واقعیتواقعیت در فارسی به معنای اصالت داشتن واقع و عبارتست از آنچه حصول دارد. معادل این واژه در زبان فرانسوی ؛ Realisme در زبان انگلیسی ؛ Realism است و معادل لاتین ان نیز عبارتست ازRealismus. واقعی منسوب به واقع و مترادف امر وجودی، حقیقی، بالفعل و در مقابل امور خیالی و وهمی است. این واژه، عموما صفت اشیای واقعی قرار میگیرد؛ مثلا میگویند واقعیت تفکر ، یعنی مطابقت آن با واقع. [۱]
صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ص۶۵۷، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۳۶۶ه. ش، چاپ اول.
۱ - مترادف واقعیتواقعیت مترادف یکی از معانی حقیقت و واقعی مترادف حقیقی میباشد. [۲]
طباطبایی، محمدحسین، نهایه الحکمه، ص۳۱۴، قم، نشر اسلامی، ۱۴۲۲ق، چاپ شانزدهم.
حقیقی که در فلسفه به چند معنا به کار میرود در اصلیترین و پرکاربردترین معنایش عبارتست از شی ء واقعی و موجود بالفعل. طبق این اصطلاح واقعی در مقابل اعتباری قرار دارد که دارای تحقق نیست. مثلا میگوییم این دوست حقیقی است و میگوییم: چشم خود را گشودم و نوری را دیدم که گوئی فجر حقیقی است. [۳]
صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ج۱، ص۳۱۹.
اصطلاح واقعیت (Realite) به مجموع اشیاء بالفعل اطلاق میشود. چنانکه گفته میشود: کاش مردگان به سوی ما بازمی گشتند و از واقعیتهایی که در آخرت دیدهاند، ما را آگاه میکردند. [۴]
صلیبا، جمیل، فرهنگ فلسفی، ص۶۵۷.
۲ - سوفیستهاآنچه در جهان خارجی دیده میشود و فعلیت دارد، واقعیت دارد و انسان میتواند به آنها علم پیدا بکند. اما افرادی که به نام سوفیست مشهور شدهاند میگویند که ما نمیتوانیم به اشیاء و اموری که اتفاق میافتند علم پیدا بکنیم. [۵]
علامه طباطبایی، نهایه الحکمه، ص۱۲۵.
این واژه که کلمهای یونانی است در اصل به معنای حکیم بوده است اما از آنجا که گروهی از دانشمندان معاصر سقراط که به حقایق ثابت اعتقاد نداشتهاند و هیچ چیزی را قابل شناخت قطعی و جزمی نمیدانستند، به نام "سوفیست" خوانده میشدند، کم کم این واژه معنای اصلی خود را از دست داد. این افراد برخلاف نظر عوام و خواص، منکر هر نوع واقعیتی بودهاند و ادعا داشتهاند که امری به عنوان واقعی خارجی وجود ندارد و همه اینها نتیجه اوهام ماست. [۶]
مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۲۵_ ۲۶، تهران، نشر امیر کبیر، ۱۳۸۲ه. ش، چاپ سوم.
این ادعا، خودش مستلزم علم داشتن به واقعیت و واقعیت داشتن علم است. لذا سوفیستها از این نظر افراطی دست برداشته و گفتند همه چیز مشکوک است و علم به هیچ واقعیتی امکان پذیر نیست. [۷]
شیروانی، علی، ترجمه و شرح نهایه الحکمه، ج۳، ص۱۳۵، قم، نشر بوستان کتاب، ۱۳۸۶ش، چ هفتم.
این افراد بر اساس نظریاتی که در مورد واقعیت و علم به آن دارند به چند دسته تقسیم میشوند که بحث با هرکدام از آنها راه حل خودش را دارد.۲.۱ - اقسام نظریات سوفیستهادر یک تقسیم بندی میتوان نظرات آنها را به ۱۰ گروه تقسیم کرد: [۸]
علامه طباطبایی، نهایه الحکمه، ص۳۱۲_ ۳۱۳.
