ارماِرَم نام قوم یا سرزمینی باستانی است. ۱ - ارم در قرآنواژه «ارم» فقط یک بار در سوره فجر، در گزارشی از قوم «عاد» ذکر شده است: «اَلَمتَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد». ۲ - ارم در لغتارم در لغت به معنای نشانه ای از سنگ و مانند آن است که در گذشته برای راهنمایی رهگذران در بیابان ها نصب میشده است. [۳]
مقاییس اللغه، ج۱، ص۸۵
[۴]
البرهان فی غریب القرآن، ص۱۷
جمع این واژه بهصورت «آرام» و «اروم» گزارش شده است. در فرایند ریشه یابی این کلمه، میان واژه پژوهان و به پیروی از آنان مفسّران، به اتّفاق نظری نمی توان دست یافت. بیش تر کسانی که در صدد کاوش درباره این واژه بوده یا به تفسیر آیه مزبور پرداخته اند، ارم را واژهای عربی دانسته و در تکاپوی استدلال های گوناگون بر مدّعای خویش، از قرائت ها و ترکیب آیه بهره بردهاند. [۶]
. معانی القرآن، فرّاء، ج۳، ص۲۶۰.
برخی از پژوهندگان واژههای غیر عربی در قرآن، در دیدگاهی متفاوت با مشهور لغویان، اختلاف قرائت های آیه را بر عجمی بودن «اِرم» گواه گرفته و به جستجوی ریشه این واژه در زبان های دیگر پرداخته [۷]
. واژههای دخیل، ص۱۱۰.
و عدّهای از آنان با استناد به وجود واژهای شبیه به آن در عهد عتیق، [۸]
. کتاب مقدس، پیدایش ۱۰ و ۲۲ـ۲۳.
آن را واژهای عبری دانسته اند که در زبان عربی به صورت «اِرم» در آمده است. [۹]
. التحقیق، ج۱، ص۷۳.
به هر حال، همانگونه که از آیات ۶ـ۷ فجر برمیآید، خداوند متعال در تذکری به پیامبراکرم(ص) و همه مخاطبان قرآن، از سرنوشت قومی که در پی سرپیچی از دستور های خداوند و طغیان و سرکشی، گرفتار عذاب شده و سرانجامی ناگوار برای آنان رقم خورده است، خبر می دهد: «اَلَم تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّک بِعاد». مفسّران درباره تفسیر این آیه و آیه بعد «اِرَمَ ذاتِ العِماد» بر یک نظر نیستند. جمهور مفسّران، مقصود از «عاد» را همان «عاد أُولی» می دانند که در آیه «واَنَّهُ اَهلَک عادًا الاولی».، و «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم».، از نابودی آنان به وسیله طوفانی سهمگین، خبر داده شده است. همچنین مفسّران با توجّه به دید گاههای گوناگون در ترکیب ادبی آیه «اِرَمَ ذاتِ العِماد»، تفاسیر مختلفی از آن ارائه کردهاند. بیش تر آنان به پیروی از نظر مشهور در ترکیب آیه به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» بنابراینکه «ارم» بدل یا عطف بیان از عاد باشد، [۱۴]
البرهان، ج۶، ص۵۰۸
[۱۵]
البیان،ج۲، ص۵۱۱
[۱۶]
الفرید فی اعراب القرآن، ج۴، ص۶۶۸
آن را نام «قبیلهای» میدانند. [۱۹]
جامعالبیان، ج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۰
[۲۰]
تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۴۱۴
در توجیه این نام گذاری گفته شده: «ارم» نام جد [۲۲]
نزهة القلوب، ص۱۳۵
یا مادر عاد [۲۳]
. الفرید فی اعراب القرآن، ج۴، ص۶۶۸.
