اصل در مفعول مطلق"اصل در مفعول مطلق"، از مجموعه مباحث "مفعول مطلق" است که به صورت جداگانه مورد بررسی قرار میگیرد از اینرو به خوانندهی محترم توصیه میشود جهت فهم مطالب این نوشتار و شناخت جایگاه و اهمیت عنوان آن به مدخل "مفعول مطلق" و مطالب مذکور در آن مراجعه کند. این مجموعه، سه اصل در مفعول مطلق را بیان کرده و در ضمن هر اصل به تبیین موارد مخالف با آن اصل میپردازد. ۱ - سه اصل در مفعول مطلقسه اصل در مفعول مطلق بیان شده است. ۱.۱ - اصل اولاصل در استعمال مفعول مطلق این است که مصدری از لفظ عامل باشد که از آن به "مصدر متاصل در مصدریت"، "مصدر اصیل" و "مصدر اصلی" تعبیر شده است. [۱]
حسن، عباس، النحو الوافی، ج۲، ص۲۰۱، پ ۱، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
در مقابل با مواردی از مفعول مطلق مواجه میشویم که یا مصدر نبوده و یا مصدری از لفظ عامل نیستند؛ در اینگونه موارد مصدر اصیل حذف شده و این الفاظ از آن نیابت کردهاند؛ مانند: «وَ تَبَتَّلْ الَیْهِ تَبْتِیلاً؛ و تنها به او (پروردگارت) دل ببند.» در این آیهی شریفه "تََبَتَّلْ" عامل مفعول مطلق و از باب "تَفَعُّل" و "تَبْتِیلاً" مفعول مطلق و از باب "تَفْعِیل" است؛ با این اختلاف در نوع باب، مفعول مطلق (تَبْتِیلاً)، مصدری از لفظ عامل نبوده و به این جهت از مصدر اصیلِ محذوف (تَبَتُّلاً)، نیابت کرده است.۱.۱.۱ - اعراب نائبنائب مفعول مطلق مانند مصدر اصیل، منصوب است و در اعراب هر دو تعبیر "منصوب بنابر مفعول مطلق" به کار میرود؛ اما دقت شود تعبیر "منصوب بنابر مصدریت" فقط در اعراب مصدر اصیل به کار میرود و در اعراب نائب مفعول مطلق از تعبیر "منصوب بنابر نیابت از مصدر محذوف" استفاده میشود. ۱.۱.۲ - موارد نیابت از مفعولمطلقنیابت گاهی از مصدر مؤکّد و گاهی از مصدر مبیّن است که در ادامه به بررسی موارد مشهور (برخی تا شانزده مورد از موارد نیابت را ذکر کردهاند.) [۵]
الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، ج۲، ص۶۲۸، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹هـ.ق، چاپ اول.
نیابت در هر یک میپردازیم:نائب مصدر مؤکّد (این موارد صلاحیت نیابت از مصدر مؤکّد را دارند نه اینکه اختصاص به آن داشته باشند؛ از اینرو با وجود قرینه میتوانند نائب از مصدر مبیّن نیز واقع شوند.) ۱. مصدر مترادف با مصدر اصیل؛ مانند: «سررتُ فرحاً»؛ در این مثال مصدر اصیل (سروراً) حذف شده و مترادف آن (فرحاً)، نائب از آن شده است. ۲. اسم مشارک با مصدر اصیل در حروف اصلی ماده؛ [۷]
حسن، عباس، النحو الوافی، ج۲، ص۲۰۲، پ ۱، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
این اسم مشارک بر دو گونه است:الف). اسم مصدر اصیل؛ مانند: «اعطیک عطاءً»؛ در این مثال مصدر اصیل (اعطاء) حذف شده و اسم مصدر (عطاء)، نائب از آن شده است. ب). مصدر از فعل دیگر؛ مانند: آیهی «تَبَتَّلْ الَیْهِ تَبْتِیلاً؛ و تنها بر او (پروردگارت) دل ببند» در این آیهی شریفه مصدر اصیل (تَبَتُّلاً) که از باب "تَفَعُّل" است، حذف شده و مصدر باب "تفعیل" (تَبْتِیلاً) نائب از آن شده است. ۱.۱.۳ - نائب مصدر مبیِّن۱."کلّ" (و آنچه به معنای "کلّ" است؛ مانند: جمیع و عامة.) مضاف به مصدر محذوف؛ مانند: آیهی «فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ؛ ولی تمایل خود را بکلّی متوجه یک طرف نسازید.» در این آیهی شریفه "کلّ" نائب از مصدر محذوف (میلاً) شده و تقدیر عبارت "فلا تمیلوا میلاً کلَّ المیل" بوده است. ۲."