[۹]
علی شیروانی، ترجمه و شرح نهایه الحکمه، ج۳، ص۱۲۵_ ۱۳۴.
۱. انکار در ثبوت اموری به عنوان اشیاء خارجی؛ ۲. تردید در امور واقعی خارجی، در کنار علم به شک و تردید؛ ۳. تردید در امور واقعی خارجی، در کنار علم به شک و تردید؛ ۴. تردید در امور خارجی که در اثر مواجهه با اختلاف نظر اندیشمندان علوم عقلی پیدا شده است. این افراد در اثر کمبود سرمایه علمی، وقتی که میبینند هرکدام از این دانشمندان، برای نظر خود دلیلی عقلی ارائه میدهد و خودش نیز توان تمییز درست و نادرست را ندارد، در همه چیز اظهار شک میکند؛ ۵. تردید و شک در وجود همه چیز، درکنار علم به وجود انسان به خودش و ادراکاتش؛ [۱۰]
مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج۱، ص۴۰.
۶. شکاکانی که نمیگویند علم به وجود خود و ادراک هایشان دارند، بلکه میگویند که «من هستم و ادراکات من و به ورای خود، شک و تردید دارم»؛ ۷. افرادی که دراثر برخورد با کثرت خطا در امور محسوس و پژوهشهای علوم تجربی ، به این نتبجه رسیدهاند که آنچه ما درک میکنیم با آنچه در جهان خارج وجود دارد متفاوت است. پس هیچ یک از معلومات ما با خارج مطابقت ندارد و نمیتوان گفت که خارجی وجود دارد و ممکن است همه این امور نتیجه اوهام ما و ساخته ذهن ما باشد؛ ۸. نظری که میگوید: صورتهای ذهنی شبحهای امور خارجی هستند، در نتیجه انسان، همیشه از ادراک حقایق خارجی به همان صورتی که هستند محروم میباشد؛ ۹. دستهای دیگر معتقدند که آنچه که ما آنرا علم ومعرفت یقینی مطابق با واقع به شمار میآوریم، در واقع گمانهایی هستند که نمیتوان بر ارزش نظری و واقع نمایی آنها تکیه نمود و نهایتا گزارههایی هستند که شاید صادق و مطابق با واقع باشد و شاید نباشد؛ ۱۰. انکار علم مطلق به امور و اشیای خارجی و اعتقاد به نسبی بودن علم. این عده میگویند، علم و دانشهای آدمی نسبی بوده و با تغییر شرایط مختلف میشود. [۱۱]
علامه طباطبایی، نهایه الحکمه، ص۳۱۳.
اساس این اعتقاد سوفسطاگری که رواج بیشتری نسبت به اعتقادات دیگر آنان دارد، عبارت است از «قناعت به ادراکات حسی» و «قبول نسبیت واقعیات» بجای واقعیت مطلق. این طرز تفکر، از تمام موجودات عالی جهان، و عواملی که مدیران طبیعت و این جهان هستند تنها به انسان ملموس بسنده میکرد آنهم انسانی که نهاد او همان نهاد حیوانی و کار او خور و خواب و جنگ و یا عشرت است و از جهان کبیر- که میراث حکمت اشراق بود- به جهان محسوس و ملموس مادی قناعت میکند و بجای تکیه بر عقل ، بر حس اعتماد مینماید و به عقل بی اعتماد و بی اعتناست. [۱۲]
صدر المتالهین، صدر الدین محمد، المظاهر الالهیة فی اسرار العلوم الکمالیة، ص۱۱۵، با مقدمه و تصحیح و تعلیق از سید محمد خامنهای، تهران، نشر بیناد حکمت صدرا، ۱۳۸۷ ه. ش، چاپ اول.
۳ - پانویس
۴ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «واقعیت». |