قتل انبیابنا بر تصریح آیات متعددی از قرآن، بنیاسرائیل، تعدادی از پیامبران خود را کشتند؛ بلکه از برخی قرائن به دست میآید که این گناه بزرگ، برای آنها امری عادی شده بود. منابع اسلامی پیامبرانی مانند زکریا و یحیی را از جمله پیامبران کشتهشده دانستهاند. در قتل، گاهی خود شخص قاتل نیست؛ اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. گاهی نیز قتل، مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد. این آیات میتواند ناظر به هر دو شیوه باشد که کشته شدن پیامبران گاه مستقیماً توسط خود آنان انجام شده و گاه با توطئه، تحریک و افشای راز، قدرتمندان را به کشتن پیامبران ترغیب و تشویق میکردند. فهرست مندرجات۲ - قتل انبیا در آیات قرآن ۳ - تهدید پیامبران به قتل ۳.۱ - روایتی از هارون ۳.۲ - آیه ۱۵۷ سوره نساء ۴ - بیان چند نکته ۴.۱ - کشتن پیامبران بهصورت یک عادت مستمر ۴.۲ - کشتن با واسطه و بیواسطه ۴.۲.۱ - روایتی از امام صادق ۴.۲.۲ - توضیح روایت مذکور ۴.۳ - کشتن پیامبران به ناحق ۴.۳.۱ - دلیل اول ۴.۳.۲ - دلیل دوم ۵ - پانویس ۶ - منبع ۱ - مذمت قوم بنیاسرائیلبنیاسرائیل، پیامبرزادگانی بودند که آیات بسیاری در مورد آنها نازل شده است. قرآن کریم در کنار بیان برخی فضیلتها، («قَالَ أَغَيْرَ اللّهِ أَبْغِيكُمْ إِلَهًا وَهُوَ فَضَّلَكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» «(سپس) گفت: آيا غير از خداوند، مبعودى براى شما بطلبم؟! خدايى که شما را بر جهانيان (و مردم عصرتان) برترى داد!») در موارد بسیاری آنان را به شدت توبیخ کرده است. در یکی از این آیات، خداوند میفرماید: مهر ذلت و خواری بر (پیشانی) آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار شدند: «ذلک بِأَنَّهُمْ کانُوا یَکْفُرُونَ بِآیاتِ اللهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَق»؛ این ذلت و خشم خدا بهخاطر آن بود که آیات خدا را انکار مینمودند و پیامبران خدا را به ناحق میکشند و این اعمال آنان به سبب کفر و عصیانشان بود و آنان قومی تجاوزگر و کفرپیشه بودند و به گناه کردن عادت داشتند. ۲ - قتل انبیا در آیات قرآنکشته شدن انبیا توسط بنیاسرائیل در آیات دیگری نیز آمده است. منابع اسلامی پیامبرانی (مانند زکریا و یحیی) را ذکر کردهاند [۵]
شبّر، سید عبدالله، تفسیر القرآن الکریم، ص۴۹، بیروت، دارالبلاغة للطباعة و النشر، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
و طبیعتاً تعداد این کشتهشدگان بسیار بیشتر بوده؛ به حدی که بنابر برخی روایات، بنیاسرائیل در یک روز سیصد پیامبر را کشتند. [۶]
سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی تفسیر المأثور، ج۱، ص۷۳، قم، کتابخانه آیة الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ق.
اینان در حالی پیامبران را میکشتند که علم به نبوتشان داشته و یقین داشتند که اینان فرستادگان خداوند هستند و با این عمل گناه خود را دو چندان میکردند. [۷]
طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۵۱، بیروت، دارالمعرفة، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
۳ - تهدید پیامبران به قتلقرآن در مواردی تهدید پیامبران به قتل و نیز بر عهده گرفتن قتل توسط بنیاسرائیل را مطرح کرده است: ۳.۱ - روایتی از هاروناز زبان هارون نقل میکند که بنیاسرائیل تصمیم به قتل او داشتند: «هارون (در خطاب به موسی) گفت: ای فرزند مادرم! این قوم مرا تحت فشار گذاشتند و نزدیک بود که مرا به قتل برسانند». ۳.۲ - آیه ۱۵۷ سوره نساء«و گفتارشان که: ما، مسیح عیسی بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!». در مجموع میتوان احتمال داد که اگر [[|یهودیان]] معاصر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) قدرت بر قتل حضرتشان داشتند، بدون هیچ هراسی به این کار اقدام میکردند که البته چند توطئه نافرجام نسبت به پیامبر نیز در سابقه آنان وجود دارد. در ادامه نکاتی پیرامون این آیه بیان میشود. ۴ - بیان چند نکته۴.۱ - کشتن پیامبران بهصورت یک عادت مستمربنیاسرائیل، پیامبران را به صورت یک عادت مستمر به قتل میرساندند: ظاهر آیه مورد بحث این است که «یقتلون» عطف بر «یکفرون» است. در نتیجه «کانوا» بر سر «یقتلون» نیز تکرار میشود و این دلالت دارد که پیامبرکُشی در میان بنیاسرائیل به صورت عادت و خصلت زشت لازم درآمده بود. [۱۰]
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۴، ص۶۵۰، قم، اسراء، ۱۳۷۸ش.
