صلاحالدین فریدون زرکوبزرکوب، صلاحالدین فریدون، صوفی سدۀ هفتم و یار خاص و خلیفۀ مولانا جلالالدین محمد (متوفی ۶۷۲) در آناطولی بود. ۱ - اجمال زندگیسال ولادت او معلوم نیست. در حومۀ قونیه در روستای کامِله زاده شد. پدر و مادرش در آنجا ماهیگیر بودند و خود نیز در بازار قونیه زرکوبی میکرد. [۱]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۵ـ۷۰۶، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
در جوانی مرید سیدبرهانالدین محقق ترمذی (متوفی ۶۳۸) شد. ترمذی در وصف وی و مولانا گفته است که حال خود را به صلاحالدین و قال خود را به مولانا بخشیده است. [۲]
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس فی حضراتالقدس، ج۱، ص۴۶۱، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش.
[۳]
جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس فی حضراتالقدس، ج۱، ص۷۰۵، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش.
زرکوب حدود ۶۳۰ در کامله همسر گزید. از اینرو مدتها از قونیه دور بود تا آنکه روزی در مجلس وعظ مولانا در مسجد ابوالفضل قونیه حاضر شد و پس از وعظ، عذر تقصیر خواست و به جمع مریدان وی پیوست. [۴]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۶، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
[۵]
زرینکوب، عبدالحسین، پلهپله تا ملاقات خدا، ج۱، ص۱۸۶ـ۱۸۷، تهران ۱۳۷۱.
۲ - زرکوب و مولاناکهنترین منابع راجع به مولانا و مولویه، بر تقوا و دینداری زرکوب تأکید کردهاند. [۶]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۳۵، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
[۷]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۵، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
مولانا پس از آنکه محبوبش، شمس تبریزی، قونیه را ترک کرد و او نتوانست شمس را باز یابد، جذبه و شخصیت وی را در صلاحالدین زرکوب بازیافت و او را یار خاص خود برگزید [۸]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۷۰ـ۷۱، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
(برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به [۹]
گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از آنها، ج۱، ص۱۸۹ـ۱۹۱، ترجمه توفیق سبحانی، تهران ۱۳۶۳ش.
[۱۰]
زرینکوب، عبدالحسین، پلهپله تا ملاقات خدا، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۷۳، تهران ۱۳۷۱.
) مولانا، صلاحالدین را «خلیفه» خود نامید. صلاحالدین ده سال، تا دم مرگ، در این مقام بود. [۱۱]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۳۵، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
[۱۲]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۴، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
مولانا که پس از شمس دیگر وعظ نمیگفت، یک بار به درخواست صلاحالدین موعظه کرد. [۱۳]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۹، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
ظاهرآ مجالس فیهمافیه هم در عهد صحبت مولانا با وی آغاز شد. [۱۴]
زرینکوب، عبدالحسین، سرنی، ج۱، ص۱۰۹، تهران ۱۳۷۲ش.
گفتنی است که در خلوت شمس و مولانا، فقط صلاحالدین و اندکی از خواص راه داشتند، [۱۵]
مقالات شمس تبریزی، ج۱، ص۳۹۳، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش.
با این حال زرکوب، پیری اُمّی بود چنانکه خم را خنب، قفل را قلف و مبتلا را مفتلا تلفظ میکرد و مولانا برای ابراز نهایت ارادتش به او، به پیروی از وی این واژگان را به همان صورت عامیانه به کار میبرد. [۱۶]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۳۸، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
[۱۷]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۱۸ـ۷۱۹، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
[۱۸]
زرینکوب، عبدالحسین، بحر در کوزه، ج۱، ص۱۴۴.، تهران ۱۳۶۷ش.
(که علاقۀ مولانا به خرقانی را در مثنوی، انعکاس علاقۀ مولانا به صلاحالدین زرکوب دانسته است) برخی از منکران و حسودان با زرکوب دشمنی میورزیدند [۱۹]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۸۴ـ۸۵، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
و او را جاهل میگفتند، [۲۰]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۳۷، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
ولی مولانا به سخنان آنان وقعی نمینهاد و حتی یکبار در بازار قونیه با آواز ضرب زرکوبان همراه صلاحالدین به سماع پرداخت. [۲۱]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۰۹ـ۷۱۰، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
مولانا در مکتوبات خود صلاحالدین زرکوب را «فرزندِ جان و دلِ سید برهانالدینالمحقق و خلیفۀ او»، «شیخالمشایخ»، «ولیاللّه فیالارض»، «ابایزید الوقت» و «قطبالزمان» خوانده است. [۲۲]
مولوی، ص ۹۷ـ۹۸.
(برای القاب دیگری که مولانا راجع به زرکوب به کار برده است رجوع کنید به [۲۳]
مولوی، ص ۱۶۵.
