تخارستانتُخارِسْتان، یا طخارستان، سرزمینی کهن و نام ولایتی در خراسان بزرگ در نخستین سدههای اسلامی، واقع در امتداد کرانههای جنوبی جیحون علیا و وسطا واقع شده است. این سرزمین در طول تاریخ دستخوش تحولات و تصرف حکومتهای مختلف بوده و در سالهای متمادی تحت حکومت بنیامیه و عباسیان بوده است. فهرست مندرجات۲ - معرفی تخارها ۲.۱ - زبان تخاری ۲.۲ - بنیاد دولت کوشانیان ۳ - انقراض کوشانیان ۴ - چیرگی ساسانیان بر تخارستان ۵ - قلمرو مسلمانان بر تخارستان ۵.۱ - حکومت بنیامیه ۵.۲ - ناکامی نیزک ۵.۳ - تسلط ابومسلم بر تخارستان ۵.۴ - حکومت عباسیان ۶ - تخارستان علیا و سفلا ۷ - بخشها و شهرهای تخارستان ۸ - حکومت سلجوقیان ۹ - تصرف توسط چنگیزخان ۱۰ - محدوده ولایت تخار ۱۱ - فهرست منابع ۱۲ - پانویس ۱۳ - منبع ۱ - موقعیتنام تخارستان در نخستین سدههای اسلامی بر بخشی از سرزمین باختر باستان در نواحی خاوری بلخ اطلاق میشده است [۱]
The Golden Age of Persia، ص۲۹، Frye، R N، The Golden Age of Persia، London، ۱۹۷۵.
[۲]
بارتولد، و و، ج۱، ص۱۸، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، ۱۳۵۸ش.
این سرزمین از خاور به بدخشان، از شمال به کرانههای جنوبی رود جیحون و از جنوب به رشته کوههای هندوکش محدود بوده است و در برخی از ادوار تاریخی در مفهوم وسیعتری همۀ نواحی مرتفع وابسته به بلخ، واقع در دو کرانۀ رود جیحون را در بر میگرفته است و به عبارتی دیگر در برگیرندۀ استانهای فاریاب، جوزجان، بلخ، سمنگان، قندوز، تخار و بدخشان در افغانستان امروزی بوده است. [۳]
بارتولد، و و، ج۱، ص۶۸-۶۶، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۴]
b Le Strange، G، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷، The Lands of the Eastern Caliphate، London، ۱۹۶۶.
[۵]
EI۲
۲ - معرفی تخارهانام این سرزمین برگرفته از نام مردمی است که «تخار» خوانده میشدند. تخارها از اقوام آریایی بودند که در سدۀ ۳قم در نواحی کوچا و تورفان در شمال شرقی سرزمینی که بعدها ترکستان شرقی یا ترکستان چین خوانده شد، به سر میبردند. این مردم به یکی از زبانهای وابسته به گروه زبانی هند و اروپایی سخن میگفتند [۶]
b McGovern، W M، ج۱، ص۱۱۰، The Early Empires of Central Asia، Chapel Hill، ۱۹۳۹.
که به زبان تخاری معروف است. هرچند این زبان شرقیترین زبان شناخته شدۀ هند و اروپایی است، اما از لحاظ تقسیمات زبانشناسی به شاخۀ غربی یا کنتوم آن زبان تعلق دارد. [۷]
Lyovin، A V، ج۱، ص۵۲، An Introduction to the Languages of the World، New York، ۱۹۹۷.
[۸]
The Heritage of Persia، ص۱۸۰، Frye، R N، The Heritage of Persia، London، ۱۹۷۶.
۲.۱ - زبان تخاریزبان تخاری در میان زبانهای هند و اروپایی بیشترین شباهتهای واژگانی را با زبانهای ژرمنی و شباهتهایی هم با زبانهای هند و ایرانی، یونانی و بالتی دارد. به باور برخی از زبانشناسان، خاستگاهِ نخستین سخنوران زبان تخاری دشتهای پیرامونی دریای سیاه، در همسایگی مردمی با زبان ژرمنیِ آغازین بوده است که بعدها به سوی جنوب و شرق مهاجرت کردهاند و بر سر راه خود با یونانیان و هند و ایرانیان آمیختهاند و هنگامی که به آسیای مرکزی رسیدهاند، زبانشان از زبانهای ایرانی شرقی تأثیر پذیرفته است. [۹]
Adams، D Q، ج۱، ص۵-۶، Tocharian Historical Phonology and Morphology، New Haven، ۱۹۸۸.
