احمدشاه درانی
احمدشاه دُرّانی همچنین معروف به احمدخان ابدالی (۱۱۰۱–۱۱۵۱خ/۱۱۳۴–۱۱۸۶ق/۱۷۲۲–۱۷۷۳م) بنیانگذار پادشاهی درانی بود. او شخصیت محبوبی برای قبایل پشتون افغانستان است بهطوریکه «پشتونها» او را بابای افغانها میخوانند؛ البته سایر اقوام افغانستان «تاجیکها، ازبیکها و هزارهها» یکچنین دیدگاهی نسبت به او ندارند. احمد شاه درانی به عنوان بنیانگذار دولت مدرن افغانستان در نظر گرفته میشود.[۱۲][۱۳][۱۴] در جولای ۱۷۴۷، احمد شاه توسط یک لویه جرگه در قندهار به عنوان پادشاه افغانستان منصوب شد و پایتخت خود را در آنجا تأسیس کرد.[۱] [۱۵] احمدشاه با کمک شورایی متشکل از ۹ مشاور از قبایل مختلف افغانستان، به سمت شرق به سمت امپراتوری گورگانی و مراته هند، غرب به سمت امپراتوری افشاریه ایران در حال تجزیه و شمال به سمت خانات بخارای ترکستان پیش رفت. در عرض چند سال، او کنترل خود را از خراسان در غرب به کشمیر و شمال هند در شرق، و از آمودریا در شمال تا دریای عمان در جنوب گسترش داد.[۱۳][۱۶]
احمدشاه درانی | |||||
---|---|---|---|---|---|
پادشاه غازی فرمانروای پادشاهی درانی در دران | |||||
نخستین پادشاه درانی | |||||
سلطنت | ۱۷۷۳–۱۷۴۷ (۲۶ سال) | ||||
تاجگذاری | اکتبر ۱۷۴۷ | ||||
جانشین | تیمورشاه درانی | ||||
زاده | ۱۱۰۱ (خورشیدی) هرات، هوتکیان (افغانستان امروز یا در ملتان (پاکستان امروز) | ||||
درگذشته | ۲۵ مهر ۱۱۵۱ (۵۰ سال) ولسوالی معروف، استان قندهار، پادشاهی درانی | ||||
آرامگاه | |||||
همسر(ان) | حضرت بیگم عفت النسا بیگم | ||||
| |||||
دودمان | پادشاهی درانی | ||||
پدر | محمد زمان خان ابدالی | ||||
مادر | زرغونه بیگم | ||||
دین و مذهب | اسلام |
آغاز زندگی
وی در سال ۱۷۲۲ میلادی برابر به ۱۱۳۴ هجری قمری برابر به ۱۱۰۱ خورشیدی در شهر هرات افغانستان یا در مولتان (امپراتوری گورکانی هند) پاکستان امروز به دنیا آمد. در سال تولد او، پدرش زمان خان فوت نمود. خانواده پدریاش از قوم سدوزائی - شاخه پوپلزائی - از قبیلههای پشتون افغانستان میآیند. مادر احمدخان ابدالی زرغونه خواهر عبدالغنی خان الکوزی والی پیشین قندهار در زمان نادرشاه افشار بود. مادرش به قول تاریخنویسان پشتون از قوم الکوزی شاخه بارکزی و در ارغنداب قندهار زندگی میکرد. دانشنامه بریتانیکا هم در پیرامون زادگاهش نظریات گوناگونی را باز تاب نمودهاست. وی در جوانی توسط شاه حسین خلجی، حکمران قندهار زندانی شد ولی پس از آنکه نادرشاه افشار در سال ۱۷۳۶ میلادی، قندهار را تصرف کرد به خدمت نادرشاه درآمد و پس از مدتی فرمانده یکی از لشکرهای نادرشاه شد.
