خاندان بترونیبَتْرونی، عنوان اعضای خاندانی از فقها، قضات و مفتیان حنفی حلب در قرنهای دهم تا دوازدهم/۱۶ و ۱۷م، است. ۱ - سرسسله بَترونیاین خاندان به نیای خود عبدالرحمان بن محمد، از اهالی بترون (شهرکی نزدیک طرابلس شام) منسوباند. ۲ - برجستهترین عالمان این خاندان• عبدالرحمان بن محمد بن عبدالسلام • ابوالجود بن عبدالرحمان بن محمد • محمد بن عبدالرحمان بن محمد • ابوالیمن بن عبدالرحمان بن محمد • ابراهیم بن ابوالیمن بن عبدالرحمان • اسعد بن عبدالرحمان بن ابیالجود • صادق بن عبدالسّلام، ادیب و شاعر حنفی حلب که در اوایل قرن دوازدهم درگذشت. [۱]
طبّاخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۴۰۸، چاپ محمد کمال، حلب ۱۴۰۸ ۱۴۰۹/۱۹۸۸۱۹۸۹.
• مصطفی بن محمد، معروف به ابن بیری، ادیب و شاعر حنفی حلب که در ۱۱۴۸ درگذشت. [۲]
طبّاخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۴۵۶، چاپ محمد کمال، حلب ۱۴۰۸ ۱۴۰۹/۱۹۸۸۱۹۸۹.
۳ - عبدالرحمان بن محمدنسبت بترونیِ این خاندان به سبب خاستگاه ایشان بَترون، شهری در نزدیکی طرابلس شام است که قدیمترین فرد ایشان عبدالرحمان بن محمد بن عبدالسلام از آنجا به حلب مهاجرت کرده بوده است. عبدالرحمان که به ابن غَرامی نیز معروف است، فقیه شافعی مذهبی با گرایش صوفیانه بود. او در بترون نزد مشایخ آن دیار به ویژه سید عَلوان حَمَوی به فراگیری دانش پرداخت و علوم اسلامی همچون قرائت، تفسیر، حدیث، و نیز ادب عرب را فراگرفت و در فقه توانا گشت. وی که ملازم شیخ خود، سیدی علوان بود، توانست اجازه روایت تمام آموختههایش را کسب کند. او در ۹۶۴ق/۱۵۵۷م همراه خانوادهاش از بترون به حلب مهاجرت کرد و در آنجا قدر و منزلتش افزون گشت. با حضور در حلب، توسط بدرالدین خلیصی به زاویه شیخ عبدالکریم قَلْعی حنفی رفت و با مشایخ آنجا آشنا شد و سپس در مدرسه کیزوانیه به تدریس پرداخت. او در جامع کبیر به وعظ و افتا نشست و بسیاری کسان نزد وی شتافتند. او پس از درگذشت شیخ عبدالکریم، امام جامع حلب از نظر جایگاه علمی، توان جانشینی او را داشت؛ اما اختلاف مذهب، مانعی برای این جانشینی بود، پس بترونی، با پذیرش مشکلات احتمالی از سوی شافعیان، با تغییر مذهب خود از شافعی به حنفی، به امامت آنجا رسید. او سرانجام در ۹۷۷ق/۱۵۶۹م در حلب از دنیا رفت. [۵]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۱۵، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
[۷]
ابن حنبلی، محمد، درالحبب، ج۱، ص۷۶۸-۷۷۳، به کوشش محمود حمد فاخوری و یحیی زکریا عباره، دمشق، ۱۹۷۳م.
۳.۱ - آثارعبدالرحمان دارای آثاری است که نسخ برخی از آنها موجود است: ۱. رساله الحِکَم، که نسخه آن در مجموعه گَرِت (شم ۲۸۲۴) در دانشگاه پرینستون یافت میشود. [۸]
R.، Catalogue of Arabic Manuscripts in the Garrett Collection، Princeton، ۱۹۷۷، ص۲۴۱.
