جعفر بن یحیی بن خالدجعفر بن یحیی بن خالد بن برمک از خاندان برمکیان که از دولتمردان و غالباً ادب پیشه در دوره اول عباسیان، بویژه در زمان هارون الرشید بود. ۱ - مشخصاتدولتمرد، ادیب و فرزند یحیی بود که با قتل وی «ایقاع» برمکیان آغاز شد. ابوالفضل جعفر در ۱۵۰ در مدینه به دنیا آمد. پدرش او را برای تحصیل به قاضی ابویوسف فقیه نامور حنفی سپرد. [۱]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۹، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
[۲]
خلیل بن ایبک صفدی، کتاب الوافی بالوفیات، ج۱۱، ص۱۵۶، ج ۱، چاپ شکری فیصل، ویسبادن ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
ویژگیهای اخلاقی او را نزدیکترین کس به خلیفه و متولی خاتم گرداند. [۳]
مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۴، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
و خلیفه وی را سرپرست دارالخلافه کرد. [۴]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۴۵، گریفزولد۱۸۵۸.
۲ - ملازمت با خلیفهعلاقه و وابستگی ویژه میان جعفر و هارون ـ که آشکارا او را بیش از دیگر برمکیان بویژه فضل دوست میداشت [۵]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۳، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۶]
حاجی بن نظام عقیلی، آثار الوزراء، ج۱، ص۳۹، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۷]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۴۶، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۸]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۴۵، گریفزولد۱۸۵۸.
ـ نگرانی یحیی را که به خطرات ملازمت با خلیفه آشناتر بود، بر میانگیخت. [۹]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۳، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۱۰]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۸، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
خلیفه حتی از حضور در ضیافتی که جعفر بدان فراخوانده نشده بود، سرباز میزد. [۱۱]
ابوالقاسم بن غسّان، کتاب اخبار برامکه، ج۱، ص۶۲ـ۶۳، با مقدمه عبدالعظیم گرکانی، تهران ۱۳۱۲ ش.
و توصیه وی را در باب هر کس، حتی مخالفان خود، می پذیرفت، چنانکه جعفر واسطة ازدواج پسر عبدالملک بن صالح هاشمی با دختر خلیفه و اعطای حکومت رقّه و جزیره به وی شد. [۱۲]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۴۶ـ۲۴۸، گریفزولد۱۸۵۸.
این علاقه که دو سویه بود، موجب شد که جعفر جز مدت کوتاهی، هنگام فرماندهی سپاهی که برای آرام کردن شام و جزیره بدانسو رهسپار شد، هرگز از خلیفه دور نشود. در۱۷۱، جعفر برای فرو نشاندن ناآرامیهای شام در حِمْص خطبه طولانی و غرایی ایراد کرد. [۱۳]
احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۱۵، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران ۱۳۵۶ ش.
۳ - رویدادهای تاریخیدر ۱۷۳، با مرگ خیزران خلیفه بیدرنگ خاتم خود را از جعفر ستاند و به فضل بن ربیع سپرد. [۱۴]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۳۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
اما در ۱۷۶، که موسی بن عیسی از حکومت مصر برکنار شد، خلیفه جعفر را به جای او برگماشت و ولایت سرزمینهای غربی از انبار تا افریقیه را به او واگذار کرد. او عمر بن مَهران، کاتب خیزران، را از سوی خود به مصر فرستاد. [۱۶]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۵۲، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
در۱۷۷، جعفر از حکومت مصر خلع شد و اسحاق بن سلیمان جای وی را گرفت. [۱۷]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۵۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
در۱۸۰، رشید، جعفر را به شام فرستاد. او فتنه میان مصریان و یمنیان را فرو نشاند و با گماردن صالح بن سلیمان به ولایت البلقا و عیسی بن مکّی بر شام، نزد خلیفه بازگشت. [۱۹]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۶۲، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
[۲۰]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۶۳، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
و در ۱۸۰، حکومت خراسان و سجستان یافت. اما بعد از بیست روز نزد خلیفه بازگشت، و حسن بن قحطبه را به جای خود فرستاد [۲۱]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۶۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
و چون ترجیح میداد که در کنار خلیفه باشد، سالار کشیکبانان، (وَلیُّ الحَرَس)، گردید و از آنجا که دارنده این منصب نیز ناگزیر بود در شهر باشد، هرثمة بن اعین را که از حکومت افریقیه معزول شده بود، به جای خود به این مقام گمارد. [۲۲]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۶۲ـ۲۶۳، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۲۳]
ابن خلدون، العبر:تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۵، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
در۱۸۰، هارون بار دیگر خاتم را از او گرفت و به پدرش، یحیی، واگذارد. دو سال بعد، هارون حمایت و تربیت مأمون را که در اختیار محمد بن خالد برمکی بود، به جعفر سپرد. [۲۵]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۶۹، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۲۶]
ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۲، ص۴۰۲، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱).
