قحطانقحطان، نیای تمام قبایل یمنی (جنوبی)میباشد. ۱ - نیای یمننسب شناسان، مورخان و جغرافی دانان مسلمان ، قحطان را پدر تمامی مردمان یمن دانسته اند. یمنیها خود را بنوقحطان، قبایلِ قحطان یا قحطانی میخوانند، همچون قبایل شمالی که خود را عدنانی (جد قبایل شمالی) می نامند. اگر چه برخی ترجیح میدهند قحطان را با معد پسر عدنان [۱]
ابوحنیفه الدینوری، اخبار الطوال، ج۱، ص۱۴-۵۲، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
[۲]
طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص۲۷۰-۲۷۴، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷.
[۳]
مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۸۸، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
یا با نزار پسر معد مقایسه کنند. [۴]
مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۳۹، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
[۵]
مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۲۸۰، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
[۶]
مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۷، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
[۷]
ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج۲، ص۲۳، چاپ بیروت ۱۳۸۵-۱۳۸۶/ ۱۹۶۵-۱۹۶۶.
۲ - نسب قحطاننسب رایج و مشهور قحطان چنین است: قحطان بن عابربن شالخ بن ارفخشذ بن سام بن نوح . دراین نسب، فالخ برادر قحطان است. [۸]
ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۵، چاپ مصطفی سقا و دیگران، بیروت.
[۹]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۲۱۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷.
[۱۰]
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹-۲۰، چاپ بیروت.
[۱۱]
سمعانی، الانساب، ج۴، ص۴۵۵، چاپ عبدالله عمر البارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
نسب مذکور متأثر از نسب نامه ای است که، با اندکی اختلاف، در تورات آمده، هر چند که به جای قحطان از نامی مشابه، یعنی یقطان، استفاده شده است. [۱۲]
تورات، کتاب عهد عتیق،باب ۱۰، آیه ۲۶، ترجمه و چاپ ساروخاجیکی.
برخی از نسب شناسان عرب، یقطان را برادر یا پسر قحطان دانسته اند. [۱۳]
ابن قتیبه، المعارف، ج۱، ص۱۴، چاپ ثروت عکاشه، قاهره۱۳۷۹/۱۹۶۰.
[۱۴]
مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۴۶، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
[۱۵]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۲۰۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷.
از سوی دیگر، نام یقطان در تورات از فعل عبری «قاطن» به معنای «کوچک شده» گرفته شده و بنا براین، شاید منظور برادرکوچکتر بوده و چون این معنی در نظر قحطانیان سازگار نبوده است، آن را وارونه کرده و مدعی شدهاند که یقطان به معنای جبار (یا ابرمرد) است. [۱۶]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۵۶، بیروت ۱۹۷۶.
برخی نیز معتقدند که قحطان معرّب یقطان است [۱۷]
الزبیدی، تاج العروس، ذیل واژه، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴
.۳ - نسبنامه دیگربرخی قحطان را پسر هود پیامبر معرفی کرده و هود را همان عابر پنداشته اند. [۱۸]
ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۶۸، چاپ ابراهیم الابیاری، بیروت۱۴۰۶.
همچنین برخی از نسب شناسان وابسته به قحطان، مدعیاند که نسب قحطان بهطور مستقیم به اسماعیل پسر ابراهیم علیهماالسلام میرسد. طبق این نسب نامه، قحطان پسر همیسع بن تیمن بن نبت بن اسماعیل بن ابراهیم است. [۱۹]
ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۱، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۲۰]
الدمشقی، نخبه الدهر، ج۱، ص۳۳۳، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۲۱]
ابن خلدون، العبر، ج۲، ص۴۶، چاپ خلِیل شحاده وسهِیل زکار، بِیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
این نسب به منظور پیوند زدن قحطانیان به خاندان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایجاد شده است. دربارۀ تعداد فرزندان قحطان نیز اختلاف هست: ابن کلبی ۱۴ تن از آنان را نام برده [۲۲]
ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۳۱، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
و همدانی تعداد آنان را در یک جا ۳۶ تن و در جای دیگر ۲۴ تن ذکر کرده است. [۲۳]
همدانی، الالکیل، ج۱، ص۱۹۱، چاپ محمدبن علی الاکوع الحوالی، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
۴ - پاشاهی آلقحطانیعرب اولین فرزند قحطان بود که پادشاهی یافت و در مقام تحیت به او گفته شد: «صبحت به خیر و نفرین از تو دور باد». [۲۴]
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۵، چاپ بیروت.