یا لقب [۲۴]
تفسیرمراغی، ج۱۰، ج۳۰، ص۱۴۲
خود او بوده، ازاین رو قبیله اش بدین نام شهرت یافتهاند. در فرض دیگری «ارم» مضافٌ الیه برای «عاد» یا مضاف محذوفی مانند «اهل» یا «صاحب» گزارش شده است. بنابراین فرض، مقصود از آن، نام شهر یا سرزمینی خواهد بود. محمدبن کعب قرظی، آن شهر را «اسکندریه» [۲۶]
تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۵۴۲
[۲۷]
الدر المنثور، ج۸، ص۵۰۹
[۲۸]
تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۳۲
و سعید بن مسیب و عکرمه آن را «دمشق» دانستهاند. [۲۹]
معجم ما استعجم، ج۱، ص۱۴۰
[۳۱]
تاریخ دمشق، ج۱، ص۱۳
برخی از گزارش ها، ارم را همان شهر افسانه ای می دانند که شداد بن عاد با جمع آوری جواهرات، سنگ های قیمتی و... در طول سیصد سال و با مشکلات فراوان بنا کرد، ولی هرگز نتوانست از آن بهرهای ببرد. [۳۲]
تنویرالمقباس، ص۵۱۰
همچنین در حکایت افسانه ای دیگر گفته شده: این شهر، در کنار نهری بزرگ بوده است که هر سال، ماهی عظیمی در آن عبور میکرد و مردم از آن بهره می بردند و سالهای بعد این جریان تکرار می شد. [۳۵]
. مروج الذهب، ج۱، ص۲۰۱.
در برخی از اشعار عربی که مجاهد، آن ها را نقل کرده، «ارم» به معنای «امّت» یا «امت قدیمه» آمده است. [۳۶]
تفسیر ماوردی، ج۶،ص(۲۶۷ـ۲۶۸)
[۳۷]
جامع البیان، ج۱۵، ج۳۰، ص۲۱۹
[۳۸]
تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۵۴۲
ابو عبیده گفته: دو عاد وجود داشته است: عاد نخست که همان ارم است و آیه ۵۰ سوره نجم دربارهاش نازل شده و عاد دیگری که در برخی از آیات مانند آیه۱۳ سوره فصلت آمده است.«فَاِن اَعرَضوا فَقُل اَنذَرتُکم صـعِقَةً مِثلَ صـعِقَةِ عاد و ثَمود، از احوال آنان خبر داده است. در قرائت شاذّی نیز «ارم» به صیغه فعل ماضی «أَرَّمَ» (به فتح و تشدید راء) یا «أَرَمَّ» (به فتح و تشدید میم)، بهمعنای «هلکوا» قرائت شده است. ابن ابی حاتم از ضحاک نقل کرده که «الارم» به معنای «الهلاک» است، [۴۳]
. الدر المنثور، ج۸، ص۵۰۶.
و با همین مناسبت گفته میشود: «ارم بنو فلان»، یعنی «هلکوا». البتّه ابن حجر این معنا را فقط بنابر قرائت «اَرَّمَ» (به فتح هر دو و تشدید راء) صحیح دانسته است. [۴۴]
.الدر المنثور، ج۸، ص۵۰۶.
