شعر (منطق)شعر یکی از اصطلاحات بهکار رفته در علم منطق بوده و به معنای کلام مخیّل تشکیل شده از گفتارهای موزون، متساوی و با قافیه است. ۱ - مقدمهشعر از هنرهای بیانی است که تمام ملتها با همه اختلافهایی که دارند، آن را به کار میبرند. به کار بردن شعر باعث برانگیختن عواطف و احساسات مردم میشود و چیزی که سبب تاثیر آن در اذهان میشود، تخیل است، زیرا در شعر، آنچه بیش از هر چیز نمود دارد، تخیل است. به این دلیل گفتهاند که منطقیان یونان قدیم، ماده اصلی شعر را تخیل قرار داده و وزن و قافیه را به حساب نیاوردهاند، اما اعراب و به پیروی از آنان، بعضی قومیتهای دیگر مانند ایرانیان و ترکان که با اعراب ارتباط فرهنگی برقرار کردهاند، با وجود اختلافات فراوان، وزن و قافیه را، چنانکه در علم عروض و علم قافیه رواج دارد در اشعار خود به کار بردهاند. این اقوام، سخنی را که وزن و قافیه نداشته باشد، اگر چه تخیّل در آن راه یافته باشد، شعر نمیدانند. ۲ - شعر در عرف منطقیونبا توجه به تاثیری که وزن در برانگیختن عواطف و احساسات دارد باید آن را از اجزای شعر به حساب آورد، نه از محسّنات و توابع آن، زیرا از دیدگاه منطقی، ماده اصلی شعر تخیّل است و هر چیزی که این جنبه شعر را تقویت کند (مثل: وزن و قافیه) توجه منطقی را جلب میکند؛ بنابراین، وزن و قافیه را میتوان به عنوان اعوان شعر، به آن معنای موجود در خطابه لحاظ کرد و عمود شعر، خود قضایای خیالی است؛ پس شعر را هم مانند خطابه، به عمود و اعوان میتوان تقسیم کرد، اما سخن موزون و قافیهدار اگر خیالانگیز نباشد، در نظر منطقیان، شعر به حساب نمیآید. یادآوری این مطلب، لازم است که اگر گفتیم وزن و قافیه از اجزای شعر است، مقصود فقط وزن و قافیه متداول در علم عروض و قافیه در ادبیات عرب نیست، بلکه به هر کلام موزونی که خوش آهنگ باشد؛ (مانند سخنان قصار و لطیف و لُغَزوار) و هر سخنی که دارای قافیه مکرر باشد؛ (مانند: موشّحات و رباعیات) شعر گفته میشود. ۳ - تعریف اصطلاحبا توجه به آنچه گذشت، شعر را میتوان چنین تعریف کرد: «کلام خیالی و مرکب از الفاظ و کلمات موزون و مساوی (تساوی تعداد سیلابها در دو مصرع) و قافیهدار». لفظ مساوی را به این علت آوردیم که اگر کلام موزون باشد، اما تعداد کلمات در مصرعهای آن مساوی نباشد، اثر مطلوب را نمیبخشد. تکرار وزن بر اساس اوزان عروضی، به طور مساوی باعث میشود که شعر در انسان اثر کند. خواجه نصیر میگوید: «شعر در عرف منطقی، کلام مخیَّل است و در عرف متاخران، کلام موزون و با قافیه، چه به حسب این عرف، هر سخن را که وزن و قافیتی باشد، خواه آن سخن برهانی باشد، و خواه خطابی، خواه صادق، خواه کاذب، و اگر از باب مثال توحید خالص باشد یا هذیانات باشد، آن را شعر گویند و اگر از وزن و قافیه خالی باشد و اگر چه مخیَّل باشد، آن را شعر نخوانند… و محققان متاخران، شعر را حدی گفتهاند جامع هر دو معنا (خیال و وزن و قافیه) بر وجه اتمّ، و آن این است که گویند شعر کلامی است مخیّل تشکیل شده از گفتارهای موزون، متساوی و با قافیه». از شعر در اصطلاح منطق، همین معنای جامع اراده شده است. در منطق، از این لحاظ از شعر، بحث میشود که افاده تخیّل میکند و قیاس از آن تشکیل میشود. به شعر در لغت یونانی «نیطوریقا» گفته میشود. برخی از عالمان منطق با توجه به دو نگرش در تعریف شعر آوردهاند: «بین شعر ارسطویی (شعر در اصطلاح ارسطو و منطقدانان مسلمان) و شعر عروضی، عموم و خصوص من وجه است و هر یک از وجهی اعم از دیگری است و از وجهی اخص از آن». [۷]
خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۲۳۸.