رسیدن به قدرت
احمدخان ابدالی در روزگار جوانی سرباز سپاه نادر شاه افشار شد. هنگامیکه لیاقت و کفایت او برای نادر افشار ثابت شد او را به حیث قوماندان (فرمانده) قطعات ابدالی (پشتون) و ازبک تعیین نمود. او از «خلأ قدرتی» که با قتل نادرشاه پدید آمد بهره برد و با پشتیبانی قبایل پشتون و تشکیل لویه جرگه، تصرف خزانهٔ نادرشاه و نابسامانی پادشاهی گورکانی هند فرصت یافت که دولت نوپای درانی را استحکام بخشد. در همین راستا شاه ابدالی با ایجاد وحدت سیاسی، به نام خود سکه زد. احمدشاه ذوق ادبیات و شعر نیز داشت و از این حیث به امپراتوری گورکانی هند شبیه بود. الماس کوه نور پس از قتل نادرشاه به دست وی افتاد. او که بعدها پس از به قدرت رسیدن، تخلص درانی به خود داد و ممکن با لقب در دوران یا استعاره الماس و زر و سیم و «بنا به روایتی دیگر روزی نادر از دست او خشمگین شد و گوش او را برید اما از این کار خود پشیمان شد و به او دری بخشید» و بواسطهٔ یکی از این دو روایت او به احمدشاه درانی مشهور شد. تشابه اسمی دو طایفه درانی در کرمان و افغانستان، این احتمال را به وجود آوردهاست که ریشه قومی مشترکی داشته باشند.
پادشاهی بر خراسان
پس از قتل نادرشاه افشار در سال ۱۷۴۷ میلادی برابر به ۱۱۵۹ هجری قمری برابر به ۱۱۲۶ خورشیدی، دولتی در خراسان پدیدآورد. هدف وی از اعلان پادشاهی همانند دیگر مدعیان نظیر علیقلی خان برادر زادهٔ نادر پادشاهی بر همه ایران بود.
بنیانگذاری دولت مرکزی
هنگامی که احمدخان ابدالی برای تحکیم یک دولت مرکزی اقدام نمود افغانستان دچار استیلای نیروهای اجنبی و تجزیهٔ کشور، نبود حکومت مرکزی، و رکود اقتصادی بود. اوضاع نابسامان اجتماعی و تحولات سیاسی در کشورهای همسایه زمینهٔ تشکیل یک حکومت مرکزی را در افغانستان آماده ساخته بود. پس از کشته شدن نادر افشار در اردوی بزرگ او بی نظمی پدید آمد. ناگفته نماند که یک بخش اردوی نادر افشار را قشون افغانها تشکیل میداد. شمار آنها تقریباً به چهار هزار غلجایی و دوازده هزار سدوزائی و ازبک میرسید. نظر به پیشنهاد قوماندان عمومی نورمحمد خان از سران خان غلجایی و احمد خان ابدالی قطعات افغان به قندهار سوق داده شدند. بعداً اقوام غلجایی، ازبک، ابدالی و هزاره خواهان تشکیل یک جرگه قومی شد تا یکی از اعضای جرگه (مجلس) به حیث پادشاه تعیین شود و برای ادارهٔ امور افغانستان حکومتی را تشکیل بدهد که تشکیل اینچنین جرگهای مورد قبول همه سران اقوام واقع شد. جرگهٔ مزار شیر سرخ در قلعهٔ نظامی نادر آباد در قندهار بسته شد و برای مدت نه روز ادامه پیدا کرد. اعضای جرگه به یک فیصلهٔ نهایی نمیرسیدند، زیرا هر خانِ مقتدر، خواهان پادشاهی بود و تنها کسیکه در این جرگه خاموشی اختیار نموده بود، احمدخان ابدالی بود؛ زیرا احمدخان از قبیلهٔ بود که از لحاظ کمیت نسبت به دیگر قبایل کوچکتر بود. سرانجام در روز نهم، اعضای جرگه چنین فیصله نمودند که یکی از اعضای جرگه را به حیث داور انتخاب نمایند. آنها فرد روحانی به نام «صابرشاه کابلی» را برگزیدند که به هیچ قبیلهای تعلق نداشت و حتی باشندهٔ قندهار هم نبود. صابرشاه پسر متصوف معروف «لایخوار» بود که همه مردم قندهار به او ارادت و اعتماد داشتند و این صوفی سیاستمدار از جا برخاست و احمد خان ابدالی را معرفی نمود و چند خوشهٔ گندم را به جای تاج شاهی در عمامهٔ او جاسازی کرد. خانهای بزرگ ناگزیر با احمدشاه بیعت کردند و او را به حیث پادشاه افغانستان قبول نمودند. پس از کشته شدن نادر افشار اوضاع ایران به بینظمی گرایید. در شمال دولت جنیدی رو به انحطاط گذاشت و در هند دولت مرهته به رهبری «سیواجی» رویکار آمد و پس از مرگ اورنگزیب دولت بابری هند نمیتوانست در امور داخلی افغانستان مداخله نماید. تحولات گفتهشده باعث شد تا برای احمدشاه اطمینان و خاطرجمعی به وجود آید. او توانست از این شرایط برای تشکیل دولت و اعادهٔ سرزمینهای از دست رفتهٔ افغانستان استفاده اعظمی نماید. احمدشاه میدانست که ملاکین و رؤسای قبایل بخاطر حفظ منافع خویش، مشکلاتی را بر سر راهش به بار خواهند آورد. برای فایق آمدن بر این مشکلات، ایشان را در امور دولتی و نظامی شامل کرد و در جرگهها برایشان عضویت داد و به نظریات ایشان ارج گذاشت و آنها را در سفرهای نظامی مصروف ساخت.
