تکلف

از دانشنامه‌ی اسلامی

محتویات

  • ۱ معنای تکلف
  • ۲ تکلف ممدوح
  • ۳ تکلف مذموم
  • ۴ نتیجه
  • ۵ منبع

معنای تکلف

تکلف این است که شخصى عملى را با سختى و مشقت انجام دهد یا کارى را با تصنع و به خود بستن عهده دار گردد. دو محرک مى تواند آدمى را به تکلف و تحمل مشقت وادار سازد یکى نیل به کمال واقعى و تعالى حقیقى و این تکلفى است پسندیده و ممدوح و دیگر اقناع تمایل خودنمائى و ریا و این تکلف ناپسند و مذموم است. در تعالیم اسلام هر دو قسمت از جهت مثبت و منفى مورد توجه قرار گرفته و درباره هر یک آیات و اخبارى رسیده است و چون شناخت تکلف روا و ناروا از شرائط وظیفه شناسى و لازمه حسن اخلاق است در این فصل پیرامون آن از هر دو نظر بحث مى شود.

تکلف ممدوح

قسمتى از رشد و تکامل بشر طبق نظام حکیمانه آفرینش ‍ تکوینى است و هر انسانى به جبر طبیعت و بدون تکلف و مشقت از آن برخودار مى گردد. ولى قسمت دیگر تعالى و تکامل انسان تحصیلى و اکتسابى است و تنها افرادى به آن نائل مى شوند که در راه بدست آوردنش تلاش و کوشش نمایند و براى رسیدن به آن با مشکلات و ناراحتی ها بسازند و از تحمل مشقت و تکلف شانه خالى نکنند. در این جا به چند نمونه اشاره مى شود: کسانى که مى خواهند انسان باشند و آزاده و با شرافت زندگى کنند، به مکارم اخلاق و سجایاى انسانى متخلق گردند، از بزهکارى و اعمال غیر انسانى بر کنار بمانند و به کمالى که لایق مقام انسان است دست یابند باید مشقت تزکیه نفس را تحمل کنند، به سختی هاى مجاهده تن در دهند با تکلف بر هواى نفس (نامشروع) خویش پیروز گردند، غرائز سرکش را مهار نمایند و تمایلات غیر مشروع را در نهاد خود سرکوب سازند.

  • عَنْ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام قَال أَکرِهْ نَفْسَک عَلَى الْفَضَائِلِ فَإِنَّ الرَّذَائِلَ أَنْتَ مَطْبُوعٌ عَلَیهَا؛ امام علی علیه السلام: فضائل اخلاقى را به خود تحمیل کن و خویشتن را با تکلف به ملکات حمیده ملزم و متعهد نما، چه آن که نفس سر کش آدمى بطبع غرائز حیوانى و کشش تمایلات طبیعى به رذائل و صفات ناپسند گرایش دارد باید با مجاهده و کوشش به راه فضیلتش سوق داد و با مشقت و زحمت به سجایاى انسانیش متخلق ساخت. (مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۲۴)

زمانه گوهر آزادى آن زمان بنهد بدامنت که ز دام هوى شوى آزاد

عنان خنگ شرف کجا بدست آرد کسی که پا ز رکاب هوس برون ننهاد

زیر بناى ترقى و رکن اساسى تکامل انسان جهاد با نفس و مسخر ساختن هوى و تمنیات حیوانى است. مصلحت زندگى و تامین سعادت مادى و معنوى ایجاب مى کند که آدمى غرائز کور و بی شعور را تعدیل کند، تمایلات بى قید و بند خود را محدود کند، عنان اختیار هوى و شهوات را به دست عقل و شرع سپارد و از سرکشى و طغیانشان باز دارد.

چون خرد سالار و مخدوم تو شد پس هواى نفس محکوم تو شد

صیقل عقلت بدان دادست حق که بدو روشن شود دل را ورق

در روایات اسلامى جهاد با نفس به جهاد اکبر تعبیر شده زیرا از یک طرف این مجاهده دشوار و پر تکلف از تمام پیکار هاى خونین در میدان جنگ سخت تر و مشقت بارتر است، از طرف دیگر پیروزى بر دشمن درونى و غلبه بر نفس ‍خودکامه بمراتب ارزنده تر و ثمر بخش تر از غلبه بر خصم برونى و پیروزى بر دشمن در صحنه هاى نبرد است از این رو اولیاى گرامى اسلام جهاد با نفس را از سایر جهاد ها برتر شناختند و اهمیت وى را به پیروان خود خاطر نشان نمودند.

کسانى که مى خواهند عالم شوند و مدارج رفیع ترقى و کمال بپیمایند باید مشقت درس خواندن را تحمل کنند با زحمت مطالعه و مباحثه نمایند، خویشتن را با سختی ها و مشکلات برنامه هاى درسى تطبیق دهند، از اتلاف وقت بپرهیزند، از تن آسائى و استراحت چشم پوشى نمایند.