[۲۵]
مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۸۰، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
[۲۶]
ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج۱، ص۷۹، چاپ بیروت ۱۳۸۵-۱۳۸۶/ ۱۹۶۵-۱۹۶۶.
براساس این گزارشها، یعرب کسی بود که فرزندان خود را به یمن آورد و در آنجا مقیم کرد. بنا براین، آنان معتقدند که یعرب پدر تمام قبایل جنوبی است. [۲۷]
ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۳۲۹، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۲۸]
همدانی، الالکیل، ج۱، ص۱۹۰، چاپ محمدبن علی الاکوع الحوالی، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳.
[۲۹]
ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۶۸، چاپ ابراهیم الابیاری، بیروت۱۴۰۶.
۵ - زبان ابنقحطاناز سوی دیگر، نسب شناسان و راویان وابسته به قحطان بر آناند که یعرب نخستین کسی بود که به زبان عربی سخن گفت و به همین دلیل، قحطانیان عرب اصیل (عرب عاربه) هستند [۳۰]
مسعودی، التنبیه و الاشراف، ج۱، ص۸۰، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
. این ادعا برخلاف گزارشهای علمای انساب و راویان عدنانی است. [۳۱]
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۱، چاپ بیروت.
[۳۲]
اصمعی، العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۷-۸، چاپ محمد حسن ال یاسین، بغداد ۱۳۷۹/۱۹۶۰.
ابن اسحاق و طبری بنوقحطان و بنوعدنان را از نژاد سریانی یا عبری و جزو عربهای مستعربه میدانند و معتقدند که قحطانیان، عربی را از عربهای عاربه یا اصیل (که شامل عربهای بائده یا از بین رفته اند) فرا گرفته و اسماعیلیان نیز عربی را از جرهمیان قحطانی (اسماعیل داماد جرهم ثانی بود، [۳۳]
ابن هشام، سیره النبویه، ج۱، ص۵، چاپ مصطفی سقا و دیگران، بیروت.
در مکه آموخته اند. [۳۴]
ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۱، چاپ محمد حمید الله، رباط ۱۳۹۶/۱۹۷۶.
[۳۵]
طبری، تاریخ طبری، ج۱، ص۲۰۷، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷.
۶ - پیش از اسلامدر نوشته های مربوط به پیش از اسلام عناوینی مانند قطن یا بنو قطن و جو قطن و قحطن وجود دارد که اغلب نام قبیله یا جایی از آنها منظور بوده است. در متنِ «جامه ۶۳۵/ jamme۶۳۵»، مربوط به حاکم همدانی «شعرا وتر» در قرن دوم میلادی ، پس از کدت که همان کنده بوده، نام قحطن آمده است. این متن به لشکرکشی ِ شعرا وتر (در اینجا شعرا وتر اسم شخص است) به شمال نجران ، بر ضد پادشاه مشترک کنده و قحطن، اشاره دارد. از نقش این قبیله در پیش از اسلام اطلاعی نیست، ولی به دلیل شباهت آشکار این اسم با قحطان، احتمالاً با قحطانی که نسب شناسان وی را نیای عربهای جنوبی دانسته اند، ارتباط داشته است. [۳۶]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۵۷، بیروت ۱۹۷۶.
در جغرافیای بطلمیوس نیز نامی شبیه به قحطان، به صورت کاتانیته (katantae)، آمده که احتمالاً نام جایی یا قبیله بوده است. [۳۷]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۳۵۷، بیروت ۱۹۷۶.
مقدسی نیز از ناحیه ای بین زبید و صنعا به نام قحطان و از قبیله ای به همین نام در شمال نجران خبر داده است. [۳۸]
المقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ج۱، ص۸۷، چاپ لیدن، بریل ۱۹۰۶.
۷ - قبایل قحطانیاناز قحطان قبایل و بطون متعددی منشعب شده اند. [۳۹]
ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۴۸۴، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
[۴۰]
ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۶۸، چاپ ابراهیم الابیاری، بیروت۱۴۰۶.
برخی از قبایل، چون لخم و جذام و عامله و غسان، به سوی نواحی شمال جزیرةالعرب و شام کوچ کردند و در آن نواحی دولتهای مهمی تشکیل دادند. [۴۱]
مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۱۹۴-۱۹۵، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
برخی قبایل دیگر، چون خزاعه و جرهم ثانی و اوس و خزرج ، به نواحی حجاز مهاجرت کردند و در شهرهای مکه و یثرب اقامت گزیدند. [۴۲]
یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۳، چاپ بیروت.
[۴۳]
ابن کلبی، جمهره النسب، ج۱، ص۳۳۲، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۷.
