفاع مانده بود. به دنبال رها کردن جبهه شرق از جانب روسها در کنفرانس پاریس به تاریخ دی ۱۲۹۶ شمسی، فرانسویها و انگلیسیها کار دفاع را بین خود تقسیم کردند و دفاع از قفقاز و و نواحی اطراف به انگلیسیها واگذار شد و سرنوشت منطقه ارومیه به تصمیمات انگلیسیها بستگی پیدا کرد.
در جلسه کابینه جنگ در اسفند سال۱۲۹۶ وزارت جنگ بریتانیا خواستار مداخله نظامی در شمالغرب ایران شد و قرار شد نیروی نظامی ۱۳۰۰ نفره به شمال غرب ایران روانه و از آنجا به قفقاز اعزام شوند. ژنرال دنسترویل به صورت رسمی به عنوان سرپرست این نیروها تعیین شد. او میبایست در قفقاز از پیشروی آلمانها و عثمانیها جلوگیری میکرد و انگلیس برای دفاع از قفقاز و شمال غرب ایران به متحدانی نیاز داشت که مسیحیانی که به ارومیه آمده بودند چنین نیرویی بودند. دنسترویل با قوای ۱۳۰۰ نفری خود وارد ایران شد و با حمایت همهجانبه انگلیس، مسیحیان ارومیه مسلح و سازماندهی شدند، سمکو از این کار احساس خطر کرد و زمینه تنش بین آنها بهوجود آمد، البته واقعیت این بود که آنها در نظر داشتن در ارومیه و اطراف ان برای خود کشوری تشکیل دهند. بعد از مسلط شدن مسیحیان بر ارومیه آنها به قتل و غارت مسلمانان روی آوردند، آنها بعد از تحکیم موقعیت خود در ارومیه به فکر تصرف سلماس افتادند.
سمکو درحوالی این شهر در قلعه چهریق اسکان داشت. مارشیمون پیشوای مسیحیان همراه ۱۵۰ نفر از نیروهای خود به ملاقات سمکو رفت، اما سمکو پس از ملاقات آنها را قتلعام کرد. بعد از قتل مارشیمون موقعیت سمکو تحکیم یافت اما هنوز هم با مسیحیان تحت حمایت متفقین در کشمکش بود، خطر انتقام جویی عثمانیها از سمکو به واسطه همکاری با روسها چنان جدی بود که قتل مارشیمون توسط او را به هدف کسب شفاعت نزد عثمانیها قلمداد کردهاند. سمکو از عثمانیها دعوت کرد به جنگ مسیحیان آیند، این حرکت باعث شد عثمانیها یک بار دیگر به او اعتماد کنند، و مقابله با دشمن مشترک را بر انتقام جویی از او ترجیح دهند. به دنبال این دعوت سپاه عثمانی در اردیبهشت سال ۱۲۹۷ از قطور گذشتند و وارد خوی و سلماس شدند.
سپاه عثمانی به قصد تصرف ارومیه به سوی این شهر حرکت کرد اما قوای مسیحی در کریمآباد در میان ارومیه و سلماس به مقابله با آنها شتافتند، اما در این روز خبر حمله سپاه ۱۲ هزار نفری اندرانیک به خوی عثمانیها را به عقبنشینی به سمت خوی وادار کرد.
ژنرال اندارانیک میخواست با بهرهگیری از قلعه خوی به عثمانیها حمله کند و به همراه قوای مسیحی در ارومیه عثمانیها را در محاصره اندازد و پس از آن ارومیه تا قفقاز را تصرف کند. اما عثمانیها آنها را شکست دادند و مسیحیان را با ۴۵ هزار نفر مجبور به عقبنشینی تا ساوجبلاغ کردند. تسلیم شدن بلغارستان در ۸ مهر سال ۱۲۹۷ و کنارهگیری این کشور از جنگ جهانی، سبب قطع ارتباط عثمانی با اتریش و آلمان و نهایتاً منجر به صلح شد.
عثمانیها قرارداد مدروس را امضا کردند. به موجب این قرارداد عثمانیها ناچار به ترک شمال غرب ایران و قفقاز شدند. با خروج قوای روس، مسیحی و عثمانی، سمکو قدرت بلامنازع منطقه شد. اولین شورش سمکو علیه حکومت مرکزی در حمله به لکستان متجلی شد. گروههای شبهنظامی به دلیل ضعف دولت مرکزی در ایران، هر موقع فرصتی پیدا میکردند در صدد گریز از مرکز بودند.
