زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه
 

اقسام حال





"اقسام حال"، از مجموعه مباحث "حال" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار می‌گیرد از این رو به خواننده‌ی محترم توصیه می‌شود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "حال" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند.این نوشتار را به هفت اعتبار مورد بررسی قرار می‌دهد:


۱ - به اعتبار ثبوت معنا برای صاحب‌حال



"حال" به اعتبار ثابت بودن معنای آن برای صاحب‌حال و عدم آن بر دو قسم است:

۱.۱ - حال منتقله


معنای "حال" در این نوع برای صاحب‌حال ثابت نبوده بلکه عارضی و زایل شدنی است؛ مانند: «جاءَ زَیدٌ ضاحکاً»؛ در این مثال "ضاحکاً" حال منتقله است؛ زیرا خندیدن، همیشه برای "زید" ثابت نبوده بلکه عارضی و زایل شدنی است.

۱.۲ - حال ثابته


معنای "حال" در این نوع برای صاحب‌حال ثابت بوده و تا زمان وجود صاحب‌حال، وجود خواهد داشت؛
از این رو بین آن دو ملازمه وجود دارد که در ادامه به مواردی از تحقق این ملازمه اشاره می‌شود:
الف. در صورتی که عامل "حال" بر تجدّد (منظور از تجدد شیء، ایجاد امثال آن و استمرار ایجاد در زمانهای بعدی است.) "صاحب‌حال" دلالت نماید؛ مانند: «خَلَقَ اللهُ جلدَ النمرِ مُنَقَّطاً»؛ در این مثال "خَلَقَ" عامل حال (منقّطاً) بوده که بر تجدّد (ایجاد امثال و استمرار ایجاد) صاحب حال (جلد النمر) دلالت دارد.
ب. در صورتی که "حال" مؤکِّده باشد؛ در اعتبار پنجم به حال مؤکِّده و اقسام آن به همراه مثالها اشاره می‌شود.

۲ - به اعتبار اشتقاق از مصدر



اعتبار دوم: "حال" به اعتبار اشتقاق از مصدر و عدم آن بر دو قسم است:

۲.۱ - حال مشتقّ


در این نوع، حال از مصدر گرفته شده است؛
[۶] ابن هشام، عبدالله بن یوسف، شرح شذور الذهب فی معرفة کلام العرب، دار الهجرة، ۱۴۱۰هـ.ق، چاپ دوّم، ص۲۵۰.
مانند: «جاءَ زَیدٌ راکِباً»؛ در این مثال "راکِباً" حال مشتقّ شده از مصدر "رکب" بوده و "زید" صاحب‌حال است.

۲.۲ - حال جامد


در این نوع، حال از مصدر گرفته نشده است؛
[۷] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۴.
مانند: «رغبتُ فی الخاتمِ ذهباً»؛ در این مثال "ذهباً" حال جامد و "الخاتم" صاحب‌حال است.
حال جامد به اعتبار امکان تاویل به مشتق و عدم آن بر دو گونه است که در ادامه به مواردی از این دو اشاره می‌شود:
الف. حال جامد قابل تاویل به مشتق
۱. در صورتی که "حال" بر تعیین قیمت دلالت نماید؛ مانند: «بِعهُ مُدّاً بِکَذا»؛ در این مثال اگر صاحب‌حال ضمیر مرفوعی ("انت" مستتر در "بعه") باشد، حال جامد در تاویل "مُسَعِّراً" و اگر صاحب‌حال ضمیر متّصل منصوبی ("هاء" در "بِعه") باشد، حال جامد در تاویل "مُسَعَّراً" می‌باشد.
۲. در صورتی که "حال" بر "مفاعله" دلالت کند (بر چیزی دلالت کند که حاصل شدن آن متوقّف بر شرکت باشد)؛ مانند: «سلّمتُ البائعَ نقوده مقابضةً»؛ در این مثال "مقابضةً" حال جامد و در تاویل "مقابضَین" بوده و فاعل (ضمیر متصل "تاء" در "سلّمت") به همراه مفعول‌به (البائع) صاحب‌حال هستند.
۳. در صورتی که "حال" بر تشبیه دلالت کند؛ مانند: «کرَّ زَیدٌ اَسَداً»؛ در این مثال "اسَداً" حال جامد، مشبّه‌به و در تاویل "شُجاعاً" بوده و "زیدٌ" مشبّه و وجه شباهت آن دو، شجاعت است.
۴. در صورتی که "حال" بر ترتیب دلالت کند؛ مانند: «ادخلوا الغرفةَ واحداً واحدً»؛ در این مثال از تعبیر "واحداً واحداً" حال مؤوّل (مرتّبین) که بر ترتیب دلالت دارد استفاده شده که صاحب‌حال، ضمیر متصل مرفوعی ("واو" در "ادخلوا") است. البته باید دقت داشت که "واحداً" اول، حال و "واحداً" دوم، تاکید لفظی است.("واحداً" دوّم را می‌توان معطوف دانست که با حرف عطف محذوف ("فاء" و یا "ثمّ") بر "واحداً" اوّل، عطف شده است.)
ب. حال جامد غیر قابل تاویل به مشتق
۱. در صورتی که "حال" موصوف باشد؛ مانند: «فَتَمَثّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً؛ و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص بر مریم ظاهر شد». در این آیه شریفه "بَشَراً" حال جامدی است که به "سَوِیّاً" توصیف شده و "هو" مستتر در "تَمَثّلَ"، صاحب‌حال است.
۲. در صورتی که "حال" بر عدد صاحب‌حال دلالت کند؛ مانند: «وَ واعدنا مُوسی ثَلاثِینَ لَیلَةً وَ اَتمَمناها بِعَشرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ اَربَعِینَ لَیلَةً؛ و ما با موسی سی شب وعده گذاشتیم سپس آن را با ده شب[دیگر] تکمیل نمودیم، به این ترتیب میعاد پروردگارش[با او] چهل شب تمام شد».
در این آیه شریفه "اَربَعِینَ" حال جامدی است که بر عدد صاحب‌حال (میقاتُ) دلالت دارد.
[۱۸] درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۸هـ.ق، ج۳، ص۴۵۰.