جعفر پس از گرفتن بیعت برای مأمون، همراه او به مدینه رفت. در ۱۸۵، جعفر از خلیفه اجازه حج و مجاورت خواست. در شعبان سفر خود را آغاز کرد و رمضان را در جده گذراند، سپس حج گزارد. در ۱۸۶، هارون الرشید حج را با خانواده برمکیان انجام داد. در محرم ۱۸۷، در حیره در منطقه انبار فرود آمد و در قصر عون العبادی اقامت گزید. سپس با کشتی به دیرالعُمر رفت و شنبه اول محرم [۲۹]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۳۰]
احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۳۱: صفر، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران ۱۳۵۶ ش.
مسرور [۳۱]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۰، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
[۳۲]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۳۹، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
غلام خود، را همراه حماد بن سالم ابوعصمه با فرمان قتل جعفر نزد او فرستاد که همراه با ابوزَکار، نوازنده نابینای کُلواذانی، و بختیشوع به بزم نشسته بود. درباره واکنش جعفر در برابر این خشم ناگهانی گزارشها مختلف است. به هر حال، وی برای دستیابی به بخشش خلیفه کوشید، اما مسرور سر از تن او جدا کرد. [۳۳]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۳۴]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۲۳۶ـ۲۳۷، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
[۳۵]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۴۷، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۳۶]
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۱۹۱، چاپ عباس اقبال، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۰ ش).
[۳۷]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
بنابراین در این هنگام جعفر باید ۳۷ ساله بوده باشد. [۳۸]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۶۰، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
پس از اجرای حکم، به روایتی، هارون دستور قتل مسرور را داد، زیرا توان دیدن قاتل جعفر را نداشت. [۳۹]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۱، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
اما این روایت نادرست است، زیرا به تصریح ابن اثیر هنگام مرگ هارون در ۱۹۳ مسرور حضور داشت و تا روزگار متوکل زنده بود. [۴۱]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۰۴، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
ظاهراً جعفر هنگام قتل خود مقدمات سفر به خراسان را فراهم میکرد [۴۲]
ابن عمرانی، الابناء فی تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۸۱، چاپ قاسم سامرایی، لیدن ۱۹۷۳.
و صبح روز حادثه با خلیفه در انس و انبساط بوده است. به دستور هارون، جسد وی را دو نیمه کردند و در دو طرف پل بغداد بیاویختند و زمانی در این حال بود تا هارون هنگام سفر به خراسان دستور سوزاندن آن را داد. [۴۳]
احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۳۰ـ۴۳۳، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران ۱۳۵۶ ش.
[۴۴]
محمد بن جریر طبری، ج۸، ص۲۹۶، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۴۵]
محمد بن جریر طبری، ج۸، ص۲۹۸، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
حکایت ثبت بهای خلعتی که خلیفه به جعفر داد و نفت و بوریایی که برای سوزاندن جسد او به کار رفت، به عنوان نماد کامل ناپایداری قدرت و مکنت مشهور است [۴۶]
محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۲۴۳، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد۱۳۵۰ ش.
[۴۷]
احمد بن محمد غفاری قزوینی، تاریخ نگارستان، ج۱، ص۴۲، چاپ مدرس گیلانی، تهران ۱۴۰۴.
[۴۸]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۴۷، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۴۹]
محسن بن علی تنوخی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، ج۸، ص۱۹۶، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
[۵۰]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۵۳، گریفزولد۱۸۵۸.