برادر اسماعیلخان، جعفر و پدرش محمد آقا در زمان خود بارها نافرمانی کرده بودند ولی سمکو برای کردستان استقلال میخواست و هدفش از جمعآوری نیرو نیز به خاطر دست یافتن به استقلال بود. یکی از همدستان او در این کار سید طه نوهٔ عبیدالله بود. مکرمالملک که به عنوان «نایبالایاله» در تبریز حکومت میکرد، جعفر برادر اسماعیلخان را به قتل رساند. اسماعیلخان سمکو به منظور انتقام خون برادرش که توسط مکرمالملک در اردیبهشت ماه ۱۲۹۸ (شعبان ۱۳۳۷) کشته شده بود، به تبریز حمله نمود. او بیشتر مناطق آذربایجان را به اشغال خود درآورد.
مارشیمون (رئیس آشوریان) که نقشه فتح تبریز را در سر داشت نیاز به متحدی مانند سمیتکو داشت ولی به هنگام مطرح کردن این پیشنهاد به دست او کشته شد و آشوریان جهت انتقام به قلعه چهریق قلعهای که در آن زمان در دست اسماعیل سیمیتقو بود لشکرکشی کردند و کنترل شهر را بدست گرفتند. سمکو شکست خورد و عقبنشینی کرد. پس از آن عثمانیان، آذربایجان ایران را فتح کردند و آشوریان از ارومیه و دیگر مناطق کوچ کردند. با رفتن آشوریان، خیال سمکو راحت شد و به قلعه چهریق بازگشت و در جنگ جهانی اول اعلام بیطرفی کرد. در این حال سمکو از فرصت به دست آمده نهایت استفاده را میکرد و در کار جمعآوری نیرو و یارگیری بود. در آشفتگی وضعیت دولت مرکزی، سمکو با نیروهای فرمانبرداری که داشت سودای استقلال در سر میپروراند. همزمان با این حرکت سمکو در نقاط دیگر شمال غربی ایران یعنی آذربایجان و کردستان ترکیه، درگیریهایی بین ارمنیها و آشوریها با ترکهای عثمانی روی داده بود که بیشتر رنگ مذهبی به خود گرفته بود و موقعیت مناسبی پیش آمد تا کُردها در ترکیه از اختلافات سمکو با دولت مرکزی استفاده کرده و او را به سوی خود بکشانند.
قتلعام مردم دهستان لکستان
در همان روزها داستان رخداد لکستان رخ داد. دهستان لکستان بخشی از پیرامونهای سلماس است که دارای نُه پارچه آبادی میباشد. اسماعیل سمکو از تاختن به آنجا خودداری مینمود، ولی پنج هزار تومان باج طلبید، به تازگی هم پانزده هزار فشنگ میخواست. لکستانیان به تهران و تبریز تلگراف فرستادند، ولی پاسخی نشنیدند. از نیمههای آذرماه سیمیتقو آهنگ تاختن به آنجا نمود و سرانجام با دستههای انبوه روی به لکستان آورد. روز آدینه بیست و هفتم آذرماه بود که به نزدیکی آبادی «سلطان احمد» رسیدند و در آنجا جنگ سختی درگرفت. لکستانیان بیش از دو ساعت نتوانستند مقاومت کنند. نیروهای تحت امر سیمیتقو از هر سوی به آبادی حمله کردند.
