ابوجعفر عمر بن حفص آلمهلبابوجعفر عمر بن حفص بن عثمان بن قبیصة بن ابیصفره، از شخصیتهای خاندان آلمهلب میباشد؛ این خاندان، خاندانی اصالتا ایرانی منسوب به مهلّب بن ابیصُفره بوده، که در اوایل ظهور اسلام برآمد و لااقل تا سده ۷قمری/۱۳میلادی امیران، وزیران، شاعران و دانشمندانی از آن برخاستند. ۱ - معرفی اجمالیابوجعفر عمر بن حفص بن عثمان بن قبیصة بن ابیصفره (۱۵۴ق/۷۷۱م)، معروف به هزار مرد. وی با آنکه از فرزندان قبیصة بن ابیصفره برادر مهلب بن ابیصفره است، ولی او را نیز به این خاندان منسوب ساختهاند. ۲ - دوران حکومتدر سال ۱۴۲ق/۷۵۹م عیینة بن موسی بن کعب امیر سند بر خلیفه شورید و منصور نیز عمر بن حفص را به سند فرستاد، اما عیینه از ورود عمر جلوگیری کرد و کار به جنگ کشید. چندی بعد عیینه به صلح گردن نهاد و عمر او را به نزد خلیفه فرستاد و خود در سند مستقر شد. او تا سال ۱۵۱ق/۷۶۸م در آن سامان فرمان راند. در این سال پس از قتل اغلب بن سالم، امیر افریقیه، عمر حکومت آن سامان یافت. او ۳ سال در قیروان ماند و سپس حبیب بن حبیب مهلبی را در آنجا گمارد و خود به زاب رفت تا به دستور خلیفه شهر طُبنه را بنا کند. چون عمر افریقیه را ترک کرد بربرها سر به شورش برداشتند و حبیب را کشتند. سپس به طرابلس رفتند و به سرکردگی ابوحاتم اباضی سپاهِ جنید بن بشار عامل آن دیار، و لشکر کمکی عمر را درهم شکستند. ابوحاتم که خود را پیروز مییافت به طبنه تاخت و عمر را به محاصره گرفت. در پی این حمله سراسر افریقیه به پشتیبانی از اباضیان برخاستند و سپاهی بزرگ به سوی طبنه به راه افتاد. عمر خواست دست به جنگ بگشاید، ولی یارانش مانع شدند و رای زدند که به حیله متوسل شوند. سرانجام توانستند برخی از سپاه دشمن را با مال بفریبند و برخی دیگر را با جنگ واپس رانند. اباضیان آنگاه روی به قیروان نهادند و آنجا را سخت به محاصره گفتند. عمر بن حفص سپاهی در طبنه بر جای نهاد و خود به قیروان تاخت. اباضیان از گرد شهر برخاستند و عمر که نخست نشان داد به تونس میرود، به سرعت وارد قیروان شد و به دفاع پرداخت. اباضیان نیز دوباره قیروان را به محاصره گرفتند. در این میان عمر با آنکه دانست خلیفه منصور، یزید بن حاتم بن قصیبه را با سپاهی به مدد فرستاده است، به جنگ رفت و به قتل رسید (۱۵۴ق/۷۷۱م) و قیروان به دست ابوحاتم سقوط کرد. ۳ - پانویس۴ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «آلمهلب»، ج۲، ص۴۷۳. |