ترکستان
تُرْکِسْتان، نام ایرانی سرزمینهایی در قارۀ آسیا. این نام پس از ورود ترکان به آسیای مرکزی پدید آمد و بعدها با آشفتگیهایی همراه شد. برخی از محققان چنین پنداشتهاند که نام ترکستان را روسها به اراضی فرارود (ماوراءالنهر) دادهاند. در «دائرة المعارف بزرگ شوروی» نیز آمده است که نام ترکستان در سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20م به بخشهایی از اراضی آسیای مرکزی و قزاقستان و آن بخش از سرزمینهای آسیای میانه که تابع دولت روسیه بودهاند، اطلاق میشده است (نک : BSE3, XXIV/ 338). حال آنکه قرنها پیش از آن تاریخ، نام ترکستان در نوشتههای فارسی و عربی وجود داشته، و بخش گستردهای از اراضی آسیای مرکزی بدین نام خوانده میشده است.
در تاریخ بخارای نرشخی از کتاب خزائن العلوم عبدالرحمان ابن محمد نیشابوری چنین نقل شده است: مردم بخارا به منظور رهایی از ستم ابروی، فرمانروای آن سرزمین به قراچورین، فرمانروای ترکان توسل جستند و از او یاری خواستند. قراچورین فـرزند خود، شیرکشـور را با لشکری بزرگ روانۀ آن دیار کرد. شیـرکشور بیکند را مسخـر کرد و ابـروی را کشت (ص 18-20). تاریخ این ماجرا که به کتاب نرشخی افزوده شده، تا اندازهای آشفته است، زیرا درآمدن ترکان به سرزمینهایی که بعدها ترکستان نام گرفت، در روزگار ایستمی خان، پدر قراچورین بوه است. لشکرکشی ایستمیخان به غرب در 554م آغاز شد. وی در 555م بیآنکه با مقاومتی قابل توجه روبهرو شود، به «دریای غربی» (دریای کاسپی یا خزر) رسید (گومیلف، «ترکان...»، 34-35).
چنانکه از اشعار فردوسی برمیآید، دریاچۀ آرال مرز ایران در قلمرو ایستمی بود که از چین تا کرانههای جیحون و از آنجا تا به گلزریون (سیحون) و آن سوی چاچ (تاشکند کنونی) کشیده شده بود (8/ 156-157). چنین به نظر میرسد که در 555م مرز ترکان با ایران از شمال چاچ و سیر دریا (سیحون) تا آمودریا و کرانههای جنوبی دریاچۀ آرال میگذشت. چنان که ترکان طی یک سال و اندی اراضی مرکزی قزاقستان و هفت رود را به تصرف آوردند (رضا، 89). بعدها با پیشروی ترکان اراضی آسیای مرکزی تا شمال ایران و شمال افغانستان و نیز بخش بزرگی از سرزمینهای ترکنشین شمال افغانستان و جنوب آمودریا و بخشی از اراضی جنوب قزاقستان و دیگر سرزمینهای آسیای مرکزی از سوی ترکان مسخر گشت. در روزگار ساسانیان سرزمین ترکان از کرانههای آمودریا آغاز میشد و تا بخشی از اراضی شمالی ادامه مییافت. بنابر معمول آمودریا مرز بلاد ترک با ایران محسوب میشد، ولی با سلطۀ عربها، ترکان به اراضی شمالیتر رانده شدند. از اینرو، به نوشتۀ جغرافینویسان مسلمان، آمودریا مرز ترکان تلقی نمیشد، بلکه تا هر جا که عربها پیش رفته بودند، آنجا سرحد ترکان تلقی میشد. بنابراین، جغرافینویسان مسلمان اصطلاح ماوراءالنهر (سرزمینهای فراتر از رود) را پدید آوردند و آن را مرز میان خود و ترکان تلقی کردند (بارتولد، III/ 518).
