عقلگراییعقلگرایی، عنوانی عام برای نظامهایی فکری و فلسفی است که نقش عمده و اساسی را به عقل میدهند. ۱ - بررسی واژه Rationalismواژه Rationalism، از ریشه لاتینی Ratio گرفته شده و برابر با عقلگرایی، خردگرایی، خردباوری، اصالت عقل، اصالت اندیشه و نیز روشنفکریگری ترجمه میشود؛ [۱]
نوربخش گلپایگانی، مرتضی، واژگان علوم اجتماعی، ص۲۴۰، تهران، بهینه، ۱۳۸۰، چاپ اول.
همچنین به آن فلسفه تعقلی و خردکیشی نیز گویند. [۲]
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ص۱۰۶، علیمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴، چاپ چهارم.
این واژه در اصطلاح، بهمعنای منطبق ساختن با قوانین خرد است و نیز فرایندی است که بر پایه آن واقعیات و فعالیتهایی که در گذشته، دور از حیطه فرد جای داشتند، اکنون در محدوده سلطه خرد قرار گرفتهاند. آنها در قلمرو عمل، بهمعنای انطباق آگاهانه، سنجیده و هماهنگی وسایل با اهداف مورد نظر است. در آغاز، اصطلاح عقلانیسازی که یکی از مشتقات Rationalism است، در روشهای سازماندهی کار استفاده میشد که در آن، اخذ حداکثر بازده یا بیشترین سود با کار حداقل وسایل مطمح نظر قرار میگیرد. پس از آن، این مضمون مخصوصا در مورد سازماندهی علمی کار، استفاده شد. سپس، جهت نشاندادن پیوند عناصر و هماهنگی عناصر توسعه در اقتصاد عمومی، بهکار رفت. [۳]
بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعی، ص۳۱۸، باقر ساروخانی، تهران، کیهان، ۱۳۶۷، چاپ دوم.
۲ - تاریخچهدر سدههای میانه با سلطه کلیسا در غرب و تمایل به دنیاطلبی، بهتدریج شعلههای هدایت فطری خاموش شد و زمینه را فراهم ساخت تا در دوران رنسانس که با فراموشی کامل واقعیت الهی عالم و آدم، همراه بود، دو جریان فکری نوین پدید آید: یکی، عقلگرایی بود که با دکارت (Rene Descartes: ۱۵۹۶-۱۶۵۰) آغاز شد و با افرادی چون "اسپینوزا" و "لایب نیتز" ادامه یافت و با "هگل" به پایان رسید. دیگری، حسگرایی بود که با "فرانسیس بیکن (Francis Bacon: ۱۵۶۱-۱۶۲۶) آغاز و با "لاک"، "برکلی"، "کنت" و "استوارت میل" ادامه یافت و در نهایت در حوزههای علمی غرب برترین دیدگاه محسوب شد. [۴]
پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، ص۱۱۲، قم، معارف، ۱۳۷۹، چاپ چهارم.
عقلگرایی از دیرباز همراه و همزاد انسانها بوده است و منحصر به انسان غربی نیست؛ اما در گذشته تاریخ، تعقل فکر انکار حقایق برتر را در سر نداشت، بلکه انسان را بهسوی معرفتی که سرچشمه آن، شهود و حضور بود، رهنمون میساخت. بعد از رنسانس، ویژگی بارز عقلگرایی، انکار هر نوع معرفت فراعقلی و نفی و تردید در ابعاد هستی شد که فراتر از افق ادراک عقلی انسان میباشد. فلسفه دکارت با تردید در همه چیز آغاز و با تفسیر عقلانی از جهان پایان یافت. او هر چند واقعیت فراسوی عقل را پذیرفت، لکن آن را ناشناختنی خواند. هگل نیز که برای هستی، واقعیتی عقلانی فرض کرد، با آشکار کردن آنچه در اندیشه دکارت بالقوه و نهان بود، معتقد بود هرچه هست، اندیشیدنی است. [۵]
پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، ص۱۱۲_ ۱۱۳، قم، معارف، ۱۳۷۹، چاپ چهارم.