) و به یاران خود میگفت: چون وجود مبارک شیخ صلاحالدین در میان ما حاضر است، نور جنید و بایزید، و حتی چیزی افزونتر با ماست. [۲۴]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۲۳، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
مولانا به فرزندش، بهاءالدین سلطان ولد، سفارش کرد که از حضور صلاحالدین بهره ببرد. [۲۵]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۶۵ـ۶۶، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
صلاحالدین نیز به سلطان ولد گفته بود که کسی جز او را به شیخی نپذیرد. [۲۶]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۹۷ـ۹۸، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
[۲۷]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۱۰۵ـ۱۰۷، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
دلبستگی مولانا به صلاحالدین به حدی بود که دختر بزرگ او، فاطمه خاتون را به عقد بهاءالدین سلطانولد در آورد و خود به فاطمه، که اهل زهد و معرفت بود، قرآن و کتابت تعلیم داد [۲۸]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۳۹، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
[۲۹]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۱۹، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
(برای زهد و معرفت فاطمه رجوع کنید به [۳۰]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۱، ص۷۲۰ـ۷۲۱، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
) مولانا به سلطان ولد جهت فاطمه سفارش میکرد و از فاطمه خاتون با عنوان «شاهزاده» یاد مینمود. [۳۱]
مولوی، ص ۶۹ـ۷۰.
[۳۲]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۳۲، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
در نامهای خطاب به فاطمه خاتون گفته است که اگر بهاءالدین فاطمه را برنجاند، مولانا از او دل بر میکند، سلام او را پاسخ نخواهد داد و اجازه نخواهد داد که سلطان ولد بر جنازهاش حاضر شود. [۳۳]
مولوی، ص ۲۴۵ـ۲۴۶.
۳ - وفاتصلاحالدین زرکوب در ۶۵۷، هنگام حیات مولانا، بیمار شد و درگذشت. هنگام بیماری او، مولانا در نامهای به نثر و شعر، که سرشار از رقیقترین احساسات بود، نهایت دلبستگی خود را به او ابراز نمود. [۳۴]
مولوی، ص ۲۴۵ـ۲۴۶.
زرکوب وصیت کرده بود که او را سماعکنان و دستافشان به خاک بسپرند. [۳۵]
سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، ج۱، ص۱۱۲، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش.
مولانا به وصیت او عمل کرد و در تشییع جنازۀ زرکوب سماع کرد. زرکوب را در جوار پدر مولانا، بهاءولد، دفن کردند. [۳۶]
افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، ج۲، ص۷۳۱، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱.
به گفتۀ سپهسالار [۳۷]
سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، ج۱، ص۱۴۱، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش.
مولانا در رثای او غزلی با این مطلع سرود: «ای ز هجران و فراقت آسمان بگریسته/ در میان خون نشسته عقل و جان بگریسته».مولانا در بیش از هفتاد غزل از صلاحالدین زرکوب یاد نموده است. [۳۸]
گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از آنها، ج۱، ص۱۹۴، ترجمه توفیق سبحانی، تهران ۱۳۶۳ش.
۴ - فهرست منابع(۱) افلاکی، احمد، مناقبالعارفین، چاپ نخستین یازیچی، انکارا ۱۹۶۱. (۲) سلطانولد، محمد بن محمد، ولدنامه، مثنوی ولدی، چاپ جلال همایی، تهران ۱۳۶۲ش. (۳) جامی، عبدالرحمن، نفحات الانس فی حضراتالقدس، چاپ محمود عابدی، تهران ۱۳۷۰ش. (۴) زرینکوب، عبدالحسین، پلهپله تا ملاقات خدا، تهران ۱۳۷۱. (۵) زرینکوب، عبدالحسین، بحر در کوزه، تهران ۱۳۶۷ش. (۶) زرینکوب، عبدالحسین، سرنی، تهران ۱۳۷۲ش. (۷) سپهسالار، فریدن بن احمد، زندگینامه مولانا جلالالدین مولوی، با مقدمه سعید نفیسی، (تهران) ۱۳۶۸ش. (۸) گولپینارلی، عبدالباقی، مولانا جلالالدین، زندگانی، فلسفه، آثار و گزیدهای از آنها، ترجمه توفیق سبحانی، تهران ۱۳۶۳ش. (۹) مقالات شمس تبریزی، چاپ محمدعلی موحد، تهران ۱۳۶۹ش؛ ۵ - پانویس
۶ - منبعدانشنامه جهان اسلام، مرکز دائرة المعارف فقه اسلامی، برگرفته از مقاله «صلاحالدین فریدون زرکوب»، شماره۵۹۲۹. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه جهان اسلام
|