رجوع صحابه به اهلکتاببسیاری از نویسندگان متاخر _به منظور توجیه عملکرد عدهای از صحابه و نیز تازه مسلمانان از اهل کتاب که بر مراجعه به اهل کتاب پای فشردهاند_ بر این باورند که دلایلی بر جواز مراجعه به اهل کتاب در دست است و مراجعه این افراد به اهل کتاب، یا در زمانی پس از نهی اولیهای بوده که پس از مدتی برداشته شد و یا در خصوص مطالب تاریخی و قصص بوده که ربطی به احکام شرعی نداشته و یا درباره مسائل تحریف نشده تورات و انجیل بوده که با محتوای قرآن همسو و همجهت بوده است و مسائلی از این قبیل که دلیلی برای منع مراجعه در خصوص آنها به اهل کتاب وجود ندارد. در حالی که برخی از آیات قرآن از رجوع به اهل کتاب منع میکند. ۱ - اقوال در رجوع به اهل کتاببسیاری از نویسندگان متاخر _به منظور توجیه عملکرد عدهای از صحابه که بر مراجعه به اهل کتاب پای فشردهاند_ بر این باورند که دلایلی بر جواز مراجعه به اهل کتاب در دست است: ۱.۱ - دیدگاه ابن تیمیهابن تیمیه درباره سدی بزرگ (ابو محمد اسماعیل بن عبدالرحمان کوفی، متوفای ۱۲۷) میگوید: او گاه اقوال اهل کتاب را _که به گمان خود پیامبر بیان آنها را مباح دانسته است_ نقل میکند؛ با این توجیه که پیامبر فرموده است: به قدر یک آیه هم که شده از من برای دیگران نقل کنید؛ و نیز از بنی اسرائیل سخن گویید، که در سخن گفتن از آنان باکی نیست. (متن عبارت چنین است: حدثوا عن بنی اسرائیل و لا خرج.) ولی هر کس که از روی عمد بر من دروغی بست جایگاه خویش را در آتش فراهم ساخته است؛ لذا عبدالله بن عمرو بن عاص که در جنگ یرموک دو بسته بزرگ از کتابهای یهودیان را به دست آورده بود، (در حدیث تعبیر زاملتین آمده است: زامله، بسته بزرگ را گویند. ابوشهبه زاملتین را به دو بار شتر تفسیر کرده است.) چون از حدیث بالا جواز نقل از بنی اسرائیل را دریافته بود، از همان کتابها برای مردم سخن میگفت. (در آینده تفسیر دیگری از حدیث، بر خلاف آنچه اینان فهمیدهاند، ارائه خواهیم کرد.) ابن تیمیه در ادامه میگوید: این گونه احادیث اسرائیلی تنها برای استشهاد ذکر میشود نه از روی اعتقاد، زیرا این گونه احادیث از سه گونه بیرون نیست: دسته اول: احادیثی که صحت آنها را میدانیم و آنچه در اختیار ماست گواه صدق آنهاست. دسته دوم: احادیثی که دروغ بودن آنها با توجه به احادیث صحیحی که در اختیار داریم، محرز شده است. دسته سوم: احادیثی است که صحت و سقم آنها روشن نیست و باید درباره آنها سکوت اختیار کرد؛ این گونه احادیث را نه میپذیریم و نه رد میکنیم و روایت کردن آنها هم _چنانکه گذشت (در صفحه ۱۹ مقدمة فی اصول التفسیر عدم تصدیق و تکذیب اهل کتاب را خاطر نشان ساخته است) منعی ندارد. عمده این احادیث به مسائل دینی مربوط نمیشود و لذا خود دانشمندان اهل کتاب هم درباره آنها اختلاف نظر فراوان دارند. مسائلی از قبیل نام اصحاب کهف، نام پرندگانی که حضرت ابراهیم آنها را زنده کرد و مسائلی از این قبیل که تعیین آنها فایدهای دینی یا دنیوی برای مکلفان در بر ندارد ولی نقل این اختلافات از اهل کتاب بلامانع است. ۱.۲ - دیدگاه ذهبیذهبی بر جواز مراجعه به اهل کتاب و نقل از آنان درباره اموری که مخالف شریعت نیست به چند آیه استدلال کرده است و بر این پندار است که این آیات، مراجعه به اهل کتاب را تجویز میکند و میگوید: ما اگر به قرآن کریم مراجعه کنیم به آیاتی بر میخوریم که آشکارا پیامبر اسلام و مسلمانان را به مراجعه به اهل کتاب اعم از یهود و نصاری فرا میخواند و میخواهد که از اهل کتاب درباره بعضی از حقایقی که در کتابهای آنان آمده و اسلام هم همانها را آورده است ولی آنان انکار کرده یا نسبت به آن غفلت ورزیدهاند سوال شود تا حجت بر آنان تمام شود و شاید هدایت یابند. ۱.