زمان تقریبی مطالعه: 5 دقیقه
 

بنو






بَنو/ بنی، واژه‌ای عربی به معنای پسران، فرزندان، پسرِ پسر و نوادگانِ دورتر و در اصطلاح به معنای قبیله ، طائفه ، قوم و خاندان می‌باشد.


۱ - اعراب بنو



این واژه در حالت رفعی «بنون» و در حالت نصبی و جرّی «بنین» است که طبق قواعد نحو «ن» آخر آن در حالت اضافه حذف می‌شود.

۲ - ریشه بنو



به نظر بیش‌تر نحویان ، بنو/بنی جمع مذکر سالمِ «ابن» است، اما به نظر برخی جمع مکسّر ملحق به جمع سالم است، هرچند بیش‌تر نحویان، «ابناء» را جمع مکسّر آن دانسته‌اند.
[۱] احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۶۲، بیروت (بی تا).


۳ - اصل ابن



اصل واژة «ابن» را به اختلاف به صورت‌های «بَنَوٌ»، «بَنَیٌ» «بِنْو» «بِنْی» و «بَناً» ذکر کرده‌اند و همزة «ابن» را همزة وصل دانسته‌اند.
[۲] ابن منظور، لسان العرب، ذیل «بنی»، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.


۴ - استعمال بنو در انسان



برای فرزندان مذکر یا مؤنث انسان، از جمع مذکر یعنی «بَنو» و «بَنی» استفاده می‌شود، مانند بنو فُلانٍ (دختران، پسران، یا فرزندانِ فلانی)، چنانکه می‌گویند اِمْرَأَةُ مِن بنی تَمیمٍ (زنی از فرزندان تمیم) و گفته نشده «بَناتِ تَمیم».

۵ - بنو در ترکیبات اضافی



بَنی/ بنو/ بنوال در ترکیبات اضافی به معانی مختلف لغوی به کار رفته است، از جمله: بنو/بنی آدم؛ بنوالدّنیا (انسان‌ها)، بنو‌بَهْز (برادران از یک پدر و مادران مختلف)،
بنو‌اَخْیاف (برادران از یک مادر و پدران مختلف)؛ بنوالاعیان (برادران از یک پدر ومادر)؛ بنوالحرب (مردمان سلحشور)؛ بنوالجّن (جنیّان)؛.
[۳] لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.


۶ - استعمال بنو در غیر انسان



هرچند در عربی صورت رفعی این واژه (بنو) به کار می‌رود، در مورد غیر انسان، خواه مذکر یا مؤنث از جمع مؤنث یعنی «بَنات» استفاده می‌شود حتی اگر مفرد آن «ابن» باشد، مانند بناتِ‌اَوْبَر («جمع ابن اوبر»، گونه‌ای قارچ)؛ بناتِ آوی «جمع ابن آوی»، شغال؛،
[۴] ابن اثیر، المُرَصَّع فی الا´باءِ وَالامهاتِ و البنینْ و البنات و الاَذواء و الذّوات، ج۱، ص۷۱، چاپ ابراهیم سامرائی، بغداد ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
[۵] ابن اثیر، المُرَصَّع فی الا´باءِ وَالامهاتِ و البنینْ و البنات و الاَذواء و الذّوات، ج۱، ص۷۵، چاپ ابراهیم سامرائی، بغداد ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
بناتِ‌مَخاض («جمع ابن مَخاض»، شترنر دوساله) و بنات نَعشٍ (جمع «ابن نَعْش» که نعش از ستارگان است)
و بناتِ‌لَبون (جمع «ابن لَبُونٍ» شتر جوانی که وارد سه سالگی می‌شود)؛ اما فقها برای متمایز کردنِ مذکر و مؤنث «بَنُواللَّبُون» به کار می‌برند؛
در شعر نیز به ضرورت شعری، به صورت «بَنو نَعْش» به کار رفته است.
[۶] احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۶۲ـ۶۳، بیروت (بی تا).


۷ - تغییر بنو به بنی



«بَنو» در عربی فقط در صورت قرارگرفتن در عبارت به مناسبت وضع نحوی آن به «بَنی» تغییر می‌یابد، اما در فارسی اگرچه بسیاری از خاندان‌های ایرانی با «بَنو» و «بنوال» ذکر شده‌اند، کاربرد «بَنی» بیشتر از «بَنو» و «بَنوال» است.

۸ - بنو و بنی در قرآن



در قرآن کریم واژه‌های «بَنی» (چهل و نه بار و بیش‌تر با اسرائیل و آدم )؛ «بَنو» (یک بار)؛ «بَنون» (چهاربار) و «بَنین» (دوازده بار) به کار رفته است.
[۷] محسن بیدارفر، ترتیب المعجم المفهرس لاَلفاظ القرآن الکریم، ج۱، ص۱۸۵ـ۱۸۶، قم ۱۳۶۶ ش.


۹ - استعمال بنی در فارسی



لفظ بنی در متون فارسی نیز به کار رفته است، از جمله: بنی آدم، بنی عم، بنی نوع بشر، بنی نوع انسان.
[۸] لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.

مصراعی از سعدی نیز که «بَنی» در آن ذکر شده (بنی آدم اعضای یکدیگرند) به صورت مثل درآمده است.
[۹] مصلح بن عبدالله سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی، ج۱، ص۱۹، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ ش.


۱۰ - بنو و بنی در دانشنامه جهان اسلام



در دانشنامه جهان اسلام ، اسامی اقوام ، طوایف و قبایل با «بَنی» و نام خانواده‌ها، خاندان‌ها و سلسله‌های مشهور با لفظ «بَنو» و گاه «بنوال» آمده، اگرچه شهرت آن‌ها نیز در این گزینش مؤثر بوده است مانند بنی‌اسرائیل، بنی‌حَردان، بنی‌هاشم، بنوالمغربی، بنوجَهیر، بنودُلَف.
برخی خاندان‌ها و سلسله‌ها نیز ذیل قسمت دوم نامشان خواهند آمد، مانند بنی شدّاد ذیل «شدّادیان»، بنی طولون ذیل «طولونیان» و بنی کاکویه «ذیل کاکوئیان».

۱۱ - فهرست منابع



(۱) ابن اثیر، المُرَصَّع فی الا´باءِ وَالامهاتِ و البنینْ و البنات و الاَذواء و الذّوات، چاپ ابراهیم سامرائی، بغداد ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
(۲) ابن منظور، لسان العرب، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
(۳) محسن بیدارفر، ترتیب المعجم المفهرس لاَلفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۶۶ ش.
(۴) علی اکبر دهخدا، لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
(۵) مصلح بن عبدالله سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۶) محمد بن یعقوب فیروزآبادی، ترتیب القاموس المحیط علی طریقة المصباح المنیر و اساس البلاغة، چاپ احمد زاوی، بیروت ۱۳۹۹/ ۱۹۷۹.
(۷) احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، بیروت (بی تا).

۱۲ - پانویس


 
۱. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۶۲، بیروت (بی تا).
۲. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «بنی»، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۲.
۳. لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
۴. ابن اثیر، المُرَصَّع فی الا´باءِ وَالامهاتِ و البنینْ و البنات و الاَذواء و الذّوات، ج۱، ص۷۱، چاپ ابراهیم سامرائی، بغداد ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
۵. ابن اثیر، المُرَصَّع فی الا´باءِ وَالامهاتِ و البنینْ و البنات و الاَذواء و الذّوات، ج۱، ص۷۵، چاپ ابراهیم سامرائی، بغداد ۱۳۹۱/۱۹۷۱.
۶. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۶۲ـ۶۳، بیروت (بی تا).
۷. محسن بیدارفر، ترتیب المعجم المفهرس لاَلفاظ القرآن الکریم، ج۱، ص۱۸۵ـ۱۸۶، قم ۱۳۶۶ ش.
۸. لغت نامه، زیرنظر محمد معین، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
۹. مصلح بن عبدالله سعدی، متن کامل دیوان شیخ اجل سعدی شیرازی، ج۱، ص۱۹، چاپ مظاهر مصفا، تهران ۱۳۴۰ ش.


۱۳ - منبع


دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنو»، شماره۱۹۰۳.    


رده‌های این صفحه : ادبیات عرب | واژه شناسی




آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.