۳. در صورتی که "حال" بر تفضیل و برتری دلالت داشته باشد؛ مانند: «هذا بُسراً اَطیَبُ مِنهُ رُطباً»، در این مثال دو لفظ "بُسراً" و "رُطباً" حال واقع شده‌اند که بر تفضیل و برتری (برتری خرمای رسیده و نرم شده بر خرمای نرسیده) دلالت دارد.
۴. در صورتی که "حال" نوعی از انواع متعدد صاحب‌حال باشد؛ مانند: «رایتُ مالَکَ ذهباً»؛ در این مثال "ذَهَباً" حال جامد و نوعی از انواع متعدد صاحب‌حال (مالَک) است.
۵. در صورتی که صاحب‌حال نوعی معیّن بوده و "حال" از افراد آن باشد؛ مانند: «رغبتُ فی الذهبِ خاتماً»؛ در این مثال "الذهب" صاحب‌حال و نوعی معیّن از افراد حال (خاتماً) است.
۶. در صورتی که صاحب‌حال فردی معین از افراد نوع حال باشد؛ مانند: «رغبتُ فی الخاتمِ ذهباً»؛ در این مثال "الخاتم" صاحب حال و فردی معین از افراد نوع حال (ذهباً) است.

۳ - به اعتبار تعدّد حال



اعتبار سوم: "حال" به اعتبار تعدّد حال و عدم آن در کلام بر دو گونه است:

۳.۱ - واحده


در مواردی حال، واحد بوده و صاحب حال نیز واحد است؛ مانند: ‌ «یقف الشرطیّ متیقظاً»؛ در این مثال حال (متیقظاً) و صاحب حال (الشرطی) واحد هستند.
۲. متعدده (حال متعدّده به "مترادفه" و "متداخله" نیز نامیده شده است، )
در این نوع حال متعدد بوده که به اعتبار تعدّد صاحب‌حال و عدم آن بر دو گونه است:
الف. حال متعدّد و صاحب حال واحد است؛ مانند: «جاء زیدٌ راکباً ضاحکاً»؛ در این مثال حال ("راکباً" و "ضاحکاً") متعدّد و صاحب حال (زیدٌ) واحد است.
ب. حال متعدّد و صاحب حال نیز متعدّد است؛ مانند: «لقی التَرجمانُ جماعةَ السیّاح باحثاً عنهم سائلةً عنه»؛ در این مثال دو لفظ "باحثاً" و "سائلةً" حال واقع شده‌اند و صاحب حال آن دو به ترتیب "الترجمان" و "جماعة السیّاح" می‌باشند؛ از این رو حال و صاحب حال متعدد هستند.

۴ - به اعتبار زمان تحقق معنای آن



اعتبار چهارم: "حال" به اعتبار زمان تحقق معنای آن، نسبت به زمان تحقق معنای عامل بر دو قسم است:

۴.۱ - حال مقارنه


در این نوع، معنای حال در زمان تحقق معنای عامل آن تحقق می‌یابد؛
[۲۶] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۵.
مانند: «ذهب البریء فرحاً»؛ در این مثال "فرحاً" حال مقارنه است؛ زیرا معنای آن (فرح و شادی) در زمان تحقق معنای عامل (ذهاب و رفتن) محقق شده است.

