زکرویه قرمطیزکرویه قرمطی، از بزرگان و داعیان قرمطیان در قرن سوم قمری بود. پیروان او، برایش سجده میکردند و او را «سید» و «مولی» مینامیدند. از جمله جنایات وی کشتار حاجیان خراسانی بود که از مکه بازمیگشتند. ۱ - معرفی اجمالیزکرویه پسر مهرویه از داعیان و متالهان قرمطیان و از مردم قطیف بود. در دوران معتضد پنهان شد و خلیفه بر او دست نیافت و هنگامی که معتضد از دنیا رفت، او خود را آشکار کرد و طایفهای از بادیهنشینان عراق را گمراه کرد و به پیروی از خود کشاند. پیروان او، برایش سجده میکردند و او را «سید» و «مولی» مینامیدند. زکرویه خود را به آنان نشان نمیداد و پنهانی زندگی میکرد و کارها را به یکی از افراد مورد اعتمادش سپرده بود. ۲ - دعوت مردم به خوددر سال ۲۹۳ق زکرویه داعی خود، نصر بن عبدالله بن سعید را برای تبلیغ مرام خود اعزام کرد، او نزد قبایلی مانند قبیله کلب و دیگر قبایل عرب رفت و آنان را به کیش خود دعوت کرد و از این راه توانست برخی از طوایف قبیله کلب را گمراه و با خود همداستان و با آنان بهسوی دمشق حرکت کند. اما آنان موفق نشدند وارد شهر شوند. اخبارشان به خلیفه مکتفی رسید. او به حسین بن حمدان و دیگر سرداران دستور داد در این زمینه اقدام کنند. آنان راه دمشق را پیش گرفتند. همینکه قرمطیان از این قضیه آگاه شدند، از اطراف دمشق عقب نشستند و بهسوی سماوه بازگشته، وارد هیت شدند و آنجا را غارت کردند و در پناه باروهای آن مستقر شدند. حسین و سپاهش همچنان در پی آنان بود و خلیفه سپاهی به فرماندهی محمد بن اسحاق بن کنداج به یاری حسین حمدانی اعزام کرد. قرمطیانِ بنی کلب که از آمدن لشکریان آگاه شدند، برضد نصر بن عبدالله به پاخاستند و او را کشتند و سرش را نزد خلیفه المکتفی بردند و از او امان خواستند و خلیفه نیز از آنان گذشت. ۳ - کشتار حاجیانزکرویه به حاجیان خراسانی که از مکه بازمیگشتند، شبیخون زد و یاران خود را بر آنان مسلط کرد، و آنان به چپاول و کشتار مشغول شدند. خلیفه برای مقابله و جنگ با قرمطیان، سردار وصیف بن سوار تکین و دیگر سرداران را فراخواند، و آنان عازم کارزار شدند. زکرویه طی نبردی کشته شد و سرش را به بغداد بردند و جسدش را آتش زدند. آنگاه سر زکرویه را به خراسان بردند تا خراسانیان از سفر حج باز نمانند و این سفر متوقف نشود. [۵]
حرانیصابی، ثابت بن سنان، تاریخ اخبار القرامطة، ص۱۷.
۴ - پانویس
۵ - منبععبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۲، ص۱۶۰. |