اما قبایلی چون حمیر و سباء و حضرموت و همدان و مذجح، در یمن و جنوب عربستان باقی ماندند و حکومتهای قدرتمندی را در نواحی ای که به نام آنان مشهور گشت، پی افکندند. [۴۴]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۲، ص۸۳، بیروت ۱۹۷۶.
قبایلی قحطانی را به دو گروه اصلی تقسیم کرده اند: قبایل کوچکتر حمیر و قبایل بزرگتر کهلان. بنا بر روایات، حمیر و کهلان برادر و از فرزندان سبأ بن یشجب بن یعرب بن قحطان اند. [۴۵]
ابن کلبی، ۱۹۸۸، ج۱، ص۲۰۱، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، چاپ بیروت.
[۴۶]
ابن کلبی، ۱۹۸۸،ج۱، ص۱۳۲، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، چاپ بیروت.
[۴۷]
الدمشقی، نخبه الدهر، ج۱، ص۳۳۳، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
[۴۸]
ابن دُرید، الاشتقاق، ج۱، ص۳۶۲، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
ظاهراً حمیریان به عنوان اجداد پادشاهان بزرگ قبل از اسلام، در جنوب عربستان یکجانشین و کشاورز ، اما کهلانیان کوچرو و چادرنشین بودند. در واقع، بیشتر قبایل جنوبی که با ظهور اسلام، در شمال عربستان و سوریه و عراق ساکن شدند (قبایلی چون طیءِ، مذجح، همدان، و ازد)، مدعیاند که از نسل کهلان هستند. ۸ - اختلاف با عدنانیانرقابت و دشمنی میان قحطانیان و عدنانیان به پیش از اسلام باز میگردد و ریشۀ آن را باید در تضاد و کشمکش میان شهرنشینان و بیابانگردان جست. [۴۹]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۴۹۲، بیروت ۱۹۷۶.
این دشمنیها با جنگ و یورشهای متعدد یمنیها و قبایل شمالی در قبل از اسلام ادامه یافت که در داستانهای ایام العرب انعکاس یافته است. [۵۰]
محمد احمد جاد الموالی، علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۱، ص۸۶-۱۳۷، ایام العرب، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
این عداوت در اوایل اسلام به صورت اختلاف و دشمنی میان انصار (اهالی مدینه) و مهاجرین ( قریش و اهالی مکه)، به ویژه پس از رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم، تشدید گردید و در زمان خلفای اموی به اوج خود رسید. در جریان این ستیزها و رقابتها بود که تدوین انساب و تثبیت آن آغاز گشت. [۵۱]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۴۹۴، بیروت ۱۹۷۶.
مفاخره و فخر ورزیدن به نژاد و قبیله نیز، که ریشه در جاهلیت داشت، در این دوره رواج یافت و به گفتۀ مسعودی ، فرزندان نزار و قحطان در مقام تنازع و تفاخر به ملوک و انبیا و مطالب دیگر قصه های طولانی و مناظرات بسیار داشتند. [۵۲]
مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۱۸۸-۲۸۰، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴.
مفاخره در اشعار شاعران دو گروه عدنانی و قحطانی نیز انعکاس داشت و از آن حکایتها و شعرها و حدیثها پدید آمد؛ [۵۳]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۳، ص۱۴۲، چاپ بیروت ۱۳۸۳.
[۵۴]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۴، ص۱۱۴، چاپ بیروت ۱۳۸۳.
. [۵۵]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۱۴، ۱۱۹-۱۲۲، چاپ بیروت ۱۳۸۳.
[۵۶]
، مسعودی، ج۱، ص۸۰-۸۲، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
[۵۷]
، مسعودی، ج۱، ص۱۱۰، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
[۵۸]
، مسعودی، ج۱، ص۸۷، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷.
در حالی که قحطانیان به داشتن حکومتهای قدرتمند و با شکوه در عربستان جنوبی افتخار می-کردند، عدنانیان با ظهور پیامبر اسلام در میان قریش، به منزلت و جایگاه والایی دست یافتند که تمام افتخارات قحطانی را تحت الشعاع قرار میداد. از سوی دیگر، اشارۀ قرآن به اینکه ابراهیم نیای عربهاست و نیز روایت پیامبر اکرم که همۀ عربها از نژاد اسماعیل پسر ابراهیم اند، [۶۰]
ابن سعد، الطبقات الاکبری، ج۱، ص۴۵، چاپ بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
قحطانیان را بر آن داشت تا در پی وزن تعادلی باشند که از وجهه و اعتبارشان کاسته نشود. آنان در وهلۀ نخست نسب خود را بهطور مستقیم به اسماعیل و ابراهیم رساندند و سپس کوشیدند پیامبرانی مانند هود و صالح را به نسب نامۀ خویش بیفزایند. [۶۱]
جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۱، ص۱-۵ به بعد، بیروت ۱۹۷۶.
