شرک (شخصیت)
شرِک (انگلیسی: Shrek) یک شخصیت داستانی و یک دیو است که توسط نویسنده آمریکایی ویلیام استیگ ساخته شدهاست. شرک شخصیت اصلی کتابی به همین نام است. نام «شرک» از کلمه آلمانی Schreck گرفته شدهاست که به معنی «ترس» یا «ترور» است. شرک توسط مایک مایرز صداپیشگی میشود، اگرچه پیش از مرگ کریس فارلی در دسامبر ۱۹۹۷ قرار بود او صداپیشه شرک باشد.
شرک | |
---|---|
شخصیت شرک | |
نخستین حضور | شرک! (کتاب ۱۹۹۰) شرک (فیلم ۲۰۰۱) |
آخرین حضور | راکی و بولوینکل (۲۰۱۴) (کوتاه) |
پدیدآور | ویلیام استیگ |
صداپیشه | مایک مایرز (فیلمها، شرک در مهمانی رقص کارائوکه باتلاق، آیدل خیلی خیلی دور، میهمانی شرک، شرک در جشن هالووین، کریسمس خر شرک) مایکل گاف (بازیهای ویدیویی، صدای خوانندگی در شرک در مهمانی رقص کارائوکه باتلاق، آیدل خیلی خیلی دور، شب هیجان انگیز) |
اطلاعاتِ درونداستانی | |
گونه | دیو انسان (به خلاصه) |
جنسیت | مذکر |
عنوان | شرک (شخصیت) |
پیشه | حاکم جایگزینی شهر خیلی دور (موقتاً) |
همسر | شاهدخت فیونا |
فرزند | فرگس و فارکل (فرزند پسر) فلیشیا (فرزند دختر) |
خویشاوندان | پادشاه هارولد (پدر زن شرک) ملکه لیلیان (مادر زن شرک) آرتور پندراگون |
بیوگرافی خیالی
شرک غولی سبز رنگ است، لباسهای سنتی میپوشد و مانند هر غولی دیگر جثه بزرگی دارد. گوشهای اون دراز اما نازک است. قدرت بدنی شرک زیاد است و میتواند با یک گروه از سربازان و یاغیها بجنگد و همه آنها را شکست دهد. پدر مادر شرک در تولد هفت سالگی اش به علت اینکه او یک دیو بود، رهایش میکنند. همچون پدر و مادرش، مردم نیز او را به خاطر دیو بودنش سرزنش میکردند. پس از گذشت چندین سال، اکثر مردم از شرک متنفر بودند و از او هراس داشتند. به همین دلیل شرک به ندرت از باتلاقش بیرون میآمد. او که میدانست مردم برای همیشه از او متنفر خواهند ماند پس او نیز آنها را میترساند و از این کار لذت میبرد.
هنگامی که او در سکوت و آرامش زندگی میکرد؛ لرد فارکواد (حاکم سرزمین دولاک) دستور دستگیری و شکار موجودات افسانهای را داد و شرک نیز نوعی موجود افسانهای بود هر چند که هیچ سربازی نتوانست او را دستگیر کند. اما این دستور برای شرک بسیار بد تمام شد زیرا که تمامی موجودات افسانهای که دستگیر شده بودند به باتلاق او تبعید شدند. شرک برای بازپسگیری باتلاقش همراه با خر به دولاک رفت و از لرد فارکواد درخواست کرد که موجودات را از باتلاقش بیرون کند. فارکواد نیز در عوض آزادسازی شاهدخت فیونا این را قبول کرد. شرک با خر برای نجات فیونا راهی سفر شدند. پس از آزاد سازی فیونا؛ در بین راه شرک به خر دلیل تنها بودنش را میگوید که مردم او را بدون شناختش قضاوت میکنند، از او فرار میکنند و برای همین او هیچ دوستی ندارد.
او مأمور شده بود که فیونا را نجات بدهد، او را به لرد فارکواد برساند و فارکواد نیز با فیونا ازدواج کند اما خود شرک عاشق فیونا شده بود. در این بین او نتوانست به فیونا بگوید که عاشقش است زیرا یک غول بود و از اینکه فیونا بفهمید که شرک عاشقش است هراس داشت. اما بعد از اینکه فهمید فیونا مانند او یک دیو است و عاشق شرک است؛ جلوی ازدواج فیونا را با فارکواد گرفت و خودش با فیونا ازدواج کرد.
جستارهای وابسته
- فیونا
- خر
- گربه
- هارولد