زمان تقریبی مطالعه: 18 دقیقه
 

تجرید (علم بدیع)





تجـرید، در لغت به معنی برهنه کردن و پیراستن، و در حوزه بلاغت، اصطلاحی مشترک در دانش بیان و در دانش بدیع است.


۱ - تجرید در لغت و اصطلاح



تَجْـرید، در لغت به معنی برهنه کردن و پیراستن، و در حوزه بلاغت اصطلاحی مشترک در دانش بیان (در زمینه یکی‌از طبقه‌بندی‌های استعاره مصرحه ) و در دانش بدیع.

۱.۱ - معانی تجرید


با توجه به نقش تجرید در هنر‌ به‌طور عام و تفسیری که علمای بدیع از تجرید به دست داده‌اند، به طور خاص می‌توان تجرید را دارای دو معنای عام و خاص دانست:

۱.۱.۱ - معنای عام


تجرید در معنای عام، ابزار و شیوه‌ای است هنری در خدمت تخییل که شاعر در عملکرد شاعرانه خود، پیوسته از آن سود می‌جوید. بدین‌ترتیب که از طریق تجرید و انتزاع، واقعیت‌های عینی را به تصویرهای ذهنی و جهان خیالی بدل می‌سازد و زمینه محاکاتِ شاعرانه و تخییل هنرمندانه را فراهم می‌آورد. «مقدماتِ موهمه (= خیال‌انگیز)» ــ که نظامی عروضی در چهار مقـاله از آن سخـن می‌گوید ــ و زمینه‌ساز «التئامِ قیاسات مُنتِجه» شاعرانه می‌گردد،
[۶] نظامی‌عروضی، احمد، چهار مقاله، ج۱، ص۲۶، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۱ش.
حاصل انتزاع و تجریدِ واقعیتهای عینی و تبدیل آن‌ها به واقعیت‌های ذهنی و خیالی است. در این تکاپوی ذهنی، صنایع بدیعی و بیانی و شگردهای بلاغی به نسبت‌های مختلف دخیل‌اند و چنین است که می‌توان تجرید را اساس هر شعر و بنیاد هر هنر
[۸] شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱، تهران، آگاه.
به شمار آورد و از صور خیال و تصویرپردازیِ ذهن براساس انتزاع و تجرید سخن گفت.
[۹] Abrams, MH, A Glossary of Literary Terms, New York etc, ۱۹۷۱، ج۱، ص۷۶-۷۷.
[۱۰] Cuddon, JA, A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, New York, Blackwell، ج۳، ص۴۱۵.


۱.۱.۲ - معنای خاص


تجرید در معنای خاص و به عنوان اصطلاحی در دانش بدیع چنان است که از موصوفی، موصوفی دیگر متصف به صفتِ موصوف نخستین انتزاع کنند و بدین‌سان، بر قوت و شدت اتصاف موصوف نخستین به صفت مشترک تأکید ورزند و در این اتصاف مبالغه نمایند، چنان‌که از «شخص بخشنده» حاتم انتزاع کنند که در بخشندگی با شخص بخشنده اشتراک دارد و از این طریق نشان دهند که شخص بخشنده مورد نظر (موصوف نخستین) حتی از حاتم هم که مثال و مظهر بخشندگی است، بخشنده‌تر است و به همین سبب است که می‌توان حاتم را از او انتزاع کرد و چنین است که هدف تجرید که همانا مبالغه در توصیف بخشندگیِ شخص بخشنده (موصوف نخستین) خواهد بود، تحقق می‌یابد. این تعریف از آغاز، از روزگار خطیب قزوینی (د ۷۳۹ق/۱۳۳۸م) صورت پذیرفته،
[۱۱] خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.]
[۱۲] خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۶۸، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، المکتبة التجاریه.
و با تکرار آن در دیگر آثار بلاغی سده‌های ۸ و ۹ق/۱۴ و ۱۵م
[۱۶] طیبی، حسین، التبیان فی البیان، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، ۱۹۸۶م.
[۱۷] حسینی‌نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
و دیگر سده‌ها
[۱۸] مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، ج۱، ص۳۳۶، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
[۱۹] فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
به روزگار ما رسیده است.
[۲۰] گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰، تهران، ۱۳۲۸ق.
[۲۱] آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵، شیراز، ۱۳۴۰ش.
[۲۲] تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۵۵، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
[۲۳] رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، ج۱، ص۳۶۷، شیراز، ۱۳۴۰ش.
[۲۴] آهنی، غلامحسین،معانی بیان، تهران.