بنابراین قرائت، «ذات العماد»، مفعولٌ به و منصوب است. چنان چه «ارم» بدل یا عطف بیان از «عاد» یا مضافٌ الیه باشد، به دلیل وجود دو عامل «تأنیث» و «علمیت» غیر منصرف و مفتوح خواهد بود. [۴۵]
. البرهان، ج۶، ص۵۰۸
مفسّران در تفسیر «ذات العماد» نیز همانند «ارم»، دیدگاههای گوناگونی را مطرح کردهاند که برخی از آن ها بر تفاسیری که از «ارم» ارائه شده، مبتنی است. در روایت عطا از ابن عبّاس، و کلبی از قتاده نقل شده که «ذات العماد» از «عمود» به معنای «ستون» گرفته شده. زیرا این قوم به سبب کوچ نشینی دارای چادر هایی بوده اند که در فصل بهار به سوی صحرا ها و مناطق گیاه خیز کوچ می کردند و هنگامی که گیاهان خشک می شدند، به خانه های خود باز می گشتند. [۴۷]
تفسیر ابنکثیر، ج۴، ص۵۴۲
[۴۸]
تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۳۱
برخی مفسّران با استفاده از معنای لغوی «عماد» و با توجّه به این که، عرب مرد قد بلند را «معمّد» مینامد، [۴۹]
معانی القرآن، زجاج، ج۵، ص۳۲۲
[۵۰]
الکشاف، ج۴، ص۷۴۷
بر این باورند که این قوم دارای قدهای بلندی بوده و از نظر طول قامت شهرت یافتهاند. [۵۱]
تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۳۱
[۵۲]
تفسیر ابیالسعود، ج۹، ص۱۵۴
در برخی از نقل ها، طول قد های آن ها از ۱۱ تا ۶۰ ذراع گزارش شده است. [۵۴]
. تفسیر قرطبی، ج۲۰، ص۳۱.
گروهی از مفسّران با استشهاد به آیه بعد «اَلَّتی لَم یخلَق مِثلُها فِی البِلـد».، وبا ارجاع ضمیر «ها» در این آیه به «ذات العماد»، مقصود از آن را صاحبان بنا های رفیع و مستحکم دانسته اند. [۵۷]
جامع البیان، ج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۵
[۵۸]
کنز الدقائق، ج۱۴، ص۲۶۸
بنابر این تفسیر، «تخلق» به صیغه مؤنّث و به صورت مجهول قرائت شده و بیان کننده این است که تا آن هنگام هیچ کس همانند آن ساختمان ها را بنا نکرده است. ابن کثیر با بهره گیری از معنای لغوی «ارم» که به «علامت» و «نشانه» ترجمه شده، ذات العماد را به معنای برج ها و اسطوانه هایی می داند که برای راهنمایی رهگذران در اطراف شهرها یا در صحرا ها نصب می کردند. [۵۹]
. جامع البیان، ج۱۵، ج۳۰، ص۲۲۵.
با وجود اختلاف نظر هایی که از مفسّران درباره تفسیر «ارم» و «ذات العماد» مطرح شد، با استفاده از قرائت مشهور که آیه را به صورت «بعاد اِرَمَ ذاتِ العِماد» قرائت کردهاند. [۶۰]
. الفرید فی اعراب القرآن، ج۴، ص۶۶۸.
و با کمک از این نظریه ادیبان قرآنی مانند: فرّاء، کسائی، ابنانباری و... که ارم را «بدل» یا «عطف بیان» از عاد گرفتهاند، [۶۱]
. البیان، ج۲، ص۵۱۱.
این دیدگاه که ارم نام قبیله یا شهری باشد که قوم عاد در آن می زیسته اند و ذات العماد صفت بنا های رفیع آنان بوده است، تقویت میشود. افزون بر این که این تفسیر با آیات دیگری که به گونه ای از احوال قوم عاد گزارش دادهاند، سازگاری دارد: «وفی عاد اِذ اَرسَلنا عَلَیهِمُ الرّیحَ العَقیم».، «کذَّبَت قَبلَهُم قَومُ نوح وعادٌ وفِرعَونُ ذو الاَوتاد». به ویژه این که درباره آیه دوم، برخی از مفسّران، «ذو الاَوتاد» را به معنای صاحبان بنا ها و ساختمان ها دانسته اند. [۶۴]
جامع البیان، ج۱۲، ج۲۳، ص۱۵۶
و این معنا با «ذات العماد» که در وصف «ارم» آمده است، سازگاری بیش تری دارد.۳ - ارم در عهدیناگر چه در هیچ جای عهدین، واژه «ارم» به صراحت نیامده است، با این حال، برخی از واژه پژوهان اذعان داشته اند که این واژه از ریشه ای عبری اشتقاق یافته است. [۶۶]
. واژههای دخیل، ص۱۱۰.
