ربهکا
ربهکا یا ریوکا (بهمعنی راستی و درستی) از شخصیتهای سفر پیدایش در تنخ، همسر اسحاق و مادر عیسو و یعقوب است.
ربهکا | |
---|---|
اطلاعاتِ درونداستانی | |
همسر | اسحاق |
فرزند | عیسو و یعقوب |
در کتاب مقدس
ابراهیم قبل از اینکه اسحاق چهل ساله شود، خدمتکار خود العاذار را به بینالنهرین فرستاد تا از خانواده برادرزادهاش بتوئیل همسری برای اسحاق پیدا کند و العاذار ربهکا، زنی آرامی را انتخاب کرد. اسحاق و ربهکا تا سالها صاحب فرزندی نشدند و تصور میشد ربهکا نازاست اما اسحاق برای او دعا کرد و ربهکار باردار شد و دو پسر به نامهای عیسو و یعقوب زایید. اسحاق در زمان تولد پسرانش ۶۰ ساله بود. اسحاق، عیسو را بیشتر دوست داشت و ربهکا یعقوب را. اسحاق بعد از مرگ پدرش به بئر لحی روی مهاجرت کرد. اما زمانی که آنجا درگیر قحطی شد، به سرزمین جرار در فلیسطیه کوچ کرد که پدرش زمانی آنجا زندگی کرده بود. آن سرزمین هنوز مانند دوران ابراهیم تحت سلطه ابیملک بود. مثل ابراهیم، اسحاق نیز به دروغ همسرش را خواهر خود معرفی کرد زیرا میترسید مردان جرار برای تصاحب همسرش او را بکشند. اسحاق سپس به کار چاهکنی مشغول شد. او از چاههایی که پدرش کنده بود بازدید کرد و دریافت اهل فلیسطیه بعد از ابراهیم روی چاهها را پوشاندهاند. او همه چاهها را احیا کرد و در طول مسیر بئرشبع چاههای بیشتری حفر کرد و سرانجام پیمانی مشابه توافقنامه پدرش با ابیملک بست.
روایت بعدی از ربهکا به نیرنگ یعقوب به اسحاق ربط دارد. اسحاق که پیر شده بود و نمیدانست مرگ چه روزی به سراغش خواهد آمد، عیسو را نزد خود خواند تا به او برکت دهد. به همین جهت، از عیسو خواست تا برایش آهویی شکار کند. عیسو به صحرا رفت اما ربهکا صحبتهای آنان را شنید و به یعقوب گفت که خود را عیسو جا بزند. یعقوب پوست بزغاله را بر دستها و گردن خود بست تا مانند عیسو پرمو شود سپس نزد اسحاق رفت و به او گفت «منم پسر بزرگ تو عیسو.» اسحاق فریب خورد و به اشتباه، پسر کوچک را برکت داد. پس از آن یعقوب وارث اسحاق شد و بر برادرش سروری یافت. چون عیسو بازگشت و متوجه شد برادرش برکت او را دزدیده و پدرش هم برکت دیگری ندارد، قصد مرگ یعقوب را کرد. ربهکا که از قصد پسر بزرگ خود آگاه شد، نزد یعقوب رفت و از او خواست به حران که برادر ربهکا آنجا زندگی میکرد، فرار کند. این آخرین ملاقات یعقوب و ربهکا در کتاب مقدس است.
در تاریخ ایران
شهرام دولتشاه از نوادگان امام قلی میرزا دولتشاه قاجار از خاندان بزرگ دولتشاهی بود . وی برای تحصیل عازم فرنگ شد. در آنجا با زنی فرزانه ازدواج کرد و از او صاحب دختری شد .
او بعد از مراجعت به ایران همسر و دختر خود را همراه کرد . ولی از آنجا که عقد و ازدواج آنها مطابق قوانین ایران آن زمان و خاندان بزرگ دولتشاه نبود خانواده ازدواج او را به رسمیت نشناخت .
نام دختر را ربه کا گذاشتند . ربه کا با فرهنگ و آداب ایرانی اسلامی بزرگ شد و با یکی از اطباء ایرانی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد . وی چندین مدرسه و مسجد ساخت .
او تمام دوران زندگی پر بار خویش را صرف تعلیم و تربیت زنان و دختران ایرانی کرد .وی در یاد و زنان ایرانی همچنان پا برجاست.
برگرفته شده از : افشارفر (زمستان ۱۳۸۲). «آموزگار آموزگاران». آئینه میراث (۲۳). دریافتشده در ۲۱ شهریور ۱۳۹۲.
میرزا صالح، غلامحسین (۱۳۶۹). فرهنگ رجال قاجاریه. تهران. کشاورز، اردشیر، زندگی و زمانه دولتشاه
منابع
- ↑ Martin-Achard, “Isaac”, The Anchor Bible Dictionary.
- ↑ Sarna, “Jacob”, Encyclopaedia Judaica, 18.
- ↑ Martin-Achard, “Isaac”, The Anchor Bible Dictionary.
- ↑ Hirschberg, “Isaac”, Encyclopaedia Judaica, 34.
- ↑ Martin-Achard, “Isaac”, The Anchor Bible Dictionary.
- ↑ Sarna and Sperling, “Isaac”, Encyclopaedia Judaica, 32.
- ↑ Martin-Achard, “Isaac”, The Anchor Bible Dictionary.
- ↑ Attridge and Meeks, “Genesis 27”, The HarperCollins Study Bible.
- ↑ Sarna, “Jacob”, Encyclopaedia Judaica, 18.
- ↑ Sarna, “Jacob”, Encyclopaedia Judaica, 18.
- ↑ Motyer, “Jacob”, International Standard Bible Encyclopedia.