زمان تقریبی مطالعه: 36 دقیقه
 

کسایی مروزی





مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی (متولد ۳۴۱ق/متوفای بعد از۳۹۰ق)، شاعر ایرانی نیمه دوم قرن چهارم هجری و (شاید) آغاز قرن پنجم هجری بود.
کسایی از شاعران بزرگ قرن چهارم و هم‌عصر فردوسی بود که به سبب هنر شاعری و هم از این‌روی که راهی نو در پیش‌ گرفته‌ و قسمتی‌ از شعر خود را در‌ راه‌ تبلیغ‌ سیاسی و فکری به‌کار‌ انداخته و استاد بزرگی چـون ناصر خسرو از او تقلید و پیروی کرده است، زندگی و سخنش درخور بررسی است‌. او در عصر سامانیان می‌زیسته و طبعاً اشعاری در‌ مدح‌ پادشاهان‌ و رجـال آن خـاندان سروده ولی بعدا اظهار پشیمانی کرده و در مناقب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل بیت او سروده است. او شیعه دوازده امامی بود. وی دیوانی داشت که تا قرن‌ ششم‌ موجود‌ بوده، بعدها از میان رفته است. کسایی قصیده‌ای در مناقب حضرت علی (علیه‌السّلام) و سوگنامه واقعه کربلا دارد و او نخستین شاعری است که مراثی مذهبی به زبان فارسی‌ سـروده‌ و قصیده مسمط او کهن‌ترین سوگنامه کربلاست.


۱ - در زمره شاعران بزرگ ایران



پیش از آنکه فردوسی‌ بزرگترین‌ شاعر ایران و مظهر زبان و شـعر فارسی از مـشرق شعر ایران برآید، میان دهها شاعری که در قرن چهارم می‌زیستند و هنوز‌ نمونه‌های شعرشان برای ما باقی مانده، سه تن مقام ممتازی داشتند:
نخست رودکی پدر شعر فارسی که در سـایه قدرت سخن و فراوانی آثار نغز، پیشرو و سرآمد دیگران بود و شاعران عصر همه‌ او‌ را به استادی می‌ستودند و این حق او بود و هست. دوم شهید بلخی که دانشمند و حکیم بود، شعرش لطیف بود و در زندگی خود و بعد از خود نـامش و شـعرش بر سر زبان‌ها‌ بود‌. سوم دقیقی که با سرودن بخشی از شاهنامه مقام والایی در ادب فارسی یافت. بعد از آنها نوبت به کسایی رسید که فقط ده دوازده سالی بعد از فردوسی‌ چشم‌ به جهان گشود و دوره شاعری او درست هـمزمان بـا عصر حماسه‌سرای بزرگ ایران بود.
کسایی مروزی به سبب هنر شاعری و هم از این‌روی که راهی نو در پیش‌ گرفته‌ و قسمتی‌ از شعر خود را در‌ راه‌ تبلیغ‌ سیاسی و فکری به‌کار‌ انداخته و استاد بزرگی چـون ناصر خسرو از او تقلید و پیروی کرده است، زندگی و سخنش درخور بررسی است‌.

۲ - نام



نام‌ کسایی‌ در چهار مقاله عروضی به‌صورت ابوالحسن کسایی آمده‌ و در‌ دمیة‌ القصر باخرزی دو بیت از او به نام ابوالحسن مروزی نقل شده و نیز در همان کتـاب از او چـنین‌ یاد‌ شـده‌ است: «ابوالحسن علی بن مـحمد الکسـایی المـجتهد المقیم بنسف و مروزی‌الاصل‌». (جالب اینکه نام‌ کسایی‌ به سـبب‌ اقـامتش‌ در‌ نـسف نه در قسم ششم (شعرای‌ خراسان‌) بلکه در قسم پنجم (شعرای خوارزم و ماوراءالنهر) و در کنار شاعران نسفی آمـده‌، آتش‌ بجای «مقیم بنسف» از دستنویس فاتح‌ «مقیم بنفسه» نقل کرده‌ است‌.) نوشته این دو تن که از مردم خراسان بوده‌اند و نزدیک به عصر کسایی مروزی می‌زیسته‌اند (باخرزی مـؤلف دمیة‌ القصر از باخرز‌ خراسان‌ بـوده و در ۴۶۷ درگـذشته و نظامی عروضی چهار مقاله را در حدود ۵۵۱-۵۵۲‌ نوشته‌ و او اگرچه از مردم سمرقند‌ بوده‌ ولی‌ زندگی را در‌ خراسان‌ گذرانیده است.) اعتبار تمام دارد‌، و آنچه‌ تذکره‌نویسان‌ متاخر مغایر بـا آن نـوشته‌اند. (آذر در‌ آتشکده‌ و هدایت در مجمع‌ الفصحا کسایی را به نام مجدالدین ابواسحق یاد کرده‌اند، درحالی‌که اصولاً‌ لقب‌های‌ مختوم به «دین» در قرن چهارم‌ مـعمول‌ نبوده و این‌ نوع‌ لقب‌ها‌ از دوره غزنویان شروع‌ شده و در دوره سلجوقیان رواج یافته است.
[۳] سیاست‌نامه، ص۱۸۹، تصحیح دارک.
) قـابل نقل و اعتنا نیست. و نیز نحوه ذکر‌ او در دمیة‌ القصر و لباب‌ الالباب چـنان اسـت که گویا این شاعر به نام ابوالحسن مروزی یا «مروزی‌» مطلق‌ نیز‌ شهرت داشته است.

۳ - ولادت و وفات



تاریخ تولد او را بنا بر قول خود شاعر در روز چهارشنبه بیست و هفتم شوال‌ المکرم سال ۳۴۱ هجری قمری تعیین کرده‌اند و این تاریخ را در مطلع قصیده لامیه خود آورده است.
زمان وفات او به‌درستی معلوم نیست. اما از قصیده‌ای که در پنجاه سالگی خود سروده مسلم است که وفاتش بعد از سال ۳۹۰ق بوده است.

۴ - زادگاه



نگاهی کوتاه به وضع زادگاه کسایی، مرو و عصر زندگی او می‌اندازیم.
مرو یا مـرو شـاهجان یا شـاهیجان، در سی فرسخی شمال شرقی سرخس‌ و شصت‌ فرسخی‌ توس، از کهن‌ترین ادوار تاریخی، شـهری مـعروف و یکی از مراکز مهم فرهنگ ایرانی بوده‌ و آخرین‌ شهر تاریخی ایران است که در ۱۲۷۷ هجری از دامن سرزمین ایران جدا‌ شد‌ه و سـرنوشت سـاکنانش از سـرنوشت ملت ایران و فرهنگ ایرانی جدایی یافت.

۴.۱ - آبادی‌ و اهمیت مرو


آبادی‌ و اهمیت مرو به چند سبب بود:
نخست اینکه آب فراوان رود مرو‌ با‌ سد عظیمی که در روزگـار هخامنشیان بسته بودند و در ادوار بعد تجدید و تعمیر شده بود، با‌ شبکه‌های‌ وسیع آبیاری پیشرفته، سـراسر دشـت‌ها و شـنزارها را به کشتزارها و باغ‌های سبز و خرم‌ بدل‌ کرده بود.
دوم اینکه راه بازرگانی شرق‌ و غرب‌ معروف‌ به راه ابـریشم از دوره اشکانیان و ساسانیان‌ از‌ این شهر می‌گذشت و مرو در سایه آن بازارهای پر رونقی داشت که جغرافی‌نویسان‌ از‌ آن یاد کرده‌اند.
سوم اهمیت‌ سـیاسی‌ و نـظامی مـرو‌ بود‌ که‌ در دورترین ناحیه شمال شرق کشور‌، در‌ این نقطه از هجوم اقوام بیگانه جلوگیری می‌شد.
در دوره ساسانی‌ مـرو‌ بـرای‌ دفـاع از کشور‌ در‌ برابر هجوم ترکان اهمیت‌ خاص‌ داشت و یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی، بـازپسین روزهـای خود را در این شهر گذرانید و درحوالی‌ آن‌ کشته شد.
با ظهور اسلام هم‌ مرو‌ اهمیت خود‌ را‌ حفظ‌ کرد و مـقر نـایب خلافت‌ گردید و حمله به ماوراءالنهر از آنجا انجام می‌گرفت. ابومسلم قیام خود را از آنـجا آغـاز‌ کرد‌ و در آن کاخی برای مرکز حکومت‌ ساخت‌ و بعدها‌ مـامون‌ نـیز‌ هـنگامی که حاکم‌ خراسان‌ بود در آن کاخ اقامت داشت. اگرچه از دوره طاهریان نیشابور مرکز خراسان گردید و سامانیان هم‌ ابتدا‌ سمرقند‌ و بعد بخارا را پایتخت خود ساختند، بـا‌ اینـهمه‌ مرو‌ اهمیت‌ و آبادی‌ خود‌ را هـمچنان حـفظ کرد.
اهمیت مرو از جنبه‌های گونه‌گون سـبب شـد که بعدها مؤسس سلسله سلجوقی دوبـاره آن را پایتـخت قـرار داد. در دوره سلجوقیان‌، شهر آبـادی و گـسترش بسیار یافت. باقی سـرگذشت پرفـراز و نشیب این شهر ارتباطی به بحث ما درباره کسایی ندارد.