۲.۲ - بنیاد دولت کوشانیاندر میانههای سدۀ ۲قم تخارها بر اثر تهاجمات هونها ناگزیر به نواحی غربیتر کوچ کردند. منابع چینی در شرح این رویداد از دو قوم «یوئه ـ چی» و «ووسون» نام بردهاند که از برابر هونها گریخته، و به نواحی فرغانه راندهاند و اندکی پس از ۱۶۰قم از سیحون گذشتند و به قلمرو دولت یونانیِ باختر سرازیر شدند [۱۰]
Bivar، A D H، ج۱، ص۱۲۲،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱.
[۱۱]
The Heritage of Persia، ص۱۸۱، Frye، R N، The Heritage of Persia، London، ۱۹۷۶.
و میان سالهای ۱۴۰ تا ۱۳۰قم دولت یونانی باختر را برانداختند [۱۲]
a Grousset، R، ج۱، ص۶۶، L’Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
استرابن از مردمی چادرنشین به نام «تخاروی» یاد کرده است که در این تهاجم شرکت داشتهاند.برخی از پژوهشگران ووسونها و برخی دیگر یوئه ـ چیها را برابر با تخارها دانستهاند. [۱۳]
i Christensen، A، ج۱، ص۲۶، L’Iran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۳۶.
[۱۴]
Bivar، A D H، ج۱، ص۱۲۲،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱.
[۱۵]
a Grousset، R، ج۱، ص۶۶-۶۷، L’Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
[۱۶]
گوتشمید، آلفرد، ج۱، ص۱۰۸، تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۶ش.
[۱۷]
Frye، R. N، The Heritage of Persia، London، ۱۹۷۶ص۱۸۱.
به هر حال، با برافتادن دولت یونانی باختر، این قبایل بیابانگرد دولت کوشانیان را بنیاد نهادند و پس از آن، تاریخ تخاریان و زیستگاه جدیدشان، یعنی تخارستان با تاریخ این دولت درآمیخت. [۱۸]
بهزادی، رقیه، ج۱، ص۹، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، ۱۳۷۳ش.
۳ - انقراض کوشانیانبا انقراض کوشانیان به دست شاپور اول ساسانی (سل ۲۴۰-۲۷۰م) قلمرو آنان و از آن میان تخارستان بر قلمرو ساسانیان افزوده شد. [۱۹]
a Ghirshman، R، ج۱، ص۲۹۲، Iran، London، ۱۹۶۱.
بنابر سنگنوشتۀ شاپور اول ساسانی در کعبۀ زرتشت، او حکومت تخارستان را به پسرش نرسی سپرد [۲۰]
پیگولوسکایا، ن و، ج۱، ص۲۳۷، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۶۷ش.
و پس از آن، این سرزمین را استانداران ساسانی ملقب به کوشانشاه اداره میکردند، [۲۱]
Bivar، A D H، ج۱، ص۲۰۹،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱.
تا آنکه در ۳۶۰م با تهاجمات گروهی از هونها موسوم به هونهای کیداری به نواحی شرقی شاهنشاهی ساسانیان حکومت ایرانی کوشانشاهان برافتاد و این سرزمین به تصرف آنها درآمد [۲۲]
Bivar، A D H،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱.
اما دیری نپایید که در اواخر سدۀ ۴م موج تازهای از مهاجمان هون، معروف به هپتالی از جیحون گذشتند و کیداریها را به نواحی جنوبیتر راندند و نخستین پادشاهی هپتالی را در تخارستان بنیاد نهادند که از تخارستان تا مرو را شامل میشد. [۲۳]
Bivar، A D H،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱.
[۲۴]
مشکور، محمدجواد، ج۱، ص۶۹۰، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، ۱۳۷۱ش.
پس از مرگ یزدگرد دوم ساسانی (۴۵۷م) پسر مهترش هرمز (سوم) بر جای او نشست، اما برادر کهترش پیروز که داعیۀ پادشاهی داشت، به تخارستان نزد هپتالیان رفت و با سپاهی که از آنجا گرد آورده بود، به ری، محل اقامت هرمز سوم تاخت و پس از چیرگی بر او بر تخت شاهنشاهی ساسانیان نشست. [۲۶]
i Christensen، A، ج۱، ص۲۸۴، L’Iran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۳۶.