پس از آنکه احمدشاه به پادشاهی رسید نخستین هدف او به وجود آوردن وحدت ملی و احیای دوباره دولت مرکزی در افغانستان را برای تشکیل یک نظام باثبات در نظر گرفت. دومین هدف او تأمین سرحدات طبیعی از دریای آمو تا دریای سند بود و سومین هدف او دفاع در مقابل حملات کشورهای همسایه بود. برای از بین بردن اختلاف داخلی و گرفتن مشورهٔ مردم در امور دولتی برای نخستینبار یک شورای دایمی تشکیل نمود که یک شمار اعضای جرگهٔ مزار شیرسرخ نیز شامل آن بودند. برای ادارهٔ بهتر، نخست تشکیلات اداری و نظامی را بهوجود آورد. تشکیلات گفتهشده اقتباسی بود از تشکیلات میرویس نیکه، و احمدشاه میخواست تا این کار ناتمام او را تکمیل نماید. احمدشاه در رأس همه تشکیلات اداری، قضایی و نظامی صاحب نظر قاطع بود؛ بدین معنی که شخص پادشاه ادارهٔ همه امور را بدست داشت و هم در سطح مرکز و ولایت تشکیلات اداری و نظامی ایجاد نمود. گرچه احمدشاه در مدت ۲۶ سال پادشاهی خود برای تحکیم حکومت مرکزی به اصلاحات اداری و سفرهای نظامی در داخل و خارج آنقدر مصروف بود که نتوانست برای انکشاف اقتصاد، آموزش و پرورش و فرهنگ کشور توجه خاصی مبذول دارد ولی با آن همه در زمان پادشاهی وی بعضی کارها مانند ساخت شهرهای قندهار و تاشقرغان، و ساخت آرامگاه خود در کنار خرقهٔ معروف به «خرقهٔ مبارک» (که نمایانگر سبک معماری آن دوران بود) صورت گرفتند. احمدشاه در قندهار، هرات و پیشاور مدارس بزرگی تأسیس نمود که مشهورترین آنها مدرسهٔ «جامع کهن قندهار» بود و نیز در قندهار نخستین موزیم را به نام «بیت الشرف» پایهگذاری کرد. احمدشاه به عرفان و ثقافت علاقهٔ زیادی داشت. شماری از کتب مانند: «تاریخ احمدشاهی» در دو جلد توسط منشی دربار او محمود الحسینی، «تواریخ حافظ رحمت خانی» توسط میر محمد فاضل، کتاب طبی «بحرالفواید» توسط قاضی دل محمد افغان و «خلاصة الانساب» دربارهٔ نسب پشتونها توسط حافظ رحمت خان بړیڅ در زمان پادشاهی او نوشته شدند. احمدشاه طبع شعری داشت و دیوان اشعار او نشانهای از علاقه وی با تصوف و عرفان مینماید.
لشکرکشیهای نظامی
احمدشاه زمانی به قدرت رسید سرزمین ایران دچار آشوب و ناامنی ناشی از ترور نادرشاه افشار بود. احمدشاه هنگام حیات سیاسی و نظامی خویش بیشتر از ده مرتبه به هند، خراسان و شمال افغانستان سفر نمود.