۹ - پس از فتوحات اسلامیپس از آغاز فتوحات اسلامی، قبایل متعدد قحطانی (یا جنوبی)، به ویژه کهلانیان، در تمام سرزمینهای اسلامی، از سمرقند در شرق تا اندلس در غرب، پراکنده شدند. [۶۲]
سمعانی، الانساب، ج۴، ص۴۵۵، چاپ عبدالله عمر البارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
در دورۀ معاصر، بیشتر قبایلی که قحطان خوانده میشوند، به صورت بدوی و بیابانگرد در مناطق میان وادی بیشه در عسیر (استانی در یمن) و حوطه در عربستان مرکزی زندگی میکنند. الدوتی، سیاح معروف، که در نیمۀ دوم قرن نوزدهم در صحرای عربستان سفر میکرد، با قحطانیان در منطقۀ الحائل ملاقات کرده بود. اینان به الدوتی گفته بودند که از نسل هود پِیامبر هستند و مسکن اولیه شان روستاهای کوهستانی اطراف کوه الطور در العسیر بوده است. همچنین گفته بودند که سنی حنبلاند و با شترداری و دامداری گذران زندگی میکنند (الدوتی، مسافرت در صحرای عربستان). قبایل قحطانی ساکن در ناحیۀ عسیر، از نظر شیوۀ زندگی با خویشاوندان بیابان گردشان متفاوتند و بیشتر به کشاورزی و تجارت مشغولند. اینان در اتحادیه ای زندگی میکنند که مشتمل است بر شش قبیلۀ مستقل و جدا از هم در ناحیۀ شرق اَبحا، که فقط در هنگام بحرانها و هجومها به صورت متحد در میآیند.۱۰ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، چاپ بیروت ۱۳۸۵-۱۳۸۶/ ۱۹۶۵-۱۹۶۶. (۲) ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، چاپ محمد حمید الله، رباط ۱۳۹۶/۱۹۷۶. (۳) ابن خلدون، العبر، چاپ خلِیل شحاده وسهِیل زکار، بِیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۴) ابن دُرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹. (۵) ابن سعد، الطبقات الاکبری، چاپ بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. (۶) ابن عبدربه، العقد الفرید، چاپ ابراهیم الابیاری، بیروت۱۴۰۶. (۷) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره۱۳۷۹/۱۹۶۰. (۸) ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۹) ابن کلبی، جمهره النسب، چاپ ناجی حسن، ۱۴۰۸/۱۹۸۷. (۱۰) ابن هشام، سیره النبویه، چاپ مصطفی سقا و دیگران، بیروت. (۱۱) ابوحنیفه الدینوری، اخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۳۷۹/۱۹۶۰. (۱۲) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، چاپ بیروت ۱۳۸۳. (۱۳) اصمعی، العرب قبل الاسلام، چاپ محمد حسن ال یاسین، بغداد ۱۳۷۹/۱۹۶۰. (۱۴) تورات، کتاب عهد عتیق، ترجمه و چاپ ساروخاجیکی. (۱۵) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶. (۱۶) الدمشقی، نخبه الدهر، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۱۷) سمعانی، الانساب، چاپ عبدالله عمر البارودی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۱۸) الزبیدی، تاج العروس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴. (۱۹) طبری، تاریخ طبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۲-۱۳۸۷/۱۹۶۲-۱۹۶۷. (۲۰) محمد احمد جاد الموالی، علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، ایام العرب، چاپ بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. (۲۱) المقدسی، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، چاپ لیدن، بریل ۱۹۰۶. (۲۲) مسعودی، التنبیه و الاشراف، چاپ لیدن، بریل، ۱۹۶۷. (۲۳) مسعودی، مروج الذهب، چاپ شارل پلا، بیروت، ۱۹۷۴. (۲۴) همدانی، الالکیل، چاپ محمدبن علی الاکوع الحوالی، قاهره ۱۳۸۳/ ۱۹۶۳. (۲۵) یعقوبی، تاریخ یعقوبی، چاپ بیروت. (۲۶) قرآن کریم. ۱۱ - پانویس
۱۲ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «قحطان»، شماره ۷۳۰۷. |