پیروز پس از تسلط بر اوضاع برای تصرف تخارستان آهنگ آن سرزمین کرد، اما در جنگ شکست خورد و به اسارت هپتالیان درآمد و به ناچار متعهد گردید در برابر آزادی خویش خراجی هنگفت بپردازد و پسرش قباد را در مدت گردآوری مبلغ لازم در دربار پادشاه هپتالیان به مدت دو سال به گروگان بگذارد. پیروز در ۴۸۴م با وجود همۀ ممانعتهای اطرافیانش بار دیگر به تخارستان لشکر کشید و اینبار هم از هپتالیان شکست خورد و جان خود را از دست داد. [۲۸]
a Markwart، J، ج۱، ص۶۰، Ērānšahr، Berlin، ۱۹۰۱.
[۲۹]
i Christensen، A، ج۱، ص۲۸۸-۲۸۹، L’Iran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۳۶.
[۳۰]
a Ghirshman، R، ج۱، ص۳۰۱، Iran، London، ۱۹۶۱.
۴ - چیرگی ساسانیان بر تخارستانتخارستان در دست هپتالیان باقی بود، تا آنکه در حدود سال ۵۵۸م خسرو اول انوشیروان با یاری ترکان غربی آنجا را تصرف کرد و هپتالیان را به اطاعت درآورد [۳۱]
طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۰۰.
[۳۲]
The Heritage of Persia، ص۲۵۹، Frye، R N، The Heritage of Persia، London، ۱۹۷۶.
[۳۳]
a Ghirshman، R، ج۱، ص۳۰۵، Iran، London، ۱۹۶۱.
[۳۴]
کولسنیکف، ا ی، ایران در آستانۀ یورش تازیان، ج۱، ص۲۳۷، ترجمۀ م ر یحیایی، تهران، ۱۳۵۷ش.
اما چیرگی ساسانیان بر تخارستان چندان نپایید، زیرا با گذر ترکان غربی از جیحون و استقرار در نواحی جنوبی آن، تخارستان به دست آنان افتاد.در اوایل سدۀ ۷م که هیوئن تسیانگ زائر بودایی چینی، از تخارستان دیدار کرده است، این سرزمین همچنان در قلمرو ترکان غربی بود. به گزارش او در آن زمان تخارستان از شمال به جنوب ۱۰۰۰ لی (حدود ۵۰۰ کمـ) و از شرق به غرب ۳۰۰۰ لی (حدود ۱۵۰۰ کمـ) وسعت داشته است و به ۲۷ امیرنشین تقسیم میشد که امرای آنها فرمانبردار یک تگین (شاهزاده) ترک بودند که مقر حکومتش در قندوز بود و او را اصلاً پسر یکی از خانهای ترکهای غربی میدانستند و مردم آنجا غالباً پیرو آیین بودایی بودند. [۳۵]
a Watters، Th، ج۱، ص۱۰۲، On Yuan Chwang’s Travels in India، ed T W Rhys Davids and S W Bushell، London، ۱۹۷۳.
[۳۶]
a Watters، Th، ج۲، ص۲۷۰، On Yuan Chwang’s Travels in India، ed T W Rhys Davids and S W Bushell، London، ۱۹۷۳.
[۳۷]
a Grousset، R، ج۱، ص۱۳۰، L’Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸.
طبری هم از یک یبغو (جبغویه) به عنوان شاه تخارستان نام میبرد که بر امرای محلی تخارستان فرمانروایی داشته است. ۵ - قلمرو مسلمانان بر تخارستانشهرها و نواحی تخارستان در ۳۲ق/۶۵۲م توسط سپاهیان عبدالله بن عامر بن کریز به جنگ و صلح گشوده، و بر قلمرو مسلمانان افزوده شد. [۴۰]
بلاذری، احمد، فتوح البلدان، ج۱، ص۵۷۱-۵۷۴، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م.
