حیا
«حیا» به معنی شرم و خوددارى از چیزی بخاطر ترس از ملامت است و آن را یک صفت عالی در انسان دانسته اند. از روایات بدست مى آید که حیاء صفتى است که انسان را از دست زدن به کارهاى زشت و غیر انسانى باز می دارد و نیز مانع از آن می شود که انسان هر چیزى را که از قلبش می گذرد بر زبان آورد.
محتویات
- ۱ تعریف حیا
- ۲ انواع حیا
- ۳ منشاء حیا
- ۴ حیا در روایات
- ۵ پانویس
- ۶ منابع
تعریف حیا
«حیا»، عبارت از حالتی در انسان است که هنگام ظهور عیب یا کار ناهنجاری پدید می آید. به عبارت دیگر، اگر انسان نقص و کمبودی داشته باشد که عیب محسوب می شود و یا رفتار زشتی از وی سر بزند که دیگران متوجه شوند، حالتی به او دست می دهد که اصطلاحا به آن حیا و شرم می گویند. این حالت مخصوص کسانی است که برای خود ارزش قایلند و طالب کرامت و شرافت می باشند. چنین افرادی وقتی متوجه نقص و یا رفتار زشت خود می شوند، دچار حالت شرمساری می شوند.
حیا، از صفات کمالیه است که در هر شخص به نسبتی وجود دارد. حیا سبب پاکدامنی انسان، مخصوصاً زن می باشد. حیا زمینه ی تقویت ایمان و از ضروریات دین است که شخصیت انسان را بالا می برد. داشتن حیا مورد رضای خدای عزّوجل است. حیا میزان تعادل زندگی، مانع از فروپاشیدن خانواده و باعث تعدیل رفتارهای اجتماعی می شود.
بزرگان مطالب زیادی درباره حیا گفته اند و آن را یک صفت عالی در انسان دانسته اند. حیای واقعی، انسان را از دام شیطان می رهاند و به خدا نزدیک می کند.
انواع حیا
حیا بر دو قسم است:
۱- حیاى مثبت و شایسته که انسان از انجام گناه و کارهاى زشت حیا کند و به سراغ آن ها نرود. این همان حیایى است که در روایات به آن سفارش شده است.
۲- حیاى منفى و مذموم که کسى از انجام کارهاى واجب و لازم دینى و دنیایى خود حیا کند و انجام ندهد، یا این که حیا کند از این که چیزى را که باید بداند بپرسد و این نوع حیا در روایات نهى شده؛ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله: «الْحَیاءُ حَیاءَانِ حَیاءُ عَقْلٍ وَحَیاءُ حُمْقٍ فَحَیاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ و حَیاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ»؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: حیا دو گونه است: حیاء عقل و حیاء حماقت، حیاء عقل، علم است و حیاء حماقت، نادانى.
شرح: در جامعه دیده می شود که به انسانى که بسیار خجالت می کشد و حتى در اثر این حالت حاضر نمی شود که مسائل ضرورى و شرعى خود را یاد بگیرد، با حیا اطلاق می شود، مثلا می گویند فلانى با حیا است در صورتى که اسلام و پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله با این صفت مبارزه نموده است و حیاى مورد تائید اسلام حیائى است که انسان را از اعمال زشت و معصیت باز دارد.
منشاء حیا
منشأ حیاء، معرفت و شناخت عظمت و جلال خداوند و جمال او (و آگاهى از مقام عفو و رفتار نیک او با بندگان و کثرت نعمت ها، و علم بعدم غفلت او از مراقبت احوال بنده، با توجه به قبایح اعمال خود و سوء معامله و رفتارش با این پروردگار مهربان) می باشد، و هر گاه که این معرفت ها براى بنده حاصل شد، حالتى که در چنین شرایطى بر او عارض می شود حیاء است. و هر کس که در میدان هیبت پروردگار قدمى از روى حیاء و شرمسارى بردارد برایش از عبادت هفتاد سال بهتر خواهد بود.
شکى نیست که این صفات و احوال، فرع این معارف است که در بالا بدان اشاره نمودیم، چنان که ما در معاملاتمان با همنوعان خود این مطلب را بالوجدان مشاهده می کنیم که اگر انسانى در شخص دیگرى سلطنت و قدرتى به اندازه ذره اى از سلطنت و قدرت خداوند سراغ داشته باشد او را بزرگ مى شمارد و مراقب او است و از او می ترسد و اگر علاوه بر این، آن شخص به اندازه ذره اى از نعمت هائى که خدا بر بندگان ارزانى داشته به آن شخص عطا کند، او خود و مال خود را فداى او می کند و از خدمت به او و قیام به وظایف بندگیش لحظه اى غفلت نخواهد نمود و اگر علاوه بر این دو، تقصیرات خود را هم نسبت به آن شخص در نظر آورد و مخالفت هایش را با این سلطان و منعم در هنگام انعام و بخشش او و در حضور او مجسم کند، از حیاء و شرمسارى خواهد مرد.