بگیتى بهتر از دانشورى نیست بجز دانش به گیتى مهترى نیست

به راه دانش اى مرد خردمند زیانى برتر از تن پرورى نیست

اولیاى گرامى اسلام براى آن که ارزش علم را به مردم بفهمانند و آنان را به فرا گرفتن دانش ترغیب و تشویق نمایند با تعبیر هاى گوناگون سخن گفته و به پیروان خود جاطر نشان ساخته اند که در راه تحصیل علم بکوشند و از مشکلات نهراسند و براى دست یافتن به این گوهر پر ارج و گران قدر به مشقت ها تن در دهند.

  • و قالَ الصَّادِقُ علیه السلام لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی الْعِلْمِ لَطَلَبُوهُ وَ لَوْ بِسَفْک الْمُهَجِ وَ خَوْضِ اللُّجَجِ؛ امام صادق علیه السلام اگر مردم به فضیلت و کمالى که در علم نهفته آگاهى داشتند در پى آن مى رفتند و در طلبش هر زحمت و مشقتى را تحمل مى نمودند هر چند بریختن خون هاى دل و فرو رفتن در آب هاى متراکم باشد. (بحارالانوار، ج ۱، ص ۱۷۷)

تکلفى که آدمى براى فرا گرفتن علم تحمل مى کند از نظر عقلى و دینى بسیار پسندیده و ممدوح است چه با کسب دانش استعدادهاى درونى انسان به فعلیت مى رسد، لیاقت هاى نهفته اش آشکار مى گردد و در پرتو آن بشر به کمال نهائى خویش دست مى یابد.

درخت تو گر بار دانش بگیرد بزیر آورى چرخ نیلو فرى را

کسانى که مى خواهند دگر دوست باشند و حس تعاون را که از مکارم اخلاق و سجایاى اخلاقى است در نهاد خود زنده و بیدار نگه دارند باید در قضاء حوائج برادران و خواهران خویش بکوشند و تا آن جا که قادرند در حل مشکلات آنان مجاهده نمایند و در مواقعى که لازم باشد به قیمت آبروى خود از دیگران نیز استمداد کنند و زحمت تکلف را در این راه بپذیرند. اگر کسى براى حل مشکلات افراد از این و آن استمداد نماید و به مشقت تقاضا تن ندهد با این عمل مسیر دگر دوستى و مواسات را ترک گفته از انجام وظیفه سر باز زده و حدود کرامت نفس و شرافت انسانى را رعایت نکرده است.

تو کز محنت دیگران بى غمى نشاید که نامت نهند آدمى

  • قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام یا رِفَاعَةُ مَا آمَنَ بِاللَّهِ وَلَا بِمُحَمَّدٍ وَ لَابِعَلِی مَنْ إِذَا أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِی حَاجَةٍ لَمْ یضْحَک فِی وَجْهِهِ فَإِنْ کانَتْ حَاجَتُهُ عِنْدَهُ سَارَعَ إِلَى قَضَائِهَا و َإِنْ لَمْ یکنْ عِنْدَهُ تَکلَّفَ مِنْ عِنْدِ غَیرِهِ حَتَّى یقْضِیهَا لَهُ فَإِذَا کانَ بِخِلَافِ مَا وَصَفْتُهُ فَلَا وَلَایةَ بَینَنَا وَ بَینَهُ؛ امام صادق علیه السلام به رفاعه بن موسى فرمود: اى رفاعه! کسى که برادر مؤمنش براى حاجتى به وى مراجعه مى کند موظف است او را با گشاده رویى بپذیرد، اگر قادر است خود در قضاء حاجتش تسریع کند و اگر قادر نیست به تکلف تن بدهد و از کسى که قادر است استمداد نماید و حاجت او را روا سازد. کسى که این برنامه را رعایت نمى کند و بر خلاف آن قدم بر مى دارد به توحید و نبوت و امامت آن طور که باید و شاید ایمان نیاورده و بین ما و او پیوند ولایت وجود ندارد. (بحارالانوار، ج ۷۲، ص ۱۷۶)

کسانى که مى خواهند زندگى را شرافتمندانه بگذرانند، از خوارى و ذلت نیازمندى مصون بمانند، و براى تأمین معاش خود و خانواده خود بار دوش دگران نباشند باید سختى و مشقت کار را تحمل کنند، رزق خویش را با تلاش و کوشش به دست آورند، و با استغناء از مردم، سرمایه پر ارج دین و شرف انسانى خود را محافظت نمایند.

لغزش ایمان بود زائیده فقر و نیاز ورنه هیچ آلوده دامن دزد مادرزاد نیست

اولیاء گرامى اسلام تلاش معاش را از جمله تکلف هاى پسندیده و ممدوح شناخته، آن را در ردیف عبادات به حساب آورده، و پیروان خود را به این عمل مقدس تشویق نموده اند، و ضمناً خاطر نشان ساخته اند که ارج و ارزش معنوى کار و فعالیت براى تأمین زندگى و امرار معاش همانند جهاد در راه خداوند است.

