خطبه بدون الف امام علی(ع)
خطبه بدون الف امام علی(ع) | |
---|---|
اطلاعات روایت | |
نامهای دیگر | خطبه مونقه |
صادره از | امام علی(ع) |
منابع شیعه | مصباح کفعمی • بحارالانوار |
احادیث مشهور | |
حدیث سلسلةالذهب.حدیث ثقلین.حدیث کساء.مقبوله عمر بن حنظلة.حدیث قرب نوافل.حدیث معراج. حدیث ولایت.حدیث وصایت.حدیث جنود عقل و جهل.حدیث شجره |
خطبه بدون الف امام علی(ع) یا خطبه مُونِقَه سخنرانیای از امام علی(ع) که در آن، حرف الف به کار نرفته است. این خطبه در جمع گروهی از اصحاب پیامبر(ص) که درباره نقش حروف در کلام سخن میگفتند، بهصورت فیالبداهه(بیدرنگ) توسط امام(ع) ایراد شد.
متن خطبه در کتابهای بحارالانوار و منهاجالبراعه با اختلافهایی نقل شده است. ستایش خدا، ذکر پارهای از فضایل پیامبر(ص) و اهداف بعثت او، تقوا و تجسم مراحل سفر آخرت از مباحث مطرحشده در این خطبه است.
کتاب دو شاهکار علوی در شرح این خطبه و خطبه بدون نقطه امام علی(ع) نوشته شده است.
زمینه ایراد خطبه
خطبه بدون الف، سخنرانی امام علی(ع) بدون استفاده از حرف الف است که بنا به روایت امام رضا(ع) در کتاب مناقب، حضرت علی(ع) در جمعی از اصحاب پیامبر(ص) که درباره نقش حروف در کلام میگفتند، این خطبه را ایراد کرد. آنها الف را پرکاربردترین حرف میدانستند. در این هنگام، امام علی(ع) خطبهای بدون الف و سپس خطبهای بدون نقطه به زبان عربی ایراد کرد. فیالبداهه ایرادشدن خطبهها، مستندبودن به قرآن، فصاحت و بلاغت آنها را ستودهاند.
محتوا
خطبه بدونالف با حمد و ستایش الهی آغاز میشود و با ذکر برخی از فضایل پیامبر(ص) و اهداف بعثت او ادامه مییابد. پس از آن، از تقوا و تجسم مراحل سفر آخرت سخن میآید. این خطبه با استغفار پایان مییابد.
سند
خطبه بدون الف در کتابهایی همچون شرح نهج البلاغه ابنابیالحدید، اعلام الدین فی صفات المومنین، مصباح کَفعَمی، بحارالانوار و منهاجالبراعة نقل شده است. خطبه موجود در بحارالانوار با آنچه در مصباح کفعمی آمده تفاوت دارد و مجلسی برخی از آن تفاوتها را برشمرده است. سید رضی این خطبه را در نهجالبلاغه نقل نکرده است.
تکنگاری
کتاب «دو شاهکار علوی» اثر محمد احسانیفر لنگرودی در شرح خطبه بینقطه و خطبه بدون الف است و به زبان فارسی نوشته شده است. خلاصه این کتاب در قالب مقالهای با عنوان «یک کتاب در یک مقاله (دو شاهکار علوی) پژوهشی درباره خطبههای «بیالف» و «بینقطه» امیرالمؤمنین» منتشر شده است.