۲.۱ - رجوع به اهل کتاب در قرآناز جمله، این آیه است: «فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فاسال الذین یقروون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین؛ و اگر از آنچه به سوی تو نازل کردهایم در تردیدی، از کسانی که پیش از تو کتاب (آسانی) میخواندند بپرس. قطعا حق از جانب پروردگارت به سوی تو آمده است؛ پس زنهار از تردید کنندگان مباش.» یا در آیه دیگر میفرماید: «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون؛ پس اگر نمیدانید از پژوهندگان کتابهای آسمانی جویا شوید.» یا میفرماید: (و اسال من ارسلنا من قبلک من رسلنا؛ و از رسولان ما که پیش از تو گسیل داشتهایم جویا شو.» یعنی از امتها و عالمان دینی ایشان بپرس. فراء در بیان وجه مجاز در آیه شریفه میگوید: آنان (علمای بنی اسرائیل) پیامبر را از محتوای کتابهای پیامبران پیشین خبر میدهند؛ در نتیجه اگر از آن دانشمندان سوال شود گویا از خود انبیا (علیهمالسّلام) سوال شده است. آیات دیگری نیز مردم را به مراجعه اهل کتاب فرا میخواند از جمله: «و اسالهم عن القریة التی کانت حاضرة البحر؛ و درباره اهالی آن شهری که کنار دریا بود، از ایشان جویا شو.» «یا فاسال بنی اسرائیل؛ از بنی اسرائیل سوال کن.» «یا سل بنی اسرائیل کم آتیناهم من آیة بینة؛ از بنی اسرائیل بپرس چه بسیار نشانههای روشنی به آنان دادیم.» ذهبی میگوید: - این اوامر که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به پرسش از اهل کتاب فرا میخواند جملگی بر جواز رجوع به آنان دلالت دارد. البته نه در همه چیز؛ تنها درباره حقایقی که دست تحریف و تبدیل به آن نرسیده است و همگام با قرآن است و حجت را بر معاندان _اعم از اهل کتاب و دیگران_ تمام میسازد. [۱۳]
ذهبی، محمدحسین، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص۶۰_ ۶۳.
سپس میگوید: بنابراین، نقل آنچه از اهل کتاب روایت شده و موافق شریعت ماست جایز است و آیات دال بر اباحه رجوع به اهل کتاب و نیز حدیث پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: حدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج بر همین معنا حمل میشود؛ زیرا معنای این حدیث این است که از اهل کتاب درباره مسائلی که درستی آن را میدانید روایت کنید؛ ولی نقل بخشی از گزارشهای آنان که مخالف شریعت اسلام است یا عقل به درستی آن گواهی نمیدهد جایز نیست؛ زیرا حدیث پیامبر که اجازه نقل میدهد موارد دروغ را در بر نمیگیرد. اما حکم مواردی که شریعت درباره آنها سکوت کرده و دلیلی بر صدق یا کذب آنها نیست و احتمال هر دو وجه (صدق و کذب) هست، آن است که نه آن را تصدیق کنیم و نه تکذیب؛ و سخن پیامبر که فرمود: لا تصدقوا اهل الکتاب و لا تکذبوهم ناظر به همین معناست. رویت کردن این گونه اخبار هم تنها به عنوان یک حکایت نزد بنی اسرائیل جایز است؛ زیرا اباحه عامی که از روایت حدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج به نظر میرسد، شامل نقل این گونه اخبار هم میشود. [۱۴]
ذهبی، محمدحسین، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص۶۴_ ۶۵.