۴ - اوصاففصاحت و بلاغت جعفر در گفتار و نوشتار همپای آوازه سخاوت برادرش فضل بوده و تحسین بسیاری همچون ثُمامة بن اَشرَس، جاحظ و اشجع را برانگیخته است. [۵۱]
ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۱۵، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱).
[۵۲]
ابراهیم بن علی حصری، زهر الا´داب و ثمر الالباب، ج۱، ص۱۰۹، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
[۵۳]
ابراهیم بن علی حصری، زهر الا´داب و ثمر الالباب، ج۱، ص۱۵۷، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
[۵۴]
ابراهیم بن علی حصری، زهر الا´داب و ثمر الالباب، ج۱، ص۳۶۵، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
احمد بن جنید اسکافی در تأیید توانایی داوری و فصاحت او گواهی میدهد که در یک نشست بیش از هزار توقیع را با حضور ذهن و رعایت حدود شرعی جواب نوشت. [۵۵]
احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۷، ص۱۵۴، مدینه (بی تا).
[۵۶]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۲۸ـ۳۲۹، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
به سبب همین حضور ذهن «وزیر ثانی» لقب گرفت [۵۷]
محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۸۸۸، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد۱۳۵۰ ش.
و نیز همانند فضل و بویژه پس از سپردن امور دارالخلافه به او، وزیر صغیر نیز نامیده میشد. [۵۸]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۴۵، گریفزولد۱۸۵۸.
جعفر، گذشته از قدرت سخنوری و توقیعات زیبا که بدان شهرت ویژه دارد و نسخه برداری و گردآوری و مطالعه آن به عنوان نمونههای تبحّر در میان کاتبان و اهل ترسل رایج بود، در ادب پروری نیز صاحب آوازه ای در خور است، چنانکه صله او به مروان بن ابی حفصه برای شعری در رثای مَعن بن زائده مشهور است. [۵۹]
ابراهیم بن علی حصری، زهر الا´داب و ثمر الالباب، ج۱، ص۳۶۶، چاپ علی محمد بجاوی، قاهره ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
کسانی چون اصمعی، ابوقابوس نصرانی حمیری، اَشجَع سُلَّمی، سلیم خادم، ابومحمد یزیدی که النوادر را برای او تألیف کرد، ابراهیم موصلی، ابن جامی، عَتّابی، مَعْبَد مخارق، ابن ابی امید و دیگران در کنف حمایت او بودند. [۶۰]
ابن ندیم، کتاب الفهرست للندیم، ج۱، ص۱۰، چاپ رضا تجدد، تهران (۱۳۵۰ ش).
[۶۱]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۳۷ـ۱۳۸، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
[۶۲]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۶، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
ابن قتیبه [۶۳]
ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۲، ص۱۷۴، بیروت (بی تا).
با نقل تعریف اصطلاح «ایجاز» از جعفر، بر صاحبنظری وی درمباحث ادبی تأکید دارد. علاقه جعفر به موسیقی و غنا منشأ توجه او به موسیقیدانان و آوازخوانان معاصرش بود که شواهد بسیار آن در جای جای الاغانی به چشم میخورد.۵ - توجه به علم و عالمجعفر عالم پرور نیز بود. همو در۱۷۵ بختیشوع را به بغداد فراخواند که بعدها در۱۹۰ طبیب مخصوص هارون شد. [۶۴]
دولیسی ایوانز اولیری، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ج۱، ص۲۴۸، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۴۲ ش.
جعفر موجب آشنایی هارون و جابر بن حیّان بود که الادویه را برای او نگاشت و با سقوط برمکیان در ۱۸۸ به کوفه بازگشت. [۶۵]
قنواتی، ج ۲ ب، ص ۷۷۴ـ۷۷۵
. و به گفته برخی، مراد از جعفری که در آثار جابر از او سخن میرود جعفر برمکی است [۶۶]
ابن ندیم، کتاب الفهرست للندیم، ج۱، ص۴۲۰، چاپ رضا تجدد، تهران (۱۳۵۰ ش).
جعفر، همانند دیگر برمکیان، از مشوّقان نهضت ترجمه و موجب آشنایی خلیفه با علوم عقلی بود. [۶۷]
دولیسی ایوانز اولیری، ج۱، ص۱۱۳، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۴۲ ش.