از دورۀ ساسانی، سندی که در آن نام «ترکستان» آمده باشد، دیده نشده است. از عهد اسلامی اندک اندک نام ترکستان را در نوشتهها مشاهده میکنیم. طبری در سراسر کتاب تاریخ تنها یک بار به نام ترکستان اشاره کرده است (1/ 454). در اثر ابنخردادبه که رئیس دیوان برید بوده، و نیز در رسالۀ ابن فضلان، که از آسیای مرکزی و دیار ترکان گذشته، و تا سرزمین بلغارهای اطراف رود ولگا سفر کرده است، هیچ نامی از ترکستان نمیبینیم. از عهد سامانیان در متون جغرافیایی به نام ترکستان برمیخوریم. به عنوان نمونه در بندهش که در سدۀ 3ق/ 9م تدوین شده، چند بار نام ترکستان آمده است (ص 140-141).
در متن عربی کتاب اصطخری از ترکستان نامی نمیبینیم، ولی در ترجمۀ اثر وی که متعلق به سدههای 5 و 6ق/ 11 و 12م است، نام بلاد ترک به صورت ترکستان آمده است. اصطخری ماوراءالنهر را به جز سرزمین ترکان دانسته است و ضمن بیان پیروزی امیر اسماعیل سامانی (سل 279-295ق/ 892-907م) بر ماوراءالنهر، مینویسد: «کار به جایی رسید کی تاختن مملکت ترکان (متن فارسی: ترکستان) میکرد و پادشاهان چین و ترکستان از او شکوهیدند» (متن عربی، ص 143، ترجمۀ فارسی، ص 125)، ولی مقدسی نام ترکستان را در کتاب خود آورده است (ص 19، 325).
ترکستان در دیدگاه جغرافیایی به بخشهای ترکستان غربی (ترکستان روس)، ترکستان شرقی (ترکستان چین)، ترکستان افغانستان واقع در بخش شمالی این کشور، و نیز بخشهایی از قزاقستان و اراضی آسیای میانۀ روسیه تقسیم شده است (BSE3، همانجا):
1. ترکستان غربی (ترکستان روس)
مشتمل بوده است بر اراضی ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و بخش جنوبی قزاقستان که بیشترین بخش آن را صحراهای قراقوم و قزلقوم فرا گرفته است. بخش شرقی این منطقه به ارتفاعات پامیر و تیانشان میپیوندد (همانجا). در سدههای3 و4ق/ 9 و10م ترکستان غربی از شمال آمودریا آغاز نمیشد، بلکه از شمال قلمرو فرهنگی اسلام که به ماوراءالنهر شهرت داشت، آغاز میگردید. گاه مرز ترکستان از شمال فرغانه در شمال سیر دریا آغاز میشد و شهر کاسان در فرغانه را اول بلاد ترکستان میدانستند (یاقوت، 4/ 227؛ بارتولد، III/ 529-538). شهرهای جَنْد و کَنْت (کند) در مسیر سفلای سیر دریا از نواحی ترکستان محسوب میشدند (یاقوت، 2/ 127، 3/ 344). ختن نیز از جملۀ توابع ترکستان بود (همو، 2/ 403). سمعانی فرغانه را بخشی از بلاد ترکستان ندانسته، بلکه شهر و شهرستانی وسیع نزدیک ترکستان نوشته است (4/ 367). در ادبیات فارسی نیز نمونههای بسیاری وجود دارد که مؤید جدایی فرغانه از ترکستان است؛ چنانکه مولوی در کلیات شمس (5/ 120) میگوید: گفتم زکجایی تو، تسخر زد و گفت ای جان/ نیمیم زترکستان، نیمیم ز فرغانه.
بعدها روسها به گونهای دور از دقت لازم سراسر ماوراءالنهر را ترکستان نامیدند (بارتولد، III/ 518).
در اواسط سدۀ 4ق/ 10م پیروان اسماعیلیه در دستگاهحکومت سامانی مقامهای عمدهای را احراز کردند. مقام صاحب بخارا و صاحب خراج در تصرف اسماعیلیان بود. نصر دوم (سل 301-331ق) از اسماعیلیانحمایتمیکرد. فرزندش، نوح بن نصر (سل 331-343ق) پدر خود را بهیاری ترکان از تخت به زیر افکند. این ماجرا خود مؤید آن است که ترکان در آن زمان از علم و دانش کم بهره، و از درک فلسفۀ گنوسی و عرفان اسماعیلیان عاجز، و با آن بیگانه بودند. در پیکار سهمگینی که به خاطر بخارا میان سامانیان و ترکانی که خود را قراخانی میخواندند، در گرفت و سبکتکین، عامل سامانیان در غزنه به نوح بن منصور سامانی (سل 365-387ق) و فرزندش، منصور دوم (سل 387-389ق) و اسماعیل دوم (سل 389-395ق) خیانت کرد و اینان در پیکارهایی به دست تابعان خود کشته شدند (گومیلف، «هزار سال...»، 241).
