عوامل نفاق (قرآن)عوامل نفاق با توجه به آیات قرآن عبارتند از: ۱ - بخلبخلورزی منافقان از پرداخت صدقه، باعث دوام و ريشه دار شدن نفاق در دل و جان آنان: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ • فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه و زكات خواهيم داد؛ و از صالحان و شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، نسبت به آن بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند. اين عمل، روحِ نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.» ۲ - بىتوجّهى به عزّت خدابى توجهى به عزّت و حکمت خدا، از عوامل نفاق: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛و هنگامى را كه منافقان، و بيمار دلان مىگفتند: اين گروه مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است. آنها نمىدانستند كه هر كس بر خدا توكّل كند، پيروز مىگردد؛ خداوند توانا و حكيم است.» از اينكه خداوند منافقان و بيماردلان را قسيم متوكّلان قرار داد و منشأ توكّل آنان را ايمان به عزّت و حكمت مطلق خدا دانست، معلوم مىشود ترك توكّل بر خدا و باور نداشتن به عزّت و حكمت خدا از ريشههاى نفاق است. ۳ - بيماردلىنفاق، بيمارى دل و اندیشه منافقان: ۱. «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ ما هُمْ بِمُؤْمِنِينَ • يُخادِعُونَ اللَّهَ ... • فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ...؛گروهى از مردم كسانى هستند كه مىگويند: به خدا و روز بازپسين ايمان آوردهايم. درحالى كه ايمان نياوردهاند. به گمان خود خدا را فريب مىدهند؛ ... در دلهاى آنان يك نوع بيمارى است....» ۲. «فَتَرَى الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ ...؛ولى كسانى را كه در دلهايشان بيمارى است مىبينى كه (در دوستى با) آنان، بر يكديگر پيشى مىگيرند....» ۳. «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ ...؛و هنگامى را كه منافقان، و بيمار دلان مىگفتند: اين گروه مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است....» ۴. «وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَتْهُمْ رِجْساً إِلَى رِجْسِهِمْ وَ ماتُوا وَ هُمْ كافِرُونَ؛و امّا كسانى كه در دلهايشان بيمارى است، پليدى بر پليديشان افزوده؛ و از دنيا رفتند در حالى كهكافر بودند.» ۵. «لِيَجْعَلَ ما يُلْقِي الشَّيْطانُ فِتْنَةً لِلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقاقٍ بَعِيدٍ؛هدف اين بود كه خداوند القائات شیطان را آزمونى قرار دهد براى آنها كهدر دلهايشان بيمارى است، و آنها كه سنگدلند؛ و به يقين ستمكاران در عداوت شديد دامنه دارى هستند.» ۶. «وَ يَقُولُونَ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالرَّسُولِ وَ أَطَعْنا ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ وَ ما أُولئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ • أَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَمِ ارْتابُوا أَمْ يَخافُونَ أَنْ يَحِيفَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ رَسُولُهُ بَلْ أُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ؛آنها مىگويند: به خدا و پيامبر ايمان آوردهايم و اطاعت كردهايم. ولى بعد (از اين ادعا)، گروهى از آنان رويگردان مىشوند؛ آنها در حقيقت مؤمن نيستند. آيا در دلهاى آنان بيمارى است، يا شك و ترديد دارند، يا مىترسند خدا و پيامبرش بر آنان ستم كنند؟! (چنين نيست)، بلكه آنها خودشان ستمكارند.» ۷. «وَ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلَّا غُرُوراً؛و نيز به خاطر آوريد زمانى را كه منافقان و بيماردلان مىگفتند: خدا و پيامبرش جز وعدههاى دروغين به ما ندادهاند.» ۸. «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً؛اى همسران پيامبر! شما همچون يكى از زنان عادى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد.» گفته شده: مراد از «مرض» نفاق است. ۹. «لَئِنْ لَمْ يَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْمُرْجِفُونَ فِي الْمَدِينَةِ لَنُغْرِيَنَّكَ بِهِمْ ثُمَّ لا يُجاوِرُونَكَ فِيها إِلَّا قَلِيلًا؛اگر منافقان و بيماردلان و آنها كه اخبار دروغ و شایعات بىاساس را در مدينه پخش مىكنند دست برندارند، تو را بر ضدّ آنان مىشورانيم، سپسجز مدّت كوتاهى نمىتوانند در كنار تو در اين شهر بمانند.» مراد از «مرض» نفاق است. ۱۰. «وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ؛كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: چرا سورهاى نازل نمىشود (كه در آن فرمان جهاد باشد)؟! امّا هنگامى كه سورهاى محكم و روشنى نازل مىگردد و در آن سخنى از جنگ است، منافقان بيماردل را مىبينى كه همچون كسى كه در آستانه مرگ قرار گرفته به تو نگاه مىكنند؛ پس چه بهتر كه آنها بميرند!» ۱۱. «وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلَّا مَلائِكَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِلَّذِينَ كَفَرُوا لِيَسْتَيْقِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ يَزْدادَ الَّذِينَ آمَنُوا إِيماناً وَ لا يَرْتابَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْكافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلًا كَذلِكَ يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ وَ ما هِيَ إِلَّا ذِكْرى لِلْبَشَرِ؛نگهبانان دوزخ را فقط فرشتگان عذاب قرار داديم، و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معين نكرديم تا اهل کتاب (یهود و نصاری) يقين پيدا كنند و بر ايمان مؤمنان بيفزايد، و اهل كتاب و مؤمنان در حقّانيت اين کتاب آسمانی ترديد به خود راه ندهند، و بيماردلان و كافران بگويند: خدا از اين سخن چه منظورى دارد؟! آرى اين گونه خداوند هركس را بخواهد گمراه مىسازد و هركس را بخواهد هدايت مىكند. و لشكريان پروردگارت را جز او كسى نمىداند، و اين جز هشدار و تذكرى براى انسانها نيست!» ۴ - ترك توكّل بر خداتوکّل نكردن بر خدا، از عوامل نفاق: «إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دِينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ؛و هنگامى را كه منافقان، و بيمار دلان مىگفتند: اين گروه مسلمانان را دينشان مغرور ساخته است. آنها نمىدانستند كه هر كس بر خدا توكّل كند، پيروز مىگردد؛ خداوند توانا و حكيم است.» از اينكه خداوند منافقان و بيماردلان را قسيم متوكّلان قرار داد و منشأ توكّل آنان را ايمان به عزّت و حكمت مطلق خدا دانست، معلوم مىشود ترك توكّل بر خدا و باور نداشتن به عزّت و حكمت خدا از ريشههاى نفاق است. ۵ - ترك زكاتترك زکات منافقان، سبب رسوخ نفاق در آنان تا دم مرگ: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ • فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه و زكات خواهيم داد؛ و از صالحان و شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، نسبت به آن بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند. اين عمل، روحِ نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.» ۶ - جهلجهل و نادانى، عامل نفاق و دورويى: «الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ؛بادیهنشینان عرب، كفر و نفاقشان شديدتر است؛ و به ناآگاهى از حدود احكامى كه خدا بر پيامبرش نازل كرده، سزاوارترند؛ و خداوند دانا و حكيم است. » ۷ - خلف وعدهخلف وعده، از عوامل نفاق: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ • فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه و زكات خواهيم داد؛ و از صالحان و شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، نسبت به آن بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند. اين عمل، روحِ نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.» ۸ - دروغگويىاز عواملی که باعث به وجود آمدن نفاق میشود، دروغگویی است. [۲۱]
به مقاله دروغگویی منافقان (قرآن) رجوع شود.
۹ - عهدشكنىعهدشکنی، زمينهساز گرفتارى به نفاق و دورويى: «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ • فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ • فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلى يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللَّهَ ما وَعَدُوهُ وَ بِما كانُوا يَكْذِبُونَ؛از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته بودند: اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد، قطعاً صدقه و زكات خواهيم داد؛ و از صالحان و شاكران خواهيم بود. امّا هنگامى كه خدا از فضل خود به آنها بخشيد، نسبت به آن بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و روى برتافتند. اين عمل، روحِ نفاق را، تا روزى كه خدا را ملاقات كنند، در دلهايشان برقرار ساخت. اين سزاى شكستن پيمانى است كه با خدا بسته بودند و سزاى دروغهايى است كه مىگفتند.» ۱۰ - پانویس
۱۱ - منبعمرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳۱، ص۵۹، برگرفته از مقاله «عوامل نفاق». ردههای این صفحه : موضوعات قرآنی | نفاق
|