  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِی بْنِ الْحَکمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکرٍ قَالَ قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ علیه السلام مَنْ طَلَبَ هَذَا الرِّزْقَ مِنْ حِلِّهِ لِیعُودَ بِهِ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیالِهِ کانَ کالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛ حضرت موسى بن جعفر علیه السلام فرموده است: کسى که براى اداره زندگى خویش و عائله خود از پى کسب مشروع مى رود مانند سربازى است که در میدان جنگ براى خدا جهاد مى کند. (الکافی، ج ۵، ص ۹۳)

ملل و اقوامى که به حقیقت، طالب استقلال و آزادى هستند و مى خواهند از مزایاى زندگى انسانى برخوردار باشند نمى توانند در مقابل حکومت هاى مستبد و خودکامه بى تفاوت بمانند. باید مبارزه کنند و براى رهائى از بردگى و اسارت، تلاش نمایند چه آزادى و زندگى شرافتمندانه بى سعى و کوشش و بدون تحمل ناگواری ها و مصائب به دست نمى آید.

پیدایش ملل نه ببخت است و اتفاق کس ملک بى وسیله فراهم ندیده است

حاشا که سر به عزت و شادى برآورد قومى که روز ذلت و ماتم ندیده است

حاشا که جان برد بسوى ساحل نجات قومى که موج حادثه چون یم ندیده است

طوفان روزگار چو خارش دهد ببار برگ گلى که جز نم شبنم ندیده است

آزادگانى که هدفشان اعلاء حق و اقامه عدل است در راه برانداختن ظلم و بیدادگرى، از سختى ها و مشکلات نمى هراسند، شدائد و آلام را تحمل مى کنند، به تکلف و مشقت تن مى دهند، و با عزمى راسخ و قدمى استوار به سوى مقصد نهائى خود پیش مى روند.

  • عَنْ عَلِىٍّ علیه السلام قَالَ: مَنْ جَعَلَ الْحَقَّ مَطْلَبَهُ لانَ لَهُ الشَّدِیدُ و َقَرُبَ عَلَیهِ الْبَعِیدُ؛ على علیه السلام فرموده است: آن کس که مطلوب و مقصودش حق باشد سختى بر وى آسان مى گردد و دور براى او نزدیک مى شود. (غررالحکم، ص:۶۸)

این چند مورد که مذکور افتاد نمونه هائى بود از تکلف پسندیده و ممدوح و آدمى با تحمل مشقت و زحمت در هر یک از این موارد، مرحله اى از کمال را مى پیماید و به رشدى که از آن جهت شایسته مقام انسان است نائل مى گردد. تکلف ممدوح، مرضى عقل و شرع است و در صورتى که متکلف، عمل خود را با خلوص نیت و پاکى ضمیر انجام دهد مشمول عنایت بارى تعالى مى شود و در روز جزا از پاداش کریمانه اش بهره مند خواهد بود.

امام سجاد علیه السلام این مطلب را ضمن دعا به زبان آورده و در این باره از پیشگاه پروردگار استعانت نموده است.

  • و لا نَتَکلَّفَ إِلَّا مَا یدْنِی مِنْ ثَوَابِک؛ بارالها ما را یارى فرما که از تکلف بر کنار باشیم مگر در مواردى که که عمل آمیخته با تکلف ما را به تو نزدیک مى کند و از ثواب و عطاى تو بر خوردارمان مى سازد. (الصحیفة السجادیة، ص ۱۸۶)

تکلف در زندگى بشر یک امر قطعى و اجتناب ناپذیر است چه آن که آفریدگار جهان به قضاء حکیمانه خود نظام آفرینش را بر اساس تخالف و تضاد، پایه گذارى کرده است و تمام انسان هاى روى زمین از هر نژاد و آئین همواره با موانع طبیبعى، مشکلات اجتماعى و کشمکش هاى درونى خود در مبارزه و نبرد ند و سراسر عمرشان با انواع رنج و زحمت مى گذرد و در قرآن شریف این مطلب ضمن یک جمله کوتاه خاطر نشان گردیده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کبَدٍ»؛ بى گمان ما انسان را طورى آفریده ایم که زندگیش از مشقت و شختى منفک نمى شود. (سوره بلد، آیه ۴)

تکلیف و تکلف از یک ماده اتخاذ شده است و هر دو حاکى از کلفت و مشقتند. طبقات مختلف مردم از جهت دینى، علمى، اخلاقى، قانونى، و دیگر شئون طبیعى و اجتماعى به انجام تکالیف گوناگون مکلفند و باید مشقت آن ها را تحمل نمایند. افراد با ایمانى که مى خواهند به تعالى معنوى و روحانى دست یابند باید به تکالیف دینى عمل کنند فرائض الهى را بجا آورند و به سختى آنها تن در دهند. محصلینى که طالب کمال علمى هستند باید برنامه هاى درسى را بکار بندند، با تکالیف سنگین علمى و عملى بسازند و از قبول زحمت تمرین و مطالعه شانه خالى نکنند.

جامعه اى که مى خواهد به خوش وقتى و سعادت دست یابد باید افراد آن وظیفه شناس باشند. تکالیفى را که اجتماع به عهده آنان گذاشته انجام دهند سختى و فشار محدودیت هاى قانونى و اخلاقى را تحمل کنند و از تمایلات ناروا و ضد اجتماعى خویش چشم پوشى کنند.

