بوقابوقا، در ترکی کهن به معنای گاو نر و گشن است که با اندک دگرگونیهای آوایی در بیشتر شاخههای زبان ترکی به همان معنی برجای ماندهاست. [۱]
Clauson، G، ج۱، ص۳۱۲، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
۱ - بررسی واژه بوقاکاشغری آن را به صورت «بُقا» [۲]
کاشغری، محمود، ج۳، ص۱۷۲، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۸ق.
ضبط کرده، اما در زبانهای اویغوری، قرقیزی، قزاقی، ازبکی و گویشهای ترکی سیبری به همان صورت کهن باز مانده است. [۳]
Caferoğlu، A، ج۱، ص۵۱، Eskiuygur tūrkçesi sōzlü، Istanbul، ۱۹۶۸.
[۴]
Yudahin، KK، ج۱، ص۱۴۱، Kirgiz sözlüğü، tr، A Taymas، Ankara، ۱۹۸۸.
[۵]
Kazak türkçesi sözlöüğü، trH Oraltay et al، ج۱، ص۵۲، Istanbul، ۱۹۸۴.
[۶]
Shnitnikov، BN، ج۱، ص۶۶، Kazakh-English Dictionary، London، ۱۹۶۶.
در زبانهایی چون یاقوتی، قبچاقی، عثمانی، جغتایی و ترکی آذربایجانی به شکل «بوغا»، [۷]
ج۲، ۲۹۹، Doerfer، G، Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۵.
[۸]
استرابادی، محمد مهدی، ج۱، ص۸۸، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، ۱۳۷۴ش.
و بدون تغییر آوایی به زبان مغولی، [۹]
Lessing، FD، ج۱، ص۱۴۲، Mongolian- English Dictionary، Bloomington، ۱۹۸۲.
و به صورت «بوها» به زبان منچوری و «بیکا» به زبان مجاری، و به اشکال دیگر به زبانهای قفقازی و روسی راه یافتهاست. [۱۰]
ج۲، ۲۹۹، Doerfer، G، Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۵.
این واژه در برخی زبانها و گویشهای ایرانی، مثل آسی به صورت «بوغ» (یا بوغا)، کردی به صورت «بوخه»، یغنابی به شکل «بوقا و بوقّا»، و وخی به صورت «بوقا» نیز آمده است. [۱۱]
ج۲، ۲۹۹، Doerfer، G، Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۵.
بوقا و ترکیبهایی از آن به عنوان نام کسان، بیشتر ترکان و مغولان؛ در مآخذ فارسی و عربی کاربرد فراوان داشته است. [۱۲]
Clauson، G، ج۱، ص۷۵، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
[۱۳]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۱، ص۶۸، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۱۴]
حافظ ابرو، عبدالله، ج۱، ص۴۹، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش.
[۱۵]
حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۴۷۵، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش.
۲ - نام دو تن ار وزرای ایرانیدو تن از امرا و وزرای بزرگ در ایران، یکی غز و دیگری مغول به این نام مشهورند: ۲.۱ - یکی از سران قبیله اغوزبوقا، یکی از سران شاخهای از قبیلۀ اغوز (غز) که در حوادث روزگار غزنویان پس از محمود نقش مهمی برعهده داشت. پس از سرکوب سلجوقیان اغوز توسط سلطان محمود غزنوی، گروهی از آنان به داخل ایران، کرمان و از آنجا به عراق عجم گریختند. این گروه به اغوزان یا ترکمانان عراقی معروف شدند و بوقا در زمرۀ آنان بود. [۱۷]
Bosworth، CE، ج۱، ص۲۲۴-۲۲۵، The Gaznavids: Their Empire in Afganistan and Eastern Iran، Beirut، ۱۹۷۳.
[۱۸]
Kafesoğlu، I، ج۱، ص۲۰، Sultan MelikŞaah devrinde büyük Selçklu imparatorluğu، Istanbul، ۱۹۵۳.
از زندگی و نسب بوقا اطلاع چندانی دردست نیست. برخی او را فرزند سلجوق دانستهاند. [۱۹]
مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و روبان و مازندران، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش برنهارد دارن، تهران، ۱۳۶۳ش.