۴.۲ - وضع فـرهنگی‌ مرو


اکنون نگاهی به وضع فـرهنگی‌ شـهری‌ که کسایی را‌ در‌ دامان خود پرورده است بـیندازیم.
طـبیعی است شـهری که در طـول قـرن‌های دراز بدانسان بزرگ و آباد و سـرسبز و پر نعمت و ثروت بود، از فرهنگی والا‌ و ریشه‌دار‌ هم برخوردار بود.
مستوفی‌ در‌ نزهة القلوب می‌گوید:
«از آنجا اکابر و عقلای بـسیار بـرخاسته‌اند، و در عهد اکاسره برزویه طبیب و بزرجمهر بـختگان و بـاربد مـطرب. و دیه سـفیدنج که از ضـیاع مرو است، مـقام ابـومسلم آنجا بود.»
[۴] مستوفی‌، حمدالله، نزهة‌ القلوب‌، ص۱۹۳، به تصحیح دکتر‌ دبیر‌ سیاقی.

مرو بهشت‌ اهل‌ ذوق و تحقیق شمرده می‌شد؛ کتابخانه‌ای از کتاب‌هایی که یزدگرد در بازپسین روزها از تیسفون به مـرو بـرده بـود، تا دوره مامون برجای بود.
[۵] زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۱۷ به نقل از کتاب بغداد ابن‌ طیفور‌.

به نوشته یاقوت حموی، چـندین کتـابخانه مـعتبر‌ داشـت‌ که یکی‌ از آنها را سامانیان تاسیس کرده بودند. و اینهمه تا حمله مغول و سوختن و ویران کردن مرو و کشتار مردم‌ آن شهر باقی ماند. خود یاقوت سه سال در مرو ماند‌ و مواد‌ کتاب‌ خود را از کتابخانه‌های آن شهر فـراهم ساخت.
شهر بزرگی با چنان سرسبزی و خرمی و با چنین امکانات ‌فرهنگی‌، طبعاً مستعد پرورش شاعران نیز بود.

۴.۳ - شاعران مرو


در قرن سوم و چهارم با تشویقی که‌ امیران‌ سامانی‌ از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی می‌کردند شـاعران بـسیاری از شهر مرو برخاستند. از آن‌ میان نمونه‌هایی از اشعار مسعودی مروزی (نخستین شاهنامه‌سرای ایران)، بشار مرغزی صاحب قصیده معروف، ابونصر مرغزی، حکاک‌ مرغزی‌، صفار مرغزی، طیان مرغزی، نوایحی مروزی در فرهنگ‌ها و جُنگ‌ها بـاقی مـانده است.
از معاصران کسایی هم: عماره مروزی، عسجدی مروزی، و‌ اندکی بعد ابوحنیفه اسکافی مروزی بودند که شاید برخی از آنان‌ با کسایی روابطی داشته‌اند.

۵ - عصر کسایی



دوره شاعری او با ایام ضعف دولت سامانی و سلطنت چهار تن آخرین پادشاهان آن خاندان همزمان بـود.
سامانیان خاندانی ایرانی بـودند و نـسب خـود را به بهرام‌ چوبین سردار ساسانی می‌ر‌سانیدند و اگرچه بظاهر از خلیفه بغداد اطاعت می‌کردند، ‌امـا در مـعنی اسـتقلال داشتند و زنده‌ کننده و حافظ سنن فرهنگی ایرانی بودند؛ شعر و ادب فارسی را حمایت می‌کردند و به‌ تشویق‌ آنـها شـاعران بزرگی به ظهور رسیدند و دهها کتاب فارسی تالیف و ترجمه شد و بالاترین افتخار آنـها این اسـت که شاهنامه فردوسی در آن محیط فرهنگی ایرانی که آنها به‌وجود آورده‌ بودند‌ سروده شده است.
کسایی شـاعر روزگـار‌ پرآشوب‌ سامانیان بود و مثل هر ایرانی به سامانیان که در بـرابر خلافت بغداد و عمال آن از یک‌سو، و ترکان متعصب ‌نومسلمان‌ از سوی دیگر در فشار و کشاکش بودند، دل بـسته بـوده و طبعاً اشعاری در‌ مدح‌ پادشاهان‌ و رجـال آن خـاندان سروده اسـت. از آن جـمله مدایحی درباره ابوالحسین عبدالله بن احمد عُتبی وزیر معروف‌ سـامانی داشـته و این را از یک بیت سوزنی خبر داریم که می‌گوید:
کرد‌ عتبی با کسایی همچنان‌ کردار‌ خوب ••• ماند عـتبی از کســایی تـا قیامت زنده نام
کسایی مسلماً از ستایشگران خـاندان سـامانی بوده است و بر این نظر علاوه بر بیتی که درباره رابطه او با عتبی ذکر کردیم این بیت سوزنی هـم‌ دلیل‌ اسـت:
باش ممدوح بسی مادح که ممدوحان بـسی ••• زنــده نـامنـد از دقـیـقی و کســایی و شـهید
خود او هم، بعدها که بـعد از انقراض سامانیان، روزگار حال و هوای دیگری یافته، و او‌ هم‌ در مسیر فکری دیگری افتاده بوده است، از کار گـذشته خـود اظهار پشیمانی کرده و چنین گفته است:
بـه مـدحت کردن مـخلوق روح خـویش بـشخودم ••• نکوهش را سزاوارم که جـز‌ مـخلوق‌ نستودم‌
البته این‌که‌ گفتیم‌، با آنچه عوفی و مؤلف النقض گفته‌اند که دیوان او در زهد و وعظ و مـناقب اهـل بـیت نبوت بوده و نمونه‌هایی از آنها را‌ هم‌ در‌ دست داریم، مـنافات نـدارد. ظـاهراً‌ اشـعار مـذهبی و «زهـد‌ و وعظ‌» مربوط به اواخر عمر اوست که خود گفته است:
دسـت از جـهان بشویم عز و شرف نجـویم ••• مـدح و غــزل نـگـویـم‌ مقـتل‌ کنـم‌ تقاضا

۶ - تشیع کسایی و دلایل آن



کسایی شیعه دوازده امامی بود.
اینکه آیا او خود به تشیع گرویده و وجود این‌ شاعر‌ شیعه‌ در محیط خراسان آن روز استثنایی بوده یا اینکه در خراسان‌ و خاصه‌ مرو آن روز شیعیان فراوان بوده‌اند و او در یک محیط شیعی پرورش یافته و زیسـته است؟ بـررسی این‌ مسئله‌، از‌ احوال کسایی گذشته، درباره وضع فکری آن روز خراسان ارزش بسیار دارد‌.