خلاصه اداء تکلیف موجب کلفت و مشقت است و مکلف در انجام هر یک از تکالیف کم و بیش دچار تکلف و زحمت مى شود. نکته اى که باید خاطر نشان گردد آن است که تکلف پسندیده و ممدوح در زمینه عبادات و هم چنین در تکالیف علمى اقتصادى و اجتماعى آن تکلفى است که ناشى از طبع تکلیف باشد و از حد خود تجاوز نکند و به شرحى که توضیح داده می شود تکلف هاى افراطى مطلوب اسلام نیست و تحمل آن ها را از مردم نخواسته است.

مى دانیم روزه از فرائض دینى است و در طبع این عبادت کلفت و مشقت نهفته است. پیروان اسلام موظفند به این تکلف تن در دهند و امر الهى را اطاعت کنند و چون روزه مسافر و مریض مستلزم مشقتى بیش از طبع تکلیف است شارع آنان را از این فریضه معاف نموده است:

«شَهْرُ رَمَضانَ الَّذی أُنْزِلَ فیهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنّاسِ وَ بَیناتٍ مِنَ الْهُدى وَ الْفُرْقانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکمُ الشَّهْرَ فَلْیصُمْهُ و َمَنْ کانَ مَریضاً أَوْ عَلى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَرَ یریدُ اللّهُ بِکمُ الْیسْرَ وَ لایریدُ بِکمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکمِلُوا الْعِدَّةَ و َلِتُکبِّرُوا اللّهَ عَلى ما هَداکمْ و َلَعَلَّکمْ تَشْکرُونَ». (سوره بقره، ۱۸۵)

عبادات مستحب نیز در دین اسلام تا جائى محبوب و مطلوب شارع است که با مدارا انجام پذیرد و توام با نشاط باشد و اگر به تحمیل و تکلف آمیخته گردد و باعث بى رغبتى به دین شود نه تنها از معنوى پسندیده و ممدوح نیست بلکه اولیاء گرامى اسلام ضمن روایات متعددى پیروان خود را از عبادات تحمیلى و ملالت بار منع نموده است.

  • عَلِی بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ و َمُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِی عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ لَا تُکرِّهُوا إِلَى أَنْفُسِکمُ الْعِبَادَةَ؛ امام صادق علیه السلام: عبادت را با فشار و بی میلى بر خود تحمیل ننمائید. (الکافی، ج ۲، ص ۸۶)

بعضى از مسلمانان که دین را نشناخته اند و از تعالیم اسلام آگاهى ندارند و در انجام بعضى از مستحبات زیاده روى مى کنند خود را به تکلف و مشقت مى اندازند و کیفیت عمل را فداى کمیت آن مى کنند. این گروه که اعمال افراطى خویش را مرضى خداوند و مطلوب شارع مى پندارند در مواقعى مى کوشند تا فرزندان جوان یا دوستان و آشنایان خود را در این مسیر بکشانند و گمان مى کنند این کار گرایش دینى را تقویت مى کند و افراد را بیش از پیش به اسلام علاقه مند می نماید، غافل از این که این عمل نتیجه معکوس دارد و افراد را از عبادت بیزار مى کند و آنان را به دین بدبین مى سازد.

امام صادق علیه السلام ضمن حدیثى قضیه اى را به این شرح نقل فرموده اند: مسلمانى همسایه غیر مسلمانى داشت که با هم رفیق بودند مرد مسلمان پیوسته با همسایه خود از دین الهى سخن مى گفت و او را به اسلام تشویق مى کرد. سر انجام روزى دعوتش را اجابت نمود و اسلام آورد فرداى آن روز مرد مسلمان موقع طلوع فجر در خانه تازه مسلمان را کوبید و او را بیدار کرد و با خود به مسجد برد تا نماز صبح را به جماعت بخوانند نماز تمام شد و مردم متفرق شدند ولى مرد مسلمان به تازه مسلمان گفت بهتر است ما تا طلوع آفتاب در مسجد بمانیم و به ذکر خدا مشغول باشیم. آفتاب طلوع کرد باز مرد مسلمان به تازه مسلمان گفت بهتر است امروز نیت روزه کنیم و در مسجد بمانیم و به ذکر و دعا مشغول باشیم. نماز ظهر را هم در مسجد به جماعت خواندند تازه مسلمان خواست از مسجد بیرون رود اما همسایه مسلمانش گفت بهتر است در مسجد بمانیم و نماز مغرب را هم در مسجد بخوانیم و بعد به منزل باز گردیم. خلاصه نماز مغرب را هم خواندند و تازه مسلمان که از این همه تحمیل و تکلف بى تاب و طاقت شده بود خسته و کوفته از جا حرکت کرد و همراه رفیق مسلمانش به منزل رفتند. فردا صبح که مسلمان براى تجدید برنامه روز گذشته در خانه همسایه تازه مسلمان را کوبید به او گفت این دین بسیار سخت است و من طاقت آن را ندارم.