پس از سقوط دولت سامانی، مهاجرت ترکان به ماوراءالنهر شدت گرفت و این نام به ترکستان بدل شد. در آن زمان، نامهای جغرافیایی ترکی پدید آمد و نامهای فارسی آن سامان را از میدان به در کرد (بارتولد، III/ 117). اگرچه منطقۀ وسیعی در شمال ماوراءالنهر ترکستان نامیده شد، با این وصف، دولتهایی در آن محدوده پدید آمدند که نامهای خاص خود را داشتند. یکی از آنها دولت خـوارزم بود کـه در نتیجۀ هجـوم مغولان بر افتـاد. در سدۀ 10ق با هجوم ازبکها به آسیای مرکزی، در نواحی جنوبیتر آمودریا ترکستان دیگری پدید آمد، برخی مرزهای جنوبی این ترکستان را گذرگاه آق رباط در شمال بامیان، و برخی دیگر آن را در نواحی جنوبیتر دانستهاند (همو، III/ 519).
از اوایل سدۀ 10ق ترکان نیروی پیشین خود را از دست دادند و در برابر دولت نیرومند صفوی قادر به پایداری نبودند. با ظهور دولت صفوی، مناطق مرزی امتداد جیحون، نهتنها مرزی سیاسی، بلکه مرز دینی نیز محسوب میشد. سبب آن وجود دولت شیعی صفوی در برابر گروههای ترکی زبان سنی مذهب بود. بدین روال، پیوندهای کهن ماوراءالنهر با ایران گسسته شد و ترکستان در انزوا قرار گرفت. در خوارزم دولت جدیدی به نام خاناتخیوه که تختگاه آن خوارزم بود،پدید آمد (اشپولر، 13-16).
با ضعف دولت شیبانی (شی با نی) ازبک، دولتهای کوچک محلی در اراضی ترکستان پدید آمدند که به امیرنشینها و خانات شهرت یافتند؛ از آن جملهاند: خانات بخارا، خیوه و خوقند. از اواسط سدۀ 13ق/ 19م نفوذ تدریجی روسیه به اراضی ترکستان فزونی گرفت. چنانکه نیروهای روسیه در 1277ق/ 1860م اراضی ترکستان غربی را تصرف کردند (بنیگسن، 73).
فتح واقعی ترکستان پس از 1263ق/ 1847م آغاز شد. در این سال روسها دژ رایم را در حوالی مصب سیر دریا احداث کردند. متعاقب آن قلعۀ آقمسجد را از تصرف خانات خوقند بیرون آوردند و تهاجم دیگری را از سمیپالاتینسک آغاز، و ترکستان را از شمال شرق تهدید کردند. در 1282ق/ 1865م تاشکند که در قلمرو خان خوقند بود، مسخر شد (همو، 90، 91).
در 1284ق/ 1867م در ترکستان از سوی دولت روسیه «فرمانداری کل ترکستان» تأسیس گردید که مرکز آن شهر تاشکند بود (BSE3, XXIV/ 338). در 1303ق/ 1886م اراضی تابع فرمانداری کل روسیه به صورت رسمی «استان ترکستان» نامیده شد (همانجا؛ آکینر، 271-272). لشکرکشی روسیه به ترکستان در 1290-1291ق/ 1873-1874م کامل شد و متعاقب آن مرو در 1301ق/ 1884م به اشغال نیروهای روسیه درآمد (بنیگسن، 91-92). در 1305ق/ 1888م راهآهن ماوراء کاسپی به سمرقند و در 1316ق/ 1898م به تاشکند و در 1317ق/ 1899م به اندیجان در درۀ فرغانه متصل شد. در 1324ق/ 1906م خط آهن اورنبورگ ـ تاشکند کامل شد و به بهرهبرداری رسید. بدین روال، سهولتی در ارتباط بازرگانی و نظامی دولت روسیه با ترکستان فراهم آمد که واجد اهمیت بوده است. روسها به سرعت در حیات فرهنگی ترکستان رخنه کردند. همین امر موجب بروز شورشهایی در آنجا شد که یکی از آنها شورش اندیجان در 1316ق به رهبری «ایشان محمدعلی»، از مشایخ نقشبندیه بود (آکینر، 272-273).