متن و ترجمه
متن (بر اساس کتاب بحارالانوار) | ترجمه |
حَمِدْتُ مَنْ عَظُمَتْ مِنَّتُهُ وَ سَبَغَتْ نِعْمَتُهُ وَ تَمَّتْ كَلِمَتُهُ وَ نـَفـَذَتْ مَشِیتُهُ وَ بَلَغَتْ حُجَّتُهُ وَ عَدَلـَتْ قَضِیتُهُ وَ سَبَقَتْ غَضَبَهُ رَحْمَتُهُ. |
سپاسگزارم کسی را که منّتش بزرگ است، نعمتش بارش تمام دارد، کلامش کامل است، امرش نافذ، دلیلش رسا، حکمش عدل، رحمتش پیشی گرفته بر خشمش. |
حَمِدْتُهُ حَمْدَ مُقِرٍّ بِرُبُوبِیتِهِ مُتَخَضِّعٍ لِعُبُودِیتِهِ مُتَنَصِّلٍ مِنْ خَطِیئَتِهِ مُعْتَرِفٍ بِتَوْحِیدِهِ مُسْتَعِیذٍ مِنْ وَعِیدِهِ مُؤَمِّلٍ مِنْ رَبِّهِ مَغْفِرَةً تُنْجِیهِ یوْمَ یشْغَلُ كُلٌّ عَنْ فَصِیلَتِهِ وَ بَنِیهِ. |
ستایش میکنم ستایش کسیکه اقرار به پروردگاریاش دارد، برای پرستش او كُرنِش میکند، رها شونده از گناهش، پذیرندۀ توحید و یکتائیاش، پناه برنده از عذابش، آرزو دارنده از پروردگارش آمرزشی را که نجات دهد او را روزیکه سرگرم شود هر کس حتی از فرزند شیرخوار و فرزندانش. |
وَ نَسْتَعِینُهُ وَ نَسْتَرْشِدُهُ وَ نُؤْمِنُ بِهِ وَ نَتَوَكَّلُ عَلَیهِ. |
طلب یاری میکنیم از او و هدایت میخواهیم از او، به او ایمان داریم و توکل بر او میکنیم. |
وَ شَهـِدْتُ لَهُ شُهُودَ عَبْدٍ مُخْلِصٍ مُوقِنٍ وَ فَرَّدْتُهُ تَفْرِیدَ مُؤْمِنٍ مُتَیقـِّنٍ وَ وَحَّدْتُهُ تَوْحِیدَ عَبْدٍ مُذعِنٍ. |
گواهی برایش میدهم مانند گواهی بنده مخلصی که یقین دارد، او را تنها (و بدون شریک) میدانم مانند تنها دانستن بندۀ مؤمن صاحب یقین، او را یکتا میدانم مانند یکتا دانستن بندۀ اقرارکننده. |
لَیسَ لَهُ شَرِیکٌ فِی مُلْكِهِ وَ لَمْ یكُنْ لَهُ وَلِی ٌ فِی صُنْعِهِ. |
برای او در مُلکش شریکی نیست، در کارهایش سَروَری برای او نباشد. |
جَلَّ عَنْ مُشِیرٍ وَ وَزِیرٍ [وَ تَنَزَّهَ عَن مِثل ٍ] وَ عَوْنٍ وَ مُعِینٍ وَ نَظِیرٍ. |
بزرگتر از اینست که کمک کار و مشاور داشته باشد [و مُنزَّه است از آنکه مثل] و یاور و همکار و مانندی داشته باشد. |
عَلِمَ فَسَتَرَ وَ بَطَنَ فَخَبَرَ وَ مَلَكَ فَقَهَرَ وَ عُصِی فَغَفَرَ وَ عُبِدَ فَشَكَرَ وَ حَكَمَ فَعَدَلَ وَ تَكَرَّمَ وَ تَفَضَّلَ لَنْ یزُولَ وَ لَمْ یزَلْ، لَیسَ كَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ قَبْلَ كُلِّ شَیءٍ وَ بَعْدَ كُلِّ شَیءٍ. |
میداند، ولی راز بپوشاند، نهان است و خبر (از نهانیها) میدهد، مالک است و مسلط، نافرمانیش میشود و باز درمیگذرد، پرستش میشود و قدردانی میکند، فرمان میدهد پس دادگرانه حکم میکند، كَرامَت و نیکی میکند، فناپذیر نیست، همیشگی است، چیزی همتایش نیست، او پیش از همه چیزست، بعد از همه چیزست. |
رَبّ ٌ مُتَفَرِّدٌ بِعِزَّتِهِ مُتَمَكِّنٌ بقوَّتِهِ مُتَقَدِّسٌ بعُلُوِّهِ مُتَكَبِّرٌ بسُمُوِّهِ، لَیسَ یدْرِكُهُ بَصَرٌ وَ لَمْ یحِطْ بِهِ نَظَرٌ، قَوِی مَنِیعٌ بَصِیرٌ سَمِیعٌ [عَلِی ٌ حَکیمٌ] رَؤوفٌ رَحِیمٌ [عزیزٌ علیمٌ]، عَجَزَ عَنْ وَصْفِهِ مَنْ وَصَفَهُ وَ ضَلَّ عَنْ نَعْتِهِ مَنْ عَرَّفـَهُ. |