تکالیف تحصیلى نیز مانند وظائف عبادى حاوى کلفت و مشقت و باعث خستگى و تعب است. کسانی که به تحصیل دانش علاقه دارند و مى خواهند مدارج علمى را بپیمایند باید به تکلفى که در طبع برنامه هاى درسى هست تن در دهند و سختى آن را تحمل نمایند ولى مراقب باشند در این را زیاده روى نکنند و از مرز تکلف طبیعى فراتر نروند و بیش از حد به مغز خود فشار نیاورند چون وقتى زیاد به مغز فشار وارد شود خسته شود نه تنها نیروى درک خود را از دست می دهد و محصل در آن حال از مطالعه خویش بهره علمى نمى برد بلکه در بدن نیز اثر بد مى گذارد و تدریجا باعث فرسودگى و ناتوانى جسم مى گردد.

مسافرى که راه دور و درازى در پیش دارد و مى خواهد آن مسیر را با اسب بپیماید اگر به طور معمول راه را طى کند و روزى یک منزل برود خستگى خودش و مرکبش عادى خواهد بود و با استراحت شب خستگى روز برطرف می شود و فردا دوباره با نشاط به راه خود ادامه می دهد. اگر به اسب فشار آورد و با تکلف و مشقت حیوان را دو منزل یکى براند طولى نمى کشد که خودش فرسوده و ناتوان می گردد و مرکبش نیز به سبب خستگى شدید کوفته و درمانده مى شود و در نیمه راه از پا در مى آید و در نتیجه بر اثر این زیاده روى و افراط نه خود به مقصد رسیده و نه مرکبى به جاى گذارده که او را بمقصد برساند.

بشر در دنیا همانند مسافرى است که باید راه زندگى را در سنین عمر به وسیله قوا و اعضائى که آفریدگار به وى اعطا نموده است بپیماید. اگر آن ها را با محاسبه و اندازه گیرى صحیح اعمال نماید تا پایان عمر راه زندگى را به سلامت طى می کند و اگر به زیاده روى و افراط گرایش یابد به عمر طبیعى نمی رسد و در نیمه راه حیات بر اثر فرسودگى شدید از فعالیت باز می ماند واین تشبیه ضمن حدیثى از رسول گرامى صلی الله و علیه و آله درباره افراد متکلف و افراطى آمده و چنین فرموده است:

  • مُحَمَّدُ بْنُ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله إِنَّ هَذَا الدِّینَ مَتِینٌ فَأَوْغِلُوا فِیهِ بِرِفْقٍ و َلَا تُکرِّهُوا عِبَادَةَ اللَّهِ إِلَى عِبَادِ اللَّهِ فَتَکونُوا کالرَّاکبِ الْمُنْبَتِّ الَّذِی لَا سَفَراً قَطَعَ و َلَا ظَهْراً أَبْقَى؛ رسول خدا صلی الله و علیه و آله فرمود: همانا این دین محکم و متین است؛ پس با ملایمت در آن در آئید و عبادت خدا را به بندگان خدا با کراهت تحمیل نکنید تا مانند سوار در مانده‌ئى باشید که نه مسافت را پیموده ونه مرکبى بجا گذاشته (یعنى بواسطه زیادى سرعت؛ مرکبش ‍ در بین راه از رفتار باز مانده). (الکافی، ج ۲، ص ۸۶)

فعالیت هاى اقتصادى و کوشش و تلاش براى معاش نیز مانند تکالیف عبادى و علمى مستلزم زحمت و مشقت است. کسانى که مى خواهند از در آمد مشروع خود ارتزاق کنند و زندگى را با عزت بگذرانند باید سختى مجاهده را تحمل نمایند و خویشتن را با تکلف و مشقتى که لازمه طبع کار و فعالیت است تطبیق دهند ولى مراقب باشند که در این راه به زیاده روى و افراط نگرایند، برده و بنده مال نشوند و حرص و طمع آنان را به تکلف هاى ناروا و رنج آور وادار نسازد.

الْآمِدِی فِی الْغُرَرِ، عَنْ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ الْحِرْصُ مَطِیةُ التَّعَب؛ امام على علیه السلام: حرص مرکب راهوار خستگى و فرسودگى است. (مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۶۱)

خلاصه فعالیت هاى تکلف آمیز و مشقت بار که به منظور تزکیه نفس، تعدیل غرائز، اداء تکالیف دینى، تحصیل علم، کسب معاش، و دیگر امور ضرورى زندگى انجام مى شود عقلا و شرعا پسندیده و ممدوحند به شرط آن که از حد اعتدال خارج نشوند و به تند روى و افراط گرایش نیابند.

تکلف مذموم

اعمالى که با تکلف و مشقت انجام مى شود و انگیزه متکلف هواى نفس و خود پرستى یا تصنع و ریاکارى، یا معلول جهل و نادانى باشد در اسلام ناپسند و مذموم شناخته شده است. این قسم تکلف آدمى را به انحطاط و فرومایگى سوق مى دهد و موجب سقوط و تباهى مى شود با توجه به قرآن و روایات اسلامى رهبران الهى و مردان پاک و با تقوى از آن مبرى و منزهند.