پس از انقلاب اکتبر 1917 روسیه، در 1918م اراضی ترکستان روس به «جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی ترکستان» تغییر نام داد که یکی از جمهوریهای دولت روسیۀ شوروی در سالهای 1918-1924م بود. این نخستین جمهوری شوروی در اراضی آسیای میانه به شمار میرفت. تشکیل این جمهوری در 30 آوریل 1918 در کنگرۀ شوراهای سراسر ترکستان اعلام گردید. در این کنگره قانون اساسی جمهوری ترکستان شوروی به تصویب رسید. شهر تاشکند به عنوان مرکز جمهوری شوروی ترکستان برگزیده شد. قومهای ازبک، قزاق، قرقیز، ترکمان، تاجیک، قراقالپاق و جز آنها داخل این جمهوری بودند (BSE3, XXIV/ 339). پس از ظهور دولتهای قومی و تأسیس جمهوریهای شوروی در داخل اراضی جمهوری ترکستان، طی سالهای 1924-1925م نام ترکستان رفتهرفته، جای خود را به عنوان جدید آسیای میانۀ شوروی داد (همان، XXIV/ 338). آسیای میانه به آن بخش از آسیای مرکزی اطلاق میشد که جزو اراضی اتحاد شوروی سابق بود.
پس از این دوران در آسیای میانه شورشهایی از سوی خانهای محلی روی داد. رهبران محلی «ملیگرایان بورژوا» خوانده میشدند. مسکو از 1303ش/ 1924م گروههای قومی را به تشکیل واحدهای قومی جداگانه تشویق میکرد و همین به تجزیۀ جمهوری شوروی ترکستان انجامید. در 21 اردیبهشت 1304ش/ 11 مۀ 1925م با انحلال جمهوری شوروی بخارا و خوارزم، اصطلاح ترکستان از مطبوعات اتحاد شوروی سابق حذف شد (EI2).
2. ترکستان شرقی
یا ترکستان چین که چینیان در روزگـاری آنرا هان ـ های (همانجا) مینامیدند، با نامهای سین ـ کیانگ، ناحیۀ خودمختار شین جیان اویغور و اویغورستان نیز شناخته است («ترکستان شرقی»npn. ). ترکستان چین سرزمینی است به وسعت 034،774،1 کمـ 2 («فرهنگ جهانی») که از دو منطقۀ مجزای فلات تاریم (طارِم) و فلات جونگاری (جونگار) تشکیل شده است. کوههای تیانشان این دو بخش شمالی و جنوبی ترکستان چین را از یکدیگر جدا میسازد (BSE3, XXIII/ 442؛ چینگ، 26-27؛ لمب، 147).
ترکان این سرزمین را دوغو ترکستان (ترکستان شرقی) و اویغورستان مینامند («ترکستان شرقی»، npn.). جمعیت آن در 1385ش/ 2006م در حدود 181،309،20 نفر برآورد شده که در 2000م به صورت رسمی 511،459،18 نفر بوده است («فرهنگ جهانی»). ترکستان چین با ناحیۀ خودمختار تبت و استانهای کینگال، گانسو، جنوب شرقی مغولستان، سیبری روسیه، قزاقستان، قرقیزستان، تاجیکستان، افغانستان، پاکستان، جامو و کشمیر هند همسایه و هم مرز است. منچوها این سرزمین را ایسهیسن مینامیدند که به مفهوم «جبهۀ جدید» است. این سرزمین در روزگار پادشاهی دودمان منچوی چین به این نام نامیده میشد («سین کیانگ»، npn). مرکز ترکستان چین، شهر اورومچی است (همانجا) که جمعیت آن در 1385ش/ 2006م 778،538،1 نفر بوده است («فرهنگ جهانی»). کاشغر، کوچا و آقسو از شهرهای مشهور و کهن ترکستان چیناند (همانجا). تورپان (عربی: تورفان) از نواحی وسیع و استانهای این سرزمین است (بارتولد، III/ 521-523).
