اسم صوتعنوان مورد بحث ترکیب اضافی و مشتمل بر دو لفظ " اسم " و " صوت " است. ۱ - در اصطلاح نحو"اسم صوت" در اصطلاح ادیبان عرب، لفظی را گویند که به وسیلهی آن صوتی حکایت میشود و یا غیر عاقلی (و آنچه در حکم غیر عاقل است همچون کودکان.) [۱]
حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۶، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
را به جهت طلب شیء از آن، صدا میزنند (بدون احتیاج به شیء دیگری در رساندن مراد همچون اسم فعل که به حسب ظاهر در رساندن مراد نیازمند شیء دیگری نیست به خلاف حرف ندا در خطاب غیر عاقل که ذکر مقصود از ندا بعد از آن ضروری است.) [۲]
الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۶، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
و یا بدون وضع دلالت بر حالتی در نفس متکلم دارد. [۳]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۹۷، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.
مانند لفظ "طَقْ" در حکایت صدای برخورد سنگ . (مثال دو قسم دیگر اسم صوت (صدا زدن غیر عاقل و دلالت بر حالتی در نفس متکلم) در اقسام اسم صوت مورد بررسی قرار میگیرد.)۲ - وجه نامگذاریاز آنجا که منظور از " اسم " علامت، نشانه یا هیأتی است که دلالت بر شیء دیگری (مسمّا) داشته و آن را معین و از غیر آن متمایز میسازد (به عنوان مثال لفظ " بلبل " دلالت بر پرندهی خاصّی داشته و آن را از سایر پرندگان متمایز میکند؛ از این رو میتوان گفت: "البلبل اسمٌ لِلطائر الخاص".) [۴]
حسن، ج۴، ص۱۳۷، پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
و به لحاظ اینکه اسم صوت در معنای اصلی خود دلالت بر صوت محض دارد، [۵]
حسن، عباس، ج۱، ص۱۵۸، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
میتوان گفت لفظ "طَقْ" را از آن جهت "اسم صوت" نامیدهاند که علامت، نشانه و یا هیأتی است که دلالت بر صوت معین (صدای برخورد سنگ) دارد؛ از این رو مقصود از اسم صوت، "اسمٌ لِصوتٍ معینٍ" خواهد بود.بعضی عدم وضع برای معنایی در اصل را، وجه نامگذاری این الفاظ به "أصوات" بیان کردهاند به خلاف سایر اقسام کلمه که از جنس صوت هستند اما در اصل برای معنایی وضع شدهاند. [۶]
الجامی، ج۲، ص۷۹،پ ۱، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
[۷]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۹۸، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
۳ - جایگاهرویکرد ادیبان عرب در تبیین مبحث "اسم صوت" این است که آن را بعد از مبحث " اسم فعل " آوردهاند؛ از این رو جایگاه اسم صوت را میتوان همان جایگاه اسم فعل دانست. بعضی (همچون ابن حاجب در " الکافیة ") اسم صوت را بعد از باب " توابع " و در ضمن اسمهای مبنی آورده و بعضی دیگر [۸]
عبدالله بن یوسف، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول.
آن را با عنوانی مستقل بعد از باب "توابع" در کنار مباحث "اسم فعل"، " تحذیر " و " اغراء " ذکر کردهاند.ذکر این نکته قابل توجه است که اسم صوت، عامل و معمول واقع نمیشود؛ [۹]
حسن، ج۴، ص۱۵۷،پ ۴، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
[۱۰]
حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
از اینرو آن دسته [۱۱]
عبدالله بن یوسف، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول.
از ادیبانی که "اسم فعل" را در ضمن اسمهای عامل بحث کردهاند، مبحث "اسم صوت" را بعد از "اسم فعل" ذکر نکردهاند.۴ - اقسامهمانطور که از تعریف اسم صوت معلوم میشود، کاربرد اسم صوت بر سه گونه است: ۴.۱ - حکایت صوتدر این کاربرد متکلم، صوتی را مشابه صوت شیء دیگر، ایجاد میکند؛ [۱۲]
الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۲، ص۷۸، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
مانند لفظ "غاق" که متکلم آن را مشابه صدای کلاغ ایجاد میکند.۴.۲ - صدا زدن غیر عاقلاسم صوت در این کاربرد لفظی است که متکلم، غیر عاقل را به جهت طلب شیء از آن، صدا میزند؛ (بدون احتیاج به شیء دیگری در رساندن مراد، همچون اسم فعل به حسب ظاهر.) [۱۳]
الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۶، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
مانند لفظ "هلا" که متکلم، اسب را به جهت طلب حرکت و عدم درنگ آن، صدا میزند.۴.۳ - دلالت بر حالتی در نفس متکلماسم صوت در این کاربرد، لفظی است که بر زبان متکلم ( انسان ) جاری شده و دلالت بر حالت درونی او دارد؛ مانند لفظ "وی" که بر زبان شخص متعجب جاری شده و دلالت بر تعجب او دارد. [۱۴]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۹۷، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.