  • قال اللّه تعالى لنبیه: قُلْ ما اسْالُکمْ عَلَیهِ مِنْ اجْرٍ و َما انَا مِنَ الْمُتَکلِّفینَ؛ خداى تعالى به پیغمبر خود فرموده: بگو اى حبیب من به کفّار مکه که: من سؤال نمى کنم و نمى خواهم از شما از جهت رسالت اجرى و مزدى و نیستم من از جمله متکلّفین که حرفى از پیش خود بگویم، که نه فرموده الهى باشد و به سمت نفاق موسوم باشم». (سوره ص: آیه ۸۶)
  • و قال النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله: نحن معاشر الانبیاء و الامناء و الاتقیاء براء من التّکلّف؛ حضرت رسالت پناهى (علیه صلوة البارى)، فرموده است که: ماها که گروه پیمبرانیم و امناى خداوندیم، از تکلّف و تصنّع برى هستیم. (بحارالانوار، ج ۷۰، ص ‍۳۹۴)
  • قال الصّادق علیه السّلام: المتکلّف مخطى و ان اصاب، و المتطوّع مصیب و ان اخطا، و المتکلّف لا یستجلب فی عاقبة امره الا الهوان، و فی الوقت الا التّعب و الغناء و الشّقاء، و المتکلّف ظاهره ریاء، و باطنه نفاق، و هما جناحان یطیر بهما المتکلّف، و لیس فی الجملة من اخلاق الصّالحین، و لا من شعار المتّقین، التّکلّف من اىّ باب کان، قال اللّه تعالى لنبیه: (قُلْ ما اسْالُکمْ عَلَیهِ مِنْ اجْرٍ و َما انَا مِنَ الْمُتَکلِّفینَ) سوره ۳۸: آیه ۸۶. و قال النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله: نحن معاشر الانبیاء و الامناء و الاتقیاء براء من التّکلّف، فاتّق اللّه و استقم، یغنک عن التّکلّف و یطبعک بطباع الایمان، و لاتشتغل بطعام اخره الخلاء، و لباس اخره البلاء، و دار اخرها الخراب، و مال اخره المیراث، و اخوان اخرهم الفراق، و عزّ اخره الذّلّ، و وقار اخره الجفاء، و عیش اخره الحسرة؛ (شرح مصباح الشریعه ص: ۲۳۵، بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۹۴)

حضرت امام صادق علیه السّلام مى فرماید که: هر که خود را به زور به کارى بدارد که نه از روى رغبت باشد و محض از براى خدا نباشد، هر چند آن عمل صحیح و درست باشد و به یقین از جانب شارع متلقّى باشد، چون نه از روى اخلاص و رغبت است، خطا است و به آن عمل، اجرى و ثوابى نخواهد داشت، بلکه آثم خواهد بود و هر که به طوع و رغبت عملى کند، هر چند آن عمل در واقع خطا باشد و از جانب شارع متلقّى نباشد که چون از روى خواهش است و مقارن خلوص است، به ثواب آن مى رسد. (مثل نماز شب، که اجماع است به صحّت و فضیلت وى، اگر او را کسى نه از براى خدا بجا آرد و به طوع و رغبت و خلوص، اتیان به او نکند، آن عمل باطل و ضایع است و نزد حضرت بارى تعالى، آثم و گناهکار است. و ثانى، مثل آن که کسى حدیثى دید که: هر که فلان عمل کند، فلان ثواب دارد و آن کس آن عمل را از براى محض امتثال شارع بجا آورد، البتّه به ثواب او مى رسد. و خداوند عالم از وفور شفقت و فرط کرم و رحمت، آن ثواب را به او مى دهد، هر چند آن حدیث صحیح نباشد. و در این باب احادیث بسیار است. غرض عمده در عبادت، خواه واجبى و خواه سنّتى، رغبت و خلوص است).

و المتکلّف لا یستجلب فی عاقبة امره الا الهوان، و فی الوقت الا التّعب و الغناء و الشّقاء؛ مى فرماید که: هر که عملش نه محض از براى خدا باشد و به (اعراض مزیفه)، مخلوط و ممزوج باشد، حاصل نمى شود در عاقبت از براى او، مگر خوارى و خفّت و در وقت عمل، مگر تعب و زحمت.

حاصل آن که حاصل عمر مرائى در دنیا زحمت است و تعب، و در آخرت خوارى و خفّت، «خَسِرَ الدُّنْیا والاخِرَةَ، ذلِک هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبینُ» (حج ـ ۱۱)

و المتکلّف ظاهره ریاء و باطنه نفاق، و هما جناحان یطیر بهما المتکلّف.

مى فرماید که: مرائى، ظاهر او ریا است و باطن او نفاق، چرا که عملش هر چند صورت عبادت دارد، امّا چون از روى تکلّف است و از روى اخلاص نیست، ریا است و چون از صمیم قلب نیست و به مقتضاى گفته خود عمل نمى کند، نفاق است و این دو صفت خبیث که نفاق باشد و ریا، دو بالند از براى مرائى و پرواز مى کند. مرائى به این دو بال به سوى جهنّم، چنان که مى پرد مرغ به دو بالى که دارد، به سوى آشیانه خود.