سفر یکم (۱۷۴۷–۱۷۴۸ میلادی)
خان جهان خان سپهسالار از طریق غزنی، کابل، جلالآباد و پیشاور تا سواحل سند رسید. ناصرخان والی کابل و پیشاور که هنوز در قدرت بود میخواست به کمک قشون ایماق و هزاره با قوای افغانی بجنگد، اما قشون ایماق و هزاره از جنگ امتناع ورزیدند. احمدشاه نیز بطرف شرق حرکت نمود و در مسیر راه به استقبال مردم روبرو شد. والی پنجاب در جنگ با احمدشاه تاب پایداری ندیده و به لاهور فرار کرد و احمدشاه لاهور را اشغال نمود. شهنشاه هند از پیشروی افغانها به هراس افتاد، احمدشاه مغولی ولیعهد، قمرالدین صدراعظم خود را با قوای زیاد، به مقابل افغانها فرستاد و قوای افغانی تحت آتش توپخانه هندیها قرار گرفت که متحمل تلفات زیاد شد. احمدشاه مجبور شد پنجاب را به میرمنو و ملتان را به زاهد خان واگذار کند و خودش برای فرونشاندن شورشی که توسط لقمان خان برادرزاده اش براه انداخته شده بود به قندهار مراجعت نماید.
سفر دوم
احمدشاه در اوایل سال ۱۷۴۹ (میلادی) به هرات سفر کرد. سه نفر از حاکمان نادر افشار به احمدشاه تسلیم نگردیده بودند. از جمله آنها درویش خان طرفداری خود را از احمدشاه اعلان نمود. هرات توسط احمدشاه تسخیر شد و موصوف درویش خان را به حیث والی هرات تعیین کرد. احمدشاه، شاه ولی خان صدراعظم خود را حکم نمود تا به مناطق شمال سفر نماید زیرا پس از انحطاط دولت جنیدی مرو، فاریاب، جوزجان، بلخ، خلم، بدخشان و تخارستان خودمختار شده بودند. شاه ولی خان مناطق گفتهشده را یکی بعد دیگر به حکومت مرکزی اضافه نمود.
سفر سوم
در بهار ۱۷۵۰ (میلادی) «عباس قلی بیات» در نیشابور بغاوت نمود. احمدشاه به نیشابور سفر کرد و عباس قلی بیات در برخورد با اردوی افغانی شکست خورده اسیر شد. احمدشاه او را مورد عفو قرار داد و به حیث حاکم نیشاپور مقرر نمود. زمانی که احمدشاه به هرات رسید، مطلع شد که میرعلم خزیمه به مشهد حمله کرده و شاهرخمیرزا نابینا نوادهٔ نادرشاه افشار را خلع نمودهاست؛ بنابراین احمدشاه به مشهد برگشت، میرعلم را شکست داد و امنیت شهر هرات را تأمین کرد.
سفر چهارم
در سال ۱۷۵۱ (میلادی) میرمنو والی پنجاب در پرداخت مالیاتی که به احمدشاه تعهد نموده بود، سستی ورزید. احمدشاه نمایندهٔ خود را نزد او فرستاد، اما والی پنجاب از پرداخت مالیات سرباز زد. احمدشاه به شرق سفر کرد. میرمنو والی پنجاب، سپهسالار «گورامل» را به مقابل احمدشاه به جنگ فرستاد. جنگ در محل «شاه دره» واقع شد، گورامل به قتل رسید و لشکر او شکست خورد. میرمنو عفو خواست و احمدشاه او را عفو و دوباره والی پنجاب مقرر نمود. میرمنو تعهد سپرد که ولایات پنجاب و ملتان بخشی از خاک افغانستان خواهد بود. سپس احمدشاه تعهدنامه گفتهشده را توسط نمایندهٔ خود قلندرخان برای مهر و تأیید، به دربار دهلی فرستاد؛ بدین ترتیب پنجاب، ملتان و سند متعلق به افغانستان شد. در آخر سال ۱۷۵۱ میلادی احمدشاه سپاهی را زیر رهبری خواجه عبداﷲ، برای الحاق کشمیر، از طریق «اتک» و «حسن ابدال» به کشمیر فرستاد تا خواجهٔ کشمیر مناسبات خود را با دولت هند قطع و الحاق خود را با افغانستان اعلان نماید.