۲ - تجرید در ادبیات عرب



تجرید در ادبیات عرب به ۴ شیوه و ۴ صورت به کار می‌رود:

۲.۱ - با واسطه حروف جاره


با واسطه حروف جاره من، باء و فی.

۲.۱.۱ - حرف جاره من


مِنِ جاره یا تجریدیه، چنان‌که در عبارت «لی من فلان، صدیق حمیم: من از سوی فلان دوست، دوستی صمیمی و نزدیک به دست آورده‌ام»، که انتزاع دوست دوم از دوست اول با صفت مشترک «نزدیکی و صمیمیت» بیانگر مبالغه در دوستی و صداقتِ دوست نخستین است و تأکید بر این معنا ست که دوست نخستین در دوستی و صداقت بدان پایه رسیده است که می‌توان از او دوستی دیگر انتزاع کرد. در عبارت یاد شده، تجرید با مِنِ جاره صورت گرفته است.

۲.۱.۲ - باء جاره


و آن دو گونه است: یکم، باء معیت یا مصاحبت، چنان‌که در بیتِ ذوالرُّمه (۷۷-۱۱۷ق/۶۹۶- ۷۳۵م) شاهد آن توانیم بود: «و شوهاء تعدوبی الی صارخ الوغی/ بمستلئم مثل الفنیق المرحّل: بسا اسب جنگ دیده‌ای که به شتر تنومند دارای ساز و برگ تمام می‌مانست، با شتاب مرا به همراه پهلوانی زره‌پوش (= شخصیت انتزاع شده) به میدان نبرد می‌برد تا به دادخواهی که کمک می‌طلبد و مدد می‌جوید، مدد رسانم».
[۲۵] خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
در این بیت، شاعر به قصد مبالغه در جنگجویی و دلاوری خود، از خویش دلاوری زره‌پوش و جنگ‌جو انتزاع کرده، و در عالم خیال با خود به میدان نبرد برده است. تجرید در بیت مذکور از طریق باءِ جاره با معنیِ «مع» (بمستلئم) صورت گرفته است. از این «باء» به «باء معیت» و «باء مصاحبت» تعبیر می‌شود.
دوم، باء تجرید، که بر سر موصوف نخستین (منتزع منه) درمی‌آید، مثل «لئن سألت فلانا، لتسألنّ به البحر: اگر از فلان درخواست کنی، از دریا درخواست کرده‌ای» که مراد از «فلان»، ممدوح است که در اتصاف وی به جوانمردی و بخشندگی مبالغه شده، و این مبالغه تا بدان‌جا ست که گویی می‌توان از وی «دریای جوانمردی و بخشندگی» انتزاع کرد.

۲.۱.۳ - حرف جر فی


و آن درآمدن فی بر سر موصوف نخستین (منتزع منه) است، چنان‌که در آیه «لهم فیها دارالخلد: برای کافران در دوزخ، خانه ابدی است» «دارخلد» از «جهنم» (موصوف نخستین) انتزاع شده است تا در اتصاف جهنم به شدت عذاب و جاودانگی کافران در آن مبالغه شود.

۲.۲ - بی‌واسطه حروف جاره


به‌طور مستقیم، مثلِ بیت قتادة‌بن سلمه حنفی: «فلئن بقیت لأرحلنّ بغزوة/ تحوی الغنائم او یموت کریم: اگر زنده بمانم، به نبردی می‌شتابم که از آن غنایم بسیار به بارآید، مگر آنکه «جوانمرد بخشنده» بمیرد (و موجب شود تا آن نبرد انجام نپذیرد)».
[۲۷] خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۵، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
مراد از «کریم» خود شاعر، یعنی «قتاده» است که به قصد مبالغه و تأکید بر کرم خویش شخصی کریم را از نفس خود انتزاع کرده است. به نظر برخی از ادبا در تعبیر «یموت کریم»، «مِن» در تقدیر است: «... ‌او یموت منّی کریم»، اما اکثر معتقدند که این امر وجهی ندارد، زیرا تجرید مستقیم و بی‌واسطه حرف جر نیز میسر است.

