ترخانتَرخان، منصب و عنوانی تشریفاتی در میان ترکان بویژه در دورة مغول است. ۱ - واژه شناسیاین واژه در منابع به صورتهای طَرخان، طرخون، [۲]
یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۵۲.
طلخند، طلخان، طلخون، [۴]
شاهنامة فردوسی، ابوالقاسم فردوسی، ج۹، ص۳۴۸،پانویس ۹.
طُرخان، تورخان [۵]
سامی، قاموس ترکی، ذیل «طرخان»، چاپ احمد جودت، استانبول ۱۳۱۷.
و دَرخان [۶]
احمد خاتمی، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی، ج۱، ص۹۸.
[۷]
دورفر، ج ۲، ص ۴۶۰
ضبط شده است. در بارة ریشة این واژه اختلاف نظر وجود دارد. برخی [۸]
ذیل مادّه.
[۹]
بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی، ج۱، ص۳۹۰ـ۳۹۱.
اصل آن را سُغدی یا فارسی میانه و گروهی [۱۰]
سامی، قاموس ترکی، چاپ احمد جودت، استانبول ۱۳۱۷.
[۱۱]
دورفر، ج ۲، ص ۴۶۷
[۱۲]
شمیس شریک امین، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول، ج۱، ص۸۹.
ترکی دانسته اند. به نوشته کاشغری (ذیل مادّه)، ترخان در اَرغویی (از لهجه های ترکی گروه شرقی) به معنای «امیر» است. ظاهراً این واژه از ترکی اَرغویی/ اُرگویی به زبان مغولی و عربی وارد شده است. [۱۳]
عزیز دولت آبادی، «ترخان»، ج۱، ص۳۱، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، سال ۳۹، ش ۱ـ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۵).
۱.۱ - کاربرد واژه ترخاندر دورة ساسانیان (ح ۲۲۶ـ ح۶۵۲ میلادی) به امرای ترکستان و نیز شاهان محلی سمرقند ، ترخان میگفتند. [۱۴]
ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ج۱، ص۱۰۱.
[۱۵]
عزیز دولت آبادی، «ترخان»، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، سال ۳۹، ش ۱ـ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۵).
در منابع تاریخی و جغرافیاییِ قرون نخستین اسلامی، امرای بلخ و سمرقند و بادغیس و نیز حاکم خزران، طرخان نامیده شده اند [۲۱]
بلعمی، تاریخنامة طبری، ج ۲، ص ۹۳۷
این عنوان به برخی از عارفان [۲۳]
ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، ج۱، ص۴۹۳.
و روحانیان نیز [۲۴]
آن کاترین سواین فورد لمتون، مالک و زارع در ایران، ج۱، ص۷۶۰.
اطلاق میشده است. در شاهنامه سرداری چینی [۲۵]
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی، ج ۲، ص ۱۸۱، پانویس ۱۹
، سرداری تورانی [۲۶]
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی، ج ۶، ص ۲۰۰ـ۲۰۱
و نیز پادشاه ترکستان [۲۷]
ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی، ج ۹، ص ۳۴۸
عنوان ترخان دارند. از دورة چنگیزخان (متوفی ۶۲۴)، ترخان لقب و مقامی تشریفاتی شد که پادشاه آن را به برخی شاهزادگان، حاکمان، امیران نظامی و مقربان درگاه و نیز به کسانی اعطا میکرد که خدمت شایسته ای انجام میدادند، مثلاً راهزنان را سرکوب میکردند یا خبری سرّی و مهم را میرساندند یا پرنده ای برای سلطان شکار میکردند. [۲۸]
رشیدالدین فضل اللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی، لندن ۱۳۵۸/ ۱۹۴۰۱۴۹ـ۱۵۰، ۲۸۰، ج۱، ص۹۹، ۳۴۱، .
[۲۹]
عبداللّه بن فضل اللّه وصاف الحضره، تاریخ وصاف، ج۱، ص۴۵۳.
[۳۰]
میرخواند، روضةالصفا، ج۵، ص۱۸۲.
ظاهراً اولین بار این عنوان را چنگیزخان به دو کودک داد که وی را از توطئة اُوَنگ خان برای به قتل رساندن او آگاه کرده بودند. [۳۱]
جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۲۷.
[۳۲]
محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری، ج۱، ص۱۰۲.
نوادگان این دو، تا مدتها در ماوراءالنهر عنوان ترخان داشتند و در دورة حیات میرخواند (۸۳۸ ـ۹۰۳) نیز کسانی از آنان با همین عنوان در هرات میزیستند. [۳۳]
میرخواند، روضةالصفا، ج۵، ص۳۹ـ۴۰.
