انواع جهلجهل تقسیم میشود به جهل بسیط که عبارت است از خالیبودن نفس از علم، و اتصاف آن به جهل؛ و جهل مرکب که عبارت است از سی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است. ۱ - جهل بسیطعبارت است از خالیبودن نفس از علم، و اتصاف آن به جهل، بدون اینکه همچنین داند که میداند، یعنی بر او مشتبه نشده باشد، و اعتقاد دانستن را نداشته باشد. و در ابتدای امر، این صفت ذموم نیست بلکه ممدوح است، زیرا که آدمی تا به جهل خود بر نخورد و نداند که نمیداند در صدد تحصیل علم بر نمیآید. بلی باقیبودن بر این مقام و ماندن بر جهل و ثبات برآن، از رذائل عظیمه است، که دفع آن لازم و بقای آن از جمله مهلکات است. و کسیکه متصف به این صفت باشد باید سعی در ازاله آن کند، و تامل کند در قبح جهل و حکم عقل به این که جاهل، فی الحقیقه انسان نیست، و اگر آن را انسان گویند به جهت مشابهت صورت است که با انسان دارد، زیرا که: انسان در سایر چیزها که بجز علم و دانش است، از جسمیت و غضب و شهوت و بصر و سمع و صوت و غیر اینها، با سایرحیوانات شریک است، و فضیلت انسان بر سایرین، به علم و معرفت است. پس، اگر آن رانیز نداشته باشد حیوانی خواهد بود مستقیم القامه. و از این جهت است که: اگر شخصی عامی در مجلس مباحثه علماء و محاورات ایشان بنشیند و از اقوال ایشان چیزی نفهمد، نسبت به ایشان با چهار پایان فرقی ندارد. و چون این را فهمید تامل کند که چه هلاکتی از این بالاتر، و چه صفتی از این بدتر که او را از حدود انسانیت خارج و در زمره بهایم داخل نماید. و بعد از آن تتبع نماید در آیات و اخباری که در مذمت جهل و نادانی رسیده. و در بعضی از احادیث آن را موجب دخول نار فرمودهاند. از حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مروی است که: «شش طایفه به جهت شش چیز، پیش از محاسبه داخل آتش خواهند بود: یکی از آنها صحرانشینان و سکنه قرا و مواضعی که از اهل علم خالی استبه سبب جهل ونادانی که دارند.» ۲ - جهل مرکبصفت اول: در بیان جهل مرکب است و آن عبارت است از این که: کسی چیزی را نداند یا خلاف واقع را بداند و چنان داند که حق را یافته است، پس او نمیداند، و نمیداند که نمیداند، و آن بدترین رذایل است و دفع آن در نهایت صعوبت است. همچنان که از حال بعضی طلبه مشاهده میشود و اطباء ارواح اعتراف به عجز از معالجهاش کردهاند، چنانچه اطباء ابدان اقرار کردهاند به عجز از معالجه بعضی مرضهای مزمنه. و از این جهت حضرت عیسی (علینبینا وآلهوعلیهالسّلام) فرمودند که: «من ازمعالجه اکمه؛ (اکمه به معنی: کور مادرزاد.) و ابرص؛ (و ابرص به معنی: پیسی است.) عاجز نیستم ولی از معالجه احمق عاجزم.» و سبب آن این است که مادامی که آدمی نداند که جاهل است، به نقصان خود برنمیخورد و در صدد تحصیل علم بر نمیآید، پس در ضلالت و گمراهی باقی میماند. و علامت این صفت مهلکه و کیفیت شناختن آن، آن است که آدمی، طایفهای (برخی) از مطالب و استدلالات خود را بر جمعی از معروفین به استقامت سلیقه و منزهین از عصبیت و تقلید عرض نموده اگر ایشان او را تصویب نمودند از جهل مرکب بریء و اگر تخطئه نمودند و او خود «مذعن» (معترف، اقرارکننده.) نباشد به این مرض مبتلا خواهد بود و به یک مطلب و یک استدلال اکتفا در شناختن این مرض نمیتوان کرد. و باعث جهل مرکب و سبب آن، یا اعوجاج سلیقه و کجی ذهن است، و بهترین معالجات در این صورت آن است که صاحب آن را بدارند بر خواندن علوم ریاضیه، از هندسه و حساب، زیرا که آنهاموجب استقامت ذهن میشود. و یا خطائی است که در استدلال نموده، در این وقت باید او را بر این داشت که استدلالات خود را موازنه نماید با استدلالات اهل تحقیق ازعلمای معروفین به استقامت ذهن، و ادله خود را عرض کند بر قواعد منطقیه با استقصای تمام، تا به خطای خود برخورد و یا سبب آن مانعی است از فهمیدن حق در نفس او مثل تقلید یا عصبیت یا محض حسن ظن به شخصی یا نحو آن و علاج آن این است کهسعی و اجتهاد کند در ازاله موانع، تا به نتیجه مطلوب و رفع جهل برسد. ۳ - پانویس
۴ - منبعسایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «جهل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۳۰. ردههای این صفحه : مقالات اندیشه قم
|