[۹]
بخیت، محمد عدنان و دیگران، فهرس المخطوطات العربیه المصوره، ج۲، ص۲۳، عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۲. رساله فی ارکان السلوک فی طریقه التصوف، که نسخه آن در مجموعه گرت (شم ۲۸۲۵) نگهداری میشود. [۱۰]
R.، Catalogue of Arabic Manuscripts in the Garrett Collection، Princeton، ۱۹۷۷، ص۲۴۱.
[۱۱]
بخیت، محمد عدنان و دیگران، فهرس المخطوطات العربیه المصوره، ج۲، ص۲۳، عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
همچنین در منابع به تألیفاتی از او اشاره شده است که امروزه نشانی از آنها در دست نیست، از آن جملهاند: تعلیقهای بر تائیه ابن حبیب، شرح المقدمه الجزریه در قرائات، شرح مقدمه الجرمی، و نظمِ التصریف زنجانی. ۴ - ابوالجودجایگاهی را که عبدالرحمان در حلب بهدستآورده بود، فرزندانش، ابوالجود، ابوالیمن و محمد به خوبی حفظ، بلکه افزون کردند. در میان این ۳ برادر، ابوالجود (د ۱۰۳۹ق/۱۶۳۰م) جانشین پدر شد. او به فراگرفتن علوم پرداخت و در فقه و علوم حدیثی توانا، و در فن خطابه چیرهدست گشت. وی پس از پدر، در جامع حلب به وعظ و خطابه میپرداخت و افزون بر آنکه مفتی حلب بود، به تدریس هم اشتغال داشت. ابوالجود همچنین مدتی ولایت افتا و قضای قدس را بر عهده داشت. [۱۵]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۱۶، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
در میان نویسندگان، بورینی با دیدهای متفاوت به ابوالجود نگریسته، و به ناتواناییهای علمی او اشاره کرده است. بورینی ضمن ستایش برادر وی، ابوالیمن، او را به جهل منتسب کرده است. [۱۶]
بورینی، حسن، تراجم الاعیان، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۲، به کوشش صلاحالدین منجد، دمشق، ۱۹۵۹م.
در مقابل، بسیاری کسان وی را ستوده، و شعرا در دیوانهای خود او را مدح کردهاند که برخی از اشعار ایشان در منابع آمده است. [۱۸]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۱۶-۲۱۷، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
برپایه برخی اسنادِ وقفیات باقیمانده در منطقه، ابوالجود از رجب ۱۰۳۵ تا رمضان ۱۰۳۶/ آوریل ۱۶۲۶ تا مه ۱۶۲۷ در مدرسه کیزوانیه تدریس میکرده است. به نظر میرسد که ابوالجود میتوانسته است به قضای حلب نیز دست یابد، اما برخی دشمنیها با او از سوی شیخ فتحالله بیلونی که به دربار عثمانی راه داشت و با نصوح پاشا، وزیراعظم دارای ارتباط بود، مانعی برای این امر گشت. شیخ بیلونی ترتیبی داد تا وزیر، حکم قضای حلب را به نام برادر ابوالجود، محمد (د ۱۰۴۲ق/۱۶۳۲م) امضا کند. از سویی محمد اگرچه خود به کمبضاعتی خویش، به ویژه با وجود ابوالجود، آگاه بود، اما نپذیرفتن حکم وزیر نیز دور از مصلحت مینمود. وی با بیان موضوع نزد برادر، اجازه قبول مسئولیت را کسب کرد و مدتی به قضای حلب پرداخت. محمد افزون بر آنکه به نام عمومی خاندان، بترونی شهرت داشت، به سبب زیستن در محله عَقَبه، به مفتی عقبه نیز معروف بود. [۲۱]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۳۲، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