سفر پنجم به شرق
میرمنو والی پنجاب در ۱۷۵۳ (میلادی) فوت نمود احمدشاه به پنجاب سفر کرد و محمدامین پسر نابالغ میرمنو را به جای او به حیث والی تعیین نمود. مادر محمد امین «بیگم مغلانی» به نیابت پسر خود امور ولایتی را پیش میبرد و این در هنگامی بود که دربار دهلی آلت دست «عمادالملک غازی الدین» صدراعظم هند شده بود، و غازی الدین، احمدشاه پسر محمدشاه پادشاه هند را بر کنار ساخت و به جای او عالمگیر دوم را بر تخت دهلی نشاند؛ و بیگم مغلانی را اسیر کرد و ولایت پنجاب را به آدینه بیک سپرد. عالمگیر سپاهی را تحت قیادت «نجیب الدوله» والی سهارنپور به مقابل احمدشاه فرستاد، اما نجیب الدوله بدون جنگ با احمدشاه یکجا شد و عالمگیر مجبور شد در نزدیک دهلی احمدشاه را استقبال نماید. احمدشاه بخاطر حفظ علایق دوستی، برادرزادهٔ عالمگیر را به عقد نکاح شاهزاده تیمور درآورد و خودش به وطن برگشت.
سفر ششم به شرق
هنگامی که احمدشاه از هند به افغانستان عودت نمود، سرداران افغان با استفاده از قوت دولت ابدالی بر دهاقین پنجاب مالیات سنگین وضع نمودند که این عمل ایشان باعث بروز شورشها شد و به زودی سکها، رهبری شورش را بدست آورد و در «امرتسر» به تشکیلات آغاز کردند که سرانجام منجر به زد و خورد میان افغانها و سکها شد. نجیب اﷲ یوسفزی سپهسالار هند فرار نمود، جتها و راجپوتها با قوای مرهته اتحاد نمودند. غازی الدین صدراعظم اسبق هند سکها را در پنجاب علیه افغانها تحریک مینمود. آدینه بیک به اتفاق سکها در محلی بنام «جلندر» شمار زیاد افغانها را کشت. در ماه آوریل ۱۷۵۸ (میلادی) قوای افغانی شکست خورد و عبدالصمد خان توسط دشمن اسیر شد. شهزاده تیمور و سردار جهان خان سپهسالار افغانی تاب مقاومت نیاورده و تا اتک عقبنشینی نمودند و شورشیان به استثنای «اوده» حکمرانی همه هند را بدست آوردند. احمدشاه عجالتاً قضیه هند را به آینده گذاشت زیرا خودش مصروف ناآرامیهای بلوچستان بود. قوای تحت رهبری شاه ولی خان به بلوچستان سوق داده شد و پس از برخورد با نصیر خان رهبر شورشیان بلوچستان شکست خورده و خواهش مصالحه نمود که مورد عفو احمدشاه قرار گرفت و بلوچستان دوباره مانند گذشته جزء قلمرو افغانستان شد. احمدشاه سپاهی را تحت قیادت نورالدین به پنجاب اعزام نمود و خودش به قندهار برگشت تا نیرویی را برای تصفیه حساب با سکها و مرهتهها جمعآوری نماید.