۶.۱ - دلیل اول


از‌ مجموع‌ قرائن چنین برمی‌آید که مرو از همان آغاز ورود مسلمانان از مراکز ناراضیان بوده‌ و نفرت‌ از‌ اعراب بنی‌امیه و بنی‌عباس ریشه‌های کهن داشته و بـه دلائل مـختلف تمایل به تشیع فراوان بوده‌ است‌.
مرو در دوره خلیفه سوم به‌دست عبدالله بن عامر بن کریز بدون جنگ به‌ چنگ‌ اعراب‌ افتاد و مردم آن، از روز اول مورد ستم و آزار قـرار گـرفتند. در فتوح‌ البلدان بلاذری‌ می‌بینیم‌: «مرزبان مـرو بـه دو هزار هزار درهم و دویست هزار با اعراب صلح کرد‌... در‌ صلحنامه‌ چنین آمده بود که بایستی مردم مرو اعراب را در خانه‌های خویش جای دهند و مال‌ خویش‌ با ایشـان قـسمت کنند و مسلمانان را واجبی جـز قـبض این مال ذکر‌ نشده‌ بود‌... صلح مرو به کنیز و غلام (یعنی دختران و پسران مرو) و چارپا و متاع انجام شد، چه این‌ قوم‌ را‌ در آن روزگار نقدی نبود. خراج را نیز بدان‌سان می‌پرداختند...»
از‌ همان‌ روزها گروه‌هایی از بـادیه‌نشینان عرب، از قبایل ازد و تمیم در مرو ساکن شدند و باغ‌ها و کشتزارهای سرسبز‌ را‌ در اختیار گرفتند. ابن اثیر (در حوادث سال ۹۶) تعداد هر‌ یک‌ از این دو قبیله را ده هزار‌ مرد‌ (یا‌ خانوار) ذکر کرده است. با اینکه‌ در‌ قیام ابومسلم بسیاری از این مهاجران رانده شدند، بـعدها هـم تا اواخـر قرن‌ چهارم‌ (عصر کسایی) هنوز عرب‌ها «اندر‌ خراسان‌ پراکنده به‌ هر‌ جایی‌» و از آن جمله در بیابان‌های گوزگانان‌ «مقدار‌ بیست هزار مرد عرب»
[۱۰] مجهول، حدود العالم، ص۹۹-۹۸، چاپ دکتر ستوده.
بودند.
رفتار این مهاجران غاصب و قتل و غارت‌ها‌ و خوارداشت‌ ایرانیان، نـفرت صـاحبان اصلی سرزمین را‌ برمی‌انگیخت. با روی کار‌ آمدن‌ بنی‌امیه که حکومتشان بر پایه عصبیت‌ قومی‌ عربی بود جور و ستم بالا گرفت و رفـته‌رفته ‌ ‌آتـش خشم و نفرت و ستم‌ستیزی و انتقام‌جویی ایرانیان‌ مخصوصاً‌ مردم مرو را دامن زد‌. خاطره کشته‌ شدن یزدگـرد در‌ این شـهر و پشیمانی و ناآرامی وجدان‌ مردم‌ که چرا از او حمایت نکردند، نیز شاید در جنبش‌های مردم بی‌اثر نبود. بی‌سبب‌ نـیست‌ که ابومسلم از میان مردم این‌ شهر‌ برخاست و درفش‌ مبارزه‌ را‌ از این شهر بر ضد‌ اعراب بنی‌امیه بـرافراشت و خلافت آنان را برانداخت و سـرافرازی ایرانـیان را پی نهاد. در همین قیام‌ چنانکه‌ گفتیم بیشتر اعراب از خراسان رانده‌ شدند‌ اما‌ هنوز‌ گروهی‌ از آنان در‌ بیابان‌های‌ مرو مانده بودند که بعدها منتصر آخرین امیر سامانی به‌دست آنان کشته شد.
ناسپاسی عباسیان درباره ابـومسلم‌، و کشته‌ شدن این سردار ایرانی در سال ۱۳۷‌ به‌ امر‌ منصور‌ عباسی‌، بر‌ حسّ نفرت و انتقام‌جویی ایرانیان افزود و مردم خراسان مخصوصاً همشهریان ابومسلم را برانگیخت که از راه‌های گونه‌گون به ستیز با خلافت عبّاسی برخیزند. شهر نـخشب (نـسف) که به‌ نوشته باخرزی کسایی در آن اقامت داشت، از مراکز ستیز با سیاه‌جامگان عبّاسی و خاستگاه سردار سپیدجامگان بود و از حدود العالم برمی‌آید که با گذشت دو قرن هنوز در عصر کسایی‌ هم‌ «مردم روستاپیشه کیش سپیدجامگان» داشتند».
[۱۱] مجهول، حدود العالم، ص۱۱۴.

نفرت عـمومی به صورت‌های متفاوت تجلی می‌کرد. قیام‌ها و نهضت‌های متعدد مذهبی و سیاسی، جلوه‌های گونه‌گون خشم و نفرت ایرانیان بود. در چنین جوش و خروش احساسات‌ و افکار‌، طبیعی است که گروه‌هایی از راه همدردی با خاندان علی (علیه‌السّلام) که مـورد ظلم خلفای دمشق و بغداد قرار گرفته بودند به تشیع تمایل یافته‌ باشند‌. قطعاً مامون که محل حکومت‌ و اقامتش‌ مرو بود این تمایلات را دریافته بود و شاید علت تصمیمش در انتخاب حضرت رضا (علیه‌السّلام) به ولیعـهدی بـا مـلاحظه این تمایلات، و به‌منظور برخورداری از پشتیبانی‌ مـردم‌ شـیعة مـرو و خراسان بوده‌ است‌.
مردم خراسان طالب استقلال و پایان یافتن برتری عرب بودند، و هر گروهی رسیدن به این آرزو را از راه جداگانه‌ای می‌جستند. اهل قلم و‌ اندیشه هـم هـر یک بـیان‌کننده مسیر فکری جداگانه‌ای‌ بودند‌: فردوسی با سرودن شـاهنامه کاخ بـلند حماسه ملی ایران را برافراشت و روزگاران سرافرازی ملی را به یاد ایرانیان می‌آورد. کسایی با بیان مناقب و مصائب خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ـ که مورد آزار و ستم‌ بـنی‌امیه‌ و بـنی‌عباس قـرار‌ گرفته بودند ـ همدردی مردم ایران را با آن خاندان پاک باز می‌گفت و نفرت عـمومی را نسبت به‌ خلیفگان بغداد دامن می‌زد.‌ اندکی دیرتر ناصر خسرو با تبلیغ تعلیمات‌ اسماعیلی‌ و پشتیبانی‌ از فاطمیان مصر ـ که دشـمن دشـمنان ایران بـودند و به‌علت فاصله زیاد از ایران نگرانی از ظلم و تجاوز ‌آنان‌ محتمل نبود ـ بیزاری خود را از عـباسیان بـیان می‌کرد.
از این مقدمه، به‌ این‌ نتیجه‌ می‌رسیم که شیعه بودن کسایی یک مورد استثنایی نبوده، بلکه او در محیطی می‌زیسته که گـروه کثـیری از مسلمانان آنجا شیعه دوازده امامی بوده‌اند.