[۱۵]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۱۰۳، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
[۱۶]
الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، ج۲، ص۷۸، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
۵ - اعراب و بناءحکم اعراب و بناء اسم صوت بر سه گونه است: [۱۷]
حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۹ – ۱۵۷، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
۵.۱ - وجوب بناءاسم صوت در صورتی که از معنای اصلی خود خارج نشده و بر مجرد صوت دلالت کند، مبنی بوده و محلی از اعراب ندارد؛ مانند لفظ "عاقْ" که به جهت حکایت صدای کلاغ بر زبان متکلم جاری میشود. ۵.۲ - وجوب اعرابوجوب اعراب [۱۸]
الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۷، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
اسم صوت در صورتی که از معنای اصلی خود (صوت محض) خارج شود و از آن صاحب صوت و یا شیء دیگری اراده شود، اسم معرب متمکن خواهد بود؛ مانند: «أزعجنا غاقٌ الأسود»؛ در این مثال "غاقٌ" از معنای اصلی خود (صدای کلاغ) خارج شده و از آن صاحب صوت (کلاغ) اراده شده است؛ از اینرو "غاق" در این مثال اسم معرب متمکن، فاعل و مرفوع واقع شده است. ۵.۳ - جواز اعراب و بناءدر صورتی که از اسم صوت، مجرد لفظ آن اراده شود به دو صورت معرب و مبنی به کار میرود؛ مانند: «البغلُ لایرعوی اِلّا إذا سمع "عَدَس"»؛ در این مثال "عَدَس" اسم صوتی است که مجرد لفظ آن اراده شده است؛ از این رو اعراب (عَدَساً) و بناء (عَدَسْ) در آن جایز است. [۱۹]
حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۹، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
۶ - نکات۱. اسم صوت مانند حروف مهمله (همچون لای نافیه ) عامل و معمول واقع نمیشود و این شباهت را دلیل بناء اسم صوت ذکر کردهاند. [۲۰]
ابن هشام، عبدالله بن یوسف، ج۱، ص۲۲۹، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول.
[۲۱]
الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۷، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
(اگر چه صاحب النحو الوافی علت بناء اسم صوت را استعمال عرب میداند.) [۲۲]
حسن، ج۴، ص۱۵۷، پ ۱، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
۲. اسم صوت لفظ مفرد به حساب آمده و ضمیری در آن مستتر نسیت به خلاف اسم فعل (همچون "صَهْ") که به همراه فاعلِ مستتر در آن، لفظی مرکب به حساب میآید. [۲۳]
الخضری، محمد، ج۲، ص۶۸۷، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق.
[۲۴]
الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۷، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۳. در داخل شدن اصوات در اقسام کلمه و یا عدم آن، سه رویکرد در میان ادیبان عرب مشاهده میشود: الف). بعضی آن را اسم مبنی دانسته و قائل به عدم محل اعرابی برای آن هستند. [۲۵]
حسن، عباس، ج۴، ص۱۵۷، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم.
ب). بعضی بر این عقیدهاند که اصوات به جهت عدم وضع در آنها از اقسام کلمه به حساب نیامده و بحث از آن در اسمهای مبنی، به جهت همشکل بودن آن با اسم مبنی است. [۲۶]
الجامی، ج۲، ص۷۷،پ ۱، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول.
ج). بعضی، اصوات را در اصل به جهت عدم وضع، از اقسام کلمه به حساب نیاورده اما به جهت احتیاج به استعمال آنها در اثنای کلام، ملحق به اشرف کلمات یعنی اسم، دانستهاند. [۲۷]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۹۹ – ۹۸، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
۷ - در قرآن و حدیث۱. آیه ی «و الّذی قال لِوالدیه اُفٍّ لَکما»، (و کسی که به پدر و مادرش میگوید: اُف بر شما!)؛ در این آیهی شریفه "اُفٍ" اسم صوتی است که جانشین مصدر شده ولی اعراب مصادر را ندارد. تنوین داخل بر آن تنوین الحاق است. [۲۹]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۷۹، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول.
[۳۰]
الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، ج۳، ص۹۹، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هش، چاپ اول.
۲. حدیث «قال الحسن علیهالسلام فَاَدْخل إصبَعَه فی فَمی و قال کَخْ کَخْ»، [۳۱]
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، ج۴۳، ص ۳۰۵، ب ۱۲،بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴هق، چاپ چهارم.
(امام حسن علیه السلام فرمودند: پیامبر انگشت خود را در دهان من برد و فرمود: کخ کخ)؛ در این حدیث "کخ" اسم صوتی است که به جهت منع و بازداشتن کودک (امام حسن) از خوردن، متوجه آن شده است. [۳۲]
الصبان، محمد بن علی، ج۳، ص۱۲۵۳، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول.
۸ - فهرست منابع(۱)قرآن کریم. (۲) حسن، عباس، النحو الوافی، مصر، دارالمعارف، چاپ سوم. (۳) الخضری، محمد، حاشیة الخضری علی شرح ابن عقیل علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۲۸ هـ ق. (۴) الرضی، محمد بن الحسن الاسترآبادی، شرح الرضی علی کافیة ابن الحاجب، قم، دارالمجتبی، ۱۳۸۹ هـش، چاپ اول. (۵) الجامی، عبدالرحمن بن أحمد، الفوائد الضیائیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۳۰ هـق، چاپ اول. (۶) الصبان، محمد بن علی، حاشیة الصبان علی شرح الأشمونی علی ألفیة ابن مالک، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ هـ ق، چاپ اول. (۷) ابن هشام، عبدالله بن یوسف، أوضح المسالک إلی الفیة ابن مالک، مصر، شرکة القدس للتصدیر، ۱۴۲۸ هـ ق، چاپ اول. (۸) مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، بیروت، مؤسسة الوفاء، ۱۴۰۴هـق، چاپ چهارم. ۹ - پانویس
۱۰ - منبعسایت پژوهشکده باقر العلوم ردههای این صفحه : ادبیات عرب
|