پروردگاری است که تنها عزیزست، متمكّن و توانا به نیروی خودست، بزرگواری و علوّ او سبب تقدّس اوست، برتری و سُمُوّ او سبب بزرگواری و کبریای اوست، چشمی او را ادراک نکند، نگاهی بر او احاطه نکند، نیرومند و شکستناپذیر، بینا و شنوا، [برتر و دانا]، مهربان و با رحم، [بزرگوار و آگاهست]، ناتوان از ستایش اوست هر ستایش کنندهای، گمراه شود از تعریفش کسیکه بخواهد او را معرفی کند. |
قَرُبَ فَبَعُدَ وَ بَعُدَ فَقَرُبَ یجِیبُ دَعْوَةَ مَنْ یدْعُوهُ وَ یرْزُقُهُ وَ یحْبُوهُ ذُو لُطْفٍ خَفِی وَ بَطْشٍ قَوِی وَ رَحْمَةٍ مُوسَِعَةٍ وَ عُقُوبَةٍ مُوجِعَةٍ. |
نزدیک است پس در عین حال دور از هرگونه ادراک است، و دور از دسترس ادراک است و در عین حال نزدیک است، پاسخ دهد دعای کسی را که او را بخواند و روزی دهد او را و بر او بخشندگی کند، صاحب لطفی است نهان از ادراک، حمله و انتقامی سخت، رحمتی گسترده، کیفری دردآور. |
رَحْمَتُهُ جَنَّةٌ عَرِیضَةٌ مُونِقَةٌ وَ عُقُوبَتُهُ جَحِیمٌ مَمْدُودَةٌ مُوبِقَةٌ. |
رحمتش بهشتی است گسترده و زیبا و پسندیده، و عقوبتش جهنمی است گسترده و هلاککننده. |
وَ شَهـِدْتُ ببَعْثِ مُحَمَّدٍ عَبْدِهِ وَ رَسُولِهِ وَ نَبِیهِ وَ صَفِیهِ وَ حَبِیبِهِ وَ خَلِیلِهِ، بَعَثـَهُ فِی خَیرِ عَصْرٍ وَ حِینَ فـَترَةٍ وَ كُفْرٍ، رَحْمَة ً لِعَبِیدِهِ وَ مِنَّة ً لِمَزِیدِهِ. |
گواهی میدهم به برانگیختن محمّد (صلّی الله علیه و آله) بنده و فرستادۀ او و پیامبر برگزیدۀ او و دوست و خلیل او، او را برانگیخت در بهترین زمانها، هنگام فاصلۀ (فـَترَت) فقدان پیامبران و (فراگیری) کفر، از روی رحمت از برای بندگانش و منت نهادن برای زیاد کردن نعمتش. |
خُتِمَ بِهِ نُبُوَّتـُهُ وَ وَضَحَتْ بِهِ حُجَّتُهُ فَوَعَظَ وَ نَصَحَ وَ بَلَّغَ وَ كَدَحَ. |
به او نبوّتش پایان یافت، و به او دلیلش آشکار گشت، پس پند داد و نصیحت کرد و رساند و کوشش کرد. |
رَؤوفٌ بِكُلِّ مُؤْمِنٍ، رَحِیمٌ سَخِی رَضِی وَلِی زَكِی. عَلَیهِ رَحْمَةٌ وَ تَسْلِیمٌ وَ بَرَكَةٌ وَ تَعْظِیمٌ وَ تَکْرِیمٌ مِنْ رَبٍّ غَفُورٍ رَحِیمٍ قَرِیبٍ مُجِیبٍ حَلِیمٍ. |
(پیامبری که) به هر مؤمنی مهربان بود، رحیم، و بخشنده، و پسندیده، و دوست، و پاکیزه بود. بر او است رحمت و سلام و برکت و بزرگی و کرامت از طرف پروردگار آمرزندۀ مهربان و نزدیک و پاسخ دهنده و بردبار. |
وَصَّیتُكُمْ مَعْشَرَ مَنْ حَضَرَ، بوَصِیةِ رَبِّكُمْ، وَ ذَكَّرْتُكُمْ بسُنَّة ِ نَبِیكُمْ. |
وصیت وسفارش میکنم شما را ای گروهی که حاضرید، بوصیت وسفارش پروردگارتان، و یادآوری میکنم شما را به سنت و روش پیامبرتان. |
فَعَلَیكُمْ برَهْبَةٍ تُسَكِّنُ قُلُوبَكُمْ وَ خَشْیةٍ تُذرِی دُمُوعَكُمْ وَ تَقِیةٍ تُنْجِیكُمْ قَبْلَ یوْمٍ یذهِلُكُمْ وَ یبْتَلِیكُمْ، یوْمَ یفُوزُ فِیهِ مَنْ ثـَقـُلَ وَزْنُ حَسَنَتِهِ وَ خَفَّ وَزْنُ سَیئَتِهِ. |