۶.۲ - دلیل دوم


مقایسة وضع و حال کسایی‌ و ناصرخسرو این نکته (شیعه بودن کسایی یک مورد استثنایی نبوده) را‌ تـایید‌ مـی‌کند. نـاصرخسرو عمر را به تبعید و دربدری و زندگی پنهان در دوردست‌ها و در بن کوه‌ها و غارها گذرانیده
[۱۲] رک: ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، مـقدمه تـقی‌زاده، چاپ تقوی صفحات (کج ـ لو).
درحالی‌که در اشعار کسـایی قـرینه صـریحی نیست که او به علت مذهب خود مورد‌ آزار قرار گرفته باشد و این می‌رساند که او برعکس ناصرخسرو در غربت فـکری نـمی‌زیسته و در مرو و خراسانِ عصر او، تشیع رواج داشته است. بعدها با استقرار فاطمیان در مصر که مبلغانی‌ بـرای‌ تـبلیغ مذهب اسماعیلی می‌فرستادند تشیع رو به ضعف نهاد و‌ اندک‌اندک جای خود را به اسماعیلیه داد و مخصوصاً در دوره سلجوقیان تـحت فـشار سیاست مذهبی دولت بکلّی ضعیف شد و آنچه هم‌ ماند‌ در نهانخانه دلها به انزوا گـرایید.
فـاصله نـیم قرن از دوره کسایی تا عصر ناصرخسرو، و تغییر وضع محیط سیاسی خراسان در آن مدت را نباید از نظر دور داشت‌. کسـایی‌ بـیشتر عمر خود را در دوره سامانیان گذرانیده و در آن دوره تا حدودی آزادی فکری برقرار بوده است. سامانیان اگـرچه سـنی بـودند و اطاعت ظاهری از خلافت بغداد داشتند اما‌ آزاداندیشی‌ و آزادمنشی‌ در قلمرو فرمانروایی آنان وجود‌ داشت‌ و معتقدان‌ بـه کیش‌ها و آیین‌های گونه‌گون از جمله پیروان تشیع نوعی آزادی و آسایش داشتند و کمتر مورد تعقیب و آزار بودند.
با سـقوط دولت سـامانی‌ وضع‌ دگرگون‌ شد. محمود غزنوی با تعصب و سخت‌کوشی تمام سیاست‌ مذهبی‌ عباسیان را اجرا می‌کرد و می‌گفت: «مـن از بـهر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همه جهان، و قرمطی می‌جویم، و آنچه یافته‌ آید‌ و درست‌ گردد بـر دار مـی‌کشند». در ۴۰۲، بعد از گرفتن ری‌، دارها برپا کرد و به فتوای مـفتیان عـده کثـیری را به بهانه رفض و الحاد به دار آویخت و مـقدار پنـجاه‌ خروار‌ کتاب‌های‌ آنان را زیر دارها بسوزانید و نیم قرن بعد که ناصرخسرو دعوت‌ خود‌ را آغاز کرد، بـذری که مـحمود افشانده بود به ثمر رسـیده بـود و خراسان دیگـر جـای مـاندن‌ نبود‌ و او‌ ناچار به کنج‌یمگان پناه بـرد.

۷ - دیوان و اشعار



دیوان کسایی که تا قرن‌ ششم‌ موجود‌ بوده، بعدها از میان رفته است.
دربـاره شـعر او، مؤلف النقض که دیوانش را‌ در‌ دست‌ داشته مـی‌گوید: «همه دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی و آل اوست».
[۱۳] قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، ص۲۵۲، بـه تصحیح محدث.
عوفی هم‌ می‌گوید‌: «اکثـر‌ اشـعار او در زهد و وعظ است، و در مناقب اهل بیت نبوت»
[۱۴] عوفی، محمد بن محمد، لباب الالباب، ص۲۷۰، به تصحیح‌ نفیسی‌.

درباره اشعار‌ مذهبی او که بیش از جنبه شـعری، از نـظر تاریخ اجتماعی ایران و پیشینه انتشار‌ شـیوه‌های‌ گـونه‌گون فـکری در خراسان اهمیت دارد، جـداگانه بـحث خواهد شد. در اینجا به‌ آن جـلوه اصلی شاعری او که در طول قرن‌ها مایه اشتهار شاعر گردیده اشاره می‌کنم و آن اینکه‌ کسایی‌ نقاش چـیره‌دست طـبیعت است و وصف‌های روشن و جاندار با تـشبیهات سـاده و لطیف و دلنـشینش‌، او‌ را‌ در شـعر کهـن فارسی بلندآوازه ساخته اسـت. برای نمونه وصف‌های زیر در اشعار او: صبح‌، نرگس‌، خوشه‌های‌ رز، بانگ چزد، دو دیده و اشک، نیلوفر کبود، قطره باران، آبـی، دسـت‌ معشوق‌، قطره باران بر پیلگوش، شـراب... در شـعر فـارسی کم‌نـظیر اسـت.

۷.۱ - از نگاه دیگران


استاد فروزانفر دربـاره شـعر او‌ چنین‌ نوشته است: «کسایی از شعرای بزرگ ایران است و به همین‌مایه اندک‌ که‌ از اشعارش باقی است انـدازه وسـعت فـکر‌ و دقت‌ خیال‌ و حسن بلاغت و براعت طبع او را مـی‌توان‌ دانـست‌. ‌اشـعار کسـایی بـه لطـافت و دقت تشبیه ممتاز است و در این فن عده کمی‌ به‌ پایه او می‌رسند.»
[۱۵] فروزانفر، محمدحسن، سخن و سخنوران، ص۳۸.

آقای‌ دکتر‌ شفیعی کدکنی‌ هم‌ نوشته‌اند‌: «از نظر صور خیال و انواع تصویر‌ بویژه‌ در زمینه طبیعت، شعر کسایی بهترین شـعری است که از گویندگان قرن‌ چهارم‌ در دست داریم.»
[۱۶] شفیعی کدکنی‌، محمدرضا، صور خیال، ص۳۴۲.


۷.۲ - در مقایسه با شاعران دیگر


در مقایسه سخن کسایی و شاعران دیگر‌، میان‌ سبک او و سبک سخن فرخی‌ شباهتی‌ تصور شده و فروزانفر گفته است: «سبک و اسلوب او (فرخی) همان طریقه و روش ابوالحسن‌ کسایی‌ است، که از تـشبیهات آن کاسته‌ و بر‌ معانی عشقی آن‌ افزوده‌ است.»
[۱۷] فروزانفر، محمدحسن، سخن و سخنوران، ص۱۲۴.

فروزانفر دلیل‌ و شاهدی‌ برای گفته خود نیاورده و بررسی بیشتر نشان می‌دهد که نظر استاد محل تامل است‌. شباهت‌ میان آثار این دو شاعر‌ اندک‌ و منحصر‌ بـه مـوضوعات‌ وصف‌ طبیعت‌ و مضامین عاشقانه است و از‌ این که بگذریم وجوه اشتراکی که سخن آن دو را به هم نزدیک و از سبک‌ سایر‌ گویندگان متمایز سازد کمتر دیده می‌شود‌.
فرخی‌ هیچ‌جا‌ در‌ شـعر خـود از‌ کسایی‌ نام نبرده است و مـقایسه اشـعار موجود آن دو هم نشان می‌دهد که اگرچه در دیوان‌ فرخی‌ اشعاری‌ به وزن و قافیه اشعار موجود کسایی هست‌ ولی‌ شاید‌ این‌ به‌علت‌ پیروی‌ آن هر دو از رودکی باشد.
باید بگوییم که کسایی پیرو رودکی و پیشـرو نـاصرخسرو است.

۷.۳ - پیروی از رودکی


پیش از ظهور فردوسی، رودکی بـزرگ‌ترین و نـامدارترین شاعر زبان فارسی بود و همه گویندگان او را به استادی قبول داشتند. و در زادگاه کسایی در مرو هم که در قلمرو سامانیان بود، روزی که کسایی چشم به جهان و لب به سخن گشود سروده‌های آن‌ افتخار‌ دولت سامانی، زبان بـه زبـان می‌گشت و طبیعی است که شاعر ما از کودکی باز با شعر و غزل او انس یافته باشد و بعدها هم او را «استاد شاعران جهان» بشمارد‌ و خود‌ را صدیک وی و سزاوار خاک کف پای او هم نشمارد و بگوید:
رودکـی استـاد شـاعـران جـهـان بـود ••• صـدیک از وی تـویی کسایی؟ پرگست!
خــاک کـف‌ پـای‌ رودکـی نسـزی تـو (گر) ••• بشـوی‌ گـاو‌ هـم بخایی برغست
جای دیگر هم خود را افتخار مرو، اما در مـقابل، رودکی را افتخار جمله جهان می‌شناسد:
زیـبـا بـود ار مـرو بـنـازد‌ بـه‌ کسـایی ••• چـونانکه جـهان جـمله‌ به‌ استاد سمرقنـد
مقایسه وزن و قافیه‌های مشترک در اشعار موجود آن دو می‌رساند که کسایی بسیاری از قصیده‌های خود را به استقبال قصاید رودکی سـروده است. از آن جمله قصیده معروف‌ رودکی «مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود...» را اسـتقبال کرده و در آن گـفته اسـت:
به وقـت دولت سامانیان و بلعمـیان ••• چنین نبود جهان با بها و سـامان بود