[۶۸]
دولیسی ایوانز اولیری، ج۱، ص۲۴۹، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۴۲ ش.
ترجمه اصول اقلیدس و مجسطی بطلمیوس را نیز به اشاره او دانسته اند. [۶۹]
دولیسی ایوانز اولیری، انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی، ج۱، ص۲۳۹، ترجمه احمد آرام، تهران ۱۳۴۲ ش.
۶ - فرزندانوی در مشرق بغداد در محله سکونت برمکیان ـ باب الشماسیه ـ قصری به نام جعفری ساخت که پس از قتل او، مأمون و سپس حسن بن سهل در آن اقامت گزیدند. [۷۰]
محسن بن علی تنوخی، ج۸، ص۲۰،پانویس ۷، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، چاپ عبود شالجی، بیروت ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/۱۹۷۱ـ۱۹۷۳.
در برخی از گزارشهای تاریخی، از فرزند یا فرزندانِ جعفر یاد شده است. مسعودی، [۷۱]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۴۸ از پسری نام میبرد که به خادمی موسوم به ریاش سپرده شد، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
به روایتی، هارون فرزندان جعفر را کشت. [۷۲]
ابن عمرانی، الابناء فی تاریخ الخلفاء، ج۱، ص۸۴، چاپ قاسم سامرایی، لیدن ۱۹۷۳.
جهشیاری از پسری به نام فضل [۷۳]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۸۳، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
و از عَریبِ آوازخوان که دختر جعفر است، سخن گفته است. از جعفر دو سکه نقره، که یکی از آن دو ضرب محمدیه است، یافت شده است. [۷۴]
عبدالحی حبیبی، «سهم برمکیان بلخی در پرورش علم و ثقافت»، ج۱، ص ۲۸، آریانا، ج ۲۳، ش ۵ـ۶ (جوزا و سرطان ۱۳۴۴).
[۷۵]
لوسین بووا، برمکیان، ج۱، ص۱۱۶ـ۱۱۷، ترجمه عبدالحسین میکده، تهران ۱۳۵۲ ش.
۷ - ایقاع و نکبتپس از قتل جعفر و دستگیری یحیی و فرزندانش در۱۸۷، مجموعة اقدامات هارون الرشید در براندازی برمکیان و وابستگانشان، ایقاع و نکبت [۷۷]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۵۱، گریفزولد۱۸۵۸.
خوانده شد که شامل زندان، مصادره اموال [۷۸]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۸۷، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
و قتل نزدیک به هزار تن وابستگان برمکیان و ویرانی سراهای آنان میشده است. [۷۹]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۸۰]
مطهر بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۰۵، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
[۸۱]
مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۳۴۵، تهران ۱۳۱۸ ش.
برخی منابع [۸۲]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۹۲، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
از امان نامه ای مبنی بر حفظ جان یحیی و فرزندانش، سخن گفته اند. با اینهمه، سخن اسماعیل بن صبیح کاتب یحیی، صراحت دارد که تصمیم خلیفه از سه سال پیش از ایقاع گرفته شده بود. [۸۳]
احمد بن اسحاق یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۳۰، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، تهران ۱۳۵۶ ش.