۱.۲.۲ - رجوع به اهل کتاب در روایاتذهبی در ادامه میگوید: روایاتی که ثابت میکند برخی از صحابه همچون ابوهریره و ابن عباس به بعضی از اهل کتاب تازه مسلمان مراجعه میکردند و از آنان درباره کتابهایشان میپرسیدند و یا روایتی که میگوید در جنگ یرموک عبدالله بن عمرو بن عاص دو بسته بزرگ به چنگ آورد و از آندو برای مردم سخن میگفت هیچ تعارضی با روایتی که بخاری از ابن عباس درباره منع مراجعه به اهل کتاب نقل کرده است، ندارد. چنانکه با روایت عبدالرزاق از ابن مسعود که در جهت منع پرسش از اهل کتاب نقل کرده است: از اهل کتاب نپرسید؛ زیرا آنان که خود در گمراهیاند، هیچگاه شما را هدایت نخواهند کرد و نیز با روایت احمد که بیانگر اعتراض پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر عمر است: امتهوکون فیها یا ابن الخطاب تعارضی ندارد. - در پایان میگوید: - آری! بین این روایات تعارضی نیست؛ زیرا صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) داناترین مردم در امور دینشان بودهاند و روشی استوار و معیاری دقیق در قبول اسرائیلیاتی که به آنان میرسیده است داشتهاند. صحابه در همه امور به اهل کتاب مراجعه نمیکردند، بلکه تنها برای فهمیدن پارهای از حوادث و اخبار جزئی به آنان رجوع میکردند... اعتراضان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعضی از صحابه بر کسانی که به اهل کتاب مراجعه میکردند، مربوط به آغاز بعثت است؛ زمانی که هنوز احکام دینی استقرار نیافته بود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از بیم تشویق عقاید و افکار مسلمانان، صحابه را از رجوع به اهل کتاب باز میداشت. [۱۵]
ذهبی، محمدحسین، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص۶۶_ ۶۷.
۱.۳ - دیدگاه ابن حجرابن حجر میگوید: نهی از مراجعه به اهل کتاب مربوط به قبل از استقرار و تثبیت احکام اسلام و قواعد دینی است که بیم فتنه و آشوب میرفت، ولی بعد از آنکه این مشکل برطرف شد، مراجعه به اهل کتاب آزاد شد؛ زیرا شنیدن اخبار بنی اسرائیل در آن زمان اعتبار و ارزش خاصی داشته است. [۱۶]
ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، فتح الباری، ج۶، ص۳۶۱.
۲ - بررسی ادله رجوع به اهل کتابدلایلی که برای اثبات این مدعا بر شمرده شده است نارساست و هرگونه دلالتی بر جواز مراجعه به اهل کتاب در تفسیر قرآن و تاریخ انبیا (علیهمالسّلام) ندارد؛ زیرا یهودیانی که در همسایگی عرب زندگی میکردند _به گفته ابن خلدون_ مانند خود عرب بادیهنشین بودند و برای شناخت اخبار صحیح اطلاعات کافی نداشتند و جز سخنان عامیانه و غیر قابل اطمینانی که از گذشته شایع شده بود چیز دیگری در اختیار نداشتند. دانشمندان اهل کتاب هم که اهل نیرنگ و مکر بودند و چنان که قرآن درباره آنان گفته است از پیش خود نسخهها مینوشتند و حدیث جعل میکردند و به مردم میگفتند: این گفته خداست؛ در حالی که از جانب پروردگار نبود و آنان این همه نیرنگ را برای به چنگ آوردن کالای بیارزش دنیا به کار میبستند. از این روست که در روایات پیامبر و اصحاب بزرگ آن حضرت، شدیدا از مراجعه به اهل کتاب منع شده است و هیچ دلیلی _از روایات و اخبار_ بر جواز مراجعه به آنان وجود ندارد. ۲.۱ - نقد استدلال به آیاتاما استدلال به آیاتی که آنها را مجوز مراجعه به اهل کتاب پنداشتهاند، استدلالی بیحاصل و بغایت سست است؛ زیرا این آیات همه کنایه و از باب ایاک اعنی و اسمعی یا جارة است. درست است که در ظاهر، خطاب این آیات متوجه شخص پیامبر است؛ در واقع مقصود، دیگران یعنی تردید ورزان در امر رسالتند که اصلا مسلمان نبودند. چنان که از صدر و ذیل آیه فان کنت فی شک مما انزلنا الیک فاسال الذین یقروون الکتاب من قبلک لقد جاءک الحق من ربک فلا تکونن من الممترین بر میآید مقصود، کافران و منافقانند. جای بسی تعجب است که فردی چون ذهبی بپندارد مراد از این آیه، رخصت پیامبر در مراجعه به اهل کتاب است! مگر پیامبر _العیاذ بالله_ درباره آنچه بر او نازل شده، شک داشته است؟ یا در درست بودن رسالت خود تردید روا داشته است که از او خواسته شده باشد دست از تردید بردارد؟! بی تردید، مقصود آیه کسانی هستند که در درستی رسالت آن حضرت دچار شک بودند و تنها مرجعی که این شکورزان، امکان مراجعه به آن را داشتند و به آن روی میآوردند، اهل کتاب ساکن در همسایگی آنان بودند؛ لذا مقصود آیه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مسلمانان معتقد به رسالت او نیستند. در آیه مبارکه «فاسالوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون بالبینات و الزیر؛» نیز خطاب متوجه عربهای جاهلی است. ۲.۲ - حدیث حدثوا عن بنی اسرائیلاکنون به بررسی حدیث حدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج میپردازیم. این حدیث کنایه از مبالغه در رسوایی و فضاحت آنان است؛ بدین معنا که هر رذیلت و عمل ناپسندی که تصور کنید، از آنان بر میآید و لذا اگر درباره آنان چیزی بگویید البته درست خواهد بود؛ زیرا آنان از ارتکاب هیچ گناهی پرهیز نمیکردند و در منجلاب زشتیها و پستیها گرفتار بودند؛ به گونهای که هر چه درباره آنان بگویید درست خواهد بود؛ چنان که در مثل آمده است حدث عن البحر و لا حرج یعنی دامنه سخن درباره دریا گسترده است و هر چه درباره آن بگویی جا دارد. همچنانکه درباره معن بن زائده شیبانی که از سخاوتمندان عرب است گفتهاند: حدث عن معن و لا حرج. کنایه از اینکه دامنه نیکیهای او بسیار گسترده است و هر فضیلتی را که فکر کنید در او هست و هر چه درباره گرامی داشت او بگویید درست است؛ بنابراین این تعبیر نوعی کنایه است که دلالت بر گستردگی مطلق دارد. به عبارت دیگر بیانگر گستردگی دامنه آن شی ء است؛ خواه نیک باشد و خواه بد و در این تعبیرات تحدث به معنای روایت و نقل خبر از آنان نیست (اساسا حدث عنه دو گونه است: یکی به معنای نقل حدیث از کسی و دیگری به معنای سخن گفتن درباره کسی است؛ در اینجا معنای دوم مقصود است.) و این برداشت با توجه به حدیثی که احمد بن حنبل روایت کرده است کاملا روشن است. او چنین آورده: هر چه درباره بنی اسرائیل بگویید جا دارد؛ زیرا شما هر چه درباره آنان بگویید و فکر کنید عجیب است، باز هم چیزهای عجیبتر در آنان یافت میشود. (تحدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج، فانکم لا تحدثون عنهم بشی ء الا و قد کان فیهم اعجب.) یعنی هر پستی، کجی و نادرستیای که درباره آنان بگویید صحیح و رواست؛ زیرا آنان پستتر و رسواتر از آنند که مردم گمان میکنند. در روایت دیگری چنین نقل میکند: حدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج و حدثوا عنی و لا تکذبوا (تحدثوا عن بنی اسرائیل و لا حرج، فانکم لا تحدثو عنهم بشی ء الا و قد کان فیهم اعجب.) هر چه درباره بنی اسرائیل میخواهید، بگویید و هر چه درباره من هم میخواهید، بگویید ولی دروغ نگویید. از این مقایسهای که در حدیث مطرح شده و دامنه سخن درباره بنی اسرائیل را باز گذاشته و دامنه سخن درباره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را مقید ساخته است به وضوح و روشنی میتوان فهمید که هر چه درباره بنی اسرائیل گفته شود درست خواهد بود ولی در موقع سخن گفتن درباره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) باید جانب دقت کاملا رعایت شود تا مبادا به او نسبت دروغ داده شود؛ چه هر کس دروغی به آن حضرت نسبت دهد جایگاه خویش را در آتش فراهم ساخته است. ۳ - پانویس
۴ - منبعمعرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۷۰. ردههای این صفحه : مقالات تفسیر و مفسران
|