و لیس فی الجملة من اخلاق الصّالحین، و لا من شعار المتّقین، التّکلّف من اىّ باب کان.

یعنى: حاصل آن که نیست تکلّف و بى رغبتى در عبادت، از اخلاق صلحا و شعار اتقیا، در هیچ باب، و هر که از اهل صلاح و تقوى است، تصنّع در کارها نمى کند، چرا که تصنّع و ساختگى، از امارات غدر و مکر است، و متّقى و صالح از غدر و مکر خالى است.

قال اللّه تعالى لنبیه: «قُلْ ما اسْالُکمْ عَلَیهِ مِنْ اجْرٍ و َما انَا مِنَ الْمُتَکلِّفینَ» (سوره ص ـ ۸۶)

خداى تعالى به پیغمبر خود فرموده: بگو اى حبیب من به کفّار مکه که: من سؤال نمى کنم و نمى خواهم از شما از جهت رسالت، اجرى و مزدى و نیستم من از جمله متکلّفین که حرفى از پیش خود بگویم، که نه فرموده الهى باشد و به سمت نفاق موسوم باشم.

و قال النّبىّ صلّى اللّه علیه و آله: نحن معاشر الانبیاء و الامناء والاتقیاء براء من التّکلّف.

حضرت رسالت پناهى (علیه صلوة البارى)، فرموده است که: ماها که گروه پیمبرانیم و امناى خداوندیم، از تکلّف و تصنّع برى هستیم. یعنى: در احکام دین و آن چه از جانب خداى به ما رسیده، به خلق مى رسانیم بى تغییر و تبدیل.

فاتّق اللّه و استقم، یغنک عن التّکلّف، و یطبعک بطباع الایمان؛ پس، بترس از جناب احدیت و التجا به او بر و از حدود شرع انحراف جائز مدار، تا غنى سازد تو را از تکلّف و تصنّع و جا دهد در دل تو ایمان و محبّت خود را.

و لاتشتغل بطعام اخره الخلاء، و لباس اخره البلاء، و دار اخرها الخراب، و مال اخره المیراث، و اخوان اخرهم الفراق، و عزّ اخره الذّلّ، و وقار اخره الجفاء، و عیش اخره الحسرة.

مى فرماید که: مشغول مکن خود را زیاده از قدر حاجت و ضرورت به طعام و شرابى که آخر آن ها، تردّد کردن به آبریز است و دفع فضلات، و نیز فریفته مشو و ضایع مکن اوقات خود را از براى تحصیل لباسى که آخر او کهنه شدن است و ضایع شدن و فریفته مشو به خانه اى که آخر او خراب شدن است، و فریفته مشو به مالى که آخر او به میراث رفتن است، و فریفته مشو به برادرانى که آخر ایشان جدا شدن است از یکدیگر، و فریفته مشو به عزّتى که آخر او ذلّت و خوارى است، و فریفته مشو به رعونت و خوش قدّى که آخر او مخفى شدن است در زیر زمین و زیر خاک.

حاصل آن که عاقل باید که هر چه در عرضه تغیر و زوال است، دل به او نبندد و فریفته او نشود و وجهه همّت بر تحصیل او نگمارد و عمر عزیز خود را در راه او نبازد.

بشر بطور طبیعى و کشش فطرى به استراحت و جسم و آسایش خاطر تمایل دارد و نمى خواهد زیر بار کارهاى سنگین و تکلف آمیز برود مگر آن که تحت تاثیر عامل نیرومند ترى قرار گیرد یا تمایل قوى ترى در نهادش بیدار شود و او را به تحمل سختى و مشقت وادار سازد. در این موقع است که از آسایش چشم مى پوشد و استراحت را کنار مى گذارد و به کارهاى پر زحمت و تکلف بار تن مى دهد. اگر منشا آن تمایل قوى فرمان عقل، نداى وجدان، کشش تمایلات عالى انسانى یا غریزه تعدیل شده برهبرى عقل باشد تکلف ناشى از آن پسندیده و ممدوح است، اما اگر منشا آن تمایل شدید هواى نفس، خود پرستى و غرائز لجام گسیخته باشد تکلف ناشى از آن مذموم و ناپسند است و براى آدمى زیان هاى مادى و معنوى ببار مى آورد.

در نهاد آدمى غرائز متعددى وجود دارد که اگر تهیج شوند آدمى را به کارهاى سخت و پر مشقت وادار مى سازد اما نیروى این غرائز در تحرک بشر متساوى نیست و بعضى از آن ها به مراتب قوى ترند و با شدت بیشترى مردم را تحریک مى کنند.

روابط اجتماعى:

چگونگى معاشرت و کیفیت برخورد هاى افراد با یکدیگر از جمله امورى است که ممکن است به تکلف مذموم آلوده شود، تصنع در آن راه یابد و آدمى را به تکلف هاى ناروا وادار سازد، کسانى که عطش خودنمائى دارند و علاقه مندند همواره در اجتماع مشخص و ممتاز باشند براى اقناع نایل سوزان خود به روش هاى تصنعى دست مى زنند و با اعمالى از قبیل تجمل پرستى، بلند پروازى، مراوده با قدرتمندان، آشنائى با سرمایه داران، و دیگر کارهائى نظائر این ها خویشتن را به رخ مردم مى کشند و با مشقت و زحمت به تمایل خود خواهانه خویش جامه تحقق مى پوشانند. اسلام این قسم تکلف را نیز مذموم و ناپستد شناخته و پیروان خود را از آن بر حذر داشته و به فرموده قرآن بندگان خدا از آن مبرى و منزهند.

  • قال الطبرسی رحمه الله فی قوله تعالى «یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» أی بالسکینة و الوقار و الطاعة غیر أشرین و لامرحین و لامتکبرین و لامفسدین و قال أبو عبدالله علیه السلام هو الرجل الذی یمشی بسجیته التی جبل علیها لا یتکلف و لا یتبختر. امام صادق علیه السلام: بنده واقعى خدا مردى است که سیر اجتماعیش بر وفق فطرت و راه و رسمش در جامعه مطابق آئین خلقت است نه در زندگى روش تکلف آمیز دارند و نه در بین مردم با تکبر و خود بینى حرکت مى کنند. (بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۱۳۲)

رابطه دوستى و رفاقت یکى از روابط مهم اجتماعى است که بین تمام طبقات رایج و معمول است و کم و بیش همه پایبند آن هستند. انسان طبعا به انس و الفت نیاز دارد و رفیق خوب مى تواند این نیاز را به مقدار قابل ملاحظه اى برطرف کند و آدمى را از رنج تنهائى رهائى بخشد. رفیق خوب مایه آرامش فکر و آسایش خاطر است انسان را خوشنود مى سازد و زندگى را مطبوع و دلپذیر مى نماید به شرط آن که پاک و بى آلایش باشد و به تصنع نیامیزد، باعث تکلف نشود، مشقت و زحمت ببار نیاورد و این مطلب در روایات اسلامى خاطر نشان گردیده است.

  • شَر الاَصْدِقَاءِ مَنْ تَکلَّفَ لَک شَرُّ إِخْوَانِک مَنْ أَحْوَجَک إِلَى مُدَارَاةٍ وَ أَلْجَأَک إِلَى اِعْتِذَارٍ التَّعَب؛ امام على علیه السلام: رفیق خوبى نیست آن که خویشتن را براى تو به تکلف و مشقت مى اندازد و آن که تو را به مدارا نیازمند و به عذرخواهى ناگزیر مى سازد. (غررالحکم، ص:۴۱۸)

و َعَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه السلام أَثْقَلُ إِخْوَانِی عَلَیّ مَنْ یتَکلَّفُ لِی وَ أَتَحَفَّظُ مِنْهُ و َأَخَفُّهُمْ عَلَى قَلْبِی مَنْ أَکونُ مَعَهُمْ کمَا أَکونُ وَحْدِی؛ امام صادق علیه السلام: چه بار گرانى است آن رفیقى که براى من به تکلف و زحمت تن مى دهد و ناچار مى شوم که خود را از او تحفظ نمایم و چه بار خفیفى است بر من آن رفیق بى آلایشى که وقتى با او نشسته ام مانند این است که تنها هستم. (مستدرک الوسائل، ج ۹، ص ۱۵۵)

نتیجه

از مجموع بحث این نتیجه بدست مى آید که بشر به تمایل و کشش فطرى خواستار استراحت و آسایش است و از انجام کارهاى سخت و مشقت بار گریزان است، اما موقعى که تمایلى نیرو مندتر و انگیزه اى قویتر در نهادش بیدار مى شود براى اقناع آن تمایل از استراحت چشم مى پوشد، به تلاش و کوشش دست مى زند زیر بار تکلف مى رود و به فعالیت هاى سخت و پر زحمت تن مى دهد. البته باید محرک انسان در تحمل مشقت و انجام تکالیف سنگین، تزکیه روح، غلبه بر هواى نفس، تحصیل علم، و نیل به تعالى معنوى باشد یا آن که ضرورت زندگى و ادامه حیات ما را به انجام کارهاى پر زحمت ملزم سازد. اسلام این قسم تکلف را پسندیده و ممدوح شناخته و مسلمانان را در این راه ترغیب و تشویق نموده است.

اما اگر منشا تحرک آدمى در انجام کارهاى سنگین و مشقت بار، جاه طلبى، برترى جوئى، کسب قدرت، جمع ثروت، خودنمائى و هواى نفس (نامشروع) باشد آن تکلف ناپسند و مذموم است و اولیاى گرامى اسلام این تکلف ها را خاطر نشان ساخته و پیروان خود را از آن بر حذر داشته اند.

منبع

گروهی از پژوهشگران، سوء ظن، سایت دانلود بوک، بخش با معصومین، بازیابی: 2 بهمن 1391.

برگرفته از «https://wiki.ahlolbait.com/index.php?title=تکلف&oldid=101757»