۲.۳ - به طریق کنایه


به طریق کنایه،
[۲۸] مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
چنان‌که در بیت اعشی (د ۷ق/ ۶۲۸م) آمده است: «یا خیر من یرکب المطیّ و لا/ یشرب کأسا بکفّ من بخلا: ای شهسوار، و ای کسی که بهترین سوار کار است و جام از بخیل نمی‌ستاند و نمی‌نوشد».
[۲۹] اعشی، میمون بن قیس، دیوان، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش م محمدحسین، قاهره، مکتبة الآداب.
در این بیت از ممدوح که خود بخشنده و کریم است، شخصیتی بخشنده انتزاع شده است که ممدوح، جام از دست او می‌گیرد و می‌آشامد، و این شخصیت بخشنده با تعبیری کنایی، یعنی از طریق مصراع دومِ بیت، معرفی شده است و بدیهی است که لازم معنای «نفی آشامیدن شراب از دست بخیل» همانا جام گرفتن از دست شخص بخشنده خواهد بود.

۲.۴ - به طریق خطاب‌النفس


و آن چنان است که شاعر از خویشتن خویش شخصی دیگر، همانند خود انتزاع کند، او را مخاطب قرار دهد و با او گفت و گو کند، چنان‌که متنبی چنین کرده است: «لاخیل عندک تهدیها و لامال/ فلیسعد النّطق ان لم تسعد الحال: (خطاب به خود می‌گوید): کنون که نه اسبی‌ داری و نه مالی‌ داری که ببخشی؛ باید سخنت (= شعرت) به کمک تو بیاید و آن را به ممدوح ارزانی داری».
[۳۰] متنبی، احمد، دیوان، ج۱، ص۳۹۶، به کوشش عبدالوهاب عزام، بیروت، دارالزهراء.
در این بیت، شاعر از نفس خود، شخصی دیگر همانند خویش در نداشتن مال و حال و وضع مناسب انتزاع کرده، او را مخاطب قرار داده، با او سخن گفته، و از او خواسته است تا چنان‌که باید سخن بگوید و از شعر خود در ستایش ممدوح به بهترین وجه کمک بگیرد و بدین‌سان، بر فقر و نیز بر قدرت خود در کار شاعری تأکید ورزیده است.

۲.۴.۱ - گزارش‌های تجرید


تجرید به صورتی که مورد بحث قرار گرفت، همراه با شواهدی که بدان‌ها استشهاد شد، ظاهراً، نخستین‌بار از سوی خطیب قزوینی، تنظیم و گزارش شده است
[۳۱] خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴- ۳۷۵، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۳۲] خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۶۸- ۳۶۹، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، المکتبة التجاریه.
و سپس، غالباً بی‌هیچ گونه دگرگونی و گاه، با اندک دگرگونی ظاهری در کتب بلاغیِ تألیف شده به زبان عربی پس از خطیب، از مطول تفتازانی (۷۲۲-۷۹۲ق/۱۳۲۲-۱۳۹۰م) تا جواهر البلاغه احمد هاشمی (۱۲۹۵-۱۳۶۲ق/ ۱۸۷۸-۱۹۴۳م) تکرار شده است
[۳۵] طیبی، حسین، التبیان فی البیان، ج۱، ص۲۳۵- ۲۳۸، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، ۱۹۸۶م.
[۳۶] مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، ج۱، ص۳۳۶- ۳۳۸، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
در کتب بلاغـی به‌ زبان فارسی که براساس مطـول و شرح المختصر نگارش یافته، ضمن ترجمه سخنان خطیب بدان‌سان که در مطول و مختصر آمده است، شواهدی از شعر فارسی به شواهد عربی افزوده شده،
[۳۹] آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۶، شیراز، ۱۳۴۰ش.
[۴۰] رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، ج۱، ص۳۶۷-۳۷۰، شیراز، ۱۳۴۰ش.
[۴۱] آهنی، غلامحسین،معانی بیان، تهران.
و در پاره‌ای از این گونه منابع، مطالب صورت اجمال یافته است.
[۴۲] فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
[۴۳] گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱، تهران، ۱۳۲۸ق.
[۴۴] تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۶، اصفهان، ۱۳۶۳ش.


