۲۱ گرم
۲۱ گرم (به انگلیسی: 21 Grams) فیلمی درام ، جنایی و دلهرهآور (ژانر) ساختهٔ الخاندرو گونسالس اینیاریتو، کارگردان مکزیکی با بازی شان پن ، نائومی واتس ، شارلوت گنزبور، بنیسیو دل تورو ،دنی هوستون و ملیسا لیو محصول سال ۲۰۰۳ سینمای آمریکا است. این فیلم دومین همکاری ایناریتو با گییرمو آریاگا ( بعد از عشق سگی و قبل از بابل (فیلم ۲۰۰۶ آمریکایی) ) که مشهور به سگانه مرگ است بوده است
۲۱ گرم | |
---|---|
کارگردان | الخاندرو گونسالس اینیاریتو |
تهیهکننده | گییرمو آریاگا |
نویسنده | گییرمو آریاگا |
بازیگران | شان پن نائومی واتس بنیسیو دل تورو ملیسا لیو کلیا دووال پال کالدرون |
تاریخهای انتشار | ۲۰۰۳ |
مدت زمان | ۱۲۴ دقیقه |
کشور | آمریکا |
زبان | انگلیسی |
هزینهٔ فیلم | ۲۰ میلیون دلار |
فروش گیشه | ۶۰/۴ میلیون دلار |
داستان
تصادفی در خیابان رخ میدهد و حول آن، اشخاصِ داستان دچار تغییرات گوناگون میشوند. گرچه موضوع داستان جنایی به نظر میرسد، ولی در عمل فیلم به مفهوم پیوند اعضا و تأثیراتی که میتواند بر گیرندهٔ عضو بگذارد و در نهایت به موضوع مهمتری یعنی مرگ میپردازد.
پل (شان پن)، که از بیماری قلبی رنج میبرد، با امید اندکی در انتظار پیوند قلب است. در سویی دیگر، مایکل و دو دخترش در یک تصادف جان خود را از دست میدهند و کریستینا، همسر مایکل، در شرایط روحی ناگواری قرار دارد؛ و از طرف دیگر، رانندهای که مایکل و دو فرزندش را زیر گرفته دچار عذاب وجدان شده و خودش را به نیروی پلیس معرفی میکند...
این سه خط داستان فیلم ۲۱ گرم است که این سه خانوادهٔ مجزا تا قبل از این تصادف هیچ ارتباطی با هم نداشتهاند و حتی همدیگر را تا به حال ندیدهاند؛ منتهی یک تصادف مسیر زندگی همهٔ آنها را تغییر داده و سرنوشتشان را در هم گره میزند. قلب مایکل (همسر کریستین) با اجازهٔ کریستین به پل داده میشود تا وی امیدی دوباره برای زندگی یافته باشد. پل بعد از پیوند قلب بر آن میشود تا شخص اهداکننده را بیابد، و پس از جستجو، بالاخره به کریستین میرسد و پس از چند ملاقات با وی، علاقهٔ شدید عاطفی بین آن دو به وجود میآید. از طرفی کریستین بر آن شده تا قاتل همسر و دو دخترش را بکشد...
از این نظر، یعنی پیوند خوردن زندگی چند خانواده بر اثر یک تصادف، میتوان این فیلم را با فیلمهایی مانند تصادف (Crash) مقایسه کرد.
فیلم ۲۱ گرم توسط کارگردان و نویسندهٔ آن مانند قطعات پازل در هم شکسته میشود؛ و با شروع فیلم، این پازلها بهتدریج و با نظمی خاص (که ممکن است دقیقاً خلاف این به نظر رسد، یعنی بیننده احساس آشفتگی و بینظمی در داستان داشته باشد) کنار هم چیده میشوند تا در چند فصل پایانیِ فیلم، این پازل تکمیل شود و معنا و مفهوم خود را بهدست آورَد. بسیاری از منتقدان بر این باورند که اگر داستان این فیلم به صورت خطی بیان میشد، هیچ شاخصهای در فیلم وجود نداشت و یک داستان ساده مطرح میشد. در صورتی که این منتقدان اصلاً به این موضوع دقت نکردهاند که برخی از حوادث این فیلم بهطور همزمان رخ داده است و بیان خطی این حوادث همزمان نهتنها به داستان لطمه میزند، بلکه تقریباً نمایش آنها غیرممکن است. از طرف دیگر، اینگونه بیان پازلگونهٔ فیلم یکی از نقاط قوت آن است که این کارگردان یعنی آلخاندرو گونزالز بهخوبی این کار را انجام داده، که البته اینگونه فیلم ساختن اولین تجربهٔ او نبودهاست.