بعض" (و آنچه به معنای "بعض" است؛ مانند: نصف و شطر.) مضاف به مصدر محذوف؛ مانند: «ضَرَبْتُهُ بعضَ الضربِ»؛ تقدیر عبارت "ضَرَبْتُهُ ضَرْبَاً بعضَ الضربِ" بوده است. ۳."حقّ" مضاف به مصدر محذوف؛ مانند: آیهی «الَّذین ءاتَیْناهُمُ الکِتابَ یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ؛ کسانی که کتاب آسمانی به آنها دادهایم آن را چنان که شایسته آن است میخوانند.» ۴."ایّ" (و "ایّ" شرطیه؛ مانند: «ایَّ سیرٍ تسر اسر».) استفهامیه مضاف به مصدر محذوف؛ مانند: «ایَّ عیشٍ تعیش؟». ۵."ما" (و "ما" شرطیه؛ مانند: «ما شئت فاجْلس».) استفهامیه؛ مانند: «ما تَضْربُ زیداً؟». ۶.عدد دالّ بر مصدر محذوف؛ مانند: آیهی «فَاجْلِدُوهُمْ ثَمانِینَ جَلْدَةً؛ آنها را هشتاد تازیانه بزنید.» ۷.ضمیر عائد به مصدر محذوف؛ مانند: آیهی «فَمَنْ یَکْفُرْ بَعْدُ مِنْکُمْ فَانِّی اعَذِّبُهُ عَذاباً لا اعَذِّبُهَُ احَداً مِن العالَمِیْنَ؛ ولی هر کس از شما بعد از آن کافر گردد، او را مجازاتی میکنم که احدی از جهانیان را چنان مجازات نکرده باشم.» در این آیهی شریفه ضمیر "ـه" در "لا اعذِّبه" عائد به مصدر محذوف (العذابَ) و نائب از آن است. ۸. صفت مصدر محذوف؛ مانند: «تکلَّمتُ احْسَنَ التکلّم»؛ در این مثال "اَحْسَن" وصف و نائب از مصدر محذوف (تکلّماً) است و تقدیر عبارت "تکلمتُ تکلّماً احْسنَ التکلّم" بوده است. ۹. لفظ دالّ بر هیات مصدر محذوف؛ مانند: «یموت الکافرُ میتةَ سوءٍ». ۱۰. لفظ دالّ بر نوع مصدر محذوف؛ مانند: «مشی القهقری». (قهقهری نوعی از مشی و به صورت رجوع به پشت است. تقدیر عبارت "مَشَی مَشْیَ القهقری" بوده است.) ۱۱. اسم اشاره؛ مانند: «ضربتُ ذلک الضربَ». ۱۲.آلت ایجاد معنای مصدر محذوف؛ مانند: «زیدٌ ضربتُهُ راساً»؛ در این مثال "راساً" نائب مصدر از محذوف و وسیلهی ایجاد و تحقق "ضرب" است؛ تقدیر عبارت "زیدٌ ضربته ضربَ راسٍ" بوده است. ۱.۲ - اصل دوماصل در عامل مفعول مطلق این است که در کلام ذکر شود؛ اما در مواردی با این اصل مخالفت شده و عامل حذف میشود. در ادامه، موارد حذف عامل در هر یک از مصدر مبین و مصدر مؤکد به طور جداگانه مورد برسی قرار میگیرد. ۱.۲.۱ - حذف عامل در مصدر مبینحذف عامل مصدر مبین به شرط وجود قرینه (قرینه ممکن است حالیّ یا مقالیّ باشد.) جایز است؛ مانند جایی که به شخص آمادهی سفر گفته شود: «سفراً حمیداً»؛ در این مثال "سفراً" مفعول مطلق نوعی است که به جهت قرینهی حالیّ (آمادگی مخاطب برای سفر) عامل آن حذف شده است؛ تقدیر عبارت "تسافر سفراً حمیداً" بوده است. نکتهی قابل توجه این است در این موارد حذف عامل جایز بوده و مفعول مطلق، نائب از عامل نیست. ۱.۲.۲ - حذف عامل در مصدر مؤکداصل در کاربرد مصدر مؤکد عدم حذف عامل آن است زیرا غرض از آوردن مصدر مؤکد، تاکید و تقویت معنای عامل و تقریر مراد از آن است از اینرو حذف عامل مصدر مؤکد، معارض با این غرض است. اما با این وجود عرب در بعضی از مواضع معین، عامل را حذف کرده و مصدر مؤکد را نائب از آن میآورد. با التزام عرب در حذف عامل در این مواضع و لحاظ اصل عدم حذف عامل در مصدر مؤکد میتوان اینطور نتیجه گرفت که حذف عامل مصدر مؤکد جایز نیست (حتی با وجود قرینه بر حذف آن.) [۱۷]
صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، ص۱۶۹، پ ۹، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول.