۴ - اقسام شعرشعر دارای انواع مختلفی است؛ مانند: شعر تام، شعر حسرت، شعر حماسی، شعر موزون، شعر منثور، شعر مقفی و…. شعر دارای حیثیات متعدد است و هر یک از آنها مستقلاً قابل بحث است، از این رو علوم و فنون متعددی برای استیفای مباحث مختلف آن تاسیس شده است. قافیه و شرایط معتبر در آن، در علم قوافی (قافیهشناسی)، وزن حقیقی شعر در علم موسیقی، وزن اصطلاحی و تجربی آن در علم عَروض، و همچنین حیثیات دیگر آن در فنونی دیگر از قبیل: قریض و بدیع مطرح و منقّح میشود. ۴.۱ - شعر تامشعر تام نوعی شعر است که دارای سه رکن باشد: ۱. وزن، یعنی تناسب و ترتیب ابعاد موسیقی، زیرا بعضی از اوزان مقتضی سبکسری و بعضی، مقتضی وقار است. ۲. کلام مخیّل که عبارت است از: قضایای مخیّلی که در شعر به کار میرود و ماده اصلی آن را تشکیل میدهند. ۳. نغمه مناسب؛ هر نغمهای حکایت از حالت خاصی میکند، مثلاً نغمه حزین حکایت از حزن و نغمه غلیظ حکایت از غلظت میکند. هر گاه این سه عنصر جمع شود، شعر کامل میشود و آن را «شعر تام» مینامیم. ارزش شعر با این عناصر شناخته میشود و بالاترین و پستترین آنها در مقام و مرتبه معلوم میشود. ۴.۲ - شعر حسرتاز جمله اقسام شعر به لحاظ محتوا، شعرِ دارای مضمون حسرتآلود است. حسرت یعنی دریغ و افسوس خوردن، مانند: ما و مجنون همسفر بودیم در صحرای عشق او به منزلها رسید و ما هنوز آوارهایم. [۱۰]
گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۱۸۶.
۴.۳ - شعر حماسیشعر به لحاظ انفعالات نفسانی، اقسام مختلفی دارد؛ یکی از این اقسام شعر حماسی است. شعر حماسی، شعرِ برانگیزنده شجاعت و بیان کننده رشادتها است. حماسه در لغت به معنای دلیری، دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح به شعر بلند و روایتی میگویند که بر محور موضوعی جدّی و رزمی به شیوهای زیبا سروده شده باشد. منشا حماسه یا داستانهای کهن تاریخی، دینی و پهلوانی است، یا داستانهای تخیلی. حماسه بیانکننده پهلوانیها، جنگها و رشادتهای قومی، نژادی و ملی مردمانی است که در جریان تکوین تاریخ و یا تمدن سرزمینشان از خود بروز دادهاند. ۴.۴ - شعر عاشقانهشعر از نظر قالب و محتوا نیز دارای انواع و اقسام مختلفی است، از جمله اقسام شعر به لحاظ محتوا، شعر عاشقانه است. شعر عاشقانه، بیانگر محبت و عشق به محبوب است و در آن مطالبی ذکر میشود که در بردارنده اوصاف برجسته محبوب است. اشعار عاشقانه برای ابرازاندوه فراق و شوق وصال محبوب سروده میشود؛ مانند: ز غصه مردم چشمم نشسته در خون است ببین که در طلبت حال مردمان چون است. [۱۲]
گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۱۸۵.
۴.۵ - شعر عَروضیعروض، میزان و معیار برای سخن منظوم است، چنانکه نحو، میزان و معیار برای کلام منثور است و به این سبب، عَروض گفته میشود که معروضٌ علیه شعر است؛ یعنی شعر را بر آن عرضه میکنند تا موزون و ناموزون آن از هم باز شناخته شود. بین شعر ارسطویی، یعنی شعر در اصطلاح ارسطو و منطقدانان مسلمان و شعر عروضی، عموم و خصوص من وجه است و هر یک از جهتی اعم از دیگری است و از جهتی اخص از آن. توضیح مطلب آنکه بعضی از شعرها هم تخیّلی و هم دارای وزن و قافیهاند؛ مانند بسیاری از اشعار سعدی، حافظ و مولوی؛ پس اینگونه اشعار هم شعر عروضیاند و هم شعر منطقی و ارسطویی. برخی از شعرها تنها وزن و قافیه دارند و مفید تخیّل نیستند؛ مانند: اشعار الفیه بن مالک و منظومه سبزواری. بر این دسته از اشعار، شعر منطقی صدق نمیکند. دسته سوم، قضایای تخیّلی دارند، ولی وزن و قافیه ندارند. بر این دسته از اشعار، فقط شعر منطقی و ارسطویی صدق میکند، نه شعر عروضی. [۱۶]
خوانساری، محمد، منطق صوری، ص۲۳۸.
۴.۶ - شعر مدحیاز جمله اقسام شعر به لحاظ محتوا، شعر مدحی است. مدح در لغت به معنای ستایش است. شعر مدحی یا همان مدیحه، شعر ستایشآمیزی است که موضوع آن میتواند شخص، گروه، بانیان حکومت و یا حتی یکی از حالات و خلقیات نفسانی انسان باشد. شعر مدحی، مانند: «رَفَعتَ فما زِلتَ السحاب تفوقه فما لَکَ الّا مَقعَد الشمس مقعدٌ: بالا رفتهای به گونهای که بر ابرها برآمدهای و تورا جز جایگاه خورشید، جایگاهی نیست.» [۱۷]
گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۱۸۴.