یکی دیگر از نقاط قوت فیلم، علاوه بر مورد بالا که بیان شد، فیلمبرداری آن است. این نوع فیلمبرداری، که طی آن، دوربین بر روی شانههای فیلمبردار حمل میشود، کاملاً با موضوع و درونمایهٔ فیلم هماهنگی دارد. آن زمان که کریستینا دچار سرگیجهای شدید و افکاری آشفته میشود و پس از قدمزدن در خیابان به چهارراه محل تصادف همسر و فرزندانش میرسد، دوربین نیز با وی حرکت میکند و پس از چرخیدنِ بیش از ۳۶۰ درجه حول او میایستد، که این کار دوربین حس درونی کریستینا را به بیننده منتقل میکند و آن سرگیجه و توهم و مشوش بودن ذهن به بیننده نیز منتقل میشود؛ و اما درونمایهٔ فیلم: خط سیر فیلم بر تقدیر و سرنوشت استوار است و تأثیر این تقدیر را در زندگی انسانها نشان میدهد، تأثیری گریزناپذیر و مطلق، بهطوریکه در میان فیلم این سرنوشت محتوم، احساس خفگی را به بیننده القا میکند. اما در بعضی از صحنهها همین تقدیر مورد تشکیک قرار گرفته و از سوی اختیار انسان تهدید میشود؛ مانند سکانسی که پل تفنگش را به سمت قاتل نشانه میرود و حتی شلیک هم میکند، اما با ارادهٔ خود گلولهها را به قاتل نمیزند، بلکه به کنار او برخورد میکند. این نوع جدل میان جبر و اختیار همواره با انسان بوده و موضوع بهروز و همیشگی مورد توجه فلاسفه بودهاست. مبارزهای که هیچگاه پایان نمییابد و همواره فلاسفه را به سه گروه تقسیم کردهاست: گروه اول جبر مطلق را میپذیرند، گروه دوم اختیار مطلق را، و گروه سوم میانهرو بودهاند و جبر و اختیار را توأماً و محدودشده قبول دارند؛ و اما با وجود این مبارزه و جدل میان جبر و اختیار و همچنین سرنوشت و ارادهٔ انسان، فیلم به موضوع دیگری نیز اشاره دارد که آن جریان داشتن زندگی است. با وجود مرگ پل (شان پن) در انتهای فیلم، خود وی در آخرین لحظات زندگی به ادامه داشتن زندگی اشاره میکند؛ که از این نظر میتوان این فیلم را با فیلم بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار مقایسه کرد.
معنای واژه
واژهٔ ۲۱ گرم دقیقاً به مفهوم مرگ اشاره دارد، زیرا طبق تحقیقات یک دانشمند اروپایی در قرن ۱۸، انسان وقتی میمیرد ۲۱ گرم از وزنش کاسته میشود. فیلم به معنی و مفهوم این وزن اندک میپردازد.
نام فیلم ۲۱ گرم و همچنین جملات پایانی پل ناشی از تحقیقات دانکن مکدوگال، یک پزشک آمریکایی (تقریباً در سال ۱۹۱۰) است. این پزشک وزن شش بیمار را که در آستانهٔ مرگ قرار داشت بهوسیلهٔ ترازویی دقیق اندازهگیری کرد و بلافاصله بعد از مرگ وی نیز وزن آنها را اندازه گرفت و متوجه شد بعد از مرگ ۲۱٫۳ گرم از وزن یکی از بیماران کم شدهاست. هرچند که این یافته تکرار نشد و از جهات مختلف مردود شمرده شد، این موضوع به یک باور جمعی تبدیل شده بود که این ۲۱ گرم وزن روح انسان است که پس از مرگ از جسم رها میشود.
بازیگران
- شان پن (پل ریورز)
- نائومی واتس (کریستینا پک)
- بنیسیو دل تورو (جک جوردن)
- ملیسا لیو (ماریانا جوردن)
جوایز
- نامزد جایزهٔ اسکار برای هنرپیشهٔ نقش مکمل مرد برای بنیسیو دل تورو
- نامزد جایزهٔ اسکار برای هنرپیشهٔ نقش اول زن برای نائومی واتس
- نامزد جایزهٔ بفتا برای هنرپیشهٔ نقش اول مرد برای بنیسیو دل تورو
- نامزد جایزهٔ بفتا برای هنرپیشهٔ نقش اول مرد برای شان پن
- نامزد جایزهٔ بفتا برای هنرپیشهٔ نقش اول زن برای نائومی واتس
جستارهای وابسته
منابع
پیوند به بیرون
- وبگاه رسمی
- ۲۱ گرم در بانک اطلاعات اینترنتی فیلمها (IMDb)
- ۲۱ گرم در متاکریتیک
- ۲۱ گرم در راتن تومیتوز
- مقالهای راجع به فیلمبرداری ۲۱ گرم در نشریهٔ American Cinematographer
- دانش مربوط به ۲۱ گرم در ABC Online