سیر تطور قواعد فقهیدر اين مقاله به بررسي چگونگي سير تطور قواعد فقهي در فقه امامیه پرداخته ميشود. ۱ - اهداف دگرگونی۱. بایستهها و هدفها: اجتهاد با دو بال قواعداصولی و قواعد فقهی به پرواز در میآید. قاعده های اصولی منطق استدلال و استنباط را سامان مند و کارآمد میسازند و قواعد فقهی, به فقه , شایستگی هماهنگی با هر محیط و شرایط را میبخشند و آن را در بستر زمان با کنش و واکنشهای اجتماعی همراه و همساز میگردانند.استنباط اگر بدون قواعد اصولی, حالت و چگونگی غیر عقلانی پیدا میکند, بدون قواعد فقهی در مسیری ناهموار قرار میگیرد و به دست اندازهای خشک و کوبنده زمان دچار میگردد.به دیگر سخن, استنباط اگر با به کاربردن قاعدههایی اصولی همچون: اصالة الظّهور , اطلاق و تقیید و سازواریهای حکم و موضوع و… به سازوکاری عقلانی و عقلایی آراسته میگردد, با به کاربردن قاعدههایی فقهی همچون: لاحرج و لاضرر و قاعده های عدل و انصاف و احسان و الزام و… از نتیجه های عقلانی, گره گشا و کارآمد و در عین حال فقهی بهره مند میشود. بسیاری از قاعده های فقهی, اگر چه به صورت تک تک در کانون توجّه فقیهان جایی یافته اند, ولی دانش قواعد فقهی, که عهده دار پدیدآوردن و تقویت نگاه های کلان به زاویهها و نیازهای این قاعده هاست, اکنون در حاشیه نشسته و لایه های ابهام چهره این دانش را فرو پوشانده و آن را از درخشش بازداشته اند. ۲ - گسستگیاین ضعف که امروزه گریبان گیر دانش قواعد فقهی شده است, بازتابی ناخوشایند را بر فقه, که اکنون با چالشهای بسیار روبه روست, بر جای گذاشته است. تار و پود و پیوند اجزای فقه و احکام آن از هم گسسته, نمای بیرونی فقه در حالت و چگونگی کنونی, که دانش قواعد از کار بازایستاده, بیش از آنکه پیوند و به هم تنیدگی مجموعه های فقهی را به نمایش بگذارد, چهره ای از پراکندگی, گسست و وارفتگی را ارائه میکند. این در حالی است که بر این باوریم فقه از یک سرچشمه ساری شده است و فرازهایی به هم تنیده و هماهنگی دارد. اگر قواعد در یک شناخت کلان و دقیق کنار یکدیگر قرار گیرند, شاکله ای نو و چشم اندازی جدید از فقهی به هم تنیده و هدفدار پدید میآورند. این شناخت کلان, تنها در فضای دانش قواعد فقهی میسر است.برداشتهای کنونی از دانش قاعده های فقهی, بیش از هر چیز از نگاههای ضعیف و درهم و آشفته سرچشمه میگیرد که در گذشته به قاعده شکل گرفته است برای شکستن سنگینی فهم کنونی از قاعده, باید به سراغ تاریخ رفت, مشکلی که از تاریخ ریشه میگیرد را باید با بازگشت به تاریخ حلّ کرد و بدین گونه, بازشناسی تاریخ تطور قواعد, بایستگی تام و تمام پیدا میکند. ۳ - کنار گذاشتن قواعد اصولیتوضیح بیشتر اینکه نیم نگاهی به گذشته های نه چندان دور, نشان میدهد که رویکرد زیاده و تندروانه عالمان به اصول , به واکنشی انجامید که اخباری گری نام گرفت (الاجتهاد والتقلید, امام خمینی ) اخباری گری, از آنجا که واکنشی در برابر یک رویکرد تندرَوانه و بی معیار بود, خود به یک پدیده تندرَوانه دیگر بدل شد, پدیده ای که با کنار نهادن دانش اصول, نگاهی زیاده و تندرَوانه را به قاعده های فقهی پدید آورد و کار ویژه ای گسترده و پردامنه را برای این قاعدهها رقم زد.رشته این واکنش تاریخی در این جا پایان نگرفت, بلکه گریز اخباریان از دانش اصول, واکنشی فراگیر را برانگیخت و اقبال و روی آوری همگانی را نسبت به این علم سبب شد. این اقبال و روی آوری روز به روز بیشتر شد و بعد از مدتی, به دغدغه اصلی عالمان بدل شد و روزگاری فرا رسید که سر سرای ذهن فقیه, بیش تر, جای رفت و برگشت قاعده های اصولی گشت. به همان اندازه, قواعد فقهی رنگ باختند و از نگاه مستقل فقیه بی بهره شدند.به واقع, قواعد بیش از آنکه خود در انزوای خویش نقش ایفا کنند, در پیش پای توجه فراگیر فقیهان به اصول, قربانی شدند.این تحلیل را اگر چه درست میدانیم; امّا واقعیت ابعادی فراتر دارد و داستان آن تلخ تر است. بی توجهی به قاعده های فقهی ریشه ای تاریخی دارد که تا قرنهای چهارم و پنجم امتداد مییابد. ۴ - عرصه اجتهادشیعه در آن دوران ـ قرنهای چهارم و پنجم ـ برای نخستین بار پای در عرصه اجتهاد رسمی نهاد. فقیهان بی آنکه خواهان اثرپذیری از سنّیان باشند و یا حتی در برابر اندیشه و تفکر آنان, نرمش به خرج دهند, در فضای آکنده از متدها و روشهای سنّیان قرار گرفتند, در نتیجه پاره ای از اجزا و عناصر متدلوژی اجتهاد سنّیان و یا دست کم پاره ای از ویژگیهای آنان به درون شیعه پای نهاد.