۷.۴ - پیروی نـاصرخسرو‌ از کسایی


بعد از‌ کسایی‌ هم نـاصرخسرو‌ که به اعتباری همشهری کسایی شمرده می‌شده و نیم قرن بعد از او می‌زیسته، از کسایی پیروی کرده‌ و بـیشتر قصاید خود را به اسـتقبال کسـایی یا باصطلاح در جواب‌ او‌ سروده‌ و از آن میان یازده قصیده او هم‌وزن و هم‌قافیه با آثار بازمانده از کسایی است
[۱۸] زیرنویس متن اشعار کسایی.
که ‌در‌ پایان برخی از آنها از کسایی نام برده است و این معارضه ناصرخسرو با‌ کسایی‌ ـ چنانکه‌ در جای دیگر گفته‌ایم ـ قطعاً به سبب مدایح یا غـزل‌های او نبوده بلکه به این‌ سبب بوده است که او هم مثل کسایی شعر را وسیله تبلیغ‌ اندیشه‌های‌ سیاسی و مذهبی و فلسفی خود‌ قرار‌ داده، با این تفاوت که شعر کسایی مناقب و مراثی به مذاق شیعه دوازده امامی بوده، و نـاصرخسرو «حـجت» و مبلغ شیعه هفت امامی بوده و در میان شیعیان زمینه مناسب‌تری برای تبلیغ خود تصور‌ می‌کرده و شکستن بازار کسایی را لازم می‌شمرده است.
اینکه عوفی گفته است «اکثر اشعار او در زهد و وعظ است» نمونه‌های آن سـخنان حـکمت‌آمیز را به شاهد لغات در فرهنگ‌ها می‌یابیم و یک‌ بیت‌ از آنها را سنایی در مقدمه دیوان خود بدون ذکر نام کسایی به نام «استاد باستان» آورده است:
نباشد میل فرزانه به فرزند و به زن هرگز ••• ببرّد نسـل‌ایـن هـر‌ دو‌ نـبرّد نـسل فرزانه
ناصرخسرو از همین قصاید حکمت‌آمیز پیروی کرده و تعدادی از آنها را جواب داده است و مطلع یکی از آنها این بوده است: «این گنبد گردان که برآورد‌ بدینسان؟»
فراموش‌ نباید کرد که این‌ اندیشه‌ها در خراسان آن روز در محیط زندگی کسایی سابقه دراز داشته و زهد و ترک دنیا در خـانگاه‌هـای بـودایی‌ها در بلخ و بخارا و خانگاه‌های مانویان در‌ سمرقند (و‌اندر وی (سمرقند) خانگاه مانویان است و ایشان‌ را‌ نغوشاک خـوانند.
[۱۹] مجهول، حدود العالم، ص۱۰۷.
) تـعلیم مـی‌شده است؛ و این تعبیر‌ «خانگاه‌» از‌ نظر بررسی ریشه‌های ظواهر تصوف از زهد و گوشه‌نشینی که در قرون نخستین در خراسان آغاز شده قرینة مهمی است و می‌دانیم که‌ در‌ غـرب‌ ایران بـه جـای خانقاه، صومعه، تکیه، زاویه (یا‌ گوشه‌) گفته می‌شده است.

۷.۵ - جامعیت سخن کسایی


در بـحث از شـاعری کسایی، این نکته را ناگفته نباید گذاشت که سخن او جامعیتی دارد‌ و در‌ آثار‌ بازمانده از او که به ۳۰۰ بیت نمی‌رسد از همه موضوعات شعری عصر او نمونه‌هایی هست: وصـف طـبیعت و تـغزل، مدح و منقبت و سوگنامه، زهد و حکمت، و هزل و طنز.

۷.۶ - توصیف به حکیم


باخرزی دو‌ بیت‌ شـعر‌ عربی هم به نام او آورده است. او مردی دانشمند و حکیم‌ و وجودش‌ آراسته به علوم عصر خویش بود. از آن جمله بیت ۱۸ دلیل آشـنایی او بـا دقـایق‌ نجوم‌ است‌. اینکه او را به صفت «حکیم» یاد کرده‌اند از نوع لفظ‌پردازی‌های تذکره‌نویسان‌ نـیست‌ و واقـعیت‌ دارد.

۸ - قصیده‌ها



کسایی قصیده‌ای در مناقب امام علی (علیه‌السّلام) و سوگنامه‌ای در واقعه کربلا دارد.

۸.۱ - نفوذ شیعه در مرو


قصیده کسایی در مناقب حضرت علی (علیه‌السّلام)، پرده‌ از عقاید مذهبی شاعر بـرداشته و حـدس اینکه او هم مثل ناصرخسرو پیرو اسماعیلیه‌ بوده‌ بکلی باطل می‌کند و گفته مؤلف النـقض دربـاره شـیعه بودن او قطعیت می‌یابد. قصیده او درباره واقعة کربلا، علاوه بـر اینـکه شـیعه بودن او را قطعی‌تر‌ می‌کند، معلوم می‌گردد که کسایی نخستین شاعری است که مراثی مذهبی به زبان فـارسی‌ سـروده‌ و قصیده مسمط او کهن‌ترین سوگنامه کربلاست.
از اینها گذشته، نفوذ شیعه در خراسان و مخصوصاً مرو در‌ قـرن‌ چـهارم روشـن‌تر می‌شود. در بحث محققان از تاریخ شیعه، شرق ایران از‌ نظرها‌ دور‌ مانده و تاکنون چنین تصور می‌شده که «در قرن چـهارم تـشیع فقط در نواحی مرکزی ایران‌ رواج‌ داشته‌ ولی شهرهای شرقی ایران از مراکز تسنن بوده» (در این‌باره حکایت سلطان محمد خوارزمشاه و مردم سبزوار در مثنوی هم قابل‌ توجه‌ است.)
[۲۰] مؤسسه انتشارات فرانکلین، دایرة‌ المعارف فارسی، مقاله «تاریخ شیعه»، ج۲، ص۵۳۵، ستون سوم.
[۲۱] جلال‌الدین بلخی، محمد، مثنوی، ص۵۵، بیت ۸۴۵ به بـعد، چاپ نیکلسن.
اکنون آن تـصور‌ بـاطل‌ مـی‌گردد و معلوم می‌شود که خراسان مخصوصاً مرو نیز از کانون‌های نخستین تشیع بوده و چنانکه اشاره کردیم‌ شاید‌ یکی از عللی هم که مامون را برانگیخته است که حضرت رضا‌ (علیه‌السّلام) را‌ به ولیعهدی خود برگزیند تاثیر محیط شـیعه مـرو‌ بـوده‌ است.