مردمانی از اقوام گونهگون در ترکستان چین سکنا دارند. 45٪ از اهالی ترکستان چین اویغور، 41٪ هان، 7٪ قزاق، و بقیه از اقوام دیگرند («سینکیانگ»، npn.). قارامای، شی هنزه (شی هنزی)، تومشوق و آرال از دیگر شهرهای این سرزمیناند (همانجا). دو حوضۀ رودهای تاریم و جونگار که از کوههای تیانشان آغاز شدهاند، در این سرزمین جریان دارند (همانجا).
در سدههای 3 و 2قم سرزمین ترکستان شرقی زیر سلطۀ هونها قرار داشت. بعدها سلسلۀ امپراتوری هان در چین (206قم-220م) پس از درهم شکستن هونها این اراضی را به تصرف آورد. در سدههای 3 -6م ژوژانها (ژوآن ـ ژوآن) و سیان بی بر این سرزمین مسلط شدند. در نیمۀ دوم سدۀ 6م خاقانات ترک تأسیس گردید. در سدۀ 7م ترکستان شرقی و جونگاری به تابعیت سلسلۀ امپراتوری تانگ درآمد (BSE3, XXIII/ 443).
در دهۀ 670م جونگارها بر ترکستان شرقی تسلط یافتند. در اواسط سدۀ 9م گروه کثیری اویغور از محدودۀ رود اورخون و سلنگا به اراضی ترکستان شرقی کوچ کردند. در اوایل سدۀ 4ق/ 10م دولت اویغور و تورفان پدید آمد که در سدۀ 6ق/ 12م وابسته و تابع قراقالپاق شد. از سدۀ 7-9ق/ 13-15م ترکستان شرقی و جونگار به تابعیت خانهای مغول درآمد. پس از سقوط دولت تیمور در سدۀ 9ق/ 15م در اراضی زیر سلطۀ او در ترکستان شرقی، چند دولت کوچک پدید آمد. در شمال مغولان غربی اویراتها خانات خود را در ناحیۀ جونگار پدید آوردند (همانجا). دو بخش شمالی و جنوبی ترکستان چین در طول تاریخ مسیر متفاوتی را طی کردند. در جنوب اویغورها نخست با فرهنگ و تمدن ایرانی و آیین مانی آشنا شدند (گومیلف، «ترکان»، 427, 428) و پس از نفوذ عربها اسلام را پذیرفتند (لمب، 148). در گسترش هر دو آیین مانی و اسلام نقش ایرانیان اندک نبود.
در دهۀ 1630م در مغولستان غربی خانات جونگار توسط اویراتها تأسیس شد و نیرو گرفت. در نیمۀ سدۀ 18م امپراتوری سین (چینگ) بر جونگار و ترکستان شرقی مسلط شد. با تصرف یارکند و کاشغر، سینکیانگ ضمیمۀ خاک چین شد (BSE3, XXIII/ 443؛ لمب، 153؛ چینگ، 42). چینیها پس از این لشکرکشی، تشکیلات اداری جدید در ترکستان شرقی برقرار کردند و سعی داشتند نفوذ منچوها را در آن سرزمین تثبیت کنند، اما توسعۀ نفوذ روسها در ترکستان روس زمینۀ مساعدی برای تضعیف موقعیت منچوها فراهم میکرد که در ایجاد آشوب در ترکستان چین خالی از تأثیر نبود (لمب، 154). هنگامی که منچوها ترکستان شرقی را در 1168ق/ 1755م فتح کردند، خوجهها ــ که مسلمانان محلی آنان را حاکمان قانونی خود میشمردند ــ به دست مقامات چینگ دستگیر شدند؛ آنان را مجبور میکردند که در زمرۀ رعایای خراجگزار امپراتور چین در آیند. از اینرو، خوجهها در 1170ق/ 1757م از پرداخت خراج امتناع ورزیدند و خواهان استقلال شدند. امپراتور چین به ترکستان شرقی نیرو فرستاد و دو تن از خوجهها را از میان برد. منچوها نیز با واگذاری اختیار به بیگهای بومی ترکستان شرقی، آنان را به سوی خود جلب کردند. در دهۀ 1235-1245ق/ 1820-1830م به سبب بروز اختلاف و آشفتگی در حکومت چین، خوجهها با اغتتام فرصت چند بار به نواحی ترکستان شرقی حمله کردند که به دستگیری و اعدام یکی از آنها، به نام خوجه جهانگیر انجامید.