سفر هفتم به شرق
این سفر احمدشاه در شرق از اهمیت زیاد برخوردار بود، زیرا در سال ۱۷۵۸ میلادی در هند واقعات مهم رخ داد نخست سکهای پنجاب قیام نمودند، ثانیاً مرهتهها به هند مرکزی و شمالی داخل شدند و سوم اینکه حکومت اسلامی یی که به دست مسلمانان تشکیل شده بود، به سقوط مواجه شد، در حالیکه احمدشاه مصروف سرکوبی نصیرخان بلوچ بود. وقتیکه «سندیا» رئیس مرهتهها به هند مرکزی رسید، راجپوتها و جتها باهم اتحاد نمودند و سندیا بطرف پنجاب حرکت نمود. آدینه بیگ نیز با ایشان همراه شد و پنجاب را اشغال کرد. شهزاده تیمور و سردار جهان خان به پیشاور عقبنشینی کردند. موقعیکه احمدشاه از بلوچستان مطمئن شد، با سی هزار عسکر از طریق دره بولان به سند رسید و با شهزاده تیمور و جهان خان یکجا شده و بطرف پنجاب حرکت نمودند. به مجردیکه سندیا و غازی الدین از حرکت احمدشاه مطلع شدند با نجیب الدوله صلح کردند و به جانب دهلی روان شدند، در دهلی عالمگیر دوم را به قتل رساندند و نواسهٔ اورنگزیب را پادشاه ساختند، در چنین وضعیتی احمدشاه با سه نیرو (نخستی مربوط «سندیا» در طول راه دهلی، دومی مربوط «هولگر» در کنار چپ دریای جمنا و سومی مربوط «جنگورا» و غازی الدین) روبرو شد؛ و به مجردی که جنگ آغاز شد نیروهای سهگانه در مقابل سپاه احمدشاهی شکست خوردند. هنگامیکه غازی الدین و جنگورا از شکست نیروهای خویش آگاه شدند دهلی را رها کردند و گریختند. رهبر مرهتهها «بالاباجی» به همه رئسای مرهتهها فرمان داد که لشکر تازه یی را سر و سامان دهند. راجپوتها با مرهتهها اتحاد نمودند که شمارشان به دو صد هزار تن میرسید؛ در حالیکه شمار سپاه احمدشاه شصت هزار نفر بود. در میدان پانی پت جنگ عظیمی رخ داد که در آن افغانها پیروز شدند و نیروهای مخالفین شکست خوردند. احمدشاه داخل دهلی شد و تخت دهلی را به شهزاده علی گوهر، امور سیاسی و اداری را به شجاع الدوله و بخش نظامی را به نجیب الدوله سپرد و خودش به قندهار مراجعت نمود. یادآور میشویم که پیشوای مارتاها به نیت جنگ و استقلال هند از شاه افغان علیه احمدشاه برخاست؛ لذا در واپسین دمان آغاز جنگ احمدشاه از خیانت برادرش در افغانستان آگاه شد. پس عزم جزم نمود تا به هرات بازگردد؛ لذا دستور آتشبس داد و در خیمه شورصلح با پیشوای مارتاها از جسارت و آزادمردی او به خشم آمد و چون پیشوا شرایط احمدشاه را نپذیرفت چنین گفت: یکم هندوستان سپس افغانستان. پیشوا در جواب گفت: صحیح هندوستان همیشه مهمتر بوده پس نامش در آغاز میآید.
سفر هشتم- ۱۷۶۲–۱۷۶۳ میلادی
در سال ۱۷۶۲ میلادی سکهای پنجاب تحت رهبری «جیساسنگ» دوباره دست به شورش زدند و امرتسر را به یک مرکز نظامی تبدیل نمودند و در کشمیر تبلیغات ضد افغانی را براه انداختند و شهر لاهور را اشغال کردند. احمدشاه به سوی پنجاب حرکت نمود. قوای سکها را شکست داد و به سردار نجیب الدوله هدایت داد تا امنیت «سرهند» و «کشمیر» را اعاده نماید.
سفر نهم- ۱۷۶۳ میلادی
پس از شکست سکها احمدشاه به قندهار عودت نمود. نسبت مریضی که عاید حالش شد تا پایان سال ۱۷۶۳ (میلادی) بجایی سفر نکرد. درین موقع سکها با جتها و مرهتهها اتحاد کردند و با آغاز حمله بر پنجاب و سرهند قصد تسخیر دهلی را نمودند. احمدشاه در سال ۱۷۶۳ (میلادی) به پنجاب لشکر کشید و شورشیان را شکست داد و آنها را در کوهستانها متواری ساخت. در اخیر سال ۱۷۶۳ (میلادی) احمدشاه، شاه ولی خان صدراعظم خود را به بلخ اعزام نمود تا با عبدالعزیز خان آخرین پادشاه امپراتوری جنیدی مذاکره نماید و در مذاکرات با وی قراردادی عقد شد که به موجب آن دریای آمو همانند گذشته مرز میان افغانستان و بخارا تعیین شد و بعداً شاه ولی خان به بدخشان برگشت. لباس معروف به خرقه پیغمبر (ص) را از شهر فیض آباد با خود به قندهار انتقال داد.