۲ - خصوصیات صاحب لقب ترخانصاحب لقب ترخان، در دورة مغول حقوق و امتیازات فراوانی داشت و گاه ممکن بود شخصی با دستیابی به این مقام از ثروت و اعتبار فراوان برخوردار گردد [۳۴]
میرخواند، روضةالصفا، ج ۵، ص ۱۸۲
. به طورکلی، در منابع تا نُه امتیاز برای دارندة عنوان ترخان ذکر شده است: معافیت از مالیات و عوارض دیوانی تا نُه نسلِ بعد، بخشودگی جرم و مجازات تا نه بار، معافیت غنایم جنگی از «عُشر دیوانی»، رفت و آمد به بارگاه سلطان بدون کسب اجازه، اجازة نشستن در حضور سلطان، بردن دختر هر کس (بجز دختر سلطان) به حرمسرای خویش بدون اجازه گرفتن از اولیای وی، پیشاپیشِ سلطان حرکت کردن در سفر، داشتن استحقاق گرفتن نُه جام شراب از دست سلطان، و این امتیاز که صاحب لقب هر بار از دست سلطان جایزه میگرفت نباید از نه عدد کمتر میبود [۳۵]
جوینی، تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۲۷ـ ۲۸.
[۳۶]
سیف بن محمد سیفی هروی، تاریخ نامة هراة، ج۱، ص۱۸۵.
[۳۷]
تاریخ شاهی قراختائیان، ج۱، ص۴۴.
[۳۸]
میرخواند، روضةالصفا، ج۵، ص۳۹ـ۴۰.
[۳۹]
محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی، سنگلاخ: فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری، ج۱، ص۱۰۱ـ۱۰۲.
[۴۰]
ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، ج۱، حواشی سلطان القرائی، ص۶۰۷ ـ ۶۰۸.
[۴۱]
دورفر، ج ۲، ص ۴۶۲، ۴۶۵
[۴۲]
عزیز دولت آبادی، «ترخان»، ج۱، ص۳۱ـ ۳۲، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، سال ۳۹، ش ۱ـ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۵).
با وجود این امتیازات، گاه ممکن بود ترخان به سبب ستم و تعدی به مردم، محاکمه و مجازات شود. [۴۳]
رشیدالدین فضل اللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی، ج۱، ص۱۴۹ـ۱۵۰، لندن ۱۳۵۸/ ۱۹۴۰.
در این دوره امرای برخی ولایات نیز عنوان ترخان داشتند [۴۴]
رشیدالدین فضل اللّه، کتاب تاریخ مبارک غازانی، ص ۲۳
، اما مشخص نیست که از همان امتیازات برخوردار بودند یا نه. ۳ - کاربرد ترخان در مناطق مختلفبنا بر برخی اسناد و مدارک، مقام ترخانی در ماوراءالنهر و ترکستان تا قرن دهم و در ایران تا اواخر دورة صفوی (ح ۹۰۶ـ ۱۱۳۵) وجود داشت چنانکه بر اساس حکمی به تاریخ ۱۱۱۱، شخصی به نام عباسقلی به ترخانی شروان منصوب شد. با دادن این سِمَت به او، برخی امتیازات به او اعطا گردید و وظایفی نیز به عهدة او گذاشته شد [۴۵]
عزیز دولت آبادی، «ترخان»، ج۱، ص۳۴ـ ۳۸، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز، سال ۳۹، ش ۱ـ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۵).
[۴۶]
جواد هیئت، سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی، ج۱، ص۳۵۴.
بنا بر گزارش قلقشندی ، داشتنِ مقام ولقب ترخان در مصرِ دورة ممالیک (ح ۶۴۸ـ۹۲۲) نیز مرسوم بود و دارندة آن از برخی امتیازات نُه گانه برخوردار میشد. به گفتة وی، در این دوره هر گاه یکی از نظامیان یا دیوانیان به سن پیری میرسید از سلطان مقام ترخانی دریافت میکرد. این مقام گاه به صورت موروثی به فرزندان وی منتقل میشد. در روم شرقی نیز لقب ترخانی وجود داشت و به سپاهیانی که فرماندهی پنج هزار سرباز را بر عهده داشتند اطلاق میشد. ۴ - معنای ترخانواژة ترخان به معنای «شریف» ، «آزاد و رها ساختن» [۵۰]
رشیدالدین فضل اللّه، جامع التواریخ، ج۱، ص۲۰۰، تهران ۱۳۷۳ ش.
[۵۱]
عبداللّه بن فضل اللّه وصاف الحضره، تاریخ وصاف، ص ۶۶۹
[۵۲]
احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۱، ص۱۷۵.
[۵۳]
عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج۲، جزء ۳، ص۹۳۲.
و نیز به معنای مجازیِ «مسخرگی» [۵۴]
ذیل «ترخانی»، سراج الدین علی بن حسام الدین آرزو، چراغ هدایت.
[۵۵]
ذیل مادّه، محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری، غیاث اللغات.