از قرار معلوم، یحیی نیز نشانههایی از افول قدرت خود را در رفتار هارون میدیده است، از جمله، گرفتن ولایات از فضل، خشم گرفتن هارون بر او در ۱۸۳ و فرستادنش به رقه که با شفاعت زبیده (بنت منیر) منتفی شد و خلیفه فضل را به سرپرستی امین برگماشت ولی حکومتی به او نداد. [۸۴]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۹، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
علاوه بر یحیی و پسرانش، ابوالمهدی، داماد برمکیان نیز دستگیر شد، [۸۵]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
تنها محمد بن خالد از تعرّض مصون ماند. [۸۶]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
گرچه بیشتر کودکان برمکی آزاد گردیدند، [۸۷]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۶، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
اما پناه دهندگان برمکیان به مجازاتهای سخت تهدید شدند. زندانیان برمکی را زنانی چون زبیده بنت منیر، مادر فضل، و دنانیر کنیز یحیی و تنی چند از خادمان همراهی میکردند. [۸۸]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۷، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
دوران اسارت بتناوب با سختی و آسانی همراه بود، اما پس از خشم گرفتن هارون بر عبدالملک بن صالح هاشمی (متوفی ۱۹۶) و گمان بر همداستانی او و برمکیان در توطئه ای بر ضد هارون، خلیفه بر برمکیان بیش از پیش سخت گرفت و حتی فضل را تهدید به مرگ کرد. برمکیان در برابر این اتهام از خود دفاع کردند. حتی گزارشهایی از مخالفت یحیی با عبدالملک در دست است. [۸۹]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۰۴، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
برمکیانی نیز که کشته یا اسیر نشده بودند سرنوشت بهتری نداشتند و روایات بسیار از روزگار شدت بعد از فرج آنان موجود است. [۹۰]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۶ـ۲۵۷، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
۸ - علل افول قدرت برمکیانتاکنون راز این تغییر رفتار هارون الرشید بتمامی گشوده نشده و گویا تنها خود او از آن با خبر بوده است؛ از هارون نقل است : «اگر پیراهن من از این راز آگاه شود، آن را خواهم سوزاند.». [۹۱]
ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۱۸۹، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۰.
به این ترتیب، برمکیان پس از سالها حکومت و طی سه نسل احراز مهمترین مقامات دیوانی و حفظ و اجرای روش و منش اداری و نظامی ایران عهد ساسانی همراه با تجدید اشرافیت عرب، از میان رفتند. از خلال گزارشهای تاریخی، انگیزه این تغییررفتار برگرد محورهایی چون داستان عباسه و جعفر، گسترش نفوذ و اقتدار سیاسی و ثروت و مکنت برمکیان که برانگیزنده بیم و حسد خلیفه شد، سخن چینی مخالفان و سرانجام انواع گرایشهای دگراندیشانه از شعوبیگری تا مماشات با علویان و بالاخره اتهام کفر و زندقه میگردد.۹ - قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادیمیتوان با دقت در احوال برمکیان، دریافت که قدرت و نفوذ سیاسی و اقتصادی آنان، عامل اصلی ایقاع بوده است. ازدواج جعفر و عباسه، خواهر هارون، به پیشنهاد خود خلیفه به شرط آنکه پیوندی صوری باشد، انجام یافت، اما ظاهراً ثمره آن فرزند یا فرزندانی بود که هارون به محض آگاهی از وجود آنان، دستور نابودی جعفر را داد. این داستان با تغییراتی اندک، از قبیل ذکر نام میمونه به جای عباسه [۹۲]
محمد دیاب اتلیدی، اعلام الناس بماوقع لبرامکة من بنی العباس، ج۱، ص۱۲۰ـ۱۲۱، (بی جا) ۱۳۱۰.
و نقش زبیده، همسر هارون (متوفی در۲۱۶)، به جای کنیزی بی نام به عنوان فاش کننده راز، [۹۳]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۳۳ـ۳۳۴، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
در بسیاری از منابع تاریخی گزارش شده است [۹۵]
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۱۹۰، چاپ عباس اقبال، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۰ ش).
[۹۶]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۹۴، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۹۷]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۴۶ـ۲۵۰، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
[۹۸]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۵۱ـ۱۵۲، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
اما ابن خلدون در درستی آن تردید کرده است [۹۹]
ابن خلدون، العبر:تاریخ ابن خلدون، ج۵، ص۷، ترجمه عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۶۳ـ۱۳۷۰ ش.
و آنچه این تردید را موجه میکند آن است که در هجویه ابونواس درباره عباسه که نام شوهران او را آورده، صحبتی از جعفر نیست. ذکر این ماجرا به عنوان تنها انگیزه هارون در اعمال سیاستی چنین خشن، نادرست به نظر میرسد. در این میان، نقش مخالفان برمکیان که اطرافیان پرنفوذ هارون بودند چون دَرارة بن محمد العَری، فضل بن ربیع، علی بن عیسی بن ماهان و زبیده را نمیتوان انکار کرد، [۱۰۰]
مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۳۴۵، تهران ۱۳۱۸ ش.
[۱۰۱]
هندوشاه بن سنجر، تجارب السلف، ج۱، ص۱۵۲، چاپ عباس اقبال، تهران ۱۳۵۷ ش.
بخصوص زبیده که دشمنی جعفر را، به سبب پافشاری او در حمایت از مأمون، در دل داشت. [۱۰۲]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۴۸، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
دیرپایی اقتدار برمکیان و نفوذ گسترده سیاسی و بویژه مکنت بسیار آنان از جمله عوامل نکبت ایشان شمرده شده است، [۱۰۳]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۷، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
[۱۰۴]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۳۶، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
زیرا که با آن امکانات، بیم انتقال حکومت به ایرانیان میرفت. [۱۰۵]
ابن اثیر، ج۵، ص۱۱۴،پانویس ۱،الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
اسماعیل بن یحیی هاشمی روایت کرده است که دیدن موکب پرشکوه جعفر و املاک و قصرهای برمکیان تا چه حد خشم هارون را برانگیخته بود. [۱۰۶]
محمد دیاب اتلیدی، اعلام الناس بماوقع لبرامکة من بنی العباس، ج۱، ص۱۲۱، (بی جا) ۱۳۱۰.
تا جایی که به یحیی توصیه شد با بخشش بخشی از این اموال به خلیفه و کسانش، خود و خانواده اش را از خشم مصون دارد [۱۰۷]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۹، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
و فضل بن ربیع با انگشت نهادن بر اتکای مالی خلیفه به برمکیان و رفتار آمرانه یحیی در موارد زیاده روی هارون الرشید در آزمندی و صرف مال، در تضعیف قدرت آنان کوشید. [۱۰۸]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۰۱، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
بیهقی ۵۳۷ ـ ۵۳۹. ۱۰ - تمایل به علویانمماشات و مدارای برمکیان با علویان نیز از جمله اتهاماتی است که مخالفان بر ایشان وارد میکردند، چنانکه در برخی گزارشها علت ایقاع، تنها اقدام برمکیان به آزاد کردن یحیی بن عبدالله دانسته شده است. [۱۱۰]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۸۹ـ ۲۹۰، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۱۱۱]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۳۳، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
[۱۱۳]
ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان، ج۱، ص۱۹۲ـ۱۹۵، چاپ عباس اقبال، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۲۰ ش).
[۱۱۴]
ابن طقطقی، الفخری فی الا´داب السلطانیة و الدول اسلامیة، ج۱، ص۲۵۱، گریفزولد۱۸۵۸.
[۱۱۵]
احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان: بخش مربوط به ایران، ترجمه آذرتاش آذرنوش، چاپ محمد فرزان، تهران ۱۳۶۴ ش.
[۱۱۶]
مجمل التواریخ و القصص، چاپ بهار، ج۱، ص۳۴۷، تهران ۱۳۱۸ ش.
موارد دیگر از مماشات برمکیان با علویان شفاعت یحیی نزد هارون برای آزادی یعقوب بن داود، وزیر مهدی، است که به اتهام هواداری از علویان، محبوس بود [۱۱۷]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۲۱، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
یا پرداخت دویست هزار دینار به یحیی بن عبدالله. با اینهمه درباره تمایل برمکیان به علویان، آرای کاملاً متضادی وجود دارد. [۱۱۸]
جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج۱، ص۷۸۹ـ۷۹۰، ترجمه و نگارش علی جواهر کلام، تهران ۱۳۶۹ ش.
از جمله گزارش منابع شیعی از بغض و تضییقات برمکیان نسبت به خاندان امامت، تا جایی که گفتهاند یحیی با فرستادن خرما و ریحان مسموم به زندان، در قتل امام موسی کاظم علیهالسلام شرکت جست ۱۱ - نسبت کفر و زندقهاز آنجا که یحیی و همراهانش در زندان مخصوص زنادقه زندانی شدند، [۱۲۱]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۳۷، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
میتوان احتمال داد که نوعی بددینی و کفر و زندقه نیز به آنان نسبت داده بوده اند. نکاتی چند این گمان را تقویت میکند: در بیت الحکمه جناح نیرومندی از متفکران دگراندیش، شعوبی یا متعلق به نحله های فکری گوناگون رفت وآمد میکردند. ابوالربیع محمد بن لیث، دشمن یحیی، در گفتگو با هارون الرشید بر افکار الحادی وی انگشت مینهد. [۱۲۲]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۲۸۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
اصمعی برمکیان را متهم میکند که هر گاه در حضور ایشان سخنان شرک آمیز گفته میشود، شادمان میشوند و در برابر تلاوت آیات قرآن از گفتههای مزدک سخن میگویند. [۱۲۳]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۶۱، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
[۱۲۴]
ابن قتیبه، کتاب عیون الاخبار، ج۱، ص۵۱، بیروت (بی تا).
همچنین آنان متهم شدهاند به اینکه مجوسانی در لباس اسلاماند که آیینهای شرک آمیز را پنهانی به اسلام وارد میکنند [۱۲۵]
احمد بن علی خطیب بغدادی ، تاریخ بغداد ،ص ۲۸۵، مدینه ( بی تا. ) ؛
گویا این تهمت در میان مردم پراکنده شده بود، چنانکه یکی از مردمان عادی، فضل را به سبب زندقه، ناسزا میگوید [۱۲۶]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۰۸، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
۱۲ - تأثیر ایقاع بر حکومت هارونوقوع ایقاع، به هر علت، برای حکومت هارون نتیجه نیکویی نداشت؛ هارون الرشید دریافتن دولتمردانی که در غیاب ایشان امور را اداره کنند و از آنان یا پرورده آنان نباشند، با دشواری روبرو شد. [۱۲۷]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۰۴، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
با وجود ممنوعیت سوگواری برای آنان و سخن گفتن از ایشان [۱۲۸]
محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، ج۱، ص۲۴۲، چاپ علی اکبر فیاض، مشهد۱۳۵۰ ش.
[۱۲۹]
حاجی بن نظام عقیلی، آثار الوزراء، ج۱، ص۵۳، چاپ جلال الدین محدث ارموی، تهران ۱۳۶۴ ش.
پروردگان برمکیان سپاس خود را نسبت به آنان ادا میکردند. [۱۳۰]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۱۷۹، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
[۱۳۱]
ابن ندیم، کتاب الفهرست للندیم، ج۱، ص۱۱، چاپ رضا تجدد، تهران (۱۳۵۰ ش).
[۱۳۲]
ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، ج۱، ص۱۸۸ـ۱۹۴، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱).
[۱۳۳]
علی بن حسین ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۱۸، ص۲۰۱، ج ۱۷، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۸۹/۱۹۷۰).
و به اندازه اشعار ستایش آمیز، در رثای آنان شعر سرودند [۱۳۴]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۳۰۰ـ۳۰۱، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
[۱۳۵]
علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۲۵۳ـ۲۵۶، چاپ شارل پلا، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
[۱۳۶]
ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۱، ص۳۴۰ـ۳۴۱، چاپ احسان عباس، بیروت ۱۹۶۸ـ۱۹۷۷.
از آن جمله است اشعار عتابی که ارتجالاً سروده است. [۱۳۷]
ابن ندیم، کتاب الفهرست للندیم، ج۱، ص۱۳۵، چاپ رضا تجدد، تهران (۱۳۵۰ ش).
[۱۳۸]
محمد بن عبدوس جهشیاری، کتاب الوزراء و الکتاب، ج۱، ص۲۱۱، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
همچنین کسانی چون ابراهیم بن عثمان بن نُهَیک، به سبب بیتابی در مرگ جعفر، به فرمان رشید، کشته شد. [۱۳۹]
محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری :تاریخ الامم و الملوک، ج۸، ص۳۱۰ـ۳۱۲، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۲ـ۱۹۶۷).
و ابو بشر ثمامة بن اشرس گرفتار آمد. [۱۴۱]
ابن ندیم، کتاب الفهرست للندیم، ج۱، ص۲۰۷، چاپ رضا تجدد، تهران (۱۳۵۰ ش).
و ابونواس ناگزیر به مصر گریخت. [۱۴۲]
شوقی ضیف، العصر العباسی الاول، ج۱، ص۲۲۴.، قاهره (۱۹۸۲).
۱۳ - پانویس
۱۴ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خاندان برمکیان»، شماره۱۰۴۴. |