۴.۲ - حال مقدّره


در این نوع معنای حال بعد از تحقق معنای عامل آن محقق می‌شود؛ مانند: «لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللهُ آمِنینَ مُحَلِّقینَ رُؤُسَکُم وَ مُقَصِّرینَ لا تَخافُونَ؛ به طور قطع همه‌ی شما به خواست خدا وارد مسجدالحرام می‌شوید در نهایت امنیت و در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده‌اید و از هیچ‌کس ترس و وحشتی ندارید». در این آیه شریفه "آمِنینَ" و "مُحَلِّقینَ" حال مقدّره هستند؛ زیرا معنای آن دو ( ایمن بودن و تراشیدن سر) بعد از تحقّق معنای عامل (دخول و وارد شدن) تحقّق می‌یابند.

۵ - به اعتبار ایجاد حال جدید



اعتبار پنجم: "حال" به اعتبار ایجاد حال جدید و عدم آن بر دو قسم است:

۵.۱ - حال مؤسِّسه


در این نوع بدون وجود حال، معنای آن از کلام دانسته نمی‌شود؛ مانند: «جاءَ زیدٌ ضاحِکاً»؛ در این مثال "ضاحِکاً" حالی است که با عدم وجودش معنای آن از کلام دانسته نمی‌شود.

۵.۲ - حال مؤکِّده


در این نوع بدون وجود حال، معنای آن از کلام دانسته می‌شود از این رو معنای جدیدی را نرسانده بلکه معنایی را که قبل از آمدن حال در جمله موجود بوده تقویت می‌کند؛
[۳۱] ابن هشام، عبدالله بن یوسف، شرح شذور الذهب فی معرفة کلام العرب، دار الهجرة، ۱۴۱۰هـ.ق، چاپ دوّم، ص۲۵۰.
این نوع از حال به اعتبار نوع مؤکَّد (تاکید شده) بر سه گونه است:
الف. حال، عامل خود را تاکید می‌کند؛ این نوع از حال مؤکّد به اعتبار تاکید عامل در لفظ و معنا بر دو گونه است:
۱. حال تنها در معنا، مؤکِّد عامل خود است؛ مانند: «لا تَعثَ فِی الاَرضِ مُفسِداً»؛ در این مثال، حال (مُفسِداً) در معنا، عامل خود (لا تَعثَ) را تاکید می‌کند.
۲. حال در لفظ و معنا، مؤکِّد عامل خود است؛ مانند: «و اَرسَلناکَ لِلنّاسِ رَسُولاً؛ و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم». در این آیه شریفه "رَسُولاً"، حال واقع شده و در لفظ و معنا عامل خود (ارسَلنا) را تاکید می‌کند.
ب. حال، صاحب‌حال را تاکید می‌کند؛ مانند: «وَ لَو شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَن فِی الاَرضِ کُلُّهُم جَمِیعاً؛ و اگر پروردگار تو می‌خواست تمام کسانی که روی زمین هستند همگی ایمان می‌آوردند». در این آیه شریفه "جَمِیعاً" حال بوده و "مَن" صاحب‌حال است که به جهت دلالت هر دو بر عمومیت، حال تاکید کننده صاحب‌حال به شمار می‌رود.
ج. حال، مضمون جمله‌ای را که از دو اسم جامد و معرفه تشکیل شده تاکید می‌کند. مانند: «زیدٌ ابوک رحیماً»؛ در این مثال جمله "زید ابوک" به نحو ضمنی بر رحیم بودن "زید" به عنوان پدر دلالت دارد؛ زیرا پدر بودن اقتضای رحمت و شفقت داشته و از آن جدا نیست؛ از این رو در مثال "رحیماً" حالی است که مضمون جمله تشکیل شده از دو اسم جامد و معرفه ("زید" و "اب") را تاکید می‌کند.

۶ - به اعتبار مقصود بودن حال



اعتبار ششم: "حال" به اعتبار مقصود بودن حال و عدم آن بر دو قسم است:

۶.۱ - مقصوده


در این نوع خود حال قصد شده است؛ مانند: «جاءَ زیدٌ ضاحکاً»؛ در این مثال "ضاحکاً" حالی است که خود آن قصد شده است.

۶.۲ - موطِّئه


در این نوع خود حال قصد نشده بلکه به عنوان مقدّمه‌ای برای بعد خود ذکر می‌شود؛ «فَتَمَثّلَ لَها بَشَراً سَوِیّاً؛ و او در شکل انسانی بی‌عیب و نقص بر مریم ظاهر شد». در این آیه شریفه "بَشَراً" حال موطِّئه‌ای است که خود آن قصد نشده بلکه به عنوان مقدّمه‌ای برای بعد خود (سویّاً) که مقصود اصلی است ذکر شده است.