۸.۲ - بیان وضع جامعه


دو قصیده نویافته کسایی، از محتوای‌ دینی‌ آنها که بگذریم، از نظر دربرداشتن نکته‌های مهمی از وضع فکری و اجـتماعی قـرن‌ چـهارم‌ خراسان و بعنوان نمونه‌ای از روش‌ بحث‌ و تبلیغ شیعیان‌ در‌ آن‌ قرن، و نشان دادن وجوه تـمایز یا‌ تـشابه‌ آن با روش شیعیان در دوره‌های بعد، و بیان روحیه ایرانیان آن روزگار‌، اهمیت‌ کم‌نظیری دارد.
هیچ‌یک از اینهمه اشارات‌ و نکته‌های اجتماعی فـراوان که در‌ این دو قصیده هست، در‌ مجموع‌ آثار شاعرانی از آن عصر چون فرخی و عنصری و منوچهری که دور از درد‌ و رنج‌ و انـدوه مـردم به شادخواری و بی‌خیالی‌ می‌زیستند‌ و دیوان‌های‌ آنها سـراسر مـدح‌ و تـغزل‌ است طبعاً پیدا نمی‌شود‌.
در‌ اینجا ابیاتی هست که تـبلور بـغض و نفرت شدید ایرانیان نسبت به مهاجمان و غاصبان و غارتگران‌ و بیگانگان‌ است. مثلاً ببینیم آنـجا که شاعر‌ می‌خواهد‌ خشم و نفرت‌ خود‌ را‌ از جـفا و سـتم شمر‌ و‌ اتـباعش بـیان کنـد چه کار می‌کند؟ بعد از آنکه آنها را «بـیشرم‌ و کافر‌ و ملعون و ابتر و مرتد» می‌خواند و می‌گوید: «تیغ‌ جفا‌ کشیده‌، بوق‌ ستم‌ دمیده، بـی‌آب دیده‌اند‌، با یک تشبیه که قطعاً برای مـردم آن روز خراسان روشن و محسوس و مـعنی‌دار بـوده است کار‌ را‌ تمام‌ می‌کند و می‌گوید: «چـون تـرک غز و یغما».
این‌ تشبیه‌، خون‌جگر‌ خوردن‌های‌ خراسانی‌های‌ قرن چهارم را از حوادث جانسوز غـز و یغـما یکجا بیان کرده و برای ما بـه یادگـار نـهاده است، حوادث جـانسوزی که در لابـلای متون کهن تاریخی‌اشـارات پراکنـده اندکی بدانها هست اما در آثار شاعران آن عصر اثری از آنها نیست و اگر بوده برای مـا نـمانده است و آنچه هست در همین دو قصیده کسـایی اسـت، و البته بـا بـیانی‌ شـاعرانه‌تر‌ و عمیق‌تر در شاهنامه فردوسی که جـای خود دارد.
این تشبیه به یاد ما می‌آورد که از دوره صفویه به بعد هم تا قرن اخیر در برخی تصاویر مـربوط بـه‌ واقعه کربلا سپاهیان بنی‌امیه را به‌صورت عـساکر خـلافت عـثمانی مـی‌کشیدند و این هـم عکس‌العمل مردم و نـقاشان در بـرابر جنگ‌ها و تجاوزات دیرباز آن دولت بوده است‌.
در‌ سخن کسایی بیزاری ایرانیان را‌ از‌ خلیفگان دمشق و بغداد، و در کنار آن نفرت از ترکان نـو رسیده نـومسلمان را که هـمدست و حامی متعصب غاصبان بودند می‌بینیم؛ آنجا که مـی‌گوید:
سـیصد و هـفتاد‌ سـال‌ (این قـصیده را ۳۷۰ سال از وقت پیغمبر گذشته، یعنی در ۳۸۰ هجری سروده است و این‌ دومین‌ موردی‌ اسـت که در‌ اشـعار بـازمانده‌ از‌ کسایی‌ می‌بینیم که تاریخ نظم قصیده را هم ذکر کرده و مورد دیگر ذکر تاریخ تولد و پنجاه سالگی شاعر است که تـاریخ سـرودن‌ قـصیده‌ (۳۹۱‌) از آن برمی‌آید.) از وقـت پیغـمبر‌ گذشت‌ سیر شـد منبر زنام و خوی تکـسین و تگیـن (تکسین لقب پادشاه چگل است و چگل‌ها که جزو ترکان خلخی بودند، در حملة ایلگ خانیان به خراسان و جنگ با سامانیان قسمت عـمده سپاه‌ ترکان‌ را تشکیل می‌دادند).
از این احساس عمومی مردم ایران قبلاً هم از راه شاهنامه خبر داشتیم آنجا که در نامه رستم فرخ‌زاد به برادرش وضع و حال چهارصد سال بعد یعنی‌ همان‌ دوره فردوسی‌ و کسایی به نحو روشـن‌تر و جـاندارتر تصویر می‌شود.
این روحیه، نیم قرن بعد هم که با زوال دولت‌ ایرانی سامانی وضع بدتر شده بود، کم و بیش دوام داشت و ناصرخسرو‌ می‌گفت‌:
خراسان‌ ز آل سامان چون تهـی شـد ••• همه دیگر شده‌ست احوال و سـامان
زبــس دستان و بیدینی بمـانـده‌سـت ••• بـه زیـر دسـت ‌قـومی‌ زیـردستان
[۲۲] ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، ص۱۰۸، به تصحیح‌ مینوی‌ و محقق.

اما این بار دیگر امیدی جز به رحمت یزدان نمانده بود‌:
هـرچـنـد‌ مـهــار‌ خـلق بگـرفـتنــد‌ امـروز تـگـیـن و‌ایـلگ و یـپغـو
نـومید مشو ز رحمت یزدان..
[۲۳] ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، ص۱۶۳.


۸.۳ - قصیده مسمط


دومین قصیدة مـذهبی‌ کسـایی که خوشبختانه به‌طور کامل باقی مانده است قصیده مسمط (تعبیر «قصیده مسمط» را بـه کار مـی‌بریم تا هم اصطلاح‌ امروز‌ بیان‌ شده باشد و هم اصطلاح دوره خود کسایی. امروز این منظومه‌ قصیده نامیده مـی‌شود، ‌امـا رادویانی
[۲۴] رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغه، ص۱۰۴.
قصیده چهارپاره را مسمط نامیده و برای مثال بیتی از‌ همین‌ قـصیده‌ را آورده اسـت: «بیزارم از پیاله...») او‌ در‌ سوگ شهیدان کربلاست و این نخستین سوگنامه مذهبی در شعر فارسی است و از این‌روی ارزش و اهـمیت بـسیار دارد.
اینکه نخستین سوگنامه فـارسی در مـرو سروده شده جای شگفتی نیست، زیرا می‌دانیم که‌ سنت سوگنامه‌سرایی در فرهنگ ایرانی مردم خراسان و ماوراءالنهر سابقه دیرپایی داشته و از داستان‌های ملی و اساطیر باستانی سرچشمه می‌گرفته است.
[۲۵] مسکوب‌، شاهرخ‌، سوگ سیاوش، ص۸۸-۸۰.
در مرو و بخارا سوگ سیاوشان بر سر زبـان‌ها بـوده و در این‌باره‌ در تاریخ بخارا می‌خوانیم: «اهل بخارا را بر کشتن سیاوش سروده‌های عجیب است و مطربان آن سروده‌ها را کین سیاوش گویند... چنانکه در همه ولایت‌ها معروف است... و این سخن زیادت از‌ سه‌ هزار سال است.»
[۲۶] نرخشی، محمد بن جعفر، تـاریخ بـخارا، ص۲۸، چاپ اول مدرس.

کسایی در چنان مـحیطی سـوگنامه‌سرایی را آغاز کرد. این نـکته را هم نباید از نظر دور داشت که در همان سال‌ها به فرمان پادشاهان آل‌ بویه‌ عزاداری‌ محرم در بغداد معمول شده بود. نـخستین‌بار در ۳۵۲ معزالدوله دیلمی دستور عزاداری و تعطیل عاشورا را داد
[۲۷] فقیهی، علی‌اصغر، شاهنشاهی‌ عـضدالدوله‌، ص۱۱۹‌، بـه نقل از مرآت الجنان یافعی.
(و آن روز کسایی دقیقاً ده سال و دو مـاه داشـت). طـبعاً‌ خبر‌ مراسم‌ در بغداد پایتخت خلافت‌ اندکی‌ بعد‌ به‌ خراسان هم رسیده بود و شیعیان آن سامان هم سرمشق تـازه‌تری ‌ ‌یافـته بودند. و آنگاه که کسایی در شاعری پایه و مایه‌ای یافت به‌ تاثیر‌ نیاز‌ زمان و بر پایه سنت مـلی، سـوگنامه‌های خـود را‌ سرود‌ و قدم در راهی نهاد که در این هزار سال بعد از او گویندگان بسیاری راه او را ادامه داده‌اند‌.