اما این چیرگی مسلمانان بر تخارستان مانند دیگر ولایات خراسان قطعی نبود، چون بهسبب دوری مراکز تجمع سپاهیان عرب ــ که در کوفه و بصره متمرکز بودند ــ مردم این نواحی از هر فرصتی برای شورش سود میجستند.شورشهای محلی در سالهای پایانی خلافت عثمان و سراسر روزگار خلافت علی (علیهالسّلام) که عربها درگیر جنگهای خانگی بودند، بیش از پیش روی داد. [۴۱]
b Zarrinkūb، A H،» The Arab Conquest of Iran and its Aftermath «، The Cambridge History of Iran، ed R N Frye، London، ۱۹۷۵، vol IV، ص۲۶.
بنابر منابع تاریخی چینی در حدود سال ۳۵ق/۶۵۵م که عربها ناچار تخارستان را تخلیه کردند، نیروهای تخارستان قدم به قدم آنان را تعقیب میکردند و در همین هنگام پیروز پسر یزدگرد سوم ساسانی به تخارستان آمد و به عنوان شاهنشاه ایران بر تخت نشست، [۴۲]
Gibb، H A R، ج۱، ص۱۵-۱۶، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
تا آنکه در ۴۷ق۶۶۷م زیاد بن ابیه که از جانب معاویه والی خراسان، و از فعالیتهای پیروز بیمناک بود، سپاهیانی به فرماندهی حکم بن عمرو غفاری به تخارستان گسیل داشت. حکم پس از غلبه بر نیروهای پشتیبان پیروز از جیحون گذشت و به چغانیان رسید و پیروز را به خاک چین عقب راند. [۴۳]
Gibb، H A R، ج۱، ص۱۶، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
[۴۴]
EI۲
اما ۳ سال بعد با مرگ حکم بن عمرو همۀ سرزمینهای متصرفی و از آن میان تخارستان از دست عربها بیرون شد. [۴۵]
Gibb، H A R، ج۱، ص۱۵-۱۶، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
۵.۱ - حکومت بنیامیهدر ۵۱ق/۶۷۱م، ربیع بن زیاد حارثی از جانب زیاد بن ابیه مأمور خراسان شد. او پس از تصرف تخارستان از جیحون گذشت و تا چغانیان پیش راند [۴۷]
Gibb، H A R، ج۱، ص۱۶-۱۷، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
و پایگاه عربها را در خراسان تثبیت کرد، اما دیری نپایید که با آغاز درگیری میان قبایل عرب ساکن خراسان پایگاه آنها در خراسان متزلزل گشت و نیروهای عرب ناگزیر بار دیگر تخارستان را ترک گفتند، تا آنکه در ۷۸ق/۶۹۷م عبدالملک مروان زمام امور خراسان را به حجاج بن یوسف سپرد و او مهلب بن ابیصفره را به خراسان گسیل داشت. مهلب توانست با ایجاد موازنه میان قبایل عرب ساکن در خراسان پایگاه عربها را در آنجا تثبیت کند، اما با درگذشت او در ۸۳ق/۷۰۲م، یزید بن مهلب پسر و جانشین او نتوانست سیاست پدر را پیش ببرد و اختلاف و درگیری میان قبایل عرب خراسان بار دیگر بالا گرفت و در همین اثنا پسر پیروز ساسانی که مدعی تاج و تخت ساسانیان بود، در تخارستان مستقر شد و فرمانروایان محلی چغانیان بادغیس به همراه هپتالیان به رهبری او اتحادیهای نظامی بر ضد عربها تشکیل دادند [۴۹]
Gibb، H A R، ج۱، ص۲۳-۲۶، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
تا آنکه در ۸۶ق حجاج، قتیبة بن مسلم باهلی را مأمور خراسان کرد. قتیبه در همان سال تخارستان را گشود و امرای محلی چغانیان و نواحی پیرامونی تخارستان را به اطاعت درآورد. ۵.۲ - ناکامی نیزکدر ۹۰ق/ ۷۰۹م نیزک طرخان، از امرای محلی تابع یبغوی تخارستان که در حوالی بادغیس سرکشی میکرد و در آغازِ کار قتیبه در خراسان با او سازش کرده بود و در لشکرکشیهای قتیبه به ماوراءالنهر او را همراهی میکرد، از پیشرفت کار قتیبه در خراسان و ماوراءالنهر بیمناک شد و از دستیابی دوباره به استقلال از دست رفتۀ خود ناامید شد. نیزک که در این هنگام در آملِ ماوراءالنهر همراه لشکریان قتیبه بود، از او اجازه گرفت تا به بلخ رود. او پس از رسیدن به بلخ بیدرنگ به تخارستان رفت و علم عصیان برافراشت و با فرمانروایان محلی بلخ، طالقان، فاریاب، جوزجان و یبغوی تخارستان اتحادی نظامی بر ضد عربها تشکیل داد. قتیبه برای سرکوب نیزک، نیروهایی به فرماندهی برادرش عبدالرحمان به بلخ گسیل کرد. او پس از چیرگی بر بلخ رهسپار تخارستان شد و نیزک ناچار مناطقی را که در تصرف داشت، تخلیه کرد و متحدان او نیز چون وضع را چنین دیدند، تسلیم شدند، یا از کارزار گریختند [۵۳]
Gibb، H A R، ج۱، ص۳۶-۳۸، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
هرچند پس از این رویداد یبغوی تخارستان و فرمانروایان محلی تابع او استقلال نیمبند خود را از دست ندادند، اما نفوذ معنوی و سیاسی مسلمانان در تخارستان توسعه یافت [۵۴]
Gibb، H A R، ج۱، ص۳۸، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
با این همه، یبغوی تخارستان مانند برخی از فرمانروایان محلی حوضۀ جیحون با فرستادن سفیران و نامههایی به دربار چین درخواست یاری در برابر عربها داشت. [۵۵]
Gibb، H A R، ج۱، ص۶۶-۶۷، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
[۵۶]
Gibb، H A R، ج۱، ص۵۹-۶۰، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
۵.۳ - تسلط ابومسلم بر تخارستاندر ۱۱۶ق/۷۳۴م هنگامیکه حارث بن سُریج در خراسان برضد عاملان بنیامیه سر به شورش برداشت، فرمانروایان محلی تخارستان از این شورش حمایت کردند و به او پیوستند و هنگامیکه ابومسلم خراسانی در شعبان ۱۲۹/ مۀ ۷۴۷ دعوت خود را آشکار کرد و داعیانی را به تخارستان گسیل داشت، مردم آنجا بدو پیوستند و تخارستان در ۱۳۰ق به دست ابومسلم افتاد و او عاملی از جانب خود به جای عامل اموی تخارستان در آنجا گماشت. [۶۲]
Gibb، H A R، ج۱، ص۹۴، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰.
۵.۴ - حکومت عباسیاندر زمان عباسیان نخست بلخ و تخارستان را حاکمانی فرستاده از عراق اداره میکردند، [۶۳]
EI۲
اما در ۲۰۵ق/۸۲۰م سراسر سرزمینهای خلافت که در شرق عراق واقع بودند، از آن میان تخارستان به طاهر بن حسین، سر دودمان طاهریان واگذار گردید و پس از آن این سرزمین در قلمرو طاهریان قرار گرفت، [۶۴]
id،» The Ŧāhirids and Ԩaffārids «، ج۱، ص۹۵، The Cambridge History of Iran، ed R N Frye، London، ۱۹۷۵، vol IV.
تا آنکه در ۲۵۶ق/۸۷۰م یعقوب لیث صفاری تخارستان را بهتصرف درآورد [۶۶]
گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، ج۱، ص۱۳۹، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۴۷ش.
و در ۲۵۷ق معتمد عباسی با فرستادن منشور و لوا حکومت او را بر تخارستان به رسمیت شناخت. [۶۸]
بهار، محمدتقی، تاریخ سیستان، ج۱، ص۲۱۶، تهران، ۱۳۱۴ش.
اما با این حال، بر بلخ و تخارستان (در مفهوم محدود آن) خاندانی ایرانی موسوم به ابوداوودیان یا باینجوریان فرمانروایی داشتند. از این خاندان امیر ابوداوود محمد تا حدود سال ۲۸۶ق/ ۸۹۹م بر بلخ حکومت داشت. [۶۹]
بارتولد، و و، جغرافیای تاریخی ایران، ج۱، ص۵۸، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، ۱۳۵۸ش.
[۷۰]
id،» The Ŧāhirids and Ԩaffārids «، ج۱، ص۱۲۱، The Cambridge History of Iran، ed R N Frye، London، ۱۹۷۵، vol IV.
[۷۱]
EI۲، S
در ۲۸۷ق در پی نبردی که میان عمرو لیث و امیر اسماعیل سامانی در بلخ درگرفت، امیر اسماعیل بر سپاهیان عمرو پیروز شد و او را به اسارت گرفت [۷۳]
بهار، محمدتقی، تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، ج۱، ص۲۵۶، تهران، ۱۳۱۴ش.
و معتضد عباسی در همان سال حکومت خراسان از آن میان تخارستان را به امیر اسماعیل سامانی واگذارد. [۷۵]
بهار، محمدتقی، مجمل التواریخ و القصص، ج۱، ص۳۸۶، تهران، ۱۳۱۸ش.
از این زمان تخارستان در قلمرو پادشاهی سامانیان باقی بود، تا آنکه در ۳۸۳ق/۹۹۳م به دنبال شورش فائق و ابوعلی سیمجور در خراسان برضد امیر سامانی، نوح بن منصور از سبکتگین یاری خواست. سبکتگین پس از فرونشاندن آن شورش در ۳۸۴ق، حکومت بلخ، تخارستان، بامیان، غور و غرجستان را بهدست آورد [۷۶]
a Bosworth، C E، ج۱، ص۴۴-۴۱.، The Ghaznavids their Empire in Afghanistan and Eastern Iran، Edinburgh، ۱۹۶۳.
و با فروپاشی پادشاهی سامانیان در ۳۸۹ق تخارستان رسماً در قلمرو غزنویان قرار گرفت. ۶ - تخارستان علیا و سفلادر منابع تاریخی و جغرافیایی دوره اسلامی از دو تخارستانِ علیا و سفلا بدون مشخص کردن جایگاه هر یک یاد شده است. بر پایه فهرست شهرهایی که ابنخردادبه [۸۲]
ابنخردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، ج۱، ص۳۴، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م.
برای تخارستان علیا برشمرده است، تخارستان علیا نواحی شرقی بلخ و جنوبی جیحون را در بر میگرفته است و از نوشته یعقوبی، آنجا که از بامیان در شمار نواحی تخارستان «اولی» (اولین) یا «دنیا» (نزدیکترین) یاد میکند، چنین پیداست که تخارستان سفلا در برگیرنده نواحی جنوب غربی تخارستان علیا و جنوبی بلخ بوده است. ۷ - بخشها و شهرهای تخارستانسرزمین تخارستان دارای دو بخش کوهستانی و دشت بوده است و در دشتهای آن ترکان خَلُّخ (خُرلُخ) زندگی میکردند. مهمترین شهرهای تخارستان شهرهای خُلْم، سمنگان، بغلان، سکلکند، وروالیز، آرهَن، راوَن، سکمیشت، روب، سرای عاصم، خَشت و اندراب بود و شهر طالقان (تایقان) که شهر بلخ وسعت داشت، بزرگترین شهر و مرکز تخارستان بهشمار میرفت. ۸ - حکومت سلجوقیاندر اوایل سدۀ ۵ق ترکان سلجوقی در پی چراگاه برای احشام خود با موافقت سلطان محمود غزنوی از جیحون گذشتند و وارد خراسان شدند. اما پس از استقرار در آنجا دست به کشتار و چپاول اموال مردم گشودند و تمام کوششهای سلطان محمود غزنوی و جانشین او، مسعود در بیرون راندن آنان از خراسان ناکام ماند، تا آنکه سرانجام در ۴۳۱ق/۱۰۴۰م در نبردی سرنوشتساز در دندانقان که میان ترکان سلجوقی و سپاهیان سلطان مسعود درگرفت، شکست بر سپاهیان غزنوی افتاد و پس از آن، نیروهای سلجوقیان برای تسلیم نهایی شهرهای خراسان پراکنده شدند. طغرل بیک به نیشابور رفت، موسی یبغو و ابراهیم ینال رهسپار مرو شدند و چغری بیک آهنگ بلخ و تخارستان کرد. [۸۸]
نیشابوری، ظهیرالدین، سلجوقنامه، ج۱، ص۱۳-۱۷، تهران، ۱۳۳۲ش.
[۸۹]
شبانکارهای، محمد، مجمعالانساب، ج۱، ص۹۶-۹۷، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش.
[۹۰]
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، ج۱، ص۸۴۳-۸۴۴، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۰ش.
[۹۱]
منهاج سراج، طبقات ناصری، ج۱، ص۲۵۱، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش.
با تشکیل دولت سلجوقیان، تاریخ تخارستان با تاریخ آن دولت درآمیخت، تا آنکه در میانههای سدۀ۶ق با تاخت و تازهای غزان در خراسان و به اسارت درآمدن سلطان سنجر در ۵۴۸ق/۱۱۵۳م به دست آنان، قدرت سلجوقیان در خراسان رو به افول نهاد و علاءالدین حسین غوری، ملقب به جهانسوز، نواحی بامیان و تخارستان را به تصرف درآورد، آن نواحی را بر قلمرو غوریان افزود و حکومت آنجا را به برادر بزرگتر خود فخرالدین مسعود واگذار کرد. از ۵۵۰ق/۱۱۵۵م شاخۀ آلشنسب یا شنسبیان از حکومت غوریان در تخارستان و بامیان بنیاد یافت که پس از حدود ۶۰ سال حکومت در ۶۱۲ق/۱۲۱۵م به دست خوارزمشاهیان برافتاد [۹۵]
لین پول، استانلی، الدول الاسلامیة، ج۲، ص۶۳۲، ترجمۀ م ص فرزات، دمشق، ۱۳۹۴ق.
و بر قلمرو آنان افزوده شد. [۹۶]
بهار، محمدتقی، تاریخ سیستان، تهران، ۱۳۱۴ش.
۹ - تصرف توسط چنگیزخانچنگیزخان مغول در ۶۱۷ق به هنگام محاصرۀ سمرقند سپاهیانی را برای تسخیر طالقان از شهرهای تخارستان روانه کرد، اما مدافعان شهر در برابر مغولان ایستادگی کردند، تا آنکه در ۶۱۸ق چنگیزخان پس از چیرگی بر بلخ به طالقان تاخت و آنجا را به تصرف درآورد [۹۷]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۰۰، بهکوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۹۸]
رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، ج۱، ص۵۱۹-۵۲۰، بهکوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
آنگاه مغولان در پی سلطان جلالالدین خوارزمشاه تا بامیان را دستخوش قتل و غارت ساختند و در همان سال بر بامیان (در تخارستان سفلا) دست یافتند. [۹۹]
جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، ج۱، ص۱۰۴-۱۰۵، بهکوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م.
در منابع دورۀ مغول و روزگار پس از آن از تخارستان کمتر یاد شده است، اما امروزه ولایتی در شمال افغانستان به نام «تُخار» نامگذاری شده است که بخشهایی از سرزمین تخارستان تاریخی را در بر میگیرد. ۱۰ - محدوده ولایت تخارولایت نوبنیاد تخار با حدود ۳۳۳‘۱۲ کمـ۲ وسعت و با۰۶۰‘ ۷۵۳ تن جمعیت (۱۳۸۵ش/۲۰۰۶م) از شرق و جنوب شرقی به ولایت بدخشان، از غرب به ولایتهای قندوز و بغلان، از جنوب به ولایت کاپیسا، و از شمال به کشور تاجیکستان محدود است. ولایت تخار که مرکز آن شهر طالقان است، ۶ ولسوالی و ۵ علاقهداری دارد و شهرهای طالقان، چاه آب، ینگی قلعه، اشکمش و فرخار مهمترین شهرهای آن بهشمار میآید. [۱۰۰]
دولتآبادی، بصیر احمد، شناسنامۀ افغانستان، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۴، تهران، ۱۳۸۱ش.