پس بر شما باد بر ترسی که دلهایتان را آرامش دهد و بیمی که اشکتان را جاری کند و پرهیزگاری و تقوایی که نجاتتان دهد پیش از روزی که آنروز شما را پریشان و گرفتار سازد؛ روزی که رستگار شود در آن، کسیکه سنگین است وزن کردار نیکش و سبک است وزن گناهش. |
وَ [لْتَكُن مَسألَتُكُم] مَسْأَلَةَ ذ ُلٍّ وَ خُضُوعٍ، وَ تَمَلّـُقٍ [و شُکرٍ] وَ خُشُوعٍ، وَ تَوْبَةٍ وَ نُزُوعٍ، [و نـَدَمٍ و رُجوعٍ]. |
و بر شما باد به درخواست كُرنِش و فروتنی، و تملّق (دوستی ورزیدن با خدا، توأم با پذیرش ذلّت در برابر او) [و سپاسگزاری] و خشوع (نرمی و تواضع در برابر خدا)، و توبه و جدایی و دوری از گناهان، [و پشیمانی و بازگشت به سوی خدا]. |
وَ لْیغْتَنِمْ كُلّ ٌمِنْكُمْ صِحَّتَهُ قَبْلَ سُقْمِهِ، وَ شَیبَتَهُ قَبْلَ هَرَمِهِ، وَ سَعَتَهُ قَبْلَ فَقرِهِ، وَ فَرْغَتَهُ قَبْلَ شُغُلِهِ، وَ حَضَرَهُ قَبْلَ سَفَرِهِ، وَ حَیاتَهُ قَبْلَ مَوْتِهِ، قَبْلَ یهِنَ وَ یهْرَمَ، وَ یمْرَضَ وَ یسْقَمَ، وَ یمِلَّهُ طَبِیبُهُ وَ یعْرِضَ عَنْهُ حَبِیبُهُ، وَ ینْقَطِعَ عُمُرُهُ وَ یتَغَیرَ عَقْلُهُ، ثُمَّ قِیلَ: “هُوَ مَوْعُوکٌ وَ جِسْمُهُ مَنْهُوکٌ!”، ثُمَّ جَدَّ فِی نَزْعٍ شَدِیدٍ، وَحَضَرَهُ كُلُّ قَرِیبٍ وَ بَعِیدٍ، فَشَخَصَ بِبَصَرِهِ وَ طَمَحَ بِنَظَرِهِ، وَ رَشَحَ جَبِینُهُ وَ سَكَنَ حَنینُهُ، وَ جَدَبَتْ نَفْسُهُ، وَ بَكَتْ عِرْسُهُ وَ حَضَرَ رَمْسُهُ، وَ یتِمَ مِنْهُ وَلَدُهُ وَ تَفَرَّقَ عَنْهُ عَدَدُهُ، وَ فُصِمَ جَمْعُهُ وَ ذَهَبَ بَصَرُهُ وَ سَمْعُهُ، وَ جُرِّدَ وَ غُسِّلَ وَ عُرِی، وَ نُشِّفَ وَ سُجِّی، وَ بُسِطَ لَهُ وَ هُیئَ، وَ نُشِرَ عَلَیهِ كَفَنُهُ وَ شُدَّ مِنْهُ ذَقَنُهُ، [وَ قُمِّصَ و عُمِّمَ، وَ لـُفَّ و وُدِّعَ وَ سُلـِّمَ]؛ |
و باید غنیمت شمُرَد هریک از شما سلامتیش را پیش از بیماریش، جوانیش را پیش از پیریش، گشایشش را پیش از تهیدستیش، وقت فراغتش را پیش از گرفتاریش، حاضر بودنش را پیش از مسافرتش، زندگیش را پیش از مرگش، پیش از آنکه سست و پیر شود، مریض و دردمند گردد، كَسِل و خسته شود از او پزشک و طبیبش، دوستش از او دوری کند، عمرش بپایان برسد، خردش تغییر کند، بعد گفته شود که: او بیمار است و بدنش شدیداً نحیف شده!، سپس در بستر احتضار و جان دادنی سخت و دشوار بیفتد، دور و نزدیک پیش او حاضر شوند، پس دیدهاش را با خیرگی به بالا فکنده، نگاهش را مات دوخته، چهرهاش عرق کرده، نالههای دردآلودش آرام شده، و جانش در حال از دست رفتن است، همسرش میگرید، دفنش نزدیک میشود، و با مردن او فرزندانش یتیم گردند، و جمعیت اطرافیان او گسسته شوند، و بینایی و شنوایی از چشم و گوشش برود، و برهنه گردد و غسل داده شود و از هر جامه و پیرایهای عاری گردد، و او را خشک کنند و رویش را بپوشانند، کفنش را برایش گسترده و مهیا گردانند، و تای دیگر کفن را بر روی بدنش اندازند و با آن چانهاش را ببندند (تا دهانش باز نماند)، پیراهن و عِمامهای نیز برایش قرار داده، او را در لِفافی پیچیدهاند، و نزدیکانش با او وداع نموده، بدرودش گفتهاند؛ |