۸.۴ - ضعف سوگنامه


اما‌ سوگنامه کسایی در مقایسه بـا آثاری از این نوع چون ترکیب‌ بند معروف دوازده قطعه‌ای محتشم کاشی، شعری خام و ناپخته و ابـتدایی است، در قیاس با دیگـر آثـار معروف خود‌ او‌ هم‌ ضعیف و متوسط است و شاید یکی از عللی که موجب از یاد رفتگی‌ این‌ اشعار شده همین باشد. و حق این است که اگر کسایی فقط همینها را داشت و آنهمه اشعار‌ لطیف‌ معروف‌ او نبود، گوینده‌ای بود از شعرای عـوام نظیر قوامی رازی و حمزه کوچک‌ و دیگران‌.
اما‌ اگر کسایی در سرودن این اشعار بدان‌مایه که در اوصاف طبیعت و تغزل‌های او‌ می‌بینیم‌ توفیق‌ نیافته، علتش این است که در اینجا شاعر نخستین گام را در راهی نارفته‌ و ناهموار‌ برداشته، و در دوره او روایات مربوط به واقـعه کربـلا هنوز سادگی و بی‌پیرایگی اولیه‌ را‌ داشته‌ و نهال نورسته‌ای بوده که شاخ و برگ چندانی نداشته و هنوز به نیروی خیال شاعران و واعظان‌ در‌ دوره صفویه و قرون بعد گسترش و پرورش نهایی را نیافته و درست جا نیفتاده و کاملاً‌ پرداخته‌ و تـدوین‌ نـشده بوده است.
دیگر اینکه او این اشعار را برای عامه مردم و مطابق فهم و پسند‌ آنها‌ ساخته است و حتی انتخاب وزن چهار پاره برای غمنامه خود شاید برای‌ این‌ بوده‌ که آن را در ایام سوگواری دسته‌جمعی می‌خوانده‌اند؛ درحـالی‌که‌ اشـعار معروفش را برای‌ محافل‌ علمی‌ و فرهنگی و طبقات فرهیخته آن عصر سروده و طبعاً طالبان شعر محض آنها را‌ بیشتر‌ می‌پسندند.

۸.۵ - قصیده منقبت


قصیده منقبت، در جُنگ معتبر مزین نفیس‌ کهنه‌ای‌ آمده که در سال ۹۴۵‌ به‌ دست‌ عبدالله برمکی کتـابت‌ شـده‌ و اینک در مجموعه روان‌ کوشکو‌ به شمارة ۱۹۷۶ در کتابخانه موزه توپقاپوسرای استانبول مـضبوط اسـت.
[۲۹] فـهمی ادهـم قراطای، فهرست نسخ خطی فارسی‌ کتابخانه موزه توپقاپوسرای، ص۳۱۵، شماره ۹۰۲، استانبول، ۱۹۶۱.
در این قصیده‌ تعریض‌ به قدمای خلفای عباسی (معتصم و مستعین‌ که‌ در نیمه اول‌ قرن‌ سوم خلیفه بودند) و اشاره‌ بـه القـاب‌ امـرای ترک تکسین و تگین، خبر از سال‌هایی می‌دهد که به‌علت آغاز هجوم و تسلط‌ ترکان‌ بـر خـراسان و تـعصب آنها در حمایت‌ از‌ خلفای‌ عباسی‌ نفرت‌ و بیزاری ایرانیان متوجه‌ آن‌ هر دو قوم بود. تعبیرات کهـن: بـر خـواندن، همیدون، نقص کردن (= عیب گرفتن)، خان انگبین (= شان‌ عسل‌)، کرسی‌ گران (=سازندگان تخت و صندلی)، و کاربرد «نـواصب» در مـعنی‌ مفرد‌ به‌ جای‌ «ناصبی‌» (همچنانکه‌ «نعم» و «غدود» را در ابیات دیگر به جای نعمت و غـده آورده) نـیز کهـنگی زبان قصیده را که با قرن چهارم تناسب دارد می‌رساند.
خود شاعر هم به‌ تاریخ سرودن آن (سـال ۳۸۰ هـجری) تصریح دارد. به این دلایل شعر از دوره کسایی است، و به کس دیگری هم نسبت داده نشده، و اصولاً شاعر شـیعی دیگـری جـز کسایی در‌ آن‌ دوره نمی‌شناسیم، پس چگونه می‌توان صرفاً به این بهانه که قصیده به لطف و زیبایی سایر شعرهای کسـایی نـیست در انتساب آن به کسایی تردید روا داشت؟

۸.۶ - سوگنامه کربلا


سوگنامه کربلا از‌ جُنگ‌ کهنی نقل می‌شود که بـعنوان تـتمه خلاصه‌ الاشعار تقی کاشی (متضمن اشعار گویندگانی که مؤلف ترجمة حال آنان را به‌دست نیاورده) در کتابخانه بانکی‌پور‌
[۳۰] فهرست کتـابخانه بـانکی‌پور‌، ج۷ ص۷۳‌، نسخه خـطی شـماره ۶۸۴ (بـه نقل نذیر احمد).
‌ در پتنه هندوستان نـگهداری مـی‌شود‌. و می‌دانیم‌ که تقی‌الدین کاشی نسخ دیوان‌های بسیاری از شاعران و مجموعه‌های کهنی را در دست داشته و مـجموعه عـظیم تذکره و منتخبات خود را در فاصله سال‌های ۱۰۷۶‌-۹۷۵‌ فراهم آورده
[۳۱] گلچین مـعانی، احمد، تـاریخ تذکره‌های فارسی‌، ج۱، ص۵۵۶‌-۵۲۴.
و منقولاتش‌ اعتبار‌ تام دارد.
اگرچه سی بیت آخر قصیده فقط در آن مـجموعه بـاقی مانده، امّا ابیات بهارنامه آن در عرفات العـاشقین و مـجمع‌ الفصحا نیز به‌ نام‌ کسایی آمده، و نیز بـیت‌هایی از آن بـه شـاهد لغات در فرهنگ‌ها و از آن جمله بیت ۲۸ متن در ترجمان‌ البلاغه بـه نـام کسایی نقل شده که اینهمه جای هیچگونه تردید را‌ در‌ اینکه قصیده‌ از کسایی است باقی نـمی‌گذارد.
از آن گـذشته، این منظومه هم حال و هوای خـراسان قـرن چهارم (عـصر‌ کسـایی) را دارد. ذکر «جـوی مولیان» (محله اشرافی بخارا پایتخت سـامانیان‌) بـعنوان‌ مظهر‌ زیبایی و خرمی، مضمون صف برکشیدن سپاه خلخ که یادآور لشکرکشی ترکان خـلخی ایلگ خـانیان (در ‌اواخر‌ قرن چهارم) است، و تشبیه ظـلم‌های بنی‌امیه به هجوم «تـرک غـز و یغما» نموداری از‌ روحیه آن‌ روز مـردم خـراسان در برابر ترکتازی‌هاست. مانی که در شعر فارسی همیشه بعنوان صورتگری چیره‌دست‌ و نقش‌های ارتنگ او مظهر کمـال زیبـایی بوده،در اینجا در کنار «گبر‌ و تـرسا» بـعنوان کسـی آمده‌ که‌ کینـه‌جویی «آل زیاد و مـروان» با رفتار او قیاس شـده اسـت و این می‌رساند که شعر در مکانی و در زمانی سروده شده که مانویان در کنار مسلمانان می‌زیسته‌اند و مورد بی‌مهری آنان هـم بـوده‌اند‌؛ آنجا ماوراءالنهر و خراسان است، و دیرترین زمـانی که در آن این هـمزیستی آمیخته بـه بـغض و کین مـتصور باشد، اواخر قرن چـهارم یعنی عصر کسایی است که در سایه آزاداندیشی سامانیان و سیاست فرهنگی‌ آمیخته‌ به نرمی و بردباری و مدارای آنـان پیروان هـمه آیین‌ها به آزادی می‌زیسته‌اند و همانطور که پیش از این از حدود العالم نـقل کردیممـانویان در سـمرقند «خـانگاه» داشـته‌اند.
زبان سوگنامه هـم زبـان‌ عصر‌ کسایی است، و تعبیرات نقطه زدن (= نقطه گذاشتن)، گرازیدن (=خرامیدن)، خوابنیده (=خوابانیده)، غوغا (=اراذل و اوباش)، برفشانده (=کنار زده شده)، مصقول (= زدوده، صفت بـرای زانـو، ظـاهراً به معنی خراشیده و خونین شده)، چرخ، نـار و نـمونه‌هایی بـرای‌ تـایید‌ این مـعنی اسـت.
اصولاً درحالی‌که مشکل‌پسندترین سخن‌شناسان، سال‌های سال قبول داشته‌اند که بیست بیت مقدمه قصیده در وصف بهار از کسایی است، و کسی در آن شک نکرده بوده‌، اظهار‌ تردید‌ درباره ابیات بعدی چه مـعنایی‌ می‌تواند‌ داشته‌ باشد؟
به دلایلی که گفتیم تا خلافش ثابت نشده، این هر دو قصیده از کسایی مروزی است و نباید فراموش کرد که ابیات‌ لطیف‌ معروف‌ شاعر از میان دهها قصیده، در طی قرون‌ با‌ ذوق مشترک ایرانیان بهگزینی شده، و در این دو قـصیده نـویافته هم به همان نسبت ابیات دلنشین و وصف‌ها و تشبیهات لطیف‌ کم‌ نیست‌.
چون سخن از مفردات لغات در شعر کسایی به میان‌ آمد، نباید ناگفته بگذاریم که در سخن او ـ چنانکه در اشعار دیگر گویندگان قـرن‌های سـوم و چهارم ـ لغات نامانوس‌ بسیاری‌ نظیر‌: الجخت، بشکلیدن، مشخته و جز اینها هست که در لغت فرس اسدی‌ و صحاح‌ الفرس‌ نخجوانی و فرهنگهای دیگر باقی مانده، و ظاهراً اینها لغـات لهـجه‌های ایرانی ماوراءالنهر است و هنینگ آنـها را یادگـار‌ زبان‌ سغدی‌ دانسته است.