۴.۲ - کشتن با واسطه و بیواسطهقتل گاهی تسبیبی است؛ یعنی خود شخص، قاتل نیست؛ اما اسباب قتل فرد را فراهم میکند. نوع دیگر قتل، قتل مباشرتی است که در آن خود شخص بدون واسطه، عمل قتل را انجام میدهد. در هر دو مورد، شخص شریک در قتل میباشد؛ و میتوان قتل را به او نیز نسبت داد. از اطلاق آیه به دست میآید که شهادت پیامبران الهی توسط بنیاسرائیل، گاه بدون واسطه بوده است و گاه نیز توسط توطئه، تحریک و افشای راز بوده است. بنابراین هر دو قسم را میتوان مندرج در آیه دانست. ۴.۲.۱ - روایتی از امام صادقدر همین راستا روایتی وجود دارد که گزینه دوم را تقویت میکند: امام صادق (علیهالسلام) پس از تلاوت آیه مزبور فرمود: «به خدا سوگند بنیاسرائیل انبیا را با دستها و شمشیرهای خود نکشتند؛ بلکه سخنان آنان را شنیده و افشا ساختند که به دنبال آن، حکام و جباران زمان پیامبران را دستگیر کرده و به شهادت میرساندند. پس قتل انبیا به وسیله بنیاسرائیل به صورت کشتن از طریق معصیت افشای اسرار بود». [۱۱]
عیاشی، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، محقق، مصحح، رسولی محلاتی، هاشم، ج۱، ص۴۵، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، ۱۳۸۰ق.
[۱۲]
برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، محقق، مصحح، محدث، جلال الدین، ج۱، ص۲۵۶، قم، دارالکتب الإسلامیة، چاپ دوم، ۱۳۷۱ق.
۴.۲.۲ - توضیح روایت مذکورالبته این روایت نمیخواهد اعلام کند که حتی یک پیامبر نیز مستقیماً توسط بنیاسرائیل کشته نشده است؛ بلکه آنچه در روایت مزبور آمده، صرفاً برای بیان اهمیت لزوم حفظ اسرار است و «اگر قتل بیواسطه را صریحاً نفی میکند در واقع برای نفس توهّم حصر مصداق قتل در قتل بیواسطه است؛ یعنی غرض نفی قتل بیواسطه نیست، بلکه مقصود اثبات و اندراج قتل با واسطه است». [۱۳]
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۴، ص۶۵۲ ـ ۶۵۳، قم، اسراء، ۱۳۷۸ش.
۴.۳ - کشتن پیامبران به ناحقدر آیه مورد بحث، وصف «بغیر الحق» در مورد قتل انبیا ذکر شده است. در اینجا پرسشی پیش میآید که مگر میتوان پیامبران را به حق کشت؟ ظالمانه و غیر حق بودن این قتل امری واضح و آشکار است. پس این قید برای چه آورده شده است؟! مفسران دو دلیل ذکر کردهاند: ۴.۳.۱ - دلیل اولمعنای این قید این نیست که کشتن پیامبران ممکن است گاهی به حق باشد؛ بلکه این یک قید توضیحی است، ناظر به اینکه کشتن انبیا به طور کل، ناروا و به غیر حق است و این کلمه «به غیر حق» صفت خود فعل کشتن است؛ مانند آیه کریمه: «وَ مَنْ یَدْعُ مَعَ اللهِ إِلهاً آخَرَ لا بُرْهانَ لَهُ بِهِ»؛ «هر که با خدای یکتا خدای دیگر بخواند که برهانی در مورد آن ندارد. یعنی نمیتواند برهان داشته باشد». [۱۶]
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، بلاغی، محمدجواد، ج ۱، ص ۲۵۷، تهران، ناصر خسرو، چاپ سوم، ۱۳۷۲ش؛
[۱۷]
طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، مقدمه، شیخ آقابزرگ تهرانی، تحقیق، قصیر عاملی، احمد، ج ۱، ص ۲۷۹، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بیتا.
مطابق این بیان قید «بغیر الحق» بدین معناست که پیامبرکُشی همیشه ناحق بوده است و بنیاسرائیل هیچ توجیهی برای کار خود نداشتند. [۱۸]
جوادی آملی، عبدالله، تفسیر تسنیم، ج۴، ص۶۵۳، قم، اسراء، ۱۳۷۸ش.
۴.۳.۲ - دلیل دومگاهی انسان به جهت شبهه و یا اشکالی، فردی را شایسته قتل میداند و شخص را میکشد. گاهی با علم به قبح عملش، مرتکب قتل میشود. طبیعی است که مورد دوم بدتر و قبیحتر است. خداوند با قید مذکور در آیه اعلان میدارد آنها هیچ عذری و جهلی در این مسئله نداشتند و با علم و آگاهی بر این جنایت دست زدهاند. [۱۹]
فخرالدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳، ص ۵۳۴ - ۵۳۵، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق.
۵ - پانویس۶ - منبعپایگاه اسلام کوئست. |