۵ - ابوالیمنحضور محمد در مقام قضای حلب چندان دوام نیافت و برادر دیگرش، ابوالیمن (د ۱۰۴۶ق/۱۶۳۶م) به این مقام دست یافت. جدا از سخن بورینی درباره مقایسه ابوالجود و ابوالیمن، گویا در واقع نیز ابوالیمن نسبت به دیگر برادرانش از تواناییهای علمی بیشتری برخوردار بوده است. او پس از سپری کردن دوره تحصیل علم، فقیهی توانا گشت و در مدرسه عادلیه درس میداد. وی مفتی حلب شد و حلبیان به او اقبالی تمام داشتند. ابوالیمن در ۱۰۰۴ق/۱۵۹۶م از راه حج به دمشق رفت و در آنجا مرتبهای رفیع یافت. حضور او در منصب افتا را دست کم باید تا ۱۰۲۱ق/۱۶۱۲م، زمانی که بورینی او را دیده بوده است، در نظر گرفت. او همچنین در حدود سال ۱۰۳۶ق/۱۶۲۷م در مدرسه خسروپاشای حلب به تدریس و افتا میپرداخته است. ابوالیمن در سن ۸۰ سالگی درگذشت. [۲۳]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۳۳، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
[۲۴]
بورینی، حسن، تراجم الاعیان، ج۱، ص۲۶۵، به کوشش صلاحالدین منجد، دمشق، ۱۹۵۹م.
[۲۵]
ظاهریه، خطی (تاریخ)، ج۲، ص۵۲۹، ریان.
۵.۱ - تالیفاتوی دارای تألیفاتی نیز بوده است. جنجال برانگیزترین اثری که از او در منابع یاد شده، کتاب الدر المنتخب فی تاریخ مملکة حلب است که به ابن شحنه انتساب دارد و به همین شکل نیز در وین توسط فون کرمر (۱۸۵۲م) و نیز در دمشق (۱۹۰۹م) به چاپ رسیده است. برپایه تحقیقاتی که برخی پژوهشگران معاصر همچون محمد کمال و صالحیه انجام دادهاند، این کتاب از آنِ ابوالیمن بترونی است. آنان با اقامه دلیلهایی، همچون گروه مخالف، برای اثبات نظر خود پای میفشارند. [۲۶]
صالحیه، محمد عیسی، المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع، ج۱، ص۱۴۳، قاهره، ۱۹۹۲م.
[۲۷]
ظاهریه، خطی (تاریخ)، ج۲، ص۵۲۸ -۵۲۹، ریان.
[۲۸]
ابن شحنه، ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، ج۱، ص۱۰۴، به کوشش عبدالله محمد درویش، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م.
الفجر الطالع فی ذکر السیف القاطع، در تصوف و نیز السر المصون و الدر المکنون که هر دو در قاهره (۱۳۰۹ق) منتشر شدهاند، از دیگر آثار ابوالیمن به شمار میآیند. او شعر نیز میسروده که محبی نمونههایی از آن را آورده است. [۲۹]
محمدامین محبی دمشقی، خلاصه الاثر، ج۱، ص۱۵۷، قاهره، ۱۲۸۴ق.
۶ - فرزند ابوالیمنفرزند ابوالیمن، ابراهیم (د ۱۰۵۳ق/۱۶۴۳م) نیز مدتی به قضا اشتغال داشت، اما به زودی از آن دوری کرد و به ادب روی آورد و به سرودن شعر پرداخت که برخی از اشعار او در منابع آمده است. [۳۲]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۵۸- ۲۵۹، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
احمد (د ۱۰۷۱ق/۱۶۶۱م)، فرزند محمد هم که به ابن مفتی اشتهار داشت، مدتها قاضی شام و سپس حلب بود و در میان مردم نفوذ و اقتداری داشت و اموال فراوانی گردآورده بود. [۳۳]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۲۹۰، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
[۳۴]
محمدامین محبی دمشقی، خلاصه الاثر، ج۱، ص۳۴۳، قاهره، ۱۲۸۴ق.