بدین ترتیب، قرون هفده و هجده میلادی که دوران حاکمیت عقلگرایی بود، همه باورها و تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، با حذف مبانی آسمانی و الهی، درصدد توجیه عقلانی خود برآمدند و ایدئولوژیهای بشری جایگزین سنتهایی شد که چهره دینی داشتند. [۶]
پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، ص۱۱۴، قم، معارف، ۱۳۷۹، چاپ چهارم.
از سوی دیگر، از دوره "اصحاب دائرةالمعارف" قرن هجده میلادی، آنان که با سرسختی تمام هرگونه واقعیت فوقمحسوس (Supersensible) را نفی میکردند، مخصوصا تمایل به تمسک به عقل در هر مقوله داشتند و خود را "پیرو فلسفه تعقلی" اعلام نمودند. بنابراین، متجددان به نام علم و فلسفهای که آن را متصف به وصف عقلی نمودند، مدعی حذف هر نوع راز از عالم هستند، آنچنانچه خود تصور میکنند. [۷]
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ص۱۰۶، علیمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴، چاپ چهارم.
۳ - دکارت آغازگر فلسفه تعقلیعقیده به اصالت عقل بهمعنای اخص کلمه، با دکارت آغاز شد و بدینترتیب این نظریه از همان مبدا ظهور با تصور فیزیک "مکانیکی" مستقیما پیوند یافت. مذهب پروتستان نیز با وارد کردن موضوع "متابعت عقل و تجربه" که خود نوعی عقیده به اصالت عقل بود، راه را برای فلسفه تعقلی هموار ساخت؛ البته در آن دوره این لفظ، هنوز وجود نداشت و زمانی ابداع شد که گرایش مذکور بهنحو آشکارتری موجودیت خود را در قلمرو فلسفه تثبیت کرد. [۸]
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ص۱۰۷، علیمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴، چاپ چهارم.
نقطه عزیمت عصر رنسانس، اندیشه تاسیس و پایهگذاری روش علمی و تجربی، بهعنوان شیوه تحصیل معرفت، از سوی فرانسیس بیکن در رویارویی با روشهای سنتی و کلاسیک افلاطونی و ارسطویی است تا مدتزمانی خردگرایی دکارت، سخن نمونه فلسفه نوین بود. عقلگرایی او بیش از هر چیزی بر تواناییها و محدودیتهای عقلانی انسان تاکید میورزید؛ در مقابل آن، از تجربهگرایی جان لاک و جرج بارکلی و دیوید هیوم، میتوان یاد کرد. [۹]
هالینگ دیل، مبانی و تاریخ فلسفه غرب، ص۱۵۱، عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، ۱۳۷۰.
[۱۰]
هالینگ دیل، مبانی و تاریخ فلسفه غرب، ص۱۴۱، عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، ۱۳۷۰.
[۱۱]
هالینگ دیل، مبانی و تاریخ فلسفه غرب، ص۱۳۷_ ۱۳۸، عبدالحسین آذرنگ، تهران، کیهان، ۱۳۷۰.
اما فلسفه نوگرایی در میانه راه و با عبور از خردگرایی و رسیدن به تجربهگرایی، بر تجربه بهعنوان مهمترین و برترین شیوه تحصیل شناخت تاکید کرد. [۱۲]
رهنمایی، احمد، سیری در تحولات فرهنگی-سیاسی غرب از یونان باستان تا پایان هزاره دوم، ص۱۵۵، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۵، چاپ نهم.
۴ - ماهیت فلسفه اصالت عقلفلسفه انتقادی کانت را میتوان نوعی کوشش برای تدارک یک تبیین ایجابی محدودتر نسبت به عقلگرایی تلقی کرد. به عقیده کانت، عقل ذهن انسان را به تصورات تنظیمی مجهز میکند. این تصورات انسان را قادر میسازد تا به معرفتش درباره اشیاء نظام بخشد، اما در عین حال، اگر قدرت آنها را بازنماییهای اوصاف واقعیت تلقی کنیم، به تعارضات حلنشدنی منتهی میشوند. در حوزه اخلاق نیز، به عقیده او، عقل در گزینش قواعد رفتار و عملمان ما را راهنمایی میکند، ولی هرگز خود این قواعد را برای ما فراهم نمیآورد. درهرصورت، دیدگاه کانت، موجود عقلانی خالی از حکم اخلاقی را غیرقابل قبول میداند. عقلانیتی که او از آن حمایت میکند، بهگونهای سر از فطریگرایی در میآورد. [۱۳]
زواریان، زهرا، عقلانیت دینی، ص۱۵، روزنامه ایران، سال ۱۴، شماره ۳۸۴۵، بهمن ۱۳۸۶.
