بسفایجبَسفایِج، نامی مشترک برای انواع سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (در حدود ۷۵ نوع یا گونه)، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره، دارای ریشههای خزنده و برگهای عمیقاً شانهای همیشه سبز، که در شکاف صخرهها، بر تنه درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کناره آبراههها میروید، و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند. فهرست مندرجات۲ - واژه شناسی ۳ - دیگر نامهای این گیاه ۳.۱ - بولودنون ۳.۲ - ثاقب الحجر ۳.۳ - اضراس الکلب ۳.۴ - کثیرالارجل ۳.۵ - نشناون ۳.۶ - تشمیر ۴ - خواصّ دارویی ۴.۱ - خشک کننده ۴.۲ - مسهلو تصفیه کننده ۴.۳ - مسهل بلغم و زرداب ۴.۴ - رگ به رگشدگی ۴.۵ - سودا و بلغم زا ۴.۶ - محلل قولنج ۴.۷ - درمان مالیخولیا و جذام ۵ - فهرست منابع ۶ - پانویس ۷ - منبع ۱ - معرفی بسفایجبَسفایِج (به فتح یا کسر یاء)، نامی مشترک برای انواع (در حدود ۷۵ نوع یا گونه) سَرَخسهای جنس پلیپودیوم (خانواده بسپایکیان)، از جمله، بسفایج معمولی، با نام علمیِ پلیپودیوم وولگاره، دارای ریشههای (در واقع، ساقههای زیرزمینی) خزنده و برگهای «عمیقاً شانهای» همیشه سبز، که در شکاف صخرهها، بر تنه درختان پوسیده در بیشههای نمناک و در کناره آبراههها میروید، [۱]
احمد قهرمان، فلور ایران، ج ۱، لوحه ۲۸، تهران ۱۳۵۷ ش.
و در قدیم بعض خواص دارویی برای ریشههای آن ذکر کردهاند.۲ - واژه شناسیواژه بسفایج (در بعض مآخذ، مثلاً در، حدیقة الازهار [۲]
ابوالقاسم بن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیّة العشب و العقّار، ج۱، ص۴۹ـ۵۰، چاپ محمد العربی الخطّابی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
غسانی اندلسی (تألیف ۹۹۴)، نیز به صورت بَسبایج) معرّب بَسپایَک/ بسپایه فارسی (لفظاً به معنای «دارای پایکها/ پایها/ ریشههای بسیار») است ـ تسمیهای معطوف به ساقههای زیرِ خاکی خزنده بسیارِ آن.۳ - دیگر نامهای این گیاهنامهای مهجور دیگری نیز برای آن در بعض منابع قدیم یافت میشود: ۳.۱ - بولودنونبولودنون (غلط چاپی بولوبودیون)، در جامع ابن بیطار که میگوید «مَعناهُ «کثیر الارجل» (دارای پایهای بسیار) بالیونانیّه) و دیگر شکلهای مُحرّف و مّصحّفِ فولوفودیون، بولوخودیون و بولودیون، [۴]
محمد حسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، ج۱، ص۹۱۶، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
[۵]
محمد حسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، ج۱، ص۹۸۵، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
همه معرّب مصحّف بسفایج پُلوپُدیون یونانی، به همان معنای لفظیِ بسپایک؛۳.۲ - ثاقب الحجرثاقب الحَجر (لفظاً، «سوراخ کننده سنگ») [۶]
علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی: قسمت مفردات، ج۱، ص۶۵، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش.
[۷]
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «بسپایه»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش.
[۸]
محمد حسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة، ج۱، ص۲۲۰، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
نظر به رویش آن در شکافهای صخرهها؛۳.۳ - اضراس الکلباَضْراس الکَلب (لفظاً، «دندانهای سگ») [۹]
علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی، قسمت مفردات، ج۱، ص۶۵، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش.
[۱۰]
محمدحسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة، ص۹۰۷، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش.
[۱۱]
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل واژه «تَشتیوان»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش.
، نظر به شکل دندانه دار برگهای آن؛۳.۴ - کثیرالارجلکثیرالارجُل (ترجمه لفظی نام یونانی آن یا بسپایک فارسی)؛ تشیوان، نام بَربَری بسفایج > صورت درست آن در ترجمه فرانسوی لوکلر از جامع ابن بیطار، [۱۴]
ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، ج۱، ص۳۱۱، بولاق ۱۲۹۱.
[۱۵]
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل واژه «تَشتیوان»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش.
که مؤلف بناروا آن را «لغت یونانی» دانسته است؛۳.۵ - نشناونبه صورت (نادرست چاپی) نشناون در انطاکی [۱۶]
داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، ج ۱، ص ۶۵، قاهره ۱۳۰۸ـ۱۳۰۹.