بسیاری از مردان کشته شده و زنان و فرزندان دستگیر شدند. کسانی که موفق شدند فرار کنند خود را به قرهقشلاق رساندند. برخی از لکستانیان نیز در میان دو دیه کشتهشدند. سیمیتقو بعد از سلطان احمد رو به قرهقشلاق آورد. در پایان جنگ، مسعود دیوان کشته شد و از آن سوی کردها در سایه فزونی شماره و نیکی جنگافزار، خود را به کوچههای آبادی رساندند. اینها مایهٔ ناامیدی لکستانیان شد و کسانی که زنده مانده بودند به فکر رها کردن زنان و فرزندان خود افتادند. در آن نیمهشب زمستانی در سرمای سخت؛ زنان و کودکان پراکنده و پریشان، رو به بیابان گذاشتند. آنان که در دیه ماندند به دست نیروهای سیمیتقو اسیر شدند. از این گریختگان هم، گروه انبوهی از ترس پیشامد یا از آسیب برف و سرما از پا درافتاده در بیابانها ماندند. آنان که زنده مانده بودند، پس از دو روز رنج و سختی خود را به شرفخانه رساندند. در تلگرافی که این گریختگان به تبریز ارسال کرده بودند چنین گفته شده بود که دو هزار تن از زن و مرد در جنگ کشته شده و هزار و پانصد تن در راه از ترس و آسیب سرما مُردهاند. این اخبار در تبریز تکان سختی پدیدآورد. مردم سخت شوریدند و از بیپروایی دولت رنجیدگی نشاندادند.
قتلعام مردم سلماس و ارومیه
پس از دهستان لکستان نوبت به شهر سلماس رسید که مورد تاخت و تاز سیمیتقو قرار بگیرد. شهر سلماس و پیرامون آن همگی به دست اسماعیل سیمیتقو افتاد و نوبت بهآبادیهای ارومیه رسید. بین ضیاءالدوله والی ارومیه و سمکو جنگی درگرفت. چون اسماعیلخان سمکو رسیدن والی جدید به ارومیه را شنید به این خیال افتاد که حاکم را گرفته تا سپهدار، والی جدید آذربایجان حساب کار خود را ببرد. پنج روز پس از ورود والی حکومتی، صبح دم حدود شصت نفر از نیروهای اسماعیلخان اطراف خانههای حاکم را گرفته و به صحن و حجرات نزدیک خانههای حکومتی وارد شده آنجا را سنگر نموده و شروع به شلیک نمودند. از آن طرف حکومت نیز سربازان خود را به دور خود جمع نموده با کمال جدیت دفاع کرده و اهالی ارومیه که تا آن زمان چنین قدرتی را از حاکمی ندیده بودند و در همچین مواقعی دست و پای ایشان را بسته، تحویل میدادند، چون آن شهامت را از ضیاءالدوله دیدند فوراً اشخاصی که اسلحه داشتند به امداد حکومت برآمدند و در نتیجه توانستند نیروهای اسماعیلخان را به عقب برانند.
وقتی که خبر مغلوب شدن کردها به اسماعیل آقا رسید، فوراً یک دسته از شکاکیان را به ریاست طاهر بیک به بندر گلمانخانه مأمور نمود که قبلاً آنجا را به دست آورند تا مبادا از تبریز و از راه دریا کمک برای ارومیه برسد. اینها رفته گلمانخانه را گرفته و کلیهٔ مالالتجاره را که در انبارهای آنجا بود به چهریق حمل کردند، از طرف دیگر دستههای انبوه نیروهای اسماعیلخان برای محاصره شتافتند. ساکنین دهات ناگزیر شدند چندین ده یکجا به یک قلعه محکمی پناه برده به نگهداری خود پردازند. نیروهای اسماعیلخان ارومیه را محاصره کرده و هر زمان به تاخت و فشار برمیخاستند که به درون آیند، از آن سوی مردم پافشاری نموده با جنگ به نگهداری شهر میکوشیدند. بدین سان دوباره ارومیه گرفتار جنگ و سختی شد.
در نتیجه نایبالایالهٔ آذربایجان سپاه کوشید که بر سر اسماعیل آقا فرستد. در زمان کمی لشکری آماده گردید و جنگ آغاز یافت. سردار انتصار نیک میکوشید و از رسانیدن کمک و جنگافزار باز نمیایستاد. پس از چندین روز خود نیز روانه گردید و به لشکرگاه پیوست. روز چهارشنبه پنجم اسفند در پیرامون دیلمقان، جنگ سختی رخ داد که در آن دولتیان نیروهای اسماعیلخان را شکست دادند و شهر دیلمقان را که کرسی سلماس است از دست آنان درآوردند. اسماعیل آقا با این شکست تمام مناطقی را که در آن چند سال گرفته بود از دست داد و تنها چهریق در دست او ماند که در آنجا به نگهداری خود کوشید. دولتیان دیههای نزدیک را سنگر ساخته پناه گرفتند و چهریق را به تنگنا انداختند.
سردار انتصار به تبریز بازگشت و فیلیپوف در آنجا ماند تا کار را به پایان رساند. نیروهای اسماعیلخان در چهریق به سختی افتادند و برخی از ایشان به دنبال کار خود رفتند؛ ولی در این میان داستان دیگری رخ نمود. بدین سان که اسماعیلخان تلگرافی به عینالدوله والی آذربایجان که آن زمان در زنجان بود فرستاد و درخواست مذاکره کرد. عین الدوله درخواست را پذیرفت، و فیلیپوف و سردار انتصار هر دو به میانجیگری پرداختند. این ماجرا موجب شد که نیروهای دولتی به مرکز بازگردند و برای مدتی آرامش نسبی در منطقه حاکم شد.
مرگ
در سال ۱۹۲۲ رضاخان وزیر جنگ ایران قاجاری بود. وی شخصی به نام ملکزاده را همراه با هزار نفر نیرو که مجهز به انواع سلاحهای مدرن آن زمان بودند را به سمت شهر ارومیه گسیل میکند. اسماعیل سیمیتقو به دفاع از خود میپردازد. در جنگی که میان آنان رخ داد ۷۰۰ نفر از نیروهای ملکزاده کشته میشوند. در آن زمان میرزا کوچک خان در شمال و خالو قربان هرسینی در پشتکوه قیامهایی علیه حکومت مرکزی به راه انداخته بودند. رضاخان سعی کرد که آنان را به سوی خود جلب کند. خالو قربان جلب رضاخان میشود. خالو قربان که سر بریده میرزا کوچک خان را برای رضاخان به هدیه آورده بود، توسط رضاخان تشویق میشود علیه اسماعیل سیمیتقو (سمکو) به جنگ بپردازد. در سالهای ۱۹۲۱–۱۹۲۲ خالو قربان به قصد از بین بردن اسماعیل سمکو، لشکری از عشایر را جمع کرده به راه میافتد. این خبر به سمکو میرسد.
سمکو نیروهایش را سازماندهی کرده و به جنگ وی میرود. نیروهای دو طرف در منطقهای به نام حسن با هم درگیر میشوند؛ نیروهای سمکو عشایر خالو قربان را شکست داده و مجبور به عقبنشینی میکنند.
رضاخان که در آن زمان نام و آوازه سمکو را بسیار شنیده و از طریق جنگ و اقدامات نظامی نتوانسته بود او را از بین ببرد، چندین بار سعی کرد که با وی دیدار و گفتگو کند و عاقبت موفق میشود. پس از این جنگ اسماعیل سیمیتقو (سمکو) دوباره نیروهای خود را جمع کرده و به تجدید قوا پرداخت. سردار سپه (رضاخان) در آن زمان بهتازگی امور مملکت را به دست گرفته بود و میخواست قضیه اسماعیل سیمیتقو را به هر شکل ممکن حل کند و تقاضای دیدارش کرد. در این ملاقات که ابتدا قرار بود شخص رضاشاه که به تازگی شاهنشاه ایران پهلوی شده بود بیاید، سرهنگ صادقخان فرمانده فوج اشنویه آمده بود. شخصی که واسطه این ملاقات شده بود، عمرخان شریفی پسرعموی اسماعیلخان بود. سرهنگ صادقخان میگوید که رضاخان نتوانست بیاید و من به جای ایشان آمدم.
سمکو داخل شهر میشود و دو روز مهمان حکومت بود. روز سوم که میخواهد برگردد، فوجی از نیروهای حکومتی دور تا دور مکانی را که او در آن قرار داشت، محاصره کرده و به کمین خود درآورده بودند. سیمیتقو قصد داشت بعد از خوردن ناهار برگردد. پس از ناهار، سرهنگ صادقخان دست در دست سیمیتقو را بدرقه و همراهی میکند. پس از آن با اشارات دست صادقخان، سیمیتقو و یارانش را به گلوله میبندند. در این ترور، سمکو و همهٔ یارانش به غیر از دو تن از آنها کشته میشوند. با کشته شدن سمکو، کوشش چند ساله او نیز برای برقراری یک حکومت کُردی از بین میرود. بدین گونه قیام سمکو توسط حکومت مرکزی سرکوب شد. شورش سمکو، با کشته شدن وی به پایان رسید و ادامه نیافت.
پس از ترور
یدالله ابراهیمی سلطان لشکر تبریز قتل سمکو را چنین توصیف میکند: «جنازه اسماعیل سیمیتقو در کوچههای اشنویه باقی مانده و کسی در پی جنازه و دفن آن نیست. چون غروب و تاریکی شب فرا رسید، جنگ تقریباً خاتمه یافته بود. نفرات عشایر که همیشه با داشتن سرپرست میتوانند منشأ اثری باشند، پس از مرگ سیمیتقو متواری میشوند. بلافاصله به رضائیه حرکت کردم. ساعت سه بعد از نیمه شب به باشگاه افسران که محل توقف سرلشکر مقدّم بود وارد شدم. ایشان روی تخت خواب مشغول مطالعه رمانی روسی بود. سرگرد مقدسزاده و سروان مقدسزاده و سروان فرجالله خان افسران ستاد فرماندهی، مشغول مذاکره با تلفن بودند. موقعی که وارد اتاق فرماندهی شدم، افسران نامبرده که از مرگ اسماعیل سیمیتقو اطلاع یافته بودند، با عجله قبل از من وارد اتاق شدند و با التهاب مخصوصی مرگ اسماعیل سیمیتقو را به اطلاع فرمانده لشکر رسانیدند. فرمانده لشکر این خبر را با خونسردی تلقی کرد و از خونسردی فرمانده لشکر تعجب کرده و در جای خود خشک شدند. در این وقت فرمانده لشکر که از استماع این خبر تردید داشت و شوخی پنداشته بود، از من جویای موضوع شد و من هم جریان را شرح دادم.»
در هجدهمین سالنامه دنیا آمدهاست که: «فوراً به اشنویه دستور دادند، جنازه اسماعیل سیمیتقو را با اتومبیل به رضائیه بیاورند و پس از این دستور، طی گزارشی تلگرافی مرگ سیمیتقو به عرض رضاشاه رسانیده شد که موجب شادمانی بسیار رضاشاه و امرای ارتش گردید. بدین ترتیب این غائله بزرگ پس از ۱۴ سال به شکلی عجیب و با ترور اسماعیل سیمیتقو پایان یافت. هنگامی که قزاقهای ایرانی سمکو را شکست دادند، جشن و آتشبازی در سراسر ایران برگزار شد. در پایان باید گفت؛ هدف سمکو، آزادی کامل ایالت کُرد بود. درست است که او درخواست تقاضای کردستان مستقل را میکرد، اما یک حکومت مقتدر کُرد که هدف آن به زیر فرمان درآوردن ایالت بود، چندان بهتر از حکومت رضاشاه نبود.»
بازماندگان
پس از کشته شدن سمیتقو، اموال او مصادره شد اما دولت برای بازماندگان او مستمری تعیین کرد. در اسفند ۱۳۳۳ مبلغ این مستمری برای هر یک از بازماندگان به ماهی پانصد تومان رسیده بود و در مجلس سنا به آن اعتراض شد.
پانویس
- ↑ C. Dahlman, "The Political Geography of Kurdistan", Eurasian Geography and Economics, pp. 271-299, No.4, Vol.43, 2002
- ↑ گلابی، پیمان. «زندگی نامه اسماعیل آقا سمکو - ایل شكاک». دنیاها، دانشنامهٔ فارسی. دریافتشده در ۲۰۲۲-۰۶-۲۸.
- ↑ B. O'Leary, J. McGarry,The Future of Kurdistan in Iraq, University of Pennsylvania Press, 355 pp. , شابک ۰−۸۱۲۲−۱۹۷۳−۲ (see p.7)
- ↑ B. O'Leary, J. McGarry,The Future of Kurdistan in Iraq, University of Pennsylvania Press, 355 pp. , شابک ۰−۸۱۲۲−۱۹۷۳−۲ (see p.7)
- ↑ John Joseph, "The Modern Assyrians of the Middle East: Encounters With Western Christian Missions, Archaeologists, and Colonial Power (Studies in Christian Mission) (Hardcover)", BRILL, 2000. p. 147: "Simko and his men had escaped to Khoi where they took part in the massacre of Assyrians
- ↑ Maria T.O’Shea (2004). Trapped Between the Map and Reality: Geography and Perceptions of Kurdistan. New York. p. 100. ISBN 0-415-94766-9.
