استفهاماِسْتِفْهام، اصطلاحی در دستور زبان عربی به معنای پرسیدن، طلب خبر یا ایضاح کردن می باشد. استفهام طلب فهم نسبت به شیء مجهول یا مشکوک است. ۱ - تعریف استفهاماستفهام، به معنای طلب فهم از چیزی است که در نزد سؤال کننده، مجهول یا مشکوک میباشد. استفهام، نوعی طلب بوده و طلب نیز از اقسام انشا است. اصل در استفهام، طلب فهم و کسب خبر است، و در مواردی، از صورت حقیقی خود خارج میشود و برای مقاصد دیگر به کار میرود. برخی استفهام را به معنای استخبار دانستهاند؛ ولی ابن فارس معتقد است استخبار قبل از استفهام است؛ یعنی اگر مطلب، در نسختین بار، خوب فهمیده نشود، برای روشن شدن، استفهام به کار میرود. ۲ - استفهام در علم اصولدر علم اصول فقه، بحث استفهام، در مبحث هیئات جمل و جملههای انشایی مطرح میشود. [۳]
تهانوی، محمد اعلی بن علی، کشاف اصطلاحات الفنون و العلوم، ج۲، ص۱۱۵۵.
[۴]
صدر، سیدمحمدباقر، بحوث فی علم الاصول، ج۱، ص۲۶۹.
[۵]
مظفر، محمد رضا، المنطق، ص۷.
۳ - طریقه استفهامدر زبان عربی به دو طریق میتوان جمله را بهصورت پرسشی درآورد:۱- با تغییر آهنگ کلام ،۲- با آوردن یکی از ابزارهای استفهام در جمله خبری، که در این حالت نیز ترتیب جمله حفظ خواهد شد برای جملات پرسشی در زبان فارسی. پرسش ممکن است درباره یک گزارش، یا یکی از ارکان کلام، یا یکی از قیود جمله باشد. با اینحال جملههای پرسشی فراوانی وجود دارند که هدف آنها به راستی پرسش نیست، بلکه آن جملهها برای بیان شگفتی، تحسین، یا تکیه و تأکید بر منظوری خاص به کار میروند. این موضوع را دانشمندان علم بلاغت ضمن بیان معانی مجازی جملات انشایی عرضه داشتهاند. [۶]
خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۴-۴۱.، بهکوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
آنان برای جملههای استفهامی، در غیر از پرسش واقعی، معانی بسیاری یافتهاند که مهمترین آنها این معانی است: اثبات و اقرار، نفی و انکار، نهی، سخریه یا ریشخند، تعجب، و تحقیر. منطقیون نیز از استفهام مفهوم دیگری اراده میکنند، و آن «طلب حصول صورت شیء در ذهن» است.۴ - ادوات ساده استفهامابزارهای پرسش را میتوان بدین شکل تقسیمبندی کرد: الف. ادوات ساده استفهام، ب. قیدهای استفهام، ج. ضمایر استفهام. همزه أ : این حرف سادهترین و اصلیترین ادات استفهام است. [۷]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۹، به کوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۸]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۶، ص۶۲، به کوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
و به اعتقاد برخی از دستور نویسان، دیگر ادوات استفهام قدرت پرسشی خود را از آن کسب میکنند. [۹]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۸۷، به کوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
این ادات که در آغاز جملههای اسمی و فعلی مینشیند، در قیاس با دیگر ادوات استفهام کاربردی وسیعتر دارد، [۱۰]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۴۹، ابه کوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
و حتی گاه پیش از حروف عطف قرار میگیرد، مثل «ألستَ صاحبنا، أوَلست أخانا؟»، یا «أفأمنوا مکرالله؟»، یا «أثُمّ اہذا ما وقع آمنتم به» [۱۱]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۸۷-۹۰، به کوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۱۲]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۰۷- ۰۸، به کوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۱۳]
ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، ج۱، ص۵۱-۵۲، بیروت، عالم الکتب.
[۱۴]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۶، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
همزه گاه با یکی از دو حرف نفی «لا» و «ما» ترکیب شده، ادوات پرسشی منفی «ألا» و «أما» را میسازد که بیشتر برای تأکید و توجه دادن به امری به کار میروند؛ مثال: «ألا رجلاً جزاه الله خیراً؟»، یا «أما والله لو تعدیتها قتلتک» [۱۵]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۸، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۱۶]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۳۵، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
در جملههای پرسشی که با همزه استفهام آغاز میشوند، موردسؤال بلافاصله پس از همزه قرار میگیرد، مثل «أضربت زیداً؟»، یا «أ أنت ضربت زیداً؟»، یا «أ زیداً ضربت؟». [۱۷]
خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۲۸، بهکوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
هل: این حرف یکی دیگر از ادوات ساده استفهام است که تا اندازهای به همزه استفهام شباهت دارد، اما در قیاس با آن، نوع فعالتری از پرسش را مطرح میکند حرف «ه» در «هَلْ» میتواند یادآور «أ» باشد و شاید بتوان گفت که «هل» در آغاز «أل» بوده است [۱۸]
استرابادی، رضیالدین، شرح الکافیة، ج۱، ص۴۹، به کوشش یوسف حسن عمر، ۳۹۸ق/۹۷۸م.
شایان ذکر است که در برخی گویشها «ه» و «أ» را به جای یکدیگر به کار میبردهاند: هَما به جای أما، هذا الذی به جای أذا الذی، اَلاّ به جای هلاّ و أل به جای هل [۱۹]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۴، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
، سیبویه معتقد است که «هل» مطلقاً به معنای «قَد» است و پیش از آن یک همزه استفهام وجود داشته که در اثر کثرت استعمال حذف شده است. [۲۰]
سیبویه، عمرو، الکتاب، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
شاید بتوان وجود همزه و «هل» در کنار هم را شاهد این مدعا دانست؛ مثال: «أهَل رأونا بسفح القف ذی الا´کم» [۲۲]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۹۱، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
سیبویه درخصوص تفاوت میان «أ» و «هَل» بر آن است که در جمله «هل تضربُ زیداً؟» مقصود گوینده این نیست که عمل زدن زید واقعاً صورت پذیرفته، اما در جمله «أتضربُ زیداً؟» مقصود گوینده این است که عمل زدن زید روی داده است. [۲۴]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۷۵-۷۶، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
بر این اساس میتوان گفت که «أ» برای پرسش با توجه به یک واقعیت است و «هل» برای پرسش از یک احتمال بدون داشتن هرگونه نظر یا عقیده درباره تحقق آن؛ و از همین روست که جنبه استفهامی «هل» قویتر است «هل» برخلاف «أ» نمیتواند در آغاز یک جمله منفی قرار گیرد، اما با ادات نفی «لا» ترکیب شده هَلاّ، به ابزاری تبدیل میشود که برای جلب توجه و فوریت ضمنی با فعل مضارع، یا برای سرزنش و نکوهش بر آنچه مخاطب انجام نداده است با فعل ماضی، به کار میرود، مثل «هلاّ تعدون من الفخر الکمی المقنع؟»، یا «هلاّ أعلمتنی؟» [۲۵]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۲۲، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۲۶]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۴۷- ۴۸، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۲۷]
ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، ج۱، ص۴۴، بیروت، عالم الکتب.
(برای آگاهی از تفاوتهای ساختاری «أ» و «هل» به اینجا رجوع کنید [۲۸]
استرابادی، رضیالدین، شرح الکافیة، ج۱، ص۴۶-۵۰.، به کوشش یوسف حسن عمر، ۳۹۸ق/۹۷۸م.
).أم: این حرف در آغازِ جزء دوم جمله پرسشی میآید که جزء اول آن با «أ» یا «هَل» آغاز شده است. بنابراین، دو اسلوب متمایز از یکدیگر وجود دارد: «أ... أمْ» و «هَل... أم». به جای «أم» از «أو» نیز میتوان استفاده کرد. در جمله پرسشی «أ زید عندک أم عمرو؟» فرض بر آن است که یکی از آنان، یعنی زید یا عمرو نزد مخاطب است، اما دانسته نیست که کدام یک؛ و از همین روی، پاسخ چنین پرسشی را نمیتوان با «نعم» یا «لا» داد. اما در جمله «أ لَقیتَ زیداً اَو عمراً؟» پرسش از این است که آیا یکی از آن دو را دیدهای، یا نه؟ و بدیهی است که در این صورت میتوان با «نعم» یا «لا» پاسخ داد. [۲۹]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۶۹- ۷۹، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
۵ - قیدهای استفهامب. قیدهای استفهام: قیدهای استفهام کلماتی پرسشی هستند که در ساختمان جملههای عربی نقش قیدی حالت، مکان، یا زمان دارند و عبارتند از: کیف = چگونه؟: این کلمه در حقیقت مصدری است که غالباً به عنوان ابزار پرسش به کار رفته است کیف به صورت کوتاه شده «کَیْ» نیز دیده شده است. [۳۰]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۴، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
أینَ = کجا؟: این کلمه برای پرسش از مکان است و گاه معنای آن توسط یک حرف جر تعیین میشود: «مِن أین» = از کجا؟. با اینحال، در بسیاری از موارد به جای «اہلی أین» = به کجا؟ «أین» به کار میرود: «أین تَخرج؟» أنّی = از کجا؟ کجا؟ چگونه؟ کِی؟ چه وقت؟: «أنی» واژهای است بسیار ادیبانه که همه جا نمیتوان آن را به کار برد. [۳۱]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۳۵، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۳۲]
آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی، ج۱، ص۴۸-۴۹، تهران، ۳۷۳ش.
متی = کِی؟ چه وقت؟: برای پرسش از زمان. أیانَ، یا اہیانَ: [۳۳]
سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، ج۱، ص۰۸، بهکوشش نسیم زرزور، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۳۴]
سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، ج۱، ص۱۳، بهکوشش نسیم زرزور، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
این واژه مانند متی است، با این تفاوت که أیان را در تهویل و تفخیم به کار بردهاند. أیان در اصل «أیّ + آن» بوده است [۳۵]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۶۹- ۷۹، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۳۶]
خطیب قزوینی، محمد بن عبدالرحمن، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۴، بهکوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م.
۶ - ضمایر استفهامما =چه؟: این کلمه در زبان کهن هم برای اشخاص و هم برای اشیاء بهکار میرفته است، اما رفته رفته به اشیاء اختصاص پیدا کرده است [۳۷]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۹۶، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
مصوت بلندِ «آ» در این ضمیر پس از حروف جر به صورت کوتاه «َ» تبدیل میشود: بِمَ، لِمَ، فیمَ،...، و در هنگام وقف به شکل بِمَهْ، عَمَّهْ،... درمیآید. گروهی نیز شکلهای بِمْ، لِمْ، علامْ و فیمْ را به کار میبردهاند [۳۸]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۶۴، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۳۹]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۹، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۴۰]
ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، ج۱، ص۴۴، بیروت، عالم الکتب.
[۴۱]
ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، ج۱، ص۹۹، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۹۶۴م.
شکل کوتاه شده ما مَ به تنهایی نیز در جمله به کار میرفته است. [۴۲]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۶۴، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۴۳]
ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، ج۱، ص۶۴- ۶۵، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۹۶۴م.
ماذا: گاه کلمه «ذا» پس از «ما» قرار میگیرد ماذا که در این حالت برخی آنها را یک کلمه و برخی دو کلمه دانستهاند و بر همین اساس، دستورنویسان برای ماذا دو معنی تشخیص داده، و برای پاسخ آن دو اعراب قائل شدهاند، مثلاً در جمله «ما ذا صنعتَ؟» = آنچه ساختی، چیست؟ «ذا» به معنای الذی است؛ بنابراین، پاسخ چنین است: «متاعٌ حسنٌ»؛ اما در جمله «ماذا صنعتَ؟» = چه ساختی؟ «ذا» با «ما» تشکیل یک کلمه داده است؛ بنابراین، پاسخ چنین خواهد بود: «متاعاً حسناً» [۴۴]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۱۶-۱۷، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۴۵]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۱۰، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
اما معمولاً ماذا یک کلمه محسوب میگردد و افزوده شدن «ذا» تنها پرسش را فعالتر میکند در موارد مقتضی ممکن است معنای «ما» با یک حرف جر تعیین شود: مانند: ممّا، عمّا،.... مَن که؟: این کلمه برای پرسش درباره شخص مرد یا زن بهکار میرود . [۴۶]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۹۶، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
و مبنی است، اما عربهای بدوی هرگاه مسؤولٌ عنه نکره میبود، «مَن» را به صورت مذکر و مؤنث در مفرد و مثنی و جمع صرف میکردند. [۴۷]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۰۸-۰۹، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۴۸]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۰۶- ۰۸، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۴۹]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۹، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
من ذا: «ذا» ممکن است پسوند «مَن» قرار گیرد که در این حالت ترکیب آن دو من ذا پیش از یک موصول واقع میشود و پرسشی شدیدتر را به وجود میآورد، مثل «من ذا الذی أمر». [۵۰]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۱، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
أیّ: أیّ: «أیّ» و مؤنث آن «أیة» همواره به صورت مفرد، گاه با یک مضافالیه و گاه به تنهایی بهکار میروند ،درصورتی که «أیّ» مضاف نباشد، میتوان آن را صرف کرد [۵۱]
سیبویه، عمرو، الکتاب، ج۱، ص۷۰، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
[۵۲]
مبرد، محمد، المتقضب، ج۱، ص۰۲-۰۳، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م.
[۵۳]
ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، ج۱، ص۲، بیروت، عالم الکتب.
«ایّ» گاه مخفف شده، به شکل «أیْ» همراه با یک پسوند میآید: أیهما به جای أیهما، أیمَ به جای أیّما و أیش به جای اَیّ شیء. [۵۴]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۷، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
«ایّ» همچنین با «ما» یا «مَن» ترکیب شده، ادات پرسشی جدیدی بهوجود میآورد: أیما، أیمَن [۵۵]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۲۷۰، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
شایان ذکر است که به جای «أیّ» با اسمی که در حالت اضافه به دنبال آن میآید، میتوان أیما را نیز بهکار برد: «أیما یا أینا احبُّ الیک؛ هو أم انا؟» [۵۶]
ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، ج۱، ص۲۷۶، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
هنگام پرسش از یک اسم نامعین، «أیّ» همان اعرابی را میگیرد که آن اسم نامعین در جمله دارد؛ مثلاً « رأیتُ رجلاً - أیاً؟»، « جاء رجلٌ - أیٌّ؟»، «مررت برجل - أیًّ». [۵۷]
زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، ج۱، ص۹، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م.
کَم: این کلمه برای پرسش از مقدار به کار میرود و معمولاً پس از آن برای رفع ابهام، قیدی منصوب قرار میگیرد. نحویان کوفه برآنند که «کَم» در اصل «کَمَ» یا «کما» بوده که مصوت کوتاهِ «َ» یا مصوت بلند «آ» در اثر کثرت استعمال حذف شده است . [۵۸]
ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، ج۱، ص۹۸-۹۳، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۹۶۴م.
۷ - فهرست منابع(۱) آذرنوش، آذرتاش، آموزش زبان عربی، تهران، ۳۷۳ش. (۲) ابن انباری، عبدالرحمان، الانصاف فی مسائل الخلاف، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره، ۹۶۴م. (۳) ابن جنی، عثمان، الخصائص، بهکوشش محمدعلی نجار، قاهره، ۳۷۴ق/۹۵۵م. (۴) ابن هشام، عبدالله، مغنی اللبیب، بهکوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، داراحیاء التراث العربی. (۵) ابن یعیش، یعیش، شرح المفصل، بیروت، عالم الکتب. (۶) استرابادی، رضیالدین، شرح الکافیة، به کوشش یوسف حسن عمر، ۳۹۸ق/۹۷۸م. (۷) خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة، بهکوشش عبدالمنعم خفاجی، بیروت، ۴۰۵ق/۹۸۵م. (۸) زمخشری، محمود، المفصل فی النحو، بهکوشش پروشه، لایپزیگ/لندن، ۴۰۳ق/۹۸۳م. (۹) سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، بهکوشش نسیم زرزور، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م. (۱۰) سیبویه، عمرو، الکتاب، بهکوشش عبدالسلام هارون، بیروت، ۴۰۳ق/۹۸۳م. (۱۱) مبرد، محمد، المتقضب، بهکوشش محمد عبدالخالق عضیمه، بیروت، ۳۸۲ق/۹۶۳م. (۱۲) هروی، علی، الازهیة، بهکوشش عبدالمعین ملوحی، دمشق، ۳۹۱ق/۹۷۱م. ۸ - پانویس
۹ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «استفهام»، شماره.. فرهنگنامه اصول فقه، تدوین توسط مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی، ص۱۸۹، برگرفته از مقاله «استفهام». فرهنگنامه علوم قرآنی، برگرفته از مقاله «استفهام ». ردههای این صفحه : ادات استفهام | ادبیات عرب
|