وَ حُمِلَ فَوْقَ سَرِیرٍ، وَ صُلِّی عَلَیهِ بِتَکْبِیرٍ، بِغَیرِ سُجُودٍ وَ تَعْفِیرٍ، وَ نُقِلَ مِنْ دُورٍ مُزَخْرَفَةٍ وَ قُصُورٍ مُشَیدَةٍ وَ فُرُشٍ مُنَجَّدَةٍ وَ حُجَرٍ مُنَضَّدَةٍ، فَجُعِلَ فِی ضَرِیحٍ مَلْحُودٍ، ضَیقٍ مَرْصُودٍ، بِلَبِنٍ مَنْضُودٍ، مُسَقَّفٍ بِجُلْمُودٍ! |
(اکنون) بر فراز تابوت حمل شود، و بر او نماز یا تکبیر بدون سجود (نماز مَیت) بخوانند، و او را از کاخهای زرنگار (یا شاید خانههای پر زرق و برق مدرن امروزی!!) و قصرهای مجلّل و برافراشته (و شاید آسمانخراشها و آپارتمانهای بلند و شیک امروزی!!) و فرشهای پر نقش و نگار، و (خانههای دارای) اطاقهای بسیار در هر گوشه و کنار، انتقال دهند به درون گوری که برایش کندهاند، که تنگست و از اطراف نیز تنگاتنگ با خشتهایی محکم بر هم چیده شده، احاطه گشته و سقفش را نیز با تخته سنگی (مانند سنگ قبرهای دارای تزیینات امروزی!!) پوشاندهاند! |
وَ هِیلَ عَلَیهِ [حَفَرُهُ] وَ حُثِی [عَلَیهِ] مَدَرُهُ وَ تَحَقَّقَ حَذَرُهُ وَ نُسِی خَبَرُهُ، وَ رَجَعَ عَنْهُ وَلِیهُ وَ نَدِیمُهُ، وَ نَسِیبُهُ وَ حَمِیمُهُ، وَ تَبَدَّلَ بِهِ قَرِینُهُ وَ حَبِیبُهُ، فَهُوَ حَشْوُ قَبْرٍ وَ رَهِینُ [قَفرٍ]! یدِبُّ فِی جِسْمِهِ دُودُ قَبْرِهِ وَ یسِیلُ صَدِیدُهُ مِنْ مَنْخَِرِهِ، وَ تَسْحَقُ تُرْبَتُهُ لَحْمَهُ، وَ ینْشَفُ دَمُهُ وَ یرَمُّ عَظْمُهُ، حَتَّی یوْمِ حَشْرِهِ، [فَینْشَرُ] مِنْ قَبْرِهِ، وَ ینْفَخُ فِی الصُّورِ، وَ یدْعَیٰ لِحَشْرٍ وَ نُشُورٍ، فَثَمَّ بُعْثِرَتْ قُبُورٌ، وَ حُصِّلَتْ سَرِیرَةٌ فِی صُدُورٍ؛ |
و بر او ریخته شده [خاک قبرش]، و پاشیده شده بر او کلوخش، و مسلّم گشته ترس و هراسش، و فراموش شده خبرش. پس دوست و همدم و خویشاوند و رفیق وی از (نزد قبر) او برگردند و همنشینان و دوستانش کسانی دیگر را بجای او برگزینند. و اکنون وی درون قبر است و گرفتار [مکانی تنها و خلوت]! کرمهای قبر در بدنش میلولند و خون و چرک بدنش از دماغش روان شود و بدنش را خاک قبر کهنه کند، و خونش بخشکد و استخوانش بپوسد، تا روز قیامت و حشرش، [پس او را از قبر بیرون آورند]، و در صور (اسرافیل) دمیده شود، و مردگان خوانده شوند برای برخاستن (از قبر) و برانگیخته شدن (به سوی حساب)، پس در این هنگام گورها زیر و رو شوند، و آشکار گردد آنچه در سینهها است (نیت هرکس و اسراری که خود و خدا میداند، فاش شود)؛ |
وَ جِیءَ بِكُلِّ نَبِی وَ صِدِّیقٍ، وَ شَهِیدٍ وَ مِنْطِیقٍ، وَ [تَوَلـَّیٰ] لِفَصْلِ حُکْمِهِ [رَبٌّ] قَدِیرٌ، بِعَبْدِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ؛ فَكَمْ [مِن] زَفرَةٍ تُضنیهِ وَ حَسْرَةٍ تُنضیهِ، فِی مَوْقِفٍ مَهِیلٍ [عَظیمٍ]، وَ مَشْهَدٍ جَلِیلٍ [جَسیمٍ]، بَینَ یدَی مَلِکٍ [كَریمٍ]، بِكُلِّ صَغِیرَةٍ وَ كَبِیرَةٍ عَلِیمٍ؛ |