۵ - عقلگرایی قلب مدرنیزمروشنگری بسترساز پیریزی جهانبینی مدرنیته است که فلسفه آن با اعتقاد به اصالت عقل و با انقطاع از وحی و مرجعیت معرفتی آغاز شد؛ دکارت با اصالتبخشی به عقل، مسیر فلسفه را منحرف ساخت. در فلسفه مدرن، خدایان غایب شدند و گرایش آن بیشتر از هستیشناسی به معرفتشناسی سوق یافت. بدینجهت، با آنکه در عرض به حلاجی ریزترین مسائل پرداختند و فلسفه را در حصر تجربی و شناخت را با متد علمی محصور نمودند، در روند طولی از مسیر اندیشه در شناخت متافیزیک بازماندند. [۱۴]
رضوی، مسعود، پایان تاریخ سقوط غرب و آغاز عصر سوم، ص۹۴، تهران، شفیعی، ۱۳۸۱، چاپ اول.
راسیونالیسم به عنوان محور مدرنیته، در فرایند روششناسی پوزیتویسم، انواع متعددی بهخود گرفت که چنانچه گذشت، از بینش رنه دکارت منبعث میگردند. [۱۵]
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ص۱۱۰، علیمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴، چاپ چهارم.
این مذهب در همه صورتهای خود، اساسا از روی اعتقاد به برتری عقل تعریف و در آن "عقل" بهمنزله "اصلی حقیقتا جزمی" (Dogma) اعلام شد و متضمن نفی هر امر فوق فردی و مخصوصا نفی شهود فکری (Intellectual Intuition) محض و از نظر منطقی، طرد هر نوع معرفت مابعدالطبیعی راستین است. نتیجه دیگر این نفی، در قلمرو دیگر، انکار هرگونه مرجعیت روحانی (Spiritual Authority) است که بالضروره از عالم "مافوق بشری" سرچشمه میگیرد. باید گفت که این فلسفه در بعد انسانشناسی با مذهب اصالت فرد یا فردگرایی نسبتی دارد و بهزعم گنون آن دو مذهب آن چنان با یکدیگر ارتباط دارند که با یکدیگر مختلط و مشتبه میشوند. [۱۶]
گنون، رنه، سیطره کمیت و علائم آخر زمان، ص۱۰۷، علیمحمد کاردان، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۸۴، چاپ چهارم.
۶ - انسان از دیدگاه عقلگرایانانسان از منظر آنان، از واقعیت عقلانی جهان جدا نیست و هویتی برتر از آن ندارد. به اعتقاد هگل، انسانی که تبیین عقلی کاملی از خود و جهان نداشته باشد، از حقیقت خود و هستی غافل است. از دید او در تاریخ اندیشه انسانی از خودبیگانگی جای خود را به "خودآگاهی" میدهد و هستی در مسیر تحولات مستمر خود آنگاه که در قالب ذهن انسان اندیشمند درمیآید، به حقیقت خویش بازمیگردد و ازخودبیگانگی آن پایان میپذیرد؛ بدینترتیب، انسان و هستی کامل از دید هگل، همان انسان غربی و هستی اوست که در اوج تفکر عقلی تاریخ نشسته است. [۱۷]
پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، ص۱۱۴، قم، معارف، ۱۳۷۹، چاپ چهارم.