۴.۷ - شعر مقفّیشعر مقفّی یعنی شعر دارای قافیه. قافیه در لغت به معنای از پی رونده و در اصطلاح ادب فارسی، یکسان بودن آخرین جزء کلمات آخر بیت است، به شرط آنکه کلمات عیناً و به یک معنا در آخر بیتها تکرار نشده باشد. درباره حقیقت و چیستی شعر، همگان بر این امر اتفاق دارند که عنصر تخییل و تصویر برای تحقق شعر، امری ضروری است و کلام شعری از قضایای مخیّلات تشکیل میشود و کلام فاقد عنصر تخییل و تصویر اساساً شعر نخواهد بود، اما درباره لزوم یا عدم لزوم وزن و قافیه، از قدمای منطقدانان یونانی نقل شده است که وجود آن دو را در تحقق شعر لازم نمیدانستند، در حالی که قوم عرب و اقوام مرتبط با آنان (مثل ملل فارس زبان و ترک زبان) وجود وزن و قافیه را در تحقق شعر لازم میدانند. البته ابنسینا در منطق شفا، نسبتِ داده شده به منطقدانان یونانی را صحیح نمیداند و معتقد است اهل یونان نیز وزن را معتبر میدانستند و حتّی وی، اسامی اوزان به زبان یونانی را هم نقل میکند. بنابر آنچه به منطقدانان یونانی نسبت دادهاند، تقسیم شعر به شعر مقفّّی (کلام تخییلی دارای قافیه) و شعر غیر مقفّی (کلام تخییلی فاقد قافیه) و همچنین تقسیم آن به شعر موزون (کلام تخییلی دارای وزن) و شعر غیر موزون (کلام تخییلی فاقد وزن) تقسیمی معقول و صحیح خواهد بود و بر همین اساس میتوانیم شعر منثور (کلام تخییلی فاقد وزن و قافیه) داشته باشیم، اما بنابر مبنای دیگر، شعر غیر مقفَّی، و شعر غیر موزون و شعر منثور، سالبه به انتفای موضوع است. ۴.۸ - شعر منثوراگر شرط لازم در اطلاق شعر بر یک کلام را ترکیب آن از قضایای تخییلی و اشتمال آن بر عنصر تخییل و تصویرگری بدانیم و وجود وزن و قافیه را ضروری ندانیم (چنانکه به قدمای منطقدانان یونانی نسبت دادهاند) در این صورت میتوان شعر منثور (در مقابل شعر منظوم) داشت. شعر منثور بر این مبنا در برابر اشعار کلاسیک فارسی (شعر با وزن و قافیه) قرار میگیرد، چه قافیه آن شعر به هم خورده باشد و یا اصلاً وزن و قافیه نداشته باشد که در زبان فارسی از آنها به شعر نیمایی، شعر سپید، شعر آزاد و… تعبیر میشود. ۴.۹ - شعر موزونیکی از انواع شعر، شعر موزون است. شعر موزون در مقابل شعر منثور و بدون وزن است. وزن، همان تناسب در صداها و مجموعه متناوبی از چند پایه یکسان است. اگر به کلام تخییلی وزن و قافیه هم افزوده شود، چنان تاثیری در جانها بر جای میگذارد که کلام و شعر منثور هرگز بر ایجاد چنین تاثیری قادر نخواهد بود. ۴.۱۰ - شعر نکوهشیشعر همچنان که از نظر شکل و ساختمان به غزل، مثنوی، شعر نو و… تقسیم میشود از نظر محتوا نیز به شعر حماسی، شعر نکوهشی، شعر عاشقانه و… تقسیم میشود. مفاد شعر نکوهشی، همان طور که از اسم آن پیدا است، سرزنش کردن و برشمردن معایب شخص و بدگویی از وی است؛ مثل این شعر فردوسی: اگر مادر شاه، بانو بُدی مرا سیم و زر تا به زانو بُدی همانا که شه روستازاده است به جای طلا نقرهام داده است به شعر نکوهشی، «شعر هجوی» هم گفته میشود. هجو در لغت، شمردن معایب کسی و دشنام و فحش است و در اصطلاح، بدگویی از کسی به زبان شعر است. [۲۱]
گرامی، محمدعلی، منطق مقارن، ص۱۸۵.
۵ - مستندات مقالهدر تنظیم این مقاله از منابع ذیل استفاده شده است: • خوانساری، محمد، منطق صوری. • گرامی، محمدعلی، منطق مقارن. • مظفر، محمدرضا، المنطق. • حلی، حسن بن یوسف، الجوهر النضید. • سجادی، جعفر، فرهنگ معارف اسلامی. • خواجه نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اساس الاقتباس. • مشکوةالدینی، عبدالمحسن، منطق نوین مشتمل بر اللمعات المشرقیه فی الفنون المنطقیه. ۶ - پانویس۷ - منبعپایگاه مدیریت اطلاعات علوم اسلامی، برگرفته از مقاله «شعر»، تاریخ بازیابی۱۳۹۶/۱/۲۱. |