هر پیامبر و هر راستگو، و هر شهید و بلیغ سخنور آورده شوند (به عنوان شهود و ناظران بر محاکمه بندگان) و عهدهدار قضاوت شود [پروردگار] توانائی که به بندهاش آگاه و بیناست؛ پس بسا نالهها که اورا رنجور و زمینگیر کند، و حسرتی که فرسوده و نحیفش سازد، در جایگاهی هولناک [و با شکوه] و محلّ تجمّعی بزرگ [و شکوهمند]، در برابر پادشاهی [بزرگوار] که به کوچک و بزرگ (از کردار بندگانش) کاملاً داناست؛ |
فَحِینَئِذٍ یلْجِمُهُ عَرَقُهُ وَ [یحفِزُهُ] قَلَقُهُ، فَعَبْرَتُهُ غَیرُ مَرْحُومَةٍ وَ صَرْخَتُهُ غَیرُ مَسْمُوعَةٍ [وَ حُجَّتـُهُ غَیرُ مَقبُولَةٍ]، وَ بَرَزَتْ صَحِیفَتُهُ وَ تَبَینَتْ جَرِیرَتُهُ، [وَ نَطَقَ كُلُّ عُضوٍ مِنهُ] بِسُوءِ عَمَلِهِ، وَ شَهِدَتْ عَینُهُ بِنَظَرِهِ، وَ یدُهُ بِبَطْشِهِ، وَ رِجْلُهُ بِخَطْوِهِ، وَ جِلْدُهُ بِلَمْسِهِ وَ فَرْجُهُ بِمَسِّهِ؛ |
پس در این هنگام، عرقش تا دهانش برسد و اضطرابش او را به تکاپو و ناآرامی وادارد؛ اشکش سبب ترحّم بر وی نشود، فریادش را کسی نشنود، [حجّت و برهانش پذیرفته نگردد]، نامه اعمالش آشکار شود، جرائمش روشن گردد، [و هر عضو بدنش بسخن آید] بر کردار بدش، پس گواهی دهد چشمش به نگاهش، دستش به ظلم و زدنش، پایش به رفتنش (بسوی حرام)، پوستش به تماسّش (به لمس حرام)، شرمگاهش به عمل یا تماسّ (حرامش)؛ |
وَ یهَدِّدُهُ مُنْكَرٌ وَ نَكِیرٌ، وَ كُشِفَ [عَنهُ] حَیثُ یصِیرُ، فَسُلْسِلَ جِیدُهُ وَ غُلَّتْ یدُهُ، فَسِیقَ یسْحَبُ وَحْدَهُ، فَوَرَدَ جَهَنَّمَ [بِكَربٍ] شَدِیدٍ، وَ ظَلَّ یعَذَّبُ فِی جَحِیمٍ، وَ یسْقَی شَرْبَةً مِنْ حَمِیمٍ، تَشْوِی وَجْهَهُ وَ تَسْلَخُ جِلْدَهُ، [یضرِبُهُ زَبینـَتـُهُ بِمِقمَعٍ مِن حَدیدٍ، یعُودُ جِلدُهُ بَعدَ نَضجِهِ بِجِلدٍ جَدیدٍ]، یسْتَغِیثُ فَیعْرِضُ عَنْهُ خَزَنَةُ جَهَنَّمَ، وَ یسْتَصْرِخُ فَیلْبَثُ حُقْبَهُ بِنَدَمٍ؛ |
او را نکیر و مُنكَر (دو فرشته عذاب) تهدید کنند، پردهاش [از او] برداشته شود هرسو که بچرخد، گردنش به زنجیر و دستش به غُل بسته گردد، و (بر روی زمین، بسوی جایگاه عذاب) کشان کشان و تنها برده شود، با [ناراحتی] سخت وارد جهنم گردد، و پیوسته در جهنم عذاب شود، از آبهای داغ به او بنوشانند که گوشت صورتش را کباب کند و پوستش را بکـَند، [فرشتۀ عذاب، او را با گرزی آهنین میزند؛ پیوسته پوستش پس از پخته شدن و سوختن، دوباره از نو تنیده میشود]، پناه میخواهد ولی مأموران جهنم از او رو برگردانند، فریاد سر میدهد و توأم با پشیمانی، دورانی طولانی در جهنم درنگ میکند (و اگر کافِر باشد، در آتش دوزخ جاودان و مُخلَّد میماند)؛ |
نَعُوذُ بِرَبٍّ قَدِیرٍ مِنْ شَرِّ كُلِّ مَصِیرٍ، وَ نَسْأَلُهُ عَفْوَ مَنْ رَضِی عَنْهُ، وَ مَغْفِرَةَ مَنْ قَبِلَ مِنْهُ؛ فَهُوَ وَلِی مَسْأَلَتِی وَ مُنْجِحُ طَلِبَتِی؛ |