در صورت پذیرش این دیدگاه می توان با جستجوی عهدین بهکاربرد های متفاوت این واژه که برخی از آن ها با معانی و کاربرد های قرآن سازگاری دارند، دست یافت. در عهدین، ارام گاهی به معنای سرزمین، نام قوم یا برخی افراد آمده است. در عهد عتیق از سه شخص با این نام یادشده: ارام بن سام بن نوح [۶۷]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۱۰:۲۲.
. ارام نوه ناحور [۶۸]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۲:۲۱.
(برادر ابراهیم(ع)) و ارام یکی از نیاکان عیسی(ع). [۶۹]
. کتاب مقدس، پیدایش، لوقا، ۳:۳۳.
در گزارشی دیگر، ارام به نام مملکتی نزدیکی شام آمده است که عبرانیان آن را برای تمام املاکی که در شمال فلسطین قرار داشته و در جهت شرق، از دجله امتداد می یافته و تا دریای اوسط می رسیده و در جهت شمال تا سلسله کوه های «تاروس» کشیده می شده است، به کار می بردند. [۷۰]
. قاموس کتاب مقدس، «ارام»، ص۳۱.
در این صورت، این منطقه، الجزیره را که عبرانیان آن را «ارام نهریم» [۷۱]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۴:۱۰.
یا «پَدن ارام» [۷۲]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵:۲۰.
(یعنی دشت ارم) میگفتند، شامل میشود؛ همچنین در گزارشی دیگر، از شهرهایی مانند: «ارام دمشق»، [۷۳]
. کتاب مقدس، اول تواریخ، ۱۹: ۶.
«ارام مَعَکه»، [۷۴]
. کتاب مقدس، اول تواریخ، ۱۹: ۶.
«ارام جشور» [۷۵]
. قاموس کتاب مقدس، ص۳۱.
و «ارام صُوبه»، [۷۶]
. کتاب مقدس، دوم سموئیل، ۱۰: ۶ و ۸.
نام برده شده است. گاهی نیز «ارام نهریم» و «پَدَّن ارام» نامی برای شهر ها دانسته شده است. مانند گزارش عهد عتیق از سفر غلام ابراهیم(ع)به «ارام نهریم» [۷۷]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۴:۱۰.
، و ازدواج اسحاق(ع) با «رِبِکا» دختر «بتوئیل ارامی» در شهر «پَدَّن ارام». [۷۸]
. کتاب مقدس، پیدایش، ۲۵:۲۰.
۴ - بازتاب ارم در ادبیات عربی و فارسیبر اثر اسطوره ای و افسانه ای بودن شهر ارم در میان مسلمانان و با بهره گیری از گزارش های تاریخی و روایی بسیاری که در وصف این شهر یا قبیله در منابع اسلامی آمده، استفاده از این نام در آثار ادبی فراوان به چشم میخورد. در اشعار کهن عربی و دیوان های گوناگون به کاربرد های متفاوت و گاه متعارضی از این واژه بر میخوریم [۷۹]
. دیوان، المرؤ القیس، ص۲۱۵.
که برای نمونه می توان از برخی اشعار شبیب بن یزید بن نعمان بن بشیر [۸۰]
. جمهرة انساب العرب، ص۳۶۴.
و بُحتری [۸۱]
. دیوان، العبادی، ص۸۴.
یادکرد.هم چنین در نظم و نثر فارسی نیز از نام و داستان ارم به وفور استفاده شده است. [۸۲]
شاهنامه، ج۱، ص۶۷
[۸۳]
دیوان، سنایی، ص۱۶۷
به نظر مىرسد حالت اسطورهاى این نام یا گزارش هاى مفصّل که آن شهر یا قبیله را داراى بنا هایى رفیع و منطقه اى خرّم و خوش آب و هوا و داراى سرزمین هایى سر سبز و حاصل خیز معرّفى کرده اند، در این استفاده ها دخالت داشته است.۵ - پانویس
۶ - منبعدانشنامه موضوعی قرآن |