۷ - افول فلسفه تعقلیدر دوران اوج عقلگرایی (سدههای ۱۷ و ۱۸)، همه باورها و ابعاد زندگی فردی و اجتماعی انسان، با حذف مبانی آسمانی، درصدد توجیه عقلانی خود برآمدند و ایدئولوژیهای عقلی بشری، جایگزین سنتهایی شدند که در چهرهای دینی از مکاشفات ربانی انبیاء الهی تغذیه میکردند و یا جایگزین بدعتهایی شدند که با تقلب مدعیان کاذب، رنگ سنت بهخود گرفته بودند. عقل با همه قدرتی که داشت، پس از قطع ارتباط با حقیقتی که محیط بر آن بود نتوانست جایگاه مستقل خود را حفظ کند و بهسرعت، راه افول را پیمود و زمینه را برای ظهور و تسلط جریان فکری دیگری که در طی این دو سده رشد کرد، آگاه نمود. [۱۸]
پارسانیا، حمید، حدیث پیمانه: پژوهشی در انقلاب اسلامی، ص۱۱۴، قم، معارف، ۱۳۷۹، چاپ چهارم.
۸ - عقل از منظر اسلامیعقل جایگاه ویژهای در هندسه معرفت دینی دارد. برخلاف رویکرد مدرن که ابتدا و انتهای علوم طبیعی را قطع نموده و تنها به عقل معاش و تجربی اکتفا میکند، رویکرد اسلامی میکوشد تا دو منبع عقل و وحی را هماهنگ با یکدیگر و پیامآور معصومی بداند که عالمان در هر حوزه علمی از محصول آن بهره برد. [۱۹]
جوادی عاملی، عبدالله، منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۹_ ۱۷، قم، اسراء، ۱۳۸۶، چاپ دوم.
بحث از عقلانیت در اسلام بیش از آن که صبغهای معرفتشناسانه داشته باشد از رنگ و بویی هستیشناسانه برخوردار است؛ براین اساس، بنابر نگاه تشکیکی متفکران اسلامی به هستی، مقوله عقل نیز از منظری سلسله مراتبی نگاه میشود که در آن عوالم در سه ساحت مادی (حسی)، خیال (مثال) و عالم عقل طبقهبندی میگردد. این دیدگاه، برخلاف دیدگاه مدرن، مبتنی است بر بینش سلسلهمراتبی واقعیت، هم از جنبه عینی و هم از جنبه ذهنی، که در آن از سطح مادی تا ذات حق، یعنی خداوند، گسترده شده است. [۲۰]
هاشمیان، محمدحسین، بررسی نسبت میان دو پارادایم انتظار و مدیریت استراتژیک، ص۱۶۵-۱۶۴، مجموعه مقالات دومین کنگره سراسری عاشوراپژوهی، جلد اول، ۱۳۸۷، چاپ اول.
بنابراین بالاترین مرتبه عقل از این منظر عقل قدسی است که در پرتو اشراق و افاضه مستقیم الهی از روحالقدس بهره میبرد و وحی و کلام خداوند را به بشر عرضه میکند [۲۱]
بکار، عثمان، طبقهبندی علوم از نظر حکمای مسلمان، ص۳۵، مقدمه سیدحسین نصر، جواد قاسمی، مشهد، بنیاد پژوهشهای آستان قدس رضوی، ۱۳۸۱، چاپ اول.
و دیگر مراتب نیز در سطوح بعد از آن قرار میگیرند.از این منظر، معنویت نمیتواند از دایره عقل بیرون باشد یا خلاف آن باشد. ثمره چنین نگاهی آن است که معنویت و قداست نهتنها در مراتب بالای تعقل و تجرد پابرجاست، بلکه در شئون مادی و دنیوی، عقل معاش و تدبیرگر مسلمان برای رتق و فتق امورش نیز رنگ و بوی الهی دارد. این معرفت اصیل یا قدسی است که به حکیم امکان میدهد تا خدا را در همهجا ببیند و نور را در جایی که ظلمت، دیگران را کور ساخته است، نظاره کند. [۲۲]
نصر، حسین، معرفت و معنویت، ص۴۶، انشاءالله رحمتی، تهران، دفتر نشر پژوهش و سهروردی، ۱۳۸۱، چاپ دوم.
۹ - پانویس
۱۰ - منبعسایت پژوهه، برگرفته از مقاله «عقل گرایی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۵/۱۱. |