از برادر او، عبدالرحمان نیز تنها در این حد آگاهی هست که از صفر ۱۰۳۲/دسامبر ۱۶۲۲ تا شعبان همان سال / ژوئن ۱۶۲۳ در مدرسه کیزوانیه تدریس میکرده است. ۷ - اسعد بن عبدالرحماناز این خاندان، نوه ابوالجود نیز به نام اسعد بن عبدالرحمان (د ۱۰۹۳ق/۱۶۸۲م) تا حدی دارای شهرت است. او در جوانی به سفر به غرب پرداخت و به دمشق و مصر نیز وارد شد. اسعد با سپری کردن دورههای آموزش، در امر قضا مهارت یافت و ولایت افتای حنفیان حلب را مدتها برعهده داشت و سپس توانست به منصب قضا دست یابد. طباخ محضر او را درک کرده، و مدتها ملازم وی بوده است. او همچنین در قصیدهای، اسعد را مدح گفته است. از موضوعات جالبی که درباره او در منابع آمده، آن است که بیماری اسعد در اواخر عمر که سبب رجوع فراوان او به پزشک شده بود، وی را به مطالعه در آثار پزشکی واداشت؛ این خود دستمایهای شد تا در امر پزشکی نیز مهارت یابد. وی سرانجام به همان بیماری از دنیا رفت. محبی برخی از اشعار او را آورده است. [۳۶]
محمدامین محبی دمشقی، نفحه الریحانه، ج۲، ص۶۰۳ -۶۰۷، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م.
[۳۸]
طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج۶، ص۳۵۱-۳۵۳، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم.
[۳۹]
صباغ، لیلی، من اعلام الفکر العربی فی العصر العثمانی الاول، ج۱، ص۱۰۶، الشرکه المتحده للتوزیع، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م.
۸ - فهرست منابع(۱) ابن حنبلی، محمد، درالحبب، به کوشش محمود حمد فاخوری و یحیی زکریا عباره، دمشق، ۱۹۷۳م. (۲) ابن شحنه، ابوالفضل محمد، الدر المنتخب، به کوشش عبدالله محمد درویش، دمشق، ۱۴۰۴ق/۱۹۸۴م. (۳) بخیت، محمد عدنان و دیگران، فهرس المخطوطات العربیة المصورة، عمان، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۴) بغدادی، ایضاح. (۵) بغدادی، هدیه. (۶) بورینی، حسن، تراجم الاعیان، به کوشش صلاحالدین منجد، دمشق، ۱۹۵۹م. (۷) صالحیه، محمد عیسی، المعجم الشامل للتراث العربی المطبوع، قاهره، ۱۹۹۲م. (۸) صباغ، لیلی، من اعلام الفکر العربی فی العصر العثمانی الاول، الشرکة المتحدة للتوزیع، ۱۴۰۶ق/ ۱۹۸۶م. (۹) طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، به کوشش محمد کمال، حلب، دارالقلم. (۱۰) ظاهریه، خطی (تاریخ)، ریان. (۱۱) غزی، کامل، نهر الذهب فی تاریخ حلب، حلب، ۱۹۳۳م. (۱۲) غزی، محمد، الکواکب السائرة، به کوشش جبرائیل سلیمان جبور، بیروت، ۱۹۵۹م. (۱۳) محمدامین محبی دمشقی، خلاصة الاثر، قاهره، ۱۲۸۴ق. (۱۴) محمدامین محبی دمشقی، نفحة الریحانة، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو، قاهره، ۱۳۸۷ق/۱۹۶۸م. (۱۵) ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. (۱۶) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۴. (۱۷)، R، Catalogue of Arabic Manuscripts in the Garrett Collection، Princeton، ۱۹۷۷. ۹ - پانویس۱۰ - منابعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بَترونی»، شماره۴۷۴. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بترونی»، شماره۴۴۷۶. |