۸.۷ - ابیات‌ دل‌آزار


ابیاتی در فرهنگ‌ها به نام کسایی‌ هست‌ که‌ معانی رکیک یا واژه‌های زشتی دارد که ذوق سلیم را می‌رماند (نـظیر پنج بیت که در نسخه‌های گونه‌گون لغـت فـرس اسـدی‌ به‌ شاهد‌ واژه‌های: بـلایه، شندف، مکیاز، نزرده آمـده اسـت.) و ناچار از‌ نقل‌ ابیات‌ محتوی آنها خـودداری کردیم.
شـاید برای خواننده شگفت نـماید که چـگونه این شاعر بزرگ‌ در‌ کنار آن وصف‌های لطیف و دلنشین و سخنان آمیخته به پند و حکمت خود چنان ابیات‌ دل‌آزاری‌ را‌ هم به ذهن و قلم آورده است. اما کسایی را گناهکار نمی‌توان شمرد. حقیقت این‌ است‌ که در آن دوره در زبان شاعران پرهـیزگاری ادبـی جای بی‌پروایی را نگرفته‌ بود‌، و از‌ شاعران پیش از مغول کم کسی است که این ضعف به سخنان او راه نیافته‌ است‌، حتی در دیوان سنایی شاعر بزرگ زهد و حکمت و عرفان هم از این‌ بی‌پروایی‌ها‌ و پرده‌دریها‌ کم نیست.
توجه به این نکته، برتری بـی‌گفتگوی فردوسی را بر هـمه شاعران آن اعصار‌ نشان‌ می‌دهد‌ که در سراسر شاهنامه جاودانی خویش در هیچ بیتی یک واژه یا‌ مضمون‌ از این نوع ندارد. آنجا هم که امانت در روایت حـکم می‌کرده که به پیروی از‌ متن‌ داستان مضمون نادلپسندی را بیان کند، آن را در چنان پرده شرم‌ و پرهـیز‌ و عـفاف پیچـیده که خواننده را حیران و مسحور‌ عظمت‌ اخلاقی‌ و انسانی خویش می‌سازد.

۹ - پانویس


 
۱. باخرزی، علی بن حسن، دمیة‌ القصر، ج۲، ص۹۹۷، به تصحیح محمد التونجی.    
۲. باخرزی، علی بن حسن، دمیة‌ القصر، ج۱، ص۶۷۹.    
۳. سیاست‌نامه، ص۱۸۹، تصحیح دارک.
۴. مستوفی‌، حمدالله، نزهة‌ القلوب‌، ص۱۹۳، به تصحیح دکتر‌ دبیر‌ سیاقی.
۵. زرین‌کوب، عبدالحسین، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص۵۱۷ به نقل از کتاب بغداد ابن‌ طیفور‌.
۶. ابن‌ طیفور‌، احمد بن ابی‌طاهر، کتاب بغداد، ص۸۷.    
۷. بلاذری‌، احمد بن یحیی، فتوح البلدان‌، ص۳۹۲.    
۸. یعقوبی، احمد بن اسحاق، البلدان، ص۹۹.    
۹. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۱۵، چاپ بیروت.    
۱۰. مجهول، حدود العالم، ص۹۹-۹۸، چاپ دکتر ستوده.
۱۱. مجهول، حدود العالم، ص۱۱۴.
۱۲. رک: ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، مـقدمه تـقی‌زاده، چاپ تقوی صفحات (کج ـ لو).
۱۳. قزوینی رازی، عبدالجلیل، النقض، ص۲۵۲، بـه تصحیح محدث.
۱۴. عوفی، محمد بن محمد، لباب الالباب، ص۲۷۰، به تصحیح‌ نفیسی‌.
۱۵. فروزانفر، محمدحسن، سخن و سخنوران، ص۳۸.
۱۶. شفیعی کدکنی‌، محمدرضا، صور خیال، ص۳۴۲.
۱۷. فروزانفر، محمدحسن، سخن و سخنوران، ص۱۲۴.
۱۸. زیرنویس متن اشعار کسایی.
۱۹. مجهول، حدود العالم، ص۱۰۷.
۲۰. مؤسسه انتشارات فرانکلین، دایرة‌ المعارف فارسی، مقاله «تاریخ شیعه»، ج۲، ص۵۳۵، ستون سوم.
۲۱. جلال‌الدین بلخی، محمد، مثنوی، ص۵۵، بیت ۸۴۵ به بـعد، چاپ نیکلسن.
۲۲. ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، ص۱۰۸، به تصحیح‌ مینوی‌ و محقق.
۲۳. ناصرخسرو قبادیانی، ناصر بن خسرو، دیوان ناصرخسرو، ص۱۶۳.
۲۴. رادویانی، محمد بن عمر، ترجمان البلاغه، ص۱۰۴.
۲۵. مسکوب‌، شاهرخ‌، سوگ سیاوش، ص۸۸-۸۰.
۲۶. نرخشی، محمد بن جعفر، تـاریخ بـخارا، ص۲۸، چاپ اول مدرس.
۲۷. فقیهی، علی‌اصغر، شاهنشاهی‌ عـضدالدوله‌، ص۱۱۹‌، بـه نقل از مرآت الجنان یافعی.
۲۸. یافعی، عبدالله بن اسعد، مرآت الجنان، ج۲، ص۲۶۱.    
۲۹. فـهمی ادهـم قراطای، فهرست نسخ خطی فارسی‌ کتابخانه موزه توپقاپوسرای، ص۳۱۵، شماره ۹۰۲، استانبول، ۱۹۶۱.
۳۰. فهرست کتـابخانه بـانکی‌پور‌، ج۷ ص۷۳‌، نسخه خـطی شـماره ۶۸۴ (بـه نقل نذیر احمد).
۳۱. گلچین مـعانی، احمد، تـاریخ تذکره‌های فارسی‌، ج۱، ص۵۵۶‌-۵۲۴.


۱۰ - منبع



مجله اطلاعات سیاسی - اقتصادی، تابستان و پاییز ۱۳۹۴ - شماره ۳۰۰ و ۳۰۱ (‌۱۶ صفحه - از ۲۱۰ تا ۲۲۵ )، برگرفته از مقاله «کسایی مروزی:زندگی، اندیشه و شعر او»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۸/۰۶.    
مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «کسایی مروزی»، تاریخ بازیابی ۱۴۰۰/۰۹/۰۶.    






آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.