۲.۴.۲ - شیوه‌های رایج


شیوه‌های رایج در تجرید را، با توجه به مطالبی که موردبحث و بررسی قرار گرفت، می‌توان‌ به‌طور کلی به دو روش تقسیم کرد: روش «تجرید از خود» (اول شخص) و روش «تجرید از دیگران» (دوم شخص و سوم شخص). بدین‌معنا که موصوف نخستین (منتزع منه) یا نفسِ گوینده است و موصوف دوم از آن انتزاع می‌شود، یا دیگران هستند و موصوف دوم از آنان انتزاع می‌گردد.

۳ - در ادبیات فارسی



از میان شیوه‌های رایج در تجرید، شیوه «تجرید از خود» در زبان و ادب فارسی موردتوجه قرار داشته است. از آن‌جا که پس از انتزاعِ موصوفِ دوم از نفس گوینده که موصوف نخستین (منتزع منه) به شمار می‌آید، حکم شاعرانه، گاه‌ به‌طور مستقیم و همراه با خطاب‌النفس صادر می‌شود و گاه به گونه‌ای غیرمستقیم صدور می‌یابد، می‌توان صنعت تجرید را در ادب فارسی به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم کرد:

۳.۱ - مستقیم یا خطاب النفس


چنان است که شاعر پس از انتزاعِ شخصیتی چون خود از نفس خویش، او را مخاطب قرار می‌دهد و در نقش منادا ظاهر می‌سازد و‌ به‌طور مستقیم با او سخن می‌گوید. به همین سبب، از این گونه تجرید در ادب فارسی به خطاب‌النفس تعبیر شده است، مثلِ «حافظا، می‌ خور و مستی کن و خوش باش، ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را».
[۴۵] حافظ، دیوان، غزل ۹، بیت ۱۰، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.


۳.۲ - غیرمستقیم


و آن چنان است که شخصیتِ انتزاع شده از نفس شاعر، مخاطب واقع نمی‌شود، بلکه به گونه‌ای غیرمستقیم از وی سخن در میان می‌آید و به صدور حکم شاعرانه مبادرت می‌شود، چنان‌که نظیری نیشابوری (د ۱۰۲۳ق/۱۶۱۴م) شخصی چون خود را با چشم گریه‌آلود از نفس خویش انتزاع کرده، به گونه‌ای غیرمستقیم از او سخن گفته، و بدین‌سان، در گریان بودن خود مبالغه کرده است: «نظیری را به مجلس بردم امروز و غلط کردم/ مرا رسوای عالم ساخت چشم گریه‌آلودش».
[۴۶] حافظ، دیوان، غزل ۳۳۱، بیت ۹، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.


۳.۲.۱ - تخلص


از آن‌جا که شاعران غالباً صنعت تجرید را با استفاده از تخلص خود به کار می‌گیرند، مقطع غزل در شعر فارسی جلوه‌گاه این صنعت است. صورت مستقیم تجرید در شعر فارسی را حداقل از سده ۹ق/۱۵م به این سو می‌توان در کتب بلاغی بازیافت
[۴۷] حسینی‌نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
[۴۸] گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰، تهران، ۱۳۲۸ق.
[۴۹] آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۶، شیراز، ۱۳۴۰ش.
[۵۰] تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۲۵- ۲۲۶، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
[۵۱] همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، ج۱، ص۲۹۸- ۲۹۹، تهران، ۱۳۶۱ش.
و صورت غیرمستقیم آن را با استشهاد به بیت نظیری در آثار بلاغی سده ۱۲ق/ ۱۸م به بعد می‌توان بازجُست.
[۵۲] فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
[۵۳] هدایت، رضا قلی‌، مدارج البلاغه، ج۱، ص۸۸، به کوشش حسین معرفت، شیراز، ۱۳۵۵ش.
[۵۴] آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران.


۳.۲.۲ - استعاره


شفیعی‌کدکنی در کتاب شاعر آینه‌ها به رغم نظر اهل بلاغت (که تجرید را متفاوت با استعاره، اعم از مصرّحه و مکنیه و مستقل از این دو صنعت می‌شمارند ) این صنعت را ملازم تشخیص -استعاره مکنیه- می‌شمارد و آن‌را به ویژه از خصیصه‌های سبکی شعر بیدل دهلوی (۱۰۵۴-۱۱۳۳ق/۱۶۴۴-۱۷۲۰م) محسوب می‌دارد.
[۵۶] شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱- ۶۲، تهران، آگاه.
شواهدی که وی از شعر بیدل در صنعت تجرید به دست می‌دهد، مثل مصراع «عافیت‌سوز بود، سایه اندیشه ما» و مصراع «می‌چکد خون تحیّر ز رگ و ریشه ما»، جمله نمونه‌هایی از استعاره مکنیه به شمار می‌آیند.
[۵۷] شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱- ۶۲، تهران، آگاه.