آمده است. به نوشته این واژه را ترکان اردوی زرّین به منطقه ای اطلاق میکردند که از مالیات و عوارض دیوانی معاف بود. ترخان همچنین عنوان سلسله ای بود که پس از تجزیه ارغونیانِ سند از ۹۶۲ تا حدود ۱۰۲۱ در تتّه حکومت میکردند. [۵۷]
میرمحمدبن جلال تتوی، ترخان نامه.
۵ - منابع(۱) سراج الدین علی بن حسام الدین آرزو، چراغ هدایت ، در محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری ، غیاث اللغات ، چاپ منصور ثروت ، تهران ۱۳۷۵ ش . (۲) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ. (۳) ابن بطوطه ، رحله ( تحفة النظّار فی غرائب الامصار و عجائب الاسفار )، تحقیق علی منتصر کتّانی ، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵. (۴) ابن خرداذبه ، المسالک والممالک. (۵) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش . (۶) ابوریحان بیرونی ، آثار الباقیه . (۷) محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی ، سنگلاخ : فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی ، تهران ۱۳۷۴ ش . (۸) احمدبن اخی ناطور افلاکی ، مناقب العارفین ، چاپ تحسین یازیجی ، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱. (۹) محمدبن محمدبلعمی ، تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۶۶ ش . (۱۰) تاریخ شاهی قراختائیان ، از مؤلفی ناشناخته در قرن هفتم ، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی ، تهران : بنیاد فرهنگ ایران ، ۱۳۵۵ ش . (۱۱) میرمحمدبن جلال تتوی ، ترخان نامه : تاریخ سند در زمان ارغون و ترخان ، چاپ حسام الدین راشدی ، حیدرآباد سند ۱۹۶۵. (۱۲) جوینی، تاریخ جهانگشای. (۱۳) حدودالعالم . (۱۴) احمد خاتمی ، شرح مشکلات تاریخ جهانگشای جوینی : شامل معانی لغات و ترکیبات ، شرح اعلام ، ترجمة آیات و احادیث و اشعار و امثال عربی ، تهران ۱۳۷۳ ش . (۱۵) محمدبن احمد خوارزمی ، کتاب مفاتیح العلوم ، چاپ فان فلوتن ، لیدن ۱۹۶۸. (۱۶) عزیز دولت آبادی ، «ترخان »، مجلة دانشکدة ادبیات دانشگاه تبریز ، سال ۳۹، ش ۱ـ۲ (بهار و تابستان ۱۳۷۵). (۱۷) احمدبن داوود دینوری ، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ ش . (۱۸) رشیدالدین فضل اللّه ، جامع التواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران ۱۳۷۳ ش . (۱۹) رشیدالدین فضل اللّه ، کتاب تاریخ مبارک غازانی : داستان غازان خان ، چاپ کارل یان ، لندن ۱۳۵۸/ ۱۹۴۰. شمس الدین بن خالد (۲۰) سامی ، قاموس ترکی ، چاپ احمد جودت ، استانبول ۱۳۱۷. (۲۱) سیف بن محمد سیفی هروی ، تاریخ نامة هراة ، چاپ محمد زبیر صدیقی ، کلکته ۱۳۶۲/ ۱۹۴۳، چاپ افست تهران ۱۳۵۲ ش . (۲۲) شمیس شریک امین ، فرهنگ اصطلاحات دیوانی دوران مغول ، تهران ۱۳۵۷ ش . (۲۳) طبری ، تاریخ (بیروت ). (۲۴) عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج ۲، چاپ محمد شفیع ، لاهور ۱۳۶۵ـ ۱۳۶۸. (۲۵) محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری ، غیاث اللغات ، چاپ منصور ثروت ، تهران ۱۳۷۵ ش . (۲۶) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، چاپ برتلس و دیگران ، مسکو ۱۹۶۳ـ۱۹۷۱. (۲۷) بدرالزمان قریب ، فرهنگ سغدی ، تهران ۱۳۷۴ ش . (۲۸) قلقشندی، صبح الاعشی . (۲۹) محمودبن حسین کاشغری ، کتاب دیوان لغات الترک ، ( استانبول ) ۱۳۳۳ـ ۱۳۳۵. (۳۰) آن کاترین سواین فورد لمتون ، مالک و زارع در ایران ، ترجمة منوچهر امیری ، تهران ۱۳۴۵ ش . (۳۱) مقدسی، احسن التقاسيم . (۳۲) میرخواند، روضةالصفا . (۳۳) عبداللّه بن فضل اللّه وصاف الحضره ، تاریخ وصاف ، چاپ سنگی بمبئی ۱۲۶۹. (۳۴) جواد هیئت ، سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی ، تهران ۱۳۶۵ ش . (۳۵) یعقوبی ، تاریخ . (۳۶) یعقوبی ، البلدان . ۶ - پانویس
۷ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «تَرخان»، شماره۳۴۴۶. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام | واژه شناسی
|