و اما این که مى بینیم عامه مردم با این که معتقد و مؤمن به عظمت پروردگار هستند و به نعمت هاى بى شمار او معترف هستند و از طرف دیگر از این همه گناه و معصیت از ناحیه خود هم باخبرند و با توجه به همه این ها کمتر دچار حیاء و شرمسارى مى گردند، علتش اولا ضعف ایمان به غیب است، زیرا سلاطین و قدرتمندان جهان و منعمین و بخشندگان این دنیا مشاهده مى شوند و سلطنت و نعمت آن ها محسوس و مشهود است، و اما ذات اقدس حق، براى آن ها غیب و ناپیدا است و تنها با ادله عقلیه هست که معتقد به وجود او و معترف بعظمت و نعمت هاى او هستند و اعتقاد به غیب ضعیف است و لذا این معارف در حق پروردگار باعث تعظیم و هیبت و حیاء مثل آن چه در معامله و رفتار با بزرگان و سلاطین دنیائى و بخشندگان این جهان می شود نمی گردد.
ثانیا این که، چون جلالت امر در عظمت خدا و نعمت هاى او به حدى است که براى احدى اداء حق آن، بلکه جزئى از اجزاء آن حقوق ممکن نیست و مردمان بقصور و ناتوانى خود آگاه هستند، به یکباره آن را مهمل مى گذارند.
ثالثا چنین مى پندارند که منافع خدمت سلاطین دنیا، نقد است و نفع عبادت پروردگار نسیه بوده، و در سراى دیگرى که وجود آن بر خلاف حس بوده تنها با ادله عقلى بدان معتقدند به آن ها می رسد.
و این وجوه که منشأ همه آن ها غرور و جهل است، سبب مسامحه عامه مردم و کوتاهى آن ها در اطاعت و بندگى پروردگار شده است، که باید از روزی که غیب، عیان می گردد و مردمان فریاد می زنند وا حسرتا بر آن چه که ما در مورد پروردگار کوتاهى نمودیم، به خدا پناه برد. و توجه به عظمت خداى مهربان و خشوع قلبى، روح نماز است و کمال آن به کمال آن ها بستگى دارد و از همه این ها مهمتر تعظیم ذات اقدس حق است که آن از لوازم ایمان می باشد. بنابر این کسی که ایمانش کامل گشته و مباشر قلبش شده و محبت دنیا و یا فکر و اشتغال آن مانع تأثیر این ایمان در وجود او نگشته، می بایست که نمازش را از اول تا آخر همه اجزائش را با توجه بخواند.
حیا در روایات
از روایات استفاده می شود که حیا همیشه همراه با عقل و دین و ایمان است، هر جا عقل باشد حیا هم هست و هر جا ایمان باشد حیا هم هست.
۱ ـ عدَّةٌ مِنْ أَصحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِی بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عُبَیدَةَ الْحَذَّاءِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ الْحَیاءُ مِنَ الْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانُ فِی الْجَنَّةِ؛ امام صادق (علیه السلام): حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است (پس شخص با ایمان با حیاء در بهشت است).
۲ ـ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنِ ابْنِ مُسْکانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّیقَلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْحَیاءُ وَ الْعَفَافُ وَ الْعِی أَعْنِی عِی اللِّسَانِ لَا عِی الْقَلْبِ مِنَ الْإِیمَانِ؛ امام صادق (علیه السلام): حیا و پاکدامنى و کند زبانى ـ نه کند دلى ـ از ایمان است.
شرح: مقصود از کند زبانى کم گوئى است که از علائم ایمان است، زیرا پرگو غالبا از دروغ و غیبت و تهمت و امثال آن برکنار نمی باشد، ولى کند دلى مساوى با جهل است که مذموم و ناپسند است.
۳ ـ عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ یحْیى أَخِی دَارِمٍ عَنْ مُعَاذِ بْنِ کثِیرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا علیه السلام قَالَ الْحَیاءُ وَ الْإِیمَانُ مَقْرُونَانِ فِی قَرَنٍ فَإِذَا ذَهَبَ أَحَدُهُمَا تَبِعَهُ صَاحِبُهُ؛ امام باقر یا امام صادق (علیهما السلام): حیاء و ایمان در یک رشته و همدوش همند چون یکى از آن دو رفت دیگرى هم می رود.