۴ - پیوند تجرید و تشبیه



تأمل در شواهد تجرید، اعم از شواهد عربی و فارسی، نشان می‌دهد که میان موصوف نخستین و موصوف دوم، به گونه‌ای نهفته، رابطه تشبیهی برقرار است و به تعبیر امروز، ژرف ساختِ تجرید، تشبیه است. بدین‌ترتیب که موصوف نخستین، مشبّه‌به، و موصوف برآمده از آن، یعنی موصوف دوم، مشبَّه محسوب می‌شود و صفتِ مشترک، وجه‌شبه به شمار می‌آید و بدان سبب که برطبق معیارهای بلاغی، وجه‌شبه در مشبه‌به اشد و اقوا ست، زمینه مبالغه در اتصاف موصوف نخستین به صفت مشترک (وجه‌شبه) که هدف تجرید است، فراهم می‌آید.

۵ - فهرست منابع



(۱) قرآن کریم.
(۲) آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۳) آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران.
(۴) اعشی، میمون بن قیس، دیوان، به کوشش م محمدحسین، قاهره، مکتبة الآداب.
(۵) تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، قم، کتابفروشی کتبی نجفی.
(۶) تفتازانی مسعود، المطول، قم، مکتبة الداوری.
(۷) تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
(۸) جرجانی، علی، التعریفات، قاهره، ۱۳۰۶ق.
(۹) حافظ،، دیوان، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۰) حسینی‌نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
(۱۱) خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
(۱۲) خطیب قزوینیف، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، المکتبة التجاریه.
(۱۳) رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، شیراز، ۱۳۴۰ش.
(۱۴) شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، تهران، آگاه.
(۱۵) طیبی، حسین، التبیان فی البیان، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، ۱۹۸۶م.
(۱۶) فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، لکهنو، ۱۸۷۲م.
(۱۷) گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، تهران، ۱۳۲۸ق.
(۱۸) مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۹) متنبی، احمد، دیوان، به کوشش عبدالوهاب عزام، بیروت، دارالزهراء.
(۲۰) مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
(۲۱) نظامی‌عروضی، احمد، چهار مقاله، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۲۲) نظیری نیشابوری، محمدحسین، دیوان، به کوشش محمدرضا طاهری، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۲۳) هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
(۲۴) هدایت، رضا قلی‌، مدارج البلاغه، به کوشش حسین معرفت، شیراز، ۱۳۵۵ش.
(۲۵) همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۲۶) Abrams, MH, A Glossary of Literary Terms, New York etc, ۱۹۷۱.
(۲۷) Cuddon, JA, A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, New York, Blackwell.