مگر در مواردی که عرب ملتزم به حذف عامل شده است که در این موارد حذف عامل واجب بوده و با حذف عامل، مصدر نائب از آن میشود. [۱۸]
حسن، عباس، النحو الوافی، ج۲، ص۲۰۸ – ۲۰۷، پ ۱، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
این موارد در ادامه مورد بررس قرار میگیرد.موارد وجوب حذف عامل (در مواردی که برای وجوب حذف عامل ذکر شده مصدر، نائب و بدل از عامل است.) [۱۹]
خضری، محمد، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک، ج۱، ص۳۸۶، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ.ق.
۱.۲.۳ - وجوب حذف عاملوجوب حذف عامل در سه موضع واقع میشود. الف). انشاء طلبی (همچون امر، نهی، دعا و استفهام توبیخی.) [۲۰]
الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، ج۲، ص۶۳۶ – ۶۳۴، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹هـ.ق، چاپ اول.
؛ مانند جایی که متکلم در هنگام ورود بزرگی به حاضرین میگوید: «قیاماً»؛ در این مثال "قیاماًً" مفعول مطلق و نائب از عامل خود (قوموا) شده است؛ تقدیر عبارت "قوموا قیاماً" بوده است.در این موضع در صورتی که مصدر، مفرد نکره و عامل محذوف، فعلی از لفظ و مادهی مصدر باشد حذف عامل، قیاسی است. [۲۱]
حسن، عباس، النحو الوافی، ج۲، ص۲۱۱، پ ۱، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
ب). انشاء غیر طلبی (مواردی که کثرت استعمال و وجود قرینه، سبب حذف عامل شده است همچون تذکر النعمه، تذکر الشده، ظهور معجب، خطاب مرضیعنه، خطاب مغضوبعلیه و حال امتثال.) [۲۲]
الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الاشمونی علی الفیة ابن مالک، ج۲، ص۶۳۷، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹هـ.ق، چاپ اول.