سفر دهم- ۱۷۶۹ میلادی
در سال ۱۷۶۹ میلادی بین نصراﷲ میرزا و نادر میرزا پسران شاه رخ نابینا برای بدست آوردن قدرت اختلاف پیدا شد و در خراسان وضع رو به خرابی گرایید. از این رو احمدشاه به مشهد سفر کرد، زیرا نصراﷲ میرزا با کریم خان زند ارتباط پنهانی برقرار نموده بود. علیمراد حاکم «تون» و «طبس» شورش و سرکشی کرد. احمدشاه مشهد را محاصره کرد و سپهسالار جهان خان و نصیرخان والی بلوچستان را به سرکوبی علیمراد موظف ساخت که در نتیجه علیمراد در جنگ به قتل رسید. نصراﷲ میرزا تسلیم شد و شاهرخ دختر خود را به پسر احمدشاه نکاح نمود. احمدشاه خراسان را به پاس نادر افشار به شاه رخ سپرد و خودش به قندهار عودت کرد و این آخرین سفر احمدشاه بود.
خشونت
احمدشاه مسئول مستقیم بسیاری از کارهای ظالمانه و وحشیانه در جنگهای خود بود. پس از نبرد پانیپت سربازان احمدشاه نزدیک ۴۰ هزار زندانی و نیز مردان بالای ۱۴ سال را سر بریدند و زنان و کودکان این شهر را به بردگی گرفتند. او چنین کاری را نیز پس از تصرف شهرهای لاهور، سرهند، سبزوار، و فردوس در سال ۱۷۴۸ میلادی کرد.
در سال ۱۷۶۲ احمدشاه دستور قتل کاروان بزرگی از خانوادههای غیرنظامی را در نزدیکی امریتسار صادر کرد. در این کشتار جمعی بین ده تا سی هزار نفر کشته شدند. سیکها این رویداد را «کشتار بزرگ» مینامند. احمدشاه پس از تصرف امریتسار (شهر مقدس سیک) معبد طلایی را ویران کرد اجساد مردگان و گاوهای کشته شده را به دریاچهٔ مقدس آن انداخت و بسیاری پرستشگاهها را ویران کرد.
مرگ
احمدشاه پس از ۲۶ سال پادشاهی به بیماری سرطان مبتلا شد و به عمر پنجاه سالگی در ۱۷۷۳ میلادی درگذشت و مطابق وصیتش در کنار مسجد خرقهٔ مبارک به خاک سپرده شد. او یک پادشاهی را به میراث گذاشت که در شرق تا سرهند، در غرب، تا سبزوار (غرب مشهد)، در شمال تا دریای آمو و در جنوب تا دریای مکران را اشغال میکرد.
پانویس
- ↑ https://books.google.com/books?id=d1wUgKKzawoC&lpg=PP1&pg=PA247#v=onepage&q&f=false
- ↑ https://www.afghan-web.com/biographies/biography-of-ahmad-shah-durrani/
- ↑ "Ahmad Shah and the Durrani Empire". Library of Congress Country Studies on Afghanistan. 1997. Retrieved 23 September 2010.
- ↑ Friedrich Engels (1857). "Afghanistan". Andy Blunden. The New American Cyclopaedia, Vol. I. Archived from the original on 18 October 2010. Retrieved 23 September 2010.
- ↑ Clements, Frank (2003). Conflict in Afghanistan: a historical encyclopedia. ABC-CLIO. p. 81. ISBN 978-1-85109-402-8. Retrieved 23 September 2010.
- ↑ "Aḥmad Shah Durrānī | ruler of Afghanistan". Encyclopedia Britannica (به انگلیسی). Retrieved 2021-03-15.
- ↑ بیژن عمرانی-کارشناس تاریخ افغانستان (۲۱ آذر ۱۳۹۸). «احمدشاه درانی و برخورد او با امپراطوریهای فارس و مغول». بیبیسی فارسی.
- ↑ درآمدی بر تاریخ افغانستان، ص۱
- ↑ «اطلاعات سیاسی و اقتصادی، شمارهٔ ۲۲۵، ص۳۸» (PDF). بایگانیشده از اصلی (PDF) در ۲۵ نوامبر ۲۰۰۶. دریافتشده در ۷ دسامبر ۲۰۰۶.
منابع
- افغانستان در پنج قرن اخیر، میرمحمد صدیق فرهنگ
- افغانستان در مسیر تاریخ، میرغلام محمدغبار
- مهدیزاده کابلی، درآمدی بر تاریخ افغانستان، قم، نشر صحافی احسانی، چاپ یکم - زمستان ۱۳۷۶