۶ - پانویس


 
۱. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۲، ص۵۰۰۹.    
۲. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۵۳۰۹.    
۳. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۳، ص۵۳۰۹.    
۴. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۶۵۳.    
۵. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۴، ص۵۸۲۸.    
۶. نظامی‌عروضی، احمد، چهار مقاله، ج۱، ص۲۶، به کوشش محمد قزوینی، تهران، ۱۳۴۱ش.
۷. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۴، ص۵۸۲۸.    
۸. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱، تهران، آگاه.
۹. Abrams, MH, A Glossary of Literary Terms, New York etc, ۱۹۷۱، ج۱، ص۷۶-۷۷.
۱۰. Cuddon, JA, A Dictionary of Literary Terms and Literary Theory, New York, Blackwell، ج۳، ص۴۱۵.
۱۱. خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.]
۱۲. خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۶۸، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، المکتبة التجاریه.
۱۳. تفتازانی، مسعود، المطول، ج۱، ص۴۳۲، قم، مکتبة الداوری.    
۱۴. تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، ج۱، ص۲۷۶، قم، کتابفروشی کتبی نجفی.    
۱۵. جرجانی، علی، التعریفات، ج۱، ص۲۳، قاهره، ۱۳۰۶ق.    
۱۶. طیبی، حسین، التبیان فی البیان، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، ۱۹۸۶م.
۱۷. حسینی‌نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
۱۸. مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، ج۱، ص۳۳۶، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
۱۹. فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
۲۰. گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰، تهران، ۱۳۲۸ق.
۲۱. آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵، شیراز، ۱۳۴۰ش.
۲۲. تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۵۵، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
۲۳. رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، ج۱، ص۳۶۷، شیراز، ۱۳۴۰ش.
۲۴. آهنی، غلامحسین،معانی بیان، تهران.
۲۵. خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۲۶. فصلت/سوره۴۱، آیه۲۸.    
۲۷. خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۵، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۲۸. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
۲۹. اعشی، میمون بن قیس، دیوان، ج۱، ص۲۳۵، به کوشش م محمدحسین، قاهره، مکتبة الآداب.
۳۰. متنبی، احمد، دیوان، ج۱، ص۳۹۶، به کوشش عبدالوهاب عزام، بیروت، دارالزهراء.
۳۱. خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۷۴- ۳۷۵، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
۳۲. خطیب قزوینی، محمد، التلخیص فی علوم البلاغة، ج۱، ص۳۶۸- ۳۶۹، به کوشش عبدالرحمان برقوقی، قاهره، المکتبة التجاریه.
۳۳. تفتازانی، مسعود، المطول، ص۴۳۲-۴۳۴.    
۳۴. تفتازانی، مسعود، شرح المختصر، ص۲۷۶- ۲۷۷.    
۳۵. طیبی، حسین، التبیان فی البیان، ج۱، ص۲۳۵- ۲۳۸، به کوشش توفیق فیل و عبداللطیف لطف‌الله، کویت، ۱۹۸۶م.
۳۶. مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، ج۱، ص۳۳۶- ۳۳۸، به کوشش محمدعلی غلامی‌نژاد، تهران، ۱۳۷۶ش.
۳۷. هاشمی، احمد، جواهر البلاغة، ص۳۰۸، بیروت، داراحیاء التراث العربی.    
۳۸. مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج۱۲، ص۵۰۰۹.    
۳۹. آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۶، شیراز، ۱۳۴۰ش.
۴۰. رجایی، محمدخلیل، معالم البلاغه، ج۱، ص۳۶۷-۳۷۰، شیراز، ۱۳۴۰ش.
۴۱. آهنی، غلامحسین،معانی بیان، تهران.
۴۲. فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
۴۳. گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱، تهران، ۱۳۲۸ق.
۴۴. تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۶، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
۴۵. حافظ، دیوان، غزل ۹، بیت ۱۰، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.
۴۶. حافظ، دیوان، غزل ۳۳۱، بیت ۹، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۶۲ش.
۴۷. حسینی‌نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، ج۱، ص۲۲۶، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، ۱۳۸۴ش.
۴۸. گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، ج۱، ص۱۱۰، تهران، ۱۳۲۸ق.
۴۹. آق اولی، عبدالحسین، درر الادب، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۶، شیراز، ۱۳۴۰ش.
۵۰. تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، ج۱، ص۲۲۵- ۲۲۶، اصفهان، ۱۳۶۳ش.
۵۱. همایی، جلال‌الدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، ج۱، ص۲۹۸- ۲۹۹، تهران، ۱۳۶۱ش.
۵۲. فقیر دهلوی، میرشمس‌الدین، حدایق البلاغت، ج۱، ص۶۰، لکهنو، ۱۸۷۲م.
۵۳. هدایت، رضا قلی‌، مدارج البلاغه، ج۱، ص۸۸، به کوشش حسین معرفت، شیراز، ۱۳۵۵ش.
۵۴. آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران.
۵۵. تفتازانی، مسعود، المطول، ج۱، ص۳۱۰-۳۱۱، قم، مکتبة الداوری.    
۵۶. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱- ۶۲، تهران، آگاه.
۵۷. شفیعی‌کدکنی، محمدرضا، شاعر آینه‌ها، ج۱، ص۶۱- ۶۲، تهران، آگاه.


۷ - منبع



دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تجرید (علم بدیع)»، شماره۵۷۸۷.    

رده‌های این صفحه : مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.