۴ ـ مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ بَکرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی عَلِی اللَّهَ بِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله أَرْبَعٌ مَنْ کنَّ فِیهِ وَ کانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً بَدَّلَهَا اللَّهُ حَسَنَاتٍ، الصِّدْقُ و َالْحَیاءُ و حُسْنُ الْخُلُقِ وَ الشُّکرُ؛ رسول خدا (صلى الله علیه و آله): هر کس داراى چهار خصلت باشد حتى اگر سر تا پا هم گناهکار باشد خدا گناهانش را به حسنات تبدیل می کند: صداقت، حیاء، خوش اخلاقى و شکرگذار بودن.
۵ ـ رُوِی عَنْ أَبِی جَمِیلَةَ الْمُفَضَّلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَالَ هَبَطَ جَبْرَئِیلُ عَلَى آدَمَ علیه السلام فَقَالَ یا آدَمُ إِنّی أُمِرْتُ أَنْ أُخَیرَک وَاحِدَةً مِنْ ثَلَاثٍ فَاخْتَرْ وَاحِدَةً وَدَعْ اثْنَتَینِ فَقَالَ لَهُ و َمَا تِلْک الثَّلَاثُ قَالَ الْعَقْلُ وَالْحَیاءُ وَالدِّینُ فَقَالَ آدَمُ علیه السلام فَإِنِّی قَدِ اخْتَرْتُ الْعَقْلَ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ علیه السلام لِلْحَیاءِ وَالدِّینِ انْصَرِفَا وَ دَعَاهُ فَقَالَا یا جَبْرَئِیلُ إِنَّا أُمِرْنَا أَنْ نَکونَ مَعَ الْعَقْلِ حَیثُ کانَ...؛ امام على (علیه السلام) فرمود: جبرئیل بر حضرت آدم فرود آمد و به او عرض کرد اختیار کن یکى از این سه چیز را و دو تا را رها کن، آدم گفت آن سه چیست؟ جبرئیل گفت: عقل، حیاء و دین است، آدم گفت: من اختیار کردم عقل را، سپس جبرئیل به دین و حیاء گفت: شما بروید، اما دین و حیاء گفتنند: ما ماموریم همراه عقل باشیم.
۶ ـ وَ عَنْهُمْ عَنِ ابْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ مُدْرِک بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله الْإِسْلَامُ عُرْیانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیاء؛ رسول خدا (صلى الله علیه و آله): دین اسلام عریان است و لباسش حیاء است.
۷ ـ وَ عَنهُمْ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ الْبَرْقِی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ خَیرُ نِسَائِکمُ الَّتِی إِذَا خَلَتْ مَعَ زَوْجِهَا خَلَعَتْ لَهُ دِرْعَ الْحَیاءِ وَ إِذَا لَبِسَتْ لَبِسَتْ مَعَهُ دِرْعَ الْحَیاءِ؛ امام صادق (علیه السلام): بهترین زنان شما کسانى هستند که هنگامى که با همسران خود خلوت می کنند، لباس حیاء را کنار مى گذارند، و هنگامى که لباس دارند، همراه با لباس، لباس حیاء می پوشند.
۸ ـ وَ عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله و سلم رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً اسْتَحْیا مِنْ رَبِّهِ حَقَّ الْحَیاءِ؛ رسول خدا (صلى الله علیه و آله): خدا رحمت کند کسى که حق حیاء را نسبت به پروردگار خویش ادا کند (حقیقتا از خدا حیا کند و گناه نکند).
۹ ـ وَ قَالَ علیه السلام مَنْ کسَاهُ الْحَیاءُ ثَوْبَهُ لَمْ یرَ النَّاسُ عَیبَهُ؛ امام على (علیه السلام): کسى که لباس حیاء پوشیده مردم عیوب او را نمى بینند.
۱۰ ـ و َمَنْ کثُرَ کلَامُهُ کثُرَ خَطَؤُهُ وَ مَنْ کثُرَ خَطَؤُهُ قَلَّ حَیاؤُهُ وَ مَنْ قَلَّ حَیاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّار؛ امام على علیه السلام: کسى که کلام و سخنش زیاد است خطایش زیاد است و کسى که خطایش زیاد است حیایش کم است و کسى که حیایش کم است ورع و تقوایش کم است و کسى که ورعش کم است قلبش مرده است و کسى که قلبش مرده داخل جهنم است.