؛ مانند جایی که چیزی سبب تعجب متکلم شده و میگوید: «عجباً»؛ در این مثال "عجباً" مفعول مطلق و نائب از عامل خود (عجبتُ) شده است؛ تقدیر عبارت "عجبتُ عجباً" بوده است.ج). خبر محض در این موضع در صورتی که عامل محذوف از لفظ و مادهی مصدر باشد حذف عامل قیاسی است. [۲۳]
حسن، عباس، النحو الوافی، ج۲، ص۲۱۲، پ ۱، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
۱.۲.۴ - موارد نیابتموارد نیابت در این موضع عبارتند از: ۱. مفعول مطلق تفصیل دهندهی عاقبت جملهی قبل باشد؛ مانند: «فَشُدُّوا الوَثاقَ فَامّا مَنّاً بَعْدُ و امّا فِداءً؛ در این هنگام اسیران را محکم ببندید؛ سپس یا بر آنان منت گذارید و آزادشان کنید یا در برابر آزادی از آنان فدیه بگیرید.» در این آیهی شریفه "منّاً" و "فداءً" مفعول مطلق و بدل از عامل خود بوده که عاقبت جملهی قبل (فشدوا الوثاق) را تفصیل میدهد؛ تقدیر عبارت "امّا تمنون منّا و امّا تفدون فداء" بوده است. ۲. مفعول مطلق، مضمون جملهای را که نص (احتمال غیر معنای مفعول مطلق در مضمون جمله وجود ندارد.) در معنای مفعول مطلق است تاکید میکند. این نوع را "مصدر مؤکِّد لِنفسه" مینامند؛ مانند: «لَه عَلَیَّ الفُ درهمٍ اعْتِرافاً»؛ در این مثال مضمون جملهی "له علیَّ الفُ درهمٍ" اعترافی از جانب متکلم بر بدهکار بودن است که مفعول مطلق (اعترافاً) این مضمون را تاکید میکند. تقدیر عبارت "اعترفتُ اعترافاً" بوده است. ۳. مفعول مطلق با تاکید مضمون جملهی قبل، احتمال غیر معنای مفعول مطلق را از آن دفع میکند. این نوع را "مصدر مؤکِّد لغیره" مینامند؛ [۲۶]
جامی، عبدالرحمن بن احمد، الفوائد الضیائیة، ج۱، ص۲۳۷، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـ.ق، چاپ اول.
مانند: «زیدٌ قائمٌ حَقّاً»؛ در مضمون جملهی "زیدٌ قائم" دو احتمال صدق (حقیقت داشتن) و کذب (حقیقت نداشتن) وجود دارد. مفعول مطلق (حقاً) بعد از تاکید مضمون جمله (قیام زید)، احتمال غیر حقیقی بودن را از آن دفع میکند؛ تقدیر عبارت "حَقَّ حَقّاً" بوده است.۴. مفعول مطلق در موضع خبر از اسمی قرار گیرد که صلاحیت خبر بودن برای آن اسم را ندارد. در این صورت حذف عامل مفعول مطلق در سه موضع واقع میشود: الف). مفعول مطلق تکرار شود؛ مانند: «زیدٌ سیراً سیراً»؛ در این مثال "زیدٌ"، مبتدا و اسم عین و "سیراً"، مفعول مطلق و در موضع خبر است؛ اما از آن جهت که اسم معنی است صلاحیت خبر واقع شدن برای اسم عین (زیدٌ) را ندارد؛ تقدیر عبارت "زیدٌ یسرُ سیراً" بوده است. ب). مفعول مطلق، محصورفیه واقع شود؛ مانند: «ما انت الّا سیراً»؛ در این مثال "سیراً" مصدر و مفعول مطلق است. تقدیر عبارت "ما انت الّا تسیرُ سیراً" بوده است. ج). مصدری بر مفعول مطلق عطف شود؛ مانند: «المریضُ لا اکْلاً و لا شرباً»؛ در این مثال "اکْلاً" مفعول مطلق و در موضع خبر است و مصدری (شرباً) بر آن عطف شده است. تقدیر عبارت "المریضُ لایاکل و لایشربُ" بوده است. ۱.۳ - اصل سومتاخر مفعول مطلق از عامل [۲۸]
صفائی بوشهری، غلامعلی، بداءة النحو، ص۱۶۹، پ ۹، قم، مدیریت حوزه علمیه قم، ۱۳۸۵ هـ.ش، چاپ اول
اصل در مفعول مطلق این است که بعد از عامل خود ذکر شود اما در مواردی برخلاف اصل، واجب است بر عامل خود مقدم شود همچون مواردی که الفاظ دارای صدارت به مفعول مطلق اضافه شوند؛ مانند: «ایَّ عَیْشٍ تعیشُ»؛ در این مثال "ایّ" از ادات استفهام و دارای صدارت است از اینرو بر عامل خود (تعیشُ) مقدم شده و بنابر نیابت از مفعول مطلق، منصوب است. ۲ - عناوین مرتبطمفعول مطلق. ۳ - پانویس
۴ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «اصل در مفعول مطلق»، تاریخ بازیابی ۹۵/۶/۱۴. |