پس از مرگ محمود، مسعود برای چیرگی بر برادرش محمد، بوقا و یارانش را به مدد خواست. بعداً نیز از او در برخی جنگها یاری گرفت. [۲۰]
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، ج۱، ص۷۷، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۶ش.
[۲۱]
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، ج۱، ص۳۱۶، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۶ش.
ولی پنهانی قصد کرد تا بوقا و یارانش را فرو گیرد و به پند خواجه احمد بن حسن میمندی وقعی ننهاد. [۲۲]
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، ج۱، ص۳۶۸، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۶ش.
در این سوء قصد یغمر، بلندپایهترین یار بوقا کشته شد، ولی خود او جان به دربرد و روی به عراق عجم نهاد و همه جا دست به کشتار و غارت زد. در ۴۲۷ق/۱۰۳۶م تاش فراش، سپهسالار مسعود به تعقیب بوقا دست زد، ولی در جنگ از او شکست خورد و غزان ری را گرفته، به باد غارت دادند. ابوسهل حمدوی، والی غزنوی ری به مقابله آمد و غزان را شکست داد و برخی از پیشوایان آنان را اسیر کرد. بوقا به آذربایجان گریخت. در ۴۳۰ق بوقا و برخی از دیگر سرکردگان غز به کمک مجدالدوله دیلمی به همدان تاختند و به قتل عام پرداختند. علاءالدوله کاکویه از اصفهان لشکر به مقابله برد و بر آنان پیروز شد و جمعی را اسیر کرد با این همه، گویا گروه بزرگی از آنان در ری ماندند؛ چه، در ۴۲۳ق که ابراهیم اینال سلجوقی روی به ری نهاد، غزان آنجا را رها کردند و گروهی به سرکردگی بوقا روی به دیار بکر نهادند و از آنجا به موصل رفته، والی آنجا، قرواش را بیرون راندند، ولی قرواش بازگشت و اغوزان را درهم شکست. پس از آن، از بوقا و یارانش اطلاعی در دست نیست. ۲.۲ - وزیر فرمانروایی ارغونبوقا چینگْسانْگ، نام وزیر پرقدرت سالهای نخستین فرمانروایی ارغون، ایلخان مغول. چینگسانگ در اصل واژۀ چینیِ دخیل در زبان مغولی است، به معنی وزیر ایالت. [۲۶]
Lessing، FD، ج۱، ص۱۹۰، Mongolian- English Dictionary، Bloomington، ۱۹۸۲.
۲.۲.۱ - زندگینامهبوقا پسر اوگلی پسر هوگولای قورچی از شاخۀ اوریات قبیله جلایر بود. اوگلی قورچی با دو پسر خردسال خویش، بوقا و آروق همراه هولاکوخان به ایران آمدهبود. پس از درگذشت او، اَباقاخان (ه م) فرزندان او را نگاهداری و تربیت کرد و بوقا را به ملازمت خود برگزید. بوقا نخست تمغاچی [۲۷]
Clauson، G، ج۱، ص۵۰۴، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
بود. وی سپس به خزانهداری پوستین، و بعد به خزانهداری نارین [۲۸]
Lessing، FD، ج۱، ص۵۶۶، Mongolian- English Dictionary، Bloomington، ۱۹۸۲.
برگزیده شد و همزمان آل تمغا [۲۹]
Clauson، G، ج۱، ص۱۲۰، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
[۳۰]
Clauson، G، ج۱، ص۵۰۴، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
را هم به او سپردند. [۳۱]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۱، ص۷۰، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۳۲]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۱، ص۱۱۱۰، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۳۳]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۱۴، Ankara، ۱۹۸۷.