۱۱ ـ قَالَ عَلِی بْنُ الْحُسَینِ علیه السلام خَفِ اللَّهَ تَعَالَى لِقُدْرَتِهِ عَلَیک وَ اسْتَحْی مِنْهُ لِقُرْبِهِ مِنْک؛ امام سجاد (علیه السلام) فرمود: از قدرت خدا بر خویش بترس و از نزدیکیش به خود شرمگین باش (حیاء کن).
۱۲ ـ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِیسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ مُوسَى علیه السلام یقُولُ لَا تُذْهِبِ الْحِشْمَةَ بَینَک وَ بَینَ أَخِیک أَبْقِ مِنْهَا فَإِنَّ ذَهَابَهَا ذَهَابُ الْحَیاءِ؛ امام کاظم (علیه السلام): مبادا حریم میان خود و برادرت را یکسره از میان ببرى چیزى از آن باقى بگذار زیرا از میان رفتن آن از میان رفتن شرم و حیا است.
۱۳ - قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْحَیاءُ نُورٌ جَوْهَرُهُ صَدْرُ الْإِیمَانِ وَ تَفْسِیرُهُ التَّثَبُّتُ عِنْدَ کلِّ شَیءٍ ینْکرُهُ التَّوْحِیدُ وَ الْمَعْرِفَةُ قَالَ النَّبِی صلى الله علیه و آله الْحَیاءُ و َالْإِیمَانُ فَقَیدَ الْحَیاءَ بِالْإِیمَانِ وَ الْإِیمَانَ بِالْحَیاءِ و َصَاحِبُ الْحَیاءِ خَیرٌ کلُّهُ وَ مَنْ حُرِمَ الْحَیاءَ فَهُوَ شَرٌّ کلُّهُ وَ إِنْ تَعْبَّدَ وَ تَوَرَّعَ و إِنَّ خُطْوَةً یتَخَطَّى فِی سَاحَاتِ هَیبَةِ اللَّهِ بِالْحَیاءِ مِنْهُ إِلَیهِ خَیرٌ لَهُ مِنْ عِبَادَةِ سَبْعِینَ سَنَةً وَ الْوَقَاحَةُ صَدْرُ النِّفَاقِ وَ الشِّقَاقِ وَالْکفْرِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله اذَا لَمْ تَسْتَحِ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ أَی إِذَا فَارَقْتَ الْحَیاءَ فَکلُّ مَا عَمِلْتَ مِنْ خَیرٍ وَشَرٍّ فَأَنْتَ بِهِ مُعَاقَبٌ و َقُوَّةُ الْحَیاءِ مِنَ الْحُزْنِ وَ الْخَوْفِ وَ الْحَیاءُ مَسْکنُ الْخَشْیةِ وَ الْحَیاءُ أَوَّلُهُ الْهَیبَةُ وَ آخِرُهُ الرُّؤْیةُ وَ صَاحِبُ الْحَیاءِ مُشْتَغِلٌ بِشَأْنِهِ مُعْتَزِلٌ مِنَ النَّاسِ مُزْدَجِرٌ عَمَّا هُمْ فِیهِ وَ لَوْ تَرَکوا صَاحِبَ الْحَیاءِ مَا جَالَسَ أَحَداً قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله إِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِعَبْدٍ خَیراً أَلْهَاهُ عَنْ مَحَاسِنِهِ وَ جَعَلَ مَسَاوِیهُ بَینَ عَینَیهِ وَ کرَّهَهُ مُجَالَسَةَ الْمُعْرِضِینَ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ وَ الْحَیاءُ خَمْسَةُ أَنْوَاعٍ حَیاءُ ذَنْبٍ و َحَیاءُ تَقْصِیرٍ وَ حَیاءُ کرَامَةٍ وَ حَیاءُ حُبٍّ وَ حَیاءُ هَیبَةٍ وَلِکلِّ وَاحِدٍ مِنْ ذَلِک أَهْلٌ وَ لِأَهْلِهِ مَرْتَبَةٌ عَلَى حِدَةٍ؛ امام صادق علیه السّلام مى فرماید که: حیا نورى است که جوهر آن نور و ذات و حقیقت آن، صدر ایمان است. (یعنى: عمده اجزاى ایمان حیاست و ایمان کامل از او حاصل مى شود.) معنى حیا توقّف کردن است در هر چیزى که منافى توحید و معرفت باشد، (یعنى: هر کارى که منافى کارهاى اهل توحید و معرفت باشد، نکند.) حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله مى فرماید: حیا جزء ایمان است و هر که حیاى او محکم نیست، ایمان او کامل نیست. هر که صاحب حیا و آزرم است صاحب همه خوبی ها است، و هر که از حیا محروم است، صاحب همه بدی ها است، هر چند که به عبادت و پرهیزگارى باشد. یک گام که صاحب حیا مى گذارد از روى حیا و شرم در فضاى هیبت الهى، عزیزتر است در پیش خداى تعالى از عبادت هفتاد سال که نه از روى حیا باشد.