۶.۳ - به اعتبار تعلق آن به صاحب‌حال


اعتبار هفتم: "حال" به اعتبار تعلق آن به صاحب‌حال یا متعلّق آن بر دو قسم است:

۶.۴ - حقیقیّه


حال در این نوع، هیات صاحب‌حال را بیان می‌کند؛ مانند: «جِئتُ فَرِحاً»؛ در این مثال "فَرِحاً" حال حقیقیّه بوده و هیات صاحب‌حال (ضمیر مرفوعی "ت" در "جئت") را بیان می‌کند.

۶.۵ - سببیّه


حال در این نوع، هیات آنچه را که به صاحب‌حال تعلّق دارد بیان می‌کند؛
[۴۲] طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۷.
مانند: «رَکِبتُ الفَرسَ غائباً صاحِبُهُ»؛ در این مثال "غائباً" حال سببیّه بوده و هیات "صاحب الفرس" را که به صاحب‌حال (الفرس) تعلّق دارد، بیان می‌کند.

۷ - پانویس


 
۱. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۵.    
۲. ابن عقیل، بهاء الدین عبدالله بن عقیل، شرح ابن عقیل علی الفیه ابن مالک، انتشارات لقاء، چاپ اول، ۱۳۷۵ه.ش، ج۲، ص۲۴۴.    
۳. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۶۷.    
۴. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۱۰.    
۵. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۱۰.    
۶. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، شرح شذور الذهب فی معرفة کلام العرب، دار الهجرة، ۱۴۱۰هـ.ق، چاپ دوّم، ص۲۵۰.
۷. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۴.
۸. عبدالرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۶.    
۹. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۶۹.    
۱۰. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۶۹.    
۱۱. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۶.    
۱۲. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۷۰.    
۱۳. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.    
۱۴. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۸۴.    
۱۵. مریم/سوره۱۹، آیه۱۷.    
۱۶. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۷.    
۱۷. اعراف/سوره۷، آیه۱۴۲.    
۱۸. درویش، محیی الدین، اعراب القرآن و بیانه، دار الارشاد، چاپ چهارم، ۱۴۱۸هـ.ق، ج۳، ص۴۵۰.
۱۹. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۷.    
۲۰. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۷۴.    
۲۱. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۷۵.    
۲۲. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۷۵.    
۲۳. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۵.    
۲۴. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۶.پ۱.    
۲۵. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۸۶.    
۲۶. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۵.
۲۷. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۹۰.    
۲۸. فتح/سوره۴۸، آیه۲۷.    
۲۹. صافی، محمود بن عبدالرحیم، الجدول فی اعراب القرآن، دارالرشید مؤسسۀ الایمان، چاپ چهارم، ۱۴۱۸ق، ج۲۶، ص۲۶۸.    
۳۰. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۹۹.    
۳۱. ابن هشام، عبدالله بن یوسف، شرح شذور الذهب فی معرفة کلام العرب، دار الهجرة، ۱۴۱۰هـ.ق، چاپ دوّم، ص۲۵۰.
۳۲. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۹۱.    
۳۳. نساء/سوره۴، آیه۷۹.    
۳۴. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۳۳.    
۳۵. یونس/سوره۱۰، آیه۹۹.    
۳۶. عبد الرحمن بن ابی بکر، البهجة المرضیّة فی شرح الالفیة، دار الحکمة، ۱۳۷۶ه.ش، چاپ چهارم، ص۲۲۳.    
۳۷. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۹۲.    
۳۸. غلایینی، مصطفی، جامع الدروس العربیّة، لبنان، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۵ه.ق، چاپ اوّل، ج۳، ص۱۰۰.    
۳۹. مدنی، سید علیخان، حدائق الندیّة، قم، ذوی القربی، ۱۴۳۱ه.ق، چاپ اوّل، ص۳۱۳.    
۴۰. مریم/سوره۱۹، آیه۱۷.    
۴۱. حسن، عباس، النحو الوافی، بیروت، مکتبة المحمدی، ۱۴۲۸ه.ق، چاپ اول، ج۲، ص۴۰۰.    
۴۲. طهرانی، سید‌هاشم، علوم العربیّة، اصفهان، انتشارات خاتم الانبیاء، ۱۳۹۰هـ.ش، چاپ اوّل، قسم النحو، ص۱۷۷.


۸ - منبع


سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اقسام حال»، تاریخ بازیابی۹۵/۵/۲۳.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | مقالات پژوهه | منصوبات | نحو




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.