در 1245ق/ 1830م خان خوقند به ترکستان شرقی یورش برد. بعدها نیز نیروهای خوقند با استفاده از ضعف منچوها در فاصلۀ سالهای 1847-1862م به ترکستان شرقی حمله کردند (ئیزرائیلی، 300-301). در اوایل سال 1864م بخش مهمی از کاشغر از حیطۀ نفوذ چینیها خارج شد (لمب، 155). در 1279ق/ 1862م شورش بزرگ مسلمانان در شانسی و گانسو سبب پیشرفتهایی در جنبش مسلمانان ترکستان شرقی شد (ئیزرائیلی، 301). در این سالها یعقوب بیگ، رهبر مسلمانان خوقند به ترکستان شرقی هجوم برد و حکومتی اسلامی در آنجا تأسیس کرد (همانجا). وی تا 1290ق/ 1873م به حاکم بلامنازع خطۀ جنوب تیانشان بدل گشت. روسها در 1289ق/ 1872م به بهانۀ تأمین امنیت مرزهایشان، جلگۀ ایلی را تصرف کرده بودند. یعقوب بیگ که «آتالیقغازی» (پدر جنگجو) لقب یافته بود، توانست بخشی از نیروهای منچو را از کاشغر بیرون براند (لمب، همانجا). در این زمان دولت تزاری روس درمورد ترکستان شرقی سیاست مداخله و تصرف آن سرزمین را در پیش گرفت (چینگ، 44).
در 1283ق/ 1866م امپراتور چین، تسوتسونگ ـ تانگ را به فرمانداری کل شانسی و گانسو منصوب کرد. این شخص پس از سرکوب شورش مسلمانان این دو منطقه، آمادۀ هجوم به ترکستان شد و در 1293ق/ 1876م موفق به تصرف جونگاری در شمال تیانشان شد. وی در بهار 1877م نیروهای یعقوببیگ را در حوالی کاشغر مغلوب کرد. چندی بعد یعقوببیگ درگذشت. در دسامبر 1877م کاشغر مسخّر و بقایای حکومت یعقوببیگ برچیده شد (لمب، 156، 157).
از 1880م تا دوران تحولات انقلابی چین در 1912م تغییر و تحول قابل ملاحظهای در ترکستان شرقی روی نداد (همو، 158)، اما پس از آن تأثیر انقلاب چین بر ترکستان شرقی ظاهر شد. پس از سقوط امپراتوری و اعلام حکومت جمهوری، یانگ تسن ـ شین فرماندار کل جمهوری چین در سین کیانگ که تا 1928م در این سمت باقی بود، به یک رشته اصلاحات اجتماعی و اقتصادی در ترکستان چین دست زد (همو، 161-163). در سالهای 1912 و 1913م مرزهای ترکستان چین تا حدودی تثبیت شد (همو، 162). پس از تأسیس جمهوری خلق چین در 20 اکتبر 1949، نیروهای ارتش چین وارد ترکستان شرقی شدند و حکومت محلی سینکیانگ تأسیس گردید (چینگ، 49). بدینسان، سین کیانگ پس از آن وارد مرحلۀ تازهای از تحولات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شد.
