فرخهرمز
فرخهرمز یا فرخهرمزد فرزند وندوی و پسردایی خسروپرویز، از خاندان اسپهبدان و سپهبدان ارتش در دورهٔ ساسانی است که در زمان سلطنت آزرمیدخت مدعی تاج و تخت شد و آزرمیدخت را به زنی خواست و چون آزرمیدخت نمیتوانست با پیشنهاد او علناً مخالفت کند در نهان وسایل قتل او را فراهم آورد. رستم و فرخزاد پسران این سردارند. و سرانجام با حمله عربها و شکست معتدد سپاهیان ساسانی و با قتل یزد گرد سوم این سلسله در ۶۵۱میلادی به پایان رسید.
فرخهرمز | |
---|---|
شاهنشاه ایرانشهر (مدعی) | |
سلطنت | ۶۳۰ – ۶۳۱ |
پیشین | آزرمیدخت |
جانشین | آزرمیدخت |
درگذشته | ۶۳۱ تیسفون، ایرانشهر |
فرزند(ان) | رستم فرخهرمز فرخزاد هرمز |
خاندان | خاندان اسپهبدان |
پدر | وندوی |
دین و مذهب | مزدیسنا |
در منابع گوناگون بارها او را با پسرش فرخزاد اشتباه گرفتهاند.
یکسان دانستن هرمز پنجم/ ششم با فرخهرمز
هرمز ششم یا هرمز پنجم نام یکی از آخرین پادشاهان ساسانی است. از او و شاه بعدی خسرو چهارم که بین سالهای ۶۳۰ تا ۶۳۲ میلادی به سلطنت رسیدند، جز نامی از آنها بجای نماندهاست. به نظر میرسد که آنها فقط در بعضی از قسمتهای کشور بهپادشاهی پذیرفته شدند. ملک ایرج مشیری اعتقاد دارد، هرمز پنجم فقط در قسمتی از ایران پادشاهی نکردهاست و تعداد زیادی از سکههای او ضرب تیسفون است همچنین سکههای دیگری نیز از وی ضرب ری و استخر پیدا شدهاند. با وجودیکه هیچ سکهای از سال اول پادشاهی او یافت نشدهاست، سکههای سال دوم او بسیار فراوان هستند. ملک ایرج مشیری نوشتهاست، هرمز پنجم به نظر شخصیتی بزرگتر از آنچه در تاریخ شناخته شده بودهاست و این شخص کسی جز سپاهبد فرخ هرمزد نمیتواند باشد. به همین سبب شخصیت هرمزد پنجم قدیم به سپاهبد فرخ هرمزد نسبت داده میشود.
در شاهنامه
فردوسی پادشاهی فرخ زاد را چنین گفتهاست:
ز جهرم فرخ زاد را خواندند | بران تخت شاهیش بنشاندند |
فردوسی در آغاز سخن از شهر پارس سخن میگوید که فرخ زاد از پارس (جهرم) به تیسفون میآورند و تاج بر سرش میگذارد.
چو برتخت بنشست و کرد آفرین | ز نیکی دهش بر جهان آفرین |
هنگامی که فرخ زاد بر تخت مینشیند به سبب نیکبختی (خود که خداوند نصیب او ساخته بود) بر جهان آفرین، آفرین میکند.
منم گفت فرزند شاهنشهان | نخواهم جز از ایمنی در جهان |
من فرزند شاهان هستم و چیزی جز نیکویی و خوبی و ایمنی (مردم) در این جهان نمیخواهم.
ز گیتی هرآنکس که جوید گزند | چو من شاه باشم نگردد بلند |
هرکسی راه راستی پیشه کند او را ارجمند خواهم داشت. همه یاران را گرامی میدارم و همه زیردستان چه دوست باشد و چه دشمن همه در امان خواهند بود.
پس از اینکه یک ماه از سلطنت فرخ هرمز گذشت، او درگذشت
چو یک ماه بگذشت بر تخت اوی | بخاک اندر آمد سر و بخت اوی | |
همین بودش از روز و آرام بهر | یکی بنده در می برآمیخت زهر |
(یک ماه) سلطنت فرخ هرمز بدون جنگ و با آرامش در جریان بود که یکی از غلامان وی در جام شراب وی زهر میریزد.
بخورد و یکی هفته زان پس بزیست | هرآنکس که بشنید بر وی گریست |
پس از آن بود که فرخ هرمز کمکم بیمار شد و بیماری اش روز به روز وخیمتر شد و پس از یک هفته مرد.
همی پادشاهی به پایان رسید | ز هر سو همی دشمن آمد پدید |
پس از مرگ فرخ هرمز شورش بار دیگر در همه جا پدید آمد و مدعیان سلطنت بار دیگر به پا خواستند و این چنین است که پادشاهی فرخ هرمز نیز به پایان میرسد.
چنین است کردار گردنده دهر | نگه کن کزو چند یابی تو بهر | |
بخور هرچ داری به فردا مپای | که فردا مگر دیگر آیدش رای | |
ستاند ز تو دیگری را دهد | جهان خوانیش بی گمان برجهد | |
بخور هرچ داری فزونی بده | تو رنجیدهای بهر دشمن منه | |
هرآنگه که روز تو اندر گذشت | نهاده همه باد گردد به دشت |
تبارنامه
باوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شاپور | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
وندوی | ویستهم | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرخهرمز | تیرویه | ویندویه | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
رستم فرخزاد | فرخزاد هرمز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
شهرام | سهراب یکم سردودمان باوندیان | اسفندیاذ | بهرام | فرخان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
پانویس
- ↑ کریستن سن، ص ۵۲۲
- ↑ Pourshariati, Decline and Fall of ..., 187.
- ↑ کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ۵۲۲.
- ↑ مشیری، نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان، ۳۵.
منابع
- مشیری، ملک ایرج (اسفند ۱۳۵۲). «سکههای ساسانی». نشریه انجمن فرهنگ ایران باستان (۱۵).
- کریستن سن، آرتور (۱۳۶۷). ایران در زمان ساسانیان. ترجمهٔ رشید یاسمی. تهران: مؤسسهٔ انتشارات امیرکبیر.
- تاریخ پارسی
- شاهنامه فردوسی