[۱۷]
William Dymock، C J H Warden، and David Hooper،ج ۳، ص ۶۲۲،Pharmacographia Indica، London ۱۸۹۰-۱۸۹۳
بِناروا آن را فارسی پنداشتهاند)، که به صورت اِشتیوان در مصر به کار میرفته است [۱۸]
داود بن عمر انطاکی، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، ج ۱، ص ۶۵، قاهره ۱۳۰۸ـ۱۳۰۹.
قَبائلیهایِ الجزایر و عربهای قُسَنطینه در الجزایر، اِشتوان میگویند)؛۳.۶ - تشمیرتَشمیر یا تَشتمیر [۱۹]
محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، ذیل «تشمیر»، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش.
دارْچِماز ( اصطلاح تنکابنی (مازندرانی غربی)، لفظاً، «سَرخسِ درخت/ درختی»، [۲۰]
محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ص ۱۵۷، تهران (۱۳۶۰ ش).
[۲۱]
محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، ص ۳۷۵، تهران (۱۳۶۰ ش).
ظاهراً نظر به رویش گونهای بسفایج در شکافها و حفرههای درختان پوسیده جنگلهای نمناک مازندران .۴ - خواصّ داروییطبع ریشه بسفایج گرم در درجه سوم و خشک در درجه دوم است ۴.۱ - خشک کنندهقوّه آن، قوه «تجفیف بلیغ» (خشکانندگی شدید) بدون «لَذغ» (گزندگی» است (جالینوس، به نقل همو، همانجا)، ۴.۲ - مسهلو تصفیه کنندهاما، به گفته دیسقوریدوس، [۲۴]
Ibn Baytar، Traitdes simples، ج۱، ص۵۸۹، tr Lucien Leclerc، Paris ۱۸۷۷-۱۸۸۳Y.
«قوّه این ریشه قوّه «مُسهُله» روان و تصفیه کننده) است. (برای استفاده از این خاصیت) آن را با گوشت مرغ یا ماهی یا باسِلق (گونهای چغندر) یا مُلوخیا (گونهای خَطمی یا پنیرک) میپزند و میخورند؛۴.۳ - مسهل بلغم و زردابخوردن ریشه خشکانده و نرم کوبیده آن با شَهداب، مُسهل بلغم و زرداب است. ۴.۴ - رگ به رگشدگیضماد ریشه نرم کوبیده آن بر جای «اِلتوای عَصَب» (رگ به رگ شدگی) و بر تَرَکهای عارض در میان انگشتان برای درمان اینها سودمند است.» ۴.۵ - سودا و بلغم زابه گفته ابن ماسویه، خوردن ریشه بسفایج فقط با شکر یا آمیخته به بعض پُختنیها و معجونها بلغم و سودا را بدون مَغْص (دل پیچه) و اذیت «اسهال» میکند. ۴.۶ - محلل قولنجبه گفته محمد زکریای رازی، خوردن آن در مطبوخی با اَفتیمون، محلّل قولنج است. ۴.۷ - درمان مالیخولیا و جذاماحمد بن أبیخالد میگوید، اگر مبتلایان به مالیخولیا و جُذام هر روز به قدر دو دِرهَم و نیم از آن در یک سُکَّرَجَه آبِ مغز خیار شَنبر (فلوس) به مدت هفت روز بخورند، درمان مییابند. ۵ - فهرست منابع(۱) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة، بولاق ۱۲۹۱. (۲) علی بن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی: قسمت مفردات، چاپ محمدتقی میر، تهران ۱۳۷۱ ش. (۳) داود بن عمرانطاکی، تذکرة اولی الالباب و الجامع للعجب العجاب، قاهره ۱۳۰۸ـ۱۳۰۹. (۴) محمدحسین بن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران ۱۳۶۲ ش. (۵) محمد مؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفة حکیم مؤمن، تهران (۱۳۶۰ ش ؟). (۶) محمد حسین بن محمدهادی عقیلی علوی شیرازی، مخزن الادویة، کلکته ۱۸۴۴، چاپ افست تهران ۱۳۷۱ ش. (۷) ابوالقاسم بن محمد غسّانی اندلسی، حدیقة الازهار فی ماهیّة العشب و العقّار، چاپ محمد العربی الخطّابی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. (۸) احمد قهرمان، فلور ایران، ج ۱، تهران ۱۳۵۷ ش. (۹) Pedanius Dioscorides، The Greek herbal of Dioscorides، tr John Goodyer، ۱۶۵۵، ed R T Gunther، Oxford ۱۹۳۴. (۱۰) William Dymock، C J H Warden، and David Hooper، Pharmacographia Indica، London ۱۸۹۰-۱۸۹۳. (۱۱) Ibn Baytar، Traitdes simples، tr Lucien Leclerc، Paris ۱۸۷۷-۱۸۸۳Y. ۶ - پانویس
۷ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، ج۱، ص۱۳۴۶، برگرفته از مقاله «بَسفایِج». |