بى حیائى اساس و بنیان هر نفاق است، و نفاق اساس کفر است. چنان که حضرت پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله فرموده است که: هر گاه صفت حیا که مانع است از ارتکاب قبایح، از براى تو نباشد و تو از این صفت کمال محروم باشى، پس بکن هر چه خواهى که گویا خود را از جریده بندگى بیرون کرده اى و خوبى و بدى از براى تو یکسان شده است. و این نیست مگر علامت کفر و در این حالت هر چه مى کنى، خواه خوبى و خواه بدى، بکن که نیست مگر موجب عذاب و عقاب. هر که را حزن و خوف بیشتر است، حیاى او بیشتر است. (یعنى: هر که صاحب حیا است، صاحب خوف و خشیت است و هر که حیا ندارد، خوف الهى ندارد.) و اوّل حیا هیبت است. (یعنى: حیا فراخور هیبت الهى است، هر که عظمت و هیبت الهى پیش او بیشتر است، حیاى او بیشتر است. چنان که خداوند عزیز در قرآن مجید فرموده: «وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ» (سوره زمر، ۶۷) یعنى: منافقان و کفّار و فسّاق قدر او را، چنان که هست نشناخته اند که اگر کسى شناخت او داشته باشد و به قدر و مرتبه او راه برده باشد، هرگز مرتکب گناه نمى شود). هر که صاحب حیا است به خود و کار خود مشغول است و هرگز از ذکر الهى فارغ نیست و از مردم (نادان و غافل) کناره مى جوید و به آن چه مردم مشغول هستند (مانند کارهاى بیهوده و حرفهاى بى محتوا)، او نهایت تنفّر از آن دارد. و اگر صاحب حیا گذاشته شود به حال خود، هرگز رغبت همنشینى با کسى نمى کند. چنان که حضرت خیر البشر علیه و آله التحیات فرموده است که: خداى تعالى هر گاه خواهد که بنده او خوب باشد و خدا ترس باشد، خوبی هاى او را به چشم او پوشیده مى کند و بدی هاى او را ظاهر مى کند و همنشینى مردم اهل غفلت و جهله به نظر او ناپسند مى شود.
حیا به پنج نوع منقسم مى شود: یکى ـ حیاء از ذنب و گناه است. (یعنى: حیا مانع است که مرتکب کبایر شود و این ادنی مرتبه حیا است، و این حیاى عوام است.) دوم ـ حیاى تقصیر است. (یعنى: شرمش آید که مرتکب کارى شود که مشتمل بر تقصیر باشد، هر چند خلاف اولى باشد و این مرتبه، فوق مرتبه اوّل است و مخصوص اولیا است.) سوم ـ حیاى کرامت است. (یعنى: عزّت و بزرگوارى جناب الهى مانع است که مرتکب خلاف رضاى او شود، چه هر که بزرگوارى حضرت بارى عزّ اسمه و قدر و مرتبه او نصب العین او شد، به هیچ وجه متوجّه غیر او نمى شود) چهارم ـ حیاى محبّت است. (یعنى: انوار محبّت الهى چنان بر سراسر دلش مى تابد که مجال مخالفتى براى او در هیچ عضوى از اعضاى وى نمى ماند، پس از بس که ممسوس در حبّ الهى و منهمک در محبّت وى مى باشد، که اصلا توجّه به غیر او نمى کند و التفات به غیر او نمى نماید.) پنجم ـ حیاى هیبت است. (یعنى: هیبت و سطوت الهى مانع است از ارتکاب خلاف رضاى او).
پانویس
- ↑ مصباح یزدی، تفاوت حیا با خجالت، مجله معرفت، شماره ۵۴.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰۶، باب الحیاء.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۰۷.
- ↑ من لایحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۷.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۱۸۴.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۲۰، ص۲۹.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۸، ص۴۶۲.
- ↑ نهج البلاغة ص۵۰۸.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۲، ص۱۸۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۸، ص۳۳۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۷۲.
- ↑ مستدرک الوسائل ج۸ ص۴۶.
منابع
- گروهی از محققان، "حیاء"، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین، بازیابی: ۲۹ دیماه ۱۳۹۱.
- مصباح یزدی، "تفاوت حیا با خجالت"، مجله معرفت، شماره ۵۴، در دسترس در سایت حوزه.