- ↑ M. M. Gunter, The Kurdish Question in Perspective, World Affairs, pp. 197-205, No.4, Vol. 166, Spring 2004. (see p.203)
- ↑ مارتین برویینسن۱۳۷۸ ایران و جنگ جهانی اول-به کوشش تورج اتابکی/ترجمه مهدی حقیقت خواه ص۸۷
- ↑ آقاسی مهدی تاریخ خوی تبریز مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران ۱۳۵۰ ص۳۸۶
- ↑ مایکل زیرینسکی سال ۱۳۸۰ ایران در جنگ جهانی اول مجموعه مقالات به کوشش صفا اخوان تهران /وزارت امور خارجه ص ۳۹۶
- ↑ برویینسن ایران و جنگ جهانی اول به کوشش تورج اتابکی ترجمه مهدی حقیقت خواه تهران سال ۱۳۷۸ ص۸۸–۸۹
- ↑ الوبیله فلورانس سال ۱۳۸۰ ایران در جنگ جهانی اول/مجموعه مقالات به کوشش صفا اخوان تهران /وزارت امور خارجه ص۴۳۲
- ↑ هوشنگ صباحی ۱۳۷۹ سیاست انگلیس و پادشاهی رضا شاه ترجمه پروانه ستاری تهران ص ۱۰۵
- ↑ محمد تمدن ۱۳۵۰ /اوضاع ارومیه درجنگ جهانی اول یا تاریخ ارومیه/ مؤسسه مطبوعات ص ۲۴۸
- ↑ مارتین برویینسن۱۳۷۸ ایران و جنگ جهانی اول-به کوشش تورج اتابکی/ترجمه مهدی حقیقت خواه ص۱۰۸
- ↑ آقاسی مهدی تاریخ خوی تبریز مؤسسه تاریخ و فرهنگ ایران ۱۳۵۰ ص۳۸۴
- ↑ معتمدالوزراه/رحمتالله خان/۱۳۸۹ ارومیه درمحاربه عالم سوز/ ازمقدمه نصارا تا بلوای اسماعیل اقا۱۲۹۸–۱۳۰۰ به کوشش کاوه بیات تهران پردیس دانش ص۴۱
- ↑ اسناد وزارت خارجه سال۱۳۳۸/پاکت ۴۳ سند ۶
- ↑ اسنادوزارت خارجه ۱۳۳۸ پاکت۴۳ سند ۶
- ↑ معتمدالوزراه/رحمتالله خان/۱۳۸۹ ارومیه درمحاربه عالم سوز/ ازمقدمه نصارا تا بلوای اسماعیل اقا۱۲۹۸–۱۳۰۰ به کوشش کاوه بیات تهران پردیس دانش ص۱۹۶
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص ۸۳۰.
- ↑ کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران، ص ۸۳۰.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 833.
- ↑ کسروی، احمد، تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران، ص ۸۲۹.
- ↑ آیت کلهر، 'سیری در تاریخ سیاسی کردها'، ٣١٢.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، صص 851 - 852.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 831.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 838.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 839.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، صص 853 - 854.
- ↑ کسروی، احمد، «تاریخ هیجده ساله آذربایجان: بازمانده تاریخ مشروطه ایران»، ص 857.
- ↑ قاضی، احمد (۱۳۹۵). خلاصه تاریخ کردستان. ج. اول. ص. ۲۱۲.
- ↑ عاقلی، دکتر باقر (۱۳۸۰). شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران. ج. دوم. نشر گفتار باهمکاری نشر علم. ص. ۸۱۸. شابک ۹۶۴-۵۵۷۰-۵۸-۱.
- ↑ ابراهیمی، یدالله، ماجرای قتل اسماعیل آقا سمیتقو، ص۲۳۶.
- ↑ هجدهمین سالنامه دنیا، ص۱۳۷.
- ↑ کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه فرشته سرلک، ص۱۱۴.
- ↑ «مذاکرات جلسه ۶۷ دوره دوم مجلس سنا ۲۳ اسفند ۱۳۳۳».
منابع
[۱]
- Mohammad Gholi Majd (2008), "From Qajar to Pahlavi, Iran, 1919–1930", University Press of America, ISBN 978-0-7618-4029-9، 466 pages.