3. ترکستان افغانستان
سرزمینی است در شمال افغانستان که شامل بخشی از اراضی باختر (باکتریا) کهن بوده است ( افغانستان، 73). در اوایل سدههای میانه، ترکستانِ افغانستان مشتمل بر اراضی پیرامون بلخ، مزار شریف و تخارستان بود که در کل به عنوان ولایت بلخ شناخته میشد (EI2). صفیالدین بلخی در وصف این ولایت مینویسد که ثغری بزرگ بوده است که یک جانب آن ثغر و دربند دیار هند است و از جانب دیگر سرحد ترکستان (ص 47). دشتهای ترکستان افغانستان در شمال این کشور واقع شده، و متصل به ترکستان روس است ( افغانستان، 20). امروزه افغانها باکتریا را ترکستان میخوانند (همان، 105). همانگونه که در آسیای میانه (ترکستان روس سابق) بجز اقوام ترکی زبان، تاجیکها و اقوام ایرانی زبان حضور دارند که جمهوری تاجیکستان نمونۀ آن است. در افغانستان نیز مشابه این وضع را میتوان مشاهده نمود. در ناحیۀ شمال افغانستان بجز زبانهای ترکی ـ مغولی، ازبکی و ترکمنی، ناحیۀ فارسی زبان نیز وجود دارد (همان، 104).
در اوایل سدۀ 12ق و اواخر سدۀ 18م که فرمانروایان افغانستان در ابقای نام «ترکستان» به سرزمین موردنظر اصرار ورزیدند، احتمال میرفت وجود نام «ترکستان» زمینه را برای تجاوز امپراتوری روسیه فراهم آورد؛ از اینرو، سرهنری راولینسن، ضمن یادداشتی دربارۀ مرزهای افغانستان، توصیه کرد به جای اصطلاح «ترکستان» عنوان «ترکستان افغانستان» بهکار گرفته شود تا از ترکستان روس متمایز گردد (EI2).
با این وصف تا زمان فرمانروایی امیر عبدالرحمانخان (1297-1319ق/ 1880-1901م)، این سرزمین همچنان ترکستان نامیده میشد (امیر عبدالرحمانخان، 119، جم ). در 1300ق/ 1883م، سردار محمد اسحاقخان حکمران ترکستان شد و تا محرم 1306/ سپتامبر 1888 در این مقام باقی ماند (همو، 281-282؛ افغانستان، 268). مدتی نیز محمد سرورخان، پیش از حکومت قندهار، نایبالحکومۀ ترکستان، مزار شریف و میمنه بود. پس از او محمدابراهیمخان پیش از ولایت هرات، حاکم مزار شریف و سپس نایبالسلطنۀ ترکستان بود که در 1929م به دست سپاهیان شورشی در هرات کشته شد (فرخ، 162، 164). ترکستان افغانستان با مهاجرت ازبکها و ترکمانان به آن ناحیه رفتهرفته ترکی شد. با این وصف اقلیتهای مهم فارسی زبان، پشتو زبان و جز آنها نیز در این سرزمین سکنا دارند.
4. ترکستان
شهری کهن در جنوب قزاقستان. این شهر در ناحیۀ چیمکنت جمهوری قزاقستان با 30 کمـ فاصله از کرانۀ جنوبی سیر دریا، در مسیر تاشکند ـ اورنبورگ واقع است و راهآهن قزل اوردا ـ تاشکند از آن میگذرد. جمعیت این شهر در 1354ش/ 1975م، حدود 59 هزار نفر و در 1366ش/ 1987م، 77 هزار نفر بوده است.
شهر ترکستان یکی از کهنترین شهرهای جمهوری قزاقستان به شمار میرود که در سدۀ 4ق/ 10م شاوغر نام داشت (EI2; BSE3, XXIV/ 338). لسترنج مینویسد: در کرانۀ راست رود سیحون شهری بود به نام شاوغر (ص 485) که مقدسی آن را محلی بزرگ با روستایی گسترده و بارویی استوار و مسجد جامعی در بازار نوشته است (ص 274). اصطخری به نقل از شخصی معتمد مینویسد که در پیکار شاوغر 4 هزار مرد از لشکر نصر بن احمد سامانی پراکنده شدند و عاقبت نیز به لشکرگاه خود نرسیدند (متن عربی: ص 291) و ابن حوقل شاوغر (ساوغر) را از شهرهای ناحیۀ اسپیجاب دانسته، و فاصلۀ شاوغر تا کرسی فاراب را یک مرحله (منزل) یاد کرده است (2/ 510، 523-524). سمعانی در سدۀ 6ق/ 12م شاوغر را ناحیهای از سرزمین ترکان دانسته است (3/ 392)، اما یاقوت یک سده بعد، آن را شهری ترکنشین معرفی کرده است (3/ 245).