پناه میبرم به پروردگار قدیر از بدی هر سرنوشتی، و از او خواهش عفو و بخشش داریم بسان (عفو و بخشش) کسانی که او از آنها راضی گردیده، و مغفرت و آمرزش میطلبیم بمثل (مغفرت و آمرزش) کسانی که (ایمان و طاعت) ایشان را پذیرفته است؛ و تنها اوست رسیدگی کننده به پُرسش من و روا کنندۀ خواهش من؛ |
فَمَنْ زُحْزِحَ عَنْ تَعْذِیبِ رَبِّهِ جُعِلَ فِی جَنَّتِهِ بِقُرْبِهِ، وَ خُلِّدَ فِی قُصُورٍ وَ نِعَمِهِ، وَ [مُكِّنَ مِن] حُورٍ عِینٍ وَ حَفَدَةٍ [وَ طِیفَ عَلَیهِ بِكُؤُوسٍ، وَ سَكَنَ حَظیرَةً مُشَیدَةً وَ مَكُنَ فِردَوسَ]، وَ تَقَلَّبَ فِی نَعِیمٍ وَ سُقِی مِنْ تَسْنِیمٍ، [وَ شَرِبَ مِن عَینِ سَلسَبیلٍ مَمزوجَةٍ بِزَنجَبیلٍ]، مَخْتُومَةٍ بِمِسْکٍ وَ [عَبیرٍ، مُستَدیمٌ لِلحُبُورِ، مُستشعِرٌ لِلسُّرورِ، یشرَبُ مِن خُمُورٍ، فی رَوضٍ مُشرِقٍ مُغدِقٍ، لَیسَ یصدَعُ مَن شَرِبَهُ]، یشْرَبُ مِنْ خَمْرٍ مَعْذُوبٍ شُرْبُهُ، لَیسَ ینْزَفُ لُبُّهُ؛ |
پس کسی که کنار شد از عذاب پروردگارش، به قرب او در بهشتش قرار گرفته، و در کاخها و نعمتهای او جاودان مُتنعِّم است، و برخوردار از حُورُالعین (حوریان زیبا، سفیدرو، دارای چشمان درشت، سیاه و جذّاب) و فرزندانشان (به سان غلامان و خادمان بهشتی زیبا چهره) شده، [و جامهای (پر از خوردنی لذیذ و نوشیدنی گوارا) پیرامونش بگردانند، و در بارگاهی باشکوه ساکن گردد و در بهشت فردوس(بوستان سرسبز خرّم) جا و مکان گیرد]، در نعمتهای سرشار بسر بَرَد و از آب چشمۀ تسنیم (که از بالای غرفهها جاری است) سیراب شود، [و از چشمه سلسبیل (که آبی زلال و گوارا است)، آمیخته به زنجبیل (خوشبو و معطّر)] و (از کوزههای) مُهر شده بمُشک و عَبیر (عِطرآگین) بنوشد، [که پیوسته نشاط آفرین و سرور انگیز است؛ او از نوشیدنیهایی (لذیذ) در باغی روشن، با درختانی پربار مینوشد، که هرکس از آن بنوشد، هرگز دچار سردرد (و سرگیجۀ ناشی از مستی) نشود]، از نوشیدنی گوارا او را چشانند که هرگز عقل و هوش وی را (به سبب مستی) نبَرَد؛ |
هَذِهِ مَنْزِلَةُ مَنْ خَشِی رَبَّهُ وَ حَذَّرَ نَفْسَهُ، وَ تِلْكَ عُقُوبَةُ مَنْ عَصَی مُنْشِئَهُ وَ سَوَّلَتْ لَهُ نَفْسُهُ مَعْصِیةَ مُبْدِئِهِ؛ لَهُوَ ذَلِكَ قَوْلٌ فَصْلٌ وَ حُکْمٌ عَدْلٌ، خَیرُ قَصَصٍ قُصَّ وَ وُعِظَ بِهِ وَ نُصَّ، تَنْزِیلٌ مِنْ حَكِیمٍ حَمِیدٍ. |
این است درجۀ کسی که از پروردگارش بترسد و نفسش را بر حذر دارد، و آنست کیفر کسی که نافرمانی کند پدید آورندۀ خود را و نفسش برای او نافرمانی آفرینندهاش را زینت دهد؛ و این سخن، تمیز دهنده (بین حقّ و باطل یا هدایت و ضَلالت) و حکمی عادلانه، و بهترین داستانیست که برای دیگران خوانده شده و بهترین موعظه و پندی که داده شده و بدان تصریح گشته، (فرمایش) قرآن است از طرف خداوند حکیم حمید. |
[نَزَلَ بِهِ رُوحُ قُدُسٍ مُبینٍ، عَلیٰ نَبِی مُهتَدٍ مَکینٍ، صَلَّت عَلَیهِ رُسُلٌ سَفَرَةٌ مُكَرَّمُونَ بَرَرَةٌ؛ عُذتُ بِرَبٍّ رَحیمٍ مِن شَرِّ كُلِّ رَجیمٍ، فَلْیتَضَرَّعْ مُتَضَرِّعُكُم و لْیبتَهـِلْ مُبتَهـِلُكُمْ، فَنَستَغفِرُ رَبَّ كُلِّ مَربُوبٍ، لی وَ لَكُمْ.] |
[روحی روشنگر و قدسی (روح القُدُس/ جبرئیل، از جانب خداوند) آن را بر پیامبری هدایتیافته و عالیمقام (حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله) نازل کرده، که رسولان گرامی نیکوکار و فرستادۀ خدا، بر این پیامبر درود و صلوات فرستادهاند؛ و پناه میبرم به پروردگاری مهربان از شرّ هر رانده شدهای (مثل شیطان)، پس باید که زاری و تضرّع و ناله و استغاثه به درگاه خدا کند هرکدام از شما که چنین میکند، و ما طلب آمرزش و بخشش میکنیم از پروردگار هر مخلوق پرورده، هم برای خودم و هم برای شما.] |
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۴۸.
- ↑ احسانیفر، دو شاهکار علوی، ص۱۹.
- ↑ نگاه کنید به احسانیفر، دو شاهکار علوی، ص۵۵-۱۴۰.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ۱۴۰۴ق، ج۱۹، ص۱۴۰-۱۴۳.
- ↑ دیلمی، اعلامالدین، ۱۴۰۸ق، ص۷۲-۷۳.
- ↑ کفعمی، المصباح، ۱۴۰۵ق، ص۷۴۱-۷۴۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۱-۳۴۳.
- ↑ خویی، منهاجالبراعه، ۱۴۰۰ق، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۵.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۳.
- ↑ احسانیفر، «یک کتاب در یک مقاله (دو شاهکار علوی) پژوهشی درباره خطبههای «بیالف» و «بینقطه» امیرالمؤمنین»، ص۱۰۶.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۰-۳۴۳.
- ↑ مجلسی، بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۷۴، ص۳۴۳.
- ↑ رضایی، ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار الروضه در مبانی اخلاق، ۱۳۶۴ش، ج۱، ص۳۴۶-۳۵۰.
- ↑ متن خطبه بر اساس کتاب بحارالانوار و ترجمه سید عبدالحسین رضایی آورده شده است. همچنین برخی از آنچه که در مصباح کفعمی آمده اما در متن بحار الانوار نیست و در پانویس آن مطرح شده در میان [ ] قرار داده شده است.
منابع
- ابنابیالحدید، عبدالحمید بن هبةالله، شرح نهج البلاغه، قم، مکتبة آیةالله المرعشی النجفی، ۱۴۰۴ق.
- ابنشهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آلابیطالب علیهمالسلام، علامه، قم، ۱۳۷۹ق.
- احسانیفر لنگرودی، محمد، «»، علوم حدیث، شماره ۲۹، پاییز ۱۳۸۲ش.
- احسانیفر لنگرودی، محمد، دو شاهکار علوی، بیجا، بیتا.
- خویی، میرزا حبیبالله، منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، ترجمه حسن حسنزاده آملی و محمدباقر کمرهای، تصحیح ابراهیم میانجی، تهران، مکتبةالاسلامیة، ۱۴۰۰ق.
- دیلمی، حسن بن محمد، اعلام الدین فی صفات المؤمنین، تصحیح مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، قم، مؤسسه آلالبیت علیهمالسلام، ۱۴۰۸ق.
- رضایی، سید عبدالحسین، ترجمه جلد هفدهم بحارالانوار الروضه در مبانی اخلاق از طریق آیات و روایات، تهران، اسلامیه، ۱۳۶۴ش.
- کفعمی، ابراهیم بن علی، المصباح، قم، دارالرضی (زاهدی)، ۱۴۰۵ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.