۲.۲.۲ - بوقا ملازم ارغوندر ۶۸۰ق/۱۲۸۱م و به هنگام درگذشت اباقاخان، بوقا ملازم ارغون بود [۳۴]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۲۴-۱۱۲۵، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
و در ۶۸۱ق همراه برادرش، آروق در قورولنای آغاز پادشاهی احمد تگودار (همین مقاله)، برادر و جانشین اباقاخان حاضر شد و به دفاع از حق وراثت ارغون برخاست، اما کاری از پیش نبرد و احمد تگودار ایلخان شد. اگر چه ارغون بر پادشاهی احمد گردن نهاد، اما پس از آنکه به عراق رفت، اندکاندک سرکشی آغاز کرد و کار به جنگ کشید. شکست و تسلیم ارغونخان بوقا را که سخت نگران جان او و خود بود، به تکاپو انداخت و وی گروهی از شاهزادگان و امیران را با خویشتن همراه کرد و به ترفندی ارغون را از زندان رهانید. آنگاه، به همت او احمد تگودار نیز دستگیر و معزول گردید و همۀ شاهزادگان به ایلخانی ارغون گردن نهادند. [۳۵]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۲۴-۱۱۴۸، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۳۶]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۲۸-۱۳۷، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۳۷]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۵۹۳-۵۹۵، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۳۸]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۱۴-۶۱۶، Ankara، ۱۹۸۷.
ارغون در آغاز پادشاهی، بوقا را به پاداش کوششهایش، ثروت و امتیازات بیمانند داد و وی را با اختیاراتی وسیع، وزیر سراسر قلمرو ایلخانی گردانید. [۳۹]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۵۲-۱۱۵۶، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۰]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۲۹-۲۳۰، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۴۱]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۲۲، Ankara، ۱۹۸۷.
۲.۲.۳ - لقب چینگسانگدر ۶۸۴ق اُردوقیا، سفیر درگاه قوبیلای قاآن حامل فرمان وی مبنی بر آن بود که ارغونخان به جای پدر نشیند و بوقا به لقب«چینگسانگ» ملقب گردد. [۴۲]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۶۱، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۳]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۲۹، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
در این زمان، شمسالدین جوینی که پس از دستگیری و قتل احمد تگودار بیمناک شده، و آهنگ گریز کرده بود، به پایمردی بوقا وارد دستگاه ارغونخان شد، ولی این امر کار بوقا را از رونق انداخت و رقیبان و حاسدانش نیز به تکاپو برخاستند. بوقا هم در برابر، به سعایت از جوینی نزد ایلخان برخاست و چنان کرد که وی و خاندانش را پس از آزار بسیار به قتل رساندند. [۴۴]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۵۶-۱۱۶۰، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۴۵]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۱۴۰-۱۴۳، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۴۶]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۱۶-۶۱۷، Ankara، ۱۹۸۷.
[۴۷]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۵۹۵، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
۲.۲.۴ - خودرایی بوقا در پایتختخودرایی و سختگیری بوقا در پایتخت و برادرش آروق در بغداد که از سوی او برآنجا فرمان میراند، بر بسیاری از شاهزادگان و امیران مغول و کارگزاران ایرانی دیوان گران آمد واندکاندک شکایت از او و برادرش آغاز شد. اما ارغون به سبب دینی که از او بر گردن داشت، دم برنمیآورد. با این همه، برخی جسارتهای بوقا موجب شد تا از اعتبار و احترام او نزد ایلخان کاسته شود. به همین سبب، چون بوقا از بستر بیماری برسرکار بازگشت، عمل اینچو، [۴۸]
Clauson، G، ج۱، ص۱۷۳، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲.
مربوط به شیراز از او منتزع شد و وی با بیاعتنایی ایلخان و درباریان روبهرو گردید. از این رو، گوشهگیری پیشه کرد و حتی خود را به بیماری زد و همین امر او را یکسره از چشم ارغون انداخت. [۴۹]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۶۶-۱۱۶۸، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۵۰]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۵۹۷، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۱]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۲۲-۶۲۳، Ankara، ۱۹۸۷.
۲.۲.۵ - قتل بوقابوقا در حضور دیگران بیمحابا از خدمات خویش در تامین و تثبیت ایلخانی ازغون و جفا و بیوفایی او سخن میگفت و این گفتارها پیوسته به ارغون گزارش میشد. ظاهرا او قصد داشت شاهزادهای را در برابر ارغون برانگیزد و مقام ایلخانی را به او سپارد. از اینرو، شاهزاده جوشکاب، پسر چوماغر نوادۀ هولاگو را که در کرانههای فرات مقیم بود، برای هدف برگزید و با برخی از امیران و شاهزادگان در این باب همداستان شد و جوشکاب را نیز از نیت خود آگاه ساخت. جوشکاب که از فتنهگری بوقا بیمناک بود، از وی سندی خواست مبنی برهم پیمانی و سوگند به امضای همۀ کسانی که در آن کار هماهنگ و همراه شده بودند. بوقا نیز چنان سندی برای وی فرستاد. اما جوشکاب که برجان خویش بیمناک بود، نزد ارغون رفت و داستان را باز گفت. ارغون کسانی را به دنبال بوقا فرستاد. اما او گریخته، و به اولجای خاتون پناه جسته بود. سرانجام در ۲۱ ذیحجۀ۶۸۷ او را دستگیر کردند و همان روز جوشکاب او را به دست خویش به قتل رسانید. پس از وی بسیاری از امیران مغول و کارگزاران ایرانی مسلمان و مسیحی او و نیز برادرش آروق و پسرش اباچی نیز کشته شدند. [۵۲]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۶۶-۱۱۷۲، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۵۳]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۳۲-۲۳۳، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۴]
حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ج۱، ص۵۹۷، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش.
[۵۵]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۲۳-۶۲۷، Ankara، ۱۹۸۷.
با توجه به اینکه بوقا کار خویش را از دیوان و خزانهداری آغاز کرده بود، باید پذیرفت که دستکم خواندن و نوشتن مغولی را میدانسته است. خواجه رشیدالدین که بیگمان در آن روزگار در دربار ایلخان حضور داشت، بوقا را «از میان مغول مردی به غایت کافی و زیرک و با رای و تدبیر» وصف میکند. [۵۶]
رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، ج۲، ص۱۱۵۶، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
[۵۷]
وصاف، تاریخ، ج۱، ص۲۲۹، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش.
[۵۸]
Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، ج۱، ص۶۲۲، Ankara، ۱۹۸۷.
۳ - فهرست منابع(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ. (۲) استرابادی، محمد مهدی، سنگلاخ، به کوشش روشن خیاوی، تهران، ۱۳۷۴ش. (۳) بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علی اکبر فیاض، مشهد، ۱۳۵۶ش. (۴) حافظ ابرو، عبدالله، زبدةالتواریخ، به کوشش کمال حاجسیدجوادی، تهران، ۱۳۷۲ش. (۵) حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۴ش. (۶) رشیدالدین فضلالله، جوامع التواریخ، به کوشش محمدروشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش. (۷) کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۸ق. (۸) مرعشی، ظهیرالدین، تاریخ طبرستان و روبان و مازندران، به کوشش برنهارد دارن، تهران، ۱۳۶۳ش. (۹) وصاف، تاریخ، به کوشش محمد مهری اصفهانی، تهران، ۱۳۳۸ش. (۱۰) Bar Hebraeus: Abū’l Farac tarihi، trŌ R Doğrul، Ankara، ۱۹۸۷. (۱۱) Bosworth، CE، The Gaznavids: Their Empire in Afganistan and Eastern Iran، Beirut، ۱۹۷۳. (۱۲) Caferoğlu، A، Eskiuygur tūrkçesi sōzlü، Istanbul، ۱۹۶۸. (۱۳) Clauson، G، An Etymological Dictionary of pre-Thirteenth-Century Turkish، Oxford، ۱۹۷۲. (۱۴) Doerfer، G، Türkisch und mongolische Elemente im Neupersischen، Wiesbaden، ۱۹۶۵. (۱۵) Kafesoğlu، I، Sultan MelikŞaah devrinde büyük Selçklu imparatorluğu، Istanbul، ۱۹۵۳. (۱۶) Kazak türkçesi sözlöüğü، trH Oraltay et al، Istanbul، ۱۹۸۴. (۱۷) Lessing، FD، Mongolian- English Dictionary، Bloomington، ۱۹۸۲. (۱۸) Shnitnikov، BN، Kazakh-English Dictionary، London، ۱۹۶۶. (۱۹) Yudahin، KK، Kirgiz sözlüğü، tr، A Taymas، Ankara، ۱۹۸۸. ۴ - پانویس
۵ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بوقا»، شماره۵۱۸۰. ردههای این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی
|