در سدههای بعد نامی از شاوغر نمیبینیم، ولی با ملاحظۀ موضع آن با «یسی» که شرفالدین علی یزدی بارها از آن نام برده، منطبقاست (لسترنج، همانجا). در ظفرنامۀ شرفالدین علی یزدی کاربـرد این نام از پایـان سدۀ 6ق تصـدیق شده است (ص 608).
شیخ احمد یسوی که از احفاد محمد حنفیه، فرزند علی بن ابـیطالب (ع) معرفی شده، و از مشاهیر و بزرگان قرقیز بوده، در اوایل سدۀ 6ق در شهر یسی (یسه) وفات یافته است (لستـرنج، همانجا). در «دائرة المعارف بزرگ شوروی» آمده است که این شهر تا سدۀ 4ق/ 10م شاوغر نام داشت و پس از آن، یسـی نام گـرفت (BSE3، همانجا). در اواخر سدۀ 8ق/ 14م به فرمان امیرتیمور بر سرتربت او بارگاهی با شکوه ساخته شد که هنوز باقی، و زیارتگاه مردم آن سامان است. این شهر چون یکی از مراکـز فرهنگی قزاقستـان بود، «حضرت ترکستان» نیز نامیده شـد (همـان، نیز لستـرنج، همانجـاها). در سدۀ 9ق/ 15م این شهر «ترکستـان» نام گرفت. در شهـر ترکستان آثـاری از اواخـر سدۀ 8ق برجا مانده است که مجموعۀ آرامگاه خواجه احمد یسوی با دو مناره، تالار بزرگ، مسجد، کتابخانه، گنبد فیروزهای با نوشتهای به خط کوفی از آن جمله است (BSE3، همانجا).
مآخذ
ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1939م؛ اشپولر، برتولد، «آسیای میانه از قرن شانزدهم تا فتوحات روسیه»، آسیای میانه (مجموعۀ مقالات تاریخی)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1376ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870م؛ همو، مسالک و ممالک، ترجمۀ کهن فارسی، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1368ش؛ افغانستان (مجموعۀ مقالات)، ترجمۀ سعید ارباب شیرانی و هوشنگ اعلم، تهران، 1376ش؛ امیر عبدالرحمانخان، سفرنامه و خاطرات، ترجمۀ غلام مرتضىخان قندهاری، به کوشش ایرج افشار سیستانی، تهران، 1369ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بنیگسن، الکساندر، «آسیای میانه در دورۀ حکومت روسیۀ تزاری و شوروی»، آسیای میانه (مجموعۀ مقالات تاریخی)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1376ش؛ چنیگ، جائوچانگ و دیگران، چین و آسیای مرکزی، ترجمۀ محمدجواد امیدوارنیا، تهران، 1379ش؛ رضا، عنایتالله، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، تهران، 1365ش؛ سمعانی، محمد، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصامالدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛ صفیالدین بلخی، عبدالله، فضایل بلخ، ترجمۀ عبدالله محمد بن محمد بلخی، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1350ش؛ طبری، تاریخ؛ فرخ، مهدی، کرسینشینان کابل، به کوشش محمد آصف فکرت، تهران، 1370ش؛ فردوسی، شاهنامه، به کوشش رستم علییف، مسکو، 1970م؛ لمب، الستر، «سین کیانگ در عصر منچوها و جمهوری چین»، آسیای میانه (مجموعۀ مقالات تاریخی)، ترجمۀ کاوه بیات، تهران، 1376ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش بدیعالزمان فروزانفر، تهران، 1339ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، به کوشش و ترجمۀ امین عبدالمجید و نصرالله مبشر طرازی، قاهره، دارالمعارف؛ یاقوت، بلدان؛ ئیزرائیلی، رافائل، مسلمانان چین، رویارویی دو فرهنگ، ترجمۀ حسن تقیزادۀ طوسی، مشهد، 1368ش؛ نیز: