ببِ، دومین حرف از الفبای زبان فارسی و عربی در ترتیب ابتثی و ابجدی است. ۱ - نوع حرف«ب» را از حروف انفجاری، انسدادی یا شدیده دانستهاند، از آن رو که برای تلفظ آن مانعی در گذرگاه صوت ایجاد شده، راه نفس مسدود، و بلافاصله گشوده میگردد و چون ادای آن با حرکت لبها توأم است، از حروف لبی یا شفوی محسوب شده، برخی نیز آن را از حروف ذلقی شمردهاند که از کرانه زبان و لب برمیآید، [۱]
ابن درید، محمد، جمهره اللغه، ج۱، ص۸، بیروت، دارصادر.
[۲]
خلیل بن احمد، فراهیدی، کتاب العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، ج۱، ص۱۲، قم، ۱۴۰۵ق.
[۳]
خلیل بن احمد، فراهیدی، کتاب العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، ج۱، ص۵۱، قم، ۱۴۰۵ق.
[۴]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۲، ص۴۸۹-۴۹۰، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م.
[۵]
ابن جنی، عثمان، سر صناعه الاعراب، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، ج۱، ص۶۹، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
[۷]
تاجالعروس، ذیل باء.
[۸]
انیس، ابراهیم، الاصوات اللغویه، ج۱، ص۲۵، قاهره، ۱۹۷۵م.
[۹]
انیس، ابراهیم، الاصوات اللغویه، ج۱، ص۴۵، قاهره، ۱۹۷۵م.
نیز گفتهاند که از حروف مجهوره است، زیرا هنگام تلفظ آن صدا بلند میشود. [۱۱]
ابن درید، محمد، جمهره اللغه، ج۱، ص۸، بیروت، دارصادر.
[۱۲]
ابن جنی، عثمان، سر صناعه الاعراب، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، ج۱، ص۶۹، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
و از آن جهت که نقطه دارد، از حروف معجم به شمار آمده است. [۱۳]
ابن منظور، لسان،ذیل باء.
[۱۴]
ابن منظور، لسان،ذیل عجم.
این حرف را «با» و «بی» نیز میخوانند و بای ابجد و بای موحده و بای عربی و بای تازی هم مینامند. [۱۵]
نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، ذیل ب، تهران، ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ش.
۲ - در دانشها«ب» در دانشهای گوناگون: «ب» در فنون و دانشهای مختلف به کار رفته، و معانی گوناگون پذیرفته است: ۲.۱ - دستور زبانحرف «ب» گاه در حکم پیشوند فعل، اسم و صفت و گاه به جای حرف اضافه «به» میآید: ۲.۱.۱ - پیشوند۱. پیشوند فعل: «ب» بر سر فعل مضارع التزامی و امر ، و گاه برای تأکید یا التزام بر سر افعال دیگر میآید که در صورت اخیر به آن بای زینت یا بای زاید هم گفتهاند. مثال: مضارع التزامی: بیایم؛ امر: بگو؛ تأکید یا زینت یا زاید: برفتندی، بمگو. ۲. پیشوند اسم و صفت: «ب» گاه بر سر اسم میآید و قید یا صفت میسازد: بحقیقت (به حقیقت، حقیقتاً)، بآیین (به آیین، مطابق آیین)، بخرد (خردمند)؛ گاه نيز بر سر صفات فاعلى يا مفعولى يا مصدر مىآيد: بگدازنده، بگذشته، بخواندن [۱۶]
خطیب رهبر، خلیل، دستور زبان فارسی، کتاب حروف اضافه و ربط، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۲، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۱۷]
محتشمی، بهمن، دستور کامل زبان فارسی، ج۱، ص۱۳۸، تهران، ۱۳۷۰ش.
[۱۸]
مقربی، مصطفی، ترکیب در زبان فارسی، ج۱، ص۷۵، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۹]
فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، ذیل ب، تهران، ۱۳۵۷ش.
[۲۰]
لغت نامه دهخدا، ذیل ب.
۲.۱.۲ - حرف اضافهحرف «ب» در متون کهن در مقام حرف اضافه کنونی «به» به کار رفته، و معانی بسیاری پذیرفته است، از جمله: با، در، برای، با وجودِ، همراهِ، طرف و جانبِ، در مقابلِ، در عوضِ؛ نیز برای این معانی: توافق ، نزدیکی، علت ، تشبیه، عوض، قسم ، تیمن و تبرک ، استعانت ، اتصال ، مقدار ، آغاز و... [۲۱]
خطیب رهبر، خلیل، دستور زبان فارسی، کتاب حروف اضافه و ربط، ج۱، ص۱۴۵-۱۷۳، تهران، ۱۳۶۷ش.
[۲۲]
نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، ذیل ب، تهران، ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ش.
[۲۳]
آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، ذیل ب، تهران، ۱۳۷۰ش.
در دستور زبان عربی نیز حرف «ب » بهعنوان حرف جر ، معانی گوناگون دارد، از جمله تعدیه ، استعانت، سببیت، مصاحبت ، ظرفیت ، مقابله، مجاوزت، بدل ، استعلا ، تبعیض ، سوگند ، غایت ، تأکید، ابتدا و... [۲۴]
ابن جنی، عثمان، سر صناعه الاعراب، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، ج۱، ص۱۳۸-۱۳۹، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م.
[۲۵]
رضا، احمد، معجم متن اللغه، ذیل باء، بیروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م.
[۲۶]
نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، ذیل ب، تهران، ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ش.
۲.۲ - زبانشناسیصامتِ «ب» (در آغاز یا میان و یا پایان واژه) از فارسی باستان تا فارسی کنونی گاه به حروف دیگر تبدیل شده است و گاه نیز حروف دیگر به «ب» بدل شدهاند. اینک برخی از دگرگونیها، یعنی ابدال «ب» به واجهای دیگر، یا بر عکس: ب / و: والیدن = بالیدن؛ ب / پ: برنج = پرنج؛ ب / ف: خبه = خفه؛ ب / گ: بستاخی = گستاخی؛ ب / م: غژب = غژم (حبه انگور)؛ ب / د: بالان = دالان؛ ب / ک: بوف = کوف؛ ب / ج: برسام = جرسام (نوعی بیماری)؛ ب / غ: چوب = چوغ؛ ب / ق: جوب = جوق؛ ب / ل: بیک = لیک (لیکن)؛ ب / ی: سابیدن = ساییدن؛ ب / ه: شناب = شناه (شنا) [۲۷]
باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۷، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۲۸]
خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۱۱۶، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۲۹]
خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۱۳۸، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۰]
خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۱، ص۳۰۳-۳۰۵، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۱]
خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، ج۲، ص۶۸، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۲]
لغت نامه دهخدا، ذیل ب.
۲.۳ - ریاضی و نجوم«ب» از ارقام آحاد، و معادل عدد ۲ است [۳۳]
ملا مظفر، شرح بیست باب، ج۱، ص۸، چ سنگی، ۱۲۷۴ق.
و در علم ستارهشناسی علامت روز دوشنبه [۳۴]
ملا مظفر، شرح بیست باب، ج۱، ص۱۱، چ سنگی، ۱۲۷۴ق.
[۳۵]
نصیرالدین طوسی، «مدخل و منظومه در معرفت تقویم»، در حاشیه شرح بیست باب، ج۱، ص۲۱.
و نمودار برج جوزا و نیز علامت روز دوم ماه [۳۶]
نصیرالدین طوسی، «مدخل و منظومه در معرفت تقویم»، در حاشیه شرح بیست باب، ج۱، ص۱۵.
[۳۷]
نصیرالدین طوسی، «مدخل و منظومه در معرفت تقویم»، در حاشیه شرح بیست باب، ج۱، ص۲۲.
و هم رمز ماه رجب است [۳۸]
لغت نامه دهخدا، ذیل ب.
و در دستهبندی ستارگان برحسب و اندازه روشنایی آنها میتواند به جای «بتا» ی یونانی به کار رود. [۳۹]
مصفی، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، ذیل ب، تبریز، ۱۳۵۷ش.
۲.۴ - منطق«ب» نمودار محمول است، همچنانکه «ج» نمودار موضوع است. [۴۰]
تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، ج۱، ص۱۰۹، تهران، ۱۹۶۷م.
[۴۱]
ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، به کوشش سلیمان دنیا، ج۱، ص۲۸۰، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م.
۲.۵ - موسیقیدر نغمهنگاری قدیم ایران «ب» علامت اختصاری بقیه بوده است که از ابعاد لحنی فارابی است و در اصطلاح به نیم پرده کوچک گفته میشد. [۴۲]
ستایشگر، مهدی، واژه نامه موسیقی ایران زمین، ذیل بقیه، تهران، ۱۳۷۴ش.
در آن هنگام، برای تعیین زمانهای موسیقی از حروف الفبا استفاده میگردید، چنانکه فارابی گفته است: ازمنه که میان نقرات الحان واقعند، یا مساوی باشند، یا متفاضل؛ اگر مساوی باشند، هزج خوانند و آن ازمنه اگر «ا» بود آن را حثیث الهزج خوانند... و اگر «ب» بود، آن را خفیف الهزج خوانند. [۴۳]
آملی، محمد، نفایس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی و ابراهیم میانجی، ج۳، ص۱۰۴-۱۰۵، تهران، ۱۳۷۷ق.
۲.۶ - بیان و صناعات ادبی«ب» به ندرت در حوزه تشبیه مورد استفاده قرار گرفته است و شاعران آن را در حکم مشبّهٌ به به کار بردهاند؛ [۴۴]
مهدوی، ملیحه، «درآمدی بر تشبیهات حرفی»، ج۱، ص۱۷-۱۸، یگانه، تهران، ۱۳۷۷ش، س ۳، شم ۹.
به عنوان مثال تشبیه لب به «ب» : لب چو با، قامت الف، ابرو چو نون، دندان چو سین؛ [۴۵]
سنایی، دیوان، به کوشش مدرس رضوی، ج۱، ص۵۴۹، تهران، ۱۳۴۱ش.
نیز تشبیه انسان به «ب» از جهت فروتنی : ور نه چو «بی» حرف سرافکنده باش. [۴۶]
نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، ج۱، ص۱۴۴، تهران، ۱۳۳۴ش.
۲.۷ - تفسیردر متون تفسیری حرف «ب» - که در آغاز بِسمِالله است - اهمیت و ارزش ویژهای دارد. چنانکه میدانیم همه سورههای قرآن مجید - حتی سوره توبه (براءت) - با این حرف آغاز میشود. به دلیل اهمیت این حرف، مفسران مفصل و مشروح به بحث در باب آن پرداخته، و مفاهیم گوناگون از آن استنباط کردهاند. از حضرت علی (ع) روایت شده است که شرح و تفسیر بای بسمالله بالغ بر ۷۰ بار شتر میشود. [۴۷]
آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، ج۱، ص۵۶۳، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م.
[۴۸]
آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، ج۱، ص۷۰۰، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م.
گفتهاند که بای بسمالله مشتق از «برّ» است و خداوند بر مؤمنان به انواع کرامات دنیوی و اخروی «بارّ» است؛ [۴۹]
فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۷۰، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
وجود و آفرینش با این حرف ظهور یافته است. [۵۰]
ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی، ج۲، ص۱۳۴، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۵۱]
ابن عربی، محییالدین، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش مصطفی غالب، ج۱، ص۸، تهران، ۱۹۷۸م.
[۵۲]
آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، ج۱، ص۶۹۵، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م.
برخی برآنند که بای بسمالله برای بیان تبرک است و وقتی میگوییم «بسمالله »، یعنی تبرکاً به نام خداوند آغاز میکنم. [۵۳]
جرجانی، علی، حاشیه بر الکشاف زمخشری، ج۱، ص۲۵، بیروت، دارالمعرفه.
[۵۴]
بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۵، تهران، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
برخی نیز آن را به معنی ابتدا ، و برخی به معنی استعانت و مصاحبت دانستهاند. [۵۶]
موسوی، عبدالاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیرالقرآن، ج۱، ص۸-۹، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م.
[۵۷]
سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج۱، ص۱۲، بیروت، ۱۹۸۲- ۱۹۸۵م.
۲.۷.۱ - نگارش در بسم اللهدرباره نگارش بای بسمالله گفتهاند که این «با» را به دو دلیل طولانی مینویسند: یکی به علت حذف الف وصل تا دلالت بر الف محذوف کند؛ [۵۸]
فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
[۵۹]
بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج۱، ص۶، تهران، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
دوم بدان سبب که کلام خدا با حرف بزرگ آغاز شود. [۶۰]
فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۲-۱۱۳، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
برخی معتقدند حرف «ب» از نظر صوری و ظاهری حرف منخفض (حقیر) است، اما به دلیل پیوستن به الف، بلندی مقام مییابد؛ [۶۱]
فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۳، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م.
در تفسیر حرف «ب » عارفان نیز به تفصیل بحث کردهاند.۳ - فهرست منابع(۱) آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، ۱۳۴۷ش/۱۹۶۹م. (۲) آملی، محمد، نفایس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی و ابراهیم میانجی، تهران، ۱۳۷۷ق. (۳) آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۷۰ش. (۴) ابن جنی، عثمان، سر صناعه الاعراب، به کوشش مصطفی سقا و دیگران، قاهره، ۱۳۷۴ق/۱۹۵۴م. (۵) ابن درید، محمد، جمهره اللغه، بیروت، دارصادر. (۶) ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، به کوشش سلیمان دنیا، بیروت، ۱۴۱۳ق/۱۹۹۲م. (۷) ابن عربی، محییالدین، تفسیر القرآن الکریم، به کوشش مصطفی غالب، تهران، ۱۹۷۸م. (۸) ابن عربی، محییالدین، الفتوحات المکیه، به کوشش عثمان یحیی، قاهره، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۹) ابن منظور، لسان. (۱۰) انیس، ابراهیم، الاصوات اللغویه، قاهره، ۱۹۷۵م. (۱۱) باقری، مهری، تاریخ زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۲) بیضاوی، عبدالله، انوار التنزیل و اسرار التأویل، تهران، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م. (۱۳) تاجالعروس. (۱۴) تهانوی، محمد اعلی، کشاف اصطلاحات الفنون، تهران، ۱۹۶۷م. (۱۵) جرجانی، علی، حاشیه بر الکشاف زمخشری، بیروت، دارالمعرفه. (۱۶) خانلری، پرویز، تاریخ زبان فارسی، تهران، ۱۳۴۸ش. (۱۷) خطیب رهبر، خلیل، دستور زبان فارسی، کتاب حروف اضافه و ربط، تهران، ۱۳۶۷ش. (۱۸) خلیل بن احمد، فراهیدی، کتاب العین، به کوشش مهدی مخزومی و ابراهیم سامرایی، قم، ۱۴۰۵ق. (۱۹) رضا، احمد، معجم متن اللغه، بیروت، ۱۳۷۷ق/۱۹۵۸م. (۲۰) سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، بیروت، ۱۹۸۲- ۱۹۸۵م. (۲۱) ستایشگر، مهدی، واژه نامه موسیقی ایران زمین، تهران، ۱۳۷۴ش. (۲۲) سنایی، دیوان، به کوشش مدرس رضوی، تهران، ۱۳۴۱ش. (۲۳) سیبویه، عمرو، الکتاب، بیروت، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۷م. (۲۴) طباطبایی، محمد حسین، المیزان، بیروت، ۱۳۹۳ق / ۱۹۷۳م. (۲۵) فخرالدین رازی، التفسیر الکبیر، بیروت، ۱۴۱۰ق/۱۹۹۰م. (۲۶) فرهنگ تاریخی زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۵۷ش. (۲۷) لغت نامه دهخدا. (۲۸) محتشمی، بهمن، دستور کامل زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۰ش. (۲۹) مصفی، ابوالفضل، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تبریز، ۱۳۵۷ش. (۳۰) مقربی، مصطفی، ترکیب در زبان فارسی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۳۱) ملا مظفر، شرح بیست باب، چ سنگی، ۱۲۷۴ق. (۳۲) موسوی، عبدالاعلی، مواهب الرحمان فی تفسیرالقرآن، بیروت، ۱۴۰۹ق/۱۹۸۸م. (۳۳) مهدوی، ملیحه، «درآمدی بر تشبیهات حرفی»، یگانه، تهران، ۱۳۷۷ش، س ۳، شم ۹. (۳۴) نصیرالدین طوسی، «مدخل و منظومه در معرفت تقویم»، در حاشیه شرح بیست باب. (۳۵) نظامی گنجوی، مخزن الاسرار، به کوشش وحید دستگردی، تهران، ۱۳۳۴ش. (۳۶) نفیسی، علی اکبر، فرهنگ نفیسی، تهران، ۱۳۱۷- ۱۳۱۸ش. ۴ - پانویس
۵ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ب»، ج۱۰، ص۴۲۳۰. ردههای این صفحه : حروف الفباء
|