۱۱ - فهرست منابع(۱) ابناثیر، علی بن ابیالكرم، الکامل فی التاریخ. (۲) ابن حوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، ۱۹۳۸م. (۳) ابن خردادبه، عبیدالله، المسالک و الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۳۰۶ق/۱۸۸۹م. (۴) اخبارالدولة العباسیة، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالجبار مطیبی، بیروت، ۱۹۷۱م. (۵) اصطخری، ابراهیم، مسالک الممالک، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۸۷۰م. (۶) بارتولد، و و، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ حمزه سردادور، تهران، ۱۳۵۸ش. (۷) بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیس طباع، بیروت، ۱۴۰۷ق/۱۹۸۷م. (۸) بهزادی، رقیه، قومهای کهن در آسیای مرکزی و فلات ایران، تهران، ۱۳۷۳ش. (۹) بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۰ش. (۱۰) پیگولوسکایا، ن و، شهرهای ایران در روزگار پارتیان و ساسانیان، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، ۱۳۶۷ش. (۱۱) تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۴ش. (۱۲) جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، بهکوشش محمد قزوینی، لیدن، ۱۳۲۹ق/۱۹۱۱م. (۱۳) حدودالعالم، بهکوشش منوچهر ستوده، تهران، ۱۳۴۰ش. (۱۴) دولتآبادی، بصیر احمد، شناسنامۀ افغانستان، تهران، ۱۳۸۱ش. (۱۵) دینوری، احمد، الاخبارالطوال، بهکوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، ۱۹۶۰م. (۱۶) رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، بهکوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۱۷) شبانکارهای، محمد، مجمعالانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، ۱۳۶۳ش. (۱۸) طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری. (۱۹) ظهیرالدین نیشابوری، سلجوقنامه، تهران، ۱۳۳۲ش. (۲۰) کولسنیکف، ا ی، ایران در آستانۀ یورش تازیان، ترجمۀ م ر یحیایی، تهران، ۱۳۵۷ش. (۲۱) گردیزی، عبدالحی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۴۷ش. (۲۲) گوتشمید، آلفرد، تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، ۱۳۵۶ش. (۲۳) لین پول، استانلی، الدول الاسلامیة، ترجمۀ م ص فرزات، دمشق، ۱۳۹۴ق. (۲۴) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش. (۲۵) مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، ۱۳۷۱ش. (۲۶) مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، ۱۹۰۶م. (۲۷) منهاج سراج، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، ۱۳۶۳ش. (۲۸) یاقوت، بلدان. (۲۹) Adams، D Q، Tocharian Historical Phonology and Morphology، New Haven، ۱۹۸۸. (۳۰) a Barthold، W W، Turkestan Down to the Mongol Invasion، London، ۱۹۷۷. (۳۱) Bivar، A D H،» The History of Eastern Iran «، The Cambridge History of Iran، ed E Yarshater، London، ۱۹۸۳، vol III) ۱. (۳۲) a Bosworth، C E، The Ghaznavids their Empire in Afghanistan and Eastern Iran، Edinburgh، ۱۹۶۳. (۳۳) id،» The Ŧāhirids and Ԩaffārids «، The Cambridge History of Iran، ed R N Frye، London، ۱۹۷۵، vol IV. (۳۴) i Christensen، A، L’Iran sous les Sassanides، Copenhagen، ۱۹۳۶. (۳۵) EI۲. (۳۶) EI۲، S. (۳۷) Frye، R N، The Golden Age of Persia، London، ۱۹۷۵. (۳۸) Frye، R N، The Heritage of Persia، London، ۱۹۷۶. (۳۹) a Ghirshman، R، Iran، London، ۱۹۶۱. (۴۰) Gibb، H A R، The Arab Conquests in Central Asia، New York، ۱۹۷۰. (۴۱) a Grousset، R، L’Empire des steppes، Paris، ۱۹۴۸. (۴۲) b Le Strange، G، The Lands of the Eastern Caliphate، London، ۱۹۶۶. (۴۳) Lyovin، A V، An Introduction to the Languages of the World، New York، ۱۹۹۷. (۴۴) a Markwart، J، Ērānšahr، Berlin، ۱۹۰۱. (۴۵) b McGovern، W M، The Early Empires of Central Asia، Chapel Hill، ۱۹۳۹. (۴۶) Strabo، The Geography، tr H L Jones، London، ۱۹۶۱. (۴۷) a Watters، Th، On Yuan Chwang’s Travels in India، ed T W Rhys Davids and S W Bushell، London، ۱۹۷۳. (۴۸) i The World Gazetteer، wwwworld-gazetteercom. (۴۹) b Zarrinkūb، A H،» The Arab Conquest of Iran and its Aftermath «، The Cambridge History of Iran، ed R N Frye، London، ۱۹۷۵، vol IV. ۱۲ - پانویس
۱۳ - منبعمرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تخارستان»، شماره ۵۸۱۳. ردههای این صفحه : تاریخ آسیای مرکزی | شهرهای باستانی خراسان بزرگ | قلمرو حکومت بنی امیه | قلمرو حکومت عباسیان | منطقههای تاریخی افغانستان
|