سنّیان, به اصول بهای بیش تری میدادند و قواعد را درحاشیه پی میگرفتند. شیعه نیز به همین راه رفت. ادامه این چگونگی و حالت, تاریخ شیعه را در مدار رویکردها و واکنشهای تندرَوانه قرار داد که علیه یکدیگر, یکی پس از دیگری به وقوع پیوستند. و این چنین, دانش قواعد فقهی مشکلی تاریخی دارد و این مشکل, همچنان حل نشده باقیمانده است. قبل از آنکه تورم شکننده وتراکم زیان بار دانش اصول به رویکرد: تندرَوانه دیگری بیانجامد, باید کوشید بستری از عقلانیت اصولی را برای قوام یافتن روح فقه در سایه قاعده های فقهی نظام بخش, گستراند. ۵ - ضعف نگاه به قواعدضعف نگاه به قاعده های فقهی را میتوان به یک ناآگاهی همیشگی به پنج موضوع تفسیر کرد: ۱. ناآگاهی به میزان دقیق و حجم واقعی قواعد. ۲. ناآگاهی به روابط درون خانوادگی قواعد. ۳. ناآگاهی به کارکرد قواعد در زمینه های اجتماعی. ۴. ناآگاهی به جایگاه قواعد در نظام آموزشی. ۵. ناآگاهی به ماهیت و روشهای قاعده سازی. ۶ - پرسشهای پیشرو۲. پرسشها الف. پرسش اصلی: مجموعه تحقیق, پاسخ این پرسش را پی میگیرد که قواعد فقهی, چه مراحل تاریخی را به خود دیده است؟ یعنی در چه قرنی و چگونه پدید آمده و پس از پیدایش, چه دگرگونیهایی را از سر گذرانده است؟ ب. پرسشهای فرعی: ۱. آیا مراحل تاریخی سیری نزولی را ترسیم میکنند, یا سیری تکاملی و تصاعدی را و یا اینکه در ابعاد و زمینههایی این سیر نزولی و در زمینهها و ابعاد دیگر تکاملی بوده است؟ ۲. آیا قواعد فقهی در دوره امامان (ع) مطرح بوده اند؟ این قواعد چه جایگاهی در مکتب امامان (ع) داشتند؟ ۳. در مرحله های دیگر, آیا به آنچه امامان (ع) ارائه کردند, توجه و رویکرد دیده میشود؟ در چه سطحی؟ این توجه آیا در حاشیه بوده است, یا در متن؟ و…. ۷ - مراحل سیر قواعد۳. فرضیه تحقیق: قواعد فقهی نُه مرحله را در طول تاریخ به خود دیده است: یکم. پیدایش قواعد فقهی در لابه لای تشریع احکام فقهی. دوّم. ارائه قواعد به مثابه ابزاری برای استنباط. تحقیق, با استناد به روایات اهل بیت (ع) و نشانههایی همچون: نگاه و برخورد شاگردان امامان (ع) و واژههایی که امامان (ع) و شاگردان به کار میگرفتند و… طرح قواعد در قرن دوّم را به مانند تأسیس مکتبی فقهی میانگارد که در عرض مکتبهای فقهی دیگری که در قرن دوّم پدید آمدند, پدید آمد. تحقیق, نشانه های جدّیِ حضور مکتب قاعده را در خانواده مکتبهای آن زمان پی میگیرد نشانههایی مانند تماسها, تعارضها و نقدهای رویاروی میان مکتب قاعده و مکتبهای دیگر. بر این باوریم که اثبات این تئوری که قاعده در قالب یک مکتب در قرن دوّم سامان گرفت ـ چالشی بزرگ را بر سر راه کشفِ تاریخ پیچیده فقه بر میدارد و پنجره های بسته تردید و تشکیک را به روی افقهای تازه میگشاید, افقهایی که ذهنیت کنونی ما را نسبت به قواعد و جایگاه آن در استنباط, تغییر میدهد و تصحیح میکند. سوّم. گم شدن دوباره قواعد در لابه لای فقه. این دگرگونی از قرن چهارم آغاز گردید و تا قرن هفتم سیر یافت. چهارم. رویکرد نسبی به قواعد فقهی. این دگرگونی در قرن هفتم شکل گرفت. پنجم. تدوین قواعد فقهی. که در قرن هشتم پدید آمد. ششم. پیدایش قرائت خشک از قواعد امامان (ع) که با ظهور اخباری گری پدید آمد و چند قرن دوام یافت. هفتم. رویکرد عالمانه به قواعد و طرح مسایل فنی و جدید پیرامون آنها. این دگرگونی در ابتدای دوره پس از زوال اخباری گری شکل گرفت. هشتم. به حاشیه رفتن دانش قواعد فقهی. این مرحله در دو سده اخیر شکل گرفته است. نهم. شکل گیری یک رویکرد اجتماعی و حقوقی به قواعد و تلاش برای شناسایی قواعد جدید. این دگرگونی چند سالی است آغاز گشته و هنوز در ابتدای راه است گفتنی است در هر مرحله, پس از تحلیل وضعیت آن به ویژگیهای مرحله اشاره میشود. ۸ